سُهِیل مَلِکی🖊 @malekisoheil Channel on Telegram

سُهِیل مَلِکی🖊

@malekisoheil


كانال رسمي " سُهِیل مَلِکی "
مختصر نویسنده
شاید بازیگر
اندکی نقاش

آی دی ارتباطی : @maleki_soheil

سُهِیل مَلِکی (Persian)

به کانال رسمی "سُهِیل مَلِکی" خوش آمدید. این کانال مختصر نویسنده، شاید بازیگر و اندکی نقاش معروف به نام سُهِیل مَلِکی است. اگر علاقه‌مند به مطالعه آثار این هنرمند چند‌پسرانه هستید یا دوست دارید از تجربیات او در دنیای هنر و ادبیات استفاده کنید، حتما این کانال را دنبال کنید. آی دی ارتباطی با سُهِیل مَلِکی در این کانال @maleki_soheil می‌باشد. از اخبار، آثار و فعالیت‌های جدید این هنرمند ایرانی مطلع شوید و به جهان زیبای هنر او پیوسته و لذت ببرید.

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 14:46


یعنی یک عده همواره می خواهند ادای آدمهای همه چی دان و خردمند دانا را در بیاورند که ایهاالناس به هوش باشید و به گوش باشید من از همه بهتر میفهمم و همه گاو و نافهم و من ارسطوی زمانه ام

نفر تا چند سال پیش تو جوب جلوی خونشون با قورباغه ها شنا میکرده و لاکچری ترین استخری که دیده لگن توی حموم عمومی بود که اونم تازه باباش هفته ای یکبار میبردش ، حالا افاضات میگه
احمقانه ترین لوکیشن ....

چشم عباس آقا از این به بعد برای شما استخر فرح را قرق میکنند تا شپش سرتون نچاد و باقی شما را مریض و اوف نکنند .

البته قطعا درست و به جاست که نظافت شخصی در محل عمومی مانند استخر و دریا الزامی است اما بیشتر از اینها ادا و پز اپوزوسیون و مثلا ما هم حرفی برای گفتن داریم هست والا این جماعت همانانی هستند که کنار دریا سرپا میشاشند و سرشان را با شامپو تخم مرغی در آب دریا می شویند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 12:28


کودکانه

با صدای : فرهاد

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Jan, 09:30


خیلی از آدمها ، خیلی دیر به مقصد میرسند . گاهی اونقدر دیر که یا طرف نمونده ، یا از طرف دیگه چیزی نمونده .

خیلی از آدمها ، گاهی دیر یاد میگیرند و وقتی یاد میگیرند که روی دست جماعتی حزین به سوی گور روانه می شوند .

خیلی از آدمها ، گاهی دیر قدردان هستند و وقتی یادشون می افته که باید قدردان باشند و سَر، که بلند میکنند سرشون محکم به چیزی میخوره که اون رو سنگ لحد نام میبرند .


اما خیلی از آدمها خیلی دیر فراموش میکنند ، اونقدر دیر که یادشون میره باید زندگی کنند و با همون دردی که دارند تا ابد زنده می مونند و زندگی میکنند و باز فراموش میکنند که اون زمان که باید و وقتش بود باید کاری میکردند و کوتاهی کردند و حالا تا ابد ملعون خواهند بود و هیچ کسی جز مرگ هیچ کاری برای اونها نمی تونه انجام بده و این جهنم اونها توی این دنیا و قصه ی خیلی از ماهاست

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 20:26


یا کنج قفس یا مرگ ،این بخت کبوترهاست
دنیا پل باریکی ، بین بد و بدترهاست

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 19:22


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
« سهیل، حواست به آدمهای دور و برت باشه . آدم اتوبوس نیست که وقتی رفت یه ربع دیگه یکی دیگه جاش بیاد»


#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 16:45


بازی را باخته‌ام
ولی تو جای من گریه می‌کنی!
تو که می‌گویند
بُرده‌ای

👤شهرام-شیدایی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Jan, 16:21


شادروان شهرام شیدایی مجموعه شعری داشت به نام « در آبها دری باز می شود » که من با اینکه آن را سالهاست در کتابخانه ام دارم اما هرگز جرات آن را نداشتم که بخوانمش و ترسی همواره مرا در بر میگرفت و به سراغم می آمد و آن ترس یک دلیل ساده داشت و آن هم من از آب و بالاخص دریا در شب به شدت می ترسیدم و خوفی غریب سراغم می آمد . حتی در تاریک ترین کابوسهایم وقتی به شب و دریا می رسیدم ترسی عجیب مرا در آغوش می کشید و همواره این صحنه را در خوابهایم میبینم
سرزمینی عجیب که تنها موجود زنده اش من هستم و هیچ وقت و تا ابد راهی به جایی پیدا نمیکنم و همیشه سرگردانم و شاید منتظر آنم تا...

در آبها دری باز شود ...

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Jan, 20:30


دیروز که پادکست نوستالژی پنج آماده شد و تمام کارهای ضبط و تدوین آن نهایی شد قصد آن را داشتم که امروز که پنج شنبه باشد آن را نشر دهم و انصافا خودم از آن راضی بودم که همواره در نظر دارم و یاد گرفته ام و آموخته ام اگر یک متن اول از همه خود نویسنده را تحت تاثیر قرار دهد آن متن موفق خواهد بود و در عمل نیز در این سالها بر من ثابت شده است

و اما بعد ، دیشب و با شنیدن خبر در گذشت شادروان ابراهیم نبوی که خود طنز پرداز و طناز بود از این قصد و انتشار منصرف شدم و نوستالژی پنجم را از نو نوشتم و هرچه بود پاک کردم و البته طنز آن را بنا به احترام به او بیشتر کردم که در هفته ی آینده باز استادیو ضبط و تدوین و .. از نو انجام خواهم داد و آن را پاگشا میکنم

اینکه چرا ابراهیم نبوی دلش خواست زودتر ملک الموت را ملاقات کند برای من که خودکشی مرتضی کلانتریان را دیده ام و صادق هدایت را شنیده ام و بسیار نویسندگان که به هر دلیل واهی حتی غم نان که خود را کشتند در این سالها دیدم حالا دیگر عادی و در عین حال عذاب آور است😔

ابراهیم نبوی همه دل بود و از جهان خارخارها بود و به معنی واقعی کلمه طناز بود ، فقط یک قلم پیشنهاد میکنم کتاب « فرهنگ لغت شیطان » او را بخوانید و از خنده روده بر شوید . طنازی بود که بدون کوچکترین بی ادبی ، تمام منظورش را تا فیها خالدون به مخاطب می رساند

شخصا در بسیاری از نوشته های طنز از او و آیین او پیروی کردم و از نوشته هایش آموختم و حالا بدون ابراهیم نبوی ها باید دلخوش به این مستراح های دیجیتال و شوخی های چرک و سخیف و دوزاری اقدس گوز شهرها و پسر حسن کبابی ها باشیم که با هر کثافت کاری ای فکر میکنند طنازند

ابراهیم نبوی در غربت ، غریب رفت و حتی یک خبرگزاری رسمی خبری ساده از او کار نکرد و قطعا و به نظر آنان وی یکی از شاگردان ابلیس بود که به سزای عمل خود رسید و حالا او در جهان خارخارها برای اهالی سرزمینی دیگر طنازی میکند و اینجا ما هنوز برای هم کفن کادو‌ و به هم تعارف میکنیم

اینجانب نوستالژی پنج را پیشاپیش به این طناز فقید و در کمال فروتنی تقدیم میکنم و‌ تمام خنده ها و حال خوب مخاطبم را از شنیدن آن را برای خود برمیچینم و در طبقی قرار داده و سمت او روان میکنم

آقای نبوی ... قیومت نزدیکه و نمی دانم چرا هنوز کلمه ی شادروان برای شما در دهانم نمی نشیندو دهانم‌میچاد😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 20:44


تمام حجت من در طنز نویسی شما بودید آقا . ما و من همه سعی میکردیم شما شویم و به مانند شما قلم بزنیم اما تا به شما میرسیدیم ، میدیدم شما هفت دریا جلوتر رفته اید .

آقای نبوی! برادر ، آقا ، بزرگوار ، بزرگ زاده از شما نوشتن برای من میرزا بنویس حقیر پاپتی بیشتر توهین به شما و قلم شماست و اگر قرار باشد من خاک بر سر از شما بگویم دهانم میچاید

شما امشب به مانند صمد بهرنگی ها و صادق هدایت ها شیوه ی آنان را دنبال نمودی و به زندگی پر بار خود پایان دادی و من و ما ماندیم با یک دنیا حسرت و حرف مانده و تا دنیا دنیاست دستم باید دنبال شما بچرخد و با عزراییل هم شوخی کردی و او را غافلگیر نمودی😭

آقای نبوی ، شما شوالیه ی طنز سرزمین من هستید و خواهید بود و این شاگرد حقیر بالاخره روزی چونان کند که استاد کرد

آقای نبوی ،
بعد از شما خاک بر سر دنیا😭


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 19:54


قبل هر چیز بگویم که من آنم که شبی
تا لب پنجره رفت و به اتاقش برگشت😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 15:40


گمشده

با صدای : مرجان

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Jan, 09:30


پدر بزرگ کشاورز بود . همیشه دستهایش بوی زمین و داس می داد . آیین قلمه زدن را نیکو می دانست و خرمن گندم و بوی شالی و برنج را از بَر بود . اولین بار که در حیاط خانه ، رسم دانه کاشتن را به من یاد داد گفت همیشه در تابستان در زمین دانه بکار که زمین امانت دار است و خاک دوست آدمی و من در باغچه ی حیاط دانه ی لوبیایی کاشتم و فکر میکردم در رویای کودکی ام لوبیای من نیز سحر آمیز خواهد بود و سر به آسمان میزند و من از آن بالا میروم و سرزمینی دیگر را خواهم دید.

پدر بزرگ میگفت هر وقت دانه ای کاشتی باید آن گیاه در دل تو جوانه بزند و دلت را سبز کند و آن وقت آن سبزینه ی عجیب است که تو را به سرزمینی دیگر خواهد برد که هیچ افسانه و لوبیای سحر آمیزی تو را نبرده است و نخواهد برد.

