دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی @mamosta_zakarya Channel on Telegram

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

@mamosta_zakarya


جواب سوالات توسط دکترسیّد زکریا حسینی:
✍️امام و خطیب مسجد جامع قبای بهاران
✍️مدیر ومدرس مدرسه علوم دینی امام شافعی
استان کردستان-سنندج-بهاران-مسجد قبا

https://t.me/Mamosta_zakarya
https://t.me/Mamosta_Zakarya_tadris

تماس با مدیر:
@Zakarya_Hoseini

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی (Persian)

آیا به دنبال مکانی برای پرسیدن سوالات دینی و دریافت فتاواهای صحیح هستید؟ در کانال تلگرامی دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی با نام کاربری @mamosta_zakarya، شما می‌توانید جواب سوالات خود را از دکتر سید زکریا حسینی دریافت کنید. دکتر زکریا حسینی امام و خطیب مسجد جامع قبای بهاران می‌باشد و همچنین مدیر و مدرس مدرسه علوم دینی امام شافعی در استان کردستان واقع در شهر سنندج، بهاران و مسجد قبا. برای ارتباط با مدیر کانال می‌توانید به آی‌دی @Zakarya_Hoseini پیام دهید. برای عضویت در کانال و دسترسی به جواب سوالات دینی، می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید: https://t.me/Mamosta_zakarya و https://t.me/Mamosta_Zakarya_tadris

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

08 Nov, 08:53


256-#سوال_دویست_و_پنجاه_و_ششم (قسمت دوم):
اما باید در جواب گفته شود که:
اولا: این قول آنان، نفی اعتقاد به الوهیت واستقلال بتها را نفی نمی کند. زیرا چنانکه گفتیم، مشرکان در بتها استقلال والوهیت را قرار می داده ولذا عبادتشان می کردند.

ثانیا: این قول مشرکان زبانی بوده ونه حقیقی! زیرا با زبان می گفتند که هدف از عبادت بتها تقرب به خداوند (تعالی) می باشد. واگر از ته قلب چنین اعتقادی داشته باید خداوند تعالی به انها میفرمود: (اعتقاد به الوهیت بتها واستقلال انها باعث تقرب به خداوند (تعالی) نمی شود)! ولی خداوند (تعالی) به انها فرمود: (اعتقاد به الوهیت واستقلال بتها باعث جنگ بین الهه ها ونابودی هستی می گردد)

ثالثا: این آیه ذم تقرب را نکرده وبلکه ذم عبادت مشرکان را کرده است. مثلاً: اگر کسي به خداوند تعالی با واجبات تقرب کند، تقرّب واجبي انجام داده است؛ واگر کسي به خداوند تعالی با مستحبات تقرّب کند، تقرّب مستحبي انجام داده است؛ واگر کسي به خداوند با حرامي تقرّب کند تقرّب حرامي کرده است؛ واگر کسي با شرک به خداوند تقرّب کند تقرّب شرکي انجام داده است؛ حال وقتي آيه را مي خوانيم مي بينيم که در آن آمده است: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا» ومشرکان بتها را مي پرستيده تا به خداوند تقرّب کنند؛ ودر اين آيه ذمّ شيوه ي تقرّب آنان که پرستيدن بتها بوده شده ونه ذمّ ذات تقرب به خداوند جلّ جلاله.

وامام شوکانی (رحمه الله تعالی) هم گفته است: «أنَّ مَا يُورِدُه المَانِعُون مِن التَّوَسُّل إلى اللهِ بِالأنبِيَاءِ والصُّلحَاءِ مِن نَحو قَوله تَعَالى: [مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى] ونحو قوله تعالى ... لَيسَ بِوَارِدٍ بَل هُو مِن الاستِدلالِ عَلى مَحَلِّ النِّزَاعِ بِمَا هُوَ أجنَبِىٌ عَنهُ؛ فإنَّ قَولَه: [مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى] مُصَرَّحٌ بِأنَّهُم عَبَدُوهُم لِذلكَ، وَالمُتَوسِّلُ بِالعَالِمِ مَثلاً لَم يَعبُدهُ بَل عَلِمَ أنَّ لَه مَزِيةٌ عِندَ اللهِ بِحَملِه العِلمَ فَتَوسَّلَ بِهِ لِذلكَ.» [شوکاني، الفتح الرباني (ج1ص316)]
(کسانيکه توسل به انبياء وصالحان را منع کرده وبه اين آيات استناد نموده که خداوند فرموده است: [مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا]... صحيح نبوده بلکه استناد به چيزي بوده که خارج از محل نزاع مي باشد وربطي به منع توسل ندارد؛ چرا که اين آيه صراحتاً دلالت بر اين داشته که مشرکان شفيعانشان را مي پرستيدند. وکسيکه مثلاً به عالمي توسل کرده، وي را عبادت نکرده بلکه چون وي به دليل عالم بودن جايگاهي نزد خداوند داشته لذا به وي توسل نموده است)

