RadioLoo @radioloo Channel on Telegram

RadioLoo

@radioloo


@hamidbagherloo1 حمید باقرلو هستم

RadioLoo (Persian)

با کانال تلگرامی RadioLoo ، به دنیای جذاب و پرانرژی رادیوی اینترنتی وارد شوید. این کانال تلگرامی توسط Hamid Bagherloo اداره می‌شود و شامل برنامه‌های موسیقی، مصاحبه‌ها، پادکست‌ها و برنامه‌های متنوع رادیویی می‌باشد. Hamid Bagherloo با سابقه درخشان در عرصه رادیو و موسیقی، با انتخاب موسیقی‌های جذاب و گوشنواز برای شما، لحظات شاد و خاطره‌انگیزی را فراهم می‌کند. اگر به دنبال یک تجربه منحصر به فرد و فراموش‌ناپذیر در دنیای رادیوی آنلاین هستید، RadioLoo کانال تلگرامی مناسبی برای شماست. پیوسته با RadioLoo همراه شوید و لذت ببرید از جذابیت‌های رادیویی.

RadioLoo

18 Nov, 03:49


اگر میخواستم میتوانستم به‌دستش بیاورم. ولی کسر شأنِ خودم میدانستم برای داشتنِ چیزی از جنسِ این دنیایی که سر تا پایش برایم بی‌ارزش است دست‌وپا بزنم.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

16 Nov, 19:06


به‌نظرم یکی از چیزهایی که بعد از اینهمه سال، هنوز فرهنگش در فضای مجازی جا نیفتاده، نحوه‌ی برخورد با آن دوستان و عزیزانمان است که در صفحات شخصیشان از دلتنگیهایشان مینویسند. اگر واقعا دوستشان داریم با سوال‌پیچ کردن اذیتشان نکنیم. هُلِشان ندهیم سمت سکوت. سکوت، جای بدی است. در سکوت، چیزهای بدی رخ میدهد... کسی که دردهایش را در یک صفحه‌ی کوچکِ شخصی مینویسد یعنی حرفهایی دارد که نمیتواند به هیچکس بگوید و به اینجا پناه آورده. این آخرین سنگرِ او را ازش نگیریم... اگر خیلی نگرانش هستی فقط حالش را بپرس. اگر لازم باشد خودش میگوید.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

14 Nov, 03:38


برای جا شدن در یک قلبِ کوچک، خودت را قیچی نکن. این‌که او کوچک است مشکل تو نیست. یا بخواه بزرگ شود، یا به خدایش بسپار.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

12 Nov, 21:20


خوش‌به‌سعادتِ آنهایی که نشانه‌های تقدیر را میشناسند. آنهایی که شاید ندانند چه چیزی کِی و کجا در انتظارشان است ولی تا ببینند میفهمند همانست. به‌وقتش راحت پیدایش میکنند. الباقیِ آدمها تمام عمرشان به پس زدنِ هدیه‌های سرنوشت و جستجویی تمام‌نشدنی در پیِ چیزی که از کنارش گذشته‌اند میگذرد. به پیدا کردنِ آرامش و شادمانی و امان در جاهایی که نیست. در جستجوی سایه‌ی سایه‌ی سایه‌ی خودشان در سرزمین‌هایی که روحشان هرگز به آنجا قدم نگذاشته است.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

12 Nov, 04:08


خاله‌ی مادرم شاعر بود. اسمش گوهر بود. سواد نداشت. شعرهایی که میگفت را حفظ میکرد. شعرهایش کمی عجیب بود. مثلا یکبار دیده بود یک نفر با چوب زده توی سرِ بزی که داشته محصولات باغ را میخورده. چشمانش پُر شده بود و همانجا یک شعر از زبانِ این بز سروده بود. یا مثلا یک شعری سروده بود درباره‌ی این که در هر فصلی چه چیزی میچسبد. و برای زمستان چیزی شبیه این گفته بود: "در فصلِ سپید، یک اتاقِ سپید، و یک تنِ سپید!" (ترجمه‌اش از تُرکی به فارسی باعث شد از چیزی که بود هم عجیبتر شود!)

