رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️ @romanhaye_nastaran Channel on Telegram

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

@romanhaye_nastaran


🍁با نام کسی که نامش آرامبخش دل و جانمان است🍁
✍️ نسترن
عاشقانه،اجتماعی

پایان یافته«قلب های ساده ی ما، پناهِ سیاوش»

ارتباط با نویسنده:
@nastaran0144

«تبادل با بنر اخلاقی»

آدرس کانال:
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0

رمان روزهای سفید (Persian)

با نام کسی که نامش آرامبخش دل و جانمان است، کانال تلگرامی "رمان روزهای سفید" یک فضای عاشقانه و اجتماعی است که توسط نسترن اداره می‌شود. این کانال با داستان های جذاب و دلنشین خواننده ها را به دنیایی از عشق، درد و شادی می‌برد. اگر در جستجوی داستان هایی از قلب های ساده و پناهِ سیاوش هستید، اینجا مکان مناسبی برای شماست. از طریق لینک زیر می توانید به کانال متصل شوید و با خواندن داستان های جذاب، به دنیایی دیگر سفر کنید. ارتباط با نویسنده و تبادل با بنر اخلاقی نیز امکان پذیر است. برای عضویت در کانال، به آدرس زیر مراجعه کنید: https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Jan, 13:43


من هیرادم.. تاجر مغرور و سردی که هر شبم رو با یه دختر پر میکنم..

دخترایی که با علم به خوی #وحشیانه ام در رابطه پا به تخت خوابم می گذارن...
یه شب بارونی مجبور شدم به خونه رفیقم برم و شبو اونجا بمونم.
غافل از اینکه تنها کسی که خونه بود دختر لوند و 18 ساله اش بود که به من اعتماد کرد...
من وحشی با دیدنش، اختیارم رو از دست دادم و بکارتشو از بین بردم...
حالا نمیتونم تصور کنم کسی جز من روی بدنش خیمه بزنه...

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

تذکر: #ممنوعه #بدون‌سانسور #صحنه‌دار 🌈☔️🔞

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#ورود‌افرادزیر‌هجده‌سال‌ممنوع🔞⛔️ظرفیت 20 نفر💢
به افرادی که #بیماری_قلبی دارن به هیچ وجه توصیه نمی‌شود!

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Jan, 13:43


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Jan, 09:34


‌_#درد داری؟
بغض کردم و لبم رو از درد گزیدم.
_خیلی...
_چرا نگفتی #دختری ؟
نگاه نم زدم  رو دوختم بهش!
_فکرشو نمی کردم بخوای بهم دست بزنی!
_نتونستم ازت بگذرم... نتونستم خودمو کنترل کنم...
اشکم روی گونم چکید.
_حالا چی میشه! #حامله بشم چی؟
_#عقدت می کنم... از این به بعد جات هرشب تو #تخت منه...!

https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#ارشایجوری_عاشق_دختره_میشه_وروش_غیرت_داره_که_بیاوببین😍👍


https://t.me/+ShWk05vCPZRhZTY8

#این_رمان_غوغاکرده

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Jan, 09:34


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

12 Jan, 20:06


_تا نگفتم مثل یه اشغال پرتت کنن بیرون..
خودت گم شو

مات و ناباور به صورت سرخ بابا خیره شدم

_ بابا...من

با فریاد ناگهانیش قلبم ایستاد.

_ خفه شو دختره ی...

ادامه ی حرفش و خورد اما من خوب میدونستم میخواست چی بگه

_ من دیگه دختری به اسم شهرزاد ندارم ..
از خونه من گور تو گم کن


قلبم شکست.
با چشم های خیس و غمیگن به صورت مادرم زل زدم.
داشت با نفرت نگام میکرد اما ته چشماش می تونستم نگرانی رو بخونم.

من بدون اینکه بفهمم شده بودم مایه آبرو ریزی خانواده ام
شده بودم یه دختر خراب که از نظر شون...
حتی تصورش هم وجودم و به لرزه در آورد.


_ بی سر و صدا شرت و کم کن
هر کی پرسید میگیم شهرزاد مُرده
میگم دختر مون جوون مرگ شده...میگم..

حرفش و خورد با صورت سرخ شده دست رو مبل گذاشت.
حرفاش روحم و سلاخی کردن درست مثل یه سیخ داغ نشست به قلبم..
مادری که از گل نازک تر به من نگفته بود الان داشت ارزوی مرگم و میکرد

_ من..من بی گناهم..به خدا من..

صدام مثل یه ناله ی ریز بود.
گلوم خش برداشته بود و زیر دلم هنوزم به خاطر رابطه ی دیشب تیر می کشید.

رابطه ای که من حتی روحم ازش خبر نداشت و نمیدونستم کدوم عوضی بهم دست زده که...

_ بابا...

بغض کرده اسمش و نالیدم
با درد و نگاه سنگی بهم زل زد:

_ هیچ وقت حتی فکرشم نمی کردم تو هم کمرم رو خم کنی ..اونم با...

آه کشید. کنار مامان رو مبل نشست.

_ جل و پلاست و جمع کن
میفرستمت روستا پیش بی بی ...

حرفش باعث شد زانو هام شل بشن قبل اینکه سقوط کنم ناگهان در پشت سرم باز شد و دستی با خشونت بازوم رو کشید.

نگام که به صورت سرخ و رگ‌های باد کرده سهراب افتاد چشمام سیاهی رفت.
قبل اینکه لب باز کنم سیلی محکمش رو گونه‌ام کوبیده شد.

_ چه غلطی کردی شهرزاد؟
چی ..کار کردی باهام؟

مامان جیغ کشید و من بی حس پخش زمین شدم.
حرفی نداشتم بزنم.
زبونم انگار لال شده بود.

خون از بینیم جاری شد و سهراب بدون توجه به بقیه بازوم رو گرفت.

جرئت نگاه کردن به صورتش نداشتم.
اونم منی که هیچ وقت از دیدن صورت سهراب سیر نمی شدم.
سهرابی که دیوونه وار عاشقش بودم.

_ ده حرف بزن لعنتی..

فریاد که زد قلبم از بغض صداش لرزید.

سکوتم و که دید با یه حرکت در خونه رو باز کرد و هلم داد.
قدرتش زیاد بود و باعث شد بدون اینکه بفهمم کنار حوض بخورم زمین...

سرم به لبه ی حوض خورد. نفسم از دردش بند رفت.

_سهراب جان تو رو خدا ولش کن

صدای مامان بود که التماسش میکرد.

بی توجه به خون سرم به سختی گردنم و بلند کردم که نگاهم به چشمای غرق خون سهراب افتاد.

هیچ وقت اینطوری نگام نکرده بود هیچ وقت...

با بغض صداش زدم:

_سهراب

کنارم رو زانو نشست که ترسیده تو خودم جمع شدم.

_ چرا شهرزاد؟ چرا اینکارو کردی؟
اونم با نامزد خواهر من...

از حرف آخرش ماتم برده نفسم حبس شد.
منظورش چی بود با نامزد خواهرش؟

سرم تیر کشید ناگهان تصویر محوی از دیشب تو سرم پخش شد.
تصویر مردی که صداش زیادی شبیه شاهان بود.


تنم از فکرش لرزید با مردمک های گشاد شده به آدم هایی که مقابلم بودن نگاه کردم.

دست های لرزونم و گذاشتم لبه حوض همین که خواستم بلند شم که ناگهان در خونه باز شد.

چشمام که به قامت بلند مرد مقابلم افتاد لرزش تنم بیشتر بود.
شاهان اینجا چی کار می کرد؟

https://t.me/+05GdqzAtwZ80N2M0
https://t.me/+05GdqzAtwZ80N2M0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

12 Jan, 20:03


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

11 Jan, 20:03


-پدر بزرگ! من چطور بگم که نادین رو نمی‌خوام!!! چرا دست از سرمن و زندگیم بر نمی‌دارین؟!

پدر بزرگ‌تسبیحش را در دستس چرخاند و با عصبانیت گفت:
-همین که گفتم ! یا دختر عموت...یا هیچ کس!

نگاهم به مونس بود! به مونسی که آن گوشه ایستاده بود و می‌لرزید!
گفتم:
-یادتون رفته که من نامزد دارم؟ چطور باز سرو کله‌ی نادین‌پیدا شده؟ اون وقتی که منو ول کرد و رفت اون سر دنیا شما کجا بودین؟!
باز به مونس نگاه می‌کنم؛ مثل گنجشکی که در حوض نقاشی افتاده دهانش را برای بلعیدن هوا باز و بسته می‌کند.

پدر بزرگ‌می‌گوید:
-مجبوری! رسمه! نادین برگشته و تو باید برگردی بهش! وگرنه...

نادین پا روی پا انداخته و لبخند می‌زند. موهای بلند سیاهش دور و برش ریخته و آرایش غلیظی دارد. همینطور هم لوندی می‌کند. با نگاهش تا عمق وجودم نفوذ می‌کند.
مونس ناباور نگاهم می‌کند. اشک سر خورده روی گونه‌اش.

می گویم:
-هرگز! مونس بیا از اینجا بریم!

