شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

@rahillro


مترجم:🌸راحیل🌸
🔴شاهزاده شکسته شده(فایل آماده فروشی)
🟡رز در کمال و زیبایی(فایل آماده فروشی)
بقیه رمان‌ها اینجاس:
@rahilarahil
@novelsrah
کانال عیارسنج ها و فایل های رایگان:
@tarjomehayerahil

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 Aug, 20:17


رمان پادشاهی(سلطنت) پوشیده

ژانر: فانتزی، عاشقانه، اروتیک، enemy to lovers (از دشمنی تا عشق)

پارت گذاری به زودی

#نیرا

با فرار از ظلم و ستم پدرم، پادشاه ظالمی که آینده ای رو ازم ربود، توی خیابان ها با مرگ روبرو میشم که بین شورش و سلطنت ظالم پدرم گیر کردم.

شورشیان که توسط کسانی که قسم خوردن منو بکُشن، اسیر شدن، از هویت واقعیم..... یعنی دختر مفقود شده پادشاه مطرود..... نابینا می‌ مونن. در مواجهه با یه انتخاب غیرممکن، من در برابر اونا می ایستم: به شورشیان ملحق بشم یا با تیغه های اونا واسه کـُشته شدنم روبرو بشم.

با این حال، داکر، پسر فرمانده شورشی بی‌رحم، بین بدگمانی و میل و هوس و اشتیاق به من درگیر میشه. اون اجازه نمیده کسی لمسم کنه، سعی میکنه ازم محافظت کنه اما در هر لحظه هم خودش منو تهدید می کنه.

همانطور که اسرار فراتر از قلمرو پنهون ما بافته میشه، نبردی سخت درونم رخ میده. همانطور که به شورشیان و هدفشون نزدیکتر میشم، وفاداری من به پدرم و سلطنت پادشاهی ام با ارادت و میل غیرقابل انکار من به داکر و ارتباط سوزان بین ما در تضاده

در دنیایی که عشق و نفرت دو لبه ی یه تیغ هستن، خودمو گرفتار رقصی ظریف می‌بینم که میان آرزوی ممنوع و سرنوشت در حال پیش‌روی منه.

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 May, 22:46


کلی پارت خدمتتون


برای خرید رمان رز در کمال و زیبایی به قیمت ۴٠ هزار تومان به این آیدی پیام بدین و فایل رو بعد ار واریز تحویل بگیرید🙏

👇👇👇👇👇👇👇

@rahila7

اگه هر دو جلد رمان رز در کمال و زیبایی و جلد اولش لیلی و دوک بخرین قیمت هر دو جلد میشه ۶۸ هزار تومان

برای خرید به این آیدی پیام بدید

👇👇👇👇👇👇👇

@rahila7

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 May, 22:46


#rose_in_bloom

#part_238


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج


آیریس گفت:

_بهم بگو، سرورم، بچه‌های دیگه ات حالشون چطوره ؟

_اونا حالشون خوبه، بانوی من، جیکوب، وارث من، با لیدی امیلی ویلکز، دختر ارِل سنت کلر، نامزد شده،  اون زن جوان و خوبیه، و و میراندا با وایکانت اودگارد ازدواج کرده، اونا یه پسر کوچولو به اسم پیتر دارن

_چقدر خوب

آیریس توی دلش گفت:

« حالا چی باید بگم؟»

سکوت بینشون خفه کننده بود. آیریس با التماس به لوسی نگاه کرد.

لوسی در حالی که چشمکی ظریف به آیریس زد پرسید:

_از پدر بزرگ بودن لذت میبری، سرورم؟

ارِل با خوشحالی خندید و گفت:

_اوه، آره، پیتر یه پسر رفیق کوچولو و چابک و سرزنده و زرنگه. ای کاش بیشتر می دیدمش، دخترم و شوهرش ترجیح میدن بیشتر وقت خودشون رو توی لندن بگذرونن، پس ما اغلب اوقات با هم نیستیم. کنتِس قبل از به دنیا اومدنش دلباخته ی اون بود و دنیا نیومده خیلی بهش علاقه داشت، من فقط افسوس می‌خورم که قبل از اینکه به دنیا بیاد، اون از دنیا رفت.