از شعرهای عجیبش که بگذریم، خودش هم آدم عجیبی بود. از وقتی یادم میاید پیر و خسته بود. همیشه چپق دستش بود و بین پُکهایش خیلی آهسته و بیخیالانه و کشدار حرف میزد. اگر نمیشناختیش فکر میکردی مست است یا دارد خوابش میبرد. انقدر آهسته حرف میزد که بی‌اغراق میشد تعداد حرفهایش را شمرد... طفلکی هیچ زیبا نبود. شاید هم زندگیِ سختش زیبایی‌اش را ازش گرفته بود. لاغر بود با صورتی کشیده و چشمهایی فرو رفته. یک چشمش را هم اواخر عمر از دست داده بود (موقعِ دوشیدنِ گاوی که تنها منبع درآمدش بود، دمِ گاو خورده بود توی چشمش و چون شرایط مالی خوبی نداشت پیگیری نکرده بود و چشمش را از دست داده بود)

چندسال‌پیش در کهنسالی فوت شد. شعرهایش هم با خودش رفت زیر خاک. در قبرستانِ کوچکِ شهرِ کوچک زادگاهم، خرم‌دره... شاعرها هوای هم را دارند. کسی چه میداند. شاید خیام چندصدسال‌پیش این شعر را برای گوهر و زندگی‌ِ تلخش و شعرهای عجیبِ فراموش‌شده‌اش سروده باشد که "ای چرخِ فلک، خرابی از کینه‌ی توست/ بی‌دادگری شیوه‌ی دیرینه‌ی توست/ ای خاک اگر سینه‌ی تو بشکافند/ بس گوهرِ قیمتی که در سینه‌ی توست"...

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

10 Nov, 06:32


از هیچکس جلوتر یا عقبتر نیستیم. همانجایی هستیم که باید باشیم. و هرچه زودتر این را بفهمیم الباقیِ عمرمان را با آرامش بیشتری زندگی خواهیم کرد.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

08 Nov, 23:24


گفت: خوبیِ احساس‌ِ خوشبختی اینه که برای داشتنش نیازی نیست واقعا خوشبخت باشی.

گفتم: یعنی چی‌؟

گفت: هر کسی توی زندگیش دوره‌هایی داشته که از بیرون بدبخت دیده میشده ولی خودش احساس خوشبختی میکرده. تو نداشتی؟

گفتم: چرا، ولی خب اون‌زمون ابله بودم!

گفت: خب دوباره ابله باش. تهش سی‌سال‌دیگه زیرِ خروارها خاک خوابیدی و قصه‌ات تموم شده. چشم به هم بزنی رسیده. بذار اون‌روز یه ابلهِ خوشبخت زیر خاک خوابیده باشه نه یه عاقلی که تمام عمرش به اندوه و نگرانی گذشته. تازه دنیا ثابت کرده همیشه به ابله‌ها راحتتر میگیره. کاراشون راحتتر ردیف میشه. احتمالا توی اون روزی که میفهمیم زیادی روی عقلمون حساب کرده بودیم هم به ابله‌ها راحتتر بگیرن، به پاسِ این‌که زودتر از بقیه فهمیده بودن خبری نیست.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

07 Nov, 15:49


این حرف که "ببین دلت چی میگه" برای آنهایی‌‌ست که دلشان هنوز به ساعتِ طبیعتشان تنظیم است و میتواند بهترین و امن‌ترین راهنمایشان باشد، نه ما آدمهای همشکل‌شده‌ی امروز! امثال ما اول باید تیشه برداریم و کوهِ تاثیراتِ زمانه را از خودمان بتراشیم و دلمان را پیدا کنیم، بعد ببینیم چه میگوید!

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

06 Nov, 23:45


"دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل، باغِ جَنان این همه نیست"...

