Rarissime

«کیا به چرخه ی همیشگی وزغ ها و ضیافت کرم های شب تاب بازگشت و میان طبیعت بکر خاموش، ژرف تر فرو رفت. به نظر می‌رسید طبیعت، تنها دوستی است که میانه ی راه جا نمی‌زند.»

به سنسه عزیزم،

این روزها هوا سردتر و شب‌ها طولانی‌تر از همیشه‌ان و لابه‌لای این تاریکیِ قیر مانند بیشتر از همیشه به یاد شمع‌هایی می‌افتم که اون روز توی اواسنتر بهم گفتی که دوستشون داری. همون شمع‌هایی که با نور لطیف و آرومشون در دل تاریکی می‌رقصن و نه فقط گوشه‌ای از اتاق رو، بلکه جایی در قلب آدم رو هم گرم و روشن می‌کنن.

و راستش رو بخوای تو برای من مثل همون شمعی، حضورت در تاریک ترین لحظات گرمایی به زندگیم بخشید که هیچ چیز دیگه‌ای نمیتونست جایگزینش بشه.


و حالا عمیقا خوشحالم که در اولین سال‌های دهه بیست‌سالگی‌م، شناختمت. یه جوونه‌ی سبز و عجیب که وجودش مثل خونه‌ای گرم توی دل زمستان بود. حتی ستاره‌هایی که دارن از اینجا به بعدِ زندگی‌م رو تماشا می‌کنند، حضور همیشگی تورو حس میکنن.

حالا امیدوارم اولین برفی که ازش صحبت می‌کردی، هر آرزویی که داشتی رو برات برآورده کنه و سال جدید رو برات زیباتر رقم بزنه.
امیدوارم سال جدید، برات پر از چیزهایی باشه که لبخندت رو عمیق‌تر می‌کنه.

سنسه‌ی همیشه سبز من، مراقب خودت باش. این نامه شاید فقط یک یادگاری کوچیک باشه، اما دلم می‌خواد وقتی به درخت امسالت آویزان می‌شه، جایی برای خودش باز کنه. ای‌کاش این آخرین نامه‌ای باشه که به درخت امسالت اضافه میشه چون نگاه من همیشه به آخرین هاست و می‌خوام طعم شیرینش رو تا ابد توی ذهنم نگه دارم.

سال نو مبارک🤍✨

☃‌

«تو زیبایی، رهایی و وحشی مثل یک باد شدید دلچسب‌.»

«کاسه‌ی خود را بیش از اندازه پُر کنید؛ لبریز می‌شود. چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید؛ کند می‌شود. در پی پول و راحتی باشید؛ دلتان هرگز آرام نمی‌گیرد. دنبال تایید دیگران باشید؛ برده‌ی آنها خواهید بود. کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید. این تنها راه آرامش یافتن است.»

و برنامه‌مون ☕️

چنل مطالعاتی ما

https://t.me/StudywithRarissime

«یک روز از تیت پرسید: بعد از بیست و نه، چیه؟
تیت نگاهش کرد. کیا بیشتر از تمام دنیا در مورد موج ها، غاز های برفی، عقاب ها و ستاره ها اطلاعات داشت اما نمی‌توانست تا سی بشمارد. تیت نمی‌خواست او را شرمنده کند. برای همین تعجبش را نشان نداد اما کیا استعداد عجیبی در خواندن چشم ها داشت.»

-2j5jIp8FE8 - MP3

زمستون مبارک 🤍

بهم گفت،
من هم بابت پیدا کردن اون چنلِ امیدبخش تا ابد خوشحال میمونم چون باور دارم که پیدا کردنت یکی از به موقع‌ترین اتفاق های زندگیم بود.
شبیه همون قهوه‌ای با دمای مناسب که نه اونقدر سرد شده تا دلت رو بزنه و نه اونقدر داغ که زبونت رو بسوزونه، همه چیز دلپذیر و روح بخشه.