کُنتس. اون چرا باید بهش اشاره می‌کرد؟

آیریس گفت:

_من متاسفم که درباره درگذشت همسرت شنیدم

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 May, 22:44


#rose_in_bloom

#part_237


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج



مگی گفت:

_عالیه، کرافورد. اگه همتون دنبال من بیایین، امیدوارم اشکالی نداشته باشه. از اونجایی که ما یه گروه کوچک هستیم، من فکر کردم که اتاق غذاخوری غیر رسمی بهتر و خوب تر و بیشتر … صمیمی خواهد بود

آیریس از سرش تا نوک انگشت های پایش گرم شد. در واقع، این بیشتر از صمیمانه بود. مگی نمی‌توانست درباره رابطه اون با دیوید چیزی بداند، می‌توانست؟ لوسی قول داده بود که مکالمه شون رو محرمانه نگه دارد.

زمانی که صندلی خودش رو موقع شام در کنار صندلی دیوید دید، نگاه زیرچشمی به لوسی انداخت. لب های لوسی کمی به سمت بالا خم شده بودن.  بله، اون به طور هدفمند و عمدأ این ترتیب قرار گرفتن صندلی رو ترتیب داده بود.  دیوید، که همیشه جنتلمن کامل و عالی ای بود، صندلی آیریس رو برای اون نگه داشت در حالی که آیریس با حالت عصبی روی صندلی نشست.

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 May, 22:44


#rose_in_bloom

#part_236


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج


ایوان حرف اون رو تایید کرد و با موافقت گفت:

_این ایده خوبیه، پدر

_ پس ما اون رو برنامه‌ریزی خواهیم کرد

برایتون از یک خدمتکار یک لیوان نوشیدنی الکلی گرفت و یک جرعه رو نوشید و قورت داد.

_من مشتاقانه منتظر شام هستم. شما و لیبروک، باشه که اون توی آرامش باشه، همیشه بهترین غذاها رو توی اینجا سِرو میکنین، اولیاحضرت

مگی گفت:

_ما بیشتر از ده ساله که همون کارکنان آشپزخونه رو داریم، من مطمئنم که اونا برنامه ریزی ظریفی برای درست کردن غذا ها و نوشیدنی ها دارن

کرافورد بی سر و صدا وارد شد.

_شام داره سِرو میشه، اولیاحضرت

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

28 May, 22:43


#rose_in_bloom

#part_235


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج


ایوان حرف اون رو تایید کرد و با موافقت گفت:

_این ایده خوبیه، پدر

_ پس ما اون رو برنامه‌ریزی خواهیم کرد

برایتون از یک خدمتکار یک لیوان نوشیدنی الکلی گرفت و یک جرعه رو نوشید و قورت داد.

_من مشتاقانه منتظر شام هستم. شما و لیبروک، باشه که اون توی آرامش باشه، همیشه بهترین غذاها رو توی اینجا سِرو میکنین، اولیاحضرت

مگی گفت:

_ما بیشتر از ده ساله که همون کارکنان آشپزخونه رو داریم، من مطمئنم که اونا برنامه ریزی ظریفی برای درست کردن غذا ها و نوشیدنی ها دارن

کرافورد بی سر و صدا وارد شد.

_شام داره سِرو میشه، اولیاحضرت

مگی گفت:

_عالیه، کرافورد. اگه همتون دنبال من بیایین، امیدوارم اشکالی نداشته باشه. از اونجایی که ما یه گروه کوچک هستیم، من فکر کردم که اتاق غذاخوری غیر رسمی بهتر و خوب تر و بیشتر … صمیمی خواهد بود

آیریس از سرش تا نوک انگشت های پایش گرم شد. در واقع، این بیشتر از صمیمانه بود. مگی نمی‌توانست درباره رابطه اون با دیوید چیزی بداند، می‌توانست؟ لوسی قول داده بود که مکالمه شون رو محرمانه نگه دارد.

زمانی که صندلی خودش رو موقع شام در کنار صندلی دیوید دید، نگاه زیرچشمی به لوسی انداخت. لب های لوسی کمی به سمت بالا خم شده بودن.  بله، اون به طور هدفمند و عمدأ این ترتیب قرار گرفتن صندلی رو ترتیب داده بود.  دیوید، که همیشه جنتلمن کامل و عالی ای بود، صندلی آیریس رو برای اون نگه داشت در حالی که آیریس با حالت عصبی روی صندلی نشست.