بعضی ابیاتِ حافظ هم هستند که شاهکارند ولی عامدانه به آنها پرداخته نمیشود. بس که از چارچوب‌فکریِ انسانِ امروزی دورند. مثلا اگر حافظ همین بیت را امروز سروده بود انگیزشی‌ها نابودش میکردند! چون میگوید چیزی که قرار است با خون‌دل به دست بیاید مفت نمی‌ارزد، حتی اگر بهشت باشد!

البته که منظور حافظ این نبوده که همه‌چیز باید سهل‌الوصول باشد. حرف اینست که جنسِ بعضی‌چیزها اساسا از لذت است و حتی چرخ‌دنده‌های رنج هم در آنها باید نرم بچرخد. چرخ‌دنده‌‌ای که از این جنس است و سخت میچرخد چرخ‌دنده‌ی تو نیست. حالا میخواهد یادگیریِ یک هنری باشد یا رسیدن به کسی که دوستش داری... اگر سخت میچرخد رهایش کن. آخرش یا دست تو میشکند یا چرخِ چرخ‌دنده.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

05 Nov, 00:34


ذهن من موقع تحلیل امور پیچیده‌ی بی‌ربط به زندگی‌ام: پپ گواردیولا.

ذهن من موقع برنامه‌ریزی برای زندگی‌ام: ویدئوی پیوست.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

03 Nov, 12:08


سرچ کردم از کجا بفهمیم زمان تعویض فیلترِ هود رسیده است؟ یک صفحه‌ای آمد که موارد مختلفی را نوشته بود. آخریش این بود که "اگر یادتان نمی‌آید آخرین‌بار کِی این‌کار را کرده‌اید". خیلی تذکرة‌الاولیاء‌طور بود! دوست داشتم.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

28 Oct, 00:29


معجزه خیلی خوبه. تنها بدیش اینه که رخ نمیده.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

27 Oct, 12:50


امیدواری توی ایران مثل مصرف مت‌آمفتامینه. اگه میخوای همون اثرِ دیروز رو داشته باشه باید هی دوزش رو ببری بالاتر.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

27 Oct, 11:43


همه‌چیز به وقتش اتفاق میفته، جز اون‌چیزایی که قرار نیست هیچ‌وقت اتفاق بیفته.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

23 Oct, 23:29


هیچوقت از ریاضی خوشم نمیامد. اول دبیرستان، کار برایم سختتر هم شد. معلم ریاضیِ مدرسه‌ی جدید، تجسمِ ملال‌ بود و این دیگر مرا به سیم‌آخر رسانده بود که هرجلسه کاری کنم که از کلاس اخراجم کند. چندباری آخرِ کلاس نصیحتم کرد و من هم چندروزی منظم بودم و بعد دوباره ملال غلبه میکرد و همان میشدم. یکبار بعد از کلاس، با همان لحنِ آرام و همیشه خسته‌اش گفت "باقرلو تو مثل دُمِ سگ هستی! دم سگ اگه شش‌ماه‌ هم توی گچ باشه تا بازش کنی دوباره فِر میخوره میره سر جای اولش!"

هرچه از عمرم میگذرد بیش‌ازبیش به حکمتِ این حرف میرسم. به این قطعیت که هیچ چیزِ مهمی در انسان، بصورتِ دائمی قابل‌تغییر نیست. همیشه سرانجام به آن‌چیزی که هستیم باز خواهیم‌ گشت. خمیرِ شکل‌گرفته‌ای هستیم که هرچه ورز بدهیمش دوباره عاقبت به شکل اولش برمیگردد. موهای مجعدِ توی هم رفته‌ای هستیم که عشق و امید و ایمان و دیگران نهایتا چند صباحی لَختش میکنند و بعد با اولین حمام شسته میشوند و میروند توی چاهک...

