سُهِیل مَلِکی🖊 @malekisoheil Channel on Telegram

سُهِیل مَلِکی🖊

@malekisoheil


كانال رسمي " سُهِیل مَلِکی "
مختصر نویسنده
شاید بازیگر
اندکی نقاش

آی دی ارتباطی : @maleki_soheil

سُهِیل مَلِکی (Persian)

به کانال رسمی "سُهِیل مَلِکی" خوش آمدید. این کانال مختصر نویسنده، شاید بازیگر و اندکی نقاش معروف به نام سُهِیل مَلِکی است. اگر علاقه‌مند به مطالعه آثار این هنرمند چند‌پسرانه هستید یا دوست دارید از تجربیات او در دنیای هنر و ادبیات استفاده کنید، حتما این کانال را دنبال کنید. آی دی ارتباطی با سُهِیل مَلِکی در این کانال @maleki_soheil می‌باشد. از اخبار، آثار و فعالیت‌های جدید این هنرمند ایرانی مطلع شوید و به جهان زیبای هنر او پیوسته و لذت ببرید.

سُهِیل مَلِکی🖊

10 Feb, 19:06


هر پنجشنبه ، به گورستان می روم
بر مزارت می گریم
به خانه باز میگردم ، اما
تو را خانه می بینم
که میز را چیده ای
با دسته گلی میان آن
که برایت برده بودم !!😔


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

10 Feb, 09:07


«اقدس گوز شهر » که برای یک پست تبلیغاتی قیمت خون پدرش را از فروشنده ی شکلات فروشی گرفته است و در مغازه ی « ناصر خرکچی » تبلیغ میکند که بیایید و برای روز ولنتاین برای عشق خود شکلات و خرس و آبنبات بخرید و عشق خود را به او‌ثابت کنید و عده ای نیز در آن روز موعود کیلو‌کیلو شکلات و‌گل و خرس و هدایایی نسبت به جیب خود برای عشق شان میخرند و تمام می شود .

ولی کاش یاد بگیریم که عشق و دوست داشتن مربوط به روز خاصی نیست و اگر گاه و بی گاه به هر بهانه ای شاخه گلی برای آنکه دوستش داری بخری، محبتت را از او و هیچ گاه دریغ نکنی ، از او‌و‌رابطه و عشق خود مراقبت کنی ، رابطه و روزهای عاشقانه ای بسازی و سختی های زندگی را با دوست داشتن بی تکلف برای کسی که دوست می داری شیرین کنی نیاز به هیچ روز و ساعت و هدیه مشخصی نداری و این یکی از مهم ترین نکات دوست داشتن و آیین عشق ورزی سالم است

عشق بسیار مهم تر و ظریف تر از آن است که بخواهیم آن را با این مناسبات دم دستی ، چرک کنیم و روی صورت ظریفش خش بیاندازیم
سختش نکنید😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

09 Feb, 19:51


آوازه ات ، تا شهرهای ساحلی رفته ...😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

09 Feb, 17:37


پرسیدم این آتیش بازی تو آسمون معناش چیه؟😔

👤حسین-پناهی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

09 Feb, 10:24


شب از نیمه گذشته است ، از پشت پنجره کوچه را که میبینم باریدن برف شروع شده است . مجری رادیو نوید روزی برفی و پربار را برای فردا می دهد

من خوابم نمی برد . راستش از شوق باریدن برف است .می دانم از فردا تمام افرادی که می شناسم مثل ندید بدید ها از برف و راه رفتن روی برف و شعر هایی درباره ی برف و حتی حوادث در برف و همه ی این چیزها مطلب و عکس میگذارند و من البته از همه ی آنان "ندید بدید تر"

از شوق برف ، دوست ندارم بخوابم. پرده را کنار میزنم. صندلی را پشت پنجره میکشم و جلوی پنجره و رو به تیر چراغ برق لم می دهم و با آن قاب زیبا عشق بازی میکنم و تمام خاطرات شیرین رفته ام به مانند فیلم جلوی چشمانم رژه میروند

حدود ساعت دو چند نفری دارند در کوچه برف بازی میکنند . دوست دارم در تراس را باز کنم و چند گوله ی برفی رویشان پرتاب کنم . اما یادم می افتد که باید آقا و متین باشم و با کسی که نمی شناسم شوخی نکنم. پس سر جایم می نشینم. اما کودک درونم ، سراغم می آید و میگوید بلند شو شاعر ! بلند شو و تمام برف روی تراس را روی سرشان بریز . فوقش یک چیزی می شود . من بیچاره ی کودک درونم هستم . خیز بر میدارم . آن چند نفر فارغ از دنیا در حال برف بازی اند . من آهسته می روم روی تراس ، سوز برف تمام تنم را در بر میگیرد . تند تند چند گوله ی برفی درست میکنم و یک گلوله بزرگ تر ، خیلی بزرگ تر هم درست میکنم و آرام از بالای تراس روی سر یکی شان نشانه میگیرم و روی سرش پرتاب میکنم . گلوله دقیقا روی سرش می خورد و مرد وسط کوچه زمین گیر می شود . چند نفری دیگر سریع بالا را نگاه میکنند و هاج و واج مرا می نگرند . باقی گلوله ها را بی محابا و مثل دیوانه ها سمت آنان پرتاب میکنم که جسته و گریخته به آنها می خورد .تعجب میکنند . یکی شان می آید و میگوید :"آزار داری ؟" من میگویم:" آزار دارم و الساعه پایین می آیم" آنها هم منتظر می شوند تا من پایین بیایم و دعوا شروع شود . یکیشان از داخل ماشین چماق برمی دارد.
بعد از چند دقیقه درب اصلی خانه را باز میکنم . آنها پنج نفر هستند و جلومی آیند . یکیشان میگوید:" چرا گلوله طرف ما پرت کردی ؟" من میگویم :"مگر خودتان در کوچه چه میکردید ؟ داشتید گلوله به هم پرتاب میکردید" میگوید:" فضولی اش به تو نیامده قاشق نشسته !" من میگویم صبرکن تا فضولی را به تو نشان دهم. داخل برمیگردم و ازروی صندوق عقب ماشین ، کتری و قوری و چند لیوان یکبار مصرف و قند را که در سینی با خود پایین آورده بودم برمیدارم وبیرون می آیم. میگویم بیایید چای تازه دم است ، چای بخوریم ، بعد با هم دعوا میکنیم . آنها مرا نگاه میکنند . سینی را دست همان مرد چماق به دست می دهم. یک لیوان چای را پر میکنم و دست دیگری شان می دهم. بخار چای باروتی و هل و دارچین در هوا می پیچد . میگویم من دلم نبود تنهایی چای بخورم به شما گلوله زدم که بگویم بیایید با هم چای بخوریم . راه دیگری بلد نبودم . آنها میخندند و میگویند خدا تو را شفا دهد با این دعوت کردنت . من هم همین نظر را دارم . حالا همه ی مان با هم چای میخوریم و این وسط یار کشی میکردیم که دو گروه سه نفره بشویم . مرد چماق دار میگوید این دیوانه در گروه ما و من صدای اذان صبح را که از دور دستها می آید در سرم میپیچید و دلم می خواهد با چماق برف روی درختها را بتکانم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

08 Feb, 20:08


با این حجم اندوه و آن حجم گرانی و قیمت افسار گسیخته ی دلار و سکه و سختی های هموطنان ، در رسانه ملی در یک کانال دارد از تصادف یک اتوبوس در مکزیک و در کانالی دیگر جفت گیری زنبور عسل را نشان می دهد .

هیچی خواستم در جریان باشید !!!

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

08 Feb, 19:48


زمامداران امروز ما، دوره شاه‌سلطان‌حسین را روسفید کردند. در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمی‌شود شست.

👤صادق-هدایت (حاجی آقا)


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

08 Feb, 12:29


شما هم موافقید که گاهی اوقات مطلب نوشتن و صحبت از ادبیات و شعر و ...آن هم با اوضاع فعلی جامعه ( وضعیت اقتصادی و اجتماعی ) نتیجه ی برعکس داره و نهایت بی غیرتی است ؟

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

08 Feb, 10:39


نباید در اولین جلسه ی بدنسازی ، عکس بگیریم و زیرش جملات انگیزشی و پستهای نصیحت گونه برای دیگران قرار بدیم

#نباید_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

08 Feb, 09:10


چسی های روشنفکری ، بزرگ اندیشی و مقاومت در برابر فهمیدن ، انتقاد ناپذیر و ارث پدر خود را از دیگران طلب داشته،ادا بازی که مثلا من بیشتر از همه می دانم و میفهمم و کلمات قلمبه و سلمبه ی بیشتری بلدم.
این جماعت معمولا قبل از شروع کردن به این نوع سخنرانی ها هم یک رل علف را دود میکنند

سوال ساده بود : " از چه چیز می ترسی ؟ "

و جواب ساده تر : خیلی هامان از خیلی چیزها میترسیم . تاریکی ، فقدان ، مرگ ، بی پولی و خیلی چیزهای ساده و دم دستی که در تعاریف عمومی است.خیلی خیلی ساده

اما فرد می خواهد بگوید که او از سرزمینی دیگر با دانشی متفاوت و نگاهی نو و شگرف است . از سرمایه داری می ترسم ، از اینکه روز خورشید خاموش شود می ترسم ، از اینکه بومیهای آفریقا در مستراح دستمال نداشته باشند می ترسم ، از غلبه ی ارتش سرخ چین بر سرزمین های شمالی می ترسم و هزار ترس و ادا و بیشتر ادای روشنفکری که ایها الناس من آدم خاصی هستم . ببینید مرا ... ببینید و دست آخر هم در توهمات خویش در کنار پیاده رو می نشیند و بساط پهن میکند و شبها که می خواهد بخوابد به همه ی کسانی که او تلاش های شبانه روزی اش را نمی بینند لعنت می فرستد و خود را تافته ی جدا بافته می داند و نمی داند ترسی بزرگ را در وجود خود هر شب باید سر به نیست کند

ترسی به نام توهّم و ادا

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

07 Feb, 19:35


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
« سهیل، اونی که این همه سال فکر میکردی توی باغ نبود ، صاحب باغ بود»


#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

07 Feb, 18:14


کاش اتفاقی می افتاد ،
مثلا « او » می آمد...😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

07 Feb, 15:45


اتوبوس ترمز برید و‌ شش نفر تمام آرزوهایشان به باد رفت . گروهی و افرادی مثل من با شور به مو‌ضوع پرداختند و فقط چند روز بعد همه چیز فراموش میشود و کثافت همچنان در زندگی هایمان غوطه ور است و خاک سرد گورستانی که چشمهای خیلی ها را پر کرده است
همین...😔

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

07 Feb, 11:21


حتی در روایات بین قوم‌ ملکی استناد شده ‌که‌ «کیک شکلاتی بی بی»را باید با قاشق و بدون هیچ آدابی مثل برش زدن نازک و در بشقاب قرار دادن خورد .

مستحب آن است که همانگونه که آن را ابتیاع کرده و بدون هیچ قید و شرطی و مانند انسانهای اولّیه جعبه در کنار امورات جاریه قرار داده شود و در حین کار و یا نوشتن به همراه بشکه ای چای آن را تا خرخره صرف نمود ، به طوری که بعد از خوردن آخرین لقمه رو به قبله شده و‌نکیر و منکر را احضار نموده.

احتیاط واجب آن است که « گزینه ی بزرگ » خریداری شود😁


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

06 Feb, 20:53


دوستت دارم

مثل بوی پرتقال ، در باغهای مِه گرفته ی شمال 😔


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

06 Feb, 11:27


چقدر به دریا التماس کردم که کاش یکی بیاید که وقت رفتن ، نرود😞
کاش اگر هم می رود تمام آن خاطراتش را با خودش ببرد
کاش همان چشمهای قاجاری اش را با خود ببرد تا من آن را هر شب به یاد نیاورم که چقدر خسته ، که چقدر خرابم
کاش می شد من هم بعد این همه سال فراموشی میگرفتم تا بتوانم یک شب و فقط یک شب آسوده بخوابم و به یاد نیاورم که تو نیستی و تا ساعتها پهلو به پهلوی گریه غلت نزنم
کاش یکبار هم در تمام این سالها و فقط یکبار و این بار، تو چشم به راه من بودی بانو
کاش یکبار تو مرا همین طور که من تو را دوست داشتم ، دوست داشتی بانو

هرکس نداند ، تو که میدانی بانو ، من هم سالهاست نگهبان و منتظر هستم تا یک خبر ساده ، یک دستخط آشنا و یک سلام شاعرِ ساده و یک نامه ی آشنا از تو به من برسد و حالا سالهاست که هیچ نامه ای از تو و هیچ پستچی ساده ای در این کوچه قدم نذاشته است .
من سالهاست که چشم به راه مانده ام و میدانم روزی و شاید تو بیایی و همین امید ساده ، همین امید کوچک مرا بر چهارچوب تمام رویاهای کودکانه ام نگاه داشته تا تو بیایی و من دوباره جانی تازه بگیرم

راستی بانو من هم تا آخر دنیا برای برگشت تو نگهبانی میدهم ، تا صبح بیداری که شوخی ای بیشتر برای من و شعر نیست

پی نوشت : بخشی از فیلم " نگهبان شب " به کارگردانی رضا میرکریمی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

06 Feb, 09:24


اتاق شماره 6

نویسنده : آنتوان چخوف
مترجم : کاظم انصاری
ناشر : امیرکبیر

با صدای : سهیل ملکی

#لذت_متن

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

06 Feb, 09:22


بخش صَدُ و بیست و دوم ، قول صَدُ و بیست و دوم 😊

بخش دوم و معرفی صد کتاب ( سری دوم ) و طبق قولی که داده بودم به بهانه ی کتابهای مفیدی را که فرد را تشویق به کتاب خواندن میکنه در رسانه قرار دادم .
معیار انتخاب کتب نویسنده ، ارزش داستان ، سبک و دو نکته ی بسیار مهم حوصله ی کاربر ایرانی و قیمت کتاب بود که سعی کردم همه را در نظر بگیرم و نهایتا این کتب و این قسمت را برایتان پاگشا کنم..

اگر این پست ( ها ) مفید بود برای دوستانتان نشر دهید ، انتقاد و نظرات خودتون رو کامنت کنید و حتی اگر کتاب را خوندید حس و حال و نظرتون رو بنویسید تا دیگران هم از تجربه ی فرهنگی شما استفاده کنند.

#کتاب_نخوان

👤سهیل-ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

05 Feb, 17:49


دادستانی تهران علیه خانم مرضیه برومند و آقای رضا بابک که هرکدام به طور قطع بالای هفتاد سال سن دارند به علت دست دادن ، پرونده و روند قضایی باز کرده است

اصلا درست و فردا هم این پیرمرد و پیرزن را اعدام کنید

فقط یک سوال
دادستانی محترم چرا از آقای محمود احمدی نژاد و در زمانی که ننه ی چاوز را بغل کرد اعلام جرم و شکایت نکردند؟

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

05 Feb, 12:55


از خیابان بهارستان که رد می شوم ، عده ای ، عصبانی و کف بر دهان بر آمده فریاد می زنند که فلانی باید از راس حکومت پایین بیاید چون فرزندانش خارج نشین هستند و با اصول منافات دارد .
برخی دیگرشان میگویند همه چیز باید فیلتر شود و وضعیت این روزهای ما به علت بی بند و باری های جامعه است. گروهی شان گروهی دیگر را خِفَت می دهند و از همه چیز و همه کس می گویند .