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:17


برای خرید رمان شاهزاده شکسته شده به قیمت ۳٠ هزار تومان به این آیدی پیام بدید❤️

👇👇👇

@rahila7

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:16


#broken_prince

#part_183


#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا


سریع یه نگاه به برادرم انداختم که دیدم با خودش داره زمزمه میکنه. اون کاملا توی کتاب غرق و محو شده بود.

_نیویورک؟ چرا؟

این بار نوبت دام بود که نگاهی به اطراف بندازه.

اون زمزمه کرد؛

_ من فکر می‌کنم که داریم به اونجا میرسیم، یه انتها و پایان سست وجود داره که هنوز ناپدید نشده، اولین دکتر، اون توی نیویورکه

_اوکی....

_لوکا باید به دیدن ماتئو یا بنی بره. اون تو رو به اونجا نخواهد برد.

_و من از این بابت خیلی سپاسگزار هستم.

_بیمارستان داره استخدام میکنه، من بهت نیاز دارم که برای مصاحبه بری و راه خودت رو به عنوان یه تلاش فوق‌ العاده و شدید برای رسیدن به این شغل بدست بیاری

_خیلی خب، تو چطوری واردش شدی؟

_ تو باعث آشفتگی و حواس پرتی اونا شدی، در حالی که اون آدم های قبلی سعی در آرام کردن تو دارن من خودم تمام مدرک ها و چیزهای لازم رو بدست میارم

_دنبال چی هستی؟ دام، دو سال از اون تصادف گذشته‌

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:16


#broken_prince

#part_182


#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا


اون به طرف جود نگاهی انداخت.

_برادرت بهم گفت که چقدر عاشق همبرگره، دِولین برای ناهار واسمون فست فود میاره

سرم رو به نشونه موافقت تکون دادم و وقتی لوکا از کتابخونه بیرون رفت من روی یه صندلی روبروی جود نشستم. جود توی کتابی که داشت میخوند غرق شده بود و وقتی اینطوری روی کتاب‌ خوندن غرق میشد خوندنش رو متوقف و قطع نمی کرد. اما من اهمیتی نمی‌دادم. من اون رو همون طوری که بود دوست داشتم.

دام اومد کنارم نشست و با طعنه و کنایه سر به سرم گذاشت؛

_خب، خب، شبت چطور بود؟ حدس میزنم که شگفت انگیز بوده

نگاهی به اون انداختم که ابروهاش رو به طرز اشاره‌ای به سمت من تکون میداد.

چشم هام رو چرخوندم ولی ساکت موندم.

اون ادامه داد؛

_من باید اعتراف کنم، که کمی دلخور شدم که با یه احمق دهاتی به بیرون فرستاده شدم، ولی وقتی امروز صبح لوکا رو دیدم که سوت زنان و با شور و اشتیاق و سر زنده و با انرژی بیشتر از پله ها پایین میاد، می‌دونستم که شق درد بیضه هاش رفع و درمان شده و این باعث میشه یه شب موندن توی اتومبیل ارزشش رو داشته باشه.

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:15


#broken_prince

#part_181

#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا



بی‌ صدا خندیدم و به اون تکیه دادم.

جود نگاهی به کتابی که میخوند انداخت و پرسید؛

_ کی من به اینجا نقل مکان می کنم؟

لوکا بهش گفت؛

_ما در عرض چند روز به نیویورک میربم تا یه وکیل ببینیم. ما تا اونجایی که می‌تونیم سریع عمل خواهیم کرد، ما میخواییم به نیویورک بریم

سر تکون دادم.

_آره، من ازت می‌خوام که با دوست هام ملاقات کنی، ببینی که در خارج از …یه زندگی وجود داره…

اون دستش رو با یه حالت از بی اعتنایی تکون داد

دام با صدای ریزی گفت؛

_این ایده من بوده

لوکا به دام چشم‌غره رفت، ولی من اخمی کردم. اگه دام اینو پیشنهاد کرده باید دلیلی داشته باشه.

لوکا خم شد و به لب‌های من یه بوسه زد.

_ چرا واسه مدتی با برادرت نمیمونی؟ من باید کمی کار کنم

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:10


#broken_prince

#part_180


#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا



آه کشیدم، دوباره روی جود تمرکز کردم.

