کنجِ دنج @konjedenjefarhang Channel on Telegram

کنجِ دنج

@konjedenjefarhang


همسایه خیالات سرزده ( جایی دیگر برای باز هم خواندن،دیدن،شنیدن و نوشتن)

ابتدای کانال:
https://t.me/konjedenjefarhang/752

@afsaneh395

کنجِ دنج (Persian)

باورهای خیالی و داستان‌های فرهنگی همواره جذابیت خاصی برای انسان‌ها داشته‌اند. چه از آنجایی که از واقعیت‌های روزمره فرار کرده و چه به خاطر زیبایی‌های بی نظیری که در خود جای داده‌اند. کانال تلگرامی "کنجِ دنج" با هدف ایجاد یک همسایه خیالات سرزده برای علاقه‌مندان به بازخواندن، دیدن، شنیدن و نوشتن داستان‌های فرهنگی و باورهای خیالی تشکیل شده است. این کانال فضایی منحصر به فرد را برای تبادل این داستان‌ها فراهم کرده و به علاقه‌مندان فرصت می‌دهد تا در گنجینه‌ای عظیم از خیالات و داستان‌های فرهنگی غرق شوند. در ابتدای کانال می‌توانید با انتقال به آدرس https://t.me/konjedenjefarhang/752 وارد دنیایی شگفت‌انگیز از داستان‌های فرهنگی شوید. برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در این ماجراجویی، می‌توانید به آیدی کاربری @afsaneh395 مراجعه کنید. پس بیا در کنجِ دنج، باورها و خیالات خود را به اشتراک بگذاریم و دست به قلم برداریم.

کنجِ دنج

12 Jan, 05:08


فایل صوتی سخنرانی "چگونه می توان تبدیل به انسانی عاشق شد؟" به تاریخ پانزدهم تیرماه.

#دکتر_مصطفی_مهرآیین

@Khialatesarzadeh

کنجِ دنج

12 Jan, 05:07



او حسود بود، نگران و آسیب‌پذیر،
دوستم داشت
چون بتی مقدس،
اما پرندهٔ سفیدم را کشت
تا دیگر نتواند از گذشته‌ها نغمه‌سرایی کند.
شامگاهان پا درون اتاق نگذاشته گفت:
"عاشقم باش، بخند، شعر بگو!"
من پرندهٔ شاد را
در کنار درخت صنوبر چال کردم

و قول دادم دیگر گریه نکنم،
اما دل من بدل به سنگ شد،
و پرنده ترانهٔ شیرین خود را
همیشه و همه جا تنها در گوش من خواند.

#آنا_آخماتوا
ترجمه #احمد_پوری

@khialatesarzadeh

کنجِ دنج

11 Jan, 21:29


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 19:21


«لئونارد کوهن»
(نامه‌ها)

این بهترین ترانه کوهن از آلبوم هیدر عزیز است که در آن روال را به تصویر میکشد، نامه‌ای که دیگر به مانند ترانه «بارانیِ آبی بلندآوازه‌ات» حالتِ نامه‌وار ندارد و بسیار شفاف است با این وصف که هنوز استفاده از صنعت تبدیل در این شعر به چشم میخورد.

بند دوم ترانه سه‌بار خوانده ميشود، بند اول با صدای «شارون رابینسون» و بار دوم دو‌صدایی و سومین‌بار با صدای خود کوهن، به مانند ترانه پیشین به‌نظر میرسد صحبتی با خود باشد نه با مخاطب و در این سن و سال زندگی خود را ارزیابی میکند، آنچنان که در ترانه پیشین نسبت به زنان چنین کرده بود.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 19:21


«لئونارد کوهن»
(نامه‌ها)

هیچگاه میلی نداشتی که به دست بگیری
نامه‌هایی را که فرستادم
اما جان کلام در دستان توست اکنون
از آنچه که فحوای نامه‌هایم بود
میدانم دوباره می‌خوانی‌شان
آنهایی را که نسوزانده بودی
آنان را به لبانت می‌فشاری
برگهای نگرانی‌ام را
گفته بودم طغیانی در راه است
گفته بودم هیچ باقی نمی‌ماند
امید داشتم که بیایی
نشانی‌ام را به تو دادم
داستانت سرِ دراز دارد
روایت‌ها بسی سخت هستند
ستاند سالهای تو را به عبور از
مرزهای دفاع از خود
ترکیبی مجروح‌نمایان
از دست دادگی، وسعتی مملو
و در اینجاست مهربانیِ بی‌تکلف
در خلوت توانایی‌ها
در اتاقم قدم می‌نهی
کنار میزِ دلتنگی‌هایم می‌ایستی
نامه‌ات را آغاز میکنی
به آن کسی که از این پس می‌آید.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 13:47


ببینید روبر برسون با دست‌ها در سینما چه می‌کند؟

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 11:24


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 10:07


@khialatesarzadeh

کنجِ دنج

11 Jan, 10:07


@khialatesarzadeh

کنجِ دنج

11 Jan, 10:07


▪️پرکن پیاله را
شاهکاری از  زنده‌یاد استاد #محمدرضا_شجریان

شعر : زنده‌یاد #فریدون_مشیری
(به بهانه سالگرد درگذشت شاعر -  سوم آبان ۱۳۷۹ تهران)
آهنگ و تنظیم : استاد #فریدون_شهبازیان
تکنوار ویولن : زنده‌یاد #حبیب‌الله_بدیعی

@Khialatesarzadeh

کنجِ دنج

11 Jan, 09:59


سمفونی ایران
تهیه‌کننده، نویسنده و کارگردان : وحید موسائیان
پژوهشگران: فریدون شهبازیان، جهانگیر نصری اشرفی
گوینده متن: مسعود رایگان

سفرِ موسیقایی فریدون شهبازیان به شهرهای مختلف کشور با هدف معرفی موسیقیِ نواحیِ ایران

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 04:00


آثار هنری هدایای خداوند به ما هستند، و باخ یگانه کسی بود که توانست هدیه‌ای به خدا بدهد.


#تارکوفسکی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 03:43


بی‌خوابی، دوست وفادار من، اکنون به کمکم می‌آید و قلمم را هدایت می‌کند.


✉️میخائیل بولگاکف

۲۵ ژانویه ۱۹۳۲


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

11 Jan, 03:05


برای خیانت هزار راه هست،
ولی هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست ...!


#بهومیل_هرابال

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

10 Jan, 19:02


کجاست آنکه تا بدان حد دوستش میداشتم
دوستی که به هنگام آغاز روز او را می جویم
و هنگامی که شب فرا می رسد
هنوز او را نیافته ام
قلب مشتعلم هنوز رد پایش را می جوید
هر جا گلها می شکفند رد پای او را می بینم
عشق او با هوا آمیخته
عطرش همه جا موج می زند
وجودش حس می شود
و صدای روحنوازش، در نسیم تابستانی
به گوش می رسد...

اینگمار برگمان؛ توت فرنگی های وحشی (1957)

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

10 Jan, 11:48


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

10 Jan, 11:47


#تن_تن
#ارژه
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

10 Jan, 04:20


▪️سورن کیرکگور
ـــ تکرار ــ ترجمه صالح نجفی

ـــ «امید» به جامه‌ای نو می‌ماند، آهار خورده و شَق و رَق و شیک، که با این همه هرگز آن را تن نکرده‌ای و از همین روی نمی‌دانی آیا اندازه‌ات هست و به تو می‌آید یا نه.

«تذکار» جامه‌ای است که دور انداخته‌ای، که هرچند زیبا، دیگر اندازه‌ات نیست و برایت تنگ شده است.

«تکرار» جامه‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود و از بین نمی‌رود، راحت است و راست بر قامتِ تو دوخته، نه تنگ و نه گشاد.

«امید» دوشیزه‌ای است دلربا، اما ماهیِ گریز است. «تذکار» پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمی‌آید. «تکرار» همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمی‌شوی.


▫️The Other Way Around (2024)
▫️Dir. Jonás Trueba

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

30 Dec, 07:00


چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ با کنار گذاشتن سینمای صامت در نقش هیلتر ظاهر میشود و با نشان دادن تناقض های رفتاری یک دیکتاتور با حرف هایش و ترکیب آن با زبان کمدی، دنیای جدیدی را به ما معرفی می کند. جهانی که در آن گربه ها با نواختن پیانو و آواز خواندن موش ها را شیفته ی خود می کنند. اما این خود چاپلین است که با کرواتی کج از نامیدی، تنفر، خوی حیوانی و بردگی بشر آواز میخواند نه هیتلر یا هیچ دیکتاتور دیگری! شاید دلیل علاقه ی هیتلر به او و تماشای تمام فیلم های چارلی همین باشد. کسی که با کمدی آدم ها را به گریه می اندازد و در نقش یک آدم کش تو را شیفته ی خود میکند درست شبیه یک دیکتاتور، شبیه به خود هیتلر!

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

30 Dec, 05:00


#زمستان
با صدای: #فریدون_فرح_اندوز
شعر از: #مهدی_اخوان_ثالث
آهنگساز: #کارن_همایونفر
انتخاب موزیک و تدوین: #شاپور
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

29 Dec, 07:06


📷#پوران_فرخزاد و پدرش #سرهنگ_محمد_فرخزاد

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

29 Dec, 07:06


زندگی همین است دیر می‌آییم و زود می‌رویم ...


