حتی صدای ضعیف پاشنه های بلند کفش هایش رو هم می شنید.
- پسرم، نگرانم نکن خبری از آرام شده؟
فرهاد سه بار با کف دست محکم به فرمان کوبید و نعره زد
:
- نه...نه دست از سرش بردارید
صدای سهیلا رو که نشنید اروم تر و ترستاک تر گفت:
- می گی فرزاد کجاست، یا زنگ بزنم به فرهان؟
صدای لرزون و متاصل سهیلارو شنید:
- ب..باشه،آروم باش نکنه می خوای مثل میلاد شی؟
خودتم می دونی که خانوادگی مشکل عص...
فرهاد پایش را روی ترمز کوبید و با حرص چشم بست و گفت:
- مامان...مامان..بحث نکن با من ندو رو نِرو من...
میلاد مشکل حاد شخصیتی داره این به من چه؟
ها!
نفسی عمیق کشید تا خودش رو کنترل کنه.
- فرهاد کجاست؟
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