ومشرکان هم چون چنین اعتقاد الوهیت واستقلالی در بتها داشته، لذا به عبادت آنها می پرداختند تا عزت ونصرت وبرکت و... را از بتها گرفته ودر ضرر نیفتند:

خداوند (تعالی) می فرماید: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ» [یس (ش74)]
(آنان غير از خدا، معبودهائي براي خود برگزيده وپرستش مي کردند، بدين اميد كه از سوي آنها ياري شوند.)

همچنين فرموده است: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً» [مریم (ش81)]
((اين گونه افراد) بجز خدا، معبودهائي براي خود برگزيده اند تا اين كه چنين معبودهائي مايه عزّت واحترام ايشان گردند.)

در نتیجه در وقوع شرک، (استقلال) و(الوهیت) شرط می باشد وگرنه در صورت عدم اعتقاد به الوهیت یا استقلال در بتها فقط خرافات یا حرام و... خواهد بود.

وحتی امام ابن تیمیه (رحمه الله تعالی) صراحتا گفته اگر بتوان تصور کرد که کسی جلوی بتی سجده کرده ولی هدفش از سجده برای بت فقط الله تعالی باشد مرتکب کفر نشده است: «َمَا كَانَ كُفْرًا مِنْ الْأَعْمَالِ الظَّاهِرَةِ: كَالسُّجُودِ لِلْأَوْثَانِ وَسَبِّ الرَّسُولِ وَنَحْوِ ذَلِكَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ لِكَوْنِهِ مُسْتَلْزِمًا لِكُفْرِ الْبَاطِنِ وَإِلَّا فَلَوْ قُدِّرَ أَنَّهُ سَجَدَ قُدَّامَ وَثَنٍ وَلَمْ يَقْصِدْ بِقَلْبِهِ السُّجُودَ لَهُ بَلْ قَصَدَ السُّجُودَ لِلَّهِ بِقَلْبِهِ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ كُفْرًا» [ابن تیمیه، مجموع الفتاوی (ج14ص120)]
(اعمال ظاهری که کفر بوده، مانند: سجده برای بتها یا سب پیامبر ص وموارد این چنینی، (به دلیل این نبوده که ذات این افعال کفر می باشد؛) بلکه به این دلیل بوده این اعمال مستلزم کفر ونشان دهنده کفر درونی شخص هستند. ولذا اگر بتوان فرض کرد که شخصی هنگام سجده جلوی بتی، در قلبش اراه سجده برای بت را نکرده وفقط قصد وغرضش سجده برای الله باسد، چنین کاری کفر نیست.)

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

08 Nov, 08:53


256-#سوال_دویست_و_پنجاه_و_ششم
آیا مشرکان قدیم، در بتهایشان "استقلال ذاتی" و"الوهیت" را قرار داده بودند؟
🌸
🌿🌸 
🌸🌿🌸
256-#سوال_دویست_و_پنجاه_و_ششم (قسمت اول):
بله! مشرکان بر این اعتقاد بودند که بتهایشان دارای (الوهیت) و(استقلال ذاتی) بوده، همچنانکه الله تعالی دارای الوهیت واستقلال ذاتی می باشد. لذا همین امر باعث انگیزه آنان در عبادت بتها، ومشرک شدنشان گردیده بود.

چنانکه ابراهيم ع فرمود: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً» [انعام (ش74)]
(آن گاه كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت: آيا بتهائي را به خدائي واله مي گيري؟!)