ما پیش و بیش از هر بندی، در بندِ خودیم، و برای انسان که فطرتا دلش آزادی از هر بندی را میخواهد، این حد از جبر، به‌طرزِ تراژیکی تحقیرآمیز است.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

23 Oct, 17:08


بدترین کاری که یک بیمار روانی میتواند بکند فرزندآوری است. خود را مدیون جامعه، فرزندانش، فرزندانِ فرزندانش و نسلهای بعد از آن خواهد کرد.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

20 Oct, 04:11


دلم میخواهد هشت‌میلیارد پیاله بسازم، هشت میلیارد جرعه شراب در آن بریزم و به دست هشت‌میلیارد آدمِ روی زمین بدهم. تا بنوشیم به سلامتیِ آنهایی که روزگار، هزاربار دور قلبشان دیوار کشید، و هر هزاربار، دلشان چنان گرم در سینه تپید که دیوارها به تعظیمشان سر فرو ریختند... به سلامتیِ ابراهیم‌های گمنامِ رد شده از آتش‌هایی که کسی جز خودشان از لهیبِ آن خبر نداشت... آنهایی که در زمانه‌ی گرگ، پروانگی کردند تا آبروی زمین نرود... به سلامتیِ آنهایی که خسته نشدند از آدم بودن، در عصری که آدم بودن کار سختی بود.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

16 Oct, 11:59


گفت: اشکال تو اینه که زیادی امیدواری.

گفتم: اشکال تو هم اینه که زیادی دری‌وری میگی!

گفت: نه جدی میگم. آدمی که دلش به امیدهای واهی خوش باشه هی خودش رو میکوبه به در و دیوار و هی زخمی‌تر میشه. ولی آدمی که درگیر امیدهای بیهوده نیست، میشینه یه گوشه زندگیشو میکنه و دیریازود به یه آرامش و صلحی با خودش و زندگیش میرسه.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

14 Oct, 01:58


حکایتِ خیلی‌هایمان هم حکایتِ اسبی‌ست که کافی بوده فقط یکبار سر بگرداند تا ببیند گاری‌چی‌ سالهاست که مُرده است و دیرزمانی‌ست افسارش به دستِ باد افتاده... ما اسبهای آزادِ فراموش‌کرده‌دشت...

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

14 Oct, 01:06


آدما چند بُعدين، شعور اقتضا ميكنه اگر از يه بُعدش نااميد شدى مابقى وجودشو زير سئوال نبرى، ولى خب متأسفانه بيشعور درون آدم هميشه سخنورتره.

RadioLoo

14 Oct, 01:06


پست بعدی را از کانال "کامران" فوروارد میکنم:
@hamkam42

RadioLoo

13 Oct, 17:32


"فی جَنَّةٍ عالیَه. لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَه"

ببین چقدر بیهوده میگوییم و بیهوده میشنویم که یکی از آپشنهای بهشت اینست که "در آن هیچ سخن بیهوده‌ای نمیشنوی"...

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

11 Oct, 17:08


گفت: گاهی بهش بگو "به من بسپار، من ردیفش میکنم".

گفتم: به کی بگم؟

گفت: به خودت.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

11 Oct, 10:50


البته که تمامشان نه، ولی خیلی از اتفاقات خنثی یا حتی ناخوشایندی که رخ میدهند با چند واسطه خیرند.
خوش به سعادتِ آنهایی که این زنجیره‌‌ی منتهی به خیر را می‌بینند. دنیا به چشم چنین آدمهایی اندکی مهربانتر و معنادارتر است.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

08 Oct, 19:11


"انگار عشق من قصه بود و باد
روز به روز بیشتر هی میرم ز یاد"...

این شعر را به داریوش هم بدهی میگوید "نه حاجی این دیگه زیادی غمگینه. جامعه الان تحمل اینهمه تلخی رو نداره". بعد همین را حسن شماعی‌زاده جوری میخوانَد که یکدفعه به خودت میایی و میبینی داری مثل خانم هایده شانه‌هایت را ریز تکان میدهی! تو کی هستی شماعی زاده؟ پس کِی دعوتت را علنی خواهی کرد؟

پی‌نوشت: هر که من مولای اویم، این را ذخیره کند و در اولین فرصت پِلِی کند و یک دقیقه با نهایت عشوه برقصد. حتی شما غمگین عزیز.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

08 Oct, 12:00


ادیت: متنِ پست که درباره‌ی خودکشیِ یکی از اهالی ساختمان‌مان بود را حذف کردم، ولی دلم خواست پی‌نوشتش بماند.