به طرفش می‌روم. اما او دو قدم عقب می‌رود. من حیرتزده نگاهش می‌کنم. با صدای لرزانی می‌گوید:
-من...من تو رو نمی‌خوام!

تمام جانم یکهو تهی می‌شود. نادین می‌خندد. می گویم:
-چی داری می‌گی مونس!؟ دیوونه شدی؟!

اشکش را پاک می‌کند. نگاهش به باباست.
می‌گویم:
-از کی تا حالا؟ ما نامزدیم! یادت رفته؟!

-نه . یادم نرفته اما همه چی تموم شد!

-من اجازه نمی‌دم!

به طرفش می‌روم‌تا دستش را بگیرم و از آن‌خانه ببرم. که یکهو صدایی لز پشت سرم می‌گوید:
-مونس مال منه...دست بهش بزنی؛ دستت رو قلم می‌کنم!

و من هرگز در باورم نمی‌گنجید که این اتفاق رخ بدهد.
هر کسی نمی‌دانست ؛ من به خوبی می‌دانستم‌که او دشمن قسم خورده‌ی مونس است. مردی که بارها توسط مونس پس زده شده بود...
https://t.me/+eovPzde1J9Y5YTk8
https://t.me/+eovPzde1J9Y5YTk8

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

11 Jan, 19:56


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓شوهرم جلوی چشمم با دوست دخترش....



🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

31 Dec, 13:19


-زن‌ برادرته لامصب...لباساش‌و از تنش در نیار نامحرمی بهش !
کلافه و پُرحرص غرش می‌کند:
-حاجی...پدر نمونه....مگه واسه عشق و حال دارم این‌ کار رو می‌کنم  ؟! مریضه حالیته ؟!
-خبر بله برون‌ تو رو شنفته به این حال در اومده !
نفس هاتف می‌رود و حاجی استغفرالله می‌گوید:
-هاتف تو رو به هرچی می‌پرستی واسه یه عشق کهنه پا نذار رو دین و ایمونت...!
این بار دیگر کنترل صدایش دست خودش نیست:
-از چی می‌ترسی حاجی ؟! دارم زن می‌گیرم دیگه تا خیالت راحت بشه!
صدای ظریف و ضعیف دخترک در اتاق می‌پیچید:
-هاتف...
حاجی لا اله الا الله می‌گوید و با خشم و عصیان پچ می‌زند:
-خب برو پیش زنت نامسلمون...!
این بار هاتف جمله‌ای می‌گوید که نفس دخترک نیمه‌هوشیار را می‌برد:
-حاجی من عین شما نیستم؛دست به دست‌خورده داداشم نمیزنم حتی اگر هنوز قلبم سازش نامیزون باشه...

https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

31 Dec, 13:19


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

31 Dec, 09:51


-این درد پریودی‌ لامصب تا کیه؟

خاکستر سیگارش را می‌تکاند.دکمه‌های پیراهنش‌ باز است و سینه برهنه ورزیده‌اش جلوی چشمم دلبری می‌‌کند.
لبم را زیر دندان گزیدم.
-برای هر زنی فرق داره !
اخم می‌کند وقتی نگاهم می‌کند:
-هر زنی‌و نپرسیدم تو رو پرسیدم !
این بار نگاهش روی لب‌هایم سُر می‌خورد:
-اون بدبختا‌ رو هم ول کن !
صورتم سُرخ می‌شود.با گونه‌های گُل انداخته می‌گویم:
-۶روزه !
به سیگارش پک می‌زند و نگاهش سرتاپایم را وجب می‌کند:
-چندمین روزته؟
با خجالت گوشه‌ی لباسم را در دستم مشت می‌کنم و وقتی لب میزنم "دومین "با حرفش‌ تمام تنم مثل شب‌های ترسناک دیگر یخ می‌زند:
-سخت شد که یعنی باید تا چند روز دیگه صبر کنم و بهت دست نزنم !

https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

31 Dec, 09:51


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

28 Dec, 19:50


-من از رابطه زناشویی با زن قانونیم که تو باشی نمی‌گذرم تو گوشت فرو کن...

با بغض چشم می‌بندم.صدایش را باز می‌شنوم:
-فکر کردی خونه منم خونه باباته...بخور و بخواب نگفتی وظایفت تغیر می‌کنه...
چشم باز می‌کنم در حال باز کردن دکمه‌های پیراهن مردانه‌اش می‌بینمش.
پاهایم می‌لرزد و بغضم سرباز می‌کند:
-چی از جونم می‌خوای ؟!
به پاهای لرزانم اشاره می‌کند:
-چته...چرا می لرزی ؟
نفس نفس می‌زنم.دردم را نمی‌فهمید.نمی‌دانست من روزگاری جسم و روحم دریده‌شده‌ بود که با نیشخند پرتمسخری روی تنم خیمه می‌زند:
-شوهر از زنش چی می‌خواد...؟!
نمی‌فهمید من از سر خوشی زنش نشده‌ بودم.من هنوز هم از لمس دست های مردانه روی پوستم می‌ترسیدم.با دو دست روی سینه‌اش پسش می‌زنم:
-من چطوری زنت شدم والا...؟ باورت شده عین تموم زن و شوهرهای این شهر زیر یه سقف رفتیم...!
دست‌هایم را با یک دست قفل می‌کند و با دست دیگرش پیراهنش را از تنش در می‌آورد و غُرشش نفس را در سینه‌م حبس می‌کند:

-بخاطر تو لعنتی مجبور شدم از دختری که دوستش دارم بگذرم...اولین بارت که نیست پس عادت کن به این شب های جذاب...

https://t.me/+i5xNLpnCj4JjNzdk

توصیه‌ی ویژه

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

28 Dec, 19:49


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

25 Dec, 15:10


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

25 Dec, 15:10


#خواهر‌سرگرد‌‌داودی‌جز‌‌دخترای‌بازداشت‌شده‌اس.
_ ببخشید قربان ولی بین دخترایی که تن فروشی می‌کردن و گرفتیم خواهر سرگرد داوودی هم هست.
_ چطور ممکنه امکان نداره! مطمئنی؟
بله قربان بدتر از اینم هست. این خانم همسر آرتا مقدمه!
سرهنگ از پشت میز بلند شد:
_ مقدم؟ دیگه نگو عروس مقدم بزرگه
_ بله قربان مطمئنم قبلا که سرگرد و رسوندم منزل خواهرشون دیدیم.‌

#ماهان_پرونده به دست وارد اتاق شد و احترام نظامی داد. نگاه سرهنگ میخش شد:
_ از سرگرد داودی چه خبر؟ خواهرشون تهرانن؟
ماهان اخمی کرد: قربان چند لحظه پیش صحبت کردید اتفاقی افتاده چرا از خواهرش می‌پرسین چیزی شده؟
_ بین دخترایی که گرفتیم کسی با نام و نشان خواهر سرگرد هست.
برق از سر ماهان پرید. وجودش فرو ریخت‌:
_مطمئنید مهداس؟ خدایا مگه میشه؟
بیارید ببینم.‌
بدون توجه به مافوق پرونده را روی میز انداخت و دست روی سر گذاشت. در بهت بود مهدایی که از خونه بیرون نمیزد اکنون بین بازداشت شده ها بود.‌
سرهنگ اشاره ای کرد: برو بیارش.
ماهان همچنان اتاق را دور میزد خشم و نگرانی گریبانش را گرفته بود چطور دختر داییش سر از #خانه‌فساد در آورده بود؟ آرزو کرد کاش اشتباه باشد.
با باز شدن در نفسش حبس شد خودش بود مهدای بی سر زبان خانواده.‌

ماهان با دیدنش به سمتش شتافت:
_ اونجا چه غلطی میکردی؟
سیلی محکم به صورتش زد که تعادلش را از دست داد روی صندلی افتاد مهدا گریان و لرزان جواب داد:
_ به خدا نمیدونم اونجا چه خبر بود با دوستم رفتم.
سرهنگ بازوی ماهان را گرفت اما او همچنان عصبی تشر رفت:
_ تو بدون ما بیرون نمی رفتی الان زرنگ شدی مهمونی میری؟ بیچاره‌‌ات میکنم. مهدا. الان جواب شوهرت و چی بدیم؟

مهدا در خود مچاله شد و لرزید:
_ اون برای من غیرتی نمیشه مگه من براش مهمم؟
غیرید: خفه شو فکر کردی سیب زمینی بی رگه؟
در این حین آرتا بدون در زدن در را به شدت باز کرد دهانش خشک شده بود. رگ گردن متورم و صورتش سرخ شده بود. به سمت مهدا رفت مهدایی که با دیدن حیبتش کپ کرده و می‌لرزید ایستاد چنان محکم بر صورتش کوبید که اینبار ماهان سپرش شد:
_ رفتی اونجا چه گوهی بخوری؟
رفتی با آبروی من و حاجی بازی کنی؟
توف به روت بیاد بی‌حیا...
از دست سروان جهید و سیلی دیگر به مهدا زد لبش پاره شد و خون راه افتاد.‌

