بخش هفتم، تفاوت «معرفت» با «باورِ صادق»
در تعریف سه جزئیِ معرفت (باورِ صادقِ موجه)، توجیه (یا دلیل) ضامن و مؤیّدِ صدق باور است. آنچه «معرفت» را از «حدس درست» یا «صِرفِ باورِ صادق» متمايز ميسازد وجودِ مؤيّدِ صدق در يكي و عدمِ آن در ديگري است: معرفت باورِ صادقي است كه براي صدقش مؤيّد دارد، درحاليكه «حدسِ درست» مؤيّدِ صدق ندارد و فقط يك باورِ صادق است. مؤيّدِ صدقِ باور را توجيه (یا دلیل) مينامند. توجیه نظریات گوناگونی دارد که یکی از آنها مبناگروی است.
باورِ صادق، بهتنهایی، معرفت نیست؛ باورِ صادق وقتی معرفت است که موجّه یعنی مُدلَّل (دارای دلیل) باشد. توجیه ضامن و مؤیّدِ صدقِ باور است.
به مثالهاي زير توجه كنيد:
«الف» مبتلا به بيماري اسكيزوفرني است. او تصور ميكند كه هميشه كسي در تعقيبش است. وي ديشب در مسير برگشت به خانه نيز همين تصور را داشت و اتفاقاً برادرش كه نگران حال او بود او را تعقيب ميكرد.
«ب» فردي آرزوانديش است. او چندي پيش در یک مسابقهی بختآزمایی شرکت کرد. «ب» بر اين باور بود كه جايزهی اول اين مسابقه را خواهد بُرد. امروز نتايجِ مسابقه اعلام شده است و اتفاقاً نام او در رأس برندگان است.
در مثالهاي بالا، هم «الف» و هم «ب»، هر دو، رأي و نظري مطابق با واقع (صادق) دارند. هم «الف» در اين باور كه كسي در تعقيب اوست صادق است و هم «ب» در برندهشدنش در بختآزمایی. اما هيچيك از اين دو باور، مؤيِّد صدق ندارند: باور «الف» از بيماري او ناشي ميشود و باور «ب» در آرزواندیشی او ريشه دارد؛ ازاينرو، اين دو در باورهای خویش موجّه نيستند و درنتيجه، این باورها معرفت به حساب نميآيند.
توجيه يا مؤيّدِ صدق ويژگياي است كه با افزودهشدنش به رأيِ درست (باورِ صادق) آن را به معرفت تبديل ميكند.
اما «دلیل» چیست و ماهیت آن کدام است؟
ادامه دارد.
https://t.me/philosophicalmeditations