ومشرکان مکه هم می گفتند: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ» [ص (ش5)]
(آيا محمد ص به جاي اين همه اِله، فقط یک اله واحد (الله) معتقد می باشد؟ واقعاً اين (حرف) چیز عجیبی است)

ولذا واضح وصریح بوده که مشرکان بتها را (اله) می دانسته، وحتی از اینکه فقط یک (اله) به اسم الله وجود داشته باشد، اظهار تعجب می کردند.

همچنین خداوند (تعالی) می فرماید: «قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لاَّبْتَغَوْاْ إِلَى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً» [اسراء (ش42)]
(اي پيغمبر ! به مشركان) بگو: اگر با خداوند آن چنان كه مي پنداريد، خدايان واِلهه هایی بودند، در اين صورت قطعاً درصدد برمي آمدند كه بر (الله) صاحب تخت (جهان) چيره شوند، (و اختلاف و تنازع خدايان گوناگون، نظم و نظام دنيا را مختل مي كرد ))

این آیه به صورت صریح می فرماید، اگر همراه الله، آلهه ای وجود می داشت، با الله میجنگیده که وی را بر داشته وخود حاکم باشند.

زیرا یکی از ویژگیهای (اله) این بوده که حاکم مطلق و (مستقل) بوده وهمین مطلب نشان از استقلال مطلق بتها نزد مشرکان دارد. زیرا اگر بدون استقلال باشند که (عبد) شده وتحت فرمان الله می گردیدند.
پس مشرکان بتها را (اله) ودارای (استقلال) میدانسته، ولذا خداوند (تعالی) خواست که با استدلالی ابطال عقیده آنها را بیان بفرماید.

مثلا کسی در خانه اش مار افعی پلاستیکی دارد؛ و فکر می کرده که یک مار واقعی است!
ولی به وی گفته می شود، اگر آن مار افعی واقعی می بود که باید تو را نیش بزند! پس حالا که نیش نزده یعنی مار واقعی نبوده واسباب بازی است.
پس نشان می دهد آن شخص، مار را واقعی دانسته که طرف مقابل برای وی چنان استدلال کرده است

نکته اول: حال ممکن است کسی بگوید:
شاید مقصود آیه 42 سوره اسراء این بوده، که اگر الهه های همراه خداوند وجود می داشت، باعث می شد که مشرکان یا همان الهه ها به خداوند نزدیک شده وتقرب پیدا کنند!

اما باید در جواب گفته شود، این مقصود مخالف سیاق آیه و همچنین مخالف صریح با ماهیت اِله دارد. چنانکه خداوند (تعالی) صراحتا فرموده که تعدد آلهه باعث جنگ ونزاع بین آلهه ها وبرداشتن الله از حاکمیت می شود ونه باعث تقرب آنان به الله!

مثلا خداوند (تعالی) می فرماید: «وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ» [مومنون (ش91)]
(هیچ الهی با الله نیست، چرا كه اگر الهی با او مي بود، هر الهی به آفريدگان خود مي پرداخت و هر يك از خدايان (براي توسعه قلمرو حكومت خود) بر ديگري برتري و چيرگي مي جست.)

ویا در جایی دیگر می فرماید: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» [انبياء (ش22)]
(اگر در آسمانها و زمين، غير از الله، آلهه هایی مي بودند قطعاً آسمانها و زمين تباه مي گرديد ( و نظام گيتي به هم مي خورد. چرا كه بودن دو شاه یا دو رئيس در جایي، نظم و ترتيب را به هم مي زند).)

پس طبق نصوص صریح قرآن وفرموده های خداوند (تعالی)، تعدد اله باعث "جنگ بین آلهه ها" وهمچنین باعث "منازعه قدرت" آن الهه ها با الله تعالی می گردید.

وهمین استدلال خداوند (تعالی) نشان داده که مشرکان در بتهایشان اعتقاد (الوهیت) و(استقلال ذاتی از الله) را می دانسته که خداوند (تعالی) چنین علیه انان استدلال کرده است.

و وقتی خداوند (تعالی) هم به مشرکان امر می فرمود که آلهه های دیگر را ترک کرده وفقط یک اله برگزینید چنین جواب می دادند: «إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ * وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا» [صافات (35 و36)]
(وقتي كه بدانان گفته مي شد: جز خدا معبودي نيست، بزرگي وتکبر مي نموده* و مي گفتند: آيا ما الهه های خويش را (برای یک اله) رها سازيم!)