_ غلط کردم به خدا نمی دونستم.
_ غلط اضافی هم کردی به کی گفتی رفتی مهمونی؟ ها؟! خدا نابودت‌ کنه میدونی کجا رفتی؟
مهدا هق هق کنان سری جنباند.
سرهنگ نعره‌ای کشید:
بسه بشنید ببینم من باید بررسی کنم فعلا بشنید آقای محترم.
مهدا دست جلوی دهان گرفته و هق زد آرتا با خشم دست به کمر دور خودش چرخید لبش را جوید و مقابلش نشست.
پاهایش را از شدت خشم تکان تکان میداد:
_ صبر کن ببرمت خونه حالیت میکنم بازی با غرید من چه عواقبی برات داره.‌
سرهنگ به مهدا نگاه کرد:
_میدونی اون مهمانی که رفتی به چه منظوری بود؟
مهدا لرزان سری جنباند:
_ دخترای جوان و می‌فروختند به دبی و عمارت. می دونی اگر ما وارد عمل نمی‌شدیم الان معلوم نبود کدام لنج و کدام خونه مجبور به..‌.‌‌

لااله الااللهی گفت و سکوت کرد.‌
مهدا لرزان به آرتا و ماهان نگاه کرد: به خدا نمی دونستم دوستم گفت مهمونیه منم از لج آرتا رفتم.
آرتا کمی خم شده بود نگاه پر خون و برانش‌ را به مهدا دوخت و برایش خط و نشان کشید.‌

همان نگاه کافی بود که مهدا قبض روح شود.
_مگه نگفتم نرو؟ به چه حقی رفتی؟ با من لج میکنی؟
بلند شد و غرید:
_ د لامصب باید سر از خونه فساد در بیاری؟
به سمت ماهان چرخید:
اون اسلحه چیه کمرت؟ چرا یه گلوله خالی نکردی تو اون سر پوکش‌؟ آبرو برام نمونده
رو به سرهنگ کرد:
تکلیف من چیه چکار کنم جناب؟
_ ببرش خونه ولی مراقب باش دیگه سر اینجور جاها در نیاره پنج دقیقه دیر تر رسیده بودیم معلوم نبود چی می شد. بیشتر مراقب باش.
شرمسار سر به زیر شد:
چشم ببخشید.
مچ مهدا را گرفت و از صندلی جدا کرد مهدا با ترس بازوی نیما رو گرفت:
_تو رو خدا تنهام نذار منو می‌کشه.
نیما با اخم و اشاره سر جواب داد:
_ برو خونه کاری نمیکنه، فعلا خودم عصبیم از دستت.‌
آرتا باخشم او را بیرون برد: اتفاقا کارش دارم این دفعه کوتاه نمیام.‌
با ترس و صدای لرزان دستش را فشرد:
نکن میترسم تورو خدا ولم کن.
با همان چهره گر گرفته نگاهش کرد:
_ اتفاقا باید بترسی گوه خوردی رفتی اینجور جایی.
من بهت دست نزدم که بری خودتو وا بدی؟ توف تو روت بیاد خونه تکلیفت و روشن میکنم.

https://t.me/+DysPhEnZd25hNjk8

رمانی پر از کارکترهای
#جذاب_غیرتی_و_کله‌خراب
#مافیایی
#پليسی
##عاشقانه_داغ_و_پرخطر
#پارت_واقعی_از_رمان

https://t.me/+DysPhEnZd25hNjk8
https://t.me/+DysPhEnZd25hNjk8

مهدا وارد مهمانی ممنوع میشه و اونجا بی آبرو میشه در حالی که در خانواده ی پر نفوذ غیرتی زندگی میکنه
#پارتی‌واقعی❤️

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

25 Dec, 08:29


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓وقتی پنهون از همه به عقد موقتش دراومدم نمی دونستم قراره انگ قاتل بودن به پیشونیم بخوره


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

25 Dec, 08:29


#پارت220


مهدا با درد و رنگی پریده به آرتا نگاه کرد تنش از خشم و نزدیکی با این مرد می‌لرزید. روی زمین کنج تخت خواب کز کرده بود و چهار ستون بدنش می‌لرزید.

توانایی حرکت نداشت بیچاره وار لباس آرتا را که تنها چیز دم دستش بود را روی تن رنجورش کشید.

هق هق کنان به مرد خشمگین مقابلش نگاه کرد بیشتر در خودش جمع شد. درد زیادی را تحمل کرده بود. درد به کنار وحشت از آن حرکات جانش را به لب رسانده بود.
_ تو... تو... قول داده بودی. کاری نکنی اما...


دستش را بین پایش گذاشت و اشک ریخت.
آرتا در حالی که ملحفه به خون نشسته را از تخت جدا می‌کرد غرید:
_ خدا لعنتت کنه اون برای زمانی بود که تو سر از مهمانی مافیای دختر در نیاورده بودی خواستم بدونی تجاوز چه وحشیانه‌س... آره قول دادم اما تو زنمی. منم بی رگ نیستم. بذارم هر غلطی دلت خواست بکنی.


پوزخندی زد رنگ رخسار مهدا خبر از حال بدش می‌داد:
_ حالت خوبه لان؟.

مهدا مچاله شده هق‌هق می‌کرد. آرتا جواب خودش را داد:
نه که خوب نیستی تجاوز خیلی دردناک‌تر از اینه...

https://t.me/+LqqfklL9RFtjYTlk
https://t.me/+LqqfklL9RFtjYTlk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

08 Dec, 18:03


مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️


زخم کاری
https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
❤️
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
ژانوس
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
https://t.me/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
مسیر زندگی
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
https://t.me/+4s9jFl58EpgyYzE0

ازطهران‌تاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
سایه های سرگردان
https://t.me/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
https://t.me/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
https://t.me/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مهره‌ی برنده
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
https://t.me/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
https://t.me/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
https://t.me/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
https://t.me/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
https://t.me/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
https://t.me/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
https://t.me/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
سارین
https://t.me/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
💄
عشق آسمانی
https://t.me/asheghaneehaim
🦚
زنگار طلا
https://t.me/+FJDt64LnQYpjZDQ8
🫀
بلا پرست
https://t.me/+FPVC4es4TEBhNWI0
❤️‍🩹
شادلین
https://t.me/+Ori4iyBlubpiNGI0
🧚
چشمآهو
https://t.me/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
آه و آتش
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
اغواوعشق
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
https://t.me/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
https://t.me/+TMmbUnpBbTE2YjA0
🌊
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

08 Dec, 18:03


#پارت220

مهدا با درد و رنگی پریده به آرتا نگاه کرد تنش از خشم و نزدیکی با این مرد می‌لرزید. روی زمین کنج تخت خواب کز کرده بود و چهار ستون بدنش می‌لرزید. توانایی حرکت نداشت بیچاره وار لباس آرتا را که تنها چیز دم دستش بود را روی تن رنجورش کشید. هق هق کنان به مرد خشمگین مقابلش نگاه کرد بیشتر در خودش جمع شد. درد زیادی را تحمل کرده بود. درد به کنار وحشت از آن حرکات جانش را به لب رسانده بود.
_ تو... تو... قول داده بودی. کاری نکنی اما...
دستش را بین پایش گذاشت و اشک ریخت.
آرتا در حالی که ملحفه به خون نشسته را از تخت جدا می‌کرد غرید:
_ خدا لعنتت کنه اون برای زمانی بود که تو سر از مهمانی مافیای دختر در نیاورده بودی خواستم بدونی تجاوز چه وحشیانه‌س... آره قول دادم اما تو زنمی. منم بی رگ نیستم. بذارم هر غلطی دلت خواست بکنی.
پوزخندی زد رنگ رخسار مهدا خبر از حال بدش می‌داد:
_ حالت خوبه لان؟
مهدا مچاله شده هق‌هق می‌کرد. آرتا جواب خودش را داد:
نه که خوب نیستی تجاوز خیلی دردناک‌تر از اینه...

https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk
https://t.me/+HtPZC1VmKsQ4NGZk

توصیه ویژه ☝️

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

02 Dec, 21:07


🎀

در قافیه سر کن به سرت روسری ات را
گیسوی پریشان شده ات شانه ندارد...

#فریده_حیدری 🌱

@heidariiif

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

17 Nov, 09:37


- فکر کردی یه توله بکاری تو شکمم ولت نمیکنم غفران خان؟🔞♨️

پک عمیقی به سیگارش زد که برگه ی آزمایش رو پرت کردم سمتش و با بغض گفتم:

- من شده این بچه رو سقطش میکنم ولی نمیزارم پاش به این لجن زار باز بشه!

- تو گوه میخوری همچین غلطی میکنی!
ببین الیسا من حالیم نیست باید این بچه سالم به دنیا بیاد پس انقدر منو تهدید نکن.

به سمته در سالن راه افتادم که یکی از بادیگارد ها روبه روم ایستاد:

- تنه لشتو بکش کنار می‌خوام برم!

- خانم آقا گفتن شما حق بیرون رفتن ندارید.

خشمگین هلش دادم کنار و با داد گفتم:

- آقاتون خیلی غلط کرده برو کنار...
میگم برو کنار....

