تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی @ostadmotaghi Channel on Telegram

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

@ostadmotaghi


"خاطراتی فراتر از هر سرزمین و ملیتی"

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی (Persian)

با خوشحالی ما خوش آمدید به کانال تلگرامی "تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی" یک کانال ویژه که در آن با خاطرات و داستان‌های جذاب و الهام‌بخش استاد متقی آشنا می‌شوید. در اینجا شما فرصت خواهید داشت تا از تجربیات و دیدگاه‌های این استاد بزرگ درباره تاریخ شنیده و در عمق تاریخ‌نگاری فراتر از هر سرزمین و ملیتی سفر کنید. استاد متقی با سال‌ها تحقیق و تجربه در زمینه تاریخ، شما را به دنیای پنهان و فراموش نشده آن می‌برد. این کانال منحصر به فرد، یک فرصت عالی برای فرهنگ‌سازی و آشنایی با جوانب مختلف تاریخ است. به‌همراه ما باشید و خاطرات جذاب استاد متقی را کاوش کنید.

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 20:09


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 20:09


شماره ۱👆

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 20:09


فقط جهت اطلاع هموطنان و قضات قانونمند و بی طرف 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 20:06


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 14:51


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 14:51


شماره ۲۵۶ : غیر از آبدانان در هیچ جای ایران ، بگیر و ببند ، و سیاسی و غیر سیاسی وجود ندارد !؟

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 14:51


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 14:51


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Jan, 14:50


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Jan, 18:34


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Jan, 17:58


شماره ۲۵۵ : مطالبات مردمی و تقسیم کار و تشکیل کار گروه 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Jan, 17:57


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Jan, 17:57


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Jan, 17:53


نجم الدین رحمتی فرزند حاج غلام رحمتی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Jan, 17:51


زنده یاد عمر بانو رحمتی فرزند کلی حسین
همسر کدخدا تیخو

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:38


تصویری نوستالژیک و خاطره انگیز ، مسابقه فوتبال بین تیمهای ایران گاز دزفول و شهرستان دره شهر، سال ۱۳۵۶

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:38


ایستاده از سمت چپ: فرزین ( فرضی) رسایی، بازوند ، محمد جرفی، هاشمی، صحبت الله کامیاب، ذبیح الله اسکندری، رضاعلی نادری، عزت الله پورمند، خزایی. ‌‌ نشسته از سمت راست: آذر هاشمی ، یاسان پوراشرف، احمد رشیدنهال ، مصدق طاهری، حسن کاظمی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:38


عبدالرضا میر

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:36


درود برشما استاد گرانقدر
در خصوص تکمیل فرمایشات حضرتعالی در رابطه با عبدالرضا میر عکس دسته جمعی ردیف دوم از بالا سمت چپ نفر سوم عبدالرضا میر هستند که با کراوات و شیک نشسته است ایشان از اولین معلمین ایلام و لرستان هستند و از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بودند و واقعا جز نوابغ بودند بنده افتخار داشتم با ایشان صحبت کنم

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:34


پرویز رئوفی از دانش آموزان شاهرخ خان هاشمی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:34


ِغلامشاه رئوفی از دانش آموزان شاهرخ خان هاشمی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:33


شاهرخ خان میر هاشمی معلم پیشکسوت سیمره قدیم ( دره شهر)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:33


علی اسکندری معلم پیشکسوت سیمره قدیم ( دره شهر)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:32


قصه ی اولین دیپلمه های دختر آبدانان قدیم که کمتر از انگشتان یک دست هستند .

