کتاب دانش @ktabdansh Channel on Telegram

کتاب دانش

@ktabdansh


📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚

ارتباط با ادمین :
@marymdansh

کتاب دانش (Persian)

Welcome to کتاب دانش - a Telegram channel dedicated to the love of books and knowledge. Our channel is a place where we share our passion for reading and learning. From classic literature to modern science, we cover a wide range of topics and genres. Whether you are a bookworm or just looking to expand your horizons, you will find something of interest here. Join our community of like-minded individuals who are passionate about the power of words and ideas. Let's explore the world of literature together and discover the joy of knowledge. Connect with the admin @marymdansh for any inquiries or suggestions. 📚

کتاب دانش

11 Jan, 18:30


☃️🌲 از خواندن و شنیدن بهترین‌کانال‌های تلگرام لذت ببر


💠حضــرت‌عـشق‌مـولانای‌جان💠
@molaanayJaan
🍏 خلاصه‌ کتاب‌های روان‌شناسی
@booklove_blog
🍎 دانلود کتابهای نایاب ممنوعه و تاریخی
@yortci_bosjin_pdf
🍎 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🍎 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!
@book_tips
🍎 معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful
🍎 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
🍎 آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🍎 تفسیر آیه به ایه قران کریم
@Pious114
🍎 ‌جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
🍎 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🍎 کتاب‌های نایاب علمی و طبی
@FA_TI_MI
🍎 آموزش زبان عربی
@amuzesharabi
🍎 مولانا حافظ شهریار ،شعر و موزیک
@onlyshear
🍎 رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
🍎 زبان ترکی رو قورت بده
@ArazTurkish
🍎 کتابهای صوتی آرامش با داستان
@arameshbadastan
🍎 انگلیسی واقعی با سریالهای کمدی
@Englishwithmima
🍎 مهارتهای زندگی
@maharathayezendegimahmudi
🍎 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🍎 کارگاه‌ رایگان‌ نویسندگی
@anahelanjoman
🍎 دانستنی های زنان موفق
@successfulwomen1
🍎 فیتنس،رژیم،علم تمرین
@FitnessBody97
🍎 آشپزی تلگرامی
@telefoodgram
🍎 دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
🍎 کتابها و مجلات تاریخی،علمی و ادبی کمیاب
@Iranvajahanlibrary
🍎 اندیشکده توسعه ایران
@Baharestan_MAG
🍎 بدانید تا بتوانید BOOK
@Audio_Books_24
🍎 آموزش زبان عربی با متون داستانی
@taaribedastani
🍎 آموزش کف بینی
@kafbini12
🍎 هُنَر شَرابِ زِندِگیست♡
@Geraf_art
🍎 دختر نویسنده
@nawisnda
🍎 کتابفروشی ارزان کتاب
@KotobeArzan
🍎 کتابهای صوتی، ویدئوکست، پادکست وکلیپ
@sovtitasviri
🍎 کتاب دانش
@ktabdansh
🍎 محفل شاعرانه
@Mahfelshaeraneh
🍎 کلیپ های انگیزشی
@kelephayeangizeshi
🍎 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🍎 انگلیسی و نکات آیلتسش اینجاست
@Englishity
🍎 مجله پزشکی زیبایی
@Dokinegin2023
🍎 زندگی خودت را تغییر بده
@Mind_plussss
🍎 پسر نویسنده
@Pesar_nawisnda
🍎 مجله روزهای زندگی
@Roozhayezendegi2024
🍎 میزبانت هستم با یک فنجان قهوه☕️
@Ghahvee_Ghajar
🍎 زیباترین اشعار شاعران
@aftabmahtabi
🍎 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🍎 مجله رشد
@Growthmagazines
🍎 تغذیه ذهن، سلامتی
@lifemanage
🍎 رد پای خدا"_"مسیر سعادت"
@radepaikhoda
🍎 عاشقانه‌های دو نفره
@Booose_eshgh
🍎 کانال مشاوره انسانی
@Ensanie_plus
🍎 روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
🍎 الفبای نوشتن
@Alefbayeneveshtan
🍎 شعر و ادب معاصر
@sheradabemoaser
🍎 پایش سیاسی ایران
@ir_REVIEW
🍎 اینجا ورزشکار باش
@MaryamTeam
🍎 آفرینش؛ جستجو در ادبیات و فلسفه
@afarineshdastan
🍎 کتاب صوتی دزیـره مـتـن ناب📝
@dessEre
🍎 روانشناس خودت باش
@sh351b
🍎 ایران سرزمین‌ تمدن
@iran_sarzamin_tamadon
🍎 بهترین کتابهای صوتی موفقیت و بیداری
@ganonjjazb
🍎 ترکی ‌استانبولی با مدرس تومر
@Turkish_Nazli
🍎 جملات‌ طلایی
@arameshdaroonee
🍎 دوره فن ترجمه زبان علوم سیاسی و متون مطبوعاتی
@policyinact
🍎 آموزشگاه عربی
@atranslation90
🍎 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🍎 انگلیسی مثل آب خوردن
@MyMindsetForEnglish
🍎 زبان انگلیسی با انیمیشن
@english_elnaz_torabi
🍎 انگلیسی بدون معلم بدون کلاس کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
🍎 نظریه های جامعه شناسی
@sociologyat1glance
🍎 آیلتس رو فول شو •••
@ArazIELTS
🍎 گروه روان‌تحلیلی بینش
@InsightGroup_ir
🍎 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🍎 طب سینوی، درمان های خانگی
@teb_sinawi
🍎 دوره نویسندگی با پشتیبانی کامل
@nevisandbdonya
🍎 دوره رایگان نویسندگی
@ErnestMillerHemingway
🍎 مولانا و عاشقانه شمس(زهراغریبیان لواسانی )
@baghesabzeshgh
🍎 بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🍎 زبان‌شناسی
@linguiran
🍎 کتابخانه تخصصی روانشناسی
@jozve1370
🍎 من وکتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🍎 کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7
🍎 حقوق برای همه
@jenab_vakill
🍎 آموزش نجوم دنیای ناشناخته و فرازمینی
@yortchi_bosjin
🍎 آموزش بورس و سرمایه گذاری به زبان ساده
@ECONVIEWS
🍎 آموزش رایگان NLP
@subliminal_biokinesis_mehregan
🍏 غرق در جادوی زندگی
@happy_private_life

🍋🎋هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1

کتاب دانش

11 Jan, 17:36


🌹🍃📚

اَز تو بَعید نیست،
جهان عاشقت شَوَد!


شیطانِ رانده،
سَجده کنان، عاشقت شَوَد
اَز تو بَعید نیست،
میانِ دو خنده اَت،
تاریخِ گنگی از خفقان،
عاشقت شَوَد
توران به خاکِ خاطره هایت
بیفتَدُ آرش، بدونِ تیرُ کمان،
عاشقت شَوَد
چشمانِ تو، که رنگِ پشیمانیِ
خداست
در آینه بدونِ گمان، عاشقت شَوَد
اَز تو بَعید نیست، قیامت کنیُ بعد..
خاکسترِ جهنَمیان، عاشقت شَوَد
وقتی نوازشِ تو شبیخونِ زندگی ست
هَر قلبِ مات بی ضربان، عاشقت شَوَد
اَز من بَعید بود
ولی عاشقت شُدَم..

اَز تو بَعید نیست، جهان عاشقت شَوَد.

👤 افشین_یداللهی

🆔 @ktabdansh 📚📚
🌓 ...📚

کتاب دانش

11 Jan, 17:36


📘🎧

📖 ماجرای_هری

■ آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

قسمت چهلُ نه
وَ پنجاه

t.me/ktabdansh 📘🎧

🎧 برای اینکه کارمند شما
بخواد تابلوی ی دختره پونزده
ساله رو بِکِشه، شما هیچ
عکس العمل خاصی نشون ندادین، یعنی برای شما ناراحت کننده نبود؟
نه. اتفاقا خیلی هم خوب کشیده.حالا اینکه تابلوی یه دختره ناپدیدشده توی خونه شما باشه اصلا برای شما مسأله ای نیست؟
نه. چرا باید مسأله باشه.
اسمش هنره.
هنر واقعی همینه دیگه.
...📚

کتاب دانش

11 Jan, 16:36


⤴️⤴️⤴️⤴️

📚 خودآموزدیکتاتورها

#بخش_دوم

📚 معمر قذافی در لیبی ؛
بیش از صدو چهل رساله دانشگاهی
درباره کتاب سبز قذافی نوشته شده!
دیکتاتور زئیر ؛ موبوتو
دستور داد که از این
پس مردم به جای آقا یا خانم باید
همدیگرو شهروند خطاب کنند.
اصالت گرایی در زئیر حتی باعث
دوختن یونیفرمی شد که همهٔ
مردم زئیر مجبور بودند بپوشند...

🆔@ktabdansh 📚📚

📚#خودآموزدیکتاتورها
🖊 #رندال_وود
#کارمینه_دولوکا
🔁 ترجمه: #بیژن_اشتری
نشر؛ ثالث
...📚

کتاب دانش

11 Jan, 14:57


📖#مطالعه
📚 #جزء_از_کل

....... تا مدتی همان جا نشستیم.
یکی دیگر از آن میلیونر ها!
شناختمش!
گفتم بی شرف.
کی؟
ادی. به ما خیانت کرده.
به برج اداری هابز رفتیم پرونده ها را
بیرون کشیدیم. نمی شد فهمید چند
نفر را ثروتمند کرده.
من را فریب داده بود.
این هم از رفاقت. به خانه اش رفتیم‌.
چرا همچین کاری کردی؟
چه کاری؟
دنیا که به آخر نرسیده مارتی. هیچکس
خبر ندارد.
همه می فهمند.
می خواستم در حق دوستانم
لطفی بکنم.
چرا توی کلوب آشغالت کار می کنند؟
خدای من مارتی چه می دانم، پولشان
را خرج کردند.
اگر این بیست میلیون نفر بفهمند چه
اتفاقی می افتد؟
نمی فهمند.
پول کجاست؟
چه می دانم.
دو هفته بعد همه فهمیدند.

مطبوعات به زندگی ام هجوم آوردند.
ماجرا فاش شد. متلاشی شدم.
ماجرا پیچیده تر از این حرف‌ها بود!
خبرنگاری پرسید:
شما با " تیم لانگ " چه نسبتی دارید؟
اوه! خبر دار شدم این دو کلوب متعلق
به تاجر تایلندی تیم لانگ" بود.
هجده نفر از میلیونرها از کارکنانش
بودند.‌حتی کاری که بیست سال پیش
در قایق های ماهیگیری می کردیم
توسط این مرد بی شرف انجام
می شد.
حتی مرگ استرید!
تمام پول خانه ام و.... که ادی می داد
را او با این کار پس گرفته بود. تمام آن
پول ها را او به ادی داده بود!
توی اینترنت جست وجو کردم. مردی
بلند قامت و لاغر‌.
پلیس به دفترمان هجوم آورد.
باخته بودم. روزنامه ها از من به عنوان
مارتین دین، تاجر یهودی اسم
می بردند. نفرتی همه گیر‌.
برایشان کاری نداشت
که من را با خاک یکسان کنند. همه
برای بی آبرو کردنم صف کشیده بودند.
اسکار نمی توانست جلوی این جریان
را بگیرد، رینولد کنترل را در دست
گرفت. انوک سعی کرد پدرشوهرش را
قانع کند که طرف من را بگیرد‌.
گفت خیلی دیر شده.
جلسات شیمی درمانی من اما با
موفقیت انجام می شد. بودایی ها
راست میگویند
- آدم گناهکار به مرگ محکوم
نمی شود
به زندگی محکوم می شود
.
پیغام هایی به یاسپر می رسید؛
به پدرت بگو می خواهم بکشمش.
میلیونر شدن کارولین نشانه گناهکار
بودن او بود. دیگر کسی طالب نمایش
مضحکی که من رهبری اش را بر عهده
داشتم نبود.
- لبخند، اندوه را به شکل نقصانی
ازلی نشان می داد
. باید با بی معنایی
مبارزه می کردم.
این تیم لانگ کیست؟ پس مادر من
توی یکی از قایق های او وسط
جنگ های دارودسته اش مُرد.
این طوری هم می شود گفت.
مادرت به خواست خودش رفت.
این بی شرف زندگی ما را نابود کرده.
ادی چی؟ حرفش چیست؟
ادی حرفی نمی زند.
پلیس و مقامات او را در شرایط دشوار
قرار داده بودند، مهلت ویزایش هم
تمام شده بود و مجرم به حساب
می آمد. برای تحقیقات به او احتیاج
داشتند. هر کس می گفت مارتین، باید
خودت را برای زندان آماده کنی‌.
پرونده ی دندان گیری علیه من داشتند.
اتهامات سربه فلک می کشید.
امیدوار بودم بتوانم بخشی از پول
را بازگردانم، بلکه مردم کمی آرام
بگیرند. می خواستم بگویم من هم به
اندازه ی آن ها فریب خورده ام....
خانه هزار تو را به حراج گذاشتند.
تعداد خریداران به هزار نفر
می رسید. هرکسی مرا می دید پچ پچ
می کرد.
فریاد زدم پچ پچ کردن، شکل فاسد
حرف زدن است
.
مزایده شروع شد. هزارتو به ترس های
آماس کرده من، تزلزل و پارانویای من
خیانت کرده بود......
در آخر به قیمتی باورنکردنی فروخته
شد.
- اوه، عجب! آبرو که به باد می رود
بدتر از این ها هم سراغت می آید
.
کتاب ها و خرت و پرت هایم را به
انبار سپردم. با کارولین به آپارتمانی
اجاره‌ ای که انوک گرفته بود رفتیم.

که این طور؛ به قهقرا سقوط کردم.
وسواس انتقام گرفته بودم.
- چه تفاوتی می بینید میان
شرفِ لکه دار شده و غرورِ
جراحت دیده؟
مطبوعات با هجمه‌ی سوالاتشان بهم
حمله ور شدند. جملهٔ کوتاهی
آماده کردم:
-اگر شرم و نجابت سراغتان بیاید و
توی صورتتان هم بکوبد باز او را به یاد
نمی آورید. مطبوعات را بی آبرو کردم.
یکی یکی خوار و خرابشان کردم،
بلندگوهایشان را به سمت هم
می گرفتند، نمی دانستند
چگونه واکنش نشان بدهند.
🖊استیو_تولتز

ادامه هم داره

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚📖

کتاب دانش

11 Jan, 12:41



👤 #مت_هیگ

روزنامه نگار و نویسنده ی انگلیسی
🔅در کتابِ آسایش
مجموعه ای از امیدها و انگیزه های
کوچک و بزرگ را که ما در زندگی
تجربه کرده ایم در اختیار ما
می گذارد. این کتاب در لیستِ
پرفروش ترین های نیویورک تایمز

قرار گرفته و نامزد جایزهٔ گودریز
نیز شده است.

📝 وقتی همه چیز خوب پیش
می رود، تمایلی به رشد نداریم.
چون برای رشد باید تغییر کنیم.
زمانی که با شرایط سخت مواجه
می شویم، پیشرفت می کنیم.
رشد در جهان بدون مبارزه
غیر ممکن است.

زندگی درک گذشته است، اما باید
رو به آینده زیسته شود
.
📚 #آسایش
..............
#مت_هیگ در کتابِ
🔅 دلایلی برای زنده ماندن

افسردگی را این گونه بیان می کند؛
- یک نبرد درونی
یک سیاه چاله
یک آتش درونی
یک دیگ زودپز
شیطانی درونی، یک زندان، فقدان،
یک کابوس زنده، تاریک و ناامید و
تنها. برخورد میان ذهن باستانی و
دنیای مدرن ( روانشناسی تکاملی )
یک دزد مزخرف. ص ۱۴۳،۱۴۴
توضیح افسردگی برای کسانی که از
آن رنج نبرده اند دشوار است. ص ۱۰۵
وقتی بتوانید کنار کسی
خودتان باشید، نارضایتی تان را
نشان می دهید. ص ۹۸
📚 #دلایلی_برای_زنده_ماندن

@ktabdansh 📚📚
...📚

کتاب دانش

11 Jan, 10:30


🔰
معرفی 5 کتاب افزایش قدرت ذهن:

1 - هرگز سازش نکنید |
🖊 کریس_واس .
2 - رام کردن ذهن سرکش |
🖊 فیث_جی_هارپر .
3 - قله ها و دره ها |
🖊 اسپنسر_جانسون .
4 - عادت های اتمی |
🖊 جیمز_کلیر .
5 - قدرت شروع ناقص |
🖊 جیمز_کلیر .

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚

کتاب دانش

11 Jan, 08:07


🆔 t.me/ktabdansh 📚
...📚

📚 #آنا_کارنینا
👤 #لئو_تولستوی
....................