کمی آنطرف تر ، در صرافی ، مرد صراف اعلان قیمت ها را عوض میکند . دلار هشتاد و پنج و سکه ی تمام در آستانه ی هفتاد میلیون.

جمعیت کماکان فریاد میزنند . گویی در سرزمینی دیگرند و از هیچ چیز و هیچ کس خبر ندارند . نه غم نان دارند و نه از دل نان آور با خبرند 😞

اجاره بها ، میوه ، غذا ،نان ، دارو و بیماری و همه چیز و همه چیز و همه چیز ، حتی تا قبر و کفن به طور احمقانه ای سرسام آور و گران است و این وسط بنزین همچنان ارزان و همه میگویند بنزین از آب ارزان تر و همه ایستاده ایم تا بنزین فقط گران شود و باقی گرانی های کمر شکن و آبرو بر را آنقدر در خود حس کرده ایم که شاید سِر و بی حس شده ایم.

همه چیز برایم مطلقا احمقانه است . گاهی می خواهم به شعری فکر کنم. مثلا یک شعر شریف. اما مگر می شود برای مردمانی ساده ، که غم نان دارند از نان برایشان شعر گفت و مگر شعر برایشان نان می شود ؟ 😞

یاد همان جمله ی معروف صادق هدایت می افتم که میگفت :

زمستان مثل خایه حلاج ها در اتاق مان می لرزیم و تابستان مثل ماهی روی خاک افتاده پر پر می زنیم. جای یک دقیقه آسایش نیست. گاهی از مقاومت خودم وحشت می کنم . “به هرحال هراتفاقی بیافتد در زندگی احمقانه ما تغییری پیدا نمیشود. ما هم بطور احمقانه آنرا میگذرانیم چون کار دیگری از دستمان بر نمی آید

👤سهیل-ملکی ( به وقت بهمن 1403)

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

05 Feb, 08:17


خدمت دوستان !!!

برخی از دوستان فکر میکنند من سخنگوی وزارت امور خارجه یا دولت هستم یا بیکار و بیعار نشستم و باید به هر چیزی واکنش نشون دهم !!!

چرا من راجع به اینکه فلان خواننده در فلان کشور و در زندگی شخصی اش تصمیمی گرفته باید نظر بدم و اظهار فضل کنم ؟ من یا امثال من کی باشیم ؟ قاضی شهریم یا حاکم شرعیم یا اصلا چه کسی هستیم؟

یکی دوست داشته در زندگی شخصی اش تصمیمی بگیره ، خب به من و به ما چه ؟ مگه اومده و از ما نظر سنجی کرده که من چکار کنم که افراد خودشان را مُحق می دانند در امور شخصی دیگری دخالت کنند ؟ آبرویش را ببرند ، جک برایش بسازند
( پیشنهاد میکنم سری به صفحات اجتماعی درباره ی این موضوع بزنید )

در مورد این هنرمند هم که من بسیار آثارش را دوست دارم ، به هیچ عنوان مسائل شخصی او و هر فردی به من مربوطی نمیشه و اگر فقط بخواهم فکر کنم به این فکر میکنم که تا زمانی که همسر ( سابق و مرحومشان ) با ایشان بوده با هم زندگی خوبی داشته اند ، وسط کار سراغ دیگری نرفته ، شیطنت نکرده و ... ازدواج مجدد ایشان هم یک امر کاملا اخلاقی و بعد از به سر آمدن دوره ی عزاداری اش بوده که باز شخصی است و مربوط به خودش است ، اما چون هنرمند هست و در چشم همه داعیه نظریه پردازی دارند که فلانی فلان و بیسار است .اما اگر ناصر خرکچی همزمان و بعد از چهلم همسرش زن دیگری بگیرد و همزمان در زمان تاهل با چند نفر باشد آب از آب تکان نمی خورد و کماکان ناصر خرکچی است!!!

کاش یاد بگیریم که مسائل خصوصی افراد فقط و فقط به خود فرد مربوط است و دیگران حق تفحُص و نظریه پردازی در آن را ندارند و این بسیار زشت است که در زندگی جاری و ساری افراد دخالت شود

جماعت بیکاری که یکی شان دیشب ( مطابق عکس ) برای من پیام داد ، یکی از همان دست افرادی و مشابه آنانی است که همان شب که استاد شجریان دستش از دنیا کوتاه شد ، روبروی بیمارستان جم تهران در واکنش به اینکه خانواده ایشان تصمیم گرفته بودند پیکر استاد در مشهد دفن شود ،داشتند خودشان را جر میدادند که " چرا مشهد ؟ " و چرا تهران نه !!! که پاسخ شنیدند " تصمیم خانواده این بوده است"

ضمنا هنرمند رعیت و مردم مالک هنرمند نیستند و این حرف کاملا اشتباهی است که میگویند هنرمند برای مردم است
خیر ! هنرمند ، هنرش برای مردم است و زندگی خصوصی دارد و هیچ کسی هیچ حقی ندارد در آن دخالت کند

در زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنیم و سرک نکشیم و آن زمانی که برای فضولی در زندگی دیگری می گذاریم روی زندگی خودمان خرج کنیم.

از دیشب یاد همان مثالی می افتم که میگفت " اقدس گور شهر " می داند که پسر حسن کبابی با چه کسانی لاس می زند ، اما از اینکه شوهر خودش دو زن صیغه ای دیگر هم دارد بی خبر است😁

👤سهیل-ملکی ( سخنگوی دولت 😁 )

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

04 Feb, 18:04


و وقت رفتن ، گفت :

و این ، آخرین کلماتِ با برکتِ من است😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

04 Feb, 10:54


گفت : شاعر ! تو از من می خوانی و از من برای مردمان نمی نویسی ؟ پس این همه واژه به چه کار آید ؟

گفتم : من تمام واژه هایم را وقف او کرده ام شاعر !

گفت : می دانی بالاخره روزی همه ی شاعران یا دست از شعر میکشند یا پا به راه شعر می شوند یا خود شبیه شعرهایشان می شوند و می روند جایی دور ، خیلی دور که دخترکی با دو چشم درشت قاجاری در درگاه سرزمین آن ایستاده است ؟

گفتم : من آن نشانی و آن دخترک را می شناسم ، من خسته ام ، من خرابم و هیچ شعری نشانی او را به من نمی دهد . من فقط شبی خواب بودم که او به رویایم سر زد ، با همان دو چشم درشت قاجاری ،آن قدر محو تماشای چشمهایش شدم که شب مرا کفن پیچ کرد و فاتحه ای برایم خواند و رفت

گفت :از زن دعانویس میدان تجریش شنیده ام که میگفت : "زیر نور ماه ، از ماه بگو . زیر گوش چراغ از سوسو بگو و بعد برای آن دخترک گمشده در رویاهاتت ، نامه ای بنویس ".
اصلا شاعر ! یک شعر ساده اما مهم بنویس و بگو :

سخت نگیر دردت به جان بی قرارم ، رو به همین مسیر شعر برگرد

گفتم : راه نمی دانم

گفت : پس ستاره ی عالم بر فرق سرت که راه نمیبینی و راه نمی خوانی که سرنوشت همه ی شاعران بَدَوی همین است😞

بلند شدم و به پشت پنجره رفتم ، به راه ، به شعر و به من و حتی به توی نامعلوم فکر کردم و رادیو داشت مدام از روسری زنی که در باد بی بلد و حوالی میدان گلوبندک می رقصید درشت میگفت😞


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

04 Feb, 09:12


تقریبا دو سال تمام هست برای این کتاب خیز برداشتم و کشیک میکشم و بالاخره بعد از رد شدن از هفت خان رستم ، کتاب وارد بازار شد و آن هم به واسطه ی " نشر محترم چشمه " و بعد از گیر و گرفت هایی که میدانم و بیشتر میدانم بر سر شاعر چه گذشت

ترانه های روزگار تَتو ، آخرین کتاب سید علی صالحی است که من خود یکی از مریدان او هستم و اگر به قلم این شاعر گرامی علاقمند هستید از خواندن آن لذت ببرید .

از سید علی صالحی و سالهای دور دارینوش ، چه شعبه ی یوسف آباد و چه شعبه ی دولت و کارگاه های شعر و حشر و نشر با وی حرفها بسیار دارم که شاید در وقتی از ان گفتم یا نوشتم 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 19:34


این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز...😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 17:34


اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید، لااقل در دنیای خود آزاده باشید.


👤امام -حسین
(بحارالانوار، ج45، ص51)

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 14:59


اجرای احساسی گروه رهپویان حرم استان اصفهان که در روز ولادت حضرت اباالفضل (ع) در حسینیه معلی شبکه سه اجرا شد و بازخورد بسیار خوبی داشت و البته که کار خوب و یکدست و زیبایی هم بود 😊

ضمن اینکه این گروه سرود یکی از یکپارچه ترین و تراز ترین گروه های سرود در کشور است

این ویدئو را باید بوسید ❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 10:19


وقتی که دست های عباس(ع) جدا شد، در حالی که از دو طرف دستش قطرات خون می ریخت به دشمن حمله کرد تا اینکه ظالمی با گرز آهنین بر سر مبارکش زد و آن را شکافت، آن هنگام مظلوم به زمین افتاد و در خون غوطه ور گردید و صدا زد:

"یا اَخا اَدرِک اَخاک".( ای برادر، برادرت را دریاب)


امام حسین(ع) با شتاب به به بالین عباس(ع) رفت و او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست هایش از بدن جدا گشته و چشمهایش تیر خورده است.

در این هنگام امام حسین(ع) با صدای بلند گریه می کرد و می فرمود: " اکنون کمرم شکست و رشته تدبیر و چاره ام از هم پاشید، و دشمن بر من چیره شد و شماتت کرد"

👤تاریخ ابی مخنف ( مقتل‌الحسین )

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 10:18


هفتاد و سومین نفر ( مقتل حضرت عباس )
با صدای : شهاب حسینی و حامد بهداد و بهروز رضوی

مقتل خوانی یکی از مهم ترین قسمت های نوحه خوانی است که ریشه ای دیرین در ادبیات ایران و ایضا عرب دارد.
این مقتل ، یک مقتل با نثر شیرین ایرانی است که گوش دادن آن خالی از لطف نیست.


👤سهیل-ملکی


#چند_روضه_کوچک

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 09:48


هر وقت و هر وقت و هر وقت و هر وقت

خواستید به کشور بغل دستی مون ، بگید کشور دوست و همسایه ، قبلش یک سری به آسایشگاه های جانبازان اعصاب و روان بزنید ، بعد اگر کمی وجدان و غیرت میهن پرستی داشتید ، اونوقت بگید کشور دوست و همسایه " عراق " !

حالا اون دسته گلهایی که فوج فوج شهید شدند ، بماند

راستی ! روز جانباز مبارک 😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Feb, 07:10


حضرت عباس، تولدت مبارک 😊❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Feb, 19:28


آدم نَمیره ، بیشتر تنهاست😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Feb, 19:21


تمام مردان این شهر شاعرند ...

حالا یکی مثل من ، شعر می نویسد
یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند
یکی از سرکار زنگ می زند
و یکی هم لا به لای خریدهای روزانه ،
یک کرم مرطوب کننده ی دست می خرد...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Feb, 15:12


خلّت

نوشته و صدای : سهیل ملکی
عاشقانه ای متفاوت با طعم بوسه و تنهایی

مجموعه ی " خلّت " بعد از شش کار شامل نوشتار و ضبط و طراحی با کیفیت مطلوب آماده و هم اکنون قابل عرضه بر روی مدیا میباشد.

این مجموعه ی صوتی دارای پانزده تراک بوده و در بسته بندی شکیل و دارای یادداشت و شناسنامه و به صورت امضا شده در دسترس قرار خواهد گرفت. ( چه دوستان تهرانی و چه عزیزان در سایر استانها )
برای دوستان خارج از کشور نیز مجموعه به صورت فایل فرستاده میشود

مجموعه شامل هزینه میباشد و قسمتی از هزینه نیز در اختیار " بنیاد محک " قرار خواهد گرفت.

طبق قولی که داده بودم قسمتی از مجموعه را به صورت نسخه ی نمایشی بر روی رسانه قرار دادم 😊امیدوارم که مقبول بیفتد

#خلت

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Jan, 19:23


تو آمده ای
عطر بهشت آورده ای
با بوی پرتقال
اما
ما رفته ایم پی نعش کش
بوی تعفن من
خانه را پر کرده است😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Jan, 15:41


درخت در تنهایی درخت ‌تر است،
آدم در تنهایی آدم‌تر...


👤عباس کیارستمی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Jan, 20:53


دستیار آن برنامه سالهاست مرا میشناسد ، حدود سه سال پیش تر بود که زنگ زد . گفت بیا استادیو برای گپ و گفت و مصاحبه . گفت بیا و از همه چیز صحبت میکنیم حتی از شعر . بیا و شعرهایت را آنجا بخوان . معروف می شوی و همه جا نام و صدا و بریده بریده ی برنامه ات پخش می شود .

یادم می آید حوصله نداشتم ، دوست نداشتم در تلویزیون شعر بخوانم تا با شعر خواندن از تو ،معروف شوم .

من همواره انسان کوچکی بودم و مانند دیگران محترم نبودم و دوست داشتم گمنام بمانم . مثل تو که برای همه گمنام و برای من آشنا بودی . یادم است همان سالها هم نرفتم و عذر آوردم .

هفته ی پیش باز همان دستیار زنگ زد و بعد از سه تا چهار سال. گفت باز بیا در استادیو گپ و گفت و مصاحبه کنیم و باز تو از شعر بگو شعر بخوان . گفت ما در پلتفرم رفته ایم و حالا آزادانه تر از تلویزیون میتوانی حرف بزنی ، شعر بخوانی . اصلا درد و دل هایت را بیاور و آنجا بخوان ، شب نویسی هایت را بخوان . خاطراتت از دوستان شاعرت را بگو .

مردم بیشتر تو را می شناسند و یک شبه در همه جا حضور خواهی یافت .
من بعد از آن همه سال برای مصاحبه بی حوصله تر و اصرارم بر اینکه از نام تو برای بزرگ نمودن نام حقیر خود استفاده کنم بیزار تر بودم .

گفت اگر این کارها را نکنی تا ابد گمنام میمانی و من به تمام شاعران گمنامی اندیشیدم که گمنام ماندند و گمنام رفتند . به حسین پناهی اندیشیدم که دوستم بود و شعر خواند و شعر گفت و شعر را نانی نکرد و تا وقتی بود کمتر او را شناختند و وقتی رفت همه پناهی شناس شدند

حالا می دانم آن دستیار « اکنون »این یادداشت را اینجا می خواند و می داند من حوصله ی نمایش خود و مهم تر از خود ، نمایش شعر را ندارم و دوست دارم همیشه در حاشیه و آرام و سلانه سلانه تا آغاز جهانی دیگر بروم و دلم به هیچ مصاحبه و برنامه ای خوش نیست و شاید در جایی و وقتی و برنامه و جهانی دیگر یک مصاحبه به آن برنامه ی محترم بدهکار باشم

هیهات ، هرچه باداباد😔

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Jan, 19:44


و بگذارید از شب برایتان بگویم:

از چشمهایش😔


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Jan, 19:03


#تو_بگو

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Jan, 16:25


بیایید قبول کنیم که ما مردان هم احساس داریم و گاهی شاید بیشتر

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Jan, 15:23


گفت بیا و این بار و فقط یکبار برای من بنویس شاعر !
گفت بنویس ماه خواهر بزرگ من است و من از میان همه ی نامها فقط نام ماه را فراموش نکرده ام و ماه خود مرا که ماه رو صدا میزند ، آن وقت من سر برمیگردانم و میبینم ماه آرام به من لبخند میزند و از قصه ی آن مجنون ، از قصه ی آن فرهاد کوه کن و شاید از قصه ی امیر ارسلانی نامدار تا صبح با هم سخن میگوییم و بلند بلند گریه میکنیم و حوالی صبح من به خواب میروم و خواب خواهر رفته ام را میبینیم .

