The latest content shared by Moein Dehaz on Telegram
Moein Dehaz
07 Mar, 13:31
9,271
یه عادت که از دوران کرونا باهام مونده اینه که هر وقت کتابی میخرم باید روی جلدش الکل اسپری کنم و بعد پیش بقیه کتابها میذارم. به یک مراسم شخصی تبدیل شده. مثل یهجور غسل تعمید. بدون این دوشِ الکل، انگار کتابها هنوز مال من نیستند. شاید هم میخوام اثر همه افرادی رو که تا حالا لمسشون کردن پاک کنم، یه جور حمله به حافظهی کتابه. بهوضوح روان سالمی برام نمونده.
#معین_دهاز @moein_dehaz
Moein Dehaz
07 Mar, 06:02
3,081
یکی از توانمندیهام اینه که الحمدالله یه دستگاه خودفریبی درونم دارم که توانایی اقناعی حقیقتا خوبی هم داره و میتونه بازیم بده و به این زندگی و اوضاع و احوال و آدمهاش امیدوارم کنه. اما کافیه یه لحظه این دستگاه خاموش بشه یا باتریش تموم بشه، فورا هول و هراس و سیاهی و حتی تبهکاری این دنیا بدون سانسور پیش چشمم میاد.
#معین_دهاز
Moein Dehaz
01 Mar, 17:30
5,144
درختِ سایه؛ چیزی مثل درختِ سیب، یا درخت آلبالو
Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
15 Feb, 20:33
4,959
دستهای من از روشنی جهان پر بود و تو در سايهروشن روح خود ايستاده بودی. گاه پرندهوار شگفتزده بهجای خود میماندی. نازی، تو از آب بهتری. تو از سیب بهتری. تو از ابر بهتری. تو به سپيدهدم خواهی رسيد. مبادا بلغزی.
متنِ سهراب سپهری عکسِ معین دهاز
Moein Dehaz
11 Feb, 19:27
9,084
Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
09 Feb, 10:01
22,817
توضیحناپذیر: وقتی برف میبارد، احساس میکنم تنها نیستم. در کوچهها چيزی هست.
#معین_دهاز Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
27 Jan, 21:16
26,642
من تمام پیادهروها را میشناسم. حفظ شدهام. میدانم کجا سنگفرشها نشست کردهاند و در باران آب جمع میشود. همهی پسکوچهها را بلدم. میدانم کدام سایهی درخت، در چه ساعتی روی کدام دیوار است. اغراق نمیکنم. متأسفانه اغراق نمیکنم. از همهی آنها چیزی میدانم. #معین_دهاز Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
27 Jan, 16:23
7,754
Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
27 Jan, 14:34
7,301
فکر میکنه قایم شده.
Photo: @moein_dehaz
Moein Dehaz
21 Jan, 22:36
11,186
وقتی نفس عمیق میکشیم، انگار دست میاندازیم به آن پایینهای ریه، آن ته، قعر و مقداری هوای بهجامانده و مطرود و سنگین را بیرون میکشیم. چند ثانیه سبک میشویم. کاش میشد دست انداخت و آنجایی که در کلهی آدم پر از باتلاق و خستگی و فکر است، یعنی آن ته را پیدا کرد، آنجا که قیرگون و رسوب شده، بیرون آورد و بقول هدایت انداخت جلو سگ.