کتاب دانش

11 Jan, 08:07


🆔 t.me/ktabdansh 📚
...📚

یکی از شاهکارهای
جاودانه جهان ادبیات
.
داستان آنا یکی از زنان
اشراف زاده با انتخاب های
جسورانه و سرکش..‌.
#لئو_تولستوی

اثری ارزشمند از
🎧#ایران_صدا

کتاب دانش

06 Dec, 18:30


↩️ تبادلات فرهـیــختگان تقـدیـم میکـند: ↪️

📝 فهرستی ناب از بهترین کانالهای ادبی، هنری، تاریخی ، روانشناسی، آموزشی،  سرگرمی و اطلاعات عمومی
کافیست این فولدر و 👇 ابتدا
Add کنید و بعد در تلگرام خود ذخیره کنیدولذتش راببرید

https://t.me/addlist/PZtd-N5OYQY4MGU8


شرکت درتبادل⤵️
@banooyefarvardiin

کتاب دانش

06 Dec, 17:50


دوست دارم طوری زندگی کنم که؛
شَب هایم پُر اَز احساسِ پَشیمانی
نَباشد..🖊#دی_اچ_لارنس

@ktabdansh 📓🌓

کتاب دانش

06 Dec, 17:50


داستان های کوتاه ۹-

📚 #اختلاف_حساب

۹ یا نه، اقلا خبر مرگ همکار بیمار جوان او را آورده باشند.
رسم بانک این بود که مرگ کارمندان را به وسیلهء بخشنامه به اطلاع کارمندان همهء
قسمت ها می رساند و آنان را به مجالس ختم درگذشتگان دعوت میکرد‌.

احمد علی خان فکر میکرد اقلا خبر مرگ همکار جوان او را آورده است.
وگرنه چرا اینطور مضطرب شده بود؟
قلمش را روی میز
رها کرده بود و روی صندلی اش نیم خیز شده بود و به انتظار مانده بود.
دیگر کارمندان هم کارهای خود را
کنار گذاشته بودند و به انتظار
ساکت مانده بودند.
احمد علی خان
طاقتش تمام شده بود. نزدیک بود بلند
شود و تا میز رئیس بدَوَد و ببیند
که در نامه چه نوشته است.
ولی عجله چرا؟
او مضطرب بود و همان طور نیم خیز
ایستاده بود و روی میز تکیه
کرده بود.
رئیس شروع کرد:
بنا به پیشنهاد دایره بازرسی...‌
و احمد علی خان آسوده شد.
بقیه را گوش نداد و خودش را روی صندلی اش رها کرد. صدایی از صندلی برخاست،
همهء کارمندان را متوجه ی خود کرد
و رئیس یک دم از خواندن دست کشید
و به این حرکت او با
تعجب و نفرت نگریست‌.

احمد علی خان دوباره قلم را برداشت و
همان طور که سرش توی دفتر بود،
دوات را روی میز پیدا کرد و شروع کرد به نوشتن. دیگر حواس خود را جمع کرده بود.
کارش خیلی عقب مانده بود‌.
از دفتر حساب جاری چیزی باقی نمانده بود ولی کار رفیق بیمارش هنوز دست نخورده
روی میزش باقی مانده بود.
تشنه اش شده بود. وقتی رئیس نامه اش
را تمام کرد و نشست و تالار دوباره وضع
عادی به خود گرفت، او پیشخدمت را
صدا کرد و یک لیوان آب خواست‌.
اسنادِ روی میز را دید زد.
دفترها را مرتب کرد و آب را آشامید و
در کارِ خود فرو رفت.

ساعت ناهار خوریِ بانک، زنگ یک ربع بعدازظهر را نواخته بود و طنین صدای آن هنوز در فضا موج می زد که
احمد علی خان وارد ناهار خوری شد.
بخارِ غذای روز، آمیخته با دودِ سیگارِ
کارمندانی که ناهارشان تمام شده بود
و پشت سرهم به سیگارشان
پک می زدند، در هوا موج می زد.
فضای تالار ناهار خوری پُر از همهمه بود.
همهمه ای آرام و سنگین و در خورِ
محیط منظم و باوقارِ بانک.
مثل کافه های معمولی، میزهای کوچکِ
روپوش دار، در گوشه و کنار تالار پخش بود و
دُورِ هر کدام روی سه یا چهار صندلیِ
لهستانی، ناهار خورها نشسته بودند.
میزها کمتر خالی بود و احمد علی خان
نمی توانست سرِ میزِ این جوانانِ شوخ،
که با خانم های ماشین نویس قهقهه
می زدند بنشیند و سرخر شود.‌‌‌...
مدتی همان دمِ در ایستاد و نگاهِ چشم های
خسته و گرسنه خود را به طرف تالار فرستاد.
نگاهش چند ثانیه روی میزها به سراغ یک آشنا دُور زد و عاقبت روی یک میز ایستاد.
همکارِ روبرویی او
که سینه درد داشت، با دونفر دیگر سرِ میز نشسته بودند و یک جای خالی داشتند.
🖊 جلال_آل_احمد

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

06 Dec, 16:02


توی کتابِ #جنایت_و_مکافات ‌.
داستایفسکی می نویسه ؛
( رنج بردن،
"رادیون_رومانیچ ، چیز بزرگی است...
در رنج، اندیشه ای است. )

و انتخاب گزینه ی رنج متعالی
هم مفهوم و معنی متفاوتی رو برای هر کدوم از ما داره . اینکه چرا و برای چی باید رنج بکشیم. این هدف از رنج قطعا
برای چیزی والا هست.
خوشبختی ارزان هم ممکنه در پسِ مشکلاتی باشه که از سر گذرونده باشیم و بخواهیم به
"راحتی و آسایش " دست پیدا کنیم.
ممنون از مشارکت شما♡

کتاب دانش

06 Dec, 12:30


--#دوریس_لسینگ

در دانشگاه به شما نمی‌گویند
که بخش اصلی قانونِ یادگیری
تحمل ابلهان است

- @ktabdansh 📚📚📚
--

کتاب دانش

06 Dec, 12:30


■● #مستند
📽 #ویدئو_مستند

👤سورن_کی_رکگور ؛
︎گزندناک ترین درد، به وضوح،
دردِ ندامت است.



📽👤#سورن_کی_رکگور



برای تماشای دیگر مستند ها ؛ کافیست با
لمس #ویدئو_مستند
جستجو کنید♡


@ktabdansh 📚🎥
📽

کتاب دانش

06 Dec, 11:45


📘
👤#ناپلئون_بناپارت 👈تَصَور کن،
اگر قرار بود هرکسی به اندازه ی
دانشِ خود حرف بزند چه سکوتی
بَر دنیا حاکم می شد!

@ktabdansh 📘

کتاب دانش

06 Dec, 09:43


📘🌱
"بهترین زمان برای کاشتن یک درخت بیست سال پیش بود، دومین زمان خوب برای کاشتنش همین حالاست."

این یک ضرب المثل چینی است و مایی که خیال میکنیم برای همه چیز دیر است و کاش زودتر شروع می کردیم را هدف گرفته‌.

در سال های دانشگاه همیشه یکی دو دانشجو سر کلاس حضور داشتند که سنشان از باقی بچه ها بیشتر بود.

زن هایی که احتمالا فرزندانشان را از آب و گل بیرون آورده و تصمیم گرفته بودند دوباره به جامعه برگردند یا مردهایی با موهای جو گندمی که با مرخصی های ساعتی به موقع سر کلاس ها حاضر می شدند و شاید خیال داشتند مسیر زندگی شان را تغییر دهند.

آن ها از معدود دانشجویانی بودند که درس را جدی می گرفتند، در بحث ها مشارکت می کردند، دلیل حضورشان در دانشگاه را می دانستند و زمانی برای هدر دادن نداشتند.

آمده بودند چیزی یاد بگیرند و از پولی که خرج کلاس ها میکنند بهترین بهره را ببرند.
آن سال ها در صورت بیشتر ما جوانک های بیست ساله پوزخندی مستتر بود و لابد با دیدن اشتیاق و جدیت آنها "سر پیری معرکه گیری " در مغزمان پلی می شد.

اما حالا فکر میکنم این شروع های دوباره چه حرکت جالب و جسورانه ای است و چه خوب که بعضی آدم‌ها برای جملات بازدارنده ای چون"دیگه دیره" و "دیگه از ما گذشته"
تره خرد نمی کنند.

آدم‌هایی که در شصت سالگی، ساز یا زبانی تازه یاد می گیرند در چهل سالگی تازه می فهمند شغلی که همیشه گرفتارش بودند کار محبوبشان نیست و حرفه ای متفاوت را آغاز میکنند، در سی و هشت سالگی اولین فیلم کوتاهشان را می سازند و با دانشجوهای نوزده ساله رقابت میکنند، در هفتاد سالگی رابطه ی عاشقانه تازه ای را تجربه می کنند، در پنجاه سالگی راهی سفرهایی متفاوت می شوند،
در بیست و چهار سالگی پا به پای بچه های هفت هشت ساله شناکردن را می آموزند و از پوزخند دیگران نمی ترسند، زنده و تحسین برانگیزند.
- درود بر شور زندگی، در هر
سن و سالی که هستی بیاموز و
دانش را در وجودت بپرور.-
متن به بهانه روز دانشجو .
تبریک به دانشجويان کانال♡
و تبریک به خودمون که در کنار هم در حال یادگیری هستیم♡

@ktabdansh 📚
📘🌱

کتاب دانش

06 Dec, 07:41


🍃🌺🍃🌺🍃
#حافظ "چشمِ مستِ یارِ من میخانه می ریزد به هم.
#مولانا دَر دو چشمِ من نِشین ای آنکه از من من تری.
#سعدی "ندانَمَت که چه گویم تو هر دو چشم منی.
#شمس
#فردوسی
#خیام

●¤شمس هیبتی بیش از این دارد
اما رندیِ حافظ ، حافظ حافظ..
خوب به دل می نشیند..
ساخته شده توسط هوش مصنوعی

آدينه معطر به عشق و شادی


@ktabdansh 📗🌹

کتاب دانش

05 Dec, 17:42


بَعدِ عُمری مات بودَن دَر زمین،
فهمیده اَم، بُردن از تقدیر دَر قانونِ این شَطرنج نیست.‌.🖊#حسین_دهلوی

@ktabdansh 🌒💫

کتاب دانش

05 Dec, 17:42


📘🎧

📖 ماجرای هری
آقای نویسنده
اثر؛ #جوئل_دیکر

کتاب خوان؛
آقای؛ #ایوب_آقاخانی

■ قسمت پانزدهم و شانزده

t.me/ktabdansh📘🎧
🌳🦌

کتاب دانش

05 Dec, 15:31


🍂
غَم را به کَلام آوَردید؛
زیرا اَندوهی که ناگفته بِماند،
دَر سکوت، در قلبِ پُر از درد،
نَجوا میکند وَ سرانجام آن را
می شِکَنَد.. 🍂
🔅تراژدی_مکبث. #ویلیام_شکسپیر

@ktabdansh 📚

کتاب دانش

05 Dec, 15:31


▫️📕
در سرزمین من؛
روزنامه- لال به دنیا می آید
رادیو- کر
و تلویزیون- کور...

و کسانی که طالبِ سالم زاده شدنِ
این همه باشند را
لال می کنند، می کُشَند
کر می کنند، می کشند
کور می کنند، می کشند
در سرزمین من آه! سرزمین من!
🖊#شیرکو_بیکس

t.me/ktabdansh 📕

کتاب دانش

05 Dec, 13:31


📖
@ktabdansh 📘📗

مطالعه : برای لذت و زینت و قدرت
به کار می آید!
لذت آن در تنهایی
زینت آن در سخنرانی و مجلس آرایی
قدرت آن در قضاوت ها و عرصه‌ ی
سود و سودا
آشکار می شود.🖊 فرانسیس_بیکن

📖

کتاب دانش

05 Dec, 13:31


📖 #مطالعه
📘 #جزء_از_کل

قسمت چهارمِ خلاصه نویسی؛

...اصلا بیایید فرض کنیم خدایی وجود دارد و فرض کنیم که او خیر است.چرا باید چیزی را فرض کنیم؟
آشکار است که انسان او را در تصور خودش خلق کرده.
-تری از زندان به خانه ی جدید نقل مکان کرد.‌ با کی؟ کجا؟
-هری! و احداث " تعاونی دموکرات تبهکاری!
-تری از گردن تا نوک پا "خالکوبی کرده بود! بدنش یک باغ وحشِ متحرک بود!
-تری داری چکار می کنی؟ هری دیوانه است. شاید هم تری دیوانه بود.!
+خودت داری با زندگی ات چکار میکنی؟ یک جا نشسته ای و دست روی دست گذاشتی.
قولی که به مادرم داده بودم را به او گفتم.
آنها بصورت کلاه پوش به بانک ها دستبرد می زدند.
-نگاهی به جامعه بینداز.عطش سیری ناپذیر مردم برای خبرهایی که به آنها ربطی ندارد.
-تلویزیون را روشن می کنی تا اخبار ببینی، مهم نیست این اخبار چه باشد. خبرهایی از -کریکت استرالیا با دلالان! یک رسوایی ورزشی.
تری روی کاپیتان استرالیا اسلحه کشید.
" این آغاز بدنامی تری بود"

من غرق در مشکلات، مادرم سرطان داشت، پدرم در بطری ناپدید و برادرم با اسلحه.‌
- بی گناهی، مگر خلافش ثابت شود.
گریه های مادرم تسلی ناپذیر بود.
مادر میگفت؛ #همزاد اثر #داستایفسکی را یادت است؟
خب؟
گفت؛ فکر میکنم تری همزاد دارد. می‌خواستم تری را پیدا کنم اما همه جا تعقیب میشدم.‌
در رسوایی های ورزشی یک اسب سوار و یک قهرمان بوکس را هم به قتل رساند.
- کارولین به شهر برگشت.‌
ماجرا را از روزنامه خوانده بود و تصمیم داشت با پدرش به "پاریس برود.
گفت او آدم کُش است اما باور دارد.
- متجاوز ها و کودک آزارها هم به چیزی باور دارند. حتا #هیتلر هم به چیزی باور داشت.
برای تری نامه نوشته بود.
از کارولین بیزار بودم.
به مخفیگاه رفتم،
-زود باش بیا توو.
پرسیدم اینجاست؟
هری گفت: خود لعنتی اش اگر نمی خواهد یک گلوله توی مخش خالی شود همان بهتر ک پایش را توی خانه ی من نگذارد‌.
چه رؤیایی داشتیم. همه چیز یک شکستِ افتضاح بود! این پسر به حال من گند زد.
من که بچه ندارم.
-اما وقتی هم که بچه داری نباید منتظر گل و بلبل باشی.
مارتی به کمک احتیاج دارم؛
و مجموعه ای از اوراق را بیرون کشید؛
- تبهکاری، - دزدی از خانه، - دزدی اتومبیل
-خِفت کردن، -سرقت از خانه.....

یک کتاب نوشته بود!
این کتاب نهایتِ چیزی بود که میتوانستم زندگی ام را بهش بند کنم.
- آدم ها زیاد از حد به خودشان اعتماد میکنند. آنچه که به عنوان حقیقت می شناسند بر زندگی شان حکم فرما میشود.

- حتما که نباید خدا باشی تا ابداع کنی،
وارونه کنی، نابود کنی، یک انسان هم میتواند چنین کند.
داستان های عاشقانه هم یک مشت اراجیف هستند:
- در یک عشق یک طرفه هیچ چیز عجیبی یا
جذابی وجود ندارد. به نظرم که چیز گندی است، دوست داشتنِ کسی که جواب محبتت را نمی دهد شاید فقط در کتاب ها مهیج باشداما در زندگی واقعی تحمل ناپذیر است.


کتابِ جامع و قطوری بود. هیچ چیز را از قلم نیداخته بود. کتاب را به دو قسمت تقسیم
کردم؛ جنایت و مکافات.
هری می خواست کتاب را منتشر کند!
کی حاضر بود آن را منتشر کند؟
از خانه بیرون زدم.
خبرنگاران جلوی در خانه بودند.
یک حمله دیکر از رادیو پخش شده بود!
مادرم آمد دنبالم؛
تری را پیدا کن و بهش بگو برود پیش پلیس.
هری نسخه تایپ شده کتاب را دید،
-خدمت بزرگی در حقم کردی مارتی
تا عمر دارم فراموش نمی کنم.
پیدا کردن ناشر کار آسانی نیست.
هری اعتقاد داشت نویسنده ها همیشه برخلاف جریان جامعه شنا می کنند‌.
یک ناشر گفت:
انتشار چنین کتابی، خودکشی است. دارید به مردم یاد می دهید چطوری قانون را زیر پا بگذارند. قبل از اینکه پلیس خبر کنم بزنید به چاک. بعد از ده بار نه شنیدن پریدیم توی تاکسی!
-باید ببریمش آمریکا. الان آزادی بیان
در آنجا حسابی سایه انداخته. آنجا چیزی به اسم حق مطبوعات آزاد دارند.برای تقویت آن قوانین اصلاحی دارند. آنجا به ایده ها بها میدهند تا شکوفا شود.
اینجا صنعت چاپ به کهنگی نان بیات است.
این مملکت بقدری محافظه کار است که دلت می خواهد بالا بیاوری.
🖊استیو_تولتز

📄 این داستان ادامه داره...

