Dernières publications de پری نوشت (@parinevesht_channel) sur Telegram

Publications du canal پری نوشت

پری نوشت
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

پری‌سا زابلی پور

من در اینستاگرام:
Http://www.instagram.com/parisa_zabolipour

من در توئیتر:
https://twitter.com/parinevesht?s=09

📚 پری‌نوشت
لینک خرید
http://360pub.ir/
4,923 abonnés
750 photos
222 vidéos
Dernière mise à jour 08.03.2025 23:51

Canaux similaires

ترنج🍊
4,831 abonnés
Mehdi Sufi
4,228 abonnés

Le dernier contenu partagé par پری نوشت sur Telegram

پری نوشت

31 Aug, 06:55

3,576

ظرفیت باقی مانده دوره نوشتن ۲ نفر
برای ثبت نام به دایرکت صفحه اینستاگرام مراجعه کنید
http://www.instagram.com/parisa_zabolipour
پری نوشت

17 Aug, 15:04

3,586

پیری

آخرین باری که خاله شکوه مربای آلبالو درست کرد، شیشه را داد دستم و گفت: «نتونستم آلبالوها را پاک کنم و با هسته ریختم، دیگه ببخشید.» و من از همان روز فهمیدم که خاله دیگر پیر شده.

پیری عجب چیز عجیب و غم‌آلودی است. تماشای پیری دیگران اما غم‌آلودتر. چیزی که این روزها روانم را پریشان کرده، پیری مامان و باباست. با اینکه این دوران از زندگی آنها سالهاست که شروع شده، اما انگار تا همین چند روز پیش باور نداشتم که پیر شدند. حالا برای هر مسئله کوچکی یک مشکل بزرگتر می‌سازند، بگومگوهای کودکانه دارند. عینک می‌زنند، زیاد می‌خوابند و غذاهایشان کم‌نمک و کم‌رب شده.

مامان حتی دیگر تا سر خیابان هم نمی‌رود، یک وقت‌هایی که می‌فهمد برای ناهار پیشش می‌روم با خوشحالی می‌خواهد که برایش سبزی خوردن بخرم. از آن طرف اما سختش می‌شود که غذای بیشتر بپزد. بابا غذا سفارش می‌دهد. مامان خوشحال می‌شود. برای باز شدن در چند دقیقه باید منتظر بمانیم. مامان گوش‌هایش سنگین شده است. اما صدای بچه‌ها را خوب می‌شنود. حوالی عصر که بچه‌ها سروصدایشان بالا می‌رود اخم می‌کند و سرش را بین دستانش می‌گیرد.

سلسپت و پاراگراف را با هم می‌خورد. در قرص خوردن حواسش را از دست نداده. دفترچه‌اش هم پر است از نکته‌های قشنگی که در کانال‌ها می‌خواند. هنوز از شریعتی و بهشتی حرف می‌زند و خاطرات جوانی یادش نرفته. اما  بابا نه. دیگر زبانش خوب نیست و کلمات هم فراموش می‌کند.

بابا میوه‌هایی را که دیروز از باغ آورده مفت می‌دهد به میوه‌فروش محل. چون نتوانسته زودتر بچیند و همه لک‌دار و چرکیده شده‌اند. مامان تشر می‌زند که حیف آن پول کارگر. بابا سکوت می‌کند.

ناتوان شده‌اند. هردو. بیشتر از آن‌چیزی که از پیری‌شان انتظار داشتم. بابا می‌گوید: اینترنت گوشی‌اش وصل نیست. با عجله سراغش می‌روم که درست بشود. نمی‌شود. بعد با شرم می‌گوید: «کاش بمونی یادم بدی درست کردنش رو.» شرم من اما بیشتر است. از دیدن احوال آنها. از این‌که خواهش می‌کنند و دستور نمی‌دهند دیگر. این شرم مثل آتشی به جانم افتاده. کاش پیر نشوند هیچ وقت آنها که عمر مایند. پیر شدن مثل به چنگ زمان افتادن است، مغلوب زمانی شدن که روزگاری در چنگشان بود. پیر شدن بوی شلیل‌های لک‌دار و لهیده می‌دهد، بوی مربای آلبالو با هسته. چه چیزی از این‌ها غم‌آلودتر؟

#مریم_شوندی
@parinevesht_channel
پری نوشت

05 Aug, 13:03

2,998

@parinevesht_channel