_آره، دوست پسرمه

لوکا دستم رو گرفت و انگشتهاش رو به انگشتهام گره زد

با دلهره از جود پرسیدم؛

_تو با این مشکلی نداری؟

جود با تغییرات یا افراد جدید زیاد عالی نبود و بودنم با لوکا و انتقال و نقل مکان کردن اون به اینجا اقدام بزرگی بود.

جود کتابش رو روی زانوهاش گذاشت و آروم و بی صدا به لوکا نگاه کرد و اون رو براندازش کرد.

بالاخره سرش رو تکون داد.

_آره، این باحاله، من از لوکا خوشم میاد

اون به کتاب های اونجا یه نگاه انداخت

_به علاوه، اون گفت یه کتابخونه پر از کتاب بهم خواهد داد و اگه به اینجا بیام یه سگ واسم میخره

با ابروهای خمیده و قوس برداشته به لوکا نگاه کردم.

اون بهم چشمکی زد.

_من هیچ وقت نگفتم که بالاتر از رشوه‌ خواری هستم

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:10


#broken_prince

#part_179


#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا


من به طرف جود چرخیدم که متفکرانه داشت ما رو بررسی و برانداز می‌کرد

_ لوکا دوست پسرته؟

_آره، لوکا دوست پسرته؟

چرخیدم تا دام رو ببینم که به چارچوب در تکیه داده بود و پوزخند تمسخر امیزی روی چهره‌اش نقش بسته بود.

اون دست های خودش رو توی یه حالت تسلیم بلند کرد و پرسید:

_چیه؟ من باید مطمئن بشم که به دلیل خوبی از خونه بیرون پرت شدم

به خاطره لوکا که دیشب از خونه به بیرون پرتش کرده بود، اخم کردم و شکلکی در اوردم. من یه نگاه ناامیدانه برای لوکا فرستادم که اون شونه هاش رو بالا انداخت

_منم دوست دارم این جواب رو بشنوم.

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

26 May, 07:09


#broken_prince

#part_178

#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا



_ این خونه عالیه، کیسی، لوکا بهم یه تور واسه دیدن همه چیز داد، من عاشق اینجام!

جود نیشش رو تا بناگوش باز کرد و بهم لبخند زد، مثل این بود که دوباره برادر کوچولوی بیخیال و سرخوشم رو داشتم.

وقتی که اون آغوشش رو شکوند و ازم جدا شد موهاش رو از چشم هاش بیرون کشیدم.

_ چند وقته که اینجا بودی؟

اون پیش از اون که کتاب خودش رو به زمین برسونه، به حرفش اضافه کرد:

_توی حدود دو ساعت، اما لوکا گفت که تو سخت کار کردی و خسته بودی، پس ما بهت اجازه خوابیدن دادیم.

به لوکا نگاه کردم و گونه هام تبدیل به رنک قرمز شدن.

اون در حالی که دقیقا میدونستم منظورش چیه پرسید؛

_حالت چطوره؟

در حالی که گونه هام حتی قرمزتر هم شدن جواب دادم:

_عالی

اون بهم یه نگاه یک وری و پوزخندی پر از غرور مردونه تحویل داد و من نتونستم جلوی تکون دادن سرم رو از این حماقت و خریت بگیرم!

لوکا در حالی که به طرفم اومد و کنارم ایستاد و پشت دستش رو با ملایمت روی گونه‌ام کشید و گونه هام رو نوازش کرد ادامه داد؛

_جود داشت بهم می‌گفت که چقدر دوست داره اینجا زندگی کنه

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:17


کلی پارت خدمتتون


برای خرید رمان رز در کمال و زیبایی به قیمت ۴٠ هزار تومان به این آیدی پیام بدین و فایل رو بعد ار واریز تحویل بگیرید🙏

👇👇👇👇👇👇👇

@rahila7

اگه هر دو جلد رمان رز در کمال و زیبایی و جلد اولش لیلی و دوک بخرین قیمت هر دو جلد میشه ۶۸ هزار تومان

برای خرید به این آیدی پیام بدید

👇👇👇👇👇👇👇

@rahila7

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:16


#rose_in_bloom

#part_234


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج


الکساندرا پرسید:

_ما ملاقاتتون کردیم، سرورم؟

_اونطور که به یاد میارم تو فقط چند ماهه بودی. من شما دو نفر و مادرتون رو توی املاک اشفورد حدوداً... بیست سال پیش ملاقات کردم

ایوان در حالی که بازوی رز رو گرفت حرف اون رو قطع کرد و گفت:

_ پدر، من دوست دارم که لیدی رز جیمسون رو معرفی کنم

رز گفت:

_این مایه افتخاره، سرورم

برایتون اعلام کرد و گفت:

_یه خانم جذاب دیگه که آخرین باری که دیدمش فقط یه بچه بود، اون خوشگله، ایوان

ایوان پاسخ داد:

_آره، منم همینطور فکر می‌کنم

رز سرخ شد.