@ktabdansh 📚📖
📖

کتاب دانش

05 Dec, 12:15


کتاب دانش pinned «مستندی کوتاه از #سورن_کی_رکگور زیر نویس فارسی جمعه ۱۶ آذر کانال کتاب دانش»

کتاب دانش

05 Dec, 12:15


مستندی کوتاه از #سورن_کی_رکگور
زیر نویس فارسی
جمعه ۱۶ آذر کانال کتاب دانش

کتاب دانش

05 Dec, 11:28


🍀📗
👤 ساتیا_سای_بابا

یک شخصیت عرفانی، خَیِر و یک معلم بوده است. فوق‌العاده باهوش و نیکوکار. به تئاتر و آهنگسازی و شعر علاقه مند.
■ نتیجهء آمیختگیِ علم و جهل را اینگونه بیان میکند:
جهل + فقر = جُرم
جهل + ثروت = فساد
جهل + آزادی = هرج و مرج
جهل + قدرت = استبداد
جهل + دین = تروریسم
وَ
علم + فقر = قناعت
علم + ثروت = نوآوری
علم + آزادی = خوشبختی
علم + قدرت = عدالت
علم + دين = استقامت
این یک قانون است.

@ktabdansh 📗
🍀

کتاب دانش

05 Dec, 09:45


🔰
انجامِ بهترین ها در این لحظه
شما را در بهترین مکان برای لحظه بعدی
قرار می دهد. 🖊#اپرا_وینفری

@Ktabdansh 📗
.

کتاب دانش

05 Dec, 08:23


.
چرا یک آدم متعصب می ترسد نسبت به اعتقاداتش شک کرده و راهش را اصلاح کند؟ #راسل میگوید:

- چون همیشه با خودش فکر میکند چه جور میتوانم به تاولهای کف پایم بگویم تمام مسیری را که آمده ام اشتباه بوده است؟ این یک مصیبت بزرگ است که اکثر آدم های امروزی، گرفتارش می شوند. در همه حوزه ها
از دین و مذهب گرفته تا همه اعتقادات، باورها، دوست داشتن ها، نفرت ها،
وقتی آدم ها برای چیزی هزینه می دهند وقتی کلی از وقت و انرژیشون رو می گذارند روی یک چیزی،
دیگر حتی به ذهنشون هم نمی رسه
که ممکن است آن چيز اشتباه باشد.

برای مثال؛ سربازی که پاهایش را در جنگ از دست داده هیچوقت نمی تواند به درستی یا غلط بودن ان جنگ فکر کند.
زن یا مردی که برای شریک زندگی اش هزینه کرده حالا از او فرزندی دارد و می بیند شریک زندگی اش واقعا اوني نیست که قبلا فکر کرده.
یا کسی که در دانشگاه رشته ای را با کلی هزینه و وقت می خوانده اما جرات ترک آن رشته را ندارد.

عده ی زیادی نمی توانند راهشان را پیدا کنند.
بعد از عمری زندگی؛
کاش ما آدم ها می توانستیم "هویت خودمان" را از اتفاقات روزگار و عقایدمان تفکیک کنیم که اگر یک وقت فهمیدیم آن عقاید اشتباه بوده است
"بی هویت " نشویم.

کاش آدم ها، هر جا که به عقیده ها،
باورها، دوست داشتن ها و
نفرت ها شان شک کردند همان جا
ترمز می کردند
بی خیال تاول های کف پاهاشون
می شدند و می گفتند؛
جلوی ضرر را از هر جا بگیری منفعت است .
این جاست که تغییر واقعا جرأت
می خواهد
.
👤 #برتراند_راسل


@ktabdansh 📚📚📚

کتاب دانش

04 Dec, 18:30


معرفی بهترین کانال‌های علمی_فرهنگی



🌈 گفتمان قدم انجمن های دوازده قدمی
@IRAN_CoDA

☔️ دانلود کتابهای نایاب ممنوعه وتاریخی
@yortci_bosjin_pdf

☔️ مشاوره و راهنمایی روانکاوی رایگان
@NEORAVANKAVI

☔️ تفسیر  آیه به ایه قران کریم
@Pious114

☔️ جملگی روانکاوی
@ravn100

☔️ طب سینوی، درمان های خانگی
@teb_sinawi

☔️ پاکسازی با ایموشن کد
@miracle_sub_channel

☔️ همه چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica

☔️ پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI

☔️ دنیای بخورات و عجایب
@sheykh_hares

☔️ اطلاعات مفیدپزشکی دکترخود باشیم        
@kalemnab

☔️ دوره رایگان‌ نویسندگی
@anahelanjoman

☔️ نوستالژی زیرخاکی های خاطره انگیز
@nuostalzhi

☔️ کانال طب ایرانی
@iranian_teb

☔️ جملات طلایی انگیزشی
@arameshdaroonee

☔️ لینکدونی فرهنگی آموزشی و علمی
@linkdoni_hozavi

☔️ کافه شعر
@Kafee_sheerr

☔️ «راز جوانی زلیخا معجزه بود یا علم»
@gasedak_health

☔️ کلبه دانایی
@kolbe_danaee

☔️ خسروی آواز استاد شجریان
@stad_shajariyan

☔️ استوری انگیزشی مناسبتی
@yefenjanaramsh

☔️ آموزش کف بینی
@kafbini12

☔️ تاروت و فال قهوه تلما
@vargefal

☔️ اینجا ورزشکار باش
@MaryamTeam

☔️ کتاب خوان
@welll_read

☔️ تست تخصصی مبادی العربیه
@banketestmabadi

☔️ دوره و رازهای پولسازی
@Maya_Mind

☔️ هتل کتاب
@Hotel_booook

☔️ الفبای نوشتن
@Alefbayeneveshtan

☔️ عربی و دینی نهایی و کنکور زاهدی100%
@arabihamrah

☔️ خانه ی دوست
@khanehy_doost

☔️ کپشن‌ • بیو انگیزشی
@FullAndrewP4K

☔️ عاشقانه
@maryami8999

☔️ کانال طبی عیون الحکمه
@oyoon_hekmat

☔️ در آغوش فرشتگان
@ferestegah

☔️ کتاب دانش
@ktabdansh

 ☔️ تـوسـعـه فـردی
@Psychology9i

☔️ برسد بدست دلبر ( تک بیت )
@paieznsher

☔️ نحو کاربردی
@nahvekarbordi

☔️ مولانای جان
@molanay_gan

☔️ بدانید تا بدست آورید
@Audio_Books_24

☔️ تڪست کلیپ ؏ـاشـ𝒍𝒐𝒗𝒆 ـقانه
@harim1402

☔️ از 0 تا 100 آموزش و دوره های ماورایی
@MetaCenterX

☔️ آموزش دکوراسیون منزل
@ZibaManzel

☔️ دیدنیها و جذابیت های ایران و جهان
@afarinshokoh

☔️ متن دلنشین
@aram380

☔️ تاروت روزانه
@maryami137189

☔️ دل واژه های تنهایی
@gandomzaran

☔️ زیباترین کلیپ ها و آموزش زومبا
@sonatimahalli

☔️ شکوه ثروت
@shokoh_servat

☔️ آموزش پاڪسازی و تقویت انرژے چاڪراها
@tabnahayteshgh

☔️ آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami

☔️ انگلیسی واقعی با سریالهای کمدی
@Englishwithmima

☔️ آموزش فال قهوه و تاروت شمیلا
@falkadehshamila

☔️ پاکسازی جسم و ذهن
@Meditationfarsi369

☔️ [گروه روان‌تحلیلی بینش]
@InsightGroup_ir

☔️ معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful

☔️ کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa

☔️ اطلاعات حقوقی مهم برای همه
@LAW_SEVDA

☔️ کد کیهانی دنیای ناشناخته ها و فرازمینی
@yortchi_bosjin
 
☔️ دانلود فیلم و سریال روانشناسی
@FILMRAVANKAVI

کتاب‌های نایاب علمی و طبی
@FA_TI_MI


تاریخ 14 \ 9 \ 1403

جهت هماهنگی و رزرو تبلیغات 👇👇
@HHo_bb

کتاب دانش

04 Dec, 17:51


سرانجام روزی یا شبی، صدای خنده
بی خبر همه جا پخش‌ خواهد شد
حکمی که درباره ی دیگران صادر
کرده اید سرانجام یک راست به خودتان برخواهد گشت، مانند سیلی به صورتتان میخورَد و آسیب هایی به بار می آورد..
👤#آلبر_کامو 📚 #سقوط

t.me/ktabdansh 🌒
.

کتاب دانش

04 Dec, 17:42


داستان های کوتاه ۸-

📚#اختلاف_حساب

۸ .... این کار دیگر برایش زحمتی نداشت و مثل اینکه برای انجام دادن آن نیز، دیگر احتیاجی به فکر کردن نداشت.
احتیاجی به این نداشت که؛
مغز خود را، شعور خود را، در این کارهای عادی و خفه کننده اش دخالت بدهد و از آن کمک بطلبد.
مثل وقتی ک انسان نماز می خواند و در ضمن به حساب دخل و خرج روزانه اش می رسد...‌
یا مثل وقتی که توی کوچه بازارهای آشنا، به طرف خانه اش پیش می رود و در عین حال برای خودش نقشه می کشد...
احمد علی خان در عین حال که کار حساب بانک را می کرد، فکرش آزاد بود و فرصت این را داشت ک برای خودش به جای دیگری متوجه باشد؛ و به خاطراتش اجازه دهد که درهم و برهم یا مرتب و دنبال هم، به
مغزش روآور شوند و فکر او را به خود
مشغول کنند.
البته برای دقت کار، وقتی ارقام یک ستون نقل میشد، یک بار هم از نو، اعداد را با هم تطبیق می کرد.
ولی درست مثل اینکه در موقعِ اینگونه
کارهای ماشینی،
احتیاج به شعور و فکر نداشت.
روزهای دیگر، احمد علی خان
این طور بود و درباره ی این مطلب خیلی هم فکر کرده بود و
بعضی وقت ها بخاطر فکر و شعورش
به وحشت هم افتاده بود.

بخاطر فکر و شعور انسانی اش که در
موقع کار ماشینی و عادی شده ی بانک
اینقدر به فراموشی سپرده می شد و
برایش اینقدر کم ارزش قائل بودند.
روزهای دیگر این طور بود.
ولی امروز صبح تا به حال؟
نه تنها کاری انجام نداده بود حتی نتوانسته بود کاری بکند؛
فکر مرتبی بکند‌.
صبح تا به حال افکارش مغشوش بود ‌و
دچار خیالات واهی بود.
مغزش سخت ناراحت بود. توهمات
عجیبی که به خیالش می رسید
برعکس هر روز که اقلا ارتباطی با هم داشتند- بر خلاف هر روز -
سخت بی در و بند و بی ارتباط با هم بودند.
درست مثل اینکه اعداد جدا جدا از هم، که فقط رنگ مرکبشان یکی بود...
تخیلاتِ ناراحت کننده امروز او هم جدا از هم بودند.
ولی همه یک رنگ داشتند.
رنگ اضطراب برای پسرش.
رنگ ناراحتی بخاطر فرزندش.
افکار امروز او درست مثل این اعداد
بریده بریده و جدا جدا از هم
مثل لکه های مرکب - که روی کاغذ
بدی چکیده باشد و پخش شده باشد-
فقط کناره هاشان توی هم فرو
می رفت و به هم وصل میشد.
افکار امروز او هم در همین حد بود.

می خواست باور کند فکر و شعورش کم کم مفنگی و پوسیده خواهد شد و از کار خواهد افتاد.
نکنه همین طورهام شده باشم؟
نکنه الان هم یه پیرمرد مفنگی و
بی شعور شده باشم؟
سرش درد گرفته بود و دنگ دنگ
می کوبید.
حتی از کارش هم بازمانده بود.
دستش با قلم روی دفتر آمده بود و
چشمش از وسط شیشه ی پنجره،
توی آبیِ روشنِ آسمانِ نزدیک ظهر،
هِی عمیق تر فرو می رفت.
یک دفعه حس کرد که قلم دارد روی
صفحه کشیده می شود.
زود فهمید و قلم را برداشت.
ساعت از ده گذشته بود و او نفهمیده بود کِی ساعت، زنگ ده را زد.
فکر کرده بود
که کار اولیش را ساعت ده تمام می کند ولی حالا ده دقیقه از ساعت ده می گذشت و او هنوز نتوانسته بود
از نصفه ء دفتر حساب جاری دون
بگذرد.

یک پیشخدمت ناشناس از کنار میز احمد علی خان گذشت
از میان میزهای دیگر هم رد شد و
جلوی میز رئیس ایستاد و
کاغذی به دستش داد.
توی تالار، با میز رئیس؛
بیست و پنج میز گذاشته شده بود و
با همه ء رفت و آمد مزاحم پیشخدمت ها و کارمندان،
وقتی نامهء رسمی و بخشنامه ای خطاب به این قسمت می رسید
رئیس پس از اینکه یک بار
نامه را از بالا تا پایین نگاه کرد
بلند شد و همان طور که پشت میزش
ایستاده بود
سرفه ای کرد و آماده شد که بخشنامه را بخواند.
همان دم که پیشخدمت ناشناس از کنار
میز احمدعلی خان عبور کرد
او مضطرب شد و به فکر افتاد و
وقتی کاغذ را به رئیس داد و رفت
او حتا دست پاچه شد
مثل اینکه خبر بدی را آورده باشند
مثل اینکه خبر مرگ پسرش را آورده باشند..
🖊جلال_آل_احمد

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

04 Dec, 16:40


🍃
مُعاشرت، بَر دانایی می اَفزایَد،
ولی تنهایی، مَکتبِ نبوغ است

🖊#ادوارد_گیبون

@ktabdansh 📗📕
🍃

کتاب دانش

04 Dec, 14:30


🔰
وقتی تحصیل کرده هستید که
بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید
بدون آنکه عصبانی شوید یا
اعتماد به نفستان را از دست بدهید
👤 #رابرت_فراست

@ktabdansh 📘

کتاب دانش

04 Dec, 13:31


📖 #مطالعه
📘 #جزء_از_کل

......تنها امید، به اصلاحِ -تری، کارولین بود. امیدِ او عشق بود.
-فکر کردم ستاره ها نقطه هستند. بعد به این فکر کردم که هر انسان نیز همچون یک نقطه است. ما کوچک‌تر از آن هستیم که نقطه باشیم‌.
در تقلا بودم که راهی برای نجات خانواده ام پیدا کنم.
-خیلی به ندرت پیش می آید آدم ها توصیه ای بهت بکنند که واقعی و عملی باشد. معمولا چیزهایی مثل نگران نباش و همه چیز درست می شود می گویند که نه تنها غیر عملی است بلکه آدم را کفری هم میکند‌.
توی حیاط گِل درست میکردم؛
_هری زیر نور ماه قدم میزد!
- از زندان فرار کردم.
+خیلی خب اما چطوری؟
- رفتم سراغ "هاستینگز تهدیدش کردم، صورتش مثل گچ شد و کلیدها را کف دستم گذاشت.
+چه فکر خوبی.!
-بیا باهم برویم.
+به مادرم تعهد داده ام!....‌
یک هفته بعد مادرم گفت:
تری به خانه برمی گردد. درست بعد از یک سال! پیچیدگی جنونش بر ما اثر بدی گذاشته بود؛ خودش هم آسیب دیده نبردی بود.
آمد! شاد و سرحال!
- کارولین را دیدی؟
+ گاه و بیگاه.
تری مثل مرد بود اما من شبیه پسری که مرضِ پیری گرفته. در بیمارستان هیچ کمکی به مهار خشم او نشده بود. فقط -لیونل_پاتس او را پذیرفت. از آن مردهایی بود ک؛
-حتا اگر درباره ی آب و هوا باهاش حرف میزدی، با روی خندان ازش دور میشدی.

