⌛| مُحمد |⏳ @mohammad_channell Channel on Telegram

| مُحمد |

@mohammad_channell


با فورواردهاتون بهم انرژی بدید..
هشتک من: #محمد_کامیاران

https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-9xeKvN3dma

کمک به کودکان مبتلا به سرطان محک
*733*23540#

⌛ مُحمد ⏳ (Arabic)

مرحبًا بكم في قناة محمد على تطبيق تيليجرام! هذه القناة تهدف إلى تقديم محتوى مثير ومفيد للمتابعين. محمد هو خبير في مجال السفر والثقافات المختلفة، ومن خلال هذه القناة، ستتمكن من مشاهدة فيديوهات مثيرة ومقالات ممتعة عن تجاربه ومغامراته حول العالم. ستحصل على نصائح سفر قيمة وتوجيهات للرحلات القادمة، بالإضافة إلى تعلم الكثير حول الثقافات المختلفة والمعالم السياحية للدول المختلفة. انضم إلى قناة محمد الآن لتستمتع بمحتوى رائع وتكون على اطلاع دائم بآخر الأخبار والنصائح في عالم السفر!

| مُحمد |

10 Feb, 17:12


وقتی اوضاع از کنترلت خارج شد،
حواست به چیزهایی که جلوی
چشمت هستن و دوسشون داری باشه.!

| مُحمد |

29 Jan, 19:03


من ازت مراقبت میکنم چون هیچکس از من مراقبت نکرد و می‌دونم این چه حسی داره.!

| مُحمد |

03 Jan, 17:25


وقتی بتونی داستانتو بدون اینکه گریه کنی تعریف کنی، اینو بدون شفا پیدا کردی..
این موضوع کاملا درسته، شفا پیدا کردن به معنی فراموش کردن یا پاک کردن درد نیست، شفا به معنی حمل کردن دردت به صورت متفاوته با یک قدرت زیاد..
تو دیگه وقتی اون ماجرارو تعریف میکنی دگرگون نمیشی، دیگه نمیشکنی فقط تعریفش میکنی و اون لحظه می‌فهمی شفا پیدا کردی.!

| مُحمد |

26 Dec, 16:41


زندگیم از دستم در رفته، حالم از آدمی که شدم بهم میخوره، بغضم گلوم‌ رو فشار میده و دیگه هیچ‌ کاریش هم نمی‌تونم بکنم، نه حوصله‌ دارم و نه می‌تونم یه کلمه حرف بزنم..
انگار کارد گرفتم دستم و دارم توی زخمی که رو قلبم جا مونده می‌چرخونم، درد میکشم اما فرار نمی‌کنم ببینم آخرش چی میشه‌..

| مُحمد |

25 Dec, 04:29


روز بخیر، الان خوبم، ولی اگه شروع کنم به فکر کردن گریه‌م میگیره..

| مُحمد |

14 Dec, 04:37


خدایا یه معجزه که جبرانِ صبرامون باشه..🕊🌿

| مُحمد |

09 Dec, 19:24


جنازه که مال شما نباشه، حلوا براتون شیرین میاد..
اگه دردی مال شما نباشه، از بیرون حرف زدن خیلی راحته.!

شب بخیر

| مُحمد |

05 Dec, 20:41


امشب موقع آبِ نارنج‌هارو گرفتن و نصف کردنشون دستم زخم شد، نگاش کردم و گفتم مهم نیست، اومدم بقیه کارمو انجام بدم که یادم افتاد من هربار همین رو میگم، هربار با دیدن یه زخم جدید، میگم مهم نیست و به زندگیم ادامه میدم..
نشسته بودم و یادم نیست داشتم چیکار می‌کردم که یهو چشمم به دست چپم افتاد، کِی این همه زخم برداشته بود؟! شروع کردم به شمردنشون..
دوتا بریدگی که وقتی یادم افتاد چجوری بریدن موهای تنم سیخ شد با یه سوختگی که حتی یادم نمیاد کِی بوجود اومدن..
بهش فکر کردم، به اینکه اگه به روحم نگاه کنم، چندتا زخم قراره ببینم؟! به اینکه تا کِی می‌خوام اینجوری زندگی کنم؟! یه‌جوری که انگار مهم نیست چقدر دارم آسیب می‌بینم..