با کشیده شدن بدنم بهت زده به غفران خیره شدم که از لای دندوناش غرید:

- اون روی سگه منو بالا نیار
برو عین یه خانوم خوب بشین نهارتو کوفت کن

پوزخندی به این حرفش زدم و دکمه ی لباسمو باز کردم:

- روی سگت دقیقا همین وحشی بازی هات روی سینمه یا این بچه ایی که ناخواسته اومده؟

- الیساااا...

- آهااا فهمیدم روی سگت دقیقا چیه
اینه که عین حیوون به باد کتکم ببندی تا تمکین کنمت!
درسته دیگه غفران خان؟!
یا نه...

همینکه خواستم ادامه بدم داغی دستش رو روی گونم احساس کردم...

- اینو زدم تا انقدر تیکه بار من نکنی!
تو اگه آدم بودی بقیه...

تا بخواد حرفش کامل بشه توف کردم تو صورتش با گریه بریده بریده گفتم:

- کثافت من آدم نبودم؟
من عین سگ داشتم زندگی خودمو میکردم که تو اومدی سر راهم...
من گفتم عاشقتم؟
من گفتم جونمم برات میدم؟
من هر روز میوفتادم دنبالت؟
من....

دیگه نتونستم چیزی بگم و چشمام
سیاهی رفت که غفران با عصبانیت بغلم گرفت...

- جونت هم در بیاد باید اینجا بمونی!
من هنوز با اون خونواده قاتلت تسویه حساب نکردم...

- من دیگه پیشت نمی مونم...
همه چیز تموم شد غفران!


- تازه داره همه چی شروع میشه...
خودتو واسه اعزا داری آماده کن!

https://t.me/+TcjKlzItKAUyNTE0

https://t.me/+TcjKlzItKAUyNTE0

غفران نامی🔥
تاجر و مافیایی بی رحم که یه کینه دارد از شش سالگی...
کینه ایی که گریبون الیسا دختری ناز پرورده رو میگیره و حالا تقدیری که بد رغم خورده....
این دختر باید با بشه از سنگ تا جلوی این آدما خم به ابروش نیاد...
و در آخر......‌

https://t.me/+TcjKlzItKAUyNTE0

#اکیدا_دارای_محدودیت_سنی🔞
#لینک_بعد_از_یک_ساعت_پاک_میشود

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

17 Nov, 09:35


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

15 Nov, 11:01


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

15 Nov, 11:01


۶ سال پیش مردی برادرم رو کشت🩸
و حالا من عاشق پسرش شدم!!
من عاشق کسی شدم که دشمن منه❗️
https://t.me/+SW9rgsJp2lg0MzFk
https://t.me/+SW9rgsJp2lg0MzFk
وقتی وارد دانشکده‌ی نظامی شدم اصلاً فکرشم نمی‌کردم که زندگیم اینجوری زیر و رو بشه. همه چی عادی به نظر می‌اومد، تا وقتی که، چشمم به یک پسری افتاد که یکهو قلبم ریخت🫀

اسمش زیدن بود، با قد بلند و هیکل ورزیده‌ ای که همه رو جذب خودش می‌کرد. موهای مشکی براقش با چشمای سبز تیره‌ا‌ش ترکیب شده بود و حسابی جذابش کرده بود🤌🏼
https://t.me/+B5KfntJRT3ozZjk0
https://t.me/+B5KfntJRT3ozZjk0

وقتی اومد تو، انگار هوا سنگین شد و من ناخودآگاه نفسم رو حبس کردم…
اما سرنوشت، یک بازی عجیب واسمون راه انداخته بود.

وقتی فهمیدیم کی هستیم، انگار زمین زیر پامون خالی شد و دنیا رو سرمون آوار شد. زیدن پسر رئیس شورشیایی بود که داداشمو ازم گرفته بودن❗️

یکهو، اون نگاه گرم و جذابش تبدیل شد به خشم و نفرت. صداش سرد و تیز، فضا رو شکافت: «ازت متنفرم. تو دختر کسی هستی که زندگی ما رو به گند کشید.» !! حرفاش مثل خنجر قلبمو پاره کرد❤️‍🩹

حرفاش مثل پتک خورد تو سرم، و منم با خشم و درد جوابشو دادم. ولی ته دلم، یک حس جدید و پیچیده جوونه زده بود که نمی‌تونستم انکارش کنم. با تموم وجودم سعی کردم این حس رو خفه کنم🌀

هی به خودم می‌گفتم که اون دشمن منه، پس نباید بهش فکر کنم. اما هرچی بیشتر سعی می‌کردم این حس رو نادیده بگیرم، قوی‌تر می‌شد، انگار از تلاش‌هام واسه فراموشیش، جون می‌گرفت.

حالا گیر افتاده بودم تو یک کشمکش دردناک؛ از یک طرف، حسی که سعی داشتم انکارش کنم و از طرف دیگه، واقعیت این بود که من و زیدن دشمن هم بودیم👥❗️

بقیه بچه‌های شورشی از من متنفر بودن و حتی سعی می‌کردن منو بکشن🔪. یک شب، وقتی خواب بودم، یکی از اونا بهم حمله کرد. اما درست تو لحظه‌ای که فکر می‌کردم دیگه کارم تمومه، زیدن از راه رسید و نجاتم داد🫂

اما چرا این کار رو کرده بود؟!
زیدن از من متنفر بود و من رو دشمن خودش میدید… پس چا جلوی مرگم رو گرفته بود؟! نکنه میخواست خودش کار من رو تموم کنه؟
https://t.me/+B5KfntJRT3ozZjk0
https://t.me/+B5KfntJRT3ozZjk0
خفن ترین و بدون سانسورترین کتاب جهان ترجمه شد!🔞
فقط تا ساعت ۱۲ شب با ۱۰ تا هدیه اختصاصی🙂‍↔️🤌👀🐉

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

14 Nov, 10:06


برای بار چندم نمیدانم ،اما دلم آشوب بود دستی به شالم کشیدم ، وارد لابی شدم..!

اینجا شرکت بابا بود !اما من از پس اداره اش بر نمی آمدم !خوب بود که سورن بود !
روز به روز عاشقتر میشدم..تحمل دوری اش را نداشتم..
وقتی از دلتنگی میفتن بهار..دوست صمیمی ام ..میخندید و قهقهه میزد که:
-دیونه ای مهتا ..هیچ مردی لیاقت این همه عشق و نداره!

راست میگفت ..فهمیدم اما دیر..

از شب پیش نیامده بود ..امروز خودم آمده بودم..
عصر شده بود ،شرکت خلوت بود فقط یک صدایی از آبدار خانه ی انتهای راهرو..

پشت درم قلبم در طلب دیدن هر چه زودتر اوست..لای در باز است..دیدم..ای کاش میمردم و نمیدیدم نمیشندیم..

-کی قرار دیگه شر این دختره ی دیونه رو کم کنی سورن ..من تحمل ندارم شب دوی یه تخت باهاش باشی..
-عزیزم من حتی بهش دست نمیزنم ..

باورم نمی‌شود..دوست صمیمی ام در آغوش شوهرم بود ..

دکمه های سورن باز و بهار سرش را روی سینه ی او گذاشته بود..

-
دیگه واسه چی نگهش داشتی تو که همه جی رو گرفتی ردش کن بره..

خبر نداره همین امشب از عمارت میندازنش بیرون عشقم ..عمارت و فروختم..
بهار قهقهه میزند..
نه او بهار نیست..بیشتر شبیه یک شیطان است..

-فکر کنم همه ثروتش و یه شب قاپیدیم..

میخندیدم..و من فرو ریختم دنیا همان وقت سیاه شد..نه برای از دست دادن اموالم..بلکه بخاطر خیانت همسرم آن هم با بهترین دوستم.

**
حالا ..برگشتم ام ..بک غریبه ی آشنا..هر شب کابوس آن دو شیطانم..

پشیمانند..بویژه سورن ..اما دیر است..
نوبت آن هاست تا به خاک بیوفتن و من قهقهه بزنم..



☹️

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

14 Nov, 09:54


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Nov, 10:25


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Nov, 10:25


بنر واقعی

- سوار ماشین اون مردتیکه شدی بعد بهم میگی خونه ام؟

نگار بغض کرده نگاهش کرد و ارسلان مشتش را به دیوار کوبید، فریاد بعدی اش نگار را از جا پراند:

- جواب منو بده!

نگار به سختی گفت:

- اونجوری که فکر می‌کنی نیست.

ارسلان نیش خند زد:

- اونجوری که فکر می‌کنم نیست؟! پس چطوریه؟! فقط اون‌ لاشی یه کوچلو عشق سابقت بوده و یه ذره هم خواستگارت! چیا بینتون بوده که بعد از این همه سال وقتی می بینیش چشمات برق میزنه؟

اشک نگار چکید:

- به خدا داری اشتباه می‌کنی.
- چطور باور کنم وقتی یه نمونه از دروغ هات رو با چشم خودم دیدم؟

نگاه نگار میان چشم های به خون نشسته او چرخید، دیگر بی فایده بود هر چه می‌گفت باورش نمی‌کرد و انگار باید فاتحه عشقی که تازه جوانه زده بود را می‌خواند.
یک قدم به عقب برداشت:

- آره تو راست میگی من هنوز هم اونو دوست دارم و تو فقط برام یه جایگزین بودی.