🤍‌

این پیام رو برای کسی مینویسم که با وجودش نور رو به زندگی من بخشید و آفتاب زندگی این دختر شد.
کیمیای قشنگم وجود تو دلیل خوشحالی زندگی منه و خواهد بود، هر لحظه که تو هستی احساس تنهایی نمیکنم و لبخند روی لبامه و چی از این بهتر؟! شاید من یه فرشته کنارم دارم هوم؟ شاید که نه صد در صد؛ همیشه برام اون فرشته قابل تحسین و مورد احترام بودی که نتونستم با دنیا هم عوضش کنم.
تقریبا یک سال و یک ماه هست که ارتباطمون ادامه پیدا کرده و درسته که خاطرات محدودی باهم داریم ولی قشنگ ترین بودن برای من، گذروندن لحظه هام کنار تو تک به تکشون برام ارزشمنده چون تو تاریک‌ ترین و سرد ترین نقطه زندگیم اومدی و تبدیل شدی به تنها نور امید زندگیم، تبدیل شدی به امیدی که میتونم داشته باشم که شاید هنوزم تموم نشده، هنوز دلیلی برای لبخند دارم و هرگز این دلیل رو از دست نمیدم.
تا ابد هرجا که باشی، من کنارت یا تو سایه های اطرافت کنارتم و مراقبتم. حتی اگه فکر کنی نیستم و فکر کنی ترکت کردم، من همیشه برای تو اینجام همیشه گوش شنوا ام برات، همیشه یه بغل گرمم برات همیشه یه راه فرار از غمم برات و اینو با تمام وجودم تضمین میکنم.
مرسی از اینکه بودی و بهم یاد دادی چطوری از زندگیم لذت ببرم، خودمو دوست داشته باشم و از زهرا کوچولوی درونم مراقبت کنم
خیلی دوست دارم کیمیا، دلم میخواست در حالی که از ذوق بغلت کردم این جمله رو بهت بگم و تولدتو تبریک بگم و باهم کیک شکلاتی که روش توت فرنگی داره رو بخوریم ولی نشد سال بعد حتما میام و صورتتو خامه ای میکنم

«جایی که فقط یک لامپ، به تمام شب روشنایی می‌داد،
او با قایق سفید کوچک خودش در حال حرکت بود
و به زودی، من نور او را خواهم دید،
و صدای قایقش را خواهم شنید؛
زندگی‌مان مملو از عشق خواهد شد.»

اژدهای کوچک پرسید اگه بعضی ها از من یا کارهام خوش‌شون نیاد چی؟
پاندای بزرگ گفت تو باید راه خودت رو بری. بهتره اون هارو از دست بدی تا خودت رو.

وقتی چای مینوشی، چای بنوش.

اژدهای کوچک گفت نگرانم؛ نمیدونم بعدش چیکار کنم.
پاندای بزرگ گفت فقط یک لحظه بایست، نفس بکش و به صدای پیچیدن باد توی بامبوها گوش کن.

«مثل اینکه روان من در زندگی پیشین در عالم مثال با روان او همجوار بوده، از یک اصل و یک ماده بوده و بایستی که به هم ملحق شده باشیم.»

«بزرگترین درد بشریت نادانی نیست بلکه توهمِ داشتن آگاهیست.»

جدا از هرچیزی تو داری بزرگ میشی، داری درمان میشی و داری با چشم باز به همه چیز نگاه میکنی؛
تبریک میگم ذهنِ تو دیگه شرطی نیست.

در سكوت حركت كن، فقط وقتى صحبت كن
كه بخواى بگى كيش و مات.

هیچوقت اجازه نده ذاتِ زشتِ بقیه زیباییِ قلبتو از بین ببره.

باید لبخند روی لبامو میدیدی
خوشحالم که همچین حسی بهت دادم
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه عزیزدلم، ممنونم که کنارمی 🤍🪴

سنسه برا کنکور انسانی میخونم اما تنها کانالی که دلم نیومد پاک کنم کانال توئه. سبز سبز واقعا با دیدن پیام ها و تکست ها و عکس هایی که میذاری حس خوب و سبز و طراوت میگیرم.. واقعا وایب یه کلبه جنگلي وسط سبز زار مرطوب که یه آدم باتجربه خیرخواه داره چایی آتیشی با بابونه و عطر هل دم میکنه و قصه شهر پریا تعریف میکنه🍃😄

«آرامش، پیامد اندیشیدن نیست؛ بلکه آرامش، نیندیشیدن به گرفتاری‌ها و چالش‌هایی است که ارزش اندیشیدن ندارند.»