گفت بیا و این بار و فقط یکبار ، جای دریا از ماه بنویس شاعر !

بنویس ماه بالای سر دریا است و مانند خواهری بزرگ تر هر شب در آن آب نقره فام خود را میبیند و به شب اندر که دریا به خواب است مانند خواهری برایش خواهری میکند

گفت بیا و این بار و فقط یکبار ، اعتراف کن شاعر !

بیا از تمام و همه ی دوستت دارم هایی که حالا و بعد از غیبت پر سوال بانو برای خود و این مردمان نوشته ای بگو که این آغاز شجاعت همه ی شاعران است

گفت بیا و این بار و یکبار بر پهنه ی دریا بنویس تاب ، بنویس تحمل ، بنویس تنهایی ، بنویس ترس و از هیچ هجرتی نترس که من نشانی او را می دانم و میدانم که هنوز کسی را نمی شناسم که رفتن بلد باشد و بماند

و من همان شب نوشتم سلام بر ماه ، سلام بر دخترکی ماهرو و سلام بر همان ماه مرحبا و غزل ناخوانده و راه کبریا

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Jan, 19:53


من دلم روشنه...😔


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Jan, 15:37


چند روز پیش یادداشتی درباره ی افرادی که ادای اپوزوسیون و روشنفکری را در خارج از کشور برای هموطنان در می آورند نوشتم که در خارج از کشور و کنار گود نشسته بودند و فقط با یک سری شعارهای پوچ و یاوه گویی ، هموطنان را برانگیخته میکردند که به میدان بریز و حق خودت را بگیر و به نام زن و به نام آزادی و از این قبیل حرفها و قطعا هیچکدامشان دلشان برای ما نسوخته بود و همه و همه یک شوی تبلیغاتی و سیاسی بود .

حالا امروز خبر رسیده که ترامپ ( دولت آمریکا ) به برخی از این اپوزسیون ها ی بی غیرت خارج نشین سالی مبلغی بالغ بر 65 میلیون دلار هزینه میداده تا اینان اپوزوسیون باشند 😁😁😁 و حالا امروز این مبلغ را به صورت کامل حذف کرده است و بیا و ببین که چه شده و چه نشده 😁😁😁

فعلا در حال محاسبه ی این هستم که اعتراضی چند گرفتند تا تبلیغ کنند و کماکان از مسیح علینژاد متنفرم😁ضمن اینکه خیلی از این گروه ها و سندیکاها خواستند با این روش ها و تبلیغات پولی به جیب بزنند ، یعنی این جماعت نه دلشان به حال من و شما سوخته و فقط قصدشان کلاهبرداری بوده است که سیستم از ادامه ی فعالیت هایشان و توقف شارژ مالی جلوگیری کرده است 😁😁😁

مومن هستم و تاکید دارم که هیچ کسی جز خودمان نمی تواند بهترین تصمیم گیرنده و حلّال و مشکل گشا برای مشکلات خودمان باشد و نباید گول این جماعت پرگو و یاوه گو و بی غیرت و بی تعهد را بخوریم که فقط و برای رسیدن به منافع خودشان ما را ملعبه و بازیچه نکنند

من یک تار موی هموطنان و عزیزانی را که به شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ... معترض بودند و اعتراضشان را اعلام کردند را به صد نفر از آن منافقینی که در آن سوی دنیا نشستند و از سر معده عده ای را تشویق کردند و خواستند برخی را باد کنند و بعد در نهان به ریشمان خندیدند ، طاق نمیزنم و اگر قرار بر این باشد که آن شیادان اپوزوسیون نما بخواهند بیایند و زمام امور را در دست گیرند صد بار دیگر و با دل و جان و ده انگشتی به این سیستم رای مثبت خواهم داد.

پیدا کنید پرتقال فروش را ...


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Jan, 12:35


خوابم نمی آید و دم صبح است و خورشید از لا به لای پرده به اتاق سرک میکشد . من تمام شب در بیرون از خانه راه میرفتم و فکر میکردم . گاهی به تو ، گاهی به روسری تو و گاهی به شعری

حدود صبح به خانه میرسم. از شب پیش در راه و همه جا به مناسبت میلاد شیرینی و شکلات می دادند .
من برای خودم شکلاتی خریده ام و به خودم میگویم چون این هفته پسر خوبی بوده ای ، این جایزه ی این هفته ی تو از این دنیاست.
کم کم هوا دارد روشن تر می شود ، امروز تعطیل است و من میتوانم نه سرکار بروم ، نه کتاب بخوانم ، نه چیزی بنویسم و هرکاری که دلم میخواهد انجام دهم و امروز روز آزاد من برای خود است.

تنها اتفاقی که هر روز تکرار میشود و تعطیلی ندارد فکر کردن به تو و آن چشمهای قاجاری ات هست که تا داخل گور به آن فکر میکنم و تو خواهم گفت و از تو خواهم نوشت ، حتی اگر نیایی

روی تخت لم میدهم و دلم میخواهد فیلمی ببینم ، فکر میکنم این زمستان برایت شال گردنی ببافم تا تو این زمستان هم نیایی و این شال گردن را نیز کنار تمام آن شال گردن هایی که برایت بافته ام بگذارم.

من هر زمان که بافتنی میبافم تو در خیال من کنار پنجره نشسته ای و مرا نگاه میکنی ، با همان دو چشم درشت قاجاری ات

تو میخندی و میگویی طوری برایم شال بباف که زیر پایم نگیرد . من تند تند میبافم . یکی زیر و یکی رو . به نیمه که میرسم یادم می افتد که تو در خیال من بوده ای و سکوتی سرد در خانه هنوز میرقصد .

بافتنی را کنار میگذارم و لیوان چای را دستم میگیرم و به این فکر میکنم حالا من با یک کشو پر از شال گردن های بافته شده چه کنم ؟


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Jan, 08:34


سلام بر کسی که طنز بسیار داشت و ننوشت و نگفت

سلام بر کسی که از درد دوری وطن دق کرد و آخر خود را بدون هیچ بلیط و ویزایی و در ظهری و در دَمی به وطن رساند و در دَمی داغ همه چیز را بر دل ما گذاشت و از قید و بند همه چیز خود را آزاد کرد

سلام بر کسی که حتی وصیت کرده بود تا بازماندگانش ، بازمانده اش را در خاک وطن به آغوش بسپارند و دیروز اینچنین شد

سلام بر کسی که طناز بود و طناز ماند و خاکسپاری اش هم طنزی تلخ داشت که دیدم

خداحافظ عالیجناب " ابراهیم نبوی"

پی نوشت : عکس مربوط به خاکسپاری ایشان در بهشت زهرای تهران و قطعه ی 76 است

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Jan, 20:38


امشب باید یکی از ما شعر بگوید
و یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
دگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخ‌هایش را در دلم فرو کند😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Jan, 16:49


دیشب و نیمه شب پنهانی و در سکوت کامل خبری ، پیکرت وارد کشور شد و امروز در سکوتی محض در قطعه ی ۷۶ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدی و با تو خداحافظی کردم و تمام.

حالا اگر قرار بود جلوی دوربین لخت شوی ، برقصی ، جلف بازی در بیاوری ، دوربین مخفی بسازی ، به سینه و لب و ماتحتت تزریق کنی و هزار کثافت کاری دیگر الساعه همه تو را دیده بودند و این همان کثافت اطلاع رسانی و خبر رسانی و مافیای آن است که تصمیم میگیرد چه کس دیده و چه کس ندیده باشد

همینقدر ساکت
همینقدر غریب عالیجناب « ابراهیم نبوی »😔

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Jan, 16:08


سُهِیل مَلِکی🖊 pinned an audio file

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Jan, 16:08


نوستالژی - 5

نوشته و صدای : سهیل ملکی

برای ابراهیم نبوی که طناز بود و بسیار خودش را دوست داشتم و قلمش را ستایش میکنم

نظرات و انتقادات سازنده ی شما در بهبود کیفیت پادکستها بسیار تاثیرگذار خواهد بود 🙏


با هندزفری گوش کن ☺️

#نوستالژی
#پادکست
#سهیل_ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Jan, 15:49


این روزها خیلی از بیلبوردهای شهری تبلیغاتی برای خرید طلای آنلاین میکنند . شخصا چون کمی سنتی فکر میکنم ترجیح میدهم اگر روزی خواستم طلا بخرم حتما از طلا فروشی و به صورت شسته و رفته و با کاغذ خرید معتبر، آن را تهیه کنم.

اینکه در روی این بیلبوردها تبلیغات برای خرید طلای آنلاین و تشویق افراد به این نوع خرید است را شخصا دوست ندارم و البته انتهای این تیپ خرید و فروش را نمی دانم برای همین زیاد ورود نمیکنم تا حداقل ضد تبلیغ نباشم.

اما اگر خواستید روزی سرمایه تان را تبدیل به طلا کنید حتما از یک طلا فروشی معتبر و با کاغذ خرید معتبر و مهردار خرید کنید که این روزها افراد شیاد حتی در داخل طلا و برای بالا بردن وزن آن ، مس جاگذاری میکنند و دو گرم طلا را گاها به قیمت ده گرم میفروشند .بیلبوردهای تبلیغاتی خرید و فروش آنلاین طلا که جای خود را دارند و یادمان باشد این بیلبوردها همان هایی بودند که روزگاری تبلیغات کوروش کمپانی و موبایل موسوی را میکردند

پس خواهش میکنم چه به صورت حضوری و چه به صورت مجازی و دیجیتال آگاهی و تحقیق لازم را کسب کنید و در مورد خرید طلا به شدت محتاط و بدبینانه عمل کنید تا اندک پول زحمت کشیده تان و در این اوضاع اقتصادی به باد فنا نرود و درگیر شکایت و دادگاه و اعصاب خردی های بعد آن نشوید


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Jan, 09:33


این عکس را خیلی دوست دارم ، به یاد دارم آخرین روزهای تمرینات نمایش " پروین " بود که در سالن اصلی تیاتر شهر آن را بر روی صحنه اجرا کردیم و آخرین بازی من در سالن اصلی بود ( تا این تاریخ ) .
گفتم بچه ها بیایید در این سالن محترم عکسی یادگاری بگیریم که بعدها وقتی نگاهش کردیم دلمان خوش باشد و عکسی گرفتیم و حالا دلمان خوش است 😊

حالا ، امروز روز تولد تیاتر شهر است . جایی که برای من حکم خانه را دارد . من در تمام دالانهای تیاتر شهر ، هنر را دیده ام و بیشتر آموخته ام و به نوبه ی خودم هم در این سالن محترم دست و پا زده ام .

تولدت مبارک خانه ی من ❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Jan, 18:11


در ادامه ی عنترک بازیهای صدا و سیما

تا آنجا که من می دانم ، مسخره کردن افراد کار پسندیده ای نیست و چه در دین و چه در اخلاق حتی ، مسخره کردن افراد قابل قبول و فعل درستی نیست .

اینکه « هادی چوپان » با این صدا و تن صدا حرف میزند دلیلش معلولیت گوش او به صورت مادرزاد است و دست خودش هم نبوده و حکمت خداست .

اما اینکه یک گوساله را در رسانه ی ملی بیاورند و طنابش را در استادیو ببندند و بگویند فلان شخص را مسخره کن و ادایش را در بیاور واقعا به یک اتاق فکر که قطعا چهارپایانی در یک طویله هستند نیازمند است که ظاهرا مهیا شده و یک انسان معلوم الحال می آید و یک قهرمان ملی و البته مردمی را مسخره میکند و در آخر سر هم احتمالا میگوید امیدواریم فلانی ناراحت نشود که ما مسخره اش کردیم !!! و من نمی دانم چرا آن مجری یا کناری هایش به او تذکر نمی دهند و یا حتی توی دهنش نمی زنند که نباید افراد را و از آن بدتر عیوب آنان را مسخره کرد .

آقای دلقک ! فقط یک دست هادی چوپان اندازه و هم سنگ تو بشکه ی به درد نخور و بلا مصرف است و تنها هنر تو عنتر بازی برای برنامه ای است که تهیه کننده ی آن نیز از همفکران و هم کیشان توست😔

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 14:46


یعنی یک عده همواره می خواهند ادای آدمهای همه چی دان و خردمند دانا را در بیاورند که ایهاالناس به هوش باشید و به گوش باشید من از همه بهتر میفهمم و همه گاو و نافهم و من ارسطوی زمانه ام

نفر تا چند سال پیش تو جوب جلوی خونشون با قورباغه ها شنا میکرده و لاکچری ترین استخری که دیده لگن توی حموم عمومی بود که اونم تازه باباش هفته ای یکبار میبردش ، حالا افاضات میگه
احمقانه ترین لوکیشن ....

چشم عباس آقا از این به بعد برای شما استخر فرح را قرق میکنند تا شپش سرتون نچاد و باقی شما را مریض و اوف نکنند .

البته قطعا درست و به جاست که نظافت شخصی در محل عمومی مانند استخر و دریا الزامی است اما بیشتر از اینها ادا و پز اپوزوسیون و مثلا ما هم حرفی برای گفتن داریم هست والا این جماعت همانانی هستند که کنار دریا سرپا میشاشند و سرشان را با شامپو تخم مرغی در آب دریا می شویند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 12:28


کودکانه

با صدای : فرهاد

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 09:30


خیلی از آدمها ، خیلی دیر به مقصد میرسند . گاهی اونقدر دیر که یا طرف نمونده ، یا از طرف دیگه چیزی نمونده .

خیلی از آدمها ، گاهی دیر یاد میگیرند و وقتی یاد میگیرند که روی دست جماعتی حزین به سوی گور روانه می شوند .

خیلی از آدمها ، گاهی دیر قدردان هستند و وقتی یادشون می افته که باید قدردان باشند و سَر، که بلند میکنند سرشون محکم به چیزی میخوره که اون رو سنگ لحد نام میبرند .


اما خیلی از آدمها خیلی دیر فراموش میکنند ، اونقدر دیر که یادشون میره باید زندگی کنند و با همون دردی که دارند تا ابد زنده می مونند و زندگی میکنند و باز فراموش میکنند که اون زمان که باید و وقتش بود باید کاری میکردند و کوتاهی کردند و حالا تا ابد ملعون خواهند بود و هیچ کسی جز مرگ هیچ کاری برای اونها نمی تونه انجام بده و این جهنم اونها توی این دنیا و قصه ی خیلی از ماهاست

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 20:26


یا کنج قفس یا مرگ ،این بخت کبوترهاست
دنیا پل باریکی ، بین بد و بدترهاست

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 19:22


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
« سهیل، حواست به آدمهای دور و برت باشه . آدم اتوبوس نیست که وقتی رفت یه ربع دیگه یکی دیگه جاش بیاد»


#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 16:45


بازی را باخته‌ام
ولی تو جای من گریه می‌کنی!
تو که می‌گویند
بُرده‌ای

👤شهرام-شیدایی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 16:21


شادروان شهرام شیدایی مجموعه شعری داشت به نام « در آبها دری باز می شود » که من با اینکه آن را سالهاست در کتابخانه ام دارم اما هرگز جرات آن را نداشتم که بخوانمش و ترسی همواره مرا در بر میگرفت و به سراغم می آمد و آن ترس یک دلیل ساده داشت و آن هم من از آب و بالاخص دریا در شب به شدت می ترسیدم و خوفی غریب سراغم می آمد . حتی در تاریک ترین کابوسهایم وقتی به شب و دریا می رسیدم ترسی عجیب مرا در آغوش می کشید و همواره این صحنه را در خوابهایم میبینم
سرزمینی عجیب که تنها موجود زنده اش من هستم و هیچ وقت و تا ابد راهی به جایی پیدا نمیکنم و همیشه سرگردانم و شاید منتظر آنم تا...