اشک دیگری از چشم نگار چکید، باورش نمیشد این دروغ را گفته و انگار قلب خودش بود که زیر پا گذاشته و له می‌کرد.
ارسلان اما نفسش بالا نمی‌آمد و دم و باز دمش کند شده بود، اتفاقی که از آن می‌ترسید افتاده و نگار بالاخره اعتراف کرده بود.
جلو رفت، کاش کسی جلودارش می‌شد وگرنه خون به پا می‌کرد. یقه نگار را چسبید و او را به طرف خودش کشید، اختیار رفتارش دست خودش نبود و با دیوانه فرقی نداشت.
در یک سانتی او از میان دندان های کلید شده گفت:

- که جایگزین بودم آره؟ باشه، قبول بدم نیست، الان نقشش رو از خودش بهتر برات بازی می‌کنم.

جلو رفت و فاصله را به صفر رساند و نگار تسلیم شده پلک هایش را روی هم گذاشت.
شاید بدون انعطاف بود بوسه ای که ماه ها انتظارش را می‌کشید، شاید در شرایط درستی نبود، شاید ارسلان با فکر مسمومش لذت را از خودش سلب کرده، اما برای خودش این اولین بوسه از کسی بود که عاشقانه دوست داشت حتی اگر صاحب آن بوسه باورش نداشت و بی اعتماد بود...



https://t.me/+3S_g6szZReNiYzRk
https://t.me/+3S_g6szZReNiYzRk

نگار بعد از شکستی که از حسام می‌خوره تصمیم می‌گیره دیگه به هیچ مردی اجازه نده قلب و احساس رو صاحب بشه اما ناخواسته اتفاقاتی میوفته که تسلیم ارسلان فاتحی میشه و...

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

12 Nov, 09:54


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

12 Nov, 09:54


-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://t.me/+4kmAEKGjtlhkMzQ0

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....


https://t.me/+4kmAEKGjtlhkMzQ0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

10 Nov, 15:48


-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

10 Nov, 15:48


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

10 Nov, 12:18


-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

10 Nov, 12:18


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

09 Nov, 20:03


این رمان از اون رمان هاست که حتما باید خونده بشه😍


-خودت گفتی سبحان رو نمی خوای وگرنه که ما اول از همه...

بژین آشکارا پوزخند زد. چشم های سیاهش در حدقه چرخید و بعد رو به عمه ثابت ماند. عمه حرص و جوشش را با فشردن دندان ها روی هم و مربعی شدن و زاویه پیدا کردن فک نشان داد وگرنه که شدت بوتاکس های تزریق شده هیچ خط و خطوطی روی صورت نمی انداخت.

-سبحان هم که خودش اول گفت تو.

-عمه...

-حالا اینطور اومدی که چیو ثابت کنی؟

بژین لبخندی گشادتر تحویل داد:

-اومدم مراسم عروسی خواهرم.

-با این ریخت؟

-شما گفتید بیا منم اومدم. گفتید به خاطر بابات بیا اومدم. به خاطر آبرو و حرف و حدیث و ....

مرثیه‌ای بر باد
منیر کاظمی

عاشقانه‌ای لطیف و جذاب از نویسنده‌ی فصل توت، اندوه باکره و به تماشای دود👇👇

https://t.me/+91RiYi30ecA2NjQ0
https://t.me/+91RiYi30ecA2NjQ0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

09 Nov, 20:03


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

06 Nov, 13:38


بنر۱:
https://t.me/baregeran

کارت را که برمی‌دارد هزاربار خودم را لعنت می‌کنم که پیشنهاد این بازی را دادم.

صدایش سرخوش در فضا می‌پیچد:

ــ «یکی از رازهات که مربوط به افرادِ بازی باشه.»

سرم پایین می‌افتد و کمی فکر می‌کنم، من یک رازِ خنده‌دار درباره‌ی او دارم. همان‌طور که نگاهم را به لبه‌ی میز دوخته‌ام لب‌ می‌زنم:

+ «من وقتی بچه بودم عاشقت شدم، اون سال که با بابا اومدیم ایران، فکر می‌کردم تو پیترپَنی.»

سعی می‌کنم سریع از چهره‌ی جاخورده‌اش بگذرم و بازی را ادامه دهم. بلند می‌خندد و من در لحظه پشیمان می‌شوم از اعترافی که کرده‌ام.

ــ «پس به‌خاطر همین عشق و عاشقیت بود که وقتی راجع‌به اون سال ازت پرسیدم، هُل کردی گفتی یادم نمیاد؟»

نامرد! خوب می‌دانست چه‌چیزی را باید چه جایی رو کُند. نگاهِ سُرخم را که می‌دوزم به او خنده‌اش بیشتر می‌شود.

با حرص می‌گویم:

+ «می‌شه کارت‌ها رو بدی؟ نوبت منه!»

کارت‌ها را که روی میز می‌گذارد، اولینش را بر می‌دارم و با خواندنِ عنوانش لبخند روی لب‌هایم نقش می‌بندد سرم را بالا می‌گیرم و او انگار که از تغییر حالت ناگهانی من ترسیده باشد با تعجب نگاهم می‌کند.

کارت را روی میز می‌اندازم و می‌گویم:

+«کارتِ تکرار سوال قبلی. حالا تو بگو چه رازی درباره‌ی من داری.»

لبخند می‌زند و به عادتِ همیشه‌اش هنگامِ فکر کردن دستش را روی صورتش می‌کشد و بعد با نگاهِ عجیبی می‌گوید:

ــ «من رازی درباره‌ی تو ندارم.»

جا می‌خورم و او با لبخند خبیثی ادامه می‌دهد:

ــ «برعکسِ تو من اون سال به این فکر می‌کردم که تو چقدر بچه‌ی لجباز و بی‌تربیتی هستی! همیشه لباسات گِلی بود، همش بیدار بودی، کارهای عجیب می‌کردی و من دائم با خودم می‌گفتم که این بچه چرا اینجوریه؟ به خاطر همین من تو بچگی عاشقت نشدم که الان اینجا به دردم بخوره.»

همه‌ی جملاتش را با آن لبخند مضحک ادا می‌کند و من به طرزِ مسخره‌ای ناراحت می‌شوم که او در کودکی عاشق من نشده. دیگر دلم نمی‌خواهد که بازی را ادامه دهم که او دوباره شروع می‌کند:

ــ «اما...»

سرم را بالا می‌گیرم و به او نگاه می‌کنم.

ــ «اما وقتی تو فرودگاه دیدمت یه لحظه جا خوردم، بابابزرگ گفته بود که قراره با تو بیاد و من همش منتظر بودم که همون دختر بچه رو با موهای شونه نشده و لباس شلخته گِلی ببینم. وقتی دیدمت هنوز نمی‌دونستم چه اتفاقی واسه بابات افتاده، تعجب کردم که انقدر عوض شدی.»

همان روز را می‌گوید که من بابا را خاک کردم، خانه را ول کردم و به اینجا آمدم. همان روز که آن دختر بچه‌ی سرزنده و تمام خاطراتش را در مزاری بهاری کنارِ بابا دفن کردم، همان روز که این بارِ گران افتاد روی شانه‌های من.

نگاهش را که می‌بینم لبخند می‌زنم و می‌گویم:

+ «خیلی هم تغییر نکردم، اون‌روز هم لباسام گِلی بود»

می‌خندد و بعد طوری که انگار برای گفتنش مردد باشد زمزمه می‌کند:

ــ «آره، ولی انگار غم خوشگل‌ترت کرده بود.»

https://t.me/baregeran

ونوس که پس از کشته شدنِ پدرش، همراهِ پدربزرگش به ایران برمی‌گردد تا در وقتِ مناسب انتقامِ از دست دادن پدرش را بگیرد، درگیر رابطه‌ای با پسر عمویش می‌شود که در کودکی عاشق او بوده.

https://t.me/baregeran

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

06 Nov, 13:38


مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️

بار گران
https://t.me/baregeran
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
https://t.me/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
https://t.me/+4s9jFl58EpgyYzE0

شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهران‌تاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
خاج
https://t.me/+1qS1AWMr81hkN2Vk
❤️‍🔥
امیر سپهبد
https://t.me/+cI4OSH1RYYEwZjY0
🕯
سایه های سرگردان
https://t.me/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
https://t.me/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
https://t.me/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مودت نوشکفته
https://t.me/+Vyde_aMYHJA0NWI0

کابوس ورویا
https://t.me/+MyxnN8QHYpI5ZTY0
🕯
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
دنیای تاریک
https://t.me/+NZJC-Zf4oIA2YjJk
🍓
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
https://t.me/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
https://t.me/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
https://t.me/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
https://t.me/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
https://t.me/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
آرام وحشی
https://t.me/+-9EbT6TQIillZDY0
🌾
لیلی درسیسیل
https://t.me/+9IL05T6OAEo1YmU0
🎃
جنون
https://t.me/+JDg7pbXNVnphNGI0
🍃
بی رحم ترین عاشق
https://t.me/+T1knjmRkjJgxMmY0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
https://t.me/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
https://t.me/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
ازجنس طلا
https://t.me/+l7OIXTpNitY2M2E0
🦚
گندم‌در طوفان زندگی
https://t.me/+8MyxgQ4mGOVjOTA0
🍂
چشمآهو
https://t.me/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
جوخه‌ ی‌تقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
اغواوعشق
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
https://t.me/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
https://t.me/+TMmbUnpBbTE2YjA0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

05 Nov, 19:55


کمرمو تکیه به دیوار داد و حینی که من مسخ شده به چشمای گیراش نگاه می کردم گفت:

_در ازاش حاضری چیکار کنی؟! در ازای شهرتی که بهت می دم...🔥

بزاقم رو فرو دادم و چشمام با نافرمانی روی لب هاش گشت می زدن.