نکته دوم: ممکن است کسی بگوید: مشرکان علت عبادت خود برای بتها را تقرب به الله بیان کردند: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» [زمر (ش3)]

ادامه دارد ...

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

01 Nov, 14:49


عزت وذلت "بخش پنجم" (کرامت شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمه الله تعالی درباره حفظ عزت مومن توسط خداوند تعالی)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

01 Nov, 14:44


عزت وذلت "بخش چهارم" (وارد شدن به مشکلات واعمالی که خارج از محدوده توانایی شخص بوده ذلت است)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

01 Nov, 14:40


عزت وذلت "بخش سوم" (عزت در اطاعت وخدا ورسول و داخل دین اسلام است)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

01 Nov, 14:31


عزت وذلت "بخش دوم" (عزت فقط نزد خداوند تعالی بوده ونه کس دیگر)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

01 Nov, 14:28


عزت وذلت "بخش اول" (تعریف عزت وبزرگی)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

18 Oct, 15:21


ناسپاسی انسان نسبت به خداوند بخش پنجم (ریاضات ومصائب، راه تولد دوباره وتغییر وجودی انسان است)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

18 Oct, 15:15


ناسپاسی انسان نسبت به خداوند بخش چهارم (گاهی نعمتهای بزرگ پشت مصائب وبلاها قرار گرفته که باید از آن بلاها عبور کرد)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

18 Oct, 15:08


ناسپاسی انسان نسبت به خداوند بخش سوم (بعضی نعمتهای بزرگ در پشت بلا ومصیبتها پنهان شده، که باید از آنها عبور کرد)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

18 Oct, 15:02


ناسپاسی انسان نسبت به خداوند بخش دوم (حکمت تفاوت زندگی انسانها)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

18 Oct, 14:57


ناسپاسی انسان نسبت به خداوند بخش اول (چگونگی برخورد انسان ناسپاس در برابر مصائب ومشکلات)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

21 Sep, 12:28


فرازهایی از عمامه گذاری سومین دوره "مراسم اجازه نامه و فارغ التحصیلی" طلاب وحفاظ مدرسه علوم دینی امام شافعی مسجد قبا بهاران (٢۱ شهریور ۱۴۰۳)

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

20 Sep, 13:18


بزرگی همّت انسان بخش پنجم (نباید همّت مسلمان، کمتر از همّت پیرزن بنی اسرائیلی باشد. وطلب آزادی ماموستا محمدخضرنژاد از مسئولان)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

20 Sep, 13:12


بزرگی همّت انسان بخش چهارم (اولیاء الله، با خروج از توهّمات وهمّتهای بی ارزش اولیاء الله شدند.)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

20 Sep, 13:07


بزرگی همّت انسان بخش سوم (همّت آخرت، دنیا را به تو می دهد؛ ولی ترجیح همّت دنیا، دنیا وآخرتت را ویران می کند.)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

20 Sep, 13:02


بزرگی همّت انسان بخش دوم (اگر مقام ومنزلت همه اولیاء را هم داشته باشی جز به خداوند تعالی راضی مباش)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

20 Sep, 12:58


بزرگی همّت انسان بخش اول (تفاوت وقدر انسانها، به اندازه همتشان است)
ماموستا دکتر سیدزکریا حسینی

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

04 Sep, 13:40


255-#سوال_دویست_و_پنجاه_و_پنجم (قسمت سوم):
ثانیا: یکی از راویان این روایت أحمد بن محمد أبو عبد الله السيارى:
وشیخ نجاشی درباره اش گفته است: «ضَعيفُ الحَدِيثِ، فَاسِدُ المَذهَبِ كَثيِرُ المَرَاسِيلِ.» [رجال النجاشي (ص77) / التحرير للطاووسي (ص65)]

وشیخ طوسی هم گفته است: «ضَعِيفُ الحَديِثِ، فَاسِدُ المَذهَبِ، مَجفُو الرُّوَايَةِ، كَثِيرُ المَرَاسيِلِ.» [الفهرست للشیخ طوسی (ص61)]