_من… مشتاقانه منتظر دیدارت بودم. مطمئنم خواهر و شوهر خواهرم از اینکه ملاقاتت رو از دست دادن پشیمون خواهند شد

_توی ماه عسلشون ؟

برایتون خندید.

_من شک دارم که اونا کمترین پشیمونی داشته باشن، من مشتاقانه منتظر دیدار دوشس جدید هستم. شاید همه شما بتونین برای آخر هفته بعد از بازگشت به مُلک من بیایین

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:14


#rose_in_bloom

#part_233


#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج




آیریس ایستاد اما پاهایش نمی توانست اون رو به جلو سوق و هل دهد. دیوید در طول بیست سال به سختی تغییر کرده بود چشمان قهوه ایش که در مژه های تیره لبه دار بودن هنوز راهی برای نفوذ توی روحش داشت. موهای بلوند تیره‌اش با رگه‌های نقره‌ای پوشیده شده بود و صورتش، با چهره‌ای مطبوع و خوش قیافه مثل پسرش، از سن و سال اون سرپیچی کرده بود. فقط چند خطوط خنده در اطراف چشمانش بود که شصت سال سن اون رو لو می‌داد.

برایتون با گام‌های بلند به طرف اون رفت، خیلی قد بلند و عریض و پهن و هیکلی بود، مثل ایوان، پسرش. و اون دست آیریس رو گرفت.

اون در حالی که چشم هاشون همدیگه رو ملاقات کردن گفت:

_بانوی من

آیریس با لکنت گفت:

_ا_از د_دیدنت خوشحالم، سرورم، امیدوارم که سفرتون لذت بخش باشه؟

_بله، ممنونم

الکساندرا گلویش رو صاف کرد.

آیریس گفت:

_سرورم، ممکنه که دخترهام، لیدی الکساندرا و لیدی سوفی مک اینتایر رو معرفی کنم.

ارِل در حالی که دست هر یک از اونها رو به نوبت گرفت گفت:

_چه بانوهای جوان و جذابی، هر دوتون فقط بچه بودین وقتی که آخرین بار دیدمتون

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:13


#rose_in_bloom

#part_232

#رمان_رز_در_کمال_و_زیبایی

#جلد_دوم_مجموعه_سکس_و_فصل_ازدواج


کرافورد، پیشخدمت اصلی لیبروک، دو مرد رو به سالن اصلی هدایت کرد.

اون گفت:

_اجازه بدین که ارِل  برایتون و لُرد ایوان خاویر رو معرفی کنم

آیریس وقتی که مگی از جا بلند شد تا به اونها خوشامد بگوید، آب دهانش رو قورت داد.

مگی به ارِل گفت:

_سرورم، خیلی وقته طولانیه که ندیدمت. ما خیلی خوشحالیم که حضورت رو توی لورل ریدج داریم.

برایتون گفت:

_ممنونم، اولیاحضرت، پسرم از مهمون‌نوازیتون که در عرض یه ماه گذشته به اون نشون داده بودین زیاد صحبت می‌کنه و ممکنه که ازدواج پسرت رو بهت تبریک بگم

_ممنونم، سرورم، خیلی متاسفیم که نتونستی به عروسی بیای

_حیف شد واقعا، من خارج از کشور بودم، چون که مطمئنم که ایوان بهتون گفت که من توی اسپانیا تجارت دارم و کارم کمی بیشتر از دو ماه طول کشید، املاک برایتون دارایی قابل توجهی توی اونجا داره

_خوشحالم که برگشتی خونه، سرورم، خواهر منو یادت میاد، خانم لوسیندا لاندن؟

_آره، از دیدنت خوشحالم. خانم لاندن

ارِل خم شد تا دست لوسی رو ببوسد.