نمی دونم چرا انقدر نسبت به این مرد کشش داشتم؛ اما هنوز انقدر بی اعتماد به نفس نشده بودم که پیش قدم باشم.

و چیزی این میون بود که از این کشش اهمیت بیشتری داشت...

_چیکار باید بکنم؟!🚫

یکی از دستاش را کنار سرم روی دیوار زد و صورتش رو پایین آوورد.

_یک ماه...

گیج نگاهش کردم و اون بی هوا انگشتش رو روی لب هام کشید و اون ها رو از هم فاصله داد.

_صیغت می کنم؛ حلاله حلال؛ یک ماه تختم رو برام گرم کن...

خشک شده فقط نگاهش کردم که سرش رو نزدیک لب هام آوورد و ادامه داد:

_یک ماه و بعد برس به شهرتی که براش خودت رو به آب و آتیش زدی...

دهن باز کردم حرفی بزنم که اون قبل اینکه واژه ای بگم لب هاش رو روی لب هام کوبید و با بوسه آتشینش...🙈🚫

https://t.me/+_AnXrnQMq1E0YTlk
https://t.me/+_AnXrnQMq1E0YTlk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

05 Nov, 19:37


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

30 Oct, 14:26


رمان روزهای سفید رو در کانال جدید دنبال نمایید

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

30 Oct, 14:23


https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

29 Oct, 11:38


-رفته تو بخش دارو‌های اعصاب روان رئیس! از اون طرف هم کلید گذاشته تو قفل در، باز نمی‌شه.
دست به در بزنیم آژیر خطر کل ساختمون رو خبر می‌کنه!

https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
-مهان؟ دور چشمات بگردم! بیا پشت در؟ بیا صدات رو بشنوم؟ بذار حرف بزنیم، بذار آرومت کنم! بدبختم نکنی مهان؟ چیزی از اون دارو‌های کوفتی نخوری آتیش به زندگیم بزنی، دخترکم؟

-چیه! ترسیدی بلایی سر شرکت و دارو‌هات بیارم عوضی؟ نترس! اومدم خودم از سر راه زندگیت برم کنار که بهتر به کثافت کاریات برسی و دخترای رنگارنگ‌تری بیاری خونه!

کیکاووس به خاطر هق هق مهان، سرش را به در می‌کوبد و بی‌نفس می‌گوید:
-شرکت فدای تار موت ماهکم! همه چیز من فدای بودنت.
نمی‌گی چرا دختر میارم خونه؟ نمی‌گی چرا شب تا صبح تو اتاقت نمیام؟ تو که هیچ وقت ازم نپرسیدی، پرسیدی؟

ماه کوچک با گریه بستۀ قرص را توی آب حل می‌کند و جیغ می‌زند.
-چون میخوای منو عذاب بدی، فهمیدی دوسِت دارم، میخوای زجرم بدی! میخوای جونم رو ذره ذره بگیری عوضی...

-جونم، جان من! قربون دوست داشتنت برم، من از کجا باید می‌فهمیدم دوسم داری؟
من که هر وقت بهت دست می‌زدم به هق هق می‌افتادی و تنت می‌لرزید؟ از کجا می‌دونستم؟ تو هر روز صبح تا شب هزار بار با کارا و رفتارت بهم نشون می‌دادی ازم متنفری!
شبی که تا صبح توافت کردم یادته؟ تا صبح بند بند تنت رو بوسیدم، بوت کردم، عین پروانه تو آتیشت سوختم ماه!
ولی صبحش وقتی حالت بد شد و تا شب هرچی می‌خوردی بالا می‌اوردی نفسم رفت، مردم... با خود لعنتیم گفتم یعنی اینقدر ازم متنفری؟
من دخترایی که شبیه تو بودن رو می‌اوردم خونه! شب تا صبح نمی‌اومدم توی اتاق کنارت، کل خونه رو قدم رو می‌رفتم که عطشت از سرم بیفته، خاطره‌های اون شب بیچاره‌م نکنن، نیام دوباره اذیتت کنم!
صدام رو می‌شنوی ماهکم؟ بیا در رو باز کن قربونت برم، بیا بگو چیکار کنم ببخشیم؟
بیا این در کوفتی رو باز کن، یه نفس ببینمت تا روانی نشدم.


مهان بی‌تعادل، در را باز می‌کند و هنوز قدم اول را برنداشته سرش گیج می‌رود، اما کیکاووس با قدرت جلوی افتادنش را می‌گیرد و صورتش را به سینه می‌چسباند:
-چیکار کردی با خودت؟ چه غلطی کردی بی‌مروت؟
برای بخشیدنت دیر شده کیکاووس. برای همه چی دیر شده!
بچه‌م، بچه‌م رو نجات بده کیکاووس! بگو اونو نجات بدن...
دخترک از هوش می‌رود و بی‌نفس، روی دست‌های کیکاووس می‌افتد
-مهااااااان. چشماتو باز کن دخترکم! مهااااااان؟
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk
https://t.me/+duPrUmEY_jQwYzRk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

29 Oct, 11:37


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

26 Oct, 14:36


_ بچه مال منه، زنت بهت خیانت کرده داداش!

نیواد با خشم به سمتش هجوم برد و داد زد:

_ حرف دهنتو بفهم عوضی.
چشاتو باز کن ببین راجب کی داری زر مفت میزنی، زن منه!

قلبم تو دهنم میزد. اما خیالم از دفاع نیواد یکم راحت شد.
جوری که اگه داییش نمیگرفتش بعید نبود دامون رو زیر مشت و لگد بگیره.

اما پوزخند و نگاه پر از تمسخر اون نامرد که معنادار به من خیره بود منو میترسوند. اونم جلوی تموم خونواده!

_ تو چشاتو باز کن زنتو ببین، رنگش پریده، آدم بی عیب انقد میترسه؟

نیواد بدون اینکه به من نگاه کنه برای ازاد کردن خودش از چنگ داییش تلاش میکرد:
ــ ولم کن دایی...

_ دهنتو ببند دامون...مگه تو برادرش نیستی؟ به زن داداشت چشم داری احمق؟

_ ولم کن دایی...ولم کن ادبش کنم...د ولم کن!

فریاد بلند نیواد اشکمو درآورد، دست روی شکم برآمده‌م گذاشتم و اشکام فرو ریخت.

_ وایسا سر جات نیواد، این یه زری زده، قدیما دلش پیشش بوده الان از لجش حرف میزنه. زنت حالش خوش نیست مرد حسابی...خر نشو!

صدای حرفا و فریادها تو هم پیچیده بود. محکم دست روی دهنم گذاشتم تا صدای هق هقم اوضاع رو بدتر نکنه.

اما دامون بلند خندید.
دستمو به دیوار تکیه دادم.
از اون طرف آناهید مثل مگس مزاحم به سمت نیواد رفت و بازوش رو گرفت:

_ نیواد عزیزم، آروم باش، گوش کن شاید دامون راس میگه...

_ الان نه آناهید...

ــ خاله حالش خوب نیس، کمک میخواد! نیواد عزیزم ارزش نداره اینطوری...

اما نیواد به سمت دامون یورش برد که لحظه‌ای قبل از رسیدن بهش، دامون موبایلش رو بالا آورد و نشون داد:

_ بیا، خودت ببین...ببین چطوری قبل رفتنم برام دلبری می‌کرد. ببین، بخون همشو...


نیواد با مشت خشک شده به موبایل خیره بود و قلب من محکم‌تر میزد. اشکم خشک شد اما مغزم ترک برداشت.

نیواد موبایل رو ازش گرفت و به یکباره سمت من چرخید:
_ اینا چیه آیه؟

نگاه پر تمسخر آناهید رو مغزم و نگاه پر شک و تردید نیواد روی قلبم مانور میدادن.

_ نـ...نیواد...


بهم نزدیک شد. میترسیدم از اون چشمای خونیش:
_ دارم میگم اینا مال توعه؟

به موبایل نگاه کردم. پیام‌های قدیمیمون بود
پیام‌هایی که قبل ازدواجم، با دامون داشتیم.

وقتی زوری به عقد نیواد درومدم دیگه به دامون پیام ندادم اما...
_ ن...نیواد...توضیح میدم...

نگاهش رنگ باخت:
_ توضیح؟ پس راسته...این بچه...