پی‌نوشت: آدمهایی را دیده‌ام که قصد خودکشی داشته‌اند ولی منصرف شده‌اند و زنده مانده‌اند و روزهای بی‌نظیری که فکرش را هم نمیکردند برایشان سر رسیده. از دل سیاه‌ترین روزها و گاهی صرفا با یک اتفاق، مثل پیدا کردنِ استعدادشان، یا پیدا شدنِ آدمی در زندگیشان در تصادفی‌ترین حالت ممکن که تصورش را هم نمیکرده‌اند. زنده بمانید. شاید روزهای خوب زندگیتان همین نزدیکی‌ها باشد.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

07 Oct, 17:50


تخته‌سنگی بودی در گلوی ساعت‌شنیِ زندگی‌ام. بعد از تو جهانم ایستاد.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

05 Oct, 22:13


حالا که خاطره‌ی اولین همبرگر خوردن خودم را گفتم، بگذارید این را هم برایتان تعریف کنم. این پست را یادتان هست؟
https://t.me/RadioLoo/492

آن‌موقع نگفتم که ریا نشود! ولی الان دلم کشید تعریفش کنم. شاید یکی خواست انجامش دهد. پستی که لینکش را گذاشته‌ام برای وقتی‌ست که با عباس موسوی و دوتا از کودکان خیابانی رفته بودیم جگرکی. گفتم خودتان سفارش بدهید. آن‌یکی که بزرگتر بود (شش هفت ساله) شروع کرد به سفارش دادن. حتی اسم خوراکی‌ها را نمیدانست. با دست نشان میداد. "چهارتا از این، سه تا از اون، پنج‌تا از این"... زیاد سفارش داد، انقدر که مطمئن بودم نمیتوانند بخورند. گاهی زیرچشمی ما را نگاه میکرد که ببیند میتواند باز هم سفارش بدهد یا نه. گفتم "خوش‌گوشت هم بخورید. خوشمزه‌اس". گفت "کدومه؟". با دست نشانش دادم. گفت "نه قیافه‌اش خوشمزه نیست!". گفتم "آره، ولی خودش خوشمزه‌اس". سفارش داد. خوردند. باقیش را هم گذاشتند لای نان که ببرند برای دوستانشان. آنجا بود که فهمیدم چرا دلش میخواست بیشتر سفارش بدهد...

موقع رفتن، آرام، انگار که بخواهد رازی را بگوید گفت "خوش‌گوشت خیلی خوشمزه‌اس". بغضم را قورت دادم و لبخند زدم و به تایید سر تکان دادم. یعنی "آری پسر. دنیا جای خوبی نیست ولی مزه‌های خوب، فراوان دارد. الهی قسمتت شود و تمام مزه‌های خوب دنیا را تجربه کنی"...

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

05 Oct, 22:13


ساختن خاطرات جاودانه برای بچه‌ها کار سختی نیست. از بس که واقعا چیز زیادی از دنیا نمیخواهند. مثل خاطره‌ی اولین همبرگر خوردن خودم... پنج شش ساله بودم. آمده‌ بودیم تهران. پسرخاله‌ام مرتضی که چندسالی از من بزرگتر بود دستم را گرفت و با هم رفتیم ساندویچی و آنجا برای اولین‌بار همبرگر خوردم. با نوشابه شیشه‌ای مشکی.