ثالثا: راوی دیگر آن أبو عبد الله محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي:
شیخ نجاشی گفته است: «كَانَ مُحَمَّد البَرقی ضَعِيفًا فِي الحَدِيثِ.» [رجال النجاشي (ص312)]

وشیخ طوسی هم گفته است: «سَالِمٌ عَنِ الغُلُوِّ وَفَسَادِ المَذهَبِ وَاِن كَانَ فِيهِ غَمزٌ بِأنَّهُ يَروي المَنَاكِيرَ. وَذَكَرَهُ النَّجَاشِيُّ وَرَمَاهُ بِالتَّخلِيطِ.» [اختيار معرفة الرجال للطوسی (ص85)]

وشیخ سبحانی هم گفته که یکی از علتهای تضعیف وی روایتش از ضعفاء می باشد: «يَقُولُونَ: أحمَدُ بنُ مُحَمَّد بنِ خَالِد البرَقي ثِقَةٌ إلاَّ أنَّهُ يَروي عَن الضُّعَفَاءِ.» [كليات في علم الرجال للسبحاني (ص182)]

رابعا:ً دیدیم که محمد خالد البرقی عادت داشته که از ضعفاء نقل روایت می کرده است. ودر این روایت هم معلوم نبوده ماجرا را از چه کسی شنیده است: «عَن غَیرُ وَاحِدٍ»

خامسا: علاوه بر ضعف اسنادی روایت، متن هم هم مشکل دارد! زیرا در روایت نقل شده که امام صادق بین (موت) و(قتل) فرق گذاشته است! وفرموده که (قتل)، (موت) را نسخ کرده است! اگر اینطور باشد که بازهم مخالف قرآن است. چون خداوند (تعالی) صراحتا فرموده پیامبر (ص) خواهد مرد (موت)! ونفرموده به (قتل) خواهد رسید:
«إِنَّكَ مَيِّتٌ» [زمر (ش30)]
«"أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ" فَنَسَخَ المَوتَ القتلُ»

سادساً: حتی متقدمان اهل تشیع هم به این امر اعتقاد نداشته وبلکه فوت پیامبر را به دلیل سم جنگ خیبر دانسته اند. چنانکه شیخ صدوق گفته است: «وَاعتِقَادُنَا فِي النَّبِي (ص) أنّهُ سمُّ فِي غَزوَةِ خَيبَر، فَمَا زَالَت هَذِهِ الأكلة تُعَاوِدُهُ حَتىَّ قَطَعَت أبهُرَهُ فَمَاتَ مِنهَا.» [صدوق، الاعتقادات، (ص 97)]
(اعتقاد ما درباره فوت پیامبر چنین بوده که در غزوه خیبر مسوم شد واثرات آن خوردنی با وی بود تا اینکه رگهای قلبش را پاره کرده وبه دلیل ان فوت کردند.)

وشهيد ثاني هم گفته است: «الخَبَرُ المُستَفِيضُ أو المُتَوَاتِرُ بِأكل النَّبيِّ (ص) مِنَ الذِّرَاعِ المَسمُومِ الَّذِي أهدَتهُ اليَهُودِيَّةُ إلَيهِ (ص) وَأكَلَ مِنهُ هُوَ .. وَبَقِيَ يُعَاوِدُهُ ألَمَهُ فِي كُلّ أوَانٍ إلَى أن مَاتَ مِنهُ.» [الشهید الثانی، مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني (ج11ص459)]
(خبر مستفیض یا حتی متواتر بر این بوده که پیامبر (ص) از کتف مسموم گوسفندی که یک زن یهودی به ایشان داده بود خوردند .. ودرد این سم هر لحظه همراه ایشان بوده واذیتشان می کرد تا اینکه به دلیل ان فوت کردند.)

دلیل نهم: در ماجرای ناراحتی که بین عائشه وحفصه رضی الله عنهما ایجاد شد، خداوند (تعالی) صریح فرمود که اگر شما عليه پیامبر (ص) همدست شوید خداوند وجبرئیل وملائکه ومومنان همگی پشتیبان پیامبر هستند! اگر پیامبر (ص) با همدستی عائشه وحفصه رضی الله عنهما مسموم شده باشد، پس این آیه از قران هم زیر سوال رفته وقدرت ووعده خداوند (تعالی) هم نقض خواهد شد: «وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ» [تحریم (ش4)]
( اگر بر ضدّ پیامبر (ص) همدست شويد، خدا ياور او است، و علاوه از خدا، جبرئيل، و مؤمنان خوب شايسته، و فرشتگان پشتيبان او هستند.)