_و اجازه دارم که کُنتس لانگاری رو معرفی کنم. اون دوست دیرینه لوسی و من و خاله ی عروسمه، لیدی رز که الان دوشس لیبروکه

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:12


برای خرید رمان شاهزاده شکسته شده به قیمت ۳٠ هزار تومان به این آیدی پیام بدید❤️

👇👇👇

@rahila7

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:11


#broken_prince

#part_177



#رمان_شاهزاده_شکسته_شده


#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا


قبل از اینکه لباس توی شلوار استرچ و پیراهن قرمز و شطرنجیم رو بپوشم یه دوش سریع گرفتم که برای عضلات دردناکم شگفتی ایجاد کرد. وقتی به کتابخونه رسیدم خشکم زد موقعی که صدای خنده ای آشنا رو از شکاف در باز شنیدم.

قلبم توی سینه ام پریده شد. به سختی می تونستم باور کنم. دوباره صدای خنده رو شنیدم.

در کتابخونه رو باز کردم و با ناباوری پرسیدم؛

_ جود؟

جود روی شکمش دراز کشیده بود و جلوی شومینه داشت کتاب می‌خوند. در حالی‌ که لوکا روی صندلی چرمی نشسته بود و داشت با یه لبخند کوچیکی بهش نگاه می‌کرد.

سر جود با شنیدن صدای من از جا پرید و به طرفم چرخیده شد.

_کیسی!

اون از جای خودش روی زمین پرید و به طرفم دوید و منو توی آغوش همیشگیش پیچید.

در حالی که جود رو به آغوش کشیدم پرسیدم؛

_چطوری؟

و در حالی که به لوکا نگاه می‌کردم که از جای خودشروی صندلیش بهمون نگاه می‌کرد، دوباره پرسیدم؛

_چطوری؟

_ من یه مدتی داشتم روش کار می کردم

اون ایستاد و به طرف ما حرکت کرد و سریع به حرفش اضافه کرد؛

_این دیدار فقط واسه یه روزه، داشتم سعی می‌کردم راضیشون کنم که … برای روز تولدت بیاد، ولی من مریض شدم و....

شونه ای بالا انداخت.

_تولدت با تاخیر مبارک

شاهزاده شکسته شده/رز در کمال و زیبایی

13 May, 21:11


#broken_prince

#part_176

#رمان_شاهزاده_شکسته_شده

#مجموعه_مافیای_کوزا_نوسترا

#فصل_بیستم

#کیسی


من از عشق بازی با لوکا کاملاً و به طرز خوشمزه ای دردم گرفته بود و صبح از خواب پریدم. اون در طول شب یه بار دیگه منو تصاحب کرد و باهام سکس شهوتی و خشنی داشت و چون کمی توی شهوتم گم شدم و اون یه بار دیگه آب منیش رو توی واژنم خالی کرد ، به اون اطمینان خاطر دادم که قرص ضد بارداری میخورم.

نه اینکه به نظر می رسید وقتی که درون من تمام آبش قرار گرفته بود، نفس راحتی بکشه. توی تختخوابش تکون و وول خوردم و ملافه رو محکم دور خودم کشیدم. می‌دوستم که لوکا بدون اینکه چشم هام رو باز کنم، رفته بود و من دلم واسه گرمای بدنش تنگ شده بود. یعنی ممکن بود که پس از یه شب با کسی این طوری باهاش هماهنگ و جفت توی همه چی بشی؟

بالاخره چشم هام رو باز کردم و سعی کردم ساعت روی پاتختی رو ببینم. خیلی دیرتر از اون چیزی بود که پیش‌بینی کرده بودم و سال‌ها بود که دیر از خواب بیدار میشدم.

روی پاتختی یه یادداشت از طرف اون دیدم

«عزیزم، به کتابخونه بیا، واست یه سوپرایز دارم»

آهی کشیدم، از تخت بلند شدم و از درد بدنم منقبض شد و صورتم رو مچاله کردم و خودمو عقب کشیدم؛ آره، قطعاً بدنم دردناک بود. شلوارک و تاپ تانکم رو از کف زمین برداشتم و قبل از اینکه به اولین طبقه به سمت اتاقم برم، از خدا دعا کردم که توی راه خودم دام رو ملاقات نکنم. من و لوکا شب گذشته اون رو رسما از خونه بیرون پرت کردیم، و من اینو میدونستم که اگه ببینه من با شرم به سمت اتاق خوابم میرم تا سال بعدی قصد داره متلک بارم کنه و با طعنه و کنایه هاش منو آزار بده.