🪴

بهم گفت
"روحت شبیه جنگلی همیشه سبزه که یه روزی اجازه داد توش یه خونه جنگلی داشته باشم و کمترین کاری که میتونم براش انجام بدم پلی کردن موسیقی برای روئیدن سبزه ها و درخت های جدیده."

𝙴𝚖𝚙𝚊𝚝𝚑

کسی که خونه‌ش طبیعته، با روحش لبخند می زنه، سخاوتمنده، عمیق احساس می کنه، واضح می بینه و کامل عشق می ورزه.

آدمهایی که فقط منتظرن تا حس بد بهتون منتقل کنن حال بهم زن ترینن، لطفا تو دامشون نیفتین ✨
به خودتون و قدرتهای درونتون ایمان داشته باشین.

Coffee is my love language, Happy Coffee Day ☕️🤎

«من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم،
حرفی از جنس زمان نشنیدم 
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود 
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد؛
هیچ کسی زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.»

« انسان میتواند از راه عشق، پوچی همه چیزهای دیگر را دریابد؛ حتی پوچی خودش را.»

«بر سرش چتر گرفتم، دیدم او خودش باران است.»

«من فهمیده ام که مردم آن چه شما گفته اید را فراموش می‌کنند آن چه را که انجام داده اید را هم فراموش می‌کنند اما احساسی که به آن ها منتقل کرده اید را هرگز فراموش نخواهند کرد.»

وقت بیرون آوردن بافتهای خوشگله 🤎🍂

«اصلا دوستی برای همین بود، برای گم‌نشدن در برهوتِ جهان.»

«انسانها به قدری دروغگو، به قدری دسیسه گر، به قدری مکار و حیله گر، به قدری مشتاق به سود خود و بی توجه به سود دیگران هستند که اگر کمتر آنها را باور کنید و کمتر به آنها اعتماد کنید، اشتباه نکرده اید.»

«در زندگی خیلی راحت ممکن است در دام مقایسهٔ خودمان با دیگران براساس میزان موفقیت و دارایی‌های مادی بیوفتیم امّا زندگی این نیست. وقتی به‌ آخر راه برسیم، به گذشته نگاهی می‌اندازیم و زندگی‌مان را مرور می‌کنیم و آرزو می‌کنیم کاش زندگی معناداری را می‌گذراندیم، الهام‌بخش دیگران بودیم، روی علایقمان تمرکز می‌کردیم، با دوستان و خانواده‌مان رابطهٔ بهتری داشتیم و برای داشتن بهترین و جدیدترین چیزها به خودمان استرس وارد نمیکردیم.»

با وقاحت تمام گفت "سگا دیگه بی غیرت شدن"
اما عزیزم، الان خودت نباید توی غار میبودی؟

«در این لحظه نه چیزی هست که به هستی درآید و نه در آن چیزی هست که از هستی رهایی یابد، پس زاد و مرگی نیست که پایان یابد؛ از این رو، لحظه ی حال، آرامشِ مطلق [نیروانه] است.
این لحظه اگرچه در این دَم هست، اما حدی ندارد و این جا [مقام] شادیِ جاوید است.»

«الان فقط نیاز دارم بغلم کنی. حرکتی به قدمتِ خودِ بشریت که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است.
در آغوش گرفتن یعنی از حضورِ تو احساس تهدید نمی‌کنم. نمی‌ترسم این‌قدر نزدیک باشم، می‌توانم آرام بگیرم، در خانه‌یِ خودمم، احساسِ امنیت می‌کنم و کنارِ کسی هستم که درکم می‌کند.»

سالن مطالعه ی ما

«می خوام اقلا یک نفر باشد که من با او از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم میزنم.»