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:32


قهرمانان قصه ی ما : چهار نفر هستند ، شهناز عنبری، اقدس مرادخانی ، ایران کریمی ، هدیه حسن پور ( از بدو پیدایش‌ آبدانان قدیم تا سال ۱۳۵۸ ، آبدانان قدیم فقط چهار نفر دختر دیپلمه داشته است !؟ 😔😔

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:32


شماره ۹۳ : دختران مظلوم و محروم آبدانان قدیم ( محرومترین دختران دنیا )

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:32


بازنگری گلچینی از تاریخ شفاهی و بیان خاطرات 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:31


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:28


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:25


🌺🌺🌺🌺🌺🌺

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

09 Jan, 18:25


🍀🍀🍀🍀🍀🍀

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

08 Jan, 05:25


تصویری خاطره انگیز از صید حسن ظهرابی و شاشا شادیوند از سیمره قدیم ( ارمو عروس زیبای سیمره با مردمانی خونگرم و رفیق یار)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 20:22


👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 20:21


برگه اجرائیه ، به مدت شانزده سال اطاله دادرسی، سجاد محمدیان اجرا نکردند، یاسین رحمانی اجرا نکردند، علیرضا طهماسبی اجرا نکردند، آخرین رئیس دادگستری آخرین قاضی دره شهری، اجرائیه را اجرا نکردند، بلکه ابطال کردند،‌ آنهم در تاریخ‌۱۱/ ۷/ ۱۴۰۳، روز خشم قاضی !؟ عجب روزگاریست !!!!!!؟؟؟؟؟

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 20:13


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 20:12


تسویه حساب شخصی بین قضات دره شهری و عبدالکریم متقی ، قضات دره شهری نمی توانند از پست و مقام خود ، استفاده ابزاری کنند، بیست سال تسویه حساب شخصی ‌ دقیقا قضات دره شهر و معلمی از آبدانان .👆

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 20:03


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 19:02


شماره ۲۴۴ : دادگستری آبدانان و حاشیه هایش . بخش سوم 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 19:02


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 19:02


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 18:58


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Jan, 18:58


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

31 Dec, 17:20


درخواست از رئیس کل دادگستری استان ایلام :دخل و تصرفی در پرونده های اینجانب انجام گرفته است، بیطرفانه درون استانی ، به این رویه ی غیر متعارف ، مشکوک و بی سابقه در قوه قضائیه ، پایان دهید، درخواست اینجانب محقانه و مقتدرانه است ، نه از سر ناچاری. شب دراز است و قلندر بیدار .

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

31 Dec, 17:19


🍀🍀🍀🍀🍀🍀

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

31 Dec, 17:19


شماره ۲۴۳ : دادگستری آبدانان و حاشیه هایش.بخش دوم 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

31 Dec, 17:18


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

31 Dec, 17:18


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 18:14


ماده ۴۷۷ ق .ا .د .ک صحیح است، اشتباه ۴۰۷ گفته شد 👆

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 18:02


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:58


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:58


شماره. ۲۱۱ : دادگستری آبدانان و حاشیه هایش بخش دوم 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:57


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:57


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:57


‏فیلم از طرف seyedabdolkarim Motaghi

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Nov, 17:55


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Nov, 18:00


فقط جهت اطلاع، خیلی مهم و ضروری برای همنوعان 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Nov, 18:00


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

21 Nov, 18:00


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Nov, 10:20


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Nov, 06:10


از سمت راست، عباس مرادخانی، نورالله احمدی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Nov, 06:08


از سمت راست، عباس مرادخانی، روح الله محمدزاده

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Nov, 06:06


از سمت چپ، عباس مرادخانی، ستار جمشیدی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

19 Nov, 17:47


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:20


مسابقات جهانی فنلاند، از سمت راست: نفر سوم ، عبدالکریم متقی، در ببن سه نفر‌از کشتی گیران امریکایی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:17


عبدالکریم متقی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:16


عبدالکریم متقی ، بیوک میرزایی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:15


از سمت راست: آقایی، تورانیان، مسعودی، متقی

عکسی یادگاری بعد از تمرین کشتی  ۹/ ۱۱/ ۱۴۰۲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:14


برادران گرایی (محمدرضا و محمدعلی)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:14


حمید سوریان: از کشتی گیران فرنگی کار ایران

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:14


برادران سوریان (حمید و محسن)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


برادران زندی (غلام و عباس)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


عباس زندی: کشتی گیر و پیشکسوت کشتی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


برادران محبی (محمدحسن و محمدحسین)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