نگاهش رو به شکمم دوخت. با ناباوری سری تکون داد.
قبل از اینکه قدمی عقب بره بازوش رو چنگ زدم:

ــ نه...نه نیواد...بخدا بچه‌ی توعه...باور کن راس میگم...لطفا، بذار حرف بزنم...

محکم دستم رو پس زد و غرید:
ــ تا وقتی به دنیا نیومده حق نداری پا تو این خونه بذاری، کمااال...


کمال باغبون سریع پا پیش گذاشت:
ــ جونم آقا امر بفرما؟


نیواد خیره با نگاهی نفرت انگیز لب زد:
ــ اتاق زیرشیروونی رو حاضر کن، آیه ازین به بعد اونجا میمونه...

https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0
https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0
https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

26 Oct, 13:36


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

20 Oct, 13:11


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

20 Oct, 13:11


بنر واقعی

- آخه دختره احمق، به آدمی که مُرده حسودی می‌کنی؟ انقدر بیشعوری که از آدمی که دو ساله زیر خاکه لجت گرفته؟! از چی می‌ترسی؟ می‌ترسی از قبر در بیاد و منو از تو بقاپه؟! 
نگار بهت زده نگاهش می‌کرد، این مزخرفات چه بود که می‌گفت؟!
- باز مست کردی تو؟! من موندم وقتی تو هپروتی جایی غیر از من سراغ نداری؟! برو همونجا چرا دست از سرم برنمیداری؟!
حسام با تحکم گفت:
- چرا دوست داری همه واقعیتارو پشت مستی من پنهون کنی ها؟ یبارم که شده قوی باش اعتراف کن بگو درست می‌گم.
- وقتی درست نیست چیو اعتراف کنم؟
حسام حرصی دست توی موهایش فرو برد:
- اوکی قبول همه اینا غلطه و من مستم! خودت بگو چه مرگته؟ چرا از وقتی بحث خواستگاری رو پیش کشیدم یه آدم دیگه شدی؟ بد بود می‌خواستم تو رو به آرزوت برسونم؟!
نگار ناباور خندید، این دیگر چقدر از خود راضی بود؟!
- حتما آرزوی من ازدواج با تو بود آره؟! میشه تموم کنی این مسخره بازیارو؟!
- من تموم کنم یا تو؟! 
- ببین دفعه دیگه می‌خواستی آشتی کنی از من مایه نذار، با فاکتور و این چرتو پرتا سرم کلاه نمیره خب؟! میایی مثل بچه خوب میگی غلط کردم، ببخشید دیگه تکرار نمی‌شه! بعدش من فکر می‌کنم یا میبخشم یا نمیبخشم.
زبان حسام انگار به کامش چسبیده بود، دختر رو به رویش بدون شک نگار نبود که این حرف ها هیچ جوره شبیه او نبود.
نگار ادامه داد:
- الانو دیدی؟! خودت رفتی خودتم برگشتی، دفعه های دیگه هم همینه دیگه اون نگاری که نازتو می‌کشید مُرد!
حسام ناباور گفت:
- عوض شدی.
- فکرشو نمی‌کردی نه؟ فکر می‌کردی خب دو روز دیگه خودش میاد منت کشی.
- زیر سرت بلند شده به ولله هوایی شدی تو.
نگار قاطع گفت:
- آره حدست درسته.
چشم های حسام در چهره بی تفاوت نگار چرخید:
- کیه؟
- یکی خیلی از تو بهتر، باشعورتر، فهمیده تر، تازه قدرمو میدونه!
حسام با تمسخر گفت:
- این قدر خوبه یعنی؟!
نگار زمزمه کرد:
- بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی حواسش به منه.
و بی اختیار چهره مردی مقابل چشم هایش زنده شد، مردی که این روزها برایش پررنگ شده بود و اعتراف می‌کرد در قلبش بدون اینکه بداند برای او باز شده بود...

https://t.me/+REfjlK-E4vwzY2Q0
https://t.me/+REfjlK-E4vwzY2Q0

شما رو دعوت می‌کنم به خوندن رمانی پر از هیجان و پر چالش و البته عاشقانه...

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

20 Oct, 09:45


بنر واقعی

- سوار ماشین اون مردتیکه شدی بعد بهم میگی خونه ام؟

نگار بغض کرده نگاهش کرد و ارسلان مشتش را به دیوار کوبید، فریاد بعدی اش نگار را از جا پراند:

- جواب منو بده!

نگار به سختی گفت:

- اونجوری که فکر می‌کنی نیست.

ارسلان نیش خند زد:

- اونجوری که فکر می‌کنم نیست؟! پس چطوریه؟! فقط اون‌ لاشی یه کوچلو عشق سابقت بوده و یه ذره هم خواستگارت! چیا بینتون بوده که بعد از این همه سال وقتی می بینیش چشمات برق میزنه؟

اشک نگار چکید:

- به خدا داری اشتباه می‌کنی.
- چطور باور کنم وقتی یه نمونه از دروغ هات رو با چشم خودم دیدم؟

نگاه نگار میان چشم های به خون نشسته او چرخید، دیگر بی فایده بود هر چه می‌گفت باورش نمی‌کرد و انگار باید فاتحه عشقی که تازه جوانه زده بود را می‌خواند.
یک قدم به عقب برداشت:

- آره تو راست میگی من هنوز هم اونو دوست دارم و تو فقط برام یه جایگزین بودی.

اشک دیگری از چشم نگار چکید، باورش نمیشد این دروغ را گفته و انگار قلب خودش بود که زیر پا گذاشته و له می‌کرد.
ارسلان اما نفسش بالا نمی‌آمد و دم و باز دمش کند شده بود، اتفاقی که از آن می‌ترسید افتاده و نگار بالاخره اعتراف کرده بود.
جلو رفت، کاش کسی جلودارش می‌شد وگرنه خون به پا می‌کرد. یقه نگار را چسبید و او را به طرف خودش کشید، اختیار رفتارش دست خودش نبود و با دیوانه فرقی نداشت.
در یک سانتی او از میان دندان های کلید شده گفت:

- که جایگزین بودم آره؟ باشه، قبول بدم نیست، الان نقشش رو از خودش بهتر برات بازی می‌کنم.

جلو رفت و فاصله را به صفر رساند و نگار تسلیم شده پلک هایش را روی هم گذاشت.
شاید بدون انعطاف بود بوسه ای که ماه ها انتظارش را می‌کشید، شاید در شرایط درستی نبود، شاید ارسلان با فکر مسمومش لذت را از خودش سلب کرده، اما برای خودش این اولین بوسه از کسی بود که عاشقانه دوست داشت حتی اگر صاحب آن بوسه باورش نداشت و بی اعتماد بود...

https://t.me/+lO5ST7ThJWI0ZGY0
https://t.me/+lO5ST7ThJWI0ZGY0

نگار بعد از شکستی که از حسام می‌خوره تصمیم می‌گیره دیگه به هیچ مردی اجازه نده قلب و احساس رو صاحب بشه اما ناخواسته اتفاقاتی میوفته که تسلیم ارسلان فاتحی میشه و...

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

20 Oct, 09:45


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

19 Oct, 09:32


-تو یا احمقی یا خیلی زرنگ!
بغض کردم و یه قدم به عقب برداشتم که با همون پوزخند بدی که روی لبش بود گفت:
-به خیالت آقا برای خبر بارداریت شیرینی پخش میکنه و هلهله راه می ندازه؟ فکر میکنی اون توله ی توی شکمت اون قدر عزیز میشه که یادش بره خون عزیزترینش رو ریختی؟
تنم می لرزید، به زحمت یه قدم به عقب برداشتم و اون با همون لحن تند و تحقیر آمیز ادامه داد:
- یه شهر حرف پشت سرته دختر جون! پای یه مرد توی خونه ت باز شده و اون وقت اومدی این جا و توقع داری باور کنیم راست می گی که نطفه ی حلال توی شکمته؟
صدای فریادش جلوی ادامه دادن زن رو گرفت و من سرجایم خشک شدم از ترس:
-کی این بی آبرو رو راه داده خونه ی من؟!

https://t.me/+UeWu0slPG5VmMmU0

-از جلوی چشمم گم شو دختره ی عوضی قاتل!
پرتم کرد بیرون و در رو محکم به روم بست.
من اما میون هق هق هام فریاد زدم:
-یه روز پشیمون می شی!
حالا اون روز رسیده! روز پشیمونی اون..‌. من اما دیگه اون دختر چشم و گوش بسته و ساده ی قبل نیستم!
این بار همه چیز فرق می کنه!
این بار اونی که به دست و پا میفته من نیستم!

https://t.me/+UeWu0slPG5VmMmU0
پارت گذاری منظم
عاشقانه هیجانی

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

19 Oct, 09:29


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Oct, 13:22


دوتا رمان عالی آوردم برای شما عزیزان😍

این دو رمان پارت گذاری منظم دارند و توصیه ویژه ادمین هستند☺️

بن بست واهیلا
https://t.me/+RO3OxGFh06JiZmI0

بی گناه
https://t.me/+gld2nS4gq7lmOTRk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

13 Oct, 13:20


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

06 Oct, 19:09


و أغليٰ‌ مِن‌ عیوني‌ أنت.
و تو با ارزشتر از چشامی

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

22 Sep, 13:39


https://t.me/romanhaye_nastaran2
لینک رمان

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

10 Aug, 05:54


نفسی که میکشم تو هستی،
خونی که در رگ هایم می دَوَد
و حرارتی که نمیگذارد یخ کنم!