| مُحمد |

29 Nov, 18:53


من میگم، از هم دریغ نکنیم، یادآوریِ زیبا بودن، توانا بودن و قوی بودن آدم‌های زندگی‌مون رو ازشون دریغ نکنیم..
شاید من وقتی داشتم سقوط می‌کردم بهم بگی چه‌قدر قوی بودم و هستم، چه چیز‌ها که از سر نگذروندم و سرپا موندم، تو سقوطم بال در بیارم، فقط کافیه به یادم بیاری..

| مُحمد |

26 Nov, 19:42


🌱👌

| مُحمد |

24 Nov, 21:10


دلم یه اِنفعال دسته جمعی مثل قرنطینه زمان کرونا میخواد، هیچ‌کاری نکنم و مطمئن باشم بقیه هم دارن هیچ‌کاری نمیکنن..!

| مُحمد |

24 Nov, 21:00


همین :)

| مُحمد |

21 Nov, 19:52


برات آرزو میکنم هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت از غمِ زیاد به خواب نری..
آرزو میکنم خدا نذاره حیف بشی تو هیچ جای اشتباهی، آرزو میکنم که قلبی رو برای پناه داشته باشی، آرزو میکنم هم مسیر آدمهایی باشی که قضاوتت نکنن، و آرزو میکنم صبور باشی، که صبر همه‌ی ماجراست..🌱

| مُحمد |

19 Nov, 13:28


کسی که رویاهای بزرگی داره، هیچوقت تو زندگیش آرامش رو تجربه نمیکنه، دنبالش نباش.!

| مُحمد |

15 Nov, 19:01


من به علت همه‌چیز فکر میکنم، میخوام بدونم چطور یه اتفاق غیرمنتظره ممکن میشه و چطور میشه به پایدار بودنش مطمئن بود..
من از سورپرایز شدن زیاد خوشم نمیاد، وضعیت ثابت و مطمئن رو دوست دارم، راه رفتن روی بند کار من نیست، من ترس از ارتفاع دارم..
اگه یهو یه موج روی برکه‌ای که کنارش نشستم تشکیل بشه، نمیتونم از دیدن تصویرش لذت ببرم، میخوام بدونم کی، کِی، چه جسمی رو توی آب انداخته‌، هدفش از این کار چی بوده، اونجا چی کار میکرده، کِی اومده، چجوری اومده و کِی میخواد بره..
من نمیتونم از چیزایی که یهو سر راهم قرار میگیرن لذت ببرم چون همش دارم به علت به وجود اومدنشون، ماهیت، میزان پایداری و اثراتشون فکر میکنم، نمیتونم بعد از هر تغییری با آرامش به زندگیم ادامه بدم، چون به یقین نمیرسم، چون نمیشه درمورد همه‌چی به یقین رسید..
من از سوال‌های بی‌جواب می‌ترسم، از ترس همیشگی برای از دست دادن، از به‌ دست‌ آوردن چیزی که نمیدونم خوبه یا بد، من از خیلی چیزا می‌ترسم، من دائما می‌ترسم..

| مُحمد |

01 Nov, 16:44


قدر این لحظه‌های اندک رو بدون..

| مُحمد |

01 Nov, 16:37


🧡💯

| مُحمد |

28 Oct, 15:45


خوب گوش بده بهش..🧡

| مُحمد |

27 Oct, 19:52


این روزا مد شده میگن نجات دهنده در آینه هست، اما داستایفسکی یکبار گفته: در آغوشم بگیر و نجاتم بده، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه‌ها می‌بینمش.!