-چطوری تری؟ شماره ام را به آن پرستار مو طلایی دادی؟
کارولین توی کافه نشسته و سیگار
می کشد.
سعی داشت حلقه های دود را بیرون دهد.
سر برگرداندم-تری رفته بود!
برگشتم.
تری نامه هایی در دست داشت و گفت: آرزویش این است با من باشد بشرطی که از کار خلاف دست بکشم.
-پیروزی یک برادر مساوی است با ناکامی برادر دیگر!
گفت: فقط باید یک کار غیر قانونی کوچک انجام دهد.
از من می خواست جلوی او را بگیرم. این کار را نکردم. " خیانت کلاه های مختلفی به
سر می گذارد. "
* توطئه آمیز ترین خیانت ها زمانی
صورت می گیرد که بگذاری جلیقه نجات توی گنجه ات آویزان بماند و در همان حین خودت را فریب دهی و بگویی احتمالا برای کسی که غرق
می‌ شود مناسب نیست
. *
صدای انفجار در خیابان بلند شد:
صندوق پیشنهادها منفجر شده بود!
-لیونل_پاتس فریاد می زد:
هیچی نمی بینم!
دادگاه نوجوانان درست شد؛ تشویق جنایت بخاطر عشق!
لیونل کور شد. مدرسه را ترک کردم. در سایهء اسم برادرم به توجه نیاز داشتم. خواستم به ارتش استرالیا بروم.
در آمادگی جسمانی مردود شدم.
- دکتر با نگاهی بهت زده گفت؛
جز در دورانِ جنگ، بدنی به این درب و داغونی ندیده‌!
به خواص بیشتری از تنهایی پی بردم.
اندوهگین سرخوش متفکر نحیف
-نقاب‌های پیچیده زنده زنده تو را
می خورند
.
-وقتی از دنیا چشم می پوشی، دنیا هم از تو چشم می پوشد.
سه سال آزگار هیچ اتفاقی نیفتاد. به این هم پی بردم؛ اغلب فیلسوفان در دیدگاه‌های فلسفی شان کم آورده اند مثل* #افلاطون‌.
#هیوم می گوید: انسان فقط تقلید و نسخه برداری می‌کند.
تنها کار ارزشمندم این بود که برای لیونل که کور شده بود کتاب بخوانم. در یک بعدازظهر بارانی با کارولین وقت گذراندم.....
و بعد کارت پستالی از کارولین رسید:
"من در بخارست" هستم.
در همهء ایام به تری سر می زدم.
گفت: کارولین بهش گفته:
تو پل های بین خودت و جامعه را نمی سوزانی، آن ها را منفجر می کنی.
در همهء آن لحظات، وحشت جسمم را قبضه میکرد.
چشمک زد: چندتا رفیق دارم که چیزهایی یادم می دهند.
-از خلال همین کیفرهاست ک مجرمانِ آینده
بیشترین فرصت ها را برای معاشرت باهم پیدا میکنند.
-دولت همیشه دنبال راهی می گردد تا جانیانِ خطرناک را به هم معرفی کند و آن ها را در یک شبکه به هم پیوند دهد
.
🖊استیو_تولتز

📄 این داستان ادامه داره...

@ktabdansh 📖📚
📖

کتاب دانش

04 Dec, 11:00


🍃🌹
ای دوست، یا خودپرست توانی بودن یا
عاشق--لاغیر. این نشنیده ای؟!
- عین القضات همدانی

@ktabdansh 📚📚📚

کتاب دانش

04 Dec, 08:46


📕 #هوای_او
#بریتنی_سی_چری
.

کتاب دانش

04 Dec, 08:45


کتاب 📂 pdf

📚 #بر_قله_های_ناامیدی
#امیل_چوران
* نویسنده رومانیایی متأثر از
کانت، هایدگر، شوپنهاور و نیچه.
علاقه مند به؛ چخوف، داستایفسکی
پیش از _سارتر و _کامو اندیشه اش بارز میشود!

با خواندن این کتاب شگفت زده میشوید!


جدالی غریب در آثار _چوران

📖عالی ترین مظهر وجود،بیگانه شده است،صوفی در جدال خود دشمن خود را می آفریند اندیشه اش وجود دیگران را با حسابگری و نیرنگ تصدیق می کند عصاره ی تفکر صوفی در وهله اول مناقشه ای با خود است: جمعیت می طلبد و همان میشود...


مطالعه کنید 👤👤👤

"من این مکتوب را برای آنان که پس از من می آیند به جا میگذارم؛
که به هیچ چیز اعتقاد ندارم و فراموشی
تنها راه رستگاری است.

کتابِ: بر قله های ناامیدی
نوشته؛ امیل_چوران

t.me/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂

کتاب دانش

26 Nov, 14:55


📕📗📘

کتابِ تهوع؛ سخنان یک دیوانه در نسبت با موقعیتی که در آن است،
پوچ است، نه در نسبت با دیوانگی اش
وَ
کتابِ زوربای یونانی؛ ما تا وقتی که در خوشبختی به سر می بریم به زحمت آن را احساس می کنیم؛ و فقط
وقتی خوشبختی گذشت و ما به عقب
می نگریم ناگهان و گاه با تعجب حس می کنیم که چقدر خوشبخت بوده ایم
وَ
کتابِ؛ جز از کل آدم ها دنبال جواب نمی گردند، دنبال حقایقی می گردند که خودشان را اثبات کنند

@ktabdansh 📕📗📘
📖🔖

کتاب دانش

26 Nov, 14:11


کتاب دانش pinned «خلاصه نویسی و مطالعه کدام کتاب را شروع کنیم؟»

کتاب دانش

26 Nov, 12:00


کسی که اشتباهات خود را به گردن دیگران می اندازد، نمی تواند حتی در ردیف پست فطرت ها باشد.

👤#یاسوناری_کاواباتا

@ktabdansh📚
▫️

کتاب دانش

26 Nov, 09:30


ما مدرسه نرفته ایم!
"مدرسه آن‌زمان مدرسه خواهد بود که ما
در آن، موارد زیر را می آموزیم:
- مالیات چیست؟
- چگونه درآمد داشته باشیم؟
- چگونه خرج کردن پول را مدیریت کنیم؟
- چگونه کارهای بانکی را انجام دهیم؟
- چگونه آشپزی کنیم؟
- چگونه تغذیه سالم داشته باشیم؟
- چگونه با نه شنیدن کنار بیاییم؟
- چگونه تنهایی را مدیریت کنیم؟
- چگونه خود را دوست داشته باشیم؟
- چگونه رابطه ای را آغاز کنیم؟
- چگونه از رابطه مراقبت کنیم یا از آن خارج شویم؟
- چگونه در مصاحبه شغلی شرکت کنیم؟
- چگونه در شرایط سخت خود را سرپا نگه داریم؟
با نگاه به آنچه باید می آموختیم و مرور آنچه آموختیم، می توان گفت :
ما مدرسه نرفته ایم!.


@ktabdansh 📚📚📚
📚

کتاب دانش

26 Nov, 07:15


📖
🖊#کریستوفر_همیلتون

📌همه می دانند که زندگی رنج های زیادی به همراه دارد، همه ی ما شکست، یأس، از دست دادن، هدر رفتن و درد را به شیوه های متفاوت و در شکل های مختلف تجربه می کنیم. اما به ندرت پیش می آید که فکر کنیم چرا اوضاع این گونه است. ولی اگر بخواهیم بفهمیم که چطور به شیوه ای سازنده نسبت به ناملایمات واکنش نشان دهیم بهتر است اول به این فکر کنیم ‌که اصلا چرا زندگی انسان همواره با رنج همراه است.
این نکته را خاطر نشان کنم که از رنج نمی توان اجتناب کرد؛ هیچ کاری از دست‌مان برنمی آید تا بتوانيم کاملا از آنها فرار کنیم ولی این حقیقت نه تنها تفکری منفی و بدبینانه نیست بلکه فوق العاده رهایی بخش است.
چون امکانی فراهم می کند تا چشم اندازی واقع گرایانه نسبت به خودمان پیدا کنیم و ببینیم واقعا چه کاری از دست‌مان بر می آید تا رنج های زندگی را درک کنیم و در جهت درست مورد استفاده قرار
دهیم.

📙 چگونه رنج بکشیم

@ktabdansh 📔
📖

کتاب دانش

25 Nov, 18:32


⚡️
مَن نَدانَم زِ نِگاهِ تو چه خواندَم اَما دانَم این چَشم هَمان قاتِلِ دِلخواهِ مَن اَست..🖊 #حسین_فروتن

@ktabdansh 📚📚📚
🌒

کتاب دانش

25 Nov, 17:40


🎧📘

📖 ماجرای هری
اثر؛ #جوئل_دیکر



قسمت پنجم و ششم

t.me/ktabdansh📚🎧
🌳🌲

کتاب دانش

25 Nov, 15:20


📚
ثروت وزراء

* خراج مالیات اراضی بود که از
اهل ذمه گرفته می شد و * جزیه هم
مالیات سرانه.
در آغاز فتح اسلام کسانی که به آئین خویش ماندند در * ذمهء مسلمانان درآمدند وَ
اهل ذمه در حمایت مسلمانان بودند. اما هیچ حقی را برای آنان جایز نمی شمردند. بنای معابد هم برای آنها ممنوع بود.
** جامه ی این ذمی ها از جامه ی ( لباس ) مسلمانان جدا بود. بر پیشانیِ آنان داغ می گذاشتند تا از دیگران شناخته شوند. اگر ذمی توانگر بود هرسال ۴ دینار می پرداخت.
یک مُهر بر گردنِ ذمی بود تا هنگام پرداخت جزیه ی بعدی.

* خراج ستانی هم که غالبا با تهدید
و فشار توأم بود.
* عبدالله بن هیثم بن سام با انواع شکنجه ها مطالبه گر خراج بود.
#خراسان و * سواد بیش از جایی دیگر دستخوش بیداد و ستم بود.
بدین گونه خلفا و عمال هر چه
می خواستند به عنوان خراج مطالبه می کردند.

* رسم الجاء گاهی هم مالکان زمین خود را به نام مقربان خلیفه می کردند تا از ستم مأمور خراج رها شوند.
ظلم و فشار سبب این حیله بود.
** مردم #زنجان و #فارس و #مراغه
بر اثر بیداد کارگزاران خلیفه
املاک خود را ترک می کردند.
عمده خراج عباسیان
را مردم خراسان و عراق می پرداختند
گاهی هم تنها چاره آشوب و شورش بود‌.
شورش ها هم از همین ناحیه بود.
عیاران و راهزنان در راه ها به جان مردم می افتادند و دسته سپاهیان هم با آنان همدست بودند و این مردم درمانده و پریشان راه به جایی نداشتند.

مظالم در خارج از #بغداد هم وضع به همین منوال بود، هیچکس بر جان و مال خویش ایمن نبود.
در #فلسطین سپاهیان به زور وارد خانه مردی رفت و چون زن او را راه نداد بر او تازیانه زدند.....

فساد عرب باری؛

در آن شهر پرشکوه و گناه آلود
#هزار_و_یک_شب
خلیفه ی #بغداد اندک اندک همان شیوه ی
** خسروان و قیصران را در پیش گرفت همان بی رسمی و بیداد که
#ساسانیان را به سقوط و نکبت کشاند.
و این فاتحان به تن پروری و فساد کشانیده شدند.
* آئین مسلمانی جای خود را به طمع و جاه داد و چنان محسوس بود که ؛
رتبیل ( پادشاه ) #سیستان
بانگ برآورد که؛
کجایند آن قوم؟ شکم هاشان به پشت چسبیده بودچهره شان خاک و سیاه
تنشان از برگ خرما و بهتر می جنگیدند
الحق که درست گفته بود زیرا
زیرا اعراب دیگر فاتحان #قادسیه و
#تیسفون نبودند ، چرا که فساد و جور و رشوه آنان را دگرگون کرده بود.
حقیقت اینست که عامه ی مردم رعایای ضعیف بودند که زمین بکارند تا عربان درو کنند و حاصل را بردارند.
از این رو وقتی ضعف و انحطاط خلفا رسید
و ترکان و ایرانیان نیرو یافتند فرصتی پیش آمد که
" خراسان به دست طاهریان و صفاریان
استقلال یافت. "


بعد از دویست سال

.‌‌‌دویست سال بعد از حکومت #ساسانی
از حکومت عرب جز نامی نماند.
امارت و حکومت حتی در بغداد
در دست ایرانیان بود.
زبان ایرانی که #دوقرن_سکوت
را تحمل کرده بود اکنون طلسم خود را
می شکست
وَ خود را برای سرودن جاودانی ترین
نغمه های ادبیاتِ جهان آماده می کرد.

[[ با آنکه بابک سردارِ آذربایجان به دار
آویخته شد
با آنکه مازیار امیرزاده طبرستان به قتل
آمده بود ]]
باز ققنوس ایران از زیر خاکستر سر بر می آورد.

یک دورنما

در طی این دو قرن بر ایران چه گذشت؟
دورنمایی از تاریخ و حوادث این دو قرن را اکنون می توان ترسیم کرد. طوفان سهمگین که دولت #ساسانی را زیر و زبر کرد.
#حجاج در عراق
#ابومسلم در خراسان
و

[ جاویدان #بابک در #آذربایجان
و
سپهبدِ خورشید #مازیار در #طبرستان ]

به کوشش برخاستند زیرا برای رهایی از
خواری ها و کوچک شماریهای عربان
بر مردمِ ایران جز رستاخیز چاره ای
نمی دیدند.
در این رستاخیز پهلوانِ مغلوب قد برافراشت
و پشت فاتح مغرور را به خاک رسانید.
برتریِ ایران به عربان آشکار گشت حکومت و سیادت عرب رفته رفته چون

رؤیای شب نیمه تابستان دود و باد گردید
و خاندان های ایرانی قدرت گرفتند و
قدرت و حشمت به دستِ

#طاهریان و #صفاریان افتاد.

در پایانِ یک شب که در وحشت و
سکوت ، دوقرنِ هول انگیز گذشت
دوباره به سامان و قرار خویش باز آمد.


📚 #دوقرن_سکوت
به قلمِ دکتر؛ #عبدالحسین_زرین_کوب

خلاصه نویسی ؛
ادمین؛ #اردی_ب_۸

▫️ تمام شد .

با سپاس ازشما دوستان نازنین
خانواده کتاب دانش


@ktabdansh 📚📖🔖
📖🔖

کتاب دانش

25 Nov, 12:11


▫️📚
کسی که اندیشه اش ، بازیچه ی
اخبار پراکنده و روزانه است ، هیچگاه
فرصت درست فکر کردن به آرمان زندگی
خودش را ندارد
👤 حکیم ارد بزرگ

@ktabdansh 📚
-

کتاب دانش

25 Nov, 10:01


از گذشته یاد بگیرید، برای امروز زندگی کنید و به فردا امید داشته باشید،
مسئله ی مهم این است که هیچ وقت از
سوال پرسیدن دست برندارید.
🖊#آلبرت_انیشتن

@ktabdansh 📗
-

کتاب دانش

25 Nov, 07:30


📕
🔰برای محافظت از سلامت خود:
اشکالی ندارد اگر:

-به بعضی از تماس ها و پیام ها دیر پاسخ دهید
-چند روز مرخصی بگیرید
-کمی بیشتر بخوابید
-پیاده روی کنید
-تنهایی بیرون بروید یا تنهایی کار کنید
-راجع به مشکل خود صحبت کنید
-گاهی نه بگویید
-برای خود یک هدیه بگیرید
-برنامه های خود را کنسل کنید
-از یک رابطه سمی خارج شوید
-رها کنید
-@ktabdansh 📕
.

کتاب دانش

24 Nov, 18:00


🌗🪐
#عدنان_الصانغ :

أيها القلبُ
‏يا صاحبي في الحماقاتِ
‏يا جرحَ عمري المديد.

اِی قَلب
اِی دوستِ مَن دَر حِماقَتها
اِی زَخمِ عُمرِ طولانی

ترجمه؛ علی_شجرانی

@ktabdansh 📚
🌒🪐

کتاب دانش

24 Nov, 17:42


داستان های کوتاه ۳-

📚 #اختلاف_حساب

۳ احمد علی خان فکر می کرد که زندگی اش به این ارقام خیلی وابسته شده است. اصلا عین همین ارقام شده است. کج و معوج بریده بریده از هم،
بی معنی و بی هدف.
همان طور که ارقامِ دفترها و چک هایی که صبح تا شام زیر دست او پس و پیش می شد و از دم قلمش می گذشت، با همه ی تأثیری که در زندگی دیگران می توانست داشته باشد ، برای خودِ او بی معنی و بی هدف بود. زندگی او درست عین ایم ارقام شده بود.دیگران را که نمی دانست.

درباره ی آنان فکر نکرده بود ولی
رفیق بیمارش این طور بود .
از محیط ارقام‌ بیرونش برده بودند، از محیط بانک که با یک آمبولانس تمیز
و مرتب به بیمارستانِ بانک برده بودند،
درست مثل اینکه او را از دنیای زندگان به آخرت مردگان نقل کرده بودند.
کجا کسی وقت داشت به عیادتش برود؟
کاملا فراموش شده بود. این خیلی هم عادی بود. برای خود او هم همینطور بود و اگر از محیط بانک بیرون می رفت فراموش می شد. حتی خود او که دیروز به عیادت رفیق بیمارش رفت، به قصد عیادت او نرفته بود، پسرش را به بهداری بانک برده بود و در ضمن از موقعیت استفاده کرده بود و
سری هم به آن جوان غریب و تنها زده بود . ولی راستی او چقدر درهم فرو رفته بود! چقدر لاغر و شکسته شده بود!

حتی از پسر خودش هم لاغرتر و تکیده تر شده بود. درست مثل عدد ۴ تاشده و در هم رفته بود. زانوهایش را که توی بغلش جمع کرده بود و روی پهلوی راست ، توی رختخواب افتاده بود،
احمد علی خان خوب توانسته بود تشخیص دهد ولی باز رفیق بیمارش خیلی خوشبخت بود.
او که فقط بارِ غم های خودش را به دوش داشت، باز هم از
احمد علی خان خیلی خوشبخت تر بود آسوده تر بود.

آمد و رفت توی تالار زیاد بود.
از وسط میزها که تنگ هم چیده شده بود، مردم می آمدند و می رفتند.
پیشخدمت های قسمت های دیگر و خودِ کارمندان همه به عجله و تند تند
می گذشتند و دفترهای بزرگ حسابِ جاری و تراز را، که روی میزها باز بود و کناره هاشان
بیرون مانده بود، پس و پیش می کردند
و آهسته معذرتی می خواستند.

احمد علی خان به این سر و صدا و آمد و رفت عادت داشت و در میان همین جنجال بود
که به حساب پول مردم می رسید و
صبح تا شام لای اوراق دفترهای
بزرگ، دنبال ارقامی می دوید که با همه ی
تأثیری که در زندگی مردم می توانستند
داشته باشند
هیچ دخلی به کار او نداشت.‌‌....

ادامه دارد...


"به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن!تعظیم آنان همانند خم شدن دو سر کمان است که هرچه به هم نزدیک تر شوند تیرش کُشنده تر است"
#جلال_آل_احمد

@ktabdansh 🌙

کتاب دانش

24 Nov, 15:32


📒
اگر می خواهید یک ملتی را نابود
کنید، کم هزینه ترین، راحت ترین و
پنهان ترین ابزار تورم است.
تورم های زیاد، در بلندمدت آرام آرام
تمام بنیان های اخلاقی و اجتماعی
یک ملت را نابود میکند

👤#جان_مینارد_کینز
اقتصاد دان

@ktabdansh 📚📚📚
📒

کتاب دانش

24 Nov, 13:30


📚
👤#ایتالو_اسووو
📙#وجدان_زنو

حیف!
انسان می توانست حیوان خوشبختی
باشد؛ اگر می دانست چطور جلوی
فکر کردنش را بگیرد

@ktabdansh 📚📚📚
📚

کتاب دانش

24 Nov, 11:00


کتاب 📂 pdf

📚#سفر_پاندای_بزرگ_و_اژدهای_کوچک
#جیمز_نوبری


📖پاندای بزرگ پرسید چه حسی داری؟
اژدهای کوچک لحظه ای فکر کرد:
هنوز به خاطر ازدست‌دادن دوستام، خونم و وسایلم ناراحتم ولی فکر میکنم شاید دارم یاد می گیرم. انگار هرچی مُشتم رو بیشتر باز میکنم دنیا چیزهای بیشتری توش می ذاره.
من متوجه شدم همیشه یه موقعیت نیست که باعث ناراحتیِ من میشه، بلکه دیدِ من به اون موقعیته که باعث ناراحتیم میشه .

(( " 👤#اومبرتو_اکو
📕آنک_نام_گل
دانش مثل سکه نیست که حتی در معاملاتِ شرم آور نیز دست نخورده و سالم می ماند،
بیشتر مثلِ جامه ای زیباست که بر اثرِ پوشیدن و نمایش مندرس
می شود. آیا واقعا کتاب هم
مثل این نیست
؟ " ))

[ کم حجم و
خوانش بسیاررر روان
]

مطالعه کنید 🧑‍💼👩‍💼

t.me/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂

کتاب دانش

24 Nov, 08:00


.
رنج نباید تو را غمگین کند این همان جایی
است که اغلب مردم اشتباه می کنند
رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به
اینکه زندگی ات نیاز به تغییر دارد چون
انسان ها زمانی هوشیارتر می شوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند.
رنجت را تحمل نکن رنجت را درک کن،
این فرصتی است برای بیداری، وقتی
آگاه شوی بیچارگی ات تمام می‌شود...

👤#کارل_گوستاو_یونگ

@ktabdansh 📚📚📚
.

کتاب دانش

23 Nov, 18:30


🌙💫

چَند گاهی بی لَبُ بی گوش شو، وانگَهان چون لَب حَریفِ نوش شو
چَند گُفتی نَظمُ نَثرُ راز فاش، خواجه یِک روز اِمتِحان کُن گُنگ باش🖊#مولانا
🌔

کتاب دانش

23 Nov, 18:15


📘🎧

پرونده ی _هری کِبر

📖 ماجراهای هری
اثر؛ #ژوئل_دیکر

کتاب خوان ؛
آقای ایوب آقاخانی


از همان ابتدا شما را مجذوب خواهد کرد
و آن قدر پیچش داستانی دارد که ممکن نیست بتوانید چیزی را حدس بزنید
!
برنده ی ؛
ادبی سگالن 2016
گنگور 2012
تولیپ فرانسه 2013
وَ جایزه بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه


◽️قسمت سوم و چهارم

t.me/ktabdansh 🎧
🌳🦒

کتاب دانش

22 Nov, 18:30


🌘

#کنسرت
خانم؛ #هایده - نرگس شیراز

آهنگِ؛ "چه کنم چکار کنم...
..
بِنشین، مَرو
که دَر دِلِ شَب، دَر پَناهِ ماه...
خوشتَر زِ حَرفِ عِشقُ سُکوتُ نِگاه نیست.

👤#فریدون_مشیری

@ktabdansh 🌙💫
🌘

کتاب دانش

22 Nov, 17:42


داستان های کوتاه ۲-

📚 #اختلاف_حساب
🖊#جلال_آل_احمد

۲ بانک هم به جای او کارمندِ جدیدی استخدام خواهد کرد،
و شاید او تا وقتی که هنوز در بیمارستان مانده است و هنوز نمرده است. فقط از خجالت عجله نخواهم کرد که کارمندِ جدید را به جای او
معرفی کند و پشت میزش بنشاند.
فکرش حتی به اینجاها
هم کشیده می شد!
به این هم اکتفا نمی کرد و تازه به فکر رفقای همکارش می افتاد که در روزهای
بیماریِ او، در روزهای غیبتِ او،
باید کارش را میان خودشان پخش کنند و از روی اکراه و یا خیلی
نمک نشناس با رضایت خاطر، هر روز
به خاطر کار او یک ساعت دیرتر به
خانه های خود برگردند.

احمد علی خان بدین گونه در افکار خود آن قدر فرو می رفت که گم
می شد و کار روزانه ی خود را از یاد
می بُرد؛ یا اقلا نمی توانست به دقت
آن را دنبال کند.
فکرش گاهی آنقدر دور می رفت که حتی خودش را هم خسته می کرد.
مثل اینکه کسی مجبورش می کرد که این افکار را به خودش تلقین کند.
هی به فکر فرزند بیمارش می افتاد
و اضطرابش زیادتر می شد.
هی از خودش می پرسید که پسرش
چطور خواهد شد!
حتی یک بار افکارش تا مرده شوی خانه هم رفت و او به وحشت افتاد و
دنباله ی افکارش را برید.
هی خودش را با همکار بیمارش اشتباه می کرد و میز خودش را به جای میز او می گرفت و دست آخر
سعی می کرد زندگی خودش را با زندگی او مقایسه کند.
از این مقایسه هم به جایی نمی رسید
و باز و افکارش به جاهای خیلی دوری
پرت می شد.
جایی که نشانی جز نومیدی یافت
نمی شد.

خوشبختیِ رفیق بیمارش این بود که جوان بود و زن نداشت و بچه اش مریض نشده بود که این طور او را
ناراحت کند.
خوشبختی اش این بود که تنها زندگی می کرد و چشم امید و انتظاری در این غیبتِ درازش
در این بیماری کشنده اش به در
دوخته نشده بود و آهِ سردی به آسمان نرفته بود.
خوشبختی رفیق بیمارش این بود.
ولی احمد علی خان
چه می دانست. از وضع خانوادگی رفیق بیمارش که خبر نداشت.
او کِی فرصت داشت خارج از
محیط بانک
کسی را ملاقات کند؟ کِی فرصت داشت که غیر از درهم پیچیدگی ها، گشادگی ها
و عقده های زندگی خود را با دیگر
همکارانش در میان بگذارد؟.‌
هر روز در ناهارخانه سر میزغذا با هر کسی که پیش می آمد درد دل می کرد ولی او
کی توانسته بود با دنبال کردن این درد دل ها دوستی یا آشنایی پیدا کند و
با کسی طرح معاشرت نزدیک تری بریزد؟
برای او زندگی منحصر به همین
ارقام دفتر ها شده بود.
زندگی خارج از این ارقام و اعداد برای او
مثل همان لکه های جوهر بود که روی کاغذِ بدی افتاده باشد
و توی سفیدیِ اطراف خود پخش شده باشد.
درست مثل همین لکه های سیاه،
زندگیِ تاریکِ او توی زندگیِ روشن و سفیدِ
دیگران پخش و محو شده بود...

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

22 Nov, 16:31


📚📚

🖊#آندره_ژید

کاش هر هیجانی بتواند برایت نوعی مستی باشد اگر آنچه را که می خوری سرمستت نکند بدان از آن روست که به حد کافی گرسنه نبوده ای

@ktabdansh 📚📚📚
📚

کتاب دانش

22 Nov, 13:38


#مستند
📽 #ویدئو_مستند

👤#میشل_فوکو

نویسنده ی کتاب تاریخ جنون

@ktabdansh 📽📚
📽

کتاب دانش

22 Nov, 11:07


.💬
بعضی ها هستند که می توانید
سه ساعت از وقتتان را با آنها بگذرانید
ولی سه روز را نه.
بعضی ها هم هستند که می توانید
سه دقیقه با آنها باشید
ولی سه ساعت نه.
وقت خود را صرف چه افرادی
می کنید؟ کسانی که شما را به بهترینتان هدایت می کنند؟
کسانی که با آنها در لبه ی پرتگاه
قدم می زنید؟
کسانی که هدفمند هستند؟
ساعت های سودمندِ خود را صرف چه چیزی یا چه کسی می کنید؟
نگاهی به روابط خود بیندازید و
تأثیر همنشینی خود با اطرافیان را
باز نگری کنید؛
همیشه یادتان باشد تأثیر رابطه تان
روی شما هم قوی است هم نامحسوس
آدم هایی که با آنها قدم می زنید
به معنای واقعی کلمه می توانند
آهسته رفتن یا سریع قدم برداشتنِ شما را تعیین کنند.
مراقب محیط اطرافتون باشید
شاید نزدیک‌ترین دوست زندگیتان
اشتباه بزرگ شما باشد!
وَ
در کتابِ زندگی جای دیگری است
نوشته ی؛ #میلان_کوندرا
می خوانیم
کیفیتِ زندگیِ شما را دوچیز تعیین
میکند؛
کتاب هایی که می خوانید، و
انسان هایی که ملاقات می کنید
.

💬 #بیندیشیم

@ktabdansh 📚📚📚
💬

کتاب دانش

22 Nov, 07:41


پادشاهان و نام آورانِ بزرگ ایرانی
#داریوش
#کوروش
#خشایار_شاه
#آریوبرزن
#نادرشاه وَ...

💎ساخته شده توسط هوشِ مصنوعی


ساقیا، جامِ مرا پیش از طلب لبریز کن
شاه را عیب است اگر درویش از او خواهش کند!

آدینه سرشار از خوشی

@ktabdansh🍃📗
🍃📗

کتاب دانش

21 Nov, 17:56


🌙🪐
هِزار شَب به سَحَر آمَدُ سَحَر شُد شام، وَلی شَبی که تو رَفتی سَحَر نَگَشته هَنوز..🖊#یغمای_نیشابوری
🌓

کتاب دانش

21 Nov, 17:35


📘🎧

▪️📖ماجرای هری
اثر : #جوئل_دیکر

کتاب خوان :
آقای ایوب آقاخانی

🎬 کاری از: گروه تئاتر پوشه

● ۳۰ آگوست سال ۱۹۷۵ روزی است که نوجوانی پانزده ساله به نام " - نولا کلرگان
به دل جنگل گریخت و هیچوقت از او چیزی شنیده نشد. تا سی سال بعد که......

بشنویم با هم

◽️قسمت اول

t.me/ktabdansh 📚
🌳🌲

کتاب دانش

21 Nov, 12:35


📃
📗 نشانِ پنجمِ حماقت
🖊 #رابرت_فراست

خدایا شوخی های کوچکِ مرا
نسبت به خودت ببخش
تا من
شوخیِ بزرگِ تو را با خودم ببخشم.

@ktabdansh 📄📗
📃

کتاب دانش

21 Nov, 10:01


کتاب 📂 pdf

📚#نبرد_من
👤#آدولف_هیتلر

مطالعه کنید 👤👤👤


" وقتی که بین قفسه های یک کتابخانه راه می روی و انگشت هایت را به کتاب ها
می کِشی، حضور ارواحی خفته کار سختی نیست
"
🖊#رابین_اسلوون

t.me/ktabdansh📚
Pdf Book

کتاب دانش

21 Nov, 10:01


کتاب 📂 pdf

📚#محکم_در_آغوشم_بگیر
به قلم؛ دکتر #سو_جانسون

👤 دکتر سو جانسون به شما می گوید که برای التیام و ترمیم و بازسازی یک رابطه روش های بهتر و حذف جدل های بی پایان احتیاجی به ژست ها و رفتارهای عاشقانه هم نیست!
چندین نوع پیشنهاد در برابر کنش ها و ! رفتارها

مطالعه کنید 🧑‍💼👩‍💼

t.me/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂

کتاب دانش

21 Nov, 07:32


📽 توصیه ی
" #آندری_تارکوفسکی"
فیلمساز معنا گرای روسی به جوانان
در موردِ تنهایی



🖊#کارا_الویل_لیبا
از کتابِ ؛ راز دختران موفق 👇

بیاموزید که با افکارِ خود
تنها باشید
گاهی خودتان را از شبکه‌های اجتماعی دور
کنید. اینترنت را قطع کنید. خودتان را به شامی گرم مهمان کنید. دوش آب گرمی بگیرید. شمعی روشن کنید و وقتی را به مراقبه بگذرانید.
تمام صداها، عقاید، پیام ها، فکرها و نظرهایی را که با درون شما یگانه نیستند دور بریزید و وقتی را با خودتان سپری کنید.
درون قلب و جان شما نبوغ فراوانی نهفته، فقط کافی است وقت و مکانی را به خودتان اختصاص دهید و آن نبوغ را گرامی بدارید.

@ktabdansh 📚
🪴📙

کتاب دانش

20 Nov, 17:58


🌙💫
خاورمیانه را به تقلید از چشمان شرقی تو ساخته اند،
پُر التهاب اندوهگین خسته وَ زیبا
🖊#نزار_قبانی

🌎

کتاب دانش

20 Nov, 17:51


داستان های کوتاه ۱-

📚 #اختلاف_حساب
👤 #جلال_آل_احمد

۱ - آقای بیجاری!
مثل اینکه امروز کسلید؟
احمد علی خان بیجاری، پشت میزش نشسته بود.
کت خاکستری رنگی به تن داشت.
قیافه اش گرفته بود و یک
دسته از موهای جوگندمی اش پایین ریخته بود و به پیشانیِ عرق کرده اش
چسبیده بود.
- بچم مریضه. حواسم جمع نیست.

بیجاری در جواب رفیق همکارش-
که برای حل یک مشکل اداری خود
پیش او آمده بود-
این طور گفت.
رفیق همکارش مردی بود جوان.
خیلی خوش رفتاری از خود نشان
می داد و گوشه های یک دستمال سفید و تمیز از جیب کوچک روی سینه اش
بیرون بود.
- چطور آقا؟ چش شده؟
چه عرض کنم؟ بایس دیفتری گرفته باشه.
- کِی تا حالاست؟
دو روزه که فهمیدیم. دیروز هم
دکتر برده بودمش‌.
- خب، پس لابد خطر گذشته. بله؟
نمی دونم. لابد گذشته. اما فکرم ناراحته. نمی فهمم چکار دارم میکنم.
- امیدوارم فردا خبر سلامتیشو ازتون بگیرم.
و رفت.
و باز احمد علی خان ماند و افکار مغشوش و اضطراب آورش که تا صبح حالا راحتش نمی گذاشت و هر لحظه
از طرفی به مغزش هجوم می آورد‌.
احمد علی خان
صبح تا حالا سعی کرده بود که این
خیالات ناراحت کننده را از فکرش به دور بيندازد؛
ولی غیر ممکن بود‌. هی توی فکر فرو می رفت و هی وسوسه های وحشت انگیز به مغزش روی می آورد.
بر خلاف هر روز که
پشت میز کارش می نشست
فکرش جز در دنیای خشک و بریده بریده ی ارقامِ دراز و بی انتهای چک ها
و دفترها جولانی نداشت،
امروز مغزش هیچ متوجه ی کار روزانه‌ اش نبود و در دنیای دیگری سرگردان بود.
در دنیای خیالاتِ واهی و افکار وسوسه انگیز و ناراحت کننده.
همان طور که نگاهش به دفتر دوخته شده بود ارقام ستون های باریک و دراز
جلوی چشمش سیاهی می رفت؛

سفیدی داخل اعداد و فاصله های میان آنها پر می شد و همه مثل لکه های جوهری که روی یک کاغذِ بد کشیده
شده باشد و پخش شده باشد
در سفیدی های کنار خود محو میشد
و همه در هم مخلوط می گردید؛
و او که نمی توانست این درهم ریختگیِ رنگ ها را درک کند
سرش گیج می رفت؛ چشم هایش را ناچار می بست و باز در افکار خود فرو می رفت.
روز های دیگر وقتی وارد تالار می شد و پشت میز کارش می نشست با
حواس جمع، کار خودش را شروع
می کرد. ولی امروز هنوز
کار خودش را شروع نکرده مهار افکارش در رفت.
اصلا از همان صبح که از خانه بیرون آمد فکرش پریشان بود.
توی اتوبوس نفهمید بلیت فروش چند بار به شانه اش زد تا او حواسش سر جا آمد و پول اتوبوس را داد.

صبح وقتی وارد تالار شد بی اختیار چشمش روی میزِ خالی همکار بیمارش
افتاد و چند دقیقه مات زده به جای
خالی او نگاه کرد.
خودش هم می دانست که این مسأله
لابد ارتباط با این داشت که پسر خودش مریض شده بود و او دیروز به هزار زحمت توانسته بود نسخه اش را
بپیچد. ولی فکرش تنها به این اکتفا
نکرده بود و او را در میان ناراحتی و
اضطراب به جاهای خیلی دوری
کشانده بود.
به آنجا که او خود را هی به جای رفیقِ بیمارش می گرفت؛
به جای او جا می زد؛
می خواست به خودش تحمیل کند که
مثل پسرش، و مثل همکار بیمارش، او هم روزی مریض خواهد شد و عاقبت
میز کارش خالی خواهد ماند......

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

20 Nov, 15:45


📖🔖 مطالعه
📚#دو_قرن_سکوت

" شعوبیان و جنگ عقاید "

و کم کم دعویِ عربان و رفتار تحقیرآمیز آنان با مسلمانان غیر عرب گویی با
آیین قرآن سازگار نبود:
◇ مگر نه که برابری و برادری .
◇ گرامی تر نزد خدا پرهیزکارانند .
◇ عرب را به عجم برتری نیست .
و این دعوی ها ناروا بود.
مردم می گفتند؛
همه از یک گوهرند و برابر و هر طایفه نیک و بد دارد و کسی فخر نباید بفروشد.
کسانی که برتری اعراب را رد می کردند
اهل تسویه بودند،
کسانی که به نامِ #شعوبی
بودند اندک اندک به تحقیر اعراب پرداختند.

◇◇ اعراب نه دانش نه حکمت نه قدرت نه صنعت نه هنر به دنیا هدیه نکردند جز
غارتگری و مردم کشی.
این قرآن هم هیچ اختصاص به عرب ندارد.
◇◇ نام #شعوبی
بر فرقه ی مخالف عرب و اهل تسویه اطلاق میشود.
◇◇ این مشاجره ها از هر فرقه و قومی
شدت گرفت و افراط کردند و این
** شعوبی ها همه جا بود و بیشتر کسانی بودند که از اعراب خواری و بیداد دیده بودند.

◇◇ اشراف ایرانیِ دارای مقام ارجمند دین را شناخته و شرف را عبارت از نسبت
خود می دانستند.
(( هر وقت قوم مهاجر بر کشوری استیلا جوید اشراف و بزرگان با دشمنان دوستی می یابند و تأثیر نفوذ آنها را می پذیرند ))

◇◇◇ از این رو بزرگ زادگان کمتر بر ضد عرب تاختند. اما روستائیان و دهقانان نه.
و
همین * شعوبیان بودند که این قوم عرب
را از همه
پست تر و فرومایه تر از اقوام جهان
می دانستند.

●■ چنانچه وقتی
** اسماعیل بن یسار
که به نژاد ایرانی خود می بالید و
تبار ایرانیان را می ستود
در برابر خلیفه ی اُموی شعری خواند و
گفت:
کیست که مانند #خسرو و #شاپور
و #هرمزان
در خورِ فخر و تعظیم باشد؟
هشام ( خلیفه)
پرخاش کرد که :
بر من فخر می فروشی و در برابر من
خویشتن و قوم خویش را می ستایی؟!

او را در برکه ای افکندند.

و اما در دوره ی اموی که سخنان شعوبیان
با شدت طرد می‌شد
همان
بشاربن برد بود که می ستود ایرانیان را
و نکوهش می کرد این عربِ پست را و می گفت :
■● پشیمان شوید
■● خویشتن را خلع کنید
■● به سرزمین خویش در حجاز بازگردید
■●■ به خوردنِ سوسمار و
■●■ چرانیدنِ گوسپند بپردازید......

نفرت از عرب به هر آنچه به عرب
تعلق داشت منتهی گشت.
◇◇◇ در دوره ی مأمون و معتصم
با نفوذ ایرانیان و ترکان
دیگر
برتری نژاد عرب افسانه ای بیش نبود.
وزرا و سرداران و سپهسالاران بیشتر از میان ترک و ایرانی انتخاب می شدند و
سخنان شعوبیان
در درگاه خلافت قدرت داشت .
چنانکه در بیت الحکمه ی #مأمون
برخی از آنها مقام و منصبی داشتند.

🖊 #عبدالحسین_زرین_کوب

📌ادامه هم داره

خلاصه نویسی
#اردی_ب_۸

@ktabdansh 📚📖🔖
📖🔖

کتاب دانش

20 Nov, 15:45


📖🔖مطالعه
📚 #دو_قرن_سکوت

نوشته ی آقای ؛
#عبدالحسین_زرین_کوب

@ktabdansh
📖🔖

کتاب دانش

20 Nov, 13:30


📖💬
قدرت نهفته در یک جاده ی
روستایی وقتی در آن قدم بزنیم متفاوت است با وقتی که از رویش با
هواپیما بگذریم‌.
به همین نحو، قدرت نهفته در یک متن وقتی آن را بخوانیم متفاوت است با
وقتی که از رویش نسخه برداری
کنیم.

📓خیابان_یک_طرفه
👤#والتر_بنیامین

هیچگاه برای اینکه چیزی به ذهنت
نرسیده است از نوشتن دست نکِش.

@ktabdansh
📓

کتاب دانش

20 Nov, 10:30


📔🍃
♦️تعریف احمق:

حقیقت را می دانَد،
حقیقت را می بینَد،
اما...هنوز دروغ را باوَر دارد…!

@ktabdansh 📔

هرچه مغزِ یک انسان خالی تر باشد؛
میلِ کمتری به پُر کردنِ آن نشان
می دهد.🖊#داستایفسکی
📔🍃

کتاب دانش

31 Oct, 06:31


📖🌿

همهٔ خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانهٔ ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هرچیز را دوست بدارید.

اگر هرچیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین‌که آن را دریافتید هر روز بی‌وقفه شروع خواهید کرد به درک بیشتر و بیشتر آن. و سرانجام شیفتهٔ همهٔ عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی.

حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آن‌ها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آن‌ها را عذاب ندهید، شادی‌شان را از آنان نگیرید.

📕#برادران_کارامازوف
#فئودور_داستایفسکی

📚📖🔖🍃🌺🍃🌺

کتاب دانش

30 Oct, 18:30


معرفی بهترین کانال‌های علمی_فرهنگی



انرژی تراپی و انرژی درمانی
@energytraphynori

دانلود کتابهای نایاب ممنوعه وتاریخی
@yortci_bosjin_pdf

تدریس مکاتب فلسفی و روانی
@anbar100

شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips

جملگی روانکاوی
@ravn100

معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful

اطلاعات حقوقی مهم برای همه
@LAW_SEVDA

کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa

پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI

مدرسه اطلاعات
@INFORMATIONINSTITUTE

مكالمه عربى، ترجمه، اصطلاحات
@atranslation90

کانال طب ایرانی
@iranian_teb

آموزش دقیق ماورا
@beyondmeta666

خواهران باحجاب
@ba_no_hashemi

شگفتیهای مطالعه در توسعه
@Alefbaietousee

یَواشَکی دوسٍت دارم؏ٍـشقَم
@harim1402

آموزش زبان عربی با متون داستانی
@taaribedastani

نحو کاربردی
@nahvekarbordi

کتاب خوان
@welll_read

کلبه دانایی
@kolbe_danaee

کتاب دانش
@ktabdansh

تست تخصصی مبادی العربیه
@banketestmabadi

دوره و رازهای پولسازی
@Maya_Mind

انجمن مخفی ترک عادت های بد (CoDA)
@IRAN_CoDA

عاشقانه های دو نفره
@Booose_eshgh

عربیجات
@arabiyat_faa

کپشن‌ بیو انگیزشی
@FullAndrewP4K

روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle

خانه ی دوست
@khanehy_doost

هتل کتاب
@Hotel_booook

کتاب صوتی ، سخن‌ بزرگان
@omidearasbaran1

در آغوش فرشتگان
@ferestegah

تعمیرات تخصصی کامپیوتر
@Fararaiane

کانال طبی عیون الحکمه
@oyoon_hekmat

واقعا میخوای عربی یاد بگیری؟
@learn_arabiic

شمس و مولانا
@Mahfelshaeraneh

مطالعه گروهی
@readingg_book

روانـشـنـاسـی
@Psychology9i

آموزش کف بینی و بیماری
@kafbini12

آموزش رایگان ماساژ
@banojamaliakbari

رازهای درون
@razhaye_darun

کتابهای صوتی، دانستن، توانستن است
@Audio_Books_24

دوره ها و دروس متافیزیکی ( کاملا رایگان )
@MetaCenterX

لینکدونی فرهنگی آموزشی و علمی
@linkdoni_hozavi

تاروت روزانه
@maryami137189

دل واژه های تنهایی
@gandomzaran

مدرسه‌ی نویسندگی‌ آناهل
@anahelanjoman

آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami

انگلیسی واقعی با سریالهای کمدی
@Englishwithmima

آموزش فال قهوه و تاروت شمیلا
@falkadehshamila

طب سینوی، درمان های خانگی
@teb_sinawi

دنیای پادکست
@OneThousandandOnePodcast

عجایب دنیای نویسندگان
@nevisandbdonya

یافته‌های مهم روانشناسی
@Hrman11

کتابخانه صوتی و پی دی اف تاپ بوک
@Top_books7

تفسیراسان وایه به آیه قران کریم
@Pious114

دنیای ناشناخته ها و فرازمینی
@yortchi_bosjin

کتاب‌های کمیاب و ممنوعه
@FA_TI_MI




تاریخ 9 \ 8 \ 1403
جهت هماهنگی و رزرو تبلیغات 👇👇
@HHo_bb

کتاب دانش

30 Oct, 18:05


داستان های کوتاه -۱

📚 #دبیر_ادبیات
#آنتون_چخوف

۱- صدای رُپ رپ سم اسب ها
بر کف پوش چوبی شنیده می شد
* کنت نولین ،
اسب سیاه، به دنبال آن غول پیکر،
اسب سفید، و سپس خواهرش،
* مایکا را
از اصطبل بیرون می آورد‌ند.
هرسه اسب های خوش ترکیب و
گرانقیمت بودند.

* شلستفِ پیر همان طور که
بر پشت غول‌پیکر زین می گذاشت
خطاب به دخترش * ماشا
گفت:
خب، * ماریا گادِفروی
بیا سوار شو! هش حیوون!
ماشا شلستف
جوان ترین عضو خانواده بود؛
۱۸ سال بیشتر نداشت، اما
خانواده اش هنوز نمی خواستند
بپذیرند که او
دیگر آن دخترک کوچک گذشته نیست
و بنابراین او را
مانیا و مانیوسا
صدا می زدند و سرانجام وقتی سیرکی وارد شهر شد و دختر
مشتاقانه به دیدنش رفت همه شروع کردند او را ماریا گادفری
صدا بزنند.
دختر به صدای بلند گفت؛
هش حیوون!
و سوار غول پیکر شد‌.
خواهرش * واریا
سوار *مایکا شد و *نیکیتین
روی *کنت نولین جست زد و
افسرها هر کدام سوار اسب خود
شدند و دسته ی سوارِ تماشایی
در حالی که
افسرها نیمتنه ی سفید به تن
داشتند و خانم ها لباس سوارکاری

سلانه سلانه از حیاط بیرون رفتند.
نیکیتین به صرافت افتاد که
موقعی که همه
سوار اسب می شدند و پس از آن وقتی وارد خیابان شدند
* ماشا به دلیلی به کسی جز او توجه نشان نداد.
* ماشا با نگرانی به او
و *کنت نولین نگاه کرد و گفت:
* سرگئی واسیلیچ
باید مدام دهنه شو محکم نگه داری‌.
حیوون اصلا خجالتی نیست و
فقط تظاهر می کند.
و مثل روز گذشته و نیز
روز پیش از آن
خواه به این دلیل که غول پیکر
میانه اش با *کنت نولین خوب بود
یا به طور تصادفی، در تمام مدت
کنار نیکیتین حرکت می کرد.
نیکیتین به اندام کوچک و باوقار او
که بر حیوان سفید مغرور نشسته بود
نگاه می کرد
و در نخ نیمرخ ظریف و کلاه سیلندر
او فرو رفته بود که
به او نمی خورد و او را مسن تر نشان می داد،
با وجد و سرور و مهربانی نگاهش
می کرد
به صدایش گوش می داد و از آنچه
می گفت تنها اندکی را می گرفت

و با خود در جدال بود :
به شرافتم قسم می خورم
که امروز دیگه ترس به دل راه
نمی دم و رک و راست
حرفامو می زنم.
ساعت ۷ شب بود، زمانی که
رایحه ی درختان اقاقیای سفید و یاس
طوری همه جا را فرا گرفته بود که گویی درخت ها
از عطر آکنده اند.
آوای موسیقی گروه ارکستر از
پارک های شهر به گوش می رسید.
صدای سم اسب ها
بر پیاده رو گوش نواز بود و از همه جا
صدای خنده و گفت و گو
و برهم خوردن درها شنیده می شد.

سربازانی که می گذشتند به
افسرها سلام می دادند.
محصل ها به طرف نیکیتین
سر خم می کردند و آدم ها
که عجولانه به طرف پارک ها پیش
می رفتند، با دیدن دسته ی سوار
لبخند به لب می آوردند.
هوا چه گرم بود!
ابرها که با بی خیالی
در سطح آسمان پراکنده بودند
چه لطافتی داشتند و
سایه های درختان سپیدار و اقاقیا
که خیابان را پوشانده بودند و
مهتابی ها و طبقه ی دوم خانه‌ های
دو طرف را دربر گرفته بودند
چه مهربان و آرامش بخش بودند!
دسته ی سوار
راه بیرون شهر را
در پیش گرفت و به حال یورتمه
در طول بزرگراه
به حرکت درآمد...‌

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

30 Oct, 17:21


Music 🎶

علی_عظیمی
محسن_نامجو

🎼 فردا سراغ من بیا

t.me/ktabdansh 🎧

کتاب دانش

30 Oct, 16:15


📖🔖 مطالعه
📚 #دوقرن_سکوت

قیام بابک

در سال ۲۰۰ هجری #بابک
پیروان زیادی جمع کرد
و
#مأمون هم سرگرم گرفتاری بود
و در کوهستان های #آذربایجان
قدرت کسب کرد‌.
کوهستان ها راه سخت بود و اعراب
بدان راه نمی یافتند
تا
در سال ۲۲۰ * خیدر بن کاوس
معروف به #افشین
در بغداد دولتی ایرانی بنیان کرد.
با #مازیار و * بابک نیز
دوستی داشت و وقتی دستگیر شد
به براندازی #تازیان اعتراف کرد

افشین و مازیار

نهضت بابک به سبب آیین #مزدک خواب های طلایی
* خیدر کاوس را تحقق نبخشید
* افشین برای رسیدن به دستگاه خلافت عموی ایرانی خود را هم
کشت، { حکومت خراسان ک در دستان
خاندان #طاهر بود را می خواست}

غالبا جمع ثروت در سر این سرداران بود و ** احیای ایران بهانه ای .
افشین هم ک با خلیفه هم داستان بود.

ترکان بغداد

رقابت بین عرب و ترک و ایرانی
بود.
هرچه نفوذ ترکان بیشتر میشد
عربان دلسرد تر می شدند،
ایرانیان هم نفوذ معنوی و فرهنگی
ترکان هم به آزار عربان مشغول.

در طی ۲۰ سال قیام بابک
شش امیر بغداد از او شکست خورده بودند،
و ● وقتی جنگِ بابک را به افشین
پیشنهاد دادند برای طمع در غنائم
تردید نکرد.
■■ اینان مزدورانی بیش نبودند ،
خدمتگزار مرگ و نیستی
( افشین از برای بابک نیرنگ اندیشید)
--- حربه ی دوستی و بدین گونه
او را فدای جاه طلبی خود کرد.

بوزنطیه یا بیزانس

در خارج از قلمرو نیز پیکار بود ؛
و افشین امپراطوری #روم
را هم به جنگ با خلیفه تشویق می کرد

●● مطابق قول #طبری
وقتی بابک هلاک خویش را نزدیک
دید نامه داد به ** قیصر روم که؛
عرب همه ی دلاورانش را در جنگ با من از دست داده و تو می توانی بر
آنان تاختن کنی.
آنان هم به بلاد اسلام آمدند و
غارت و کشتار و آتش زدند.
●● این زمان بابک اسیر افشین
بود و با قتل بابک
خرمدینان تسلیم نشدند، ( در قسطنطنیه عده ای از ایرانیان
می زیستند )
ایرانیان نزد قیصران
* بوزنطیه مورد توجه بودند.

پیکار #بابک و #افشین
مدتها طول کشید
[ داستان این جنگ ها را مورخان به
تفصیل نوشته اند ]
و #معتصم افشین را گرامی می داشت ( تا بتواند بر بابک پیروز شود )

جنگ و خدعه

#بابک ۷ ماه در حصار ماند
و با یارانش در برف و سرمای سخت
مقاومت می کرد و دوسال به این منوال
گذشت و سرانجام #افشین
به سمت
حصار رفت و بابک برای او و سپاهیانش
طعام می فرستاد که شما مهمان مایید و....
اما افشین هم باز پس می فرستاد
و
گفت یا جنگ کن یا زنهار بخواه
و بابک چون شب شد از حصار بیرون
شد و به کوه ها رفت و از آنجا
به سوی #ارمنستان گریخت.

‌ لباس بازرگانان پوشید افشین هم به تمام امیران آن دیاران نامه داده بود او را
بگیرند
اما یک چوپان او را مهمان کرد و دسیسه چید و بدین گونه
افشین بابک را در بند کرد،
و به #سامرا برد‌.
گویی #بغداد نمی توانست باور کند
این پهلوان دلیر در اسارت است..‌‌‌..

فرجام بابک

#معتصم او را می خواست
خوار کند بنابراین
#بابک را لباس زیبا پوشاند و * کلاه سمور
و سوار بر *فیل به درگاه ** امیرالمؤمنین
فرستاد
(( انبوهی از مردم نظاره گر بودند))
** امیرالمؤمنین فرمان داد
هر دو دست بابک قطع کنند.
نوشته اند ک؛
چون یک دستش بریدند، دست دیگرش را در خون زد و روی خود مالید

[ بابک گفت: چون خون از بدن رَوَد روی زرد شود من خون به روی مالیدم تا نگویند از
ترس زرد شده ام....
و هیچ سخن دیگر نگفت.....]
* معتصم بفرمود تا او را در جانب
شرقی * بغداد میان دو * جسر
بر دار کردند.

سرانجامِ افشین

کوشیدند او را قهرمان ملی ایران
وانمود کنند و خیانت او نسبت به
بابک و مازیار را مصلحت.
او جز مال و ثروت اندیشه نداشت و حتی به پدر و برادر و دوستان خود خیانت کرد.
اما
خدمتگزار عرب بود [ روغن دنبه می خورد
و بر شتر سوار میشد و به حکومت خراسان
چشم داشت در کوشش های خود و مبارزه هرگز به ایرانیان نمی اندیشید و
سرانجام قربانی دسیسه ها شد.

☆☆ ص ۱۹۲
ادامه هم داره #اردی_ب_۸

@ktabdansh 📚📖🔖
.

کتاب دانش

30 Oct, 14:11


📖🌱

📙 #چهل_فکر_سمی
#آرنولد_لازاروس

اگر خیال کنم موضوعی مهم است
آن را بیان می کنم حتی اگر دیگران
اعتراض کنند
گاهی ضروری است برای اینکه به کسی
کمک کنی، کمی او را برنجانی
بیان مطلب مهم است ولی
فقط و فقط مدبرانه

@ktabdansh 📚📗📚

#جان_اشتاین_بک

قدرت فساد نمی آورد
وحشت فساد می آورد
مثلأ وحشتِ از دست رفتن قدرت...
📗🌱

کتاب دانش

30 Oct, 12:46


مَن خِیلی به کَسی که اِمروز اَز دیروز
آگاه تَر نیست
اَهَمیَت نِمی دَهَم #آبراهام_لینکن

کتاب دانش

30 Oct, 11:30


کتاب 📂 pdf

📚#والدین_سمی
#سوزان_فوروارد
ترجمه؛خانم مینا فتحی

دارای ۱۴ فصل و دوبخش

به برشمردن رفتارهای ناسالم والدین
می پردازد

● در زمره پرفروش‌ترین آثار و
تأثیر گذار ترین تغییرات

•°•°مهارت‌های والدین یکی از مهمترین
ارکانی است که سلامت نسل و جامعه
به آن وابسته است....
اگر قرار بود بین آزارهای کلامی و کتک
خوردن یکی را انتخاب کنم بی شک
دومی را انتخاب می کردم....

مطالعه کنید 👤👤👤

t.me/ktabdansh 📚
Pdf Book

کتاب دانش

30 Oct, 10:15


📖🌿
#جیمز_کلییر
📕#خرده_عادت_ها

زمانی که عاشق فرایند باشید
نه، نتیجه، دیگر مجبور نیستید
صبر کنید تا به خودتان مجوز خوشبختی بدهید
می توانید هربار که سیستم تان به درستی جلو می رود راضی و خشنود باشید

@ktabdansh 📚📖📘
.

کتاب دانش

30 Oct, 09:01


📖🌿
#مقالات_شمس

گفت؛ می دانم که بد است
اما
نمی توانم. با دل بر نمی آیم.
این چگونه سخن باشد؟
می دانم که این دریا غرق کننده
است، خود را در می اندازم،

یا این آتش سوزنده است،
یا این چاهی ست صد گز
یا این سوراخ مار است
یا این بیابان مهلک است
می دانم و می رَوَم..‌.

@ktabdansh 🌿📖📚
.

کتاب دانش

30 Oct, 07:41


ذِهنِ شما یک اَبزار اَست بیاموزید اَربابَش باشید، نَه بَرده اَش.

کتاب دانش

30 Oct, 06:31


🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🍃🌺
👤 #فریدون_مشیری

سیَه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد
مرا از یاد بُرد آخر ولی من
بجز او عالمی را بردم از یاد

@ktabdansh 📚🌺📚
🍃

کتاب دانش

29 Oct, 18:15


🎧 کتاب صوتی 🎧

📘#پیرمرد_و_دریا

👤#ارنست_همینگوی

ایران صدا
نمایشنامه رادیویی

قسمت اول

من چیزی از گناه سر در نمی‌آورم
و تازه مطمئن نیستم که اعتقادی هم به آن داشته باشم.
شاید کشتنِ ماهی گناه بوده باشد.
به گمانم گناه بود؛ حتی اگر برای این کشته باشمش که خودم را زنده نگه دارم و شکم چند نفر دیگر را سیر کنم.
اگر اینجور باشد، هرکاری گناه است.
به فکر گناه نباش.
حالا برای فکر کردن درباره‌‌ی گناه خیلی دیر شده.
تازه بعضی از مردم پول می‌گیرند تا به گناه فکر کنند.
بگذار همان‌ها به فکر گناه باشند.
تو برای این به دنیا آمده‌ای که ماهیگیر شوی!


🌊 باهم بشنویم

t.me/ktabdansh 🎧 📘
🌊☁️

کتاب دانش

29 Oct, 17:42


داستان های کوتاه -۱۳

📚 #دوقلو_ها
👤 #ادو_گاوا_رانپو

۱۳ منی که همیشه زیرک
بودم مرتکب چنین اشتباهی
شده بودم که دلم می خواست از سر
استهزا به خودم بخندم.
بی شک علتش نفرین برادرم بود.
کجای کار خطا کرده بودم؟!
راستش آنقدر احمقانه بود
که ارزش شرح دادن نداشت.
اثر انگشتی که گمان کرده بودم
به برادرم تعلق دارد
در حقیقت مال خودم بود.
لکه ای که در دفتر یادداشت پیدا کرده بودم
اثر بی واسطه و مستقیم انگشت
نبود ، بلکه من پس از پاک کردن انگشتان مرکب آلودم آن را روی کاغذ
جا گذاشته بودم.
بنابراین مرکبی که در شیارهای کم عمق
میان خطوط باقی مانده بود
نه مرکب روی خطوط ،
آن اثر را بوجود آورده و چیزی
شبیه نگاتیوِ عکس
به جا مانده بود.
این حقیقت را به سختی
میتوانستم باور کنم!

دادستان ماجرای پرونده ای را شرح داد
که در سال ۱۹۱۴ رخ داده بود؛
که همسر یک مرد بازرگان
در "فوکوتوکا"
به طرز فجیعی به قتل
رسیده بود و
پلیس مظنونی را دستگیر کرد،

در صحنه جنایت و اثر انگشت مظنون
ظاهرا همخوانی
وجود نداشته، هرچند ک بسیار به
هم شبیه بودند
پلیس پس از آنکه ردِ قاتل
را به کلی گم کرد از یک کارشناس
خواست تا بطور علمی
آن دو اثر انگشت را مطالعه
کند و در نهایت ثابت شد
که هر دو یکی هستند‌.
آن پرونده هم شبیه پرونده من بود.
اثر انگشت موجود در صحنه،
نگاتیو اثر انگشت اصلی بود.
اما پس از تحقیقات
موشکافانه یکی، از عکس های آن دو اثر انگشت
را برعکس کرده و سیاه را به سفید تغییر داده بود ( در صحنه نگاتیو اثر انگشت اصلی بود )

به این ترتیب هر دو عکس کاملا
باهم مطاقبت پیدا کردند
و پرونده بسته شده بود‌.

حالا همه چیز را به شما گفته ام.
پدر،
خواهش میکنم این واقعیات را
به دیگران هم بگویید،
مخصوصا به همسرم،
تا بتوانم با گام های استوار
آن سیزده پله را تا
پای چوبه دار بالا بروم.

تمام شد.
👤 #ادو_گاوا_رانپو
زاده ؛ ۲۱ اکتبر ۱۸۹۴ در ژاپن
کتاب های او جنایی معمایی و ترسناک است علاقه مند به
#ادگار_آلن_پو بوده است.

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

29 Oct, 16:32


#آدولف_هیتلر

حتی اگر دشمنی هم نداری،
وانمود کن که کشور در خطر است،
زیرا وقتی مردم بترسند،
برای بَرده شدن آماده میشوند
و آماده اند تا از سیاستمدارها پیروی
کنند

@ktabdansh 📘📚📘
📖🍃

کتاب دانش

29 Oct, 15:31


📖🔖 مطالعه
📚 #دو_قرن_سکوت

#کوفه نا آرام بود و #بغداد هم
در دست * عیاران و * سپاهیان
-- راهزنی و تبهکاری هم که
آشکار بود.
● بدین گونه فرمانروایی
حسن بن سهل با نارضایتی همراه بود، انتخابِ
** علی_بن_موسی الرضا
کمی از آشوب کاست،
( ایرانیان نفوذ داشتند و اعراب ناراضی )
* حسن برادرِ فضل
عراق را در خون غرق کرده بود.

** علی_بن_موسی_الرضا
مأمون را از حوادث آگاه کرد.
و مأمون خود در این آشوب و
خونریزی ها نقش داشت....

■ فضل را در حمام #سرخس کشتند
و
● پس از آن بود که **علی_الرضا
با انگورِ مسموم وفات یافت.
حسن سهل هم دیوانه شد
و در زنجیر بستند‌.
#مأمون
■ *طاهر بن الحسین را خلیفه خراسان کرد و طاهر هم نام او را در خطبه ی
جمعه‌ نیاورد و کشته شد.

■■ بدین شکل در پایان #دو_قرن
ایرانیان توانستند در قسمتی از ایران
به استقلال فرمان برانند


۸ رستاخیز ایران

اعراب دیگر قدرت نداشتند
ایرانیان و ترکان جاه و حشمت
تازیان را باز گرفتند
و
مصادف شد با :
خروج #بابک و #مازیار
قیام آنان( طلوع دولت
#طاهریان و #صفاریان ) بود.
■■ با پیروزیِ مأمون بر امین
هرگونه کوشش برای رهایی از عرب
کارساز نشد،
کوه های بلند و صعب‌العبور
اندیشه ی سرکشی مردم ایران را
تقویت می کرد
و فرمانروای آنها:

#ونداد_هرمز و سپهبد #شروین
بر تازیان کشتار گرفتند.
(( نفرت به حدی شد ک؛
زنان ایرانی ریشِ شوهرِ عربِ خود را
گرفته و از خانه بیرون می کردند))

خرمدینان

از خراسان برویم آذربایجان:
** جاودابن_سهل
و #بابک
آیین #خرمدینان را پایه گذاشتند

{ ظاهرأ بازمانده ی دین #مزدک بود }
اشراف ایرانی اما
در خفه کردن این دین لحظه ای
تردید نکردند،
{{ خرمدینان خون ابومسلم را بهانه داشتند و حلال و حرام یکی می دانستند و در شهر و روستا
آشکارا شورش می کردند }}

اختلافات روایات

آئین آنها چه بوده؟
*ابن اندیم * خرمیه را اتباع
#مزدک می داند ( خوشی و عشرت و دوستی داشتند )
اما
درباره ی * بابک
گویند؛ او جنگ و کشتار رواج داده.
●● در نهضت بابک عقیده ی
#تناسخ رواج داشته،
گفته اند با مرگ یکی آن کشته در
بدن دیگری ظاهر می شود

اختلاف هست در روایات :

اما این بابک که بود؟؟

بیشتر منابع غرض آلود و افسانه آمیز است
تاریخ نویسان کوشیده اند خاطره ی او
را تیره و تباه کنند و سیمای او را زشت
{{ قسمت های مهم تاریخ از
بابک و خرمدینان در ابهام است }}

گویند از ؛ فرزندان مطهر
دخترزاده ابومسلم است
پدرش مردی روغن فروش اهل مدائن
نام پدر بابک ؛ * مرداس بوده.

در #جوامع_الحکایات کشته شدگان او را هزاران هزار مسلمان شمردند
■■ این گونه روایات نشان از
رسوا کردن او دارد
● نهضت بابک در میان
روستائیان و کشاورزان کوهستان های
عراق و آذربایجان هواخواهان زیادی
داشته است.

○ بابک فقط سرداری دلیر
و هوشمند بود ک مدت‌ها شورش‌ ها و آشوب های مزدکیان و خرمدینان
را رهبری می کرد.

☆☆ ص ۱۸۰
ادامه هم داره #اردی_ب_۸

@ktabdansh 📚📖🔖

کتاب دانش

28 Oct, 18:32


پیشنهاد ویژه امشب👌

تک‌نیت رایگان برای ۳۰ نفر اول که جوین بده و بدون ردخور و تضمینی عجله کنید فالهای رایگان برای همه شما👇
https://t.me/Faletarotemahsaaaa

▁ ▂ ▃ ▄ ▅ ▆▆ ▆▆ ▅ ▄ ▃ ▂ ▁

سَرکِتابِ قُرآنیً دِقیقً☆بینِ دوُعاشِقً☆باز گشتِ عِشقً☆مُعجِزهِ وَغُوغا میکُنِه☆

کانالِ دُعاهایِ قُرآنیً، وَاِعجازِ اِلهیً سَرنوشتً سازً

ܮߊ‌ܢܚ݅ܦ̈ߊ‌ܝ̇ߺܘ 𝅘𝅥𝅮♬

تڪست 𝐁𝐢𝐎_‌𝐋𝐎𝐕𝐄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

اینستاطنز

♡★قُرآنِ سَریعُ الاِجابهً مُعجِزه گَر و گِره گُشا★♡

دانلود فیلم و سریال

𝙰𝙸𝚁𝙳𝚁𝙾𝙿 𝙱𝙰𝚁𝚃𝙰𝚁

عاشقان شهادت

گلچین متن و شعر و عکس نوشته  

کیف وکفش حامد

گروه پوشاک بچگانه فهیم

کمدیNews

لینکدونی

فقط جملات انگیزشی شکرگذاری

سلام تب لیست

کانال پیشرفته ختم قرآن

درمان قطعی لک و جوش

استخدامی ✫ سوالات مصباح

آموزش اپلاسیون کل بدن با فیلم و توضیحات کامل 

لبخندبزن

شکرگذاری

عصر دیجیتال

انواع پوشاک زنانه،دخترانه با مناسب ترین قیمت و بالاترین کیفیت

یاران سفر کرده

آرایشی وکتور

شعر دوبیتی

و خدایی که به شدت کافیست

فوتبال

شعردوبیتی

ختم قران

گروه تبلیغات رایگان

کوچه

بافتنی های من

مداحی های زیبایی که تا حالا نشنیدی

بچه های امام زمانی عج

شعر ودلنوشته

معلم

کانال دعا وخدا

محبان اهل بیت(ع)

لباسهای خاص و لاکچری مخای بیا

روانشناس زندگی خودت باش

عاشقانه

دیوارفلاورجان واطراف تبلیغات کسب کاروخریدفروش دوازم نوودست دوم

منتظران نور

گالری انا پوشاک زنانه کیف وکفش

دانستنیهای زندگانی و عاشقی

کتاب دانش

چاقی و لاغری گیاهی محصولات زیبایی علمدار

☆وارده کانال قرآنی☆سریع الاجابه آسمانی شو☆ وحاجت بگیر☆


اضافه شدن به لیستمون
👇👇👇👇👇

‌《°😍•》گروه تبادلات سناتور

https://t.me/+ogQZOB25h25jOWU8
╲\╭┓
🌹 🏞⃟¦✦⃟🎑 JolN ✦⃟🎆
┗╯\╲
برای ثبت شدن در جایگاه Piv پیام دهید👌
@haafez_quraan

کتاب دانش

28 Oct, 18:17


داستان های کوتاه -۱۲

📚#دوقلو_ها
👤 #ادو_گاوا_رانپو

۱۲ به من اطمینان داد که فقط جزئی
از روال کارشان است‌.
من که در دل به او می خندیدم
سؤال های زیادی کردم
تا نشان دهم که از
ضایعه ی مرگ دوستم
ماتم زده و عزادارم و بعد گذاشتم
که اثر انگشتم را بردارد.

پس از رفتن کارآگاه، بلافاصله
او را به فراموشی سپردم
و با
کیفی پر از پول به عشرتکده ی
محبوبم رفتم.
دو سه روز بعد
همان کارآگاه دوباره به دیدنم آمد.
بعدأ
فهمیدم که او
یکی از کارآگاهان کار کشته ی
اداره پليس پایتخت است.
وقتی لاقیدانه وارد
اتاق پذیرایی شدم، کارآگاه
با لبخندی عجیب
به من نگاه میکرد. یک لحظه بعد
سرم به دوَران افتاده بود
و
در گرداب ناامیدی می چرخید.
مرد با خونسردی
برگه ای را روی میز گذاشته بود.
نگاه ک کردم
دیدم مجوز دستگیری ام است.

وقتی ک بهت زده از فرط وحشت
به برگه خیره شدم،
کارآگاه نزدیک آمد و به من
دستبند زد .
یک لحظه بعد دیدم که
مأموری درشت اندام پشت در
منتظر بوده است.
طولی نکشید که
روانه زندان شدم.
اما آنقدر ساده لوح بودم که
باور کنم هنوز هم فرصت دارم.
خیالم راحت بود
که محال است بتوانند ثابت کنند
که من
مرتکب قتل شده ام.
اما
چه خبرِ غافلگیر کننده ای
در انتظارم بود.

وقتی جلوی دادستان
ظاهر شدم و جمع بندی اتهاماتم را
شنیدم ،
با دهان باز
و بهت و حیرت سر جای خودم
میخکوب شدم...‌‌..

ادامه دارد...‌

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

28 Oct, 17:15


.
🔖📘 #جز_از_کل
‌اگر دکتر محله تان برای کسب و کارش
دعا می کند باید آرزو کنید
خدایانش به حرفش
گوش نکنند #استیو_تولتز
.

کتاب دانش

28 Oct, 15:18


.
#کوروش_کبیر
متن : منشور_کوروش_کبیر
🎥 #ویدئو

@ktabdansh 📚 🎥 📚
.

کتاب دانش

28 Oct, 15:15


📖🔖 مطالعه
📚 #دو_قرن_سکوت

وَ در ادامه اینکه:
در داستان های #هزار_و_یک_شب
از این گونه تند خویی های خلیفه
زیاد نسبت داده اند.
--از * بوزینه ( میمون )
هارون هم گفته اند ک؛
هرکس به درگاه پا می گذاشت به
دست بوسش می رفته!
و زبونی و پستی در راه تقرب به خلیفه
بی پایان بوده!

برامکه و علویان

این امیران و عاملان
برای کسب مال و مکنت از هیچ جنایتی خودداري نمی کردند.
#رشید * فضل بن یحیی خالدبن برمک
را با ۵۰ دینار به #طبرستان و #گرگان
فرستاد و این ولایات را به او داد
برای از بین بردن *یحیی بن عبدالله
و ....او را کشت. و *یحیی برمک هم
بنا به ترس از *هارون هرگونه فرمان
می برد.

علی بن عیسی

*هارون ولایت و حکومت #خراسان را به علی بن عیسی داد،
یحیی و علی هم چنان از خراسان تا
طبرستان و دیگر بلاد
سوختند و کَندند و هدیه ها برای *رشید آوردند.
یحیی:
دویست پالان و فرش و پیلان جنگی و اسبان خراسانی و دیبا و اُشتر و جواهر و گوهر.... فرستاد؛
● در واقع این کارگزاران و
گماشته ها از هیچ ستمی دریغ نداشتند.

--مردم ستمدیده زیر بار
جور و ظلم
فرسوده می شدند، از این رو هر
مدعی تازه واردی را اجابت می کردند

حمزه بن آذرک

#حمزه_بن_آذرک:
چون این ستم ها دید :

از تمام شهر ها دعوت کرد و چنانکه
دلاوری های او را در این سالها
نوشته اند. #خوارج در خراسان
قیام کردند و ( جور و ستم علی بن عیسی باعث این طوفان ها بود )
#حمزه هم نامه به هارون داد و گفت: از هیچ باک ندارم و ظلم تو آشکار است. با مرگ خلیفه همچنان خراسان در آشوب بود.

■■ شب های عربستان
مست در خوشی و وزیران دست بوس
بوزینگان و شاعرانِ دروغ گویان
و طلاها و هدایا و دلقکان
و خنیاگران و کنیزکان و
بساط لهو و لعب از هر سو.‌‌‌...

●● و اما ایرانیان هنوز خواب احیای عظمت گذشته را می دیدند‌.
■ با سقوط بغداد و قتل * امین
و از وقتی هارون * برامکه را
برانداخته بود ؛
بزرگ زادگان ایرانی قدرت و نفوذ
از دست رفته خود را در دستگاه
خلافت به دست آوردند‌ .

خاندان سهل
به هر حال ؛
با قتل * امین به دست -طاهر
قوم عرب برتری جویی می کرد و
با آغاز خلافت #مأمون
شورش و انقلاب به هم برآمد.

نفوذ و قدرت *فضل بن حسن
و برادرش در دستگاه مأمون
نفرت و کینه ی اشراف عرب را بر ایرانیان را تحریک
می کرد، { خاندان سهل از
زرتشتیان نو مسلمان بودند }
عباسیان بغداد هم می ترسیدند
از این چیرگی .

بدین گونه در عراق مردم نگران بودند
و در حجاز و یمن و هر جایی دیگر
آشوب ها پدید می آمد و
وضع کوفه از همه جا سخت تر بود.

☆☆ ص ۱۶۶
ادامه هم داره #اردی_ب_۸

@ktabdansh 📚📖🔖

کتاب دانش

28 Oct, 13:15


.
👤 #ریکی_جرویز

عقاید، حقایق را تحت تأثیر
قرار نمی دهند، اما حقایق باید
روی عقاید اثر بگذارند و می گذارند
اگر آدم منطقی باشد!

@ktabdansh 📚📚📚
.

کتاب دانش

28 Oct, 11:45


آزادیَم را مَدیونِ نابودیِ به موقِعِ کَسی بودَم. #سارتر

کتاب دانش

28 Oct, 11:30


@ktabdansh 📘📚📙

کسی که سزاوارِ نام انسان
باشد، همیشه احساس ندامت
میکند و این خود محکی برای
شناختن انسانهاست

📙 #خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_رولان
.

کتاب دانش

28 Oct, 10:20


Pdf 📂 کتاب

📚 #منم_کوروش_شهریار_روشنایی_ها

گرد آورنده؛ آقای سید علی صالحی

متن سخنان #کوروش_کبیر

به درگاه مهر ، به درگاه خورشید
دعایتان می کنم:
آسمانتان باران زا ، خاکتان حاصلخیز
و هوایتان همیشه عطر آلود
آرزوهایتان برآورده و داناییتان بسیار

هرکه دانه ای بکارد، درختی بکارد،
مضطربی پناه دهد به آزادگی و
آسودگی کامل خواهد رسید.
#کوروش پاک سرشت
چنین پنداشته
چنین گفته
چنین کرده.
خوانش بسیار روان

مطالعه کنید 👩‍💼🧑‍💼

t.me/ktabdansh📚
Pdf Book

کتاب دانش

28 Oct, 09:05


.

۱- منتظر باش اما متوقف نباش
۲- بپذیر اما تحمل نکن
۳- صریح باش اما گستاخ نه
۴- بگو بله نگو حتمأ
۵- بگو خیر نگو هرگز
۶- صبور باش اما بی خیال نه
۷- شتاب کن اما شتاب زده عمل نکن
۸- مهربان باش اما زود اعتماد نکن
۹- تلاش کن اما از شکست نترس
۱۰- تجربه کن اما از تجربیات دیگران هم درس بگیر

@ktabdansh 📘📚📕
.

کتاب دانش

28 Oct, 07:41


منم کوروش....!
شاه شاهان....
شاه بزرگ...
شاه راستین....
شاهی که به خواست
اهورامزدا شاه شد...!
شاه ایران...
شاه بابل..
شاه سومر..
شاه چهار مرز گیتی...

تولد؛ 4شهریور
انشان در پارس (شمال خوزستان)

♡مادر؛ ماندانا ♡پدر؛ کمبوجیه اول
♡همسر؛ کاساندان
هفت آبان سالروز
#کوروش
گرامی باد

@ktabdansh 📚📚📚
.

کتاب دانش

28 Oct, 06:40


🍃🍃🍃🍃
#حسین_منزوی

🍃 سوادِ زیستن را زِ نقشِ
تَذهیبَت
🍃 به جِلوه آر که خورشیدِ
زَرنگار تویی...

@ktabdansh 🍃 📚 🍃
🍃🍃🍃🍃

کتاب دانش

27 Oct, 18:15


داستان های کوتاه -۱۱

📚 #دوقلو_ها
👤 #ادو_گاوا_رانپو

۱۱ آهسته به اتاقی رفتم که پول
در آنجا نگهداری می شد،
با دستکش درِ گاوصندوق را باز
کردم و دسته های اسکناس را بیرون
آوردم
( رمز گاوصندوق را می دانستم، زیرا
دوستم یک بار با اعتمادی که به من
داشت، یعنی برادرِ مُرده ام که آشنای
قدیمی اش بود، جلوی خودم
درش را باز کرده بود )

ناگهان چراغ هایی که خاموش کرده بودم
روشن شدند.
هراسان برگشتم و دیدم
که مالک گاوصندوق
جلویم ایستاده است!
از سَرِ استیصال چاقویی از جیبم
درآوردم و در سینه اش فرو کردم.
نالان به زمین فروغلتید
و پس از چند لحظه مرد.
گوش تیز کردم، اما خوشبختانه هیچکس
با صدای آن
درگیری کوتاه بیدار نشده بود.
پس از آنکه نفسم جا آمد،
اثر انگشت حک شده ی برادرم را
درآوردم و در خونی که کف زمین ریخته شده بود فرو کردم.
سپس آن را به دیوار مجاور زدم
و بعد از آنکه مطمئن شدم
مدرک دیگری وجود ندارد،
با آخرین سرعت فرار کردم
و مراقب بودم
که هیچ ردپایی باقی نگذارم‌.

روز بعد کارآگاهی به دیدنم آمد.
اما
این موضوع ابدا نگرانم نکرد،
زیرا هنوز خاطر جمع بودم
که حقه ام باز هم خواهد گرفت.
پوزش خواهانه و مؤدبانه
گفت ؛
به تمام کسانی که از وجود آن
مبلغ هنگفت در
گاوصندوق قربانی اطلاع داشته اند
سر زده است.

علاوه بر این گفت که؛
در محل، اثر انگشتی باقی
مانده است که با اثر انگشت
هیچ مجرم سابقه داری مطابقت نداشته
و حالا
متأسف است که
مزاحم من شده اما می خواهد
اثر انگشتم را به عنوان فردی که از
وجود پول در گاوصندوق
اطلاع داشته
بگیرد‌.....

ادامه دارد...

@ktabdansh 🌙💫

کتاب دانش

27 Oct, 16:56


.
زَمین پوشیده اَز اَفرادی ست که سخن
گفتن با آنان بیهوده اَست #ولتر

@ktabdansh 📘📚📘
.

کتاب دانش

27 Oct, 15:30


📖🔖 مطالعه
📚 #دو_قرن_سکوت

۷ هزار و یک شب

بنای بغداد

خلافتِ #ابوالقاسم_سفاح
در * دمشق
عراق نخستین محل تلاقیِ
عرب و عجم بود و به خراسان
هم نزدیک بود
-- کوفه به خاندان علی ارادت داشت
و -- بصره هم دور بود
*سفاح #هاشمیه را تأسیس کرد.
و بعد برادرش #منصور به خلافت
نشست .
بدین گونه #بغداد بنا شد.

شهر هزار و یک شب

گویی مقدر بود این شهر سرسرای
مملکت اسلام باشد.
( در کنار خرابه های تیسفون ) پدید آمد.
در دوره ی *مأمون و دربار #هارون
[[ سپاه و لشکر و باغ ها و بناها
و بازرگانی و تجارت حرمسراها و کنیزکان ]]
■■ یادگار #ایوان و عظمت #کسری و سقوط مدائن
را با فرش و ترنج که برباد رفته بود
را در بغداد زنده کردند.

خلیفه ی بغداد
قبله ی زائران و کعبه ی آمال
جهانیان شد.
این همه ثروت از کجا می آمد؟
-- از غارت مردم .
چنانچه وقتی منصور مُرد نزدیک ششصدهزارهزار دینار از او بجا ماند.

(( خونریزی و بیداد و قتل و جور و ستم و شورش و جنگ بر سر خلافت و تجاوز و تبهکاری {{ فقط امر به معروف و نهی از منکر بود. }}

#دولت_عباسیان هم ک؛
دولت خیانت بود و بنابراین خلفای
* آل عباس با پروراندن شهر *هزار و یک شب راضی نشدند
● که دولت بغداد یکسره دولت خراسانی باشد و داستان ■ برامکه
را بخوانیم :

برمکیان
از بزرگان * بلخ بودند
* نوبهار در بلخ پرستشگاه بلخ بود.
* خالدبن برمک و فرزندانش در
دستگاه عباسیان جاه و مقام داشتند،
در تاریخِ برامکه داستان ها
و قصه ها ی شگفت انگیز هست.
به سبب قدرت و حشمت
در دستگاه عباسیان، حسود و دشمن زیاد داشتند، در خزائن هم همینطور
■ موجب سقوط آنها همین تسلط بر همه امور بود و #هارون هم
اختیاری نداشت.
برامکه گویا بودائی بودند نه زرتشتی.

سقوط برمکیان

داستان سقوط برمکیان را با
آب و تاب نوشته اند:
چه آه های سرد از نکبت و فاجعه ی
این خاندان بر نویسندگان طماع
بیرون تراویده.

● ثروت افسانه وار آنها رشک و
غیرت خلیفه را برمی‌انگیخته است.
بدسگالان و دشمنان را تحریک می‌کرده.
#هارون گوید ک؛
من اکنون به طفیل ایشان زنده ام و
چنان ملک و مال دارند که کس ندارد.
[ با خشم و سکوت به ثروت چشم داشته ]

یکی از بزرگان به خانه برمکیان رفته
و گوید ؛ مال و اموال را به مصادره
هارون درآور تا از گزند دور بمانید.
و
داستان عشقی بین برامکه و کنیزک
هارون....
اما آنچه از #ابن_خلدون برآمده
همان مال و ثروت فراوان سبب
سودای خلیفه ( هارون الرشید) بوده است‌

ادامه هم داره

☆☆ص ۱۵۷ #اردی_ب_۸

@ktabdansh 📚📖🔖
.

کتاب دانش

27 Oct, 13:30


👤#الکساندر_استروفسکی

تلاشِ بیش از حدِ یک دولت
در راه مذهبی سازیِ جامعه به این
دلیل است که آنها به خوبی می دانند
جوامع مذهبی دارای آستانه ی تحمل
بسیار بالاتری در برابر
بی عدالتی نسبت به جوامع عادی هستند
زیرا معتقدند خدا در دنیایی دیگر
انتقامشان را خواهد گرفت، پس
هیچ تلاشی برای احقاق حق خود
نمی کنند

@ktabdansh 📚📚📚
.

کتاب دانش

27 Oct, 12:31


🎧🎧

🎤 مرتضی_پاشایی

t.me/ktabdansh🎧🥀