- احمد شاملو♡』

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

03 Aug, 22:14


من دکتر سیاوش نیکزاد هستم، برخاسته از مشکلات کوچک و بزرگی که سرنوشت جلوی پایم گذاشت، اما تصمیم گرفتم مقاوم باشم و زندگی کنم...
بعد از سالها دلبسته به دختری شدم که قرار بود از او حمایت کنم، دختری که مورد تعرضِ...

این داستان برگرفته از تلاش انسانهایست که برای رسیدن به رؤیای سبزشان تا پای جان ایستادند و کوتاه نیامدند...
دوستانی که تمایل به مطالعه فایل کامل این رمان دارند در شخصی به من پیام بدهند.
@Nastaran0144

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

03 Aug, 22:13


شیوا نادری، دختر ساده‌ای که به خاطر انتخاب شغل مورد علاقه‌اش، کسی رو که فکر می‌کرد واقعا دوستش داره رو از دست می‌ده، بعد از اون زندگیش دچار چالشهای زیادی میشه...
حالا سالها از اون روزهای پر از غم و اندوه می‌گذره، اما باز هم بازی سرنوشت جور دیگه‌ای براش رقم می‌خوره و در مسیری جدید قرار می‌گیره....

این رمان فایل کامل شده دارد، برای خواندن این رمان پر از حس های قشنگ و خالصانه به آیدی من پیام دهید
@Nastaran0144

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

29 Jul, 21:33


https://t.me/romanhaye_nastaran2

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

29 Jul, 21:32


شیوا نادری، دختر ساده‌ای که به خاطر انتخاب شغل مورد علاقه‌اش، کسی رو که فکر می‌کرد واقعا دوستش داره رو از دست می‌ده، بعد از اون زندگیش دچار چالشهای زیادی میشه...
حالا سالها از اون روزهای پر از غم و اندوه می‌گذره، اما باز هم بازی سرنوشت جور دیگه‌ای براش رقم می‌خوره و در مسیری جدید قرار می‌گیره....

این رمان فایل کامل شده دارد، برای خواندن این رمان پر از حس های قشنگ و خالصانه به آیدی من پیام دهید
@Nastaran0144

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

26 Jul, 22:05


پارت ۱۰۰
https://t.me/c/2212804385/108
پارت ۱۵۰
https://t.me/c/2212804385/158
پارت ۲۰۰
https://t.me/c/2212804385/209
پارت ۲۵۰
https://t.me/c/2212804385/259
پارت ۳۰۰
https://t.me/c/2212804385/309
پارت۴۰۰
https://t.me/c/2212804385/409
پارت ۵۵۰
https://t.me/c/2212804385/586 پارتهای جدید در پیج جدید

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

19 Jul, 19:05


ادامه رمان اینجاست 🔻
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

19 Jul, 19:05


پارت ۶۱۳
دوباره آتش حرفهایش جان گرفت.

- خان...تو حق نداری همچین کاری رو انجام بدی، این پسر هیچ ربطی به این خاندان نداره، داداش بابک شما هیچ کلومی نمی‌خواد از تو دهنت خارج بشه.

بر عکس بهادر، بابک آرام بود...
از جایش بلند شد و به طرف بهادر آمد.

- چرا به قلبت اجازه نمی‌دی کینه‌هات خاموش بشه بهادر، تو خودت خوب می‌دونی و شک نداری این پسری که اینجا روبه روت ایستاده، پسر ایلیاده، تو حتی جرأت نگاه کردن به صورت این جوون رو نداری، این همه جنگ تو برای چیه داداش؟!
بعدش هم خان مختار هست اموالش رو به هر کسی که دوست داره بده، این چه ربطی به من و شما داره، ها؟!
من و تو و همه‌ی اطرافیان به خوبی می‌دونند که ایلیاد تو بیست و چند سالی که از خدا عمر گرفت، چقدر زحمت کشید و هیچ وقت هم هیچ چیز رو برای خودش نخواست و برنداشت، پدرمون حق داره حق پدر رو به پسرش برگردونه، من و تو و بچه هامون و دو تا خواهرمون به اندازه‌ی کافی سهممون رو تو این زندگی از خان گرفتیم و بردیم و خواهیم برد، نجنگ بهادر برای چیزی که حقت نیست، تمومش کن، مادرمون رو نگاه کن...مثل یک اناری هست که آبش رو گرفتن و تو مشتشون دارن فشارش میدن، بیشتر از این آزارشون نده.
هر حساب و کتابی که با ایلیاد داشتی رو از جون این پیرمرد و پیرزن و پسرش نگیر.

دوباره صدایش را بالا برد...

- تو هم که حرف اونا رو می‌زنی بابک، من چه خرده حسابی با ایلیاد داشتم؟! من فقط دلم نمی‌خواد غریبه بینمون جولون کنه، پسر ایلیاد چه کوفتی بود، خان و شاه صنم بانو هم آخر عمری توهّم زدن که دو پایی برن رو اعصاب ما...
- هیچ توهّمی نیست بهادر خان...

به قامت خمیده و لاغر مردی که روی ویلچر نشسته بود نگاهی انداختم، تارخ آمده بود، همسرش بانو و یک پسر جوان هم کنارشان بود.

- این کینه‌ی قدیمی رو تموم کن خان، تا کی می‌خوای خودت و دیگران رو گول بزنی و عذاب بدی.
- تو دیگه چی میگی نِفله...از پای منقل و بافورت بلند شدی اومدی چی بلغور می‌کنی واسه‌ی خودت، اصلاً کی به شما گدا و گشنه‌ها اجازه داده بیاید تو این عمارت؟

- من بهشون گفتم بیاد، من دعوتش کردم، تارخ مهمون من هست، هیچ کس سرخود نیومده، اگر هم بیاد قدمش روی چشم، امشب شب بزم و شادی پسرم ایلیاد هست، نتونستم براش جشن عروسی بگیرم، نتونستم دست عروسش رو بدم دستش و حجله شادی براش ببندم، همش هم تقصیر تو بود بهادر، تو داخل این عمارت تخم کینه و نفاق راه انداختی و افشار خان رو تحریک کردی که به حرفات گوش بده.

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

19 Jul, 09:13


بین سختیای زندگی گاهی به اونکه همیشه باهات بوده بگو:
"غمی هم اگر هست، تو دلخوشیِ منی‌."

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

17 Jul, 17:09


.

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

11 Jul, 22:01


ادامه رمان اینجاست 🔻
https://t.me/+v2zSkgr0pWNlZGVk

👆

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

11 Jul, 21:58


- اون شب مهتابی بود و قرص ماه کامل بود، اما باز هم همه جا ظلمات بود، اومدم از هم جداشون کنم اما ایلیاد اونقدر عصبانی بود که با لگد زد داخل شکمم و پرتم کرد روی زمین.
با اینکه هوا تاریک بود اما می‌شد اوج عصبانیت رو تو چشمای هر دوشون دید، بهادر دیوانه وار خنده‌های عصبی می‌کرد، از اینکه با حرفاش برادرش رو داغون کرده بود انگار احساس خوبی داشت.
بهادر قصد اذیت کردن ایلیاد رو داشت، بهش می‌گفت گلین با من هم بوده و به من خط و نشون می‌داده، بهش می‌گفت اون فقط به خاطر پول خان هست که دور و برت می‌چرخه و باهات رابطه داره...همین حرفها ایلیاد رو جری‌تر می‌کرد.
نعره‌های خشمگین ایلیاد تموم کوه رو پر کرده بود اما بهادر با حرص به حرفهایش می‌خندید و با بی خیالی تمام به ایلیاد می‌گفت، محاله که بگذارد او و گلین به هم برسند.
نمی‌دانم تو این درگیری یه باره چی شد که ایلیاد از پشت به زمین خورد و با کله به پایین صخره پرتاب شد، خیلی تا زمین فاصله‌ای نداشت، اما با سر به پایین افتاده بود. بهادر فریاد کشان خودش رو بالای سر ایلیاد رسوند، هنوز نفس می‌کشید اما هوشیار نبود اما زنده بود...تا روستا یه خورده فاصله زیاد بود، ایلیاد رو روی کولش گذاشت.
ادامه رمان اینجاست 🔻

https://t.me/+v2zSkgr0pWNlZGVk
👆

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

08 Jul, 19:54


ادامه رمان اینجاست 🔻
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

07 Jul, 23:53


ادامه رمان اینجاست 🔻
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

04 Jul, 22:27


رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️ pinned «ادامه رمان اینجاست 🔻 https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk»

رمان روزهای سفید🌱🌱🕊️

04 Jul, 12:02


تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار
مستیَت با بغلت هر دو گناهش با من...
- ‌حسین منزوی

1,240

subscribers

17

photos

1

videos