در تمام عمرم خوراکی‌‌ای به این خوشمزگی نخورده بودم. اصلا برایم حیرت‌انگیز بود که یک خوراکی بتواند انقدر خوشمزه باشد! توی راهِ خانه‌، هی دستم را بو میکردم و پسرخاله‌ام میخندید. من هم میخندیدم... بی‌اغراق یکی از معدود خاطرات خوب کودکی‌ام است. انقدر که در هر حالی که باشم وقتی یاد این خاطره بیفتم حالم خوب میشود... ساختن خاطراتِ جاودانه برای بچه‌ها کار سختی نیست. اگر از دستتان برمی‌آید برایشان خاطره‌‌های خوب بسازید. ممکن است سالها بعد، یک شب پاییزی که حالشان خوب نیست لبخندی به لبشان بنشاند.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

05 Oct, 16:34


گفتم: مگه اون دوره‌ کلا چقدر از عمرت بود که هنوز دست برنمیداری؟ بابا ول کن تموم بشه بره دیگه!

گفت: خرمشهر هم فقط 67کیلومتر بود توی 1648195کیلومترِ ایران. اگه ایران رو یه‌سال حساب کنی، خرمشهر فقط بیست‌ویک دقیقه‌اش بود. ولی یه ایران جان داد برای همین بیست‌ویک دقیقه... برای من که تمام زندگیم یه کویرِ مه‌گرفته‌ی بی‌زمان بود، اون بیست‌ویک دقیقه، اون شصت‌وهفت کیلومتر، تمامِ سهم من از خرمیِ جهان بود. حق بِده دلم تنگ بشه واسه اون‌روزایی که جهان برای مدتی کوتاه در نظرم آراسته شده بود و گاهی به یادِ اون‌روزا زیر لب بخونم "کو جهان‌آرا؟"... حق بِده دلم نخواد یادم بره...

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

05 Oct, 00:19


به‌نظرم رقت‌انگیزترین ویژگیِ نسلِ ما (نسلِ در آستانه‌ی میانسالی) این محافظه‌کاریِ عجیبمان است. این‌که اکثرمان واقعا چیز زیادی برای از دست دادن نداریم و میبینیم که عمر و جوانیمان به گای سگ رفته ولی باز دو دستی به همینی که نداریم چسبیده‌ایم و حاضر نیستیم کمی ریسک کنیم. فوقش نمیشود خب! ولله که حتی در بدترین حالت، زندگی‌ات دیگر خیلی بدتر از این نخواهد شد و حداقل قبل از مردنت چهارتا لحظه‌ی بدِ متفاوت تجربه میکنی! به زمین و زمان هم گیر میدهیم و روی همه عیب میگذاریم جز وجودِ منزَّهِ ترسو و بزدلِ خودمان!

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

04 Oct, 16:39


گفت: در لیست پیامهام رفته‌ پایین. انقدر که باید کلی اسکرول کنم تا پیداش کنم.

گفتم: خب اسمش رو سرچ کن!

گفت: آره میتونم اسمش رو جستجو کنم ولی نمیخوام بپذیرم انقدر پایین رفته‌ که برای پیدا کردنش باید اسمش رو سرچ کنم... کاش اونایی که در لیست پیامها پایین میرن، بصورت خودکار در دلمون هم پایین‌ میرفتن. انقدر پایین که دلمون نخواد پیامها رو باز کنیم و کلی بریم پایین تا آخرین پیامشون رو ببینیم.

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

03 Oct, 22:46


به‌نظرم سیمرغ بلورینِ بهترین ضرب‌المثل فارسی هم تعلق میگیرد به "جواب ابلهان خاموشی‌ست". سخت است ولی آدم قد کشیدنِ روحش را قشنگ حس میکند!

@RadioLoo حمید باقرلو

RadioLoo

03 Oct, 22:28


بله ما از جنگ میترسیم. چون جنگ ترسناک است. و این‌که شما نماینده‌ی ما در این جنگ هستید ترسناکترش میکند.

ما از جنگ میترسیم چون از بی‌خردیِ بی‌حدِ شما میترسیم.

@RadioLoo حمید باقرلو