دلیل دهم: اگر قرار بر مسموم کردن پیامبر (ص) بود، که باید در همان اوایل حضور در مدینه که سالم وتندرست بوده انجام می گردید. نه در اواخر عمرشان که حتی خودشان هم نزدیک شدن مرگشان را فهمیده وخبر داده بودند. چنانکه بن عباس (رض) روایت کرده است: «سَالَ عُمَرُ ابْنَ عَبَّاسٍ عَنْ هَذِهِ الآيَةِ، {إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ} فَقَالَ: «أَجَلُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمَهُ إِيَّاهُ. قَالَ: مَا أَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَا تَعْلَمُ» [بخاری (ش3627)]
(عمر بن الخطاب (رض) از تفسیر این آیه پرسید! ومن هم گفتم: این آیه اجل وزمان مرگ پیامبر (ص) را به ایشان گوشزد می کند. عمر (رض) هم گفت: من هم فقط همانی که گفتی میدانم.)

https://t.me/Mamosta_zakarya

دکتر سید زکریا حسینی: فتاوی

04 Sep, 13:40


255-#سوال_دویست_و_پنجاه_و_پنجم (قسمت دوم):
دلیل سوم: ماجرای سم خوراندن به پیامبر (ص) در جنگ خیبر، وسالها قبل از وفات ایشان وقبل از نزول این آیه بوده است. چنانکه عائشة (رض) روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ: يَا عَائِشَةُ، إِنِّي أَجِدُ أَلَمَ الطَّعامِ الَّذِي أَكَلْتُهُ بِخَيْبَرَ، فَهَذَا أَوَانُ انْقِطَاعِ أَبْهَرِي مِنْ ذَلِكَ السُّمِّ» [حاکم، المستدرک (ش4393)]
(پیامبر (ص) در مریضی که فوت کرد فرمود: ای عائشه! من درد غذایی که در خیبر خوردم را حس می کنم. واکنون زمان قطع شدن رگ قلبم توسط آن سمّ است.)

واین ماجرای مسموم شدن پیامبر ص توسط زن یهودی در جنگ خیبر را علاوه بر عائشه (رض)، افراد دیگری هم نقل کرده اند. از جمله:

1-أم مبشر حمیمة صیفی [حاكم، المستدرک (ش4966)]
2-كعب بن مالك [ابوداود (ش4513)]
3-عبدالله بن عباس [طبرانی، المعجم الکبیر (ج11ص204)]
4-جابر بن عبدالله [ابوداود (ش4510)]
5-عبدالله بن مسعود [حاکم، المستدرک (ش4394)]
6-ابوهریره الدوسی [بخاری (ش3169)]
7-انس بن مالک [بخاري (ش2617)]
8-ابوسعید الخدری [بزار (ش2424)]
9-عبدالرحمن بن وردان [بیهقی، السنن الکبری (ش16434)]
10-ابوسلمة بن عبدالرحمن بن عوف [ابوداود (ش1365)]
11-حسن بصری [ابن سعد، الطبقات الکبری (ج2ص154)]
12-عامر الشعبی [حاکم، المستدرک ش4395)]
13-ابراهیم النخعی [بن سعد، الطبقات الکبری (ج2ص156)]
14-سعيد بن المسیب [ابوداود (ش4509)]
15-بن شهاب الزهري [بیهقی، الدلائل النبوه (ج4ص263)]
و...

دلیل چهارم: اینکه پیامبر (ص) به همه افرادی که در خانه بوده فرمود از آن دارو بخورید، یکی از معجزه های نبوی می باشد. زیرا ایشان با نور نبوت فهمید که در آخر زمان جمعی زندیق وبی دین، همسران وصحابه بزرگوار را متهم خواهند کرد که آن دارو سمّ بوده و پیامبر (ص) به وسیله آن کشته شده است. ودر نتیجه پیامبر (ص) فرمود باید همه از آن دارو بخورند تا آیندگان نتوانند بگویند به پیامبر (ص) سم خوارانده شده است. وهمه هم از ان خورده وبرای کسی مشکلی پیش نیامد. چون اگر بحث تادیب یا قصاص می بود، که فقط باید عائشه وحفصه رضی الله عنهما از آن می خوردند ونه تمامی افراد حاضر در خانه.

