نام عکس: چوب سخنگو
منتقد: حمید بهنامفر
در عکاسی پرتره، وقتی سوژه به لنز دوربین نگاه میکند، چند نکتۀ مهم را نشان میدهد:
یکی اینکه گفتمان عکس را بیواسطه به نگاه مخاطب منتقل میکند (هر گونه اکسپرسیون و احساس آشکار و نهفته در چهره را)؛
دیگر اینکه سوژه دارد میگوید من از حضور عکاس در برابر خودم آگاهم.
این آگاهی به یک مقولۀ مهم میانجامد که هایدگر با عبارت: «دلمشغولی پیرانگرانه از جنس پروا» آن را مفصلبندی میکند. به بیان سادهتر، سوژه در پسزمینۀ ذهنیاش از یک «حضور» آگاهی دارد. حضور یک «دیگری ناشناخته» یا همان مخاطب آیندۀ عکس. این دلمشغولی پیرانگرانه باعث میشود که سوژه، چهره و احساس و هرگونه بازنماییای از خودش را برای آن مخاطب ناشناخته مدیریت کند؛ همان مقولهای که در اصطلاح رایج به آن «ژست» میگوییم. از این دیدگاه، عکس پرتره، کاملا آیندهسو و آگاهیمند است.
در این عکس، ناسازوارۀ شاخه که با قدرت خودش را به نگاه مخاطب تحمیل میکند، هنجارشکنانه، روی ماهیت ژست سوژه اثر گذاشته است: «من پشت این شاخهام!». این ناسازواره حتی توانسته تا اندازۀ زیادی کراپ ممنوع چشم راست را به محاق ببرد.
نکتۀ بعدی، اکت یا عمل باز کردن دو سوی لبهاست برای تقویت شوخطبعانۀ لبخندی که حضورش در چشمان سوژه، عمیقتر از روی لبانش است!
از پس همۀ این کشاکشها، یعنی حضور ناسازوارۀ شاخه، لبخند تقویتشده با انگشتان و کراپ چشم راست، آنچه باقی میماند، شادی و سرخوشی عمیق بیرونزده از چشم چپ سوژهست که اینجا خارج و فراتر از مدیریت ژست قرار گرفته است. سوژه، دلمشغول لبخند و لبانش است و شادی چشمانش، اکسپرسیونِ فرا-ژست اوست، دریچهای عریان به ژرفای درونیاش.
| @About_Photo_Critique