پدر بزرگ چه زمانی دورتر که خود جوان بود و نه من بودم و نه حتی پدرم و چه همان زمان که در حیاط خانه دانه کاشتن و قلمه زدن را به من آموخت در همین استکان و نعلبکی و همین کاسه ی مسین چای میخورد و قند می ریخت و این استکان و کاسه چه روزها و چه سبزینه ها و دستها و کارکردن های پای زمین و عصرهای کشدار جمعه و نوای اذان های ماه رمضان و ندیده و من همان روزها هم از دیدن استکان و نعلبکی پدر بزرگ کیف دنیا را میکردم

گاهی اوقات کنارش که می نشستم چای را در نعلبکی می ریخت و آرام به من چای می داد و دستهایش بوی زمین و داس می داد و با هم چای شریکی می خوردیم .

بزرگتر که شدم گاهی قند کاسه ی مسی را خالی میکردم در آن آب میریختم و رقص آب با نور خورشید و کنار حوض خانه شان ، در ظهر تابستان دیدنی ترین قاب زندگی ام بود و با خود از آن شاعر کاشانی میخواندم که :

نور در کاسه ی مس چه نوازش ها می ریزد

حالا سالها از آن روزها و آن لوبیای سحر آمیز میگذرد و چرخ دنیا طوری چرخید که آن استکان و نعلبکی و کاسه ی مسین از میان آن همه به من رسید و من چقدر خرسند از داشتن آن در این همه سال هستم و سالهاست وقتی می نویسم ، نقاشی میکنم ، می خوانم و حتی وقتی به او فکر میکنم این میراث ساده و برای همه بی ارزش ، با ارزش ترین سرمایه و کوه نور من و همدم سالهای رفته ام است و تنها دوستی است که سن آن از من و از پدرم بالاتر است و من هربار که آن را می بینم یاد این می افتم که خاک دوست من است و همه ی لوبیاهای سحر آمیز افسانه ای هستند و سرزمینی در جایی است که پدر بزرگ من در آنجا منتظر بر من است تا باز با هم چایی شریکی بخوریم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 19:56


هرگاه موهای سیاه تو سفید شد ، بدان که خوش ترین دوران عمر تو از بین رفته است

👤حضرت علی ( میزان الحکمه)

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 19:28


وقتی سازنده تاکید به بی شعوری اش دارد

آفتاب آمد دلیل آفتاب

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 16:00


با کلی بودجه از بیت المال برنامه ای ساختند و آن را در رسانه ی ملی به نمایش گذاشته اند . در قدم بعدی میهمان دعوت کرده اند و در آخر به رسم ادب و احترام و از آنجا که سعی دارند حتما در برنامه پیام اخلاقی قرار دهند ، به میهمان برنامه کفن و آگهی ترحیم به اسم و عکس و نام او چاپ کرده و دستش داده اند !!!!

یعنی گراز جلوی اون تهیه کننده و مغز متفکر این برنامه ابوعلی سیناست ، اولا

حالا مثلا میخواهی بگویی دنیا فانی است و باید انسان باشیم و هرچه و هرچه ، آیا این راه آن است دوما ؟

آن تهیه کننده ی محترم وجودش را داشت ، تاکید میکنم ، وجودش را داشت یکی از مسئولین و یا آقازاده ها را بیاورد و این سناریو را برایش اجرا کند و بعد از آن هم سالم در جامعه قدم میزد ؟ سوما

از هرچه بگذریم همه ی انسانها فانی هستند ، اما هزار ماشاالله در این مملکت مظلوم پنانسیل برای دزد پروری و بعضا گردن کلفتی و جواب به کسی پس ندادن هست که خیلی هامان میدانیم و میشناسیم ، کمترین و دم دستی ترین آن آقای خاوری که آش را با جاش برد و الساعه در کانادا به ریش همه ی ما می خندد، چهارما

آقای هادی عامل شما انسان شریفی هستید و حتی اگر خدایی ناکرده نباشید طوری رفتار کردید که ما فقط شرافت از شما دیدیم و یاد گرفتیم و شیر مادر و نان پدر حلال شما باشد و شما در مکتب آقا تختی ها بودید و من شخصا بابت این حرکت شنیع و احمقانه به عنوان یک شهروند عادی پوزش می خواهم.

اون ابله هست شما به دل نگیر


پی نوشت : چرا آقای عامل با اون کفن نزد تو دهن مجری ؟

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 13:49


تمرینات نمایشی جدید و البته متفاوت با نقشی متفاوت تر😉و میزانسنهایی عجیب و سیاه...😈

تقریبا چهار ماه است که تمرین میکنیم و ....
به زودی...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 11:08


آب نبات قیچی با طعم منچ

ظهری بود و در خانه ی پدر فرود آمدیم و آب نبات قیچی را که مریدی به رسم تحفه از مشهد آورده بود زیر بغل زدیم که به ناگه دیدیم اصحاب و اذناب در خانه منچ زمان کودکی ما را یافت نمودند و آن را برایمان پاگشا کردند که ذوق مضاعف از دیدار این بازی نمودیم که فکر میکردیم در تاریخ زندگی مان نابود شده است و روزمان ساخته شد و دلمان خوش شد و مردانگی درمان غلیان زد 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 09:08


همراه اول ، پیامک داد و روز مرد را تبریک گفت . گفت بیا بسته ی شگفتانه ی ما رو بخر ، بهش محل ندادم ، یه ربع بعد گفت خط شما بدهی داره ، خط را یه طرفه کرد 😁

روز مرد مبارک

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 08:48


روزی به نفع تو، و روزی به ضرر تو! چون به سودت شد شادی مکن، و، چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوی آن آزمایش شوی

👤حضرت علی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Jan, 08:12


برای پدر

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 20:58


کریسمس مبارک آقای اسکروچ !!!❤️❤️❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 20:29


برای تو چه بگویم؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤگینم
ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...؟😔 

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 13:04


همایون شجریان ، سحر فروزان و بهروز وثوقی

در حاشیه‌ی کنسرت سان فرانسیسکو ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 12:27


نفر رفته اونطرف دنیا رفته تو قبرستون ، سرپا شاشیده رو قبر " غلامحسین ساعدی " و حالا مخالفت خودش رو با او که سالهاست مرده ، اعلام کرده و فیلم گرفته و نشر داده و اَلَخ...

این طرف یک سری روشنفکر نما !!! که خدای من شاهده حتی اسم پنج تا کتاب این نویسنده را بلد هم نیستند و چه برسه اینکه کتابهایش را خوانده باشند هم ، همزمان دارن خشتک دران میکنند که وا اسفا ! ادبیات به تاراج رفت . فلان شد ! بیسار شد ! و از آب گل آلود ادبیات مظلوم ماهی گیری به نفع خودشان میکنند .

البته که شاشیدن روی قبر " غلامحسین ساعدی " نکته ی مهمی هست اما خب بنده خدای روشنفکر نما ! تو خودت باید اول زنده باشی و روزمرگی زندگی ات در یک حداقل برای زنده ماندن باشه ، بله ! آن وقت عزای بیشعوری آن مردک معترض را هم بگیر

نه با این وضعیت اسفناک زندگی هایمان و با این هوای کثافت که شاید اگر با همین روال پیش برویم چند سال آینده را هم نخواهیم دید و انواع امراض و سرطان ها را بغل خواهیم کرد و این نکته را همواره در نظر داشته باشیم که " غلامحسین ساعدی " حرفش را چه درست و چه غلط زد و رفت و مُرد حالا بعد سالها یکی روی قبرش شاشید ،
نه من و امثال تو که در زنده بودنمان به زندگی شان شاشیده شده است و آینده را تار و مبهم میبینیم و ادعایمان گوش فلک را کر کرده است. ضمن اینکه اندیشه و فکر " غلامحسن ساعدی " با این دست اتفاقات تغییری نخواهد کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

31 Dec, 10:39


یک یاد آوری کوچک

اگر هنوز نتونستید هفتصد سال رو درک کنید که چه مدتی است ، فقط بهتون بگم مولانا حدود هفتصد سال پیش فوت کرد
( تقریبا هفتصد و پنجاه سال )...
همین 😞


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 20:25


روزی روزگاری ، بهرام 😁

پی نوشت:بعد از اجرا و پشت صحنه ی نمایش « تختی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک »

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 15:30


جیمی کارتر( رییس جمهور پیشین آمریکا ) امروز در صد سالگی مرده ، بعد یه سری اومدند نوشتند و خوشحالی کردند که :

" وای ، توی این روزها ما چقدر به یک خبر خوب نیاز داشتیم !!! "

خب بنده خدا ! طرف صد سال زندگی کرده ، هرکاری هم بلد بوده انجام داده ، هرچی هم باید می دیده و می خواسته ببینه دیده و خلاصه ته دنیا رو هم یه نون کشیده و رفته

اونوقت تو به یه خبر خوب نیاز داشتی ؟😁😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 15:14


بریده ای از فیلم «داش آکل»

کارگردان : مسعود کیمیایی
نویسنده : مسعود کیمیایی
(بر اساس داستان «داش آکل» نوشته صادق هدایت)

بازیگران ( این صحنه ) : مری آپیک ، ژاله علو

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Dec, 13:34


برای شما بانو...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Dec, 19:53


بهم گفت : سهیل!چقدر دلت براش تنگ شده ؟
بهش گفتم :
خواب دیدم داره بهم پیام میده ،بیدار شدم جوابش رو بدم ، اما ...😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Dec, 13:16


بروید و در تاریخ مشعشع طبیعت ایران بنویسید ، درختی با قدمت 700 سال که به عنوان موجودی زنده و همچنین شناسنامه ی زنده ی این خاک بود ، توسط یک سری اراذل و به بهانه ی ساخت جاده و آبادانی !!! از ریشه کنده شد !!!!

این درخت که نمادی تاریخی و طبیعی برای منطقه بود،قربانی بی‌توجهی به ارزش‌های زیست‌ محیطی شده است. در حالی که در بسیاری از کشورها برای حفظ گونه‌های ارزشمند طبیعی مسیر پروژه‌های عمرانی تغییر داده می‌شود.

با این کار امروز ( نهم دی ماه سال 1403 ) هفت قرن تاریخ و یک موجود زنده برای همیشه متلاشی شد و کسی هم ککش نگزید 😞

این تصویر لحظه ی حماقت بشری دو پا و انسان نما ! است که دیر یا زود خودش توسط خودش به زوال و نابودی میره و تا وقتی که طرز فکر ما و رفتار ما اینچنین باشه هرگز روی روز خوب را حتی به خواب هم نخواهیم دید و شاید ...
حق مان تمام بلاهایی است که سرمان می آید و به قولی نتیجه ی همین اعمالمان نسبت به طبیعت و اطراف و همنوعانمان است

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Dec, 18:30


درد و دل - درد دوّم ( فروغ )

درد
و دل بخشی جدید و در اصل صحبتها و معاشرتها و بغض های من با وجدانم است .
عاشقانه ها و حرفهای من با زنی است که دیگر نیست 😞
وجدانی که هنوز کودک است
وجدانی که هنوز چشم به راه هست
حالا چشم به راه محبوب یا میر غضب ، الله اعلم

اگر اثر دوست داشتید و یا هر انتقادی داشتید در همین پست کامنت بزارید.

توضیح اینکه این پست باز پخش میباشد و به بهانه ی سالروز فروغ دوباره نشر داده شد
❤️

#درد_دل
#درد_دوم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Dec, 10:06


با دلار بالای 81 هزار تومان و سکه ی بالای پنجاه و هفت میلیون تومان و امکان قیمت گذاری بنزین سوپر در جایگاهها به لیتری بین چهل تا پنجاه هزار تومان ( خبر رسمی امروز ) ، اینجا نوشتن و از عشق نوشتن و به به چه بارانی و ... همه ی اینها بیشتر یک توهین به مخاطبی است که الساعه آگاهم هشت و نه زندگی اش گیر هم است و به هر چیزی برای ادامه و بقای زندگی اش اهمیت می دهد جز به ادبیات و البته حق دارد که همه همینیم و به هم وصلیم و همواره هنرمند نیز باید دغدغه مند همنوعان و هموطنان خود باشد و البته در صفی جلوتر از آنان و بس

رییس جمهور محترم هم که بر مسند نشسته و فقط می خواهد مانند دخترکان پانزده ساله به وضعیت ما گریه کند و گویی نمی داند ما خود داریم به حال خودمان زار میزنیم و اگر گریه کن میخواستیم خودمان بهترین گزینه برای آن مسند محترم بودیم

حرف هم بزنیم و اعتراضی هم کنیم که میشویم جاسوس اسراییل و ضد دین و ضد انقلاب و عامل نفوذی و سلطان فلان چیز

در حال حاضر چیزی ننویسم و نگویم بهتر است اما دل و قلب و حالم با همه ی شماست❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Dec, 08:58


دیشب پیتزا سفارش دادم . بعد از نیم ساعتی پیک رسید و رفتم پیتزا را تحویل بگیرم . وقتی غذا را تحویل گرفتم و پیک رفت مستقیما پیتزا را در سطل زباله انداختم و بالا برگشتم .

گُه بگیرن ، به اون پیتزا و این زندگی که معلم عربی اول راهنمایی من ، باید پیک موتوری اش باشه😔


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 21:46


کار تو‌ باز به این کهنه مَثَل می افتد
گذرِ پوست به دبّاغِ محل می افتد


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 07:17


کشوری که عمو نوروز و حاجی فیروز و ننه سرما داره ، بابانوئل نمی خواد...

#کلفت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Dec, 07:13


چند روزی بود که آن گربه ی عابد و زاهد ، عبید زاکانی مفقود شده بود و به هرجا سر کردند و کردیم نشانی از او نیافتیم که نیافتیم که نیافتیم و من در تفکرات خویش گمان میبردم که او گربه ای زاهد است و برای سیر سلوک سر به بیابان گذاشته و فی الحال دارد خشتک ببر و شیر را می درد که تیمار دار و خواجه باشی خاصه ی او فرمود که این گربه ( عبید زاکانی ) آنقدر بی عرضه است که چند شب پیش تا سر کوچه رفته بوده و کتک مفصلی نیز از چند بچه گربه خورده و دست از پا دراز تر برگشته و البته که خواجه باشی عبید از فراغ او خون میگریست و شب و روز نداشت

باری ، نامه و تعرفه و اعلان و چله نشینی ها نموده تا آن گربه ی زاهد یافت شود و هرچه بیشتر گشتند و گشتیم کمتر یافتند و یافتیم به طوری که دیگر خواستیم او را به ورطه ی فراموشی بسپاریم و تا دیروز عصر که داشتیم از شارعی رد میشدیم و در هپروتمان مشغول به این فکر بودیم که اول مرغ بوده یا تخم مرغ که دیدیم عبید زاکانی کنار کوچه نشسته و ناله میکند . پس خود را به او رساندیم و دیدیم اوضاع و احوال مناسبی ندارد و البته دلمان خواست بابت تمام آزاری که ما را داده او را همانطور رها کنیم که یاد همان گفته ی بزرگان افتادیم که همانا باید با همه ی مخلوقات مهربان بود و رحم کرد تا خداوند باری تعالی نیز به خودمان رحم کند.پس قلب و احساساتمان جریحه دار شد و او را زیر بغل زدیم و به پیش حکیم چهارپایان برده و حکیم رحمت الله فرمود که دستش شکسته و مدعلی العموم و اولیای دم و خواجه باشی عبید نیز رسیده و به امورات شفای وی مشغول شدند و فی الحال عبید زاکانی سالم و سرحال و به مانند شیر غران و در شمایل ابوالهول در انبار نشسته و مشغول به استراحت تا لباس عافیت بر تن کند لابد دوباره گم شود که بزرگان فرموده اند حیوانی که یک شب بیرون خوابید ، خوابیده است و خیابانی شده است و بر وی هرجی نیست😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 20:17


بهش گفتم اذیتم نکن ، من کسی نیست مراقبم باشه...

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 16:10


بابانوئل واقعی، اسقف اعظم ثروتمندی بود که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد و هدیه می‌داد!
معروف‌ترین داستان درباره او انداختن یک کیسه سکه طلا به خانه مرد فقیری از طریق دودکش بخاری بود تا برای دخترانش جهیزیه بخرد! کیسه داخل جوراب مرد که برای خشک کردن آویزان کرده بود افتاد!

دودکش و جوراب کریسمس ریشه در این داستان دارد! 😊


میلاد مسیح و کریسمس بر دوستان مسیحی مبارک باشه 😊


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

25 Dec, 11:18


تا زمانی که زنده ای و نفس میکشی دست از تلاش و جنگ برندار

صدا ، بریده ای از سخنان آقای بیضایی است

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

03 Dec, 09:17


جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه‌ی اطفال مکتب‌ها را با خود بردند.
ظریفی گفت: «این طفلان را کجا می‌برید؟»

گفتند: «تا دعا کنند، که ایشان بی‌گناهانند و دعای بی‌گناهان مستجاب است.»
گفت: «اگر دعای ایشان مستجاب شدی یک مکتب‌دار در همه‌ی عالم زنده نماندی.»

👤لطایف الطوایف، باب دهم، فصل نهم

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 20:04


تو رفته ای بانو و من مانده ام
با این همه قرص ها و
متنفرم از این همه غذاهای بی نمک
و چای های کمرنگ ...😔

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 15:30


همین که " وحشی بافقی " میگه ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 12:47


بدون شرح و ضمن اینکه تبعه ی بیگانه به فلانِ فلانِ همه کس و کار نداشته و بی بُته اش ، میخندد که بخواهد به هموطن من تذکر بدهد و گه مفت تناول کند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

02 Dec, 12:37


اگه دوستش نداری، این فرصت را به کسی که اون رو دوست داره بده

#دو_بار_بخون

👤سهیل_ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 20:08


توماج صالحی آزاد شد ( خبر رسمی )

#پست_موقت

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 19:59


احتمالا نسبت نزدیک دارم با خدای
مردم اغلب وقت «تنهایی» صدایم میکنند


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 13:47


چقدر من بگویم حالم خوب است و چقدر مردمان ساده دل باور کنند میرزا یونس ؟

میرزا یونس ! حالا من هم دیگر نمی توانم بخوابم و چشم به راه کوره راه مازندرانم تا شاید خطی تا شاید خبری از آن سرزمین محترم ، تا نشانی کوچکی از آن معشوقه ی مرمرین و ردی از مهربانی دریا به مشامم برسد و این بار به سر بروم و بازنگردم

میرزا یونس ! من هم همین را میگویم ، این درست است که هرکس زاده ی آن سرزمین محترم باشد ، هیچ حال و هوای علاقه ای برای آمدن و دستگیری از مفلوکینی چون من ندارد ؟

میرزا یونس ! من خواب دیده ام هنوز آخرین پرنده ی " ری را " که روی شلتوک های برنج پرواز میکرد نام او را بر زبان میراند بغض داشت و من تنها تر از همیشه در میان سرزمینی مه آلود ، خسته و ویران به دنبال او بودم

میرزا یونس ! اگر در آن سرزمین محترم او را دیدی ، پیام مرا به او برسان . بگو این شاعر بَدَوی ، از دورها ، دستهایت ، از دور چشمهایت را میبوسد و میگوید حداقل یکبار و قبل از اینکه این بار برای همیشه چشمهایم را روی هم بگذارم ، خط و خبری از خود برسان بی انصاف . بگذار لااقل دل من هم یک بار خوش باشد

میرزا یونس ! من ویرانم ! مثل ویرانی مغول به ایران . من ضجّه میزنم و راه به جایی نمیبرم مثل ضجّه های ضحاک و دماوندی که مانند این دنیا مرا در بند کشیده است و نمی دانم چرا راه به جایی نمیبرم

میرزا یونس ! این را فقط به تو میگویم . هیچ دریایی هیچ زمانی گریه نکرده است و دلش پر از گریه های باران است😞


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

01 Dec, 10:39


از صبح که از خواب بلند میشوم ، همه چیز به صورت احمقانه ای درهم و برهم است .
تلویزیون را روشن میکنم و مردی در شبکه ی تلویزیون آمده و خود را یک شهروند و روشنفکر قانون مدار معرفی میکند و میگوید که حجاب و قانون حجاب قانون است و من به نوبه ی خودم چون قانون است به قانون احترام میگذارم و هرکس به قانون احترام نگذارد چه و چه و چه و من با خود فکر میکنم که یک آقا چرا باید به قانون حجابی که مختص بانوان نوشته شده باید احترام بگذارد و اگر ایراد و چون و چرایی دارد چرا باز از یک خانم در برنامه دعوت نشده است ؟

کانال را عوض میکنم و در همه جا به صورت منظم و هرکس با زبان خود و دو قبضه و مصمّم و در خبرگزاری مربوط به خود دارد آخرین تحولات منطقه را بررسی میکند و در جهان خود ، خود و نیروهایش را برنده می داند و خود را به بهی و دیگری را اَه اَهی می دانند و ذات جنگ همچنان چرک و سیاه باقی می ماند.

کانالهای خانوادگی و ماهواره ای و زندگی های تازه به دوران رسیده های آن طرف آبی و به ظاهر هموطنانم که حتی ارزش دیدن و آن همه با آن همه ناز و ادای ساختگی را ندارد .

از خیر تلویزیون میگذرم و در صفحات اجتماعی وضعیت مطلوب تری نمی بینم . یک جا میبینم دوازده نفر به دختری تجاوز کرده اند ، جایی دیگر یک نفر در یازده سالگی ازدواج کرده و خرم و خندان و قدح باده به دست در حال جمع کردن فاللور میباشد و عده ای ابله تر از او به جرگه ی دوستدارانش اضافه شده اند ، جایی آن طرف تر زنی دارد لباس زیرش را به دیگران نشان می دهد و عشوه ی ارزان میفروشد ، یکی دیگر دارد جنس بنجل دست چندمش را با آب و تاب و تا خرخره به عده ای ساده دل معرفی میکند و تند تند تایپ میکند قیمت دایرکت ، قیمت دایرکت و این بازار مکاره ی دم دستی دست چندم را همه محلی برای بازار دیجیتال و به روز خودشان می دانند ، یکی دیگر دارد مانند خوک غذا را با ولع میخورد و میگوید اگر تا فلان تاریخ از این سگ پزی خرید کنید دو کاسه سوپ رایگان هم به شما داده میوشد !!!

همه و همه را میبینیم و میشنوم و در یک مورد همه ی این جماعت را متفق القول میبینم که همه شان میگویند ما مردمانی با فرهنگ !!!! و با قدمت فرهنگی بسیار بالا هستیم اما بلافاصله رشته ی افکارم به هم میخورد چون خانم همسایه مان دارد با مرد همسایه ی روبرویی اش مشاجره و دعوایی میکند ، چرا که مرد همسایه گفته چرا که صدای سگ شما در ساعات نصفه شب آرامش ساختمان را به هم ریخته و خانم همسایه با شدید ترین و شنیع ترین کلمات پاسخ می دهد که سگ او بیشتر از همه ی ساکنین میفهمد و شعور دارد !!

یاد روزهای پسین خودم و شانس بد اقبالم برای ادامه ی این زندگی دم دستی می افتم و یاد حرف بودا می افتم که میگفت :

آدم‌های گناهکار به "مرگ" محکوم نمیشوند،
آدم‌های گناهکار به "زندگی" محکوم میشوند😞😞😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 18:57


زنگ که زد ، یهو وسط حرف زدن بهش گفتم من همیشه و از کودکی دوست داشتم یه بار مثل فیلمها توی تختم صبحونه بخورم یا مثل فیلم لورل و هاردی یک شب با کفش توی تختم بخوابم .

توی دلم و به خودم گفتم :
«آدمیزاد وقتی بزرگتر میشه ، دلش کوچیک تر میشه😔»

اون گفت تو به کدوم رویای بچگی ات رسیدی؟
خندیدم و گفتم ، تنها چیزی که بهش رسیدم این بود که مثل مادر بزرگ توی لیوان چایی شیرین ، نون سنگک خرد کردم و خوردم و‌کاری که هنوز و گاهی و یواشکی توی تنهایی خودم و بعضی وقتها میکنم

یاد مادر بزرگم که افتادم ، دلم گرفت و بعد از مادر بزرگم‌ براش گفتم و نمی دونم چرا وقتی از اون گفتم گریه ام گرفت
موقع قطع کردن گفت :

راستی ، تو هیچ کاری نکن ، نه سراغ بچگی ات برو و نه به هیچ خاطره و‌کاری سر بزن و نه کاری اضافی کن،
فقط بشین و بنویس و همین بهترین کار برای تو هست. گوشی رو که قطع کرد استکان چایی سرد شده بود و من داشتم به این فکر میکردم که گل آفتابگردان انسان بزرگتری است یا شاعر بزرگتری ...

#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 11:40


سُهِیل مَلِکی🖊 pinned an audio file

سُهِیل مَلِکی🖊

30 Nov, 11:39


حدود هفت صبح است . مرد سرویس کار، دخترکش را که به مدرسه رسانده است و یکراست سراغ من آمده و در آشپزخانه سر و صدایی راه انداخته است که نگو و نپرس و دارد همه چیز را و البته مغز مرا از ریشه سرویس میکند ، طوری که فکر میکنم من تا قبل از این در غار زندگی میکردم. می داند هیچ وقت هیچ چیزی به او نمی گویم .

من پشت پنجره ایستاده ام و ملافه ای سفید روی شانه ام انداخته ام . آسمان گرفته و همه چیز در داخل خانه یه صورت احمقانه ای سرد و ساکت و بعضی هایشان از دست رفته شده اند و همه چیز خاک گرفته است و تمام گلدانهای خانه خشک شده اند . طوری که حس میکنم روی خودم هم خاک گرفته است . مرد سرویس کار از داخل آشپزخانه میگوید سرویس شوفاژها و پکیج تمام شده است و حالا می شود شوفاژ ها را روشن کرد و خانه تا ساعاتی دیگر هوای گرم را به خود میبیند و میگیرد .

پشت پنجره دو گنجشک نشسته اند و به شیشه میکوبند . آنان در بیرون سردشان است و من در داخل خانه سردم است . آنان می خواهند به داخل خانه و قفس من بیایند و من دلم می خواهد از قفس این خانه رها شوم . من دلم می خواهد این دو گنجشک کوچک داخل بیایند ، سردشان است . اما یادم می افتد که آنها آزادند و این خانه قفس است و من در قفس و آنها این باردارند از پشت شیشه مرا می نگرند .

به داخل پذیرایی می روم . روی همه ی مبلها را ملافه ای سفید کشیده ام . روی یک مبل مینشینم . ملافه ی روی شانه ام را روی سرم میکشم و حالا به بخشی از اسباب خانه تبدیل می شوم و صدای نوک نوک زدن گنجشکها به شیشه ی پنجره را از زیر ملافه می شنوم و دوست ندارم آنان به قفس من وارد شوند و دلم از ماندن در قفس این دنیا ملول است.


👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

29 Nov, 18:05


نوستالژی - 4

نوشته و صدای : سهیل ملکی

برای کودک درونم...

نظرات و انتقادات سازنده ی شما در بهبود کیفیت پادکستها بسیار تاثیرگذار خواهد بود 🙏


با هندزفری گوش کن ☺️

#پادکست
#سهیل_ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

20 Nov, 20:40


و بانگ برآمد که : « خواجه برفت ...»

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 18:03


طبق مشاهدات محدود و شخصیم اینطور بنظرم رسید که واکنش‌ها به "روز جهانی مرد" در شبکه‌های اجتماعی کم‌رنگ، بی‌رمق، بی‌علاقه و برای از سر وا کردن بوده. مثل همین يادداشت.

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 16:03


کاش اتفاقی می افتاد ، مثلا یک داداش حبیبی هم بود که من را از وسط خیابان جمع میکرد و امامزاده داوود میبرد تا بَل من هم مانند دیگران اهلی شوم.

کاش اتفاقی می افتاد ، مثلا یکبار و اینبار تو شعرهای مرا می خواندی و میگفتی :
"شاعر ! چه شعرهای قشنگی" و من میگفتم همه ی این شعرها را من برای تو ، همه ی این شعرها را من برای آن دو چشم قاجاری تو نوشته ام بانو...😞

کاش اتفاقی می افتاد ، تو برمیگشتی و من در سرم نام تو نمیچرخید و تا دنیا ، دنیاست فقط تماشایت میکردم و یک شب می توانستم بعد از این همه سال ، آسوده بخوابم

می بینی بانو؟ تو سالهاست رفته ای و من سالهاست که شاعر شده ام. حالا من هم سوته دل تر از همیشه ، مجنون وار و شبانگاهان در تمام کوچه ها برای یافتن یک نشانی ساده از شما ، پرسه میزنم و هرچه بیشتر میگردم ، کمتر می یابم و دلتنگ تر می شوم و هیچ داداش حبیبی نیست که دستم را بگیرد و سوار بر خر مُراد دنیا کند و در آستانه ی آن خانه ی متبرک و به سوی آن روانه ام کند تا من دخیلی برای بازگشت تو ببندم و باقی عمر دست و دلم برای تو پر نکشد .

نمی دانم بانو جان ! دیگر حوصله ای نیست .شاید ما هم
" همه عمر دیر رسیدیم "...😞

غربت مرگ من به مانند غربت مرگ مجید سوته دلان در روزی ابری و مرگی سرد خواهد بود و این بار هیچ داداش حبیب ظروفچی ای غم دل من را در هیچ ظرفی نمی تواند جا دهد

پی نوشت : بریده ای از فیلم " سوته دلان " به قلم و رژیستوری " علی حاتمی "

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 12:28


واعظی بر سر منبر می گفت هرگاه بنده ای مست میرد ، مست دفن شود و مست سر از گور بر آورد
خراسانی در پای منبر بود گفت : به خدا آن شرابیست که یک شیشه آن به صد دینار می ارزد

👤عبید-زاکانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 09:28


‏دولت دیروز نرخ معاینه فنی خودروها رو ۳ برابر و امروز عوارض جاده‌ای رو تا ۱۵ برابر افزایش داد!
ضمن اینکه دو روز پیش نیز قیمت هر شانه ی تخم مرغ تا سی هزار تومان افزایش پیدا کرد و البته قیمت خودروهای داخلی اجازه بیست و پنج درصد افزایش قیمت را گرفت .

یعنی با ماشینی که تا بیست و پنج درصد نسبت به روز گذشته گران شده است ، از آزاد راهی که عوارضش تا 15 برابر افزایش پیدا کرده است گذر میکنیم و انتهای سال هم معاینه ی فنی که که تا سه برابر افزایش قیمت پیدا کرده را تحویل میگیرم و آن هم شاید .

چون همانجا میگویند که وسیله ی نقلیه ات همه جایش ایراد دارد و برو و درستش کن و برگرد.

می ماند تخم مرغ که آن را هم باید با این اوضاع کاربری شیاف را برای خود در نظر بگیریم تا شاید دلمان خنک شود و اگر آقایان بابت آن ایرادی نگیرند و پولی طلب نکنند.

این وسط گور بابای کارمند و کارگر و بازاری و ...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 08:22


مرد

با صدای : حمید عسگری
شعر : حمید عسگری
تنظیم : شهاب اکبری

برای همه ی مردانی که گم کرده ای دارند😞

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 08:00


-مرد گریه نمیکنه
-مرد تعصب داره
-مرد باید تکیه گاه باشه
-مرد باید بار مالی خانواده رو به دوش بکشه
-دختر با هزار آرزو و امید به خونه ی مرد میاد ( راستی مرد آرزوهاشو کجا میبره؟ )
-در تمامی مراحل حساس و کلیدی و احساسی مرد باید پیشقدم باشه
-خانمها مقدمترند
-کار مال مرده
-سختی ها ازت مرد میسازه
-سربازی!
-مهریه ای که همه با وجود شعار دادن های برابری حقوق مرد و زن ، راضی به حذفش نیستند
-حسرت پوشیدن لباسهای رنگی
-تحریم احساسات

این اصول ( اصول بالا ) تا موقع مرگ و قبر با ما مردان هستند و قطعا افرادی و استثناعاتی دارد ، اما در کلیات به همین صورت هست و همه خود واقفیم و من شخصا به عنوان یک مرد برخی از این اتفاقات را تجربه کرده و خواهم کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

19 Nov, 07:31


" روز مرد "
به همه مردانی که مرد بودنشان در نرینگی خلاصه نمی شود مبارک 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 15:32


به بهانه ی هفته کتاب و کتابخوانی کلیه ی آثار اینجانب در سایت ایران کتاب با بیست درصد تخفیف و در سایت اسنپ شاپ با پانزده درصد تخفیف و خرید اقساطی و سایت ناشر محترم ( نشر جامه دران ) آماده ی توزیع و تحویل به علاقمندان میباشد.

توضیح اینکه در کتابهایی که از طریق ناشر سفارش داده شوند به صورت امضا شده به دستتان خواهد رسید 😊

لینک فروشگاهها جهت خرید آثار

فروشگاه اینترنتی اسنپ شاپ
https://snappshop.ir/product/snp-1603619390?nip

نشرجامه دران
http://jamehdaran.com/

فروشگاه اینترنتی ایران کتاب
https://www.iranketab.ir/profile/63704-%D8%B3%D9%87%DB%8C%D9%84-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 12:44


طلوع
با صدای : سیاوش قمیشی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

18 Nov, 09:01


مرد در مترو کتاب می خواند . او دارد هزار و یک شب " تسوجی " را می خواند .
ساده به یاد می آورم زنده یاد ( درویش ) " حسین آهی " که در پیاده روی خیابان انقلاب و آن گرمای دیوانه کننده ی مرداد ماه و کاپشن بهاره به تن !!! درویش وار و فارغ از دنیا ، راه میرفت و شاهنامه به دست داشت و کتاب می خواند و سرش به کارش گرم بود و ای وای کسی نفهمید که او که بود و که بود و که بود 😭

اوسا چُسک ها ( بخوانید فضولهای دیجیتال ) از این آقا عکس گرفته اند و نوشته اند که این آدم ادا در می آورد و ادایی است. می خواهد بگوید کتاب خوان است .
خب او کتاب خوان است و ادای کتابخوانی را در آورده است. گمان نمیبرم که در وسط مترو زنای محصنه کرده باشد !!!

اگر کتاب خواندن و آن هم در شلوغی مترو ادایی باشد چه رفتاری پسندیده تر از این که یک نفر دارد شو و ادای یک فعل خوب را نشان می دهد . شاید کسی دید و به سرش زد عصر ها که به خانه می رود و در مسیر و در مترو چند ورق کتاب بخواند .

شاید ناشری به همان دستفروشان داخل مترو که تیغ و کسیه حمام میفروشند چند جلد کتاب داد تا آنان حتی در کنار کسب خودشان کتاب بفروشند .هرچیزی بالاخره باید از جایی شروع شود

اما اگر اقدس دَگوری ( بلاگر ) پیش عذرا ته کوچه ای بره و فالوور بخره و با یک صفحه ی میلیونی ، همایش بزاره و بادیگارد دنبال ما تحت خودش راه بندازه و آخرش بفهمن این همون صغری کچله که دوره بند انداختن رو تو حموم زنونه از زینت دلاک یاد گرفته یا هرچند وقت یکبار یک موجود عقل نارس بی نمک و چندش توی خیابون جلوی راهتو بگیره که آقا شما با فلان ات رو پایی زدی یا خانم شما انگشت تو دماغت کردی بسیار نیکو پسندیده حساب شده و خیلی افراد به روز و متفکر و ایده پردازی هستند و اینطور می شود که این روزها همه داریم میبینیم و میشنویم و خیلی هامان تبعات آن را تا خرخره و بر اثر فرو رفتن چوبش در خودمان را حس میکنیم.

اگر همه ی این جماعت را با هم و یکجا در یک طویله ی واحد جمع نماییم و از آنان بخواهیم که فقط و فقط نام ده شخصیت شاهنامه را بگویند ، شخصا صورتم را ماست میمالم ، کتاب خواندن و تشویق به کتابخوانی پیشکش

راستی هفته ی کتاب و کتابخوانی کماکان مبارک و میمون باشه ... نه ؟😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 13:10


La Passion
Gigi D'Agostino

گوش کنید و پرتاب شوید به همان روزهای رفته ...

#موسیقی_ملل

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 12:18


روز جهانی خرس !!!

جمعه روزی بود و در خانه ی پدری مثل مَخمل ، گربه ی خانه زاد خانه ی مادربزرگ رو به آفتاب لم داده بودم و دست به سیاه و سفید نمیزدم که غزاله بالای سرم آمد و گفت که او را به پارک ببرم و من هم گفتم امروز روز جهانی خرس است و هیچ عمویی نباید تکان بخورد و باید مانند خرس ها بخوابد و به خواب زمستانی برود و تا بهار هیچ کاری نکند و فقط رو به آفتاب دراز بکشد تا حدی که زخم بستر بگیرد و بچه هاج و واج مرا نگاه کرد و رفت و من خشنود از نقشه ی زیرکانه ی خود بودم .

ساعتی نگذشت به با یک سبد عروسک و همه ی عروسکها از دَم خرس مراجعه کرد و آنها را جلوی من گذاشت و گفت مرا که پارک نبردی ، پس لااقل نسترن و پارمیدا و مریم و ... همه را به خط کن و به آنها عسل بده و بعد آنان را یکی ، یکی را روی پا بذار و بخوابان و این یکی را سرپا بگیر و تا آخر زمستان باید به آنها رسیدگی کنی و در آخر هم قهر کرد و رفت !!!

و من ماندم با یک اتاق پر از خرس های رنگارنگ و داشتم با خود فکر میکردم که ای کاش او را به پارک برده بودم و عذاب نگهداری از یک گله خرس را به دوش نمیکشیدم و حالا تا آخر زمستان با این همه خرس چه کنم که اگر مویی از سر یکی از آنان کم میشد خودم را رو به آفتاب سرخ میکرد و کاری میکرد که شبانه به آلاسکا مراجعه کنم و به صورت خودجوش خود را تقدیم خرس های آنجا کنم تا مرا بخورند و همگان نفس راحتی بکشند😁

والله مع الصابرین

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

17 Nov, 07:09


به عنوان یک آقا که به سربازی رفته ام ، این رو خدمتتون عرض میکنم اون چیزی که دور دست این سرباز میبینید ، کش سر دوست دخترش نیست . بلکه یک کش ساده است که ما بهش میگیم "گِترِ شلوار " و برای نظم و نظام و ترتیب دم پایِ شلوار ، با استفاده از این کش آن را مرتب میکنیم و معمولا همه ی سربازها در دوران خدمتشون این وسیله را دور دست دارند ، چون اگر به هر دلیلی نباشد یا در اعمال آن کوتاهی شود ، قطعا اضافه خدمت را با خود به ارمغان می آورد و این مساله را بسیاری از آقایان که باز به خدمت سربازی رفته اند می دانند و با آن آشنا هستند.

پس خواستم بگم ، فریب این پست های دوزاری و دم دستی شبکه های اجتماعی را نخورید و اگر با این صحنه روبرو شدید ، اصلا فکری دیگر نکنید . تازه این یک مورد دم دستی از این نوع پستهای دوزاری تر است . اما در خیلی از مواقع این مدل پستها باعث سوتفاهم و مشکلاتی شاید برای ما بشوند.

ضمن اینکه ، خدا قبول کنه ، یک جوان سرباز آنقدر دغدغه و چالش در دوران سربازی خود داره که حالا به قول این بلاگر دوزاری کشِ سر موی دوست دخترش دور مچ انداختن توش گُمه

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Nov, 20:44


از دوازده شب به بعد ، زندگی وارد جزئیات میشه

#دو_بار_بخون

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

16 Nov, 15:04


گفت که من حتما تو را در همین جا و پای همین درخت بید مجنون ، به خاک میسپارم و سپس عکسی فرستاد و کلی خندیدیم و گویی کسی داشت نشانه هایی را نشانم میداد و من خود را به بی نشانی میزدم 😞

گفت اصلا نشانی ما همین بید مجنون و همان گندم سبز

گفت این نیمکت کهنه هم بهانه ی خوبی است که هر روز که رد میشوم بنشینم و برایت فاتحه ای بخوانم و باز بخندیم و من بروم و توپای همین درخت بید مجنون بمانی

گفت که من هر شب برای رفتن به خانه از اینجا رد می شوم و مزار خالی و خیالی ات را میبینم و برایت فاتحه ای میخوانم و باز میخندم و میروم

گفت او تنها کسی است که تو را میشناسد . همان درخت بید مجنون را میگفت

من گفتم من خوشحالم که تو در پای این بید مجنون خواهم ماند . مجنونی که مجنونی در بالای سرش مراقبش است و بر بالای سرش خیمه ی زده و مجنونی که هر روز از بالای سرش رد می شود و برایش فاتحه می خواند .

به او گفتم اگر او بیاید ، قول میدهم از جهان مرگ رقص کنان باز به همین زندگی برگردم و روی همان نیمکت بنشینم

گفتم اما اگر نیامد ، لااقل تو برایم فاتحه ای بخوان
مهم نیست ، حتی اگر نیمه شب باشد 😞


#شب_نویسی

👤سهیل-ملکی


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Nov, 19:58


سلام بر شاعری که شعرهایش را نخواندند و رفت ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

15 Nov, 18:36


یعنی اگه از وقت و پول و اعصاب خودتون گذشتید ، حتما این فیلم را ببینید .

نه قصه ، نه کارگردانی ، نه تدوین‌ ،نه بازی و خلاصه و در مجموع یک فیلم آبگوشتی خیلی ضعیف که حتی و شاید گیشه ی خوبی هم نداشته باشد .

تنها نقطه ی قوت آن چند لحظه ی بسیار کوتاه کمدی از تنابنده است و‌ تمام

و در ادامه شوخی های دسته چندمی دهه شصتی که هرکسی برای بار هزارم شنیده و سریال اوشین و سو استفاده از جنگ و شوخی های دم دستی با آن و در یک کلام گدایی خنده از مخاطب با طعم نوستالژی 😔
در این فیلم سازندگان آن به ریش شما می خندند ، نه شما

پی نوشت : این یادداشت ، نظر شخصی است

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 19:59


اگر دوست داشتی ، تو هم یک عکس از کتابخانه ات بگیر و اینجا ، بگذار
(در قسمت کامنتها)

البته اگر دوست داشتی😌
البته اگر دوست داشتی❤️
البته اگر دوست داشتی☺️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 13:06


چگونه کتاب را در شهرهای خودمان بخریم و تحویل بگیریم؟
به بهانه ی هفته ی کتاب و کتاب خوانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 09:22


در میانه ی راه خانه به خانقاه بودیم ، تا برسیم و بَل مشکلات عوام الناس و مردمان را حل کنیم و از این راه نانی حلال بخوریم که بزرگان فرموده اند جوهر آدمی ، کار است و بعضا نان و آن هم حلال که یه یکباره در وسط خیابان ، خر فرتوت مان ( ماشین ) به ناگاه منفجر شد و از تمام منافذ آن دود برخاست و ما بیرون آمدیم و انگشت حیرت به دهان خاییدیم که چه بر سر این وسیله ی نقلیه ی ساخت کشور آمده که دیدیم زودتر از ما ، مردمان جمع شدند و هریک برای خود کارشناسی بود ، پس کارشناسی ها کردند و رفتند و موج دوم که "اوسا چُسک ها "بودند ، آمدند و آنها هم نظریه پردازی کردند و این جماعت ماندند و مانند مگسی در زیر گوش ما وز وز نمودند و در اعصاب ما سیال و در حال حرکت ، پس آیه ی شریفه ی والکاظمین الغیظ و العافعین علی الناس را خواندیم و به امداد خودروی شهر زنگ زدیم که کجایید که ما و خرمان منفجر شدیم ، پس مامور امداد پس از ساعتی با ناز و ادا و عشوه و شور آمد پشت چشمی نازک کرد و گویی فی الحال در حال شکافتن هسته ی اتم بوده و گفته اند بالای سر خر شیخ برو ،
فی الحال ، کاپوت ماشین را بالا زده و از قسمت جلوی ماشین داخل رفته و هرچه را که دیده و ندیده به علت اینکه داغان شده تعویض نموده و تا چندی دیگر از ماتحت ماشین بیرون می آید و فکر کنیم یک ماشین دیگر برایمان دارد دست و پا میکند و به غیر از فندکی و غربیلک فرمان و سایه بان ماشین همه چیز فعلا در حال تعویض و یا تعویض شده است .

ما نیز در این فرصت ، دست به سوی آسمان گشوده ایم و از بابت این ماشین و آن امداد و امداد غیبی و امداد گر با ناز و عشوه و همه و همه شکر گذار ایزد منان هستیم و مرد امدادگر فعلا به اندازه ی یک زن پا به ماه ناز و ادا دارد و تشنه اش هم شده که برویم و یک آبمیوه در حلقش فرو کنیم تا شاید سریعتر کارمان را راه بیاندازد و ما خودمان را از وسط خیابان جمع کنیم تا یکی از همین پیرمردهای کارشناس و اوسا چُسک را که فی الحال زیر گوش ما مشغول به نصیحت ما در باب آداب جوانی و کوتاهی و رسیدگی نکردن به ماشین و یادش بخیر ، یادش بخیر گفتن های جوانی اش است را خفه نکرده باشیم

ان الله لا یحب اوسا چُسکون 😁

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 07:57


به بهانه ی هفته ی کتاب و کتاب خوانی

این هفته و این بار تو کتابی را ، در زیر همین پست کامنت کن تا دوستان دیگرمان ، آشنا بشوند و استفاده کنند 😊

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

14 Nov, 07:53


۲۴ آبان در تقویم ایرانی روز کتاب و کتاب‌خوانی است.

این روز، یکی از روزهای هفته کتاب است و هدف آن گسترش کتاب‌خوانی است❤️❤️❤️


وقتی کوچیک بودم دوست داشتم برم یه جای خیلی دور واسه همین همیشه با چمدون بسته میخوابیدم، ولی خب جایی نداشتم که برم...
بخاطر همین کلی کتاب میخوندم؛ چون بلافاصله بعد از باز کردن هر کتاب میتونستم به یه جای دیگه سفر کنم.

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 21:44


و « هاگیرواگیر» ی که از داخل کاغذهای نمایشنامه اش زنده شد و اشخاص آن از داخل کتاب جان گرفتند و روی آن صحنه ی محترم ،سنگلج را می گویم ، رفتند و مانا درخشیدند و در تاریخ ذهن من و هنرهای نمایشی ایران برای همیشه ماندگار و مانا شدند و امشب قصه ی شان با تقریبا سی شب اجرای موفق به پایان رسید

ولی شاید در روزها و ماهها و سالهای پیش رو ، باز و از نو در خانه ی « عصمت خون جیگر » برای اهل هنر و دوباره باز شد و باز موچول میرزا و گنجعلی میرزا و یولقلی بیک با کوتاه خانم و سکته باجی و اضافه باجی و این بار برای جشن عروسی رجب غوره شادی و پایکوبی میکردند و شاه عادل تری سایه ی حکومتش بر سر آنان بود و هیچ میرزا رضایی در پی ترور هیچ بابا شاهی که پشت در مستراح آفتابه به دست بود ، نبود

تا آن زمان ، هیهات ، هرچه باداباد

به وقت بیست و سوم آبان ماه و اجرای آخر نمایش « هاگیرواگیر»

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 20:36


از میان همه ی شما ، من فقط منتظر یکی بودم که نیامد 😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 13:08


ایران ، تنها جایی در کره ی زمین هست که آب آشامیدنی رو در شیشه ی مشروب و در یخچال قرار میدن و محتویات شیشه ی مشروب را در ظرف آب معدنی حمل میکنند

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

13 Nov, 11:05


مهربانی را بیاموزیم

موسم نیلوفران در پشت در مانده است
موسم نیلوفران یعنی که باران هست
یعنی یک نفر آبی است

موسم نیلوفران یعنی
یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی
می شود برخاست در باران

👤محمد رضا عبدالملکیان

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 21:09


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
«سهیل، همیشه آدمایی که حرف برای گفتن ندارن ، قضاوت میکنند ، پس به حرفشون اهمیت نده ...»

#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 18:13


دلم گرفته است
مثل همه زنانی که به زمین خیره می‌شوند،
و انگشترشان را می‌چرخانند

دلم گرفته است
و تو بیشتر از همه مسئول منی
و چشم‌های زیبای تو
که از درون به من می‌نگرند

قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست، اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد

غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود

در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند


👤مرحومه الهام اسلامی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 16:44


مصاحبه ی " فاطیما سرلک "
بازیگر نقش " عصمت خون جیگر " در نمایش " هاگیرواگیر " 😊

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 12:58


لب دریا

با صدای : رامش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

12 Nov, 12:11


فردی در جایی خطایی کرده ، پا از حد فراتر گذاشته ، خط قرمز رد کرده و هرچه و هرچه و فیلم شیطنتش در فضای مجازی پخش شده و حالا برخی از افراد بیکار و بیعار و مانند خوکهایی بیمار در به در به دنبال فیلم این شیطنت هستند و آن را دست به دست میکنند و آنها هم گویی که از این قطار نجاست جا مانده اند ، به کل مخاطبین خود گاها پیام میدهند که فیلم فلانی را بفرست .
( نمونه ای که امروز برای خودم فرستاده شده را در عکس میبینید !!!! )

حالا گیرم فیلم فلانی را فرستادند و تو دیدی ، خب به تو چه می رسد ؟ قاضی شهری ؟ وکیل و وصی و مدعی العمومی ؟ فضولی ؟ و از همه مهم تر ، مریضی ؟

تو چه می خواهی بگویی ؟ می خواهی بگویی کار او بد و اَه اَهی بوده است ؟ خب تویی که آن فیلم را میبینی و نشر میدهی چه فرقی با او داری ؟ که فعل تو بدتر و زننده تر از اوست

تو چه می خواهی بگویی ؟ فیلم را ببینی که چه بشود ؟به قولی از کباب الان فقط بوی آن نصیب تو می شود .

هنوز و بعد از این همه سال ، اتفاقی که برای آن دخترک ، زهرا امیر ابراهیمی را میگویم از یاد نمی برم . منکر اشتباه او نیستم و درباره اش حرفی و دخالتی نمی کنم . اما هنوز آن قاب چرک از افرادی که در کنار خیابان سی دی او را میفروختند و پول به جیب می زدند را فراموش نمی کنم .

گاهی اوقات فکر میکنم فرهنگ داشتن اکتسابی و قسمت عمده ای از آن از بطن خانواده متولد نمی شود ، بلکه فرهنگ داشتن بر اثر تعاملات درست انسانی در جامعه و همین کوچه و بازار و بین مردمان خلق می شود و تمام این اعیاد و روزهای مربوط به کوروش و داریوش و آن لوحی گلی گندیده که بیشتر شبیه به یک شوخی چرک برای بسیاری از ما هست ، فقط حرفی مفت است و مردمان واقعی و فرهنگ واقعی اکثریت ما همین ها هست که امروز و در جامعه می بینیم .
افرادی که نهایت زرنگ بازی مان یک باک بنزین جلو تر زدن ، کلاه همدیگر را برداشتن و دله دزدی ها و سر در ما تحت زندگی دیگران کردن هاست و فکر میکنیم که دنیا برای ما تخم دو زرده گذاشته و ما پشکل خاصی از طویله ای خاص تر در این دنیا هستیم و وقتی می میریم ارزش مان از همان پشکل هم کمتر می شود و به ناگهان به فراموشی سپرده می شویم مانند خیلی هامان که به فراموشی سپرده شدند و تاریخ نام آنان را از ذهن خود پاک کرد

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 16:09


در خانقاه جلوسیده بودیم که دیدیم " ابو منصور زِپِرتی" که پدرش سالها پیش از مریدان پر و پا قرص ما بود هراسان بر ما وارد شد و چون هراسان بود نتوانست زمام امور خود در بر گیرد و پایش لیز خورد و پس از لختی در ما وارد شد و همانجا سکنی گزید که مریدان مرارت بسیار برای در آوردن او از ما کشیدند که فی المجلس او گرمابه و ما جوالدوز لازم گشتیم.

باری ، چون پدرش از اذناب و مریدان خاصه ی ما بود و هر چند وقت باری و شبانگاهان روی سیب ما مواردی ومجالسی از ضعیفگان بلاد کفر و در حالات مختلف می فرستاد و ما خوش خوشانمان میشد او را بخشیدیم و شرح ما وقع آن همه هراسانی اش را پرسیدیم.

ابو منصور عرض کرد که مدتی است " جی اِفی " اختیار کرده و به او دلبسته و وابسته شده است و حالا در روزهای آتی که قمر در عقرب است یوم میلادش است و مانند دراز گوشی در گِل مانده که برای آن "جی اِف " مَهرو چه ابتیاع کند و پرسان پرسان و بعد از گذشتن از هفت کوه و هفت بیابان و هفت دریا به ما رسیده تا ما مشکل او را بگشاییم تا بل خدا نیز ما را در جایی بگشاید که البته در هنگام ورود ابومنصور ما تا پس سر گشوده شدیم.
پس گفتیم مشخصات او برای ما بازگو که ابومنصور گفت :
دخترکی باشد از تیره هلوسانان ، قدی چون سرو، گیسوانی چون آبشار طلا و چشمانی چون آهو

پس ما دست در محاسن فرو بردیم و مشغول به تفکر از باب پیشکش که ناگه همان مرید پفیوز مسلَک که در مجلس و در کناری نشسته بود و دستش تا زیر بغل در میان خشتکش بود گفت : "یا شیخ من پاسخ زپرتی را دهم ؟"

ما نیز چون " جی اِف " نداشتیم و مانند خر مانده بودیم که خود چه بگوییم پس به آن مرید آری گفتیم و این نوع امور را در خور مریدان دانستیم و گفتیم و ما مشکلاتی عظیم تر را به دست خود باز نموده و سیس پدر خوانده گرفتیم و چون به مانند پدر خوانده گربه ای نداشتیم که سرش را ناز کنیم دستمان را در خشتک کردیم و اعضا جوارح و خودمان را ناز کردیم و دلمان شاد شد.

پس آن مرید پفیوز مسلک رقعه ای به" ابو منصور زِپِرتی "داد و گفت:" که ای ابومنصور! بدان و اگاه باش که این رقعه ای جادویی باشد و اگر آن "جی اِف" تو آن را در نهان باز کند فی المجلس بر تو میلش فزون تر شده و هیچ چیزی از تو طلب نکند و هر چیز دارد به پای تو بریزد .
پس ابومنصور موهایش از این رقعه درجا ریخت و ما نیز دست در خشتک ماندیم که این مرید گوزو به چه نحوی به این کرامات رسیده و ما که شیخ شهریم چرا این کرامات را در نیافتیم و حسودی مان گُل کرد

پس ابومنصور را گفتیم تا تو به خلا برای قضای حاجت روی ، ما نیز آن رقعه را مهر و موم میکنیم و ابومنصور را دو در نموده و رقعه را از مرید پفیوز مسلک درخواست نمودیم که اول آن را نمی داد و پس از لختی که چوبی در میانش کردیم رقعه را گرفتیم و باز نمودیم و دیدیم که وی آلت تماسلی خودش ( شماره ی همراه ) را روی آن نوشته و خواسته "جی اِف" ابومنصور را قُر بزند .

ما نیز از این حجم بی شرفی آن مرید انگشت به دهان ماندیم و مریدان را جملگی به خط نموده وجملگی خشتک و همه جایش را دریدیم و او را به میان بیابان رها نمویدم و بعد از گذشت سه روز ابومنصور که دچار یبوست حاد بود از خلای خانقاه بیرون آمد و او را با شاخه گلی به سوی آن ضعیفه ی آهو صولت روان نمودیم و گفتیم :

"دختر باید تو رو به خاطر خودت بخواد ابومنصور ، نه مال و منالت اسکل"

پس ابو منصور از این همه کرامات ما خون گریست و خشتک دراند و به بیابان زد و در راه از کنار همان مرید پفیوز مسلک که گرگان بیابان به او تجاوز کرده بودند رد شد و انگشت تعجب برگونه خایید که این مرید که تا الان در خانقاه بود و فی الحال چگونه بر زیر دست و پای گرگان و فراخ شده باشد و ایمانش بر ما دو چندان گشت

ان الله لا یحب الپفیوزون😁

#قجری_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 11:34


نیما یوشیج و انقلابی که در شعر معاصر به‌ پا کرد!


#فرزند_ایران

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 09:24


ویدیو را خیلی وقت هست که در آرشیو دارم، آنقدر که حتی نمی دانم از کجا آورده ام و چه کسی آن را برایم فرستاده ، اما بعضی روزها و آن هم شاید بارها میبینمش
با خود میگویم ، گویی همه ی ما به یک فرشته و بیشتر به صبوری و توجه به اون فرشته و جدا از جنسیت مان نیاز داریم.
ببینید این قند مکرر را ...😊

این ویدئو را باید بوسید ❤️

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

11 Nov, 09:06


آی آدمها

شعر : نیما یوشیج
با صدای : احمد شاملو

به بهانه ی 21 آبان و سالروز تولدش ❤️

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 19:30


اصغر همت ، امشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 15:30


برای شما بانو...😞

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 13:31


ضرب المثل یا مَتَل ها گونه هایی از بیان و کلماتی عامیانه هستند که معمولا نکته ای پند آموز در آنها نهفته شده .
این سخنان که اکثریت ما در گفتگوهای روزمره ی خودمان استفاده میکنیم و آن را معمولا در قالب پند و یا حتی "متلک" که خود ریشه ی متلک هم از آن گرفته شده بیان میکنیم معمولا یا قصه ای برای پیدایش آن داشته اند و اگر هم نداشته اند قطعا در طول تاریخ شفافیت آن از بین رفته.

سعی کردم با تحقیق و گرد آوری در این مورد خیلی از این متل های شیرین را که اکنون به ورطه ی فراموشی سپرده شده اند و بسیاری از آنها در قالب عوام و زیبا و در عین حال با نمک هستند از این به بعد با هشتگ #متل در رسانه منتشر کنم. امیدوارم مقبول بیفتد☺️

#متل
#ضرب_المثل

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 09:08


لطف مخاطبین به نمایش " هاگیرواگیر "...😊
دیشب دوستان و مجریان رادیو ، میهمان این "هاگیرواگیر"بودند😊

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 08:16


قسمتی از نمایش "هاگیرواگیر" که این روزها در تماشاخانه ی سنگلج بر روی صحنه است😁

نویسنده : سهیل ملکی
کارگردان : مریم باقری

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

28 Oct, 08:05


هفتم آبان ، سالروز ورود کوروش بزرگ به بابل می‌باشد. بر اساس رویدادنامه نبونعید، در ۲۹ اکتبر (۷ آبان) سال ۵۳۹ پیش از میلاد کوروش وارد بابل شد. در رویدادنامه نبونعید اینچنین آمده است:

در ماه اَرَخسمنو (Arahsamnu = ماه هشتم)، روز سوم (هفتم آبان ماه) کوروش به بابل اندر آمد. شاخه‌های سبز در برابر (زیر پای او) گسترده شد.

این روز به مناسبت پایان تصرف امپراتوری بابل به دست سپاه هخامنشیان و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شده است .

پی نوشت : نقاشی ‏دوران کودکی ‎کوروش ، اثر سباستیانو ریچی و بر اساس روایت هردوت : کوروش به مهرداد چوپان داده شد تا در بیابان رها و طعمه حیوانات شود.

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 19:31


تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
«سهیل، تو زندگی ، از یه جایی به بعد ، هر وقت خبر مرگ یکی رو شنیدی ، یادت باشه که تو اندازه یه نفر ، توی صف رفتی جلو»


#هپروت_نویسی

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 15:32


هر وقت دنبال برنده نشدن تو یه بحثی بودی ، انوقت بدون بزرگ شدی

#دو_بار_بخون

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 14:50


آدما

با صدای : گوگوش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

27 Oct, 08:42


ما ، به بیداری دچاریم 😞

دوست دارم برایت یادداشتی بنویسم ، اما دستم به نوشتن نمی رود .گویی کلماتی عجیب ، مرا طلسم خواب کرده اند .

دوست دارم اصلا برایت نامه ای بنویسم . من تمام این سالها برای یک نفر و در راهی دور ، نامه می نویسم و نامه هایم همیشه بی پاسخ می ماند .حالا تو می دانی من چه میگویم ، تو همین الان در جایی هستی که همه چیز را می دانی و همه کس را میبینی .
من نامه نوشتن برای کسی را که دوستش دارم و همه ی نامه هایم را بی جواب میگذارد را در این سالها آموخته ام. پس می دانم تو نیز به نامه ی من پاسخی نخواهی داد . پس دلگیر نمی شوم و از تو نمی رنجم و خدا کند تو نیز جفای ما را حلال کنی😞

اما می دانم حالا تو در جهانی دیگر بیداری و ما به خواب رفتگان دنیاییم.
دوست دارم در ابتدای نامه بنویسم که ...
سلام ، الهی ، هستی ؟😞

اما کلمات برای نوشتن از تو حقیر و کم و کوچکند . گویی در کابوسی عجیب معلق و سرگردانم و همین سرگردانی کلافه ام میکند . تا خود شب کلافه ام و شب که میشود مانند کودکی سرگردان به شب پناه میبرم تا با شب ، از تو و برای تو بنویسم.

حالا ساعت از یک نیمه شب گذشته است . دوستی پیام میدهد . " سهیل ! از او بنویس " . قلم را برمیدارم و چشمم به شاهنامه ی روی میز می خورد.
برای تو به شاهنامه تفال میزنم و خود میدانم که محض بیچارگی ام به شاهنامه پناه برده ام .تعجب میکنم ، این بیت می آید...

شهنشاه با کاویانی درفش
هوا شد ز تیغ سواران بنفش

برآمد ده و گیر و بر بند و کش
نه با اسب تاب و نه با مرد هش

از ایشان ز صد نامور دَه بماند
کسی را که بد اختر بد براند

که از خستگی جمله گریان شدند
ز درد دل شاه بریان شدند


قلم را بر میدارم و برای تو همین کلمات شنگ بی بازگشت را می نویسم . حالا کمی راه ، حالا کمی هوا روشن تر میشود . گویی کلمات هم به احترام تو سر به راه شده اند.
نامه را با این جمله تمام میکنم .
ما همه در خوابی عجیب ، به بیداری دچاریم و مزرعه چشم به راه بهاری است که تو کلاغ های آن را کیش کرده ای ...

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 20:22


زمین جای خطرناکی است
و کسی که
باید بیاید
همیشه دیر می‌آید...😔

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 15:47


رویا (خواب )

نوشته و صدای : سهیل -ملکی

رویایی که مرتب تکرار شود عین واقعیت است😞

👤مارک شاگال-رویا


#خاطره_نویسی
#خاطره_گویی
#سیاه_نویسی
#سیاه_خوانی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 08:54


رسول نجفیان ، دیشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 08:05


حالا ، "ایران" را بیشتر از همیشه می خواهم

👤شاهرخ مسکوب


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

26 Oct, 07:56


رستگاری در پمپ بنزین

قاب اول : زرنگ اقتصادی

سابق بر این و البته تا همین الان که بنزین گران میشد ، عده ای ماشین و موتور سوار ساعتها در صف پمپ بنزین میرفتند تا یک باک بنزین با قیمت مصوب قبلی بزنند و برای خود حساب و کتاب میکردند که همانا ما زرنگیم و یک باک با همان نرخنامه ی قبلی زدیم و حالا ما از باقی جلوتریم و من هنوز نمی دانم ماشین داخل شهری که نهایت باک آن پنجاه لیتر گنجایش دارد ، یک باک جلوتر از دیگران زدن چه صرفه ی اقتصادی ای برای آن فرد داشت و البته که در روزهای آتی ده برابر آن پول به ظاهر زرنگ بازی در میان گرانی و تورم هایش از دماغ او و من و همه در می آمد.

قاب دوم : پناه بر خدا برده

در ماهها و روزهای اخیر که تنش های جنگ و اخبار حواشی آن که قطعا به گوش همه ی مان رسیده و بعضا آن را در مراودات اجتماعی و اقتصادی و روزمرگی خود حس کردیم هربار مانند زمان کرونا اخبار و تحلیل جدیدی به گوشمان میرسد و باز افرادی دست به دامن پمپ بنزین ها میشوند.اما جنس این افراد فرق دارد.شخصا میگویم ، به این افراد ایرادی نمی توان گرفت.

دیشب همسایه ی طبقه ی پایینی که دو کودک چهار ساله و هشت ماهه دارد ، یک بسته آب معدنی و کمی نان خشک در صندوق عقب قرار داد و به من گفت که آخر شب بنزین میزند تا باک ماشین پر باشد تا خدایی نکرده ،اگر اتفاقی افتاد حداقل بتوانم تا خانه ی پدری ام در فلان شهرستان بروم.همسایه ی طبقه ی پایینی در فکر زرنگ بازی نیست اونگران خانواده اش است.
او آب معدنی احتکار نمیکند یا عشق جمع آوری نان خشک بسته بندی را ندارد . او به عقل و توان خود می خواهد از خانواده اش مراقبت کند و این قاب با قاب اول زمین تا آسمان توفیر دارد

پس در این زمینه ی خاص اگر میبینید کانالی ، بلاگری ، فردی ، به ناگهان شربت میشود و نمکدان جمع می شود که تا تقی به توقی میخورد عده ای در صف پمپ بنزین هستند ، جدای از اینکه توی دهنش بزنید به اباطیل وی گوش نکنید. فردی که در بحبوحه ی جنگ و اخبار جنگ در صف پمپ بنزین ایستاده است ، زرنگ نیست . او دارد ( حتی به ناچار ) وسیله اش را آماده میکند تا خدایی نکرده اگر اتفاقی افتاد توان رفتن و امنیت خود و بعضا خانواده اش را داشته باشد.

با هرچیزی شوخی نکنیم ، با جنگ شوخی نکنیم
و به قول قدیمی ها
گوز را به شقیقه پیوند ندهیم

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 20:58


#تو_بگو

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 14:38


در زمان قاجار اعتقاد بر این بود که صدای ساز در هر خانه‌ای که بپیچد خانه را کفرستان و ملائک را تا هفتاد خانه آنسوتر گریزان میکند و شیطان را در آن خانه جمع مینماید. به همین جهت نه کسی به تارزنان و تارسازان منزل میداد و نه کسی به آنها زن و همسر! دختر به تار زن و تار ساز و مطرب دادن اهانت و حقارت محسوب میشد!

به تارسازی که نهایت زحمت را به خرج میداد تا وسیله روح افزایی و نشاط مردم را فراهم کند، و تار زنی که با ضربات مضراب خود اطرافیان را مشعوف و سرخوش میکرد چه میگفتند؟ مطرب! یعنی کسی که در حد بوزینه و میمون با مسخرگی مردم را سرگرم میکند!


👤جعفر شهری ( از کتاب تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم )

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 14:37


اجازه ( نسخه ی پیانو )

با صدای : گوگوش

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 12:54


دارم از این خانه میروم . بغضی غلیظ گلویم را میفشارد . دهان باز کنم گریه امانم نمی دهد .مطلقا حوصله ی هیچ کس و هیچ چیزی را ندارم . روی پله ها نشسته ام و به کارگرانی که وسایل را روی دوششان گذاشته اند و سلانه سلانه آن را به داخل کامیون میبرند نگاه میکنم. یکی شان یخچال را روی دوشش گذاشته و یک نفره آن را میبرد . کارگران دیگر میگویند بردن یخچال قلق دارد و در میان ما تنها کسی که این قلق را میداند همو است و او یخچال را به پشت زده و خندان و خمیده دارد برای همکارش ژست میگیرد تا از او عکسی بیندازد و تبلیغ کند که ما بهترین حامل یخچالیم.

یاد خیلی از کسانم می افتم که زیر بار زندگی خمیده هستند و همچنان خندانند . من قاب عکس تو را مانند جان شیرین در دست گرفته ام . تو با همان چشمهای قاجاری ات در قاب عکس جا خوش کرده ای و صورتت روی سینه ام جا خوش کرده است.کارگران حالا سریعتر می روند و می آیند و کارتن ها تند تند از این خانه جمع می شود و خانه کم کم لخت میشود و تو همچنان سرت بر روی سینه ی من است.

من روز قبل تر چند گلدانی را که تو گیاه آنان را کاشته بودی به خانه ی جدید برده ام. حالا تو در آنجا هم هستی . مثل قلندری در میدان .

به خود می آیم. حالا این خانه خالی خالی خالی شده است. کارگران پایین خانه دارند کم کم درهای ماشین را میبندند . من در خانه ی خالی دارم با همه چیز برای بار آخر خداحافظی میکنم.
من می دانم رفتن همیشه ظاهر مختلفی دارد . مثل رفتن از این خانه و یا رفتن از این دنیا به خانه ای دیگر . پس قطعا مرگ من نیز همین طور و همین شکل خواهد بود .
من می روم و زندگی به طرز احمقانه ای ادامه خواهد داشت

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

24 Oct, 09:43


یک آخر هفته شاد و پرانرژی با «هاگیرواگیر»


🔹نویسنده: سهیل ملکی
🔸کارگردان: مریم باقری
🔹️عکاس: علی‌اصغر خوشکار


🎭"روایتی مفرح و شادی‌آور از آخرین سال زندگی سلطان صاحبقران...."🎭



🔸بازیگران: داوود داداشی، فاطیما سرلک، علی عطایی‌حور، سامان کرمی، مرجان آقانوری، آرام نیک‌بین، محمدعادل غلامی، یاسمن عطاالهی

گروه موسیقی: علی جباری و بهار صلواتچی



گروه کارگردانی: مرتضی ذاکری، مهرآسا و نهاری، بابک اسلامی
طراح صحنه: سینا ییلاق بیگی
طراح نور: میثم کحالی
طراح لباس: سمیه طهرانی
طراح گریم: سهیلا جوادی
طراح پوستر و بروشور : مهدی دوایی
عکاسان: علی اصغر خوش کار، شادی سنائیان
مدیر روابط عمومی، رسانه و تبلیغات: نگار امیری
ساخت تیزر، ساخت موشن: نیما محسنی
تصویربردار: (پشت صحنه) مسعود عبدی

🔹تهیه بلیت از تیوال

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir


🔹مهر و آبان ۱۴۰۳
🔸ساعت: ۲۰:۳۰
🔹تماشاخانه سنگلج

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 20:52


چشم تو شعر ، چشم تو شاعر ، من دزد چشمهای تو هستم ...

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 20:25


قسمتی از نمایش "هاگیرواگیر" که این روزها در تماشاخانه ی سنگلج بر روی صحنه است😁

نویسنده : سهیل ملکی
کارگردان : مریم باقری

لینک خرید بلیت از طریق سایت تیوال :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 19:46


مجید قناد ، امشب به میان این « هاگیرواگیر » آمد❤️😌

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 15:41


صدا : اردشیر-رستم پور

شاید‌ شانس‌ آورده‌ایم‌ که‌ بعضی‌ از‌ درها‌
هرگز‌ به‌ رویمان‌ باز‌ نشده‌اند.


@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 09:31


نوستالژی - 4
نوشته و صدای : سهیل ملکی


به زودی...😊

@Malekisoheil

سُهِیل مَلِکی🖊

23 Oct, 07:34


اولین آلبوم تصویری نمایش "هاگیرواگیر"
عکس : رضا معطریان ( ایران تیاتر )

لینک خرید بلیت :

https://www.tiwall.com/p/hagirvagir

@Malekisoheil