تیم کشتی فرنگی اعزامی به فرانسه سال ۱۳۵۳

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


علیرضا حیدری: از کشتی گیران آزاد کار ایران

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:13


الکساندر مدوید در کنار علیرضا حیدری

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:09


قدرت پور کریمی و محمدرضا طالقانی از بزرگان کشتی تهران

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:09


محمدرضا طالقانی: از چهره‌های ورزش باستانی و رئیس اسبق فدراسیون کشتی ایران

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:08


مسابقات جهانی فنلاند در کنار دوست آلمانی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:07


عبدالکریم‌ متقی، محسن کاوه

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

16 Nov, 20:05


محسن کاوه: کشتی‌گیر سابق و سرمربی کنونی تیم ملی کشتی آزاد ایران است.

کاوه یکی از قدیمی‌ترین و با سابقه‌ترین مربیان تاریخ کشتی ایران محسوب می‌شود.

او از سال ۱۹۹۵ میلادی به تناوب عهده‌دار مسوولیت‌هایی همچون مدیریت تیم‌های ملی کشتی آزاد، سرمربیگری تیم ملی بزرگسالان و جوانان و مربیگری تیم ملی بزرگسالان ایران بوده است.

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:35


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:35


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:34


بخش سوم : سد ورگر و پشت پرده هایش👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:16


بخش دوم : احترام به قانون یعنی مصونیت شهروندان 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:06


شماره. ۲۰۱ : توهین به مردم آبدانان نهادینه شده است !؟

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:06


بخش اول : تونل کبیرکوه و حاشیه هایش👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:06


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:06


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:05


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 17:05


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 05:20


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 05:19


#به_رسم_سپاس

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 05:18


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

02 Nov, 05:18


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 09:19


رژیم اشغالگر اسرائیل کودک کش ، کشوری که کودکانی در کشورش دارد اما سالهاست کودکان مظلوم، محروم و بیگناه، بیگناه، بیگناه و بی دفاع‌ را می کشد، بایستی از جنایتش فیلم‌ها و عکسهایی مستند ساخت و در بانک اطلاعات سازمان ملل و سازمان‌های مردم نهاد نگهداری کرد تا در آینده ی نزدیک ، که جهان و ملتهایشان دادگاهی تشکیل دهند و همه ی جنایتکاران فعلی جهان را در یک جا محاکمه کنند ، اظهارات مردم ستمدیده و جنایتکاران بانک اطلاعاتی باشد برای پیشگیری از ستم‌و جنایت و سپس اشد مجازات ، به امید آن روز ، مستندی‌ زیبا ، ماندگار و خاطره انگیز برای همه ی همنوعان در جهان ، چشم نواز، دلنواز و امید بخش است.👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 09:19


‏فیلم از طرف seyedabdolkarim Motaghi

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:39


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


شماره ۱۹۹ : دیالوگی تاریخی و ماندگار در دفاع از همنوعان آنهم در سازمان ملل 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


👌👌👌👍👍🙏🙏🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


🔵پاسخ کوبنده نماینده کویت در سازمان ملل به توهین های نماینده رژیم صهیونیستی نسبت به ایران

_ جِدّا که کویت چه نماینده ی شجاع و غیور و باشرافتی در سازمان ملل دارد.‌ هزاران درود بر این مرد غیرتمند. واقعا آبروی اعراب را خرید که آن کودک کش اشغالگر اسرائیلی را عین سگ از جلسه بیرون انداخت و آبروی نداشته ی او و بزرگان جنایتکارش را بر باد داد.‌

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


👏👏👏👏👏👏👏👏

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:37


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:31


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

29 Oct, 08:31


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

28 Oct, 13:31


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

28 Oct, 13:31


اولین قدم و اولین اقدام عملیاتی در جهت ادامه جاده تونل کبیرکوه 👌👌🙏🙏👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

28 Oct, 13:31


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

27 Oct, 17:23


شماره ۱۹۸ : سیدیا صلی و آبدانان قدیم .

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

27 Oct, 17:23


قصه ی امروز ما : سیدیا صلی میزبانان مهربان و مردمدار و بی حاشیه .بخش اول👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

24 Oct, 18:40


شماره ۱۹۶ : قصه ی امروز ما : سیدیا صلی و خاطرات گرانقدرشان 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

24 Oct, 18:40


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

24 Oct, 18:40


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

24 Oct, 18:39


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

24 Oct, 18:39


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 17:17


ساختمان مرزبانی دهلران قدیم

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:58


محمد دامیار میزبان استاد رحمانپور در آبدانان

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:55


گرد آفرین حسن پور ،‌ رئیس سازمان زنان دهلران قدیم

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:45


گرد آفرین( گلی) فرزند خلف مصفاخان و ری و خیرکه شجاعت و مدعی بودن را از والدینش به ارث یدک کشیده است( گلی حسن پور از اولین دانش آموزان دختر دبستان خیام دهلران)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:45


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:29


مینا قاسمی ، همسر قدیم سرجوخه صی رضا مرادی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:23


سرجوخه صی رضا مرادی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:22


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:12


👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:12


🔷مهندس #محمد_دامیار #باستان_شناس

🔹 فزرند مرحوم
#حاتم از ایل بزرگ #کایدخورده ،  تیره ابراهیمی ( اورام ) متولد #دهلران⬅️ درسال ۱۳۷۰  بورسیه اموزش عالی در رشته #مردم_شناسی در دانشگاه  تهران مشغول به تحصیل شد ‌و با بهره گیری از هوش بالا بعنوان  کارشناس #میراث_فرهنگی به استخدام دولت در آمد💯

🔹 وی دارای سابقه ای بیش از بیست و پنج سال در میراث فرهنگی استان
#ایلام و شهرستان #آبدانان  بوده و خدمات ارزنده ای در کسوت کارشناس در حوزه باستان شناسی‌ ، حفظ و گرامیداشت تاریخ و فرهنگ در استان ایلام بخصوص شهرستان آبدانان انجام داده اند

🔹 ایشان علاوه بر سوابق باستان شناسی تحصیلات دانشگاهی در رشتهٔ
#مهندسی_معماری را هم در کارنامه خود دارد و در زمینه #موسیقی در نواختن ساز  #کمانچه نیز دارای تبحر بخصوصی می باشد

🔹 شعر,دکلمه,موسیقی و آواز  کاری از هنرمندان شهرستان آبدانان هست که آن را از زبان
#پشت_قلعه_آبدانان (پشت قلا) به پاس خدمات فرهنگی به آقای #دامیار تقدیم کرده اند💯

#دهلران_بیا_تو

🆔
@Dehloranofficial💯

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:12


محمد دامیار

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

23 Oct, 16:11


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 19:06


تصویری خاطره انگیز از سرجوخه مصطفی خان حسن پور همسر روبخیر دامیار ( روبخیر خواهر حاتم دامیار )

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:57


اسلحه (اِم یک گرند)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:57


اسلحه (برنو)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:57


اسلحه (ژِسه)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:57


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:53


در روزگار گذشته ژاندامى در یکی از پاسگاه های ژاندارمری مازندران خدمت میکرد که مشهور بود به ”سرجوخه جبّار”

این سرجوخه جبار، مانند بسیاری از همکاران خودش در آن روزگار، سوادِ درست حسابی نداشت ولی تا بخواهی زِبل و کارآمد بود و در سراسر منطقهٔ خدمت او، کسی را یارای نفس کشیدن نبود.

از قضای روزگار، در محدودهٔ خدمت سرجوخه جبار، دزدی زندگی می کرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه جبار را آشفته گردانیده بود.

سرجوخه جبار، با آن کفایت و لیاقتی که داشت، بارها، دزد را دستگیر کرده، به محکمه فرستاده بود ولی گردانندگان دستگاه، هربار به دلایلی و از آن جمله فَقد دلیل برای بِزِهکاری دزد یاد شده، او را رها کرده بودند،
به گونه ای که گاهی جناب دزد، زودتر از مأموری که او را به مرکز دادگستری برده بود، به محل بازمی‌گشت.

و برای سوزاندن دلِ سرجوخه جبار، مخصوصا چند بار هم، از جلو پاسگاه رد میشد و خودی نشان میداد،
یعنی که بعله…!

یک روز، سرجوخه جبار، که از دستگیری و اعزام بیهودهٔ دزد سیه کار و آزادی او به ستوه آمده بود، منشی پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای “سرجوخه” بخواند.
منشی پاسگاه، کتاب قانونی را که در پاسگاه بود، آورد و از صدر تا ذیل برای سرجوخه جبار خواند.

ماده ۱…
ماده ۲…
ماده ۳…
و الی آخر…

سرجوخه جبار، که در تمام مدت خوانده شدن متن قانونِ مجازات خاموش و سراپا گوش بود،
همینکه منشی پاسگاه آخرین مادهٔ قانون را خواند و کتاب را بست، حیرت زده و آزرده دل، به منشی گفت:
-اینها که همه اش ماده بود،
آیا این کتاب قانون حتی یک «نَر» نداشت؟
آنگاه سرجوخه جبار، به منشی گفت:
-ببین در این کتاب، صفحهٔ سفید هست؟
منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد:
-قربان!
در صفحه آخر کتاب، به اندازه نصف صفحه جای سفید باقیمانده است.
سرجوخه جبار گفت:
-قلم را بردار و این مطالب را که میگویم بنویس، و چنین تقریر کرد:

«نر» سرجوخه جبار:
هرگاه یک نفر، شش بار به گناه دزدی، از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات، از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل بیاید و کار خودش را از سربگیرد، برابر «نر سرجوخه جبار»، محکوم است به اعدام!

پس از اتمام کارِ منشی، سرجوخه جبار نخست، زیر نوشته را انگشت زد و مُهر کرد و پس از آن دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند.

آنگاه او را، در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را، درباره اش اجرا کرد.
گویا خبر این ماجرا به گوش حاکم وقت رسانده شد و حاکم دستور داد سرجوخه جبار را به حضورش ببرند.

هنگامی که سرجوخه جبار، به حضور حاکم رسید، پرخاش کنان از او پرسید:
چرا چنان کاری کرده است؟
سرجوخه جبار پاسخ داد:
-قربان!

من دیدم در سراسر قانون مجازات، هرچه هست، ماده است ولی حتی یک «نر» توی آن همه ماده نیست.

و آنوقت فهمیدم که عیب کار از کجا است،
و چرا دزدی که یک منطقه را با شرارت هایش جان به سر کرده است، هربار که دستگیر میشود، بدون آنکه آسیبی دیده باشد، آزاد می‌شود و به محل باز میگردد.

این بود که لازم دیدم در میان «ماده»های قانون مجازات، یک«نر»هم باشد!

این است که خودم آن “نر” را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون، اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم…!!

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:53


سرجوخه "جبار"

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:53


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:50


مرزداران ژاندارمری قلعه امنیه مرد دهلران

نفر اول از سمت راست:  مصطفی خان حسن‌پور
نفر سوم: رنجبر
نفر پنجم: شریف عزت پناه و همرزمانش که بی شک از بزرگان تاریخ دهلران بوده و خواهند بود.
زمانی که مرزها و مناطق ناامن بود از دشمن و راهزنان، این مرزداران با دستور رصا خان راهی زاگرس شدند تا امنیت منطقه را تأمین کنند و ماندگار شدند و همسرانی از طوایف بزرگ دهلران انتخاب کردند.

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:50


👆

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:47


حسن حیدریان ( حسن امنیه)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:45


سرجوخه شریف عزت پناه

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:44


سرجوخه حسین گودرزی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:43


رضا شاه ، سردار سپه

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:43


رضا شاه (رضا خان)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:43


رضا شاه (قزاق باشی)

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:43


تصاویری از قهرمانان قصه ی ما 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

22 Oct, 17:41


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:50


سلام خدمت جناب آقای  سید عبدالکریم متقی بزرگ
عرض شود در وصف کرامات و بشارات امامزاده  جلیل القدر سید صلاح الدین (ع)


میخواستم ذکر خاطره ای کنم  که بارها ی بار عینا از زبان والدین مرحومم که خداوند آنها را و همه پدران و مادران خفته در دل خاک را مورد رحمت خود قرار دهد شنیدم و بازگو میکنم .  ارادتی که به این بزرگوار تا همیشه در قلب و دل آن دو روشن و پابرجا بود


علیهذا برآنم که خاطره را  به خدمت شما و سایرین معروض دارم باشدکه باعث تنویر اذهان عموم نسبت به شخصیت والای این  امامزاده  محترم گردد


سالیان پیش در دهه های ۳۰ و ۴۰ از دست رفتن و مرگ فرزندان و کودکان  خردسال بدلیل کمبود و نبود امکانات و واکسیناسیون های لازمه در جهت رشد و سرپا ماندن کودکان و اطفال تقریبا به فاجعه و تراژدی عادی و رایج در بین مردم مناطق عشایر نشین ما بدل گشته بود
پدر ومادر بعد از دیدن داغ سه چهار فرزند پسر هربار سر پیری یک چراغ گذاشته تا خداوند دو باره به آنها فرزندی مخصوصا پسر عطا نماید و باز هم مرگی نابهنگام و ضجه های جگر سوز مادر و شیون و کتآرو و گریه های وقت و بی وقت و دوباره  دخیل بستن به امامان و فرزندی دیگر و داغی دیگر
خلاصه در یکی از سالهای دهه ۵۰ دوباره صاحب پسری میشوند با هزاران امید اما باز هم سایه شوم مرگ  بر درودیوار منزل چنگ انداخته و با پوزخندی منتظر گرفتن جان شیرین پسر تازه بدنیا امده
پسرکی سفید  روی چشمانی سیاه نه نای خوردن شیر دارد و نه چشمی باز میکند و نه نفسی که نفس پدر به اون نفس بند است
بناچار قاطر خودرا زین میکند و رهسپار آبدانان
به تنها مرکز درمانی این منطقه که در پایگاه هوایی مستقراست پزشکی جوان  با زبان فارسی و عینکی بر چشم گوشی خود را روی قلب نحیف و نزار نوزاد میگذارد بدون هیچ طفره ای پی میبرد که نوزاد هیچ علایم حیاتی ندارد و به پدر و مادر میگوید این بچه تمام میکند اورا به قبرستان برای تدفین ببرید متاسفم هیچ کاری ازدستم برنمی آید
پدرو مادر رهسپار امامزاده میشوند در آنجا سیدی که هم نگهبان امامزاده است میگویند قبری برای این نوزاد حفر کن
سید با کلنگ یک دم خود سرگرم  مشغول کندن قبر کوچکی است که تا لحظاتی دیگر میخواهد پذیرا و مسکن این نوزاد شود
در این حین زنی دیگر از اقوام  که با مادر همراه است در حال مویه آوردن به مادر پیشنهاد دادن شیر به بچه میکند مادر قبول نمیکند میگوید خویشک تو خودت بچه شیرداری برای اون خوبیت نداره من که میدونم این از دستم رفته نذار خدای نکرده خطری متوجه پسر تو شود
خلاصه با اصرار طفل را ازمادر میگیرد و به سینه اش میچسباند

اما حال و روز پدر که دیگر از همه جا بریده است ودر مانده و عاجز کلافه از این سرنوشت شوم و رنج بی ور  بسیار بسیار بدتر است
اغلب اوقاتی که  عصبانی میشود به زمین و زمان میتازد و عنان از کف میدهد
اینبار دیگر بالاتر از سیاهی رنگی برایش نیست  بلند میشود با آن قامت بلند و دستان کشیده تنها طرف حسابش را امامزاده ای میبند که جلویش در کمال آرامش و متانت آرمیده است و ناظر این اوضاع دهشتناک است
شاید او هم به حال این مرد عصبانی غبطه میخورد و دوست دارد غمخوارش باشد
پدر بلند میشود با دو دست کشیده امامزاده را خطاب قرار میدهد
یا صلی من بچه ام را ازتو میخواهم اگر آنرا برایم زنده کنی و به من برگردانی تا عمر دارم مرید و خاکسار درگاه توام اما اگر نتوانی و دست رد به سینه من بزنی تورا دیگر به کوهی از گچ میبنم و آنچنان زیر گریه میزند که صدای نعره اش تا اطراف و اکناف پخش میشود و سکوت را در هم میشکند

به یکباره صدای آن زن همراه به مادرم که میگوید

خویشک بچه ها شیر خوره

خویشک بچه ها شیر خوره 😭😭😭
صدای زنگ امید زندگی را در میان آنها به صدا در می آورد خوب که نگاه میکنن میبینند نوزاد دارد شیر را میمکد
سید کلنگ را به گوشه ای پرت میکند و از ادامه کندن قبر منصرف میشود پدر دستپاچه و نگران و مادر با دلهره  و نا امیدی به اصرار سید نوزادرا شتابان به نزد دکتر پایگاه می آورند پس از معاینه مجدد دکتر اظهار تعجب و شگفتی میکند و هیچ پاسخی برای این موضوع نمیبند و آنرا به یک معجزه تشبیه میکند
خلاصه پس از یک روز تحت معالجه نوزاد با کرامت و شفاعت امامزاده صلی به حیات خود ادامه میدهد و از ان بیماری سخت جان سالم بدر میبرد

تا پایان سالهای  دهه ۶۰ بار ها شاهد خریدن پارچه سبز و آنرا به داخل ضریح بستن مادرم بودم
بعدا نذر و نذورات به پول نقد و انداختن آن در صندوق امامزاده تغییر کرد تا آخرین سالهای عمر پدر ومادر
و این سنت هم اکنون توسط همان نوزاد شیر خواره ادامه دارد .

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:50


خاطره ای مستند و غم انگیز از احدی از همشهریان که به چند بار خواندن می ارزد، تاثیر گذار و امیدوار کننده 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:49


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:49


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:49


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 18:48


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


خاطره ای مستند و شنیدنی از عباس رشنو ادی، عباس دانش آموز خلف ( کلاس سوم الف ، مدرسه مطهری، دانش آموزی زرنگ با هوش و با کلاس) دیروز دانش آموز، امروز استادم) 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


درود استاد صبحت بخیر
«گروده» ات که گاهی «گیروده» هم تلفظ می شود یعنی واگذار کردن شما، سپردن و زیرنظر کسی قرار گرفتن، گروده از بن مایه گرو گذاشتن، تحویل دادن و تحویل گرفتن است یعنی گرویدن برای ارزیابی و پیوستن است منتهی  با گویش لری، لکی و کوردی منطقه تلفظ شده است. ما وقتی توسط فرد دیگری به فرماندهی معرفی می شویم تا تحت نظر او باشیم در واقع به او می پیوندیم و زیر نظر او قرار می گیریم و او بد و خوب ما را زیر نظر می گیرد تا مطابق قضاوت او در مورد بد و خوبمان تنبیه یا پاداش بما دهد

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


باز هم از عباس خودم( خواهرزاده ی سیدیا صلی) 👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