وحتی ام سلمة رضی الله عنها که روزه بود هم از آن خورد؛ چنانکه عائشه رضی الله عنها روایت کرده است: «قَالَت اُمّ سَلمَة: إِنِّي وَاللهِ صَائِمةٌ، فَقلْنَا: قَدْ أَقْسمَ رَسُولُ اللهِ ص فَلَدَدْناهَا» [احمد، المسند (ش24870)]
(ام سلمة گفت: به خدا قسم من روزه هستم! ولی ما گفتیم چون پیامبر (ص) قسم خورده باید تو هم بخوری! ولذا از آن دارو به وی خوراندیم.)

دلیل پنجم: همه می دانیم تا زمانی که شخصی به علت جراحتی فوت نکرده، حق مقابل به مثل را در مورد جانی نداریم! شاید وی بهبود یافت و وجراحتش خوب شد و ان وقت باید به دیه یا قصاصی که به قتل منجر نشود اکتفا نمود. پس اگر چیزی که به پیامبر (ص) داده بودند سم بوده باشد، که نمی توان قصاصی را انجام داد. آن هم با سمّ!

دلیل ششم: در لحظه وفات پیامبر (ص) علاوه بر زنان پیامبر (ص)، مردان وزنان دیگری هم وجود داشتند؛ واگر بحث سم خوراندن به پیامبر (ص) بود، که به همه آنان نمی فرمود از آن بخورید. چون طبق شرع فقط باید قاتل کشته شود ونه اینکه به همه حاضران بفرماید باید از آن بخورید. پس مشخص بوده بحث سمّ خوراندن نبوده وبلکه به خاطر رفع اتهام یارانش از تهمتهای زندیقان آینده بوده است.

دلیل هفتم: در هیچ یک از روایات صحیح وکتب "اهل سنت" وارد نشده که به پیامبر (ص) سم خورانده باشند. بلکه همگی وساوس یهود وشیاطین به دوستان ویارانشان بوده است.

وگرنه حتی در همین روایت دارو خوراندن به پیامبر (ص) هم، کلمه "سمّ" نقل نشده ونیامده وبلکه از توهمات وهمکاری شیاطین بوده است.

دلیل هشتم: در کتب "اهل تشیع" هم هیچ روایت صحیحی برای این مورد وجود نداشته و ندارند. تنها یک روایت "مجهول وضعیف ومنقطع" وجود داشته، که وضع وکذبش مشخص ومعلوم است. و احمد بن محمد السیاری روایت کرده است: «عن مُحَمّد بنِ خَالِد البَرقی عَن غَیرِ وَاحدٍ عَن عَبدِالصّمدِ بنِ بَشیر عَن أبِی عَبدِالله أنّهُ قَالَ: أتَدرونَ مَاتَ النَّبّیُّ ص أم قُتلَ؟ إنَّ اللهَ یَقُولُ: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ فَنَسخَ المَوتَ القتلُ. إنَّهُمَا سَمَّتَاهُ فَقَتَلَتَاهُ وَأبَوَاهُمَا شَرُّ مَن خَلَقَ اللهُ» [احمد السیاری، القرائات (ص36)]
(امام صادق گفتند: فکر می کنید پیامبر (ص) فوت کرده یا به قتل رسیده است؟ خداوند تعالی فرموده است: "اگر بمیری یا کشته شوی! وقتل باعث نسخ موت ایشان شد. وان دو زن (عائشه وحفصه) به پیامبر (ص) سم داده ووی را به قتل رساندند! و پدرانشان از بدترین مخلوقاتی هستند که خداوند (تعالی خلق کرده است.)

اما این اسناد ومتنش "باطل وکذب" است. زیرا:
اولا: کمی قبل دیدیم که مخالف قران وسنت صریح می باشد.

ادامه دارد ...