از آثار #پوران_فرخزاد به «زن از کتیبه تا تاریخ»
(دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان در دو جلد)، «اوهام سرخ شقایق» (گزیده‌ای از اشعار زنان جهان)، «نیمه‌های ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ»، «زن شبانه موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» درباره فروغ فرخزاد، مجموعه شعر «خوشبختی در خوردن سیب‌های سرخ»، مجموعه داستان «دیداری در پاییز»، مجموعه‌ رباعی «جنگ مشوش»، داستان‌های بلند «در پس آینه» و «آتش و باد»، رمان «در انتهای آتش و آیینه‌» و فرهنگ «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز» می‌توان اشاره کرد ...

سالروز درگذشت #پوران_فرخزاد ( ۹ دی )

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

29 Dec, 05:15


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

28 Dec, 13:45


مستند‌ BBC با عنوان "معرفی آثار فیلم‌سازان ایرانی" که در این قسمت به معرفی و گفتگو با فیلم‌سازان فیلم‌هایی چون "شهید" ساخته‌ی "نرگس_کلهر"،  "میدگل" ساخته‌ی "سروناز_علم‌بیگی"، "سیاره‌ی دزدیده شده‌ی من" ساخته‌ی "فرحناز_شریفی"، "کیک محبوب من" ساخته‌ی "مریم_مقدم" و "بهتاش_صناعی‌ها"، "دیشب چی خواب دیدی پاراجانف؟" ساخته‌ی"فراز_فشارکی" پرداخته شده است.

#مستند

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

28 Dec, 07:02


کامنت جالبی از خانم فرشته وزیری نسب خواندم که خیلی با آن همزادپنداری کردم :
« Hadi Molaee به نظرم بسیاری از روابط آدم مقطعی است. گاهی حتی اگر خود گذشته‌مان را دوست هم داشته باشیم زمان ما را به جایی برده است که بازگشت از آن ممکن نیست. آن خود مال آن زمان است. من که زمانی عاشق معاشرت با دوستان بودم، الان به ندرت هوس دیدن کسی را می‌کنم. به این نتیجه رسیده‌ام که دوستی به شکلی که من آرزویش را دارم ناممکن است.»
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

28 Dec, 06:53


دور شو شیطان! شیطان دور شو! کور شو! مادرم کجاست؟ پشت پنجره، یا زیر ایوان، یا زیر پلکان نشسته گریه می‌کند. مادرم، مادر مادرهاست. دو موی سیاه هزاربافتی دارد که روی دو شانه‌اش می‌ریزد. موهایش سیاه سیاه است. چشم‌هایش درشت و سیاه است. با همان چشم‌های درشت و سیاهش نشسته گریه می‌کند. مادر مادرها گریه می‌کند. ازش می‌پرسم چرا گریه می‌کنی؟ می‌گوید همینطور دلم گرفته بود و گریه کردم. باور کن چیز مهمی نبود. یاد شکستن پل افتادم، خنده‌ام گرفته بود ولی نمی‌دانم چرا گریه کردم؛ گریه هم نبود، همینطوری اشکم سرازیر شد. مادر گریه نکن. دور شو پسر! دور شو شیطان! دور شو! کور شو! آدم باید سعی کند که مادرش را بشناسد، بشناسد؛ بدلیل اینکه اگر نشناسد، نمی‌تواند زنده بماند. سعی می‌کنم بشناسمش. از روبرو که می‌آید، شانه‌هایش کمی بالا می‌پرد؛ صورتش چروک‌های عمیقی دارد؛ لبهایش همیشه بهم چسبیده است؛ با سرش که درد می‌کند، با عطسه‌های پی‌درپی که می‌کند، با گریه‌هایی که سر می‌دهد، حضورش را اعلام می‌کند؛ یعنی همینطوری است که فهمیده می‌شود هست. مادرم، در تاریخ سهم چندانی ندارد. مادرم، غیرتاریخی است؛ و آنقدر جثه‌اش کوچک است که هیچ مکانی را در جغرافیا هم اشغال نمی‌کند. مغزش بر از قصه است؛ قصهٔ قصرنشینانی که گلابی‌های مرد کچلی را خوردند و ناگهان روی سرشان وای‌ایستادند؛ قصهٔ مردانی که می‌رفتند همهٔ دارایی خود را می‌دادند تا یکبار دختر پادشاه را بدون حجاب از دریچه ببینند. مادر تو را بخدا این قصه را باز هم بگو! ولی مادر قصه‌ای نمی‌گوید. مادر ساکت است. مادر تبدیل شده به یکی از پرندگان لال باغ فیروزی. مادر یک کلاغ شده پریده؛ یک قطره آب شده رفته توی زمین. مادر، نیست! مادر تو را بخدا قصهٔ کبوتر را دوباره بگو! مادری در کار نیست. دور شو پسر! کور شو!

روزگار دوزخی آقای ایاز
#رضا_براهنی
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

28 Dec, 06:36


فروغ به روایت فریدون فرح اندوز

فروغ فرخزاد در مؤخرۀ درخشانش بر چاپ نخست مجموعه "اسیر" که متأسفانه در چاپ‌های بعدی حذف شد، در آستانۀ ۲۰ سالگی، در اردیبهشت ۱۳۳۴ می‌نویسد که علیرغم همۀ تهمت‌ها و انتقاداتی که از هر طرف به سوی او روان بوده حاضر است در راهی که قدم گذاشته‌ و برای هدفی که در پیش گرفته وجود و نام و زندگی خود را فدا کند.

او اضافه می‌کند که استقامتی که در مقابل آن همه فشار از خود نشان داده ‌گواه استواری ایمانش است؛ ایمان به باز کردن قیود پوسیده از دست و پای هنر، ایمان و احترام به حق زن و مرد برای راست گفتن و راست شنیدن، ایمان به اهمیت فرد و مسئولیت فردی و بیان عواطف و امیال ناگفته و ناشنوده.


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

27 Dec, 12:12


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

27 Dec, 12:12


فیلمِ کوتاه 1500 Words
آقایی متوجه می‌شود که 1500 کلمه بیش‌تر از زندگی‌اش باقی نمانده است...!

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

27 Dec, 09:58


#عباس_کیارستمی
ـــ «گفت‌وگوهایی با عباس کیارستمی» ــ گادفری چشایر ــ ترجمه صالح نجفی

ـــ به عنوان ناظرِ پنجاه‌وهفت‌سالۀ زنان و به عنوان شهروند این کشور، می‌توانم به‌صراحت به شما بگویم زنان ایرانی ضعیف نیستند. قوی‌اند...

اگر در ایران زنان جلوِ دوربین من نیستند، چند دلیل دارد. اولاً دوست ندارم زنان را ضعیف یا ناتوان نشان دهم، دوست ندارم فقط نقش مادری را بازی کنند که کاری جز بچه‌بزرگ‌کردن ندارد. کسی از مردان نمی‌خواهد فقط نقش پدر بازی کنند. در ضمن نمی‌خواهم زنان را فقط در نقش معشوق و دلدار مردان نشان دهم، از زنان غرغرو و کینه‌جو هم خوشم نمی‌آید. خوب، این مانع‌هاست که گزینه‌های مرا خیلی محدود می‌کند. نوعی دیگر از زنان هم هست که واقعاً نمی‌خواهم نشان دهم، زنان خارق‌العاده و استثنایی: زنانی که محصول قوۀ تخیل مردانند، زنانی که با واقعیت نمی‌خوانند. این قضیه فقط در مورد ایران صدق نمی‌کند. فیلم‌های زیادی در جهان ساخته می‌شوند که زنان در آنها فقط حالت تزیینی دارند. خیلی کم فیلمی می‌بینید که زن در آن به‌صورت انسانی واقعی حاضر باشد. این کمال مطلوب من است.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

27 Dec, 08:00


یک پرسش‌گشای بودایی می‌گوید: «مرشد سرِ مرید را برای مدتی طولانی زیرِ آب نگه می‌دارد؛ رفته‌رفته حباب‌هایی که روی آب می‌آیند کم‌تر و کم‌تر می‌شوند؛ دمِ آخر٬ مرشد مرید را بیرون می‌کِشد و به او جانِ تازه می‌بخشد: وقتی چنین که در تمنای هوا هستی در تمنای حقیقت شدی٬ آن‌گاه خواهی دانست که حقیقت چیست.

غیابِ دیگری همان است که سرِ مرا زیرِ آب نگه می‌دارد؛ من رفته‌رفته به حالِ خفگی می‌افتم٬ هوای اندوخته‌ام تمام می‌شود: با این خفقان است که من "حقیقتِ" خود را باز به دست آورده و وجهِ مهارناپذیرِ عشق را به نمایش می‌گذارم.

سخن عاشق
#رولان_بارت

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

27 Dec, 05:23


@CultureNLiterature
به مناسبت ۲۶ دسامبر ۱۹۰۶، زادروز «ماریا ماگدالنا نیل دل ریو» شهره به "ایمپریو آرژانتین"

پدرش نوازنده گیتار و اهل موسیقی از جبل الطارق بود و مادرش از اهالی بهشت اسپانیا "مالاگا". طی یک تور هنری والدینش در آرژانتین به دنیا آمد. تا دوازده سالگی در مالاگا زندگی کرد. در آنجا رقص آموخت و هنگامه دوازده سالگی، با کمک "پاستورا ایمپریو" در تئاتر کمدی بوئنوس آیرس نقش آفرینی کرد. در کشور آرژانتین به «ایمپریو پتیت" در میان علاقمندان شعر و ترانه و طرب، معروف شد و ر چندین کشور جنوب آمریکا به موفقیت هنری بزرگی دست یافت.

اما موفق ترین لحظات او در سال ۱۹۲۶ پس از نقل مکان به اسپانیا رقم خورد. در آنجا بود که نام هُنری خود را به Imperio Argentina تغییر داد تا به "کشور دیگر" خود احترام بگذارد. دل ریو در زمانی که در اسپانیا بود، فلوریان ری، کارگردان فیلم، او را در تئاتر رومآ در مادرید کشف کرد و سبب نقش آفرینی در فیلم های زیادی شد و اغلب در تلویزیون و رادیو فعالیت داشت و در سال ۱۹۹۹ تابعیت اسپانیا را به دست آورد.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

26 Dec, 07:16


شب فرزانه فرحزاد

هفتصد و نود و هفتمین شب از شب‌های مجلۀ بخارا به بزرگداشت فرزانه فرحزاد، ترجمه‌پژوه، مترجم و نظریه‌پرداز مطالعات ترجمه اختصاص دارد. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر یکشنبه نهم دی‌ماه ۱۴۰۳ با سخنرانی: سید محمد ضیاء حسینی، غلامرضا تجویدی، آزیتا افراشی، مزدک بلوری، ثمر احتشامی، کیومرث قاضی سعیدی و علی دهباشی در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار خواهد شد. اجرای دو قطعه با ویولن توسط حسن مصطفی‌پور بخش دیگر این نشست خواهد بود.

فرزانه  فرحزاد در سال ۱۳۳۳ ش در  آبادان به دنیا آمد. پس از گذراندن دوره ابتدایی در مدرسه دوزبانه در آبادان همراه خانواده به تهران آمد. در سال ۱۳۵۵ مدرک کارشناسی خود را در رشته انگلیسی از مدرسه عالی ترجمه اخذ کرد و از همان سال به ترجمه کتبی و شفاهی پرداخت. سه سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۸ مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه ملی سابق (شهید بهشتی فعلی) دریافت و از همان زمان تدریس ترجمه را در دانشگاه آغاز کرد. کتاب «نخستین درس‌های ترجمه» فرزانه فرحزاد تا سال‌ها تنها مرجع مدون آموزش ترجمه انگلیسی در ایران به شمار می‌رفت. وی در سال ۱۳۷۸ دکتری خود را از دانشگاه علامه طباطبائی دریافت نمود. استاد فرزانه فرحزاد در طی ۴۷ سال تدریس و پژوهش در حوزه ترجمه در دانشگاه، مترجمان بسیاری را به جامعه معرفی کرد. مدل نقد ترجمه ایشان که مبتنی بر تحلیل انتقادی گفتمان است،  یکی از مدل‌های اصلی نقد در ایران و جهان است. پژوهش‌های ایشان در حوزه ترجمه زنان، تاریخ ترجمه  و بینامتنیت نقشه راه بسیاری از پژوهشگران رشته مطالعات ترجمه است. از آثار ماندگار ایشان می‌توان به «نخستین درس‌های ترجمه»، «فرهنگ جامع مطالعات ترجمه»، «ترجمه زنان» و «مطالعات ترجمه در پرتو نظریه‌های ادبیات و زبان‌شناسی» اشاره کرد.

خانۀ اندیشمندان علوم انسانی: خیابان استاد نجات‌الهی (ویلا)، چهارراه ورشو، تالار فردوسی

کنجِ دنج

25 Dec, 20:36


🎬 مستند «در جستجوی برگمان» در خانه هنرمندان ایران روی پرده می‌رود

🔘 در هشتاد و ششمین نشست از سلسله نشست‌های «مستندات یکشنبه»، فیلم مستند «در جستجوی برگمان» یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران به نمایش درمی‌آید.

🔸این نشست با نمایش مستند ۱۰۰ دقیقه‌ای «در جستجوی برگمان» (۲۰۱۸) ساخته «مارگات فون تروتا»، «فلیکس مولر» و «بتینا بولر» (آلمان و فرانسه) و باحضور «سحر عصرآزاد» منتقد سینما برگزار می‌شود.

🔻این مستند، میراث سینمایی اینگمار برگمان را در گفت‌وگو با نزدیک‌ترین همکاران این سینماگر فقید سوئدی و نسل جدیدی از فیلم‌سازان بررسی می‌کند و با نگاهی کاوش‌‌گر، به مضامین تکرار شونده در فیلم‌های او می‌پردازد.

🔻نمایش این مستند، چهارمین نشست از برنامه نمایش و تحلیل آثار برگزیده داستانی، مستند و فیلم‌تئاترهای «اینگمار برگمان» است که با عنوان «نور زمستانی» دی ۱۴۰۳ در خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود.

🔖 علاقه‌مندان برای تهیه بلیت فیلم مستند «درجستجوی‌ برگمان» به سایت تیوال مراجعه کنند:
https://www.tiwall.com/s/review.of.bergmans.works4

#خانه_هنرمندان_ایران
#مستندات_یکشنبه

@iranartists

کنجِ دنج

25 Dec, 15:54


(قابی از هنرمندان عرصه سینما و موسیقی)

#ژاله_علو (۱۴۰۳ - ۱۳۰۶)
#جمشید_شیبانی (۱۳۸۸ - ۱۳۰۱)
#فخری_خوروش (۱۴۰۲ - ۱۳۰۸)
#احمد_عبادی ( ۱۳۷۱ - ۱۲۸۵)
#پرویز_یاحقی (۱۳۸۵ - ۱۳۱۴)

کنجِ دنج

25 Dec, 13:54


Classical Music for Christmas

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Dec, 13:53


Bach For Christmas

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Dec, 10:59


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Dec, 10:50


رودکی
شاعر قرن سوم و چهارم
زندگی و آثار

#رودکی
#فریدون_فرح_اندوز

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Dec, 05:35


روز میلاد عشق و صلح بر همگان مبارک باد ❤️❤️❤️💫💫💫🕊🕊🕊

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 19:01


رویای غیر ممکن ها نام مخصوصی دارد که به آن "امید"می گوییم.


دختر پرتقالی
#یوستین_گردر

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 18:56


آرنت موقعیت این واقعیتِ بنیادی قلب را در نوشته‌های آگوستین پیدا می‌کند. یک قرن پس از اینکه کی‌یرکگور اظهار داشت که «لحظه به درستی ذره‌ای از زمان نیست، بلکه ذره‌ای از ابدیت است»، آرنت مشاهده می‌کند که:
لحظه اکنون چیزی است که زمان را نسبت به قبل و بعد می‌سنجد، زیرا اکنون، به بیان دقیق، زمان نیست بلکه بیرون از زمان است. در لحظۀ اکنون، گذشته و آینده به هم می‌رسند. برای یک لحظۀ گذرا آنها هم‌زمان می‌شوند تا حافظه بتواند آنها را ذخیره کند؛ حافظه‌ای که چیزهای گذشته را به یاد می‌آورد و انتظار چیزهای آینده را در خود نگه می‌دارد. برای یک لحظۀ گذرا (اکنونِ موقت) انگار زمان ایستاده است، و این اکنون است که به الگوی ابدیت سنت آگوستین تبدیل می‌شود.



برشی از نقاشی «زایش ونوس»، ساندرو بوتیچلی، 1486

خود آگوستین این زمان‌مندیِ استعلایی را به تصویر می‌کشد:
چه کسی [قلب] را نگه داشته و آن را سر جایش قرار خواهد داد تا اندک‌زمانی ثابت باقی بماند و برای لحظه‌ای شکوه ابدیت را که تا ابد می‌پاید در خود بگیرد و ضبط کند، و این لحظه را با لحظه‌های موقت که هرگز ثابت نمی‌مانند مقایسه کن و ببین که غیرقابل قیاس است... این در حالی است که در ابدیت، هیچ‌چیز نمی‌گذرد اما کلْ حاضر است.
آرنت به قلب این پارادوکس می‌زند:
آنچه انسان را از «زندگی» در زمان حالِ بی‌زمان باز می‌دارد، خودِ زندگی است که هرگز «ثابت ایستاده» نیست. خیری که عشق اشتیاق به آن دارد، فراتر از همۀ آرزوهای صِرف است. اگر مسئله فقط خواستن بود، همۀ آرزوها به ترس ختم می‌شد. و ازآنجاکه هرچیزی که از بیرون با زندگی روبه‌رو می‌شود به‌عنوان موضوع میل و اشتیاق آن چیز، در پی خودِ زندگی است (زندگی که داریم از دست می‌دهیم)، بنابراین موضوع نهایی همۀ آرزوها، خودِ زندگی است. زندگی همان خیری است که باید به‌دنبال آن باشیم، یعنی زندگی واقعی.
آرنت  به مفهوم میل بازمی‌گردد، میلی که هم‌زمان ما را از زندگی بیرون می‌کشد و در آن فرو می‌برد:
میل واسطۀ میان فاعل و مفعول است و با تبدیل فاعل به عاشق و مفعول به معشوق فاصلۀ میان آنها را از بین می‌برد. زیرا عاشق هرگز از آنچه دوست دارد جدا نمی‌شود. او به آن تعلق دارد…
ازآنجاکه انسان خودبسنده نیست و بنابراین همیشه به چیزی خارج از خود میل می‌کند، این مسئله که او کیست تنها با ]رسیدن به[ موضوع میل او قابل حل است و نه، همان‌طور که رواقیون می‌پنداشتند، با سرکوب انگیزۀ خودِ میل: اگوستین گفته است: «چنان است که گویی هرچیز عشقِ اوست». به بیان دقیق، کسی که اصلاً عاشق نیست و هیچ تمایلی ندارد، هیچ‌کس نیست.
انسان به‌ماهو انسان، انسان ذاتی، قابل تعریف نیست، زیرا او همیشه تمایل دارد به چیزی خارج از خودش تعلق داشته باشد و براساس آن تغییر می‌کند... اگر بتوان گفت که انسان اصلاً ماهیتی ذاتی دارد، ماهیت او فقدان خود بسندگی است. ازاین‌رو، او به وسیلۀ عشق هدایت می‌شود تا انزوایش را ویران کند... برای خوشبختی، که عکس انزواست، بیش از تعلقِ صِرف لازم است. خوشبختی تنها زمانی حاصل می‌شود که معشوق به یک عنصر ذاتی دائمی در وجود خودِ شخص تبدیل شود.
ردیابی خط این ایده‌ها در زندگی فکری آرنت خیره‌کننده است. ده‌ها سال پس از دورۀ دکتری‌اش، آرنت رسالۀ تأثیرگذار خود را در مورد چگونگی استفادۀ مستبدان از انزوا به‌عنوان سلاحی برای سرکوب می‌نویسد _ به عبارت دیگر، توتالیتاریسم نه‌تنها انکار عشق، بلکه حمله به ذات انسان‌هاست.
در ادامۀ کتاب عشق و آگوستین قدیس، آرنت به بررسی سلسله‌مراتب عشق در نزد سنت آگوستین، ساختار روان‌شناختی اشتیاق، خطرات چشم‌داشت، و ساختن اجزای «عشق به جهان» که برای یک زندگی هماهنگ و یک جامعه هماهنگ بسیار حیاتی است، می‌پردازد.



عشق و آگوستین قدیس

نویسنده: #هانا_آرنت


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 08:16


🔸️فیلم فانتازیای #والت_دیزنی (۱۹۴۰)

▪️بر اساس هشت اثر معروف موسیقی کلاسیک:
۱. توکاتا و فوگ #باخ
۲. فندق شکن چایکفسکی
۳. جادوگر تازه کار پل دوکا
۴. پرستش بهار #ایگور_استراوینسکی
۵. سمفونی ۶ (پاستورال) #بتهوون
۶. رقص ساعت‌ها آمیلکاره پونکیِلی
۷. شبی بر فراز کوه سنگی موسورگسکی
و
۸. آوه ماریا شوبرت

▪️با حضور لئوپولد استوکوفسکی، دیمز تیلور
▪️راوی: دیمز تیلور
▪️با اجرای ارکستر فیلادلفیا
▪️زبان: انگلیسی
▪️مدت زمان فیلم: ۱۲۶ دقیقه

▪️این فیلم سومین انیمیشن از سری کارهای کلاسیک دیزنی محسوب می‌شود که از نگاه انجمن فیلم آمریکا به عنوان یکی از ۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان شناخته شده است.
داستان این انیمیشن از یک شعر گوته به نام شاگرد جادوگر برگرفته شده است.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 07:53


▪️اریسه - کیارستمی: مکاتبات
▪️سال: ۱۳۸۷
▪️کارگردان: عباس کیارستمی


✍️🏻نمایشگاهی که از تاریخ ١٩ سپتامبر ٢٠٠٧ تا ٧ ژانویه ٢٠٠٨ در مرکز پومپیدوی پاریس به نام «مکاتبات» برگزار شد گفتگویی میان آثار دو فیلمساز، ویکتور اریس و عباس کیارستمی را حول موضوعات مشترک آثارشان من جمله دوران کودکی مطرح می کند. آثار آنها که شامل ویدئوچیدمان، عکس و نقاشی ست که ما را به بازاندیشی درباره‌ی جایگاه کارگردان در سینما وا می دارد.
واضح و آشکار است که این دو هنرمند انتخابهای بنیادین یکسانی کرده اند. مسیر آن دو باید نهایتا در محیطی موزه وار که به فضای تولید و گفتگو مبدل شده به یکدیگر می پیوست. همان چیزی که امروز تحقق یافته است...

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 07:53


با #ویکتور_اریسه #سیف_الله_صمدیان و...

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 07:43


ژاله علو و امیرمحمد صمصامی؛ پشت‌صحنه‌ی دوبله!

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Dec, 07:38


تاثیر #اصغر_فرهادی از #هیچکاک و #کیارستمی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 07:09


کتاب می‌تواند تداوم کامل زندگی باشد ... برای من دشوار است که کتاب را، بعد از نوشته شدن، تمام شده بپندارم ... همیشه وقتی نوشتن کتاب تمام می‌شود، آدم با نوعی فقدان مواجه می‌شود ...


#مارگریت_دوراس
#نوشتن_همین_و_تمام

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 06:36


#محمد_مختاری
#سهراب_مختاری

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 03:26


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 03:25


دفترهای مالده لاءوریس بریگه،دفتر اول(۱)
نوشته: #راینر_ماریا_ریلکه
ترجمه: #مهدی_غبرایی
گوینده: #افسانه_نجاتی


@khialatesarzadeh
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 03:25


آه، مالده
هرگز فراموش نکن که آرزویی بکنی، از آرزو کردن هرگز نباید دست کشید. به گمانم برآورده نشوند، اما آرزوهایی هستند که سال‌ها دوام دارند، سرتاسر عمر، چندان که نمی‌توان منتظر برآورده شدن آ‌ن‌ها ماند.

#راینر_ماریا_ریلکه
دفترهای مالده لائوریس بریگه
ترجمه‌: #مهدی_غبرائی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

04 Dec, 03:25


تقریبا با هیچکس حرف نمی‌زدم، تنهایی مایه‌ی شادی‌ام بود،تنها گاه و بیگاه چند کلمه به سگها می‌گفتم : با هم تفاهم فوق‌العاده‌ای داشتیم....


#راینر_ماریا_ریلکه
دفترهای مالده لائوریس بریگه
#مهدی_غبرائی


@khialatesarzadeh

کنجِ دنج

04 Dec, 03:24


«او زمان را می‌بيند و حركت زمين را می‌شنود»

«راینر ماریا ریلکه» چهره ای بسیار آشنا برای ایرانیان است و نخستین اثرش را بیش از نیم قرن پیش به فارسی ترجمه کرده اند. از زمان هاينريش هاينه شاعر بزرگ آلماني ، هيچ شاعر ديگري در اين زبان به اندازه ي ريلكه در كار خود كامياب و محبوب نبوده، و همزمان هيچ كس چون او حيطه ي كارش همه جانبه و رنگارنگ نبوده است. تنها او و هاينه، شايد توانسته باشند به زبان آلماني چنان طنين و موزونيتي بدهند كه تا پيش از آن در آن وجود نداشت. كمتر كسي چون او توانسته چنين تاٌثير بزرگي بر شعر آلماني زبان و جهان بگذارد.

آيا ترجمه «چند نامه به شاعري جوان» اثر راينر ماريا ريلکه؛ به قلم نوه ی خاله نیما یوشیج «دکتر پرويز ناتل خانلري» در سال ۱۳۱۸؛ تاثيري بر «نيما يوشيج» در نگارش کتاب «حرف هاي همسايه» داشته است؟ آیا صادق هدایت در «بوف کور» از یادداشت‌های ریلکه استفاده کرده و برای نگارش بوف کور سرقت ادبی کرده است؟

سئوالهایی که موجب میشود به جز اهمیت ریلکه در ادبیات آلمان، تاثیرگذاری او بر ادبیات ایران هم مورد تأمل قرار گیرد.
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

03 Dec, 15:34


الغُربة ...!؟ هي أن تفقد حديث من تحب ...

غربت ...!؟ یعنی هم‌صحبتیِ آنی را که دوستش داری،
از دست بدهی ...


#غسان_كنفانی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

03 Dec, 15:18


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

03 Dec, 15:07


روایت ویگن داوودی؛ دوست صمیمی واروژان و مؤسس استودیو پاپ؛ در ماجرای خلق ترانه‌ی پل به همراهی «واروژان» و «ایرج جنتی عطایی».

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

03 Dec, 09:09


مستند آقای نویسنده زنده است
روایتی از زندگی و آثار #بهرام_صادقی
با حضور: زنده‌یاد محمد کلباسی، زنده‌یاد محمدرحیم اخوت، محمد صنعتی، علی دهباشی، محمدرضا اصلانی، و…

«ژیلا پیرمرادی» شب مرگ بهرام را اینگونه روایت می‌کند:‎
«بهرام حدود ساعت نه‌ونیم به منزل آمد. دخترها خواب بودند. برای صرف شام با بهرام به آشپزخانه رفتیم. شام آن شب باقلاپلو با گوشت بود. حین صرف شام، بهرام درباره ی کرم بهداشتی بپانتن و قدرت پیش‌گیرندگی قرص‌های آن در ریزش موی سر حرف می زد. ناگهان کلامش قطع شد. دستی که قاشق در آن بود، در فاصله میان زمین و دهان، در هوا خشک شد و خودش هم انگار به خواب رفت. چند لحظه‌ای هاج‌ و واج نگاهش کردم و وقتی به او دست زدم مانند کودکی به زمین افتاد. جیغ کشیدم و عمه‌جان را صدا کردم. با ماشین همسایه‌ی روبه‌رو بهرام را به بیمارستان بردیم. در بیمارستان فهمیدیم بهرام در منزل تمام کرده بود. لحظه ای که خبر مرگ بهرام را شنیدم به یاد لحظه‌های پایانی فیلم‌ها افتادم. دوست داشتم که زمان به‌پایان می‌رسید‎.»

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 18:10


https://t.me/drsargolzaei/8638

کنجِ دنج

02 Dec, 16:19


"اشتیاق"چیست؟  زبان و شاعران آن را با واژه‌ی زندان قافیه می‌کنند. دور از انصاف است این! انگار فقط شخص دربند می‌تواند اشتیاق ورزد. انگار تا کسی آزاد است نمی‌تواند اشتیاق ورزد. فرض کنید من آزاد بودم_چطور‌ می‌توانستم به دل اشتیاقی داشته باشم! و از طرف دیگر، من قطعاً ازادم، آزاد همچو مرغان هوا، و با این حال خدا میداند که چه مایه مشتاق‌ام! وقتی به نزد تو می‌آیم مشتاقم؛ وقتی ترکت میگویم مشتاقم؛ حتی وقتی کنارت نشسته‌ام در اشتیاق توام. اما چطور میتوان مشتاق کسی بود که از آنِ آدم است؟ شرطش آن است که آدم با خود بگوید دمی بعد ممکن است از آن من نباشد. اشتیاق من بی‌تابیِ ابدی است. فقط اگر تا ابدالآباد زنده می‌ماندم و خاطرم جمع بود که هر دم به من تعلق داری، فقط آن وقت نزد تو باز می‌آمدم و تا ابدالآباد با تو می‌زیستم و قطعاً آن‌قدر صبر نداشتم که یک دم بی‌اشتیاق  از تو جدا باشم اما آنقدر خاطرم جمع می‌بود که آرام در کنار تو بنشینم."

پاره‌ای از کتاب یا_این_یا_آن، نوشته‌ی سورن_کی یرکگور، فصل خاطرات مرد اغواپیشه
ترجمه‌ی: صالح نجفی، ص۳۷۸

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 16:17


با به خواب رفتن، در خودم فرو می روم: از فرطِ خستگی ام، از فرطِ ملالم، از لذتِ بی رمق یا از دردِ توان‌فرسایم. در آکندگی ام فرو می افتم و در تهی بودگی ام: خودم هم ورطه می شوم و هم سقوط، انبوهیِ آب های عمیق می شوم و فرودِ پیکرِ غریقی که وارونه به اعماق می رود. به جایی فرو می روم که دیگر مرزی مرا از دنیا جدا نمی کند، مرزی که در لحظه‌لحظه حالاتِ بیداری همچنان از آنِ من بوده و من خود آنم، چنان که پوست و تمامِ اندام حسی ام نیز هستم. از آن خطِ مرزیِ تمایز عبور می کنم، یکپارچه در قالبِ درونی ترین و برونی ترین ساحتِ خویش می شوم و سر حدِ میانِ این دو ناحیه مفروض داشته را از میان برمی‌دارم.

#ژان_لوک_نانسی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 16:07


حال که نظام عالم به دست مرگ نهاده شده
است، شاید به نفع خداوند است که مردم به
او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به
آسمانی که او در آن خاموش نشسته است،
با همه ی نیروهایشان با مرگ مبارزه کنند.


#آلبر_کامو
طاعون


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 15:29


مستند #قدرت_هنر_۳ بی بی سی #رامبراند

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 15:23


https://youtu.be/gnGOi9Txvo8?si=ykAlDCbjiPuiQFZu

کلیپی با صدای زنده یاد #کارن_ابراری

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 11:19


تپلی
و بيست داستان ديگر

چاپ سوم، 1403
نشر فرهنگ معاصر
گی دو موپاسان
ترجمۀ محمدرضا پارسایار
گالینگور-رقعی
314 ص
340.000 تومان
#فرهنگ_معاصر
#تجدید_چاپ

کنجِ دنج

02 Dec, 08:42


مستند #قدرت_هنر_۲ بی بی سی #برنینی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

02 Dec, 03:15


مستند #قدرت_هنر_۱ بی بی سی #کاراواجو

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

15 Nov, 06:41


ما همواره کوشیدیم مزه تلخ امید را فراموش کنیم، چرا که از آغازهای مُدام خسته‌ایم.

قطره اشکی در اقیانوس
#مانس_اشپربر

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

15 Nov, 06:19


نوشتن، مثل رانندگی با ماشین در شب است. شما فقط بخشی از جاده را می‌بینید که با چراغ‌های جلو روشن شده است. اما این شما را از ادامه راه باز نمی‌دارد.



#آن_لاموت

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

15 Nov, 05:23


ماه . ماه های #لورکا

#ماریکا_گدین
ترجمه : #شهریار_دادور
بخش دوم

همچنین در اولین شعر کتاب [ ترانه های کولی ] " ترانه ای برای ماه " ماه ، نقشی دارد همچون راهبه ی مرگ که او پسر بچه ای را که از پیش درآهنگری مرده است مسحور می کند :
ماه به آهنگری رفت
با دامنی پف کرده از گل های زنبق
پسر بچه را می نگرد ، او می بیند و می بیند .
ماه آرنجش را به حرکت در می آورد
در باد درهم و آشوب
پاک و با بوالهوسی ِ تمام
پستان های زمخت سربی اش را نشان می دهد
ماه ، ماه ، ماه ِ در گریز
ـ اگر کولی بیایند از قلب تو
گردن بند و انگشتر سفید خواهند ساخت !

پسرجان بگذار من برقصم که اگر کولی بیایند
آن ها تو را پیدا خواهند کرد در شهرها
با چشمانی فرو بسته برخود!

در بعضی از شعرهای کتاب بسیار خیال انگیز [ شاعر در نیویورک ] که در سال 1930 نوشته شده است ، همچنین او تداعی می کند مرگ را در وجهی صریح . برای مقال در شعر " خرابه " می نویسد :
بی آنکه ملاقات کند با خود
در گذر است در نیم تنه ی سفیدش
همچون باد ِ در گذر

به زودی دیده خواهد شد ماه
که جمجمه ای بوده است از اسب
و هوا یک سیب سیاه شده است َ

فدریکو گارسیا لورکا تأثیر پذیرفته از " سوررئالیسم " است . نه اینکه کمترین تأثیر را از سالوادور دالی و لوئیس بونوئل نداشته باشد که آن ها را ملاقات می کرده است در " لارزیدنسیا " در مادرید و در کلاس های درس شان ، اما او به مرور سعی داشته است تا از این جنبش فاصله بگیرد . او اعتقاد داشت بر اینکه سوررئالیست ها بسیار ابزارگرا و مکانیکی هستند در تصویرسازی هایشان .
در یک نامه برای یک متتقد هنری ، در گونه ای از روشن کردن نظریاتش می نویسد : " من با اطمینان با پاهای سربی ام ایستاده ام بر زمین هنر . در ژرفایش و با خیال های ترس آورم از واقعیت های زندگی . از عشق . از آنچه که در زندگی ملاقات می کنم . با دیگران . این ها هستند آن چیزهای ترس آور و در عین حال جذاب ."

لورکا در یک جُستار انتزاعی با نام "اندام زیبای ماهی و عینک اش " می نویسد : " نگاه کن به بالا . این سوررئالیسم نیست . این روشن ترین وجه ِ آگاهانه ی شعر است ."
دالی گلایه می کند که : لورکا یک سنت گرا است
لورکا در باره ی شکلی از شعر [ اِل هُچو پوئتیکو " حرف می زند : " این حادثه شاعرانه و یا در باره ی آنچه هست است " او این شکل از شعر را در برابر سوررئالیسم قرار می دهد و این چنین می پندارد که : " آن ها می گریزند از واقعیت جهان آن چنانکه هست . نشسته در موضع خود و به کار می گیرند ناخودآگاه خود و خواب های شان را ."
لورکا نمی خواهد بگریزد ، بلکه او راست به قلب ماجرا می زند . آنچه را که در نزدیکی ها است نشان می کند. شاید همین تلاش او است که شعرش را این همه قوی و نزدیک می گرداند. در شادی ، در ترس ،در احساس زندگی و در اظطراب !
ماه ها ی لورکا همیشه مشخص و ملموس اند . دمِ دست اند ، اگرچه بد و یا خوب . این روشنی و قدرت نزدیک شاید آن چیزی باشد که می شود گفت : یک خاص بودگی تعمیم یافته در همه ی ماه های لورکا است . گارسیا لورکا می خواهد همه چیز عیان باشد در روشنایی . در شفافیت و نه مجازی و صوری .
در سخنرانی ای در مورد [ فانتزی ، شهود باوری و گریز ] می گوید : " این منطق شعر است که به طور مشخص واسطه گری می کند و اجازه می دهد به شاعر که فرابخواند آنچه را که دور است از تمام مرزبندی ها . سوررئالیست به حمایت از خیال برمی خیزد تا از این منطق بگریزد . اما این گریز اگر که حتی با کمک خیال و یا ناخودآگاه صورت بگیرد ، اگرچه حتی بسیار پاک هم باشد ، یک روشنیِ ناچیز است . ما لاتینی ها می خواهیم چهره ها را صیقل بدهیم تا ماجراها روشن شوند . فرم و ادراک گرایی ."
لورکا در یک سخنرانی در مورد شاعر اسپانیایی [ لوئیس دِ کونگورا ] شرح می دهد که چگونه شاعر راه های زیادی را باید برای رسیدن و زدن به قلب ماجرا ، به روشنی طی کند و استعاره های زنده را به کار بگیرد. او می گوید :
" شاعری که می خواهد شعرش را در سرزمین فانتزی هایش کشف کند باید تجربیات مبهمش را آنگونه به کاربگیرد که گویی به شکار ِدر شب و در جنگلی دور رفته است . ترسی ناشناخته بیدار می کند نگیزه هایش را و می کُشد کودکان را برای زندگی در قلب او . شاعر به شکار می رود. باد کم جان یخ می زند شیشه را در چشم او . ماه . ماهِ گِرد ، گویی آن تکه ی است از فلزی نرم . صدا های ساکتی از شاخه هایی دور می آید. گوزن های سفید برمی خیزند از میانه ی سبزیِ قامت درختان . تمام ِشب ، خود را به هم می آورد در زیر چتری از تردیدها . آب های در اعماق و ساکت می درخشند در گلدان ها . باید به آن جا رفت . و این آن لحظه ی خطرناک است برای شاعر . "

کنجِ دنج

15 Nov, 05:23


ـ " شاعر باید با خود نقشه ی راه داشته باشد هنگامی که می خواهد به آن جا برود و نیز باید آرام باشد برای وارد شدن به هزار زیبایی و دیدن تندیس هایی از گچ و آنچه به نمایش در می آید در برابر چشم او از حماقت هایی که او باید از آن ها بگذرد.
او باید گوش هایش را همچون ادوسیوس بر سیرن ها ببندد و نیز باید تیرِ کمانش را رها کند به سمت آن استعاره های زنده ای که هستند و نه آن ها که وانموده می شوند و یا به دروغ می آیند به همراه آن استعاره های زنده .
شاعر باید برود در پی ِشکارخویش . پاک و با ارداه و با آمادگی ِ محض ! در چنین حالتی او در قراری با ثبات، باخود به خیالاتش می رود و با احتیاط پی می گیرد واقعیت ها را و بدن های له شده را همچون هارمونی نتظیم یافته ای می داند برای آنچه حدس او از شعر است .
گاهی شاعر باید فریاد برآورَد بلند ، در این شاعرانگی تنهایی ، تا بترساند آن خشم ساده ی پا در گریز را "

#ماریکا_گدین
ترجمه : #شهریار_دادور ـ استکهلم

15 نوامبر 2019
24 آبان 1398

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

15 Nov, 04:07


https://youtu.be/kGlLMvZdu9k?si=zMaU9qh1YoKaftOb

کنجِ دنج

15 Nov, 03:52


#کیانوش_سنجری

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 19:59


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 06:39


به مادر طاهر، مارجان می‌گفتند و این در دهکده‌هایی پر از درخت زیتون، یعنی مادری عزیزتر از زمین و زیتون ...


گیاهی در قرنطینه
#بیژن_نجدی
#زادروز

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 06:30


دکتر داودی ( همان عزیز خفته در خون در یاسوج ، عاشق مولانا و مثنوی بود ، این متن یکی از جلسات اوست)

Dr Davudi., [Nov 10, 2024 at 2:30 AM]
بحث شکر و شکر فروشی در زبان مولانا به درازای مثنوی ست.امکان ندارد چند صفحه ای بگذرد و صحبت از حلوا،شیرینی،شکر،قند و عسل نشود.و آنقدر این امر زیاد و متواتر است که به تصادفی بودن آن فکر نخواهید کرد و کام خواننده واقعا شیرین می شود و لبخند و امید از داخل آن مرتب رخ می نماید .
«چه شکر فروش دارم که شکر به من فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم»
در یک بیت سه بار شکر گفتن، از سر صنعت شاعری نیست.او با خدای شیرین کاری رو به روست که هیچ وقت هم نه بدو نمی گوید که برو فردا بیا.آنجا که او آدرس می دهد معدن شکر است و کان شکر فروشان
«خسرو شیرین جان نوبت زدست
لاجرم در شهر قند ارزان شدست
یوسفان غیب لشکر می کشند
تنگ های قند و شکر می کشند
شهر ما فردا پر از شکر شود
شکر ارزان است؟ارزانتر شود!
در شکر غلطید ای حلواییان
همچو طوطی کوری صفراییان
نیشکر کوبید کار این است و بس
جان برافشانید یار این است و بس»
اصلا بدان دکان شکر فروشی که رسیدی که دیگر کاری باقی نمی ماند.تمام کارهای دیگرت تعطیل است که کار این است و بس
«در این غم چو نزاریم در آن دام شکاریم
دگر کار نداریم،بر این کار بگردیم»
ما کاری نداریم جز اینکه شکار حضرت حق شویم و بر این کار خواهیم گشت .نیشکر کوبید کار این است و بس.آنوقت که شکار شدیم از آن دامگه غم رستیم.اگر بیرون از این دامگه حادثه در غم غوطه ور و نزاریم دگر در دام او که افتادیم عین سعادت است.ما نیامده ایم شکار کنیم،مولانا می گوید آمده ایم شکار حضرت دوست شویم و حالا کار اصلی شروع شده.چه؟شکر ساییدن و نیشکر کوبیدن و شکر پخش کردن.او دعوت می کند که ما هم به جمع شکر سازان وارد شویم و در صنف شکرفروشان اقامت کنیم.هر کار که بعد این تعریف از کار و بعد این شکار از ما سر زند نیشکر ساییدن است. از حمالی گرفته تا کتابت و تدریس و شغل های دگر ،همه ذیل صنف شکرفروشان است.ظاهری چون بقیه و حتی چون قبل دارد ولی رنگ و بویش و مزه اش شکر است.گویند این نه آن است که دیروز بود .او را حلاوتی دگر است.همان است گویی ولی همان نیست.نه از آن شکر که استسقاء آورد،آنکه ذائقه خریدار و فروشنده را تغییر می دهد.انرژیی به همراه دارد که از هیچ شکری ساخته نیست و در لفظ نیاید.بسیاری از تعالیم مولانا این است که سالکی پیشرونده از او بسازد.و این رازها کجاست؟چگونه شکر خا و شکر سا شد؟در همان مثنوی که اندک اندک خوانده می شود.سخن از راه مولانا گفتن تقریبا آسان است،چگونگی طی کردن است که مشکل می نماید .اگر هزار روز از او سخن گوییم باز چو در صفحات مثنوی غور نکنیم گویی از حدی پیشتر نرفته ایم.زین روست که به رغم تنبلی ها و سستی ها باید سراغ مثنوی رفت.گرچه آنجا ظاهرا پیشرفتی کند دارد ولی به زعم بنده نیشکر اصلی -یا حداقل فرمول سری آن-در خلال همان صفحات داستانی ست و بس.راه میان بر ندارد.جایی مولانا زنهار می دهد که این راه اکثریت سالکان است
«من توانم هم که بی این انتظار
ره دهم بنمایمت راه گذار
تا از این گرداب دوران وارهی
بر سر گنج وصالم پا نهی
لیک شیرینی و لذات مقر
هست بر اندازه رنج سفر
آن زمان از شهر و خویشان برخوری
کز غریبی رنج و محنت ها بری»
گاه بیتی را بارها خوانده ایم ولی وقتی فلان فیلسوف چیزی می گوید یا به تشریح علمی نشسته ایم میبینیم به عینه که این بیت را درنیافته بودیم تا کنون که از غریبی رنج و محنت ها بردیم.
«سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد»
اینگونه بنگریم حتی یکبار خواندن هم کفایت نمی کند.گاه باید فلسفه غرب را هم خواند تا گوهر مراد را در ساحل دریای جان ادبیات خویش دید.
این سخن مبنی بر طی غربت کردن به قصد قربت اگرچه از جانب حق است به بنده ولی می تواند صحبت مولانا با ما هم باشد.و این به زعم من از بطون مثنوی ست که ناگهان بعد سالها نشست و برخاست با مثنوی حاصل آید .به عمل کار آید به سخندانی نیست.
باید از او مدد جست و درب حجره شکر فروشی اش را طولانی نبست که این درب معرفت الله است ،نباید زیاد بسته بماند.امید که از ما ملولان ناامید نگردد:
«لیک با بی رغبتی ها ای ضمیر‌
صدقه سلطان بیفشان وامگیر
اسب خود ران ای رسول آسمان
در ملولان منگر و اندر جهان»

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 06:28


‏در زبان یونانی
کلمه nostos یعنی بازگشتن ،
کلمه Algos هم یعنی رنج
بنابراین نوستالژی nostalgie
رنجی است برآمده از ناممکنیِ بازگشتن...




جهالت
#میلان_کوندرا
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 06:01


#توران_میرهادی

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 05:49


‏«من آدم راه خودم»

در نامه ای به برادرش، مهر ۱۳۰۷ #نیما نوشته است:

«می‌خواهم چشم‌هایم را ببندم و در حالتی که باد بالای سرم آواز می‌خواند به خواب بروم. پاییز برگ‌های زرد خود را به من هدیه دهد و من غمگینی خود را به او»

پیش‌تر هم برای سعید نفیسی و میرزاده عشقی از این غم گفته بود./۱

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 05:24


#نصرالله_کسراییان

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 05:20


🔸Fileuse , Op.27
Composer : Alphonse Jean Hasselmans
Harp : Sahar Abasi
Mix & Mastering : Faraaz Taali

۲۰ آبان ۱۴۰۳
#سحر_عباسی
#هارپ

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 04:47


#یک_تکه_سینما
هرگز از مرگ نهراسیده ام...
#هاراگیری
شاهکاری تمام نشدنی از #ماساکی_کوبایاشی
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 03:43


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

14 Nov, 03:24


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 17:37


🗿#مجسمه_سازی

1⃣نیکه ساموتراس
▪️Winged Nike (Nike of Samothrace), circa 200-175 BCE

این مجسمه مرمری خیره کننده، متعلق به قرن دوم قبل از میلاد، نیکه، الهه یونانی پیروزی را به تصویر می کشد. این مجسمه حرکت پویای نیکه را با پارچه‌های بلندش به تصویر می‌کشد و حس پیروزی و لطف را منتقل می‌کند. این مجسمه اکنون در موزه لوور پاریس به نمایش گذاشته شده است.

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 10:44


بخشی از شعر افسانه با صدای هوشنگ گلشیری
در ابتدای سخنرانی شب های نویسندگان و شاعران (گوته) در سال ۱۳۵۶
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 08:46


افزوده یی به یادداشت #ماریکا_گدین ترجمه
#شهریار_دادور ، در باره ماه و لورکا :
ضمنا در شعر #لورکا
آنجا که میگوید : برو ماه ماه کولیان اگر سر رسند
از دلت سینه ریز و انگشتر میسازند
اشاره دارد به یک باور فولکلور بین توده های کولی ها که : ماه بچه دزد است . برای همین به ماه میگوید برو که اگر کولی ها برسند ....

#فدریکو_گارسیا_لورکا :
"کنسرت ناتمام"

ماه چارطاق
خواب آلوده و سرد
شب ژرف را در هم شکسته است
گودال های پوشیده از زنبق
درسکوت فریاد می زنند
و غوکان
آوازخوانان_ سایه سار
خاموش مانده اند.
در میهمان خانه ی قدیمی روستا
نواهای غمناک خاموش است
و پیرترین ستاره
روشنی اش را از دست می دهد
هنگام که باد می آید
تا در غارهای تاریک
آرام گیرد.
تنها
تک درخت بید
در جلگه های پاک
دستان دیرسالش را بلند می کند
تا به ماه خفته بکوبد.

برگردان #هیوا_مسیح
از دوردستهایی که کمی اسپانیولی می دانست.

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 03:25


ماه ـ ماه های لورکا
نوشته ی : ماریکا گدین
ترجمه ی : شهریار دادور

بخش اول

ماه صورت های فراوانی دارد. شاید به تعداد انسان هایی که به ماه فکر می کنند.
در شعر لورکا و در شیوه ی دراماتیک ، معمولی ترین سمبل های ماه : آب است و خون است و اسب است و چیزی از جنس فلز است ، اما این خودِ ماه است که پیش کشیده می شود گاهی !
لورکای شاعر عادت ندارد به اینکه سمبل هایش را در معنایی مشخص انتخاب کند ، آن ها خود را بنا به موقعیت شان در یک مفهوم رسانی تغییر می دهند .
در شعر لورکا گاهی ماه سمبلی است از برای مرگ در یک مفهوم رسانی ، و گاهی سمبلی است از برای زندگی در مفهومی دیگر ، و گاهی نیز همزمانی هردو در مفهومی مشترک است . شاعر در استفاده از سمبل ماه و ماه هایش خود را آزاد احساس می کند به وقتی که می تواند آن ـ آن ها را به بهترین حالت شان بنشانَد .
لورکا استاد استعاره است و چیره دست ِ استفاده از سمبل ها است ، اما در نزد او این " واقعیت " است که به شرح در می آید . او تصویرها راکشف نمی کند ، او آن ها را به تعریف در می آورَد آنگونه که می بیندَدشان .
پیکاسو نیز همین کار را می کرد با پرتره هایش در نقاشی ،هنگامی که صورت پرتره هایش را از زوایا و چشم اندازهای بیرونی فرا می خواند ، و در همان تابلو ی ِ مشخص می کشیدشان .
استعاره های لورکا تصویرهای هدفمندی در یک هستی خاص نیستند ، و نیز نه یک بازتعریف اند از انچه هستند، بلکه آن ها تنها کارکردی برای خود دارند.
این زبان است . تداعی های شاعرانه است بی آنکه بر چیزی پافشاری کند . این آن اقعیت او است .
لورکا در متنی زیر عنوان : فانتزی ، الهام و گریز می گوید : " فانتزی برای من مترادف تکمیل کننده ی کَند و کاو است . فانتزی شکل می دهد و زندگی ِ روشنی به تکه های ناپیدای واقعیت ، آن جا که انسان در حرکت است را می بخشد. " او ادامه می دهد " استعاره آن دختری است که راست از پله پایین می آید و به سمت فانتزی می رود و یا که گاهی زاده می شود به لطف شهود ، در یک چشم به هم زدنی ، درخشان از اظطرابی آرام و دراز مدت . فانتزی بی چیز است و شاعر بی چیزتر از فانتزی است ! "
لورکا ادامه می دهد : " این واقعیتِ دیدنی ،این روایت های جهان و آدمیان و روایت های بدنِ انسان بیشتر دیده شده اند و بسی بیشتر شاعرانه تر اند از آنچه آن ها در بی پردگی شان هستند ."

در جهان شعری لورکا ماه می تواند برای مثال : مرکز هستی باشد. قاصد مرگ باشد . معرف عشق باشد . خدای پُرباری باشد . نشانه ی نازایی باشد . تصویر حسی ای برای شعر و زیبایی باشد . نشانه ای بر کامروایی باشد و یا معر ف ـ ی از برای مریم ی باکره باشد.
گاهی ماه جزیی از آرایش صحنه است و گاهی خود خالق فضای صحنه و یا در ساده ترین شکل اش : او چیزی برای خود است .
ماه ِ سمبولیست لورکا خود را در هرچه مجموعه ی شعری او است به مثابه ی پایه ی بنیادین برمی نمایاند. در مجموعه های پیشتر ِشعری او امر بنیادین ، نه همیشه ، اما گاهی بیشتر به مثابه ی یک بازی در نظر بود تا مثلا در نسبت ِ با آخرین کارهایش : [ شاعر در نیویورک ] و [ ترانه های کولی ] که در آن ها ماه در جای واقعی سمبولیسم اش می نشیند.
در شعر " در یاد " از مجموعه ی [ اتاق های تک نفره ] که لورکا در آغاز سال های 1920 بر روی آن ها کار می کرده است آمده است :
ماه یک بازیچه و یک هستی ِ برای خود است :
" ماهِ خانم بیرون نیامده است [ امشب ]
او بازی می کند با حلقه ی بازی
و شوخی می کند با خودش .
ماهِ ماهان !
و در" لباس برای آواز " از مجوعه ی [ اتاق های تک نفره ] " لحظه ها می ایستند "
و همچنین در همین مجموعه آفریده می شود :
"ماه همچون یک شبانگی از یک طاووس است
و قتی که همه چیز مهیا است .
ماه در پیچ و تابی رخشان رها می کند خود را
چیزی نیست ....
ماه ، خُرده ریزه های نقره ایش را به هم می آورَد .
در آن دور
زخمی می شود تبختر آسمانیِ طاووس
از یک ستاره ! "

استعاره ها اصل حقیقی زبان اند در زندگی یک شاعر . در آنچه آموزه های او است . در آنچه سنت های او است و در آنچه فرهنگ عامیانه اش است.
پرداخته های رمانتیسم ِ لورکا از ماه ، اغلب مالیخولیایی و هذیان آلوده ی ماه ِسمبولیسمی ای است که او زبان ماه گونه اش را در یک تناقض ِ فرهنگ عامیانه و یک سنت و گونه ای از باورِ به ستاره شناسی و الهام بخشی از سمبولیست هایی همچون : ورلن ، رِمبو ، مالارمه و بیش از همه روبن داریو دارد.

لورکا در اشعارش زنگی می بخشد به مذهب های سِحرآمیز و سنت هایی که به فهم آن می رسند که ماه نقشی مؤثر بر زندگی آدمیان و طبیعت دارد و اینکه ماه نقشی مستقیم بر همه ی شکل های زندگی دارد و در این معنا است که ماه چرخشی تعیین کننده دارد ، اگرچه حتی رو به فرود داشته باشد و یا رو به فراز .

کنجِ دنج

13 Nov, 03:25


ماه از معنای مهمی در مفهوم پذیری شعر دارد . در سنت ها و فرهنگ های عامیانه ، گاهی ماه صفتی برتر دارد. گاهی پَست است
گاهی بزرگ و گاهی کامل . گاهی در پَست ترین است و گاهی در مرگ ، و گاهی در قرمزی و گاهی به سیاهی . در نزد لورکا اما ماه صفاتی دارد به رنگ : که زرد است گاهی و به خاکستر ی است گاهی . به معنایی همچون یک احمق است و به معنایی بد . به گاهی یک غمگینی است و یک خجالتی و یک پهن ـ ی . و گاهی به یک پاره می ماند و یک غیر مفهوم و یک در خاک شده و یک ذات ِ لحظه و یک زندانی و یک کولی و اینکه او : می تواند جهان را سبز بدارد آنگونه که در شعر " ترانه ی خواب " در مجموعه ی [ ترانه های کولی 1924 ـ 1927 ] می نویسد :
"سبز
من تو را دوست دارم سبز
باد سبز
شاخه ی سبز
قایقی بر دریا و اسبی در کوه .
او خواب می بیند در کنار نرده اش با سایه ای که بر کفلش افتاده است
اندامی سبز
مویی سبز
و چشمانی از نقره ی سرد .

سبز
من تو را دوست دارم سبز
در زیر ماهِ کولی واره
او مورد توجه ی همه چیز است
اما او متوجه ِ هیچ چیز نیست ! "

ماه سرخ به طور مشخص جایگاه ِ خاصی دارد در سنت های مردمی . لورکا به نحو محسوسی این را در کارهایش به کار می گیرد . فی المثَل در [ عروسی خون ] . آن جا که ماه نقش تعیین کننده ای در به پیش آوری آن نقطه ای را دارد که دو ماه به کشتن هم بر می آیند، آن جا که نور ماه ِ سپید روشن می کند سیاهی را و عاشقان نمی توانند که خود را پنهان کنند از تعقیب کنندگان شان و آن ها این فرصت را دارند تا بیابند و آن ها را ، و و قتی که به شرح می درآید که چگونه آن ها خواهند توانست که به تغییر رنگ در این شب ِ خون و خشونت و مرگ روی آورند می نویسد :
" من سیاهی را نمی خواهم
روشنایی ِ من باید تابنده باشد بر همه جا
یک دریا روشنایی
بر روی همه ی سر منشا ء ِ سیاهی .
امشب باید گونه های من به رنگ خون در آیند
سرخ همچون نی
همچون پیچش باد در جویبار " [ بخش سوم از صحنه ی اول ]

#ماریکا_گدین
ترجمه : ی #شهریار_دادور ـ استکهلم
12 نوامبر 2019
21 آبان 1398

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 03:00


#رقص
#ایرانی

︎عنوان:
#هفت_پیکر (نظامی گنجوی)
︎طراح رقص و رقصنده:
#شاهرخ_مشکین_قلم

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

13 Nov, 02:56


‍ این تصویری از یک کتیبۀ معروف آشوری است که در آن آشور بانیپال یک شیر بزرگ را شکار کرده و از پای درآورده. یک تصویر پربسامد و شایع در بین‌النهرین و ایران  باستان: تقریباً هر شاه بزرگی در آن دوران چنین تصویری را حداقل بر یکی از دیوارهای کاخ خود کشیده است.
برای من اما این کتیبۀ آشور بانیپال با تمام آن کتیبه‌های دیگر فرق دارد. هر بار که به آن نگاه می‌کنم تصویری تمثیلی از کنش «خواندن» برایم تداعی می‌شود، تصویری از مواجهۀ عمیق با ادبیات: خواننده (آشور بانیپال) وارد متن شده و به نویسنده (شیر) حمله کرده و دارد تلاش می‌کند که او را با ابزارهایی که دارد از پای در آورد. و مگر کنش «خواندن» چیزی غیر از این است؟ خواننده وارد متن می‌شود و با هر وسیله‌ای که دارد تلاش می‌کند تا متن را از چنگ نویسنده خارج کند. «خواندن»، جنگیدن با نویسنده است: نویسنده با تمام قدرت و شجاعتی که داشته (مانند یک «شیر») متنی آفریده که از نظم کلمات، چینش وقایع، شکل شخصیت‌ها و روند روایتش نمی‌توان به‌سادگی گذشت و درخشش این متن، خواندنش را واجب می‌کند اما آیا مسئلۀ خواندن این است که خواننده تمام توان و وقتش را بگذارد تا منظور نویسنده را دقیق بفهمد؟ مسلماً خیر چون که چنین کاری نه‌تنها غیرممکن است بلکه معلوم نیست اصلاً چه فایده‌ای دارد. خواننده متن را می‌خواند تا آنچه را نویسنده در آنجا گذاشته بردارد، با خود ببرد و در یک ساختار چینش تازه، در یک زمینه و بستر تازه، در یک فضای تازه، دوباره سر هم کند و برای خود چیزی تازه بسازد. خواننده آنچه را که نویسنده در زمین خودش کاشته، از او می‌دزدد و دوباره در زمین خودش می‌کارد. او در مقابل یک متن می‌ایستد و به آن وارد می‌شود تا در نهایت متن را از چنگ نویسنده برهاند و معنا و منظور خود را (که مبتنی بر نقشۀ زندگی‌ خودش است نه نویسنده) با آن ابداع کند و چیزی برای گسترش زندگی‌ خودش در آن بیابد نتیجتاً راهی ندارد جز اینکه تن‌به‌تن با حضور سنگین و درخشان نویسنده‌ای دقیق، عمیق و باهوش درگیر شود: درگیری آشور بانیپال با شیر.
اما چرا آشور بانیپال؟ چرا فقط این کتیبه؟ با چیزی که راجع به عمل خواندن گفتم منطقاً هر صحنۀ جنگ تن‌به‌تنی می‌تواند یادآور «خواندن» باشد و این تفسیر دلبخواهی و شخصی را بپذیرد و حمل کند. شاید کسی بگوید که ممکن است پیشینۀ آشور بانیپال مرا به چنین تفسیری از این کتیبه کشانده باشد: او شاهزاده‌ای بود که قرار نبود شاه شود و پدرش او را فرستاد تا خواندن و نوشتن یاد بگیرد و کاتب شود اما تصادفاً در مدتی کوتاه مجبور شد که جانشین پدرش شود. پادشاهی هولناک و خون‌خوار که البته هیچگاه رابطه‌اش را با خواندن و نوشتن و کتابخانۀ عظیمش (به خصوص «گیلگمش») قطع نکرد.  
اعتراف می‌کنم که دانستن این روایت بی‌تأثیر نیست اما چیزی در خود تصویر هست که این تفسیر را برای من تقویت می‌کند. دوباره به کتیبه نگاه کنید. چه چیز در این کتیبه هست که در هیچ کتیبۀ دیگری از این دست پیدا نمی‌شود؟ بله، چیزی در مجموعۀ سلاح‌های پادشاه: نه نیزه یا شمشیر بلکه «قلم». آشور بانیپال خود را در این صحنۀ نبرد به «قلم» هم مجهز کرده و شما می‌توانید دو قلم را زیر شالی که به کمرش بسته (جایگاه سلاح در لباس‌های باستانی) ببینید. وجود این دو قلم است که این تصویر را برای من به تمثیلی از «خواندن» بدل می‌کند: خوانندۀ خوب خواننده‌ای است که نویسنده باشد و با قلم وارد متن شود. منظورم این نیست که خواننده باید وقت خواندن قلم به دست بگیرد و چیزهایی یادداشت کند، نه. قلم نماد تمام ابزارهایی است که یک خواننده در اختیار دارد برای آن که متن را از چنگ نویسنده بیرون بکشد: تخیل، تصویرسازی، معنابخشی، چینش، آزمایش، حفر نقب‌های تازه، کشیدن نقشه‌های جدید، تجزیه و ترکیب عناصر متن و در یک کلام، هر ابزاری به غیر از «فهم» و سپردن به حافظه. و اینها همان ابزارهایی است که یک نویسنده برای نوشتن از آنها استفاده می‌کند: «قلم نویسنده». به این معناست که خواننده در جنگ با نویسنده، خودش باید نویسنده باشد و به نظر می‌رسد که آشور بانیپال این را می‌دانسته است که تنها یک نویسنده است که هنگام خواندن می‌تواند متن را از چنگال نویسنده‌اش برهاند.

✍️ علی شاهی

@agrafoss

کنجِ دنج

12 Nov, 15:05


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

12 Nov, 05:01


عصر دوشنبه‌های بخارا

به مناسبت انتشار کتاب «هرمنوتیکِ هویت چهل‌تکه: داریوش شایگان و پرسش از هویت ایرانی» نوشته مالک شجاعی جشوقانی که از سوی انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده است

با حضور احمد بستانی، محمدمهدی مجاهدی، مالک شجاعی جشوقانی و علی دهباشی


دوشنبه بیست و یکم آبان‌ماه ۱۴۰۳
مرکز مطالعات خاورمیانه

کنجِ دنج

12 Nov, 04:57


چیزی که دوست دارم این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل می‌گوید با کلمات می‌شود همه کار کرد بی‌آنکه کسی را به کشتن بدهیم. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل می‌گوید کلمات از هر چیز قوی‌ترند.



📖زندگی در پیش رو


#رومن_گاری
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

12 Nov, 04:56


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

12 Nov, 04:56


انسان با زبان فکر می‌کند و من از کودکی به شدت شیفته زبان بودم و این زبان در ذهنم دارای ضرب آهنگ بود. واقعیت این است که ارکان زبان فارسی در خراسان پی ریزی شده است. ستون هایی مثل رودکی، بیهقی، ناصرخسرو و فردوسی این زبان را برآوردند و نگه داشتند. بنابراین به این دلیل که از کودکی در نحو این زبان زندگی کرده ام خب احساس خویشاوندی عمیق‌تری پیدا می‌کنم با زبان.

همیشه دنبال ریشه های این زبان بوده ام. از جوانی. چون در زمان جوانی من، یک زبان کوچه بازاری بسیار سطحی باب شده بود که این کاربرد زبان اصالتا در صادق هدایت جدی بود، یعنی توانسته بود این زبان را تبدیل به بخشی از هویت قابل انتقاد یک ملت کند؛ اما بسیاری این شیوه و تقلید از آن را صرفا تبدیل به الگو کردند برای ادبیات. من جلوی این رویه درنگ کردم ! از خودم پرسیدم مگر حوزه و حدود زبان فارسی همین محدوده است؟

مسئله زبان فارسی، همه جا مسئله من بوده است. در دو سال زندانم، علاوه بر اینکه «جای خالی سلوچ»را در ذهنم نوشتم و «کلیدر» را در ذهنم ادامه می‌دادم، طرح یافتن و ثبت واژه های گمشده در زبان فارسی را نیز داشتم.



#محمود_دولت آبادی


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 16:56


تاثیر نگرش نیما یوشیج بر ادبیات معاصر
دکتر احمد کریمی حکاک، ناصر زراعتی

ایران در سال‌های ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی جامعه‌ای ملتهب