خاطره تکان دهنده بلاواسطه از یک قسامه به صلی

یکی از بزرگان طوایف یکی از بخش های شهرستان آبدانان شب مهمان پدرم بود سخن به درازا کشید از هر دری سخنی تا رسید به اینکه صلی پیر زنده و معجزه داری است آن بزرگ مرد که در اینجا نمی توانم بدلیل پاره ای محظورات نامش را ببرم و سال هاست به رحمت خدا پیوسته، تعریف کرد سال مَلی بود(سال بی رونق طبیعت) ما در گرمسیر بودیم(کنار جنگیر) تعداد صد سارین(بز نر) از یکی از سادات باوه حیرده بعنوان  نگهداری نفعه نیمه (فروش بعد از عید و سود مازاد بر قیمت پایه نصف)  پیشم بود گفت منهم رفت و آمد و مهمان زیادی داشتم تقریبا یک شب در میان یکی از سارین ها را سر می بریدم و بین  فامیل و پخت و پز برا مهمانها طبخ می کردیم بعد عید سید اومد گفت بیا سارین ها را ببریم دزفول بفروشیم من در حالی که حتی یکی از سارین ها نمانده بود گفتم سید سارین چی همه مردند یکی یکی لاشه شون انداختم دور گفت سید مظلومانه و ناامیدانه گفت اگر راست میگی لاشه شون را نشونم بده گفتم سید لاشه وجود نداره سگ و حیوانات درنده لاشه ها بردند او گفت قبول ندارم شکایتت می کنم بهش گفتم دست خودت برا خودت برو شکایت کن او پس از مراجعت به آبدانان رفته بود پیش حیاتقلی خان مرادخانی که شاید از طریق کدخدا منشی مسأله را حل و فصل کند حیات فرستاد دنبالم و من از گرمسیر رفتم خدمتش گفت قبول داری فلان سید صد سارین نفعه نیمه بهت داد گفتم آری گفت چرا مالش را پس نمیدی گفتم وقتی مردند چی پس بدم گفت حاضری غسل کنی در صلی در حضور سید و یک شاهد برای دل پاکی ادای سوگند کنی گفتم بله، گفت در منزل خان مقدمات غسل پاگیزگی انجام شد سید و مرحوم علی اکبر مرادخانی بعنوان شاهد همراهم شدند رفتم داخل امامزاده و گفتم «ای صلی تو شاهدی دُنیال ایی سیده خویو مِردنه…» و به اصطلاح خودم را از حیف و میل اموال سید تبرئه کردم گفت بر گشتیم و شاهد به استحضار حیاتقلی خان رساند که سوگند بدرستی ادا شد. دستور داد مرخصی! گفت من اومدم هزادر کاری داشتم انجام دادم و عازم گرمسیر شدم اما شیطان اومد سراغم و از دور نگاهی به بارگاه صلی کردم و با اسائه ادب گفتم «من سارین ها را خوردم و قسم دروغی هم روشون خوردم و تو هم هیچ کاری نکردی»!! ظاهرا ایشون هم انتظار داشته صلی همون لحظه معجزه کند و ثابت بشه سوگند دروغ خورده!
گفت در همون سفر در نزدیکی خانه اسبم تپق زد و خوردیم زمین گردن اسبم شکست و در جا مرد حتی نزدیک بود گردن خودم هم بشکند! گفت من زین را از اسب برداشتم و در حالی که یک گردنه تا خونه فاصله بود عازم منزل شدم  نزدیکای منزل دیدم آدم زیادی دم منزلمان جمع شدند از دور پرسیدم چی شده گفتند والله فلان پسرت همین طوری یکساعتی کرد و فوت شد آن بزرگ گفت دیگر حتی صبر نکردم بچه را دفن کنم بلافاصله بر گشتم آبدانان و رفتم پیش حیات گفتم «امام منو گرفت بفرست اون سید بیاد دخیل ببنده به صلی از این بدتر نشه حاضرم صد سارین او را پس بدهم»! گفت فرستاد سید آمد و توافق نامه ای منعقد شد با مهلت کافی تا من صد سارین ایشان را پس بدهم و سید پس از توافق به صلی رفت و در حضور شاهد دخیل بست صلی از من بگذرد! گفت «من از آن تاریخ تا کنون که هشتاد سالم است ایمان دارم صلی پیر زنده ای است»

راوی که مستقیم از زبان آن بزرگ این روایت را شنیده:
عباس رشنوادی

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:15


🌹🌹🌹🌹🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:14


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 08:14


🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 07:50


👇

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 07:50


خاطره ای ، خاطره انگیز و شنیدنی از صلی و زیارت سید نبی رسایی 👌🙏😂🌹🌹

تاریخ شفاهی و بیان خاطرات استاد متقی

20 Oct, 07:50


🌹🌹🌹🌹🌹🌹