| مُحمد |

17 Oct, 16:44


من نمیتونم ادای چیزی رو دربیارم، اگه میگم مهمه واسم، حتما مهمه، اگه میگم خسته‌م، واقعا خسته‌م که هیچ‌جوره در نمیشه..
اگه میگم دیگه نمیتونم، یعنی دیگه نمیتونم، اگه با خیلیا کنار نمیام بحث غرورم نیست، افکار آدما اذیتم میکنه و جای من اونجا نیست، خوش باشن..
من نمیتونم تظاهر کنم که چقدر همه‌چی خوبه، زندگی راحته، وقتی نیست، پس وقتی میگم کلافه‌م، حوصله ندارم، چیزی جز حقیقت نمیگم..

| مُحمد |

04 Oct, 17:10


بزرگسالی یعنی: چهار روزه میخوام گریه کنم اما وقت نمیکنم.!

| مُحمد |

26 Sep, 20:33


داشتم فکر می‌کردم و دیدم من در واقع با
"حال خوب" بزرگ نشدم و توی سنینی که باید یاد میگرفتم چطور باید خوشحال باشم، هر روز بی نهایت غصه خوردم، هیچوقت چیزایی که باید در لحظه بوقت خودش می‌داشتم رو نتونستم داشته باشم، و به‌ خاطر همین هم هست که بلد نیستم اونجور که باید خوب باشم..
در حقیقت شاید اصلا دلم هم نمی‌خواد خوب باشم، انگار همینطوری زندگی قابل تحمل‌تره، اینکه همیشه نگران و استرسی باشم، انگار این حال و هوای تیره و روزهای بی‌حس و اتفاق‌های نه چندان جالب، مکان امن منه.!

| مُحمد |

17 Sep, 19:21


آدم چقدر احساس سنگینی میکنه، وقتی کسی اونو اشتباه می‌فهمه و نمیتونه بهش بگه اینطور که فکر میکنی نیست.!

| مُحمد |

22 Aug, 20:04


یهو به خودت میای می‌بینی وسط یه عصر پاییزی بارونی که شاید هشت سال پیش زیر آسمون داشتی قدم میزدی و فکر میکردی چطور می‌تونم نرم خونه و تنها نمونم، نشستی پشت پنجره و لبخند میزنی و دلت نمیخواد خونه رو ترک کنی..
گاهی اوقات وقت سر خاروندن نداری، وقت و حوصله‌ی مهمونی و حتی دورهمی هم نداری، وقتی شب یکی از دوستات رو بعد از کافه به صرف شام دعوت میکنی خونه، دیگه خبری از حرفایی که بوی درجا زدن میدن نیست، همه چیز رو به جلوئه و تو همه‌ی زورت رو میزنی که جا نمونی از خودت..
زندگی واقعا چیز سختیه، پاداشی هم توش نیست، جز پیدا کردن روزنه‌ی نور واسه ادامه که زیر گوشِت میخونه؛ یکم دیگه پا بزن، اگه بهتر نشه، تو بهتر میشی..

| مُحمد |

22 Aug, 20:04


فکر نمی‌کردم بزرگسالی این باشه، یهو به خودت میای می‌بینی پنج سال، شیش سال یا ده سال از فلان اتفاق گذشته و تو واقعا نفهمیدی کی شد رسیدی اینجا، دیگه یه روز صبح بلند میشی می‌بینی کمرت درد میکنه بی‌دلیل و بدخوابیدی لابد ولی درده دیگه نمیره..
کم کم برات مهم میشه کی رو نگه داری، کیا بشن آشنا، کیا بشن خاطره، برات مهم میشه ضعف شخصیتت کجاست، مهم میشه برات چرا نمیتونی ببخشی و چرا کابوس می‌بینی، برات مهم میشه بعد از اشتباه، بعد از تندی عذرخواهی کنی، حال آدم‌ها رو بپرسی..

| مُحمد |

22 Aug, 16:17


از بچگیم بیشتر دعواهای پدر و مادر و دعوا خونوادگی رو یادمه، بیشتر از هرچیزی می‌ترسیدم یکیشون رو از دست بدم، نمیدونستم حق با کیه فقط میخواستم اون دعوا تموم بشه..
الان اینجوری‌ام توی رابطم بعد از هر اختلاف نظر استرس میگیرم، سعی میکنم فقط کنار بیام که بحث و دعوا پیش نیاد چون ترسِ از دست دادن خفه‌ام میکنه، گاهی زود از کوره درمیرم بعد عصبی‌تر میشم از اینکه شبیه والدینم شدم.!
توی دعوای والدین برنده‌ای وجود نداره، فقط بازنده ما بودیم که دیدیم و ترس از دست دادن همیشه باهامونه، بازنده ما بودیم که عزت نفس‌ ازمون گرفته شد، اینکه سر کوچیکترین مشکل بجای گفتن بِه والدین و خونواده ازشون میترسیم و پناه می‌بریم به بقیه..

| مُحمد |

17 Aug, 20:04


هرروز بیدار میشم و نقش آدمی رو بازی می‌کنم که از هیچ چیزی نمی‌رنجه و اذیت نمیشه و هرشب همه‌ی اون رنج‌هایی که توی طول روز کنار گذاشته بودم رو بغل میکنم و می‌خوابم.!

| مُحمد |

17 Aug, 15:13


کوچیک‌تر که بودم، فکر می‌کردم بزرگ بشم دنیای عجیبی میسازم، پر از رنگ‌های قشنگ، هر روز یک شکل، پر از اتفاق، پر از آرزو که همه‌ش برای منه که همه‌ش متعلق به منه ولی نشد..
بزرگ که شدم انقدر غرق تاریکی شدم که حتی جرئت خارج شدن از خونه رو نداشتم، حتی از اتاق بیرون نمی‌اومدم، دوره‌های طولانی غمگین بودن، گاهی هنوز هم به فکرم میزنه برم و دنیا رو بگردم ولی اشتباهات متعددی که تو دورانی که دست خودم نبود کردم یقه‌م رو می‌گیره و برم می‌گردونه سرجام، من آدم کشتم، من دنیای رنگارنگ یک بچه رو سیاه کردم..

| مُحمد |

16 Aug, 21:45


آدما به آرامش احتیاج دارن، اینکه با مشکلات بزرگ دیگه‌ دست و پنجه نرم کنن باعث میشه زخمایی که برداشتن سرباز بمونن و روند بهبودشون کٌند یا متوقف بشه..
در کنار همه اینا آدما به زمان احتیاج دارن، برای هضم اونی که باهاش روبه‌رو شدن، اونی که دیدن و شاید هنوز هم باورش نکردن، اونی که پشت سر گذاشتن و شاید اونقدری سخت و سنگین بوده که نتونستن باهاش کنار بیان، آدما به زمان نیاز دارن و اون زمان می‌تونه به‌ اندازه یک عمر باشه.!

| مُحمد |

16 Aug, 21:44


زخم‌ها می‌تونن تو یه زمان کوتاه به‌ وجود بیان ولی خوب‌ شدن یه‌ دفعه‌ای اتفاق نمیوفته، علاوه بر چیزای دیگه به زمان احتیاج داره، هرچند که زمان به تنهایی نمی‌تونه چیزی رو حل کنه اما کمرنگ شاید..
آدما به درک‌ شدن نیاز دارن، به اینکه کسی یا کسانی رو کنار خودشون داشته باشن، حتی اگه اونا کار خاصی انجام ندن، اما همین که کنارشون و منتظر خوب‌شدنشون بمونن کافیه..
آدما به عذرخواهی نیاز دارن، به توضیح، به یه جو شعور که غالبا دریافت نمی‌کنن و نمی‌بیننش..

| مُحمد |

15 Aug, 15:56


من وقتی یه ‌اشتباهی کردم یا نه، حتی یه‌ مسئله‌ای برام پیش اومده، علاوه بر خود اون مسئله، باید از زیر تریلی خود سرزنشیم هم جون سالم به در ببرم، تازه بعدش هزار و یک شبِ سرزنش بقیه شروع میشه..
حالا اگه انرژی‌ای موند به مراحل اصلاح هم می‌رسم، وگرنه که معمولا اشکین‌ چشم در رویای پروانه شدن، توی پیله‌م جمع میشم و تو سرمای وحشتناک محیطم، خشک میشم و میفتم..

| مُحمد |

07 Aug, 17:52


‏یه نصیحت از من، شما اگر دوستات و پارتنرت آدم حسابی باشن هیچوقت تو دردسری به اسم ترجیح دادن قرار نمیگیری، در آخر هم بزرگ میشی و میفهمی تو یه رابطه جدی و سالم پارتنر اولویت داره به دوستت و همسر اولویت داره به خانواده، هرکسی جایگاه خودشو داره..

| مُحمد |

06 Aug, 18:32


به مدت یک سال واس هیشکی هیچ سودی نداشته باش، چه از لحاظ مالی چه از لحاظ معنوی چه از لحاظ همدردی و دلسوزی مثلا زنگ بزنی با غمش ناراحت بشی، کلا یک سال از همه رفیقات دوری کن و سودی براشون نداشته باشی، ببین کی باهات می‌مونه..
من الان چهار پنج ماهی میشه اینو عملی کردم باور کنین هیشکی واسم نمونده از وقتی هیچ سودی واس هیشکی ندارم..
آدما بخاطر منافع خودشون بهت نزدیک میشن، بخاطر خودشون میان بهت احترام میزارن، همه میان تو زندگیت که یه چیزی ازت بکنن و برن..

| مُحمد |

06 Aug, 15:48


مسئله‌ای تو روانشناسی وجود داره که میگن اگر شما یک بچه‌ی ناتنی دارید و یک بچه‌ی تنی، همواره خودتون رو مٌلزم بدونید که در تصمیم‌گیری‌ها، به خیر و صلاح بچه‌ی ناتنی فکر کنید، چون به‌طور ناخودآگاه، به فکر بچه‌ی تنی‌تون هستین..
آدم یه‌ وقت‌ها برمیگرده یه نگاهی به تصمیم‌گیری‌هاش میندازه و می‌بینه چقدر بچه‌ی ناتنیِ خودش بوده، چقدر در ناخودآگاهش هیچ‌وقت اولویت اول انتخاب‌هاش نبوده، چه احترام‌هایی که به‌ خاطر اهمیت اشتباهی به دیگران، به خودش بدهکاره.!

| مُحمد |

05 Aug, 20:47


پروردگارا من تلاش خودم رو میکنم و بقیه‌شو می‌سپرم ب خودت که درست کنی برام، گره‌ای از زندگیم اگر قراره باز بشه ازت خواهش میکنم خودت دستت بگیر، نزار گره‌ای از زندگیه ما بیوفته ب دست بنده‌هات برای حل کردنش، بنده‌هات بی‌رحمن بی‌خدان و هیچی نمی‌فهمن..
پروردگارا لحظه لحظه به دست خودت برام ببر جلو.

| مُحمد |

05 Aug, 20:46


پروردگارا توی این شبهای عزیز منو در بغل خودت بگیر و پناهم باش..
من اگر خواستم راهی رو اشتباه برم تو دستمو بگیر و نزار خطایی مرتکب بشم، نزار حق کسی گردن من باشه و وجدانم رو همیشه توی حالت درست قرار بده..
پروردگارا من بنده خطا کاری میشم اگر تو لحظه‌ای حواست بهم نباشه، پس من خودمو میسپرم ب تو که راه درست و اصولی رو برام هموار کنی..

| مُحمد |

05 Aug, 20:35


تجربه من اینه مایی که کمتر از مشکلاتمون به بقیه میگیم، یه جایی به یه کسی که بهمون نزدیک بوده از مشکلاتمون گفتیم و دقیقا این جمله نفرت‌انگیز «عه من فکرمیکردم تو خیلی قوی‌تر از اونی باشی که این حالتو بد کنه.!»
بخاطر همینم ما قوی‌تر شدیم و دیگه فرصتی برای گفتن مشکلات و غم و غصه‌مون برای بقیه افراد نمونده.!