در آبها دری باز شود ...

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Jan, 20:30


دیروز که پادکست نوستالژی پنج آماده شد و تمام کارهای ضبط و تدوین آن نهایی شد قصد آن را داشتم که امروز که پنج شنبه باشد آن را نشر دهم و انصافا خودم از آن راضی بودم که همواره در نظر دارم و یاد گرفته ام و آموخته ام اگر یک متن اول از همه خود نویسنده را تحت تاثیر قرار دهد آن متن موفق خواهد بود و در عمل نیز در این سالها بر من ثابت شده است

و اما بعد ، دیشب و با شنیدن خبر در گذشت شادروان ابراهیم نبوی که خود طنز پرداز و طناز بود از این قصد و انتشار منصرف شدم و نوستالژی پنجم را از نو نوشتم و هرچه بود پاک کردم و البته طنز آن را بنا به احترام به او بیشتر کردم که در هفته ی آینده باز استادیو ضبط و تدوین و .. از نو انجام خواهم داد و آن را پاگشا میکنم

اینکه چرا ابراهیم نبوی دلش خواست زودتر ملک الموت را ملاقات کند برای من که خودکشی مرتضی کلانتریان را دیده ام و صادق هدایت را شنیده ام و بسیار نویسندگان که به هر دلیل واهی حتی غم نان که خود را کشتند در این سالها دیدم حالا دیگر عادی و در عین حال عذاب آور است😔

ابراهیم نبوی همه دل بود و از جهان خارخارها بود و به معنی واقعی کلمه طناز بود ، فقط یک قلم پیشنهاد میکنم کتاب « فرهنگ لغت شیطان » او را بخوانید و از خنده روده بر شوید . طنازی بود که بدون کوچکترین بی ادبی ، تمام منظورش را تا فیها خالدون به مخاطب می رساند

شخصا در بسیاری از نوشته های طنز از او و آیین او پیروی کردم و از نوشته هایش آموختم و حالا بدون ابراهیم نبوی ها باید دلخوش به این مستراح های دیجیتال و شوخی های چرک و سخیف و دوزاری اقدس گوز شهرها و پسر حسن کبابی ها باشیم که با هر کثافت کاری ای فکر میکنند طنازند

ابراهیم نبوی در غربت ، غریب رفت و حتی یک خبرگزاری رسمی خبری ساده از او کار نکرد و قطعا و به نظر آنان وی یکی از شاگردان ابلیس بود که به سزای عمل خود رسید و حالا او در جهان خارخارها برای اهالی سرزمینی دیگر طنازی میکند و اینجا ما هنوز برای هم کفن کادو‌ و به هم تعارف میکنیم

اینجانب نوستالژی پنج را پیشاپیش به این طناز فقید و در کمال فروتنی تقدیم میکنم و‌ تمام خنده ها و حال خوب مخاطبم را از شنیدن آن را برای خود برمیچینم و در طبقی قرار داده و سمت او روان میکنم

آقای نبوی ... قیومت نزدیکه و نمی دانم چرا هنوز کلمه ی شادروان برای شما در دهانم نمی نشیندو دهانم‌میچاد😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 20:44


تمام حجت من در طنز نویسی شما بودید آقا . ما و من همه سعی میکردیم شما شویم و به مانند شما قلم بزنیم اما تا به شما میرسیدیم ، میدیدم شما هفت دریا جلوتر رفته اید .

آقای نبوی! برادر ، آقا ، بزرگوار ، بزرگ زاده از شما نوشتن برای من میرزا بنویس حقیر پاپتی بیشتر توهین به شما و قلم شماست و اگر قرار باشد من خاک بر سر از شما بگویم دهانم میچاید

شما امشب به مانند صمد بهرنگی ها و صادق هدایت ها شیوه ی آنان را دنبال نمودی و به زندگی پر بار خود پایان دادی و من و ما ماندیم با یک دنیا حسرت و حرف مانده و تا دنیا دنیاست دستم باید دنبال شما بچرخد و با عزراییل هم شوخی کردی و او را غافلگیر نمودی😭

آقای نبوی ، شما شوالیه ی طنز سرزمین من هستید و خواهید بود و این شاگرد حقیر بالاخره روزی چونان کند که استاد کرد

آقای نبوی ،
بعد از شما خاک بر سر دنیا😭


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 19:54


قبل هر چیز بگویم که من آنم که شبی
تا لب پنجره رفت و به اتاقش برگشت😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 15:40


گمشده

با صدای : مرجان

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 09:30


پدر بزرگ کشاورز بود . همیشه دستهایش بوی زمین و داس می داد . آیین قلمه زدن را نیکو می دانست و خرمن گندم و بوی شالی و برنج را از بَر بود . اولین بار که در حیاط خانه ، رسم دانه کاشتن را به من یاد داد گفت همیشه در تابستان در زمین دانه بکار که زمین امانت دار است و خاک دوست آدمی و من در باغچه ی حیاط دانه ی لوبیایی کاشتم و فکر میکردم در رویای کودکی ام لوبیای من نیز سحر آمیز خواهد بود و سر به آسمان میزند و من از آن بالا میروم و سرزمینی دیگر را خواهم دید.

پدر بزرگ میگفت هر وقت دانه ای کاشتی باید آن گیاه در دل تو جوانه بزند و دلت را سبز کند و آن وقت آن سبزینه ی عجیب است که تو را به سرزمینی دیگر خواهد برد که هیچ افسانه و لوبیای سحر آمیزی تو را نبرده است و نخواهد برد.

پدر بزرگ چه زمانی دورتر که خود جوان بود و نه من بودم و نه حتی پدرم و چه همان زمان که در حیاط خانه دانه کاشتن و قلمه زدن را به من آموخت در همین استکان و نعلبکی و همین کاسه ی مسین چای میخورد و قند می ریخت و این استکان و کاسه چه روزها و چه سبزینه ها و دستها و کارکردن های پای زمین و عصرهای کشدار جمعه و نوای اذان های ماه رمضان و ندیده و من همان روزها هم از دیدن استکان و نعلبکی پدر بزرگ کیف دنیا را میکردم

گاهی اوقات کنارش که می نشستم چای را در نعلبکی می ریخت و آرام به من چای می داد و دستهایش بوی زمین و داس می داد و با هم چای شریکی می خوردیم .

بزرگتر که شدم گاهی قند کاسه ی مسی را خالی میکردم در آن آب میریختم و رقص آب با نور خورشید و کنار حوض خانه شان ، در ظهر تابستان دیدنی ترین قاب زندگی ام بود و با خود از آن شاعر کاشانی میخواندم که :

نور در کاسه ی مس چه نوازش ها می ریزد

حالا سالها از آن روزها و آن لوبیای سحر آمیز میگذرد و چرخ دنیا طوری چرخید که آن استکان و نعلبکی و کاسه ی مسین از میان آن همه به من رسید و من چقدر خرسند از داشتن آن در این همه سال هستم و سالهاست وقتی می نویسم ، نقاشی میکنم ، می خوانم و حتی وقتی به او فکر میکنم این میراث ساده و برای همه بی ارزش ، با ارزش ترین سرمایه و کوه نور من و همدم سالهای رفته ام است و تنها دوستی است که سن آن از من و از پدرم بالاتر است و من هربار که آن را می بینم یاد این می افتم که خاک دوست من است و همه ی لوبیاهای سحر آمیز افسانه ای هستند و سرزمینی در جایی است که پدر بزرگ من در آنجا منتظر بر من است تا باز با هم چایی شریکی بخوریم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 19:56


هرگاه موهای سیاه تو سفید شد ، بدان که خوش ترین دوران عمر تو از بین رفته است

👤حضرت علی ( میزان الحکمه)

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 19:28


وقتی سازنده تاکید به بی شعوری اش دارد

آفتاب آمد دلیل آفتاب

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 16:00


با کلی بودجه از بیت المال برنامه ای ساختند و آن را در رسانه ی ملی به نمایش گذاشته اند . در قدم بعدی میهمان دعوت کرده اند و در آخر به رسم ادب و احترام و از آنجا که سعی دارند حتما در برنامه پیام اخلاقی قرار دهند ، به میهمان برنامه کفن و آگهی ترحیم به اسم و عکس و نام او چاپ کرده و دستش داده اند !!!!

یعنی گراز جلوی اون تهیه کننده و مغز متفکر این برنامه ابوعلی سیناست ، اولا

حالا مثلا میخواهی بگویی دنیا فانی است و باید انسان باشیم و هرچه و هرچه ، آیا این راه آن است دوما ؟

آن تهیه کننده ی محترم وجودش را داشت ، تاکید میکنم ، وجودش را داشت یکی از مسئولین و یا آقازاده ها را بیاورد و این سناریو را برایش اجرا کند و بعد از آن هم سالم در جامعه قدم میزد ؟ سوما

از هرچه بگذریم همه ی انسانها فانی هستند ، اما هزار ماشاالله در این مملکت مظلوم پنانسیل برای دزد پروری و بعضا گردن کلفتی و جواب به کسی پس ندادن هست که خیلی هامان میدانیم و میشناسیم ، کمترین و دم دستی ترین آن آقای خاوری که آش را با جاش برد و الساعه در کانادا به ریش همه ی ما می خندد، چهارما

آقای هادی عامل شما انسان شریفی هستید و حتی اگر خدایی ناکرده نباشید طوری رفتار کردید که ما فقط شرافت از شما دیدیم و یاد گرفتیم و شیر مادر و نان پدر حلال شما باشد و شما در مکتب آقا تختی ها بودید و من شخصا بابت این حرکت شنیع و احمقانه به عنوان یک شهروند عادی پوزش می خواهم.

اون ابله هست شما به دل نگیر


پی نوشت : چرا آقای عامل با اون کفن نزد تو دهن مجری ؟

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 13:49


تمرینات نمایشی جدید و البته متفاوت با نقشی متفاوت تر😉و میزانسنهایی عجیب و سیاه...😈

تقریبا چهار ماه است که تمرین میکنیم و ....
به زودی...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 11:08


آب نبات قیچی با طعم منچ

ظهری بود و در خانه ی پدر فرود آمدیم و آب نبات قیچی را که مریدی به رسم تحفه از مشهد آورده بود زیر بغل زدیم که به ناگه دیدیم اصحاب و اذناب در خانه منچ زمان کودکی ما را یافت نمودند و آن را برایمان پاگشا کردند که ذوق مضاعف از دیدار این بازی نمودیم که فکر میکردیم در تاریخ زندگی مان نابود شده است و روزمان ساخته شد و دلمان خوش شد و مردانگی درمان غلیان زد 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 09:08


همراه اول ، پیامک داد و روز مرد را تبریک گفت . گفت بیا بسته ی شگفتانه ی ما رو بخر ، بهش محل ندادم ، یه ربع بعد گفت خط شما بدهی داره ، خط را یه طرفه کرد 😁

روز مرد مبارک

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 08:48


روزی به نفع تو، و روزی به ضرر تو! چون به سودت شد شادی مکن، و، چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوی آن آزمایش شوی

👤حضرت علی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 08:12


برای پدر

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 20:58


کریسمس مبارک آقای اسکروچ !!!❤️❤️❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 20:29


برای تو چه بگویم؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤگینم
ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...؟😔 

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 13:04


همایون شجریان ، سحر فروزان و بهروز وثوقی

در حاشیه‌ی کنسرت سان فرانسیسکو ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 12:27


نفر رفته اونطرف دنیا رفته تو قبرستون ، سرپا شاشیده رو قبر " غلامحسین ساعدی " و حالا مخالفت خودش رو با او که سالهاست مرده ، اعلام کرده و فیلم گرفته و نشر داده و اَلَخ...

این طرف یک سری روشنفکر نما !!! که خدای من شاهده حتی اسم پنج تا کتاب این نویسنده را بلد هم نیستند و چه برسه اینکه کتابهایش را خوانده باشند هم ، همزمان دارن خشتک دران میکنند که وا اسفا ! ادبیات به تاراج رفت . فلان شد ! بیسار شد ! و از آب گل آلود ادبیات مظلوم ماهی گیری به نفع خودشان میکنند .

البته که شاشیدن روی قبر " غلامحسین ساعدی " نکته ی مهمی هست اما خب بنده خدای روشنفکر نما ! تو خودت باید اول زنده باشی و روزمرگی زندگی ات در یک حداقل برای زنده ماندن باشه ، بله ! آن وقت عزای بیشعوری آن مردک معترض را هم بگیر

نه با این وضعیت اسفناک زندگی هایمان و با این هوای کثافت که شاید اگر با همین روال پیش برویم چند سال آینده را هم نخواهیم دید و انواع امراض و سرطان ها را بغل خواهیم کرد و این نکته را همواره در نظر داشته باشیم که " غلامحسین ساعدی " حرفش را چه درست و چه غلط زد و رفت و مُرد حالا بعد سالها یکی روی قبرش شاشید ،
نه من و امثال تو که در زنده بودنمان به زندگی شان شاشیده شده است و آینده را تار و مبهم میبینیم و ادعایمان گوش فلک را کر کرده است. ضمن اینکه اندیشه و فکر " غلامحسن ساعدی " با این دست اتفاقات تغییری نخواهد کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 10:39


یک یاد آوری کوچک

اگر هنوز نتونستید هفتصد سال رو درک کنید که چه مدتی است ، فقط بهتون بگم مولانا حدود هفتصد سال پیش فوت کرد
( تقریبا هفتصد و پنجاه سال )...
همین 😞


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 20:25


روزی روزگاری ، بهرام 😁

پی نوشت:بعد از اجرا و پشت صحنه ی نمایش « تختی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک »

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 15:30


جیمی کارتر( رییس جمهور پیشین آمریکا ) امروز در صد سالگی مرده ، بعد یه سری اومدند نوشتند و خوشحالی کردند که :

" وای ، توی این روزها ما چقدر به یک خبر خوب نیاز داشتیم !!! "

خب بنده خدا ! طرف صد سال زندگی کرده ، هرکاری هم بلد بوده انجام داده ، هرچی هم باید می دیده و می خواسته ببینه دیده و خلاصه ته دنیا رو هم یه نون کشیده و رفته

اونوقت تو به یه خبر خوب نیاز داشتی ؟😁😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 15:14


بریده ای از فیلم «داش آکل»

کارگردان : مسعود کیمیایی
نویسنده : مسعود کیمیایی
(بر اساس داستان «داش آکل» نوشته صادق هدایت)

بازیگران ( این صحنه ) : مری آپیک ، ژاله علو

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 13:34


برای شما بانو...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Dec, 19:53


بهم گفت : سهیل!چقدر دلت براش تنگ شده ؟
بهش گفتم :
خواب دیدم داره بهم پیام میده ،بیدار شدم جوابش رو بدم ، اما ...😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Dec, 13:16


بروید و در تاریخ مشعشع طبیعت ایران بنویسید ، درختی با قدمت 700 سال که به عنوان موجودی زنده و همچنین شناسنامه ی زنده ی این خاک بود ، توسط یک سری اراذل و به بهانه ی ساخت جاده و آبادانی !!! از ریشه کنده شد !!!!

این درخت که نمادی تاریخی و طبیعی برای منطقه بود،قربانی بی‌توجهی به ارزش‌های زیست‌ محیطی شده است. در حالی که در بسیاری از کشورها برای حفظ گونه‌های ارزشمند طبیعی مسیر پروژه‌های عمرانی تغییر داده می‌شود.

با این کار امروز ( نهم دی ماه سال 1403 ) هفت قرن تاریخ و یک موجود زنده برای همیشه متلاشی شد و کسی هم ککش نگزید 😞

این تصویر لحظه ی حماقت بشری دو پا و انسان نما ! است که دیر یا زود خودش توسط خودش به زوال و نابودی میره و تا وقتی که طرز فکر ما و رفتار ما اینچنین باشه هرگز روی روز خوب را حتی به خواب هم نخواهیم دید و شاید ...
حق مان تمام بلاهایی است که سرمان می آید و به قولی نتیجه ی همین اعمالمان نسبت به طبیعت و اطراف و همنوعانمان است

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Dec, 18:30


درد و دل - درد دوّم ( فروغ )

درد
و دل بخشی جدید و در اصل صحبتها و معاشرتها و بغض های من با وجدانم است .
عاشقانه ها و حرفهای من با زنی است که دیگر نیست 😞
وجدانی که هنوز کودک است
وجدانی که هنوز چشم به راه هست
حالا چشم به راه محبوب یا میر غضب ، الله اعلم

اگر اثر دوست داشتید و یا هر انتقادی داشتید در همین پست کامنت بزارید.

توضیح اینکه این پست باز پخش میباشد و به بهانه ی سالروز فروغ دوباره نشر داده شد
❤️

#درد_دل
#درد_دوم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Dec, 10:06


با دلار بالای 81 هزار تومان و سکه ی بالای پنجاه و هفت میلیون تومان و امکان قیمت گذاری بنزین سوپر در جایگاهها به لیتری بین چهل تا پنجاه هزار تومان ( خبر رسمی امروز ) ، اینجا نوشتن و از عشق نوشتن و به به چه بارانی و ... همه ی اینها بیشتر یک توهین به مخاطبی است که الساعه آگاهم هشت و نه زندگی اش گیر هم است و به هر چیزی برای ادامه و بقای زندگی اش اهمیت می دهد جز به ادبیات و البته حق دارد که همه همینیم و به هم وصلیم و همواره هنرمند نیز باید دغدغه مند همنوعان و هموطنان خود باشد و البته در صفی جلوتر از آنان و بس

رییس جمهور محترم هم که بر مسند نشسته و فقط می خواهد مانند دخترکان پانزده ساله به وضعیت ما گریه کند و گویی نمی داند ما خود داریم به حال خودمان زار میزنیم و اگر گریه کن میخواستیم خودمان بهترین گزینه برای آن مسند محترم بودیم

حرف هم بزنیم و اعتراضی هم کنیم که میشویم جاسوس اسراییل و ضد دین و ضد انقلاب و عامل نفوذی و سلطان فلان چیز

در حال حاضر چیزی ننویسم و نگویم بهتر است اما دل و قلب و حالم با همه ی شماست❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Dec, 08:58


دیشب پیتزا سفارش دادم . بعد از نیم ساعتی پیک رسید و رفتم پیتزا را تحویل بگیرم . وقتی غذا را تحویل گرفتم و پیک رفت مستقیما پیتزا را در سطل زباله انداختم و بالا برگشتم .

گُه بگیرن ، به اون پیتزا و این زندگی که معلم عربی اول راهنمایی من ، باید پیک موتوری اش باشه😔


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 21:46


کار تو‌ باز به این کهنه مَثَل می افتد
گذرِ پوست به دبّاغِ محل می افتد


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 07:17


کشوری که عمو نوروز و حاجی فیروز و ننه سرما داره ، بابانوئل نمی خواد...

#کلفت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 07:13


چند روزی بود که آن گربه ی عابد و زاهد ، عبید زاکانی مفقود شده بود و به هرجا سر کردند و کردیم نشانی از او نیافتیم که نیافتیم که نیافتیم و من در تفکرات خویش گمان میبردم که او گربه ای زاهد است و برای سیر سلوک سر به بیابان گذاشته و فی الحال دارد خشتک ببر و شیر را می درد که تیمار دار و خواجه باشی خاصه ی او فرمود که این گربه ( عبید زاکانی ) آنقدر بی عرضه است که چند شب پیش تا سر کوچه رفته بوده و کتک مفصلی نیز از چند بچه گربه خورده و دست از پا دراز تر برگشته و البته که خواجه باشی عبید از فراغ او خون میگریست و شب و روز نداشت

باری ، نامه و تعرفه و اعلان و چله نشینی ها نموده تا آن گربه ی زاهد یافت شود و هرچه بیشتر گشتند و گشتیم کمتر یافتند و یافتیم به طوری که دیگر خواستیم او را به ورطه ی فراموشی بسپاریم و تا دیروز عصر که داشتیم از شارعی رد میشدیم و در هپروتمان مشغول به این فکر بودیم که اول مرغ بوده یا تخم مرغ که دیدیم عبید زاکانی کنار کوچه نشسته و ناله میکند . پس خود را به او رساندیم و دیدیم اوضاع و احوال مناسبی ندارد و البته دلمان خواست بابت تمام آزاری که ما را داده او را همانطور رها کنیم که یاد همان گفته ی بزرگان افتادیم که همانا باید با همه ی مخلوقات مهربان بود و رحم کرد تا خداوند باری تعالی نیز به خودمان رحم کند.پس قلب و احساساتمان جریحه دار شد و او را زیر بغل زدیم و به پیش حکیم چهارپایان برده و حکیم رحمت الله فرمود که دستش شکسته و مدعلی العموم و اولیای دم و خواجه باشی عبید نیز رسیده و به امورات شفای وی مشغول شدند و فی الحال عبید زاکانی سالم و سرحال و به مانند شیر غران و در شمایل ابوالهول در انبار نشسته و مشغول به استراحت تا لباس عافیت بر تن کند لابد دوباره گم شود که بزرگان فرموده اند حیوانی که یک شب بیرون خوابید ، خوابیده است و خیابانی شده است و بر وی هرجی نیست😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 20:17


بهش گفتم اذیتم نکن ، من کسی نیست مراقبم باشه...

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 16:10


بابانوئل واقعی، اسقف اعظم ثروتمندی بود که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد و هدیه می‌داد!
معروف‌ترین داستان درباره او انداختن یک کیسه سکه طلا به خانه مرد فقیری از طریق دودکش بخاری بود تا برای دخترانش جهیزیه بخرد! کیسه داخل جوراب مرد که برای خشک کردن آویزان کرده بود افتاد!

دودکش و جوراب کریسمس ریشه در این داستان دارد! 😊


میلاد مسیح و کریسمس بر دوستان مسیحی مبارک باشه 😊


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 11:18


تا زمانی که زنده ای و نفس میکشی دست از تلاش و جنگ برندار

صدا ، بریده ای از سخنان آقای بیضایی است

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Dec, 09:17


جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه‌ی اطفال مکتب‌ها را با خود بردند.
ظریفی گفت: «این طفلان را کجا می‌برید؟»

گفتند: «تا دعا کنند، که ایشان بی‌گناهانند و دعای بی‌گناهان مستجاب است.»
گفت: «اگر دعای ایشان مستجاب شدی یک مکتب‌دار در همه‌ی عالم زنده نماندی.»

👤لطایف الطوایف، باب دهم، فصل نهم

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 20:04


تو رفته ای بانو و من مانده ام
با این همه قرص ها و
متنفرم از این همه غذاهای بی نمک
و چای های کمرنگ ...😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 15:30


همین که " وحشی بافقی " میگه ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 12:47


بدون شرح و ضمن اینکه تبعه ی بیگانه به فلانِ فلانِ همه کس و کار نداشته و بی بُته اش ، میخندد که بخواهد به هموطن من تذکر بدهد و گه مفت تناول کند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 12:37


اگه دوستش نداری، این فرصت را به کسی که اون رو دوست داره بده

#دو_بار_بخون

👤سهیل_ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 20:08


توماج صالحی آزاد شد ( خبر رسمی )

#پست_موقت

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 19:59


احتمالا نسبت نزدیک دارم با خدای
مردم اغلب وقت «تنهایی» صدایم میکنند


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 13:47


چقدر من بگویم حالم خوب است و چقدر مردمان ساده دل باور کنند میرزا یونس ؟

میرزا یونس ! حالا من هم دیگر نمی توانم بخوابم و چشم به راه کوره راه مازندرانم تا شاید خطی تا شاید خبری از آن سرزمین محترم ، تا نشانی کوچکی از آن معشوقه ی مرمرین و ردی از مهربانی دریا به مشامم برسد و این بار به سر بروم و بازنگردم

میرزا یونس ! من هم همین را میگویم ، این درست است که هرکس زاده ی آن سرزمین محترم باشد ، هیچ حال و هوای علاقه ای برای آمدن و دستگیری از مفلوکینی چون من ندارد ؟

میرزا یونس ! من خواب دیده ام هنوز آخرین پرنده ی " ری را " که روی شلتوک های برنج پرواز میکرد نام او را بر زبان میراند بغض داشت و من تنها تر از همیشه در میان سرزمینی مه آلود ، خسته و ویران به دنبال او بودم

میرزا یونس ! اگر در آن سرزمین محترم او را دیدی ، پیام مرا به او برسان . بگو این شاعر بَدَوی ، از دورها ، دستهایت ، از دور چشمهایت را میبوسد و میگوید حداقل یکبار و قبل از اینکه این بار برای همیشه چشمهایم را روی هم بگذارم ، خط و خبری از خود برسان بی انصاف . بگذار لااقل دل من هم یک بار خوش باشد

میرزا یونس ! من ویرانم ! مثل ویرانی مغول به ایران . من ضجّه میزنم و راه به جایی نمیبرم مثل ضجّه های ضحاک و دماوندی که مانند این دنیا مرا در بند کشیده است و نمی دانم چرا راه به جایی نمیبرم

میرزا یونس ! این را فقط به تو میگویم . هیچ دریایی هیچ زمانی گریه نکرده است و دلش پر از گریه های باران است😞


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 10:39


از صبح که از خواب بلند میشوم ، همه چیز به صورت احمقانه ای درهم و برهم است .
تلویزیون را روشن میکنم و مردی در شبکه ی تلویزیون آمده و خود را یک شهروند و روشنفکر قانون مدار معرفی میکند و میگوید که حجاب و قانون حجاب قانون است و من به نوبه ی خودم چون قانون است به قانون احترام میگذارم و هرکس به قانون احترام نگذارد چه و چه و چه و من با خود فکر میکنم که یک آقا چرا باید به قانون حجابی که مختص بانوان نوشته شده باید احترام بگذارد و اگر ایراد و چون و چرایی دارد چرا باز از یک خانم در برنامه دعوت نشده است ؟

کانال را عوض میکنم و در همه جا به صورت منظم و هرکس با زبان خود و دو قبضه و مصمّم و در خبرگزاری مربوط به خود دارد آخرین تحولات منطقه را بررسی میکند و در جهان خود ، خود و نیروهایش را برنده می داند و خود را به بهی و دیگری را اَه اَهی می دانند و ذات جنگ همچنان چرک و سیاه باقی می ماند.

کانالهای خانوادگی و ماهواره ای و زندگی های تازه به دوران رسیده های آن طرف آبی و به ظاهر هموطنانم که حتی ارزش دیدن و آن همه با آن همه ناز و ادای ساختگی را ندارد .

از خیر تلویزیون میگذرم و در صفحات اجتماعی وضعیت مطلوب تری نمی بینم . یک جا میبینم دوازده نفر به دختری تجاوز کرده اند ، جایی دیگر یک نفر در یازده سالگی ازدواج کرده و خرم و خندان و قدح باده به دست در حال جمع کردن فاللور میباشد و عده ای ابله تر از او به جرگه ی دوستدارانش اضافه شده اند ، جایی آن طرف تر زنی دارد لباس زیرش را به دیگران نشان می دهد و عشوه ی ارزان میفروشد ، یکی دیگر دارد جنس بنجل دست چندمش را با آب و تاب و تا خرخره به عده ای ساده دل معرفی میکند و تند تند تایپ میکند قیمت دایرکت ، قیمت دایرکت و این بازار مکاره ی دم دستی دست چندم را همه محلی برای بازار دیجیتال و به روز خودشان می دانند ، یکی دیگر دارد مانند خوک غذا را با ولع میخورد و میگوید اگر تا فلان تاریخ از این سگ پزی خرید کنید دو کاسه سوپ رایگان هم به شما داده میوشد !!!

همه و همه را میبینیم و میشنوم و در یک مورد همه ی این جماعت را متفق القول میبینم که همه شان میگویند ما مردمانی با فرهنگ !!!! و با قدمت فرهنگی بسیار بالا هستیم اما بلافاصله رشته ی افکارم به هم میخورد چون خانم همسایه مان دارد با مرد همسایه ی روبرویی اش مشاجره و دعوایی میکند ، چرا که مرد همسایه گفته چرا که صدای سگ شما در ساعات نصفه شب آرامش ساختمان را به هم ریخته و خانم همسایه با شدید ترین و شنیع ترین کلمات پاسخ می دهد که سگ او بیشتر از همه ی ساکنین میفهمد و شعور دارد !!

یاد روزهای پسین خودم و شانس بد اقبالم برای ادامه ی این زندگی دم دستی می افتم و یاد حرف بودا می افتم که میگفت :

آدم‌های گناهکار به "مرگ" محکوم نمیشوند،
آدم‌های گناهکار به "زندگی" محکوم میشوند😞😞😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 18:57


زنگ که زد ، یهو وسط حرف زدن بهش گفتم من همیشه و از کودکی دوست داشتم یه بار مثل فیلمها توی تختم صبحونه بخورم یا مثل فیلم لورل و هاردی یک شب با کفش توی تختم بخوابم .

توی دلم و به خودم گفتم :
«آدمیزاد وقتی بزرگتر میشه ، دلش کوچیک تر میشه😔»

اون گفت تو به کدوم رویای بچگی ات رسیدی؟
خندیدم و گفتم ، تنها چیزی که بهش رسیدم این بود که مثل مادر بزرگ توی لیوان چایی شیرین ، نون سنگک خرد کردم و خوردم و‌کاری که هنوز و گاهی و یواشکی توی تنهایی خودم و بعضی وقتها میکنم

یاد مادر بزرگم که افتادم ، دلم گرفت و بعد از مادر بزرگم‌ براش گفتم و نمی دونم چرا وقتی از اون گفتم گریه ام گرفت
موقع قطع کردن گفت :

راستی ، تو هیچ کاری نکن ، نه سراغ بچگی ات برو و نه به هیچ خاطره و‌کاری سر بزن و نه کاری اضافی کن،
فقط بشین و بنویس و همین بهترین کار برای تو هست. گوشی رو که قطع کرد استکان چایی سرد شده بود و من داشتم به این فکر میکردم که گل آفتابگردان انسان بزرگتری است یا شاعر بزرگتری ...

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 11:40


سُهِیل مَلِکی🖊 pinned an audio file

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 11:39


حدود هفت صبح است . مرد سرویس کار، دخترکش را که به مدرسه رسانده است و یکراست سراغ من آمده و در آشپزخانه سر و صدایی راه انداخته است که نگو و نپرس و دارد همه چیز را و البته مغز مرا از ریشه سرویس میکند ، طوری که فکر میکنم من تا قبل از این در غار زندگی میکردم. می داند هیچ وقت هیچ چیزی به او نمی گویم .

من پشت پنجره ایستاده ام و ملافه ای سفید روی شانه ام انداخته ام . آسمان گرفته و همه چیز در داخل خانه یه صورت احمقانه ای سرد و ساکت و بعضی هایشان از دست رفته شده اند و همه چیز خاک گرفته است و تمام گلدانهای خانه خشک شده اند . طوری که حس میکنم روی خودم هم خاک گرفته است . مرد سرویس کار از داخل آشپزخانه میگوید سرویس شوفاژها و پکیج تمام شده است و حالا می شود شوفاژ ها را روشن کرد و خانه تا ساعاتی دیگر هوای گرم را به خود میبیند و میگیرد .

پشت پنجره دو گنجشک نشسته اند و به شیشه میکوبند . آنان در بیرون سردشان است و من در داخل خانه سردم است . آنان می خواهند به داخل خانه و قفس من بیایند و من دلم می خواهد از قفس این خانه رها شوم . من دلم می خواهد این دو گنجشک کوچک داخل بیایند ، سردشان است . اما یادم می افتد که آنها آزادند و این خانه قفس است و من در قفس و آنها این باردارند از پشت شیشه مرا می نگرند .

به داخل پذیرایی می روم . روی همه ی مبلها را ملافه ای سفید کشیده ام . روی یک مبل مینشینم . ملافه ی روی شانه ام را روی سرم میکشم و حالا به بخشی از اسباب خانه تبدیل می شوم و صدای نوک نوک زدن گنجشکها به شیشه ی پنجره را از زیر ملافه می شنوم و دوست ندارم آنان به قفس من وارد شوند و دلم از ماندن در قفس این دنیا ملول است.


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Nov, 18:05


نوستالژی - 4

نوشته و صدای : سهیل ملکی

برای کودک درونم...

نظرات و انتقادات سازنده ی شما در بهبود کیفیت پادکستها بسیار تاثیرگذار خواهد بود 🙏


با هندزفری گوش کن ☺️

#پادکست
#سهیل_ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

20 Nov, 20:40


و بانگ برآمد که : « خواجه برفت ...»

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 18:03


طبق مشاهدات محدود و شخصیم اینطور بنظرم رسید که واکنش‌ها به "روز جهانی مرد" در شبکه‌های اجتماعی کم‌رنگ، بی‌رمق، بی‌علاقه و برای از سر وا کردن بوده. مثل همین يادداشت.

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 16:03


کاش اتفاقی می افتاد ، مثلا یک داداش حبیبی هم بود که من را از وسط خیابان جمع میکرد و امامزاده داوود میبرد تا بَل من هم مانند دیگران اهلی شوم.

کاش اتفاقی می افتاد ، مثلا یکبار و اینبار تو شعرهای مرا می خواندی و میگفتی :
"شاعر ! چه شعرهای قشنگی" و من میگفتم همه ی این شعرها را من برای تو ، همه ی این شعرها را من برای آن دو چشم قاجاری تو نوشته ام بانو...😞

کاش اتفاقی می افتاد ، تو برمیگشتی و من در سرم نام تو نمیچرخید و تا دنیا ، دنیاست فقط تماشایت میکردم و یک شب می توانستم بعد از این همه سال ، آسوده بخوابم

می بینی بانو؟ تو سالهاست رفته ای و من سالهاست که شاعر شده ام. حالا من هم سوته دل تر از همیشه ، مجنون وار و شبانگاهان در تمام کوچه ها برای یافتن یک نشانی ساده از شما ، پرسه میزنم و هرچه بیشتر میگردم ، کمتر می یابم و دلتنگ تر می شوم و هیچ داداش حبیبی نیست که دستم را بگیرد و سوار بر خر مُراد دنیا کند و در آستانه ی آن خانه ی متبرک و به سوی آن روانه ام کند تا من دخیلی برای بازگشت تو ببندم و باقی عمر دست و دلم برای تو پر نکشد .

نمی دانم بانو جان ! دیگر حوصله ای نیست .شاید ما هم
" همه عمر دیر رسیدیم "...😞

غربت مرگ من به مانند غربت مرگ مجید سوته دلان در روزی ابری و مرگی سرد خواهد بود و این بار هیچ داداش حبیب ظروفچی ای غم دل من را در هیچ ظرفی نمی تواند جا دهد

پی نوشت : بریده ای از فیلم " سوته دلان " به قلم و رژیستوری " علی حاتمی "

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 12:28


واعظی بر سر منبر می گفت هرگاه بنده ای مست میرد ، مست دفن شود و مست سر از گور بر آورد
خراسانی در پای منبر بود گفت : به خدا آن شرابیست که یک شیشه آن به صد دینار می ارزد

👤عبید-زاکانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 09:28


‏دولت دیروز نرخ معاینه فنی خودروها رو ۳ برابر و امروز عوارض جاده‌ای رو تا ۱۵ برابر افزایش داد!
ضمن اینکه دو روز پیش نیز قیمت هر شانه ی تخم مرغ تا سی هزار تومان افزایش پیدا کرد و البته قیمت خودروهای داخلی اجازه بیست و پنج درصد افزایش قیمت را گرفت .

یعنی با ماشینی که تا بیست و پنج درصد نسبت به روز گذشته گران شده است ، از آزاد راهی که عوارضش تا 15 برابر افزایش پیدا کرده است گذر میکنیم و انتهای سال هم معاینه ی فنی که که تا سه برابر افزایش قیمت پیدا کرده را تحویل میگیرم و آن هم شاید .

چون همانجا میگویند که وسیله ی نقلیه ات همه جایش ایراد دارد و برو و درستش کن و برگرد.

می ماند تخم مرغ که آن را هم باید با این اوضاع کاربری شیاف را برای خود در نظر بگیریم تا شاید دلمان خنک شود و اگر آقایان بابت آن ایرادی نگیرند و پولی طلب نکنند.

این وسط گور بابای کارمند و کارگر و بازاری و ...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 08:22


مرد

با صدای : حمید عسگری
شعر : حمید عسگری
تنظیم : شهاب اکبری

برای همه ی مردانی که گم کرده ای دارند😞

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 08:00


-مرد گریه نمیکنه
-مرد تعصب داره
-مرد باید تکیه گاه باشه
-مرد باید بار مالی خانواده رو به دوش بکشه
-دختر با هزار آرزو و امید به خونه ی مرد میاد ( راستی مرد آرزوهاشو کجا میبره؟ )
-در تمامی مراحل حساس و کلیدی و احساسی مرد باید پیشقدم باشه
-خانمها مقدمترند
-کار مال مرده
-سختی ها ازت مرد میسازه
-سربازی!
-مهریه ای که همه با وجود شعار دادن های برابری حقوق مرد و زن ، راضی به حذفش نیستند
-حسرت پوشیدن لباسهای رنگی
-تحریم احساسات

این اصول ( اصول بالا ) تا موقع مرگ و قبر با ما مردان هستند و قطعا افرادی و استثناعاتی دارد ، اما در کلیات به همین صورت هست و همه خود واقفیم و من شخصا به عنوان یک مرد برخی از این اتفاقات را تجربه کرده و خواهم کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 07:31


" روز مرد "
به همه مردانی که مرد بودنشان در نرینگی خلاصه نمی شود مبارک 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 15:32


به بهانه ی هفته کتاب و کتابخوانی کلیه ی آثار اینجانب در سایت ایران کتاب با بیست درصد تخفیف و در سایت اسنپ شاپ با پانزده درصد تخفیف و خرید اقساطی و سایت ناشر محترم ( نشر جامه دران ) آماده ی توزیع و تحویل به علاقمندان میباشد.

توضیح اینکه در کتابهایی که از طریق ناشر سفارش داده شوند به صورت امضا شده به دستتان خواهد رسید 😊

لینک فروشگاهها جهت خرید آثار

فروشگاه اینترنتی اسنپ شاپ
https://snappshop.ir/product/snp-1603619390?nip

نشرجامه دران
http://jamehdaran.com/

فروشگاه اینترنتی ایران کتاب
https://www.iranketab.ir/profile/63704-%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 12:44


طلوع
با صدای : سیاوش قمیشی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 09:01


مرد در مترو کتاب می خواند . او دارد هزار و یک شب " تسوجی " را می خواند .
ساده به یاد می آورم زنده یاد ( درویش ) " حسین آهی " که در پیاده روی خیابان انقلاب و آن گرمای دیوانه کننده ی مرداد ماه و کاپشن بهاره به تن !!! درویش وار و فارغ از دنیا ، راه میرفت و شاهنامه به دست داشت و کتاب می خواند و سرش به کارش گرم بود و ای وای کسی نفهمید که او که بود و که بود و که بود 😭

اوسا چُسک ها ( بخوانید فضولهای دیجیتال ) از این آقا عکس گرفته اند و نوشته اند که این آدم ادا در می آورد و ادایی است. می خواهد بگوید کتاب خوان است .
خب او کتاب خوان است و ادای کتابخوانی را در آورده است. گمان نمیبرم که در وسط مترو زنای محصنه کرده باشد !!!

اگر کتاب خواندن و آن هم در شلوغی مترو ادایی باشد چه رفتاری پسندیده تر از این که یک نفر دارد شو و ادای یک فعل خوب را نشان می دهد . شاید کسی دید و به سرش زد عصر ها که به خانه می رود و در مسیر و در مترو چند ورق کتاب بخواند .

شاید ناشری به همان دستفروشان داخل مترو که تیغ و کسیه حمام میفروشند چند جلد کتاب داد تا آنان حتی در کنار کسب خودشان کتاب بفروشند .هرچیزی بالاخره باید از جایی شروع شود

اما اگر اقدس دَگوری ( بلاگر ) پیش عذرا ته کوچه ای بره و فالوور بخره و با یک صفحه ی میلیونی ، همایش بزاره و بادیگارد دنبال ما تحت خودش راه بندازه و آخرش بفهمن این همون صغری کچله که دوره بند انداختن رو تو حموم زنونه از زینت دلاک یاد گرفته یا هرچند وقت یکبار یک موجود عقل نارس بی نمک و چندش توی خیابون جلوی راهتو بگیره که آقا شما با فلان ات رو پایی زدی یا خانم شما انگشت تو دماغت کردی بسیار نیکو پسندیده حساب شده و خیلی افراد به روز و متفکر و ایده پردازی هستند و اینطور می شود که این روزها همه داریم میبینیم و میشنویم و خیلی هامان تبعات آن را تا خرخره و بر اثر فرو رفتن چوبش در خودمان را حس میکنیم.

اگر همه ی این جماعت را با هم و یکجا در یک طویله ی واحد جمع نماییم و از آنان بخواهیم که فقط و فقط نام ده شخصیت شاهنامه را بگویند ، شخصا صورتم را ماست میمالم ، کتاب خواندن و تشویق به کتابخوانی پیشکش

راستی هفته ی کتاب و کتابخوانی کماکان مبارک و میمون باشه ... نه ؟😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 13:10


La Passion
Gigi D'Agostino

گوش کنید و پرتاب شوید به همان روزهای رفته ...

#موسیقی_ملل

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 12:18


روز جهانی خرس !!!

جمعه روزی بود و در خانه ی پدری مثل مَخمل ، گربه ی خانه زاد خانه ی مادربزرگ رو به آفتاب لم داده بودم و دست به سیاه و سفید نمیزدم که غزاله بالای سرم آمد و گفت که او را به پارک ببرم و من هم گفتم امروز روز جهانی خرس است و هیچ عمویی نباید تکان بخورد و باید مانند خرس ها بخوابد و به خواب زمستانی برود و تا بهار هیچ کاری نکند و فقط رو به آفتاب دراز بکشد تا حدی که زخم بستر بگیرد و بچه هاج و واج مرا نگاه کرد و رفت و من خشنود از نقشه ی زیرکانه ی خود بودم .

ساعتی نگذشت به با یک سبد عروسک و همه ی عروسکها از دَم خرس مراجعه کرد و آنها را جلوی من گذاشت و گفت مرا که پارک نبردی ، پس لااقل نسترن و پارمیدا و مریم و ... همه را به خط کن و به آنها عسل بده و بعد آنان را یکی ، یکی را روی پا بذار و بخوابان و این یکی را سرپا بگیر و تا آخر زمستان باید به آنها رسیدگی کنی و در آخر هم قهر کرد و رفت !!!

و من ماندم با یک اتاق پر از خرس های رنگارنگ و داشتم با خود فکر میکردم که ای کاش او را به پارک برده بودم و عذاب نگهداری از یک گله خرس را به دوش نمیکشیدم و حالا تا آخر زمستان با این همه خرس چه کنم که اگر مویی از سر یکی از آنان کم میشد خودم را رو به آفتاب سرخ میکرد و کاری میکرد که شبانه به آلاسکا مراجعه کنم و به صورت خودجوش خود را تقدیم خرس های آنجا کنم تا مرا بخورند و همگان نفس راحتی بکشند😁

والله مع الصابرین

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 07:09


به عنوان یک آقا که به سربازی رفته ام ، این رو خدمتتون عرض میکنم اون چیزی که دور دست این سرباز میبینید ، کش سر دوست دخترش نیست . بلکه یک کش ساده است که ما بهش میگیم "گِترِ شلوار " و برای نظم و نظام و ترتیب دم پایِ شلوار ، با استفاده از این کش آن را مرتب میکنیم و معمولا همه ی سربازها در دوران خدمتشون این وسیله را دور دست دارند ، چون اگر به هر دلیلی نباشد یا در اعمال آن کوتاهی شود ، قطعا اضافه خدمت را با خود به ارمغان می آورد و این مساله را بسیاری از آقایان که باز به خدمت سربازی رفته اند می دانند و با آن آشنا هستند.

پس خواستم بگم ، فریب این پست های دوزاری و دم دستی شبکه های اجتماعی را نخورید و اگر با این صحنه روبرو شدید ، اصلا فکری دیگر نکنید . تازه این یک مورد دم دستی از این نوع پستهای دوزاری تر است . اما در خیلی از مواقع این مدل پستها باعث سوتفاهم و مشکلاتی شاید برای ما بشوند.

ضمن اینکه ، خدا قبول کنه ، یک جوان سرباز آنقدر دغدغه و چالش در دوران سربازی خود داره که حالا به قول این بلاگر دوزاری کشِ سر موی دوست دخترش دور مچ انداختن توش گُمه

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Nov, 20:44


از دوازده شب به بعد ، زندگی وارد جزئیات میشه

#دو_بار_بخون

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Nov, 15:04


گفت که من حتما تو را در همین جا و پای همین درخت بید مجنون ، به خاک میسپارم و سپس عکسی فرستاد و کلی خندیدیم و گویی کسی داشت نشانه هایی را نشانم میداد و من خود را به بی نشانی میزدم 😞

گفت اصلا نشانی ما همین بید مجنون و همان گندم سبز

گفت این نیمکت کهنه هم بهانه ی خوبی است که هر روز که رد میشوم بنشینم و برایت فاتحه ای بخوانم و باز بخندیم و من بروم و توپای همین درخت بید مجنون بمانی

گفت که من هر شب برای رفتن به خانه از اینجا رد می شوم و مزار خالی و خیالی ات را میبینم و برایت فاتحه ای میخوانم و باز میخندم و میروم

گفت او تنها کسی است که تو را میشناسد . همان درخت بید مجنون را میگفت

من گفتم من خوشحالم که تو در پای این بید مجنون خواهم ماند . مجنونی که مجنونی در بالای سرش مراقبش است و بر بالای سرش خیمه ی زده و مجنونی که هر روز از بالای سرش رد می شود و برایش فاتحه می خواند .

به او گفتم اگر او بیاید ، قول میدهم از جهان مرگ رقص کنان باز به همین زندگی برگردم و روی همان نیمکت بنشینم

گفتم اما اگر نیامد ، لااقل تو برایم فاتحه ای بخوان
مهم نیست ، حتی اگر نیمه شب باشد 😞


#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Nov, 19:58


سلام بر شاعری که شعرهایش را نخواندند و رفت ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Nov, 18:36


یعنی اگه از وقت و پول و اعصاب خودتون گذشتید ، حتما این فیلم را ببینید .

نه قصه ، نه کارگردانی ، نه تدوین‌ ،نه بازی و خلاصه و در مجموع یک فیلم آبگوشتی خیلی ضعیف که حتی و شاید گیشه ی خوبی هم نداشته باشد .

تنها نقطه ی قوت آن چند لحظه ی بسیار کوتاه کمدی از تنابنده است و‌ تمام

و در ادامه شوخی های دسته چندمی دهه شصتی که هرکسی برای بار هزارم شنیده و سریال اوشین و سو استفاده از جنگ و شوخی های دم دستی با آن و در یک کلام گدایی خنده از مخاطب با طعم نوستالژی 😔
در این فیلم سازندگان آن به ریش شما می خندند ، نه شما

پی نوشت : این یادداشت ، نظر شخصی است

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 19:59


اگر دوست داشتی ، تو هم یک عکس از کتابخانه ات بگیر و اینجا ، بگذار
(در قسمت کامنتها)

البته اگر دوست داشتی😌
البته اگر دوست داشتی❤️
البته اگر دوست داشتی☺️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 13:06


چگونه کتاب را در شهرهای خودمان بخریم و تحویل بگیریم؟
به بهانه ی هفته ی کتاب و کتاب خوانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 09:22


در میانه ی راه خانه به خانقاه بودیم ، تا برسیم و بَل مشکلات عوام الناس و مردمان را حل کنیم و از این راه نانی حلال بخوریم که بزرگان فرموده اند جوهر آدمی ، کار است و بعضا نان و آن هم حلال که یه یکباره در وسط خیابان ، خر فرتوت مان ( ماشین ) به ناگاه منفجر شد و از تمام منافذ آن دود برخاست و ما بیرون آمدیم و انگشت حیرت به دهان خاییدیم که چه بر سر این وسیله ی نقلیه ی ساخت کشور آمده که دیدیم زودتر از ما ، مردمان جمع شدند و هریک برای خود کارشناسی بود ، پس کارشناسی ها کردند و رفتند و موج دوم که "اوسا چُسک ها "بودند ، آمدند و آنها هم نظریه پردازی کردند و این جماعت ماندند و مانند مگسی در زیر گوش ما وز وز نمودند و در اعصاب ما سیال و در حال حرکت ، پس آیه ی شریفه ی والکاظمین الغیظ و العافعین علی الناس را خواندیم و به امداد خودروی شهر زنگ زدیم که کجایید که ما و خرمان منفجر شدیم ، پس مامور امداد پس از ساعتی با ناز و ادا و عشوه و شور آمد پشت چشمی نازک کرد و گویی فی الحال در حال شکافتن هسته ی اتم بوده و گفته اند بالای سر خر شیخ برو ،
فی الحال ، کاپوت ماشین را بالا زده و از قسمت جلوی ماشین داخل رفته و هرچه را که دیده و ندیده به علت اینکه داغان شده تعویض نموده و تا چندی دیگر از ماتحت ماشین بیرون می آید و فکر کنیم یک ماشین دیگر برایمان دارد دست و پا میکند و به غیر از فندکی و غربیلک فرمان و سایه بان ماشین همه چیز فعلا در حال تعویض و یا تعویض شده است .

ما نیز در این فرصت ، دست به سوی آسمان گشوده ایم و از بابت این ماشین و آن امداد و امداد غیبی و امداد گر با ناز و عشوه و همه و همه شکر گذار ایزد منان هستیم و مرد امدادگر فعلا به اندازه ی یک زن پا به ماه ناز و ادا دارد و تشنه اش هم شده که برویم و یک آبمیوه در حلقش فرو کنیم تا شاید سریعتر کارمان را راه بیاندازد و ما خودمان را از وسط خیابان جمع کنیم تا یکی از همین پیرمردهای کارشناس و اوسا چُسک را که فی الحال زیر گوش ما مشغول به نصیحت ما در باب آداب جوانی و کوتاهی و رسیدگی نکردن به ماشین و یادش بخیر ، یادش بخیر گفتن های جوانی اش است را خفه نکرده باشیم

ان الله لا یحب اوسا چُسکون 😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 07:57


به بهانه ی هفته ی کتاب و کتاب خوانی

این هفته و این بار تو کتابی را ، در زیر همین پست کامنت کن تا دوستان دیگرمان ، آشنا بشوند و استفاده کنند 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 07:53


۲۴ آبان در تقویم ایرانی روز کتاب و کتاب‌خوانی است.

این روز، یکی از روزهای هفته کتاب است و هدف آن گسترش کتاب‌خوانی است❤️❤️❤️


وقتی کوچیک بودم دوست داشتم برم یه جای خیلی دور واسه همین همیشه با چمدون بسته میخوابیدم، ولی خب جایی نداشتم که برم...
بخاطر همین کلی کتاب میخوندم؛ چون بلافاصله بعد از باز کردن هر کتاب میتونستم به یه جای دیگه سفر کنم.

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 21:44


و « هاگیرواگیر» ی که از داخل کاغذهای نمایشنامه اش زنده شد و اشخاص آن از داخل کتاب جان گرفتند و روی آن صحنه ی محترم ،سنگلج را می گویم ، رفتند و مانا درخشیدند و در تاریخ ذهن من و هنرهای نمایشی ایران برای همیشه ماندگار و مانا شدند و امشب قصه ی شان با تقریبا سی شب اجرای موفق به پایان رسید

ولی شاید در روزها و ماهها و سالهای پیش رو ، باز و از نو در خانه ی « عصمت خون جیگر » برای اهل هنر و دوباره باز شد و باز موچول میرزا و گنجعلی میرزا و یولقلی بیک با کوتاه خانم و سکته باجی و اضافه باجی و این بار برای جشن عروسی رجب غوره شادی و پایکوبی میکردند و شاه عادل تری سایه ی حکومتش بر سر آنان بود و هیچ میرزا رضایی در پی ترور هیچ بابا شاهی که پشت در مستراح آفتابه به دست بود ، نبود

تا آن زمان ، هیهات ، هرچه باداباد

به وقت بیست و سوم آبان ماه و اجرای آخر نمایش « هاگیرواگیر»

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 20:36


از میان همه ی شما ، من فقط منتظر یکی بودم که نیامد 😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 13:08


ایران ، تنها جایی در کره ی زمین هست که آب آشامیدنی رو در شیشه ی مشروب و در یخچال قرار میدن و محتویات شیشه ی مشروب را در ظرف آب معدنی حمل میکنند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 11:05


مهربانی را بیاموزیم

موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است

موسم نیلوفران یعنی
یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی
می شود برخاست در باران

👤محمد رضا عبدالملکیان

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 21:09


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
«سهیل، همیشه آدمایی که حرف برای گفتن ندارن ، قضاوت میکنند ، پس به حرفشون اهمیت نده ...»

#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 18:13


دلم گرفته است
مثل همه زنانی که به زمین خیره می‌شوند،
و انگشترشان را می‌چرخانند

دلم گرفته است
و تو بیشتر از همه مسئول منی
و چشم‌های زیبای تو
که از درون به من می‌نگرند

قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست، اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد

غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود

در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند


👤مرحومه الهام اسلامی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 16:44


مصاحبه ی " فاطیما سرلک "
بازیگر نقش " عصمت خون جیگر " در نمایش " هاگیرواگیر " 😊

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 12:58


لب دریا

با صدای : رامش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 12:11


فردی در جایی خطایی کرده ، پا از حد فراتر گذاشته ، خط قرمز رد کرده و هرچه و هرچه و فیلم شیطنتش در فضای مجازی پخش شده و حالا برخی از افراد بیکار و بیعار و مانند خوکهایی بیمار در به در به دنبال فیلم این شیطنت هستند و آن را دست به دست میکنند و آنها هم گویی که از این قطار نجاست جا مانده اند ، به کل مخاطبین خود گاها پیام میدهند که فیلم فلانی را بفرست .
( نمونه ای که امروز برای خودم فرستاده شده را در عکس میبینید !!!! )

حالا گیرم فیلم فلانی را فرستادند و تو دیدی ، خب به تو چه می رسد ؟ قاضی شهری ؟ وکیل و وصی و مدعی العمومی ؟ فضولی ؟ و از همه مهم تر ، مریضی ؟

تو چه می خواهی بگویی ؟ می خواهی بگویی کار او بد و اَه اَهی بوده است ؟ خب تویی که آن فیلم را میبینی و نشر میدهی چه فرقی با او داری ؟ که فعل تو بدتر و زننده تر از اوست

تو چه می خواهی بگویی ؟ فیلم را ببینی که چه بشود ؟به قولی از کباب الان فقط بوی آن نصیب تو می شود .

هنوز و بعد از این همه سال ، اتفاقی که برای آن دخترک ، زهرا امیر ابراهیمی را میگویم از یاد نمی برم . منکر اشتباه او نیستم و درباره اش حرفی و دخالتی نمی کنم . اما هنوز آن قاب چرک از افرادی که در کنار خیابان سی دی او را میفروختند و پول به جیب می زدند را فراموش نمی کنم .

گاهی اوقات فکر میکنم فرهنگ داشتن اکتسابی و قسمت عمده ای از آن از بطن خانواده متولد نمی شود ، بلکه فرهنگ داشتن بر اثر تعاملات درست انسانی در جامعه و همین کوچه و بازار و بین مردمان خلق می شود و تمام این اعیاد و روزهای مربوط به کوروش و داریوش و آن لوحی گلی گندیده که بیشتر شبیه به یک شوخی چرک برای بسیاری از ما هست ، فقط حرفی مفت است و مردمان واقعی و فرهنگ واقعی اکثریت ما همین ها هست که امروز و در جامعه می بینیم .
افرادی که نهایت زرنگ بازی مان یک باک بنزین جلو تر زدن ، کلاه همدیگر را برداشتن و دله دزدی ها و سر در ما تحت زندگی دیگران کردن هاست و فکر میکنیم که دنیا برای ما تخم دو زرده گذاشته و ما پشکل خاصی از طویله ای خاص تر در این دنیا هستیم و وقتی می میریم ارزش مان از همان پشکل هم کمتر می شود و به ناگهان به فراموشی سپرده می شویم مانند خیلی هامان که به فراموشی سپرده شدند و تاریخ نام آنان را از ذهن خود پاک کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 16:09


در خانقاه جلوسیده بودیم که دیدیم " ابو منصور زِپِرتی" که پدرش سالها پیش از مریدان پر و پا قرص ما بود هراسان بر ما وارد شد و چون هراسان بود نتوانست زمام امور خود در بر گیرد و پایش لیز خورد و پس از لختی در ما وارد شد و همانجا سکنی گزید که مریدان مرارت بسیار برای در آوردن او از ما کشیدند که فی المجلس او گرمابه و ما جوالدوز لازم گشتیم.

باری ، چون پدرش از اذناب و مریدان خاصه ی ما بود و هر چند وقت باری و شبانگاهان روی سیب ما مواردی ومجالسی از ضعیفگان بلاد کفر و در حالات مختلف می فرستاد و ما خوش خوشانمان میشد او را بخشیدیم و شرح ما وقع آن همه هراسانی اش را پرسیدیم.

ابو منصور عرض کرد که مدتی است " جی اِفی " اختیار کرده و به او دلبسته و وابسته شده است و حالا در روزهای آتی که قمر در عقرب است یوم میلادش است و مانند دراز گوشی در گِل مانده که برای آن "جی اِف " مَهرو چه ابتیاع کند و پرسان پرسان و بعد از گذشتن از هفت کوه و هفت بیابان و هفت دریا به ما رسیده تا ما مشکل او را بگشاییم تا بل خدا نیز ما را در جایی بگشاید که البته در هنگام ورود ابومنصور ما تا پس سر گشوده شدیم.
پس گفتیم مشخصات او برای ما بازگو که ابومنصور گفت :
دخترکی باشد از تیره هلوسانان ، قدی چون سرو، گیسوانی چون آبشار طلا و چشمانی چون آهو

پس ما دست در محاسن فرو بردیم و مشغول به تفکر از باب پیشکش که ناگه همان مرید پفیوز مسلَک که در مجلس و در کناری نشسته بود و دستش تا زیر بغل در میان خشتکش بود گفت : "یا شیخ من پاسخ زپرتی را دهم ؟"

ما نیز چون " جی اِف " نداشتیم و مانند خر مانده بودیم که خود چه بگوییم پس به آن مرید آری گفتیم و این نوع امور را در خور مریدان دانستیم و گفتیم و ما مشکلاتی عظیم تر را به دست خود باز نموده و سیس پدر خوانده گرفتیم و چون به مانند پدر خوانده گربه ای نداشتیم که سرش را ناز کنیم دستمان را در خشتک کردیم و اعضا جوارح و خودمان را ناز کردیم و دلمان شاد شد.

پس آن مرید پفیوز مسلک رقعه ای به" ابو منصور زِپِرتی "داد و گفت:" که ای ابومنصور! بدان و اگاه باش که این رقعه ای جادویی باشد و اگر آن "جی اِف" تو آن را در نهان باز کند فی المجلس بر تو میلش فزون تر شده و هیچ چیزی از تو طلب نکند و هر چیز دارد به پای تو بریزد .
پس ابومنصور موهایش از این رقعه درجا ریخت و ما نیز دست در خشتک ماندیم که این مرید گوزو به چه نحوی به این کرامات رسیده و ما که شیخ شهریم چرا این کرامات را در نیافتیم و حسودی مان گُل کرد

پس ابومنصور را گفتیم تا تو به خلا برای قضای حاجت روی ، ما نیز آن رقعه را مهر و موم میکنیم و ابومنصور را دو در نموده و رقعه را از مرید پفیوز مسلک درخواست نمودیم که اول آن را نمی داد و پس از لختی که چوبی در میانش کردیم رقعه را گرفتیم و باز نمودیم و دیدیم که وی آلت تماسلی خودش ( شماره ی همراه ) را روی آن نوشته و خواسته "جی اِف" ابومنصور را قُر بزند .

ما نیز از این حجم بی شرفی آن مرید انگشت به دهان ماندیم و مریدان را جملگی به خط نموده وجملگی خشتک و همه جایش را دریدیم و او را به میان بیابان رها نمویدم و بعد از گذشت سه روز ابومنصور که دچار یبوست حاد بود از خلای خانقاه بیرون آمد و او را با شاخه گلی به سوی آن ضعیفه ی آهو صولت روان نمودیم و گفتیم :

"دختر باید تو رو به خاطر خودت بخواد ابومنصور ، نه مال و منالت اسکل"

پس ابو منصور از این همه کرامات ما خون گریست و خشتک دراند و به بیابان زد و در راه از کنار همان مرید پفیوز مسلک که گرگان بیابان به او تجاوز کرده بودند رد شد و انگشت تعجب برگونه خایید که این مرید که تا الان در خانقاه بود و فی الحال چگونه بر زیر دست و پای گرگان و فراخ شده باشد و ایمانش بر ما دو چندان گشت

ان الله لا یحب الپفیوزون😁

#قجری_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 11:34


نیما یوشیج و انقلابی که در شعر معاصر به‌ پا کرد!


#فرزند_ایران

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 09:24


ویدیو را خیلی وقت هست که در آرشیو دارم، آنقدر که حتی نمی دانم از کجا آورده ام و چه کسی آن را برایم فرستاده ، اما بعضی روزها و آن هم شاید بارها میبینمش
با خود میگویم ، گویی همه ی ما به یک فرشته و بیشتر به صبوری و توجه به اون فرشته و جدا از جنسیت مان نیاز داریم.
ببینید این قند مکرر را ...😊

این ویدئو را باید بوسید ❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 09:06


آی آدمها

شعر : نیما یوشیج
با صدای : احمد شاملو

به بهانه ی 21 آبان و سالروز تولدش ❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 19:30


اصغر همت ، امشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 15:30


برای شما بانو...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 13:31


ضرب المثل یا مَتَل ها گونه هایی از بیان و کلماتی عامیانه هستند که معمولا نکته ای پند آموز در آنها نهفته شده .
این سخنان که اکثریت ما در گفتگوهای روزمره ی خودمان استفاده میکنیم و آن را معمولا در قالب پند و یا حتی "متلک" که خود ریشه ی متلک هم از آن گرفته شده بیان میکنیم معمولا یا قصه ای برای پیدایش آن داشته اند و اگر هم نداشته اند قطعا در طول تاریخ شفافیت آن از بین رفته.

سعی کردم با تحقیق و گرد آوری در این مورد خیلی از این متل های شیرین را که اکنون به ورطه ی فراموشی سپرده شده اند و بسیاری از آنها در قالب عوام و زیبا و در عین حال با نمک هستند از این به بعد با هشتگ #متل در رسانه منتشر کنم. امیدوارم مقبول بیفتد☺️

#متل
#ضرب_المثل

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 09:08


لطف مخاطبین به نمایش " هاگیرواگیر "...😊
دیشب دوستان و مجریان رادیو ، میهمان این "هاگیرواگیر"بودند😊

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 08:16


قسمتی از نمایش "هاگیرواگیر" که این روزها در تماشاخانه ی سنگلج بر روی صحنه است😁

نویسنده : سهیل ملکی
کارگردان : مریم باقری

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 08:05


هفتم آبان ، سالروز ورود کوروش بزرگ به بابل می‌باشد. بر اساس رویدادنامه نبونعید، در ۲۹ اکتبر (۷ آبان) سال ۵۳۹ پیش از میلاد کوروش وارد بابل شد. در رویدادنامه نبونعید اینچنین آمده است:

در ماه اَرَخسمنو (Arahsamnu = ماه هشتم)، روز سوم (هفتم آبان ماه) کوروش به بابل اندر آمد. شاخه‌های سبز در برابر (زیر پای او) گسترده شد.

این روز به مناسبت پایان تصرف امپراتوری بابل به دست سپاه هخامنشیان و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شده است .

پی نوشت : نقاشی ‏دوران کودکی ‎کوروش ، اثر سباستیانو ریچی و بر اساس روایت هردوت : کوروش به مهرداد چوپان داده شد تا در بیابان رها و طعمه حیوانات شود.

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 19:31


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
«سهیل، تو زندگی ، از یه جایی به بعد ، هر وقت خبر مرگ یکی رو شنیدی ، یادت باشه که تو اندازه یه نفر ، توی صف رفتی جلو»


#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 15:32


هر وقت دنبال برنده نشدن تو یه بحثی بودی ، انوقت بدون بزرگ شدی

#دو_بار_بخون

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 14:50


آدما

با صدای : گوگوش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 08:42


ما ، به بیداری دچاریم 😞

دوست دارم برایت یادداشتی بنویسم ، اما دستم به نوشتن نمی رود .گویی کلماتی عجیب ، مرا طلسم خواب کرده اند .

دوست دارم اصلا برایت نامه ای بنویسم . من تمام این سالها برای یک نفر و در راهی دور ، نامه می نویسم و نامه هایم همیشه بی پاسخ می ماند .حالا تو می دانی من چه میگویم ، تو همین الان در جایی هستی که همه چیز را می دانی و همه کس را میبینی .
من نامه نوشتن برای کسی را که دوستش دارم و همه ی نامه هایم را بی جواب میگذارد را در این سالها آموخته ام. پس می دانم تو نیز به نامه ی من پاسخی نخواهی داد . پس دلگیر نمی شوم و از تو نمی رنجم و خدا کند تو نیز جفای ما را حلال کنی😞

اما می دانم حالا تو در جهانی دیگر بیداری و ما به خواب رفتگان دنیاییم.
دوست دارم در ابتدای نامه بنویسم که ...
سلام ، الهی ، هستی ؟😞

اما کلمات برای نوشتن از تو حقیر و کم و کوچکند . گویی در کابوسی عجیب معلق و سرگردانم و همین سرگردانی کلافه ام میکند . تا خود شب کلافه ام و شب که میشود مانند کودکی سرگردان به شب پناه میبرم تا با شب ، از تو و برای تو بنویسم.

حالا ساعت از یک نیمه شب گذشته است . دوستی پیام میدهد . " سهیل ! از او بنویس " . قلم را برمیدارم و چشمم به شاهنامه ی روی میز می خورد.
برای تو به شاهنامه تفال میزنم و خود میدانم که محض بیچارگی ام به شاهنامه پناه برده ام .تعجب میکنم ، این بیت می آید...

شهنشاه با کاویانی درفش
هوا شد ز تیغ سواران بنفش

برآمد ده و گیر و بر بند و کش
نه با اسب تاب و نه با مرد هش

از ایشان ز صد نامور دَه بماند
کسی را که بد اختر بد براند

که از خستگی جمله گریان شدند
ز درد دل شاه بریان شدند


قلم را بر میدارم و برای تو همین کلمات شنگ بی بازگشت را می نویسم . حالا کمی راه ، حالا کمی هوا روشن تر میشود . گویی کلمات هم به احترام تو سر به راه شده اند.
نامه را با این جمله تمام میکنم .
ما همه در خوابی عجیب ، به بیداری دچاریم و مزرعه چشم به راه بهاری است که تو کلاغ های آن را کیش کرده ای ...

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 20:22


زمین جای خطرناکی است
و کسی که
باید بیاید
همیشه دیر می‌آید...😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 15:47


رویا (خواب )

نوشته و صدای : سهیل -ملکی

رویایی که مرتب تکرار شود عین واقعیت است😞

👤مارک شاگال-رویا


#خاطره_نویسی
#خاطره_گویی
#سیاه_نویسی
#سیاه_خوانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 08:54


رسول نجفیان ، دیشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 08:05


حالا ، "ایران" را بیشتر از همیشه می خواهم

👤شاهرخ مسکوب


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 07:56


رستگاری در پمپ بنزین

قاب اول : زرنگ اقتصادی

سابق بر این و البته تا همین الان که بنزین گران میشد ، عده ای ماشین و موتور سوار ساعتها در صف پمپ بنزین میرفتند تا یک باک بنزین با قیمت مصوب قبلی بزنند و برای خود حساب و کتاب میکردند که همانا ما زرنگیم و یک باک با همان نرخنامه ی قبلی زدیم و حالا ما از باقی جلوتریم و من هنوز نمی دانم ماشین داخل شهری که نهایت باک آن پنجاه لیتر گنجایش دارد ، یک باک جلوتر از دیگران زدن چه صرفه ی اقتصادی ای برای آن فرد داشت و البته که در روزهای آتی ده برابر آن پول به ظاهر زرنگ بازی در میان گرانی و تورم هایش از دماغ او و من و همه در می آمد.

قاب دوم : پناه بر خدا برده

در ماهها و روزهای اخیر که تنش های جنگ و اخبار حواشی آن که قطعا به گوش همه ی مان رسیده و بعضا آن را در مراودات اجتماعی و اقتصادی و روزمرگی خود حس کردیم هربار مانند زمان کرونا اخبار و تحلیل جدیدی به گوشمان میرسد و باز افرادی دست به دامن پمپ بنزین ها میشوند.اما جنس این افراد فرق دارد.شخصا میگویم ، به این افراد ایرادی نمی توان گرفت.

دیشب همسایه ی طبقه ی پایینی که دو کودک چهار ساله و هشت ماهه دارد ، یک بسته آب معدنی و کمی نان خشک در صندوق عقب قرار داد و به من گفت که آخر شب بنزین میزند تا باک ماشین پر باشد تا خدایی نکرده ،اگر اتفاقی افتاد حداقل بتوانم تا خانه ی پدری ام در فلان شهرستان بروم.همسایه ی طبقه ی پایینی در فکر زرنگ بازی نیست اونگران خانواده اش است.
او آب معدنی احتکار نمیکند یا عشق جمع آوری نان خشک بسته بندی را ندارد . او به عقل و توان خود می خواهد از خانواده اش مراقبت کند و این قاب با قاب اول زمین تا آسمان توفیر دارد

پس در این زمینه ی خاص اگر میبینید کانالی ، بلاگری ، فردی ، به ناگهان شربت میشود و نمکدان جمع می شود که تا تقی به توقی میخورد عده ای در صف پمپ بنزین هستند ، جدای از اینکه توی دهنش بزنید به اباطیل وی گوش نکنید. فردی که در بحبوحه ی جنگ و اخبار جنگ در صف پمپ بنزین ایستاده است ، زرنگ نیست . او دارد ( حتی به ناچار ) وسیله اش را آماده میکند تا خدایی نکرده اگر اتفاقی افتاد توان رفتن و امنیت خود و بعضا خانواده اش را داشته باشد.

با هرچیزی شوخی نکنیم ، با جنگ شوخی نکنیم
و به قول قدیمی ها
گوز را به شقیقه پیوند ندهیم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 20:58


#تو_بگو

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 14:38


در زمان قاجار اعتقاد بر این بود که صدای ساز در هر خانه‌ای که بپیچد خانه را کفرستان و ملائک را تا هفتاد خانه آنسوتر گریزان میکند و شیطان را در آن خانه جمع مینماید. به همین جهت نه کسی به تارزنان و تارسازان منزل میداد و نه کسی به آنها زن و همسر! دختر به تار زن و تار ساز و مطرب دادن اهانت و حقارت محسوب میشد!

به تارسازی که نهایت زحمت را به خرج میداد تا وسیله روح افزایی و نشاط مردم را فراهم کند، و تار زنی که با ضربات مضراب خود اطرافیان را مشعوف و سرخوش میکرد چه میگفتند؟ مطرب! یعنی کسی که در حد بوزینه و میمون با مسخرگی مردم را سرگرم میکند!


👤جعفر شهری ( از کتاب تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم )

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 14:37


اجازه ( نسخه ی پیانو )

با صدای : گوگوش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 12:54


دارم از این خانه میروم . بغضی غلیظ گلویم را میفشارد . دهان باز کنم گریه امانم نمی دهد .مطلقا حوصله ی هیچ کس و هیچ چیزی را ندارم . روی پله ها نشسته ام و به کارگرانی که وسایل را روی دوششان گذاشته اند و سلانه سلانه آن را به داخل کامیون میبرند نگاه میکنم. یکی شان یخچال را روی دوشش گذاشته و یک نفره آن را میبرد . کارگران دیگر میگویند بردن یخچال قلق دارد و در میان ما تنها کسی که این قلق را میداند همو است و او یخچال را به پشت زده و خندان و خمیده دارد برای همکارش ژست میگیرد تا از او عکسی بیندازد و تبلیغ کند که ما بهترین حامل یخچالیم.

یاد خیلی از کسانم می افتم که زیر بار زندگی خمیده هستند و همچنان خندانند . من قاب عکس تو را مانند جان شیرین در دست گرفته ام . تو با همان چشمهای قاجاری ات در قاب عکس جا خوش کرده ای و صورتت روی سینه ام جا خوش کرده است.کارگران حالا سریعتر می روند و می آیند و کارتن ها تند تند از این خانه جمع می شود و خانه کم کم لخت میشود و تو همچنان سرت بر روی سینه ی من است.

من روز قبل تر چند گلدانی را که تو گیاه آنان را کاشته بودی به خانه ی جدید برده ام. حالا تو در آنجا هم هستی . مثل قلندری در میدان .

به خود می آیم. حالا این خانه خالی خالی خالی شده است. کارگران پایین خانه دارند کم کم درهای ماشین را میبندند . من در خانه ی خالی دارم با همه چیز برای بار آخر خداحافظی میکنم.
من می دانم رفتن همیشه ظاهر مختلفی دارد . مثل رفتن از این خانه و یا رفتن از این دنیا به خانه ای دیگر . پس قطعا مرگ من نیز همین طور و همین شکل خواهد بود .
من می روم و زندگی به طرز احمقانه ای ادامه خواهد داشت

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 09:43


یک آخر هفته شاد و پرانرژی با «هاگیرواگیر»


🔹نویسنده: سهیل ملکی
🔸کارگردان: مریم باقری
🔹️عکاس: علی‌اصغر خوشکار


🎭"روایتی مفرح و شادی‌آور از آخرین سال زندگی سلطان صاحبقران...."🎭



🔸بازیگران: داوود داداشی، فاطیما سرلک، علی عطایی‌حور، سامان کرمی، مرجان آقانوری، آرام نیک‌بین، محمدعادل غلامی، یاسمن عطاالهی

گروه موسیقی: علی جباری و بهار صلواتچی



گروه کارگردانی: مرتضی ذاکری، مهرآسا و نهاری، بابک اسلامی
طراح صحنه: سینا ییلاق بیگی
طراح نور: میثم کحالی
طراح لباس: سمیه طهرانی
طراح گریم: سهیلا جوادی
طراح پوستر و بروشور : مهدی دوایی
عکاسان: علی اصغر خوش کار، شادی سنائیان
مدیر روابط عمومی، رسانه و تبلیغات: نگار امیری
ساخت تیزر، ساخت موشن: نیما محسنی
تصویربردار: (پشت صحنه) مسعود عبدی

🔹تهیه بلیت از تیوال

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir


🔹مهر و آبان ۱۴۰۳
🔸ساعت: ۲۰:۳۰
🔹تماشاخانه سنگلج

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 20:52


چشم تو شعر ، چشم تو شاعر ، من دزد چشمهای تو هستم ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 20:25


قسمتی از نمایش "هاگیرواگیر" که این روزها در تماشاخانه ی سنگلج بر روی صحنه است😁

نویسنده : سهیل ملکی
کارگردان : مریم باقری

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 19:46


مجید قناد ، امشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 15:41


صدا : اردشیر-رستم پور

شاید‌ شانس‌ آورده‌ایم‌ که‌ بعضی‌ از‌ درها‌
هرگز‌ به‌ رویمان‌ باز‌ نشده‌اند.


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 09:31


نوستالژی - 4
نوشته و صدای : سهیل ملکی


به زودی...😊

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 07:34


اولین آلبوم تصویری نمایش "هاگیرواگیر"
عکس : رضا معطریان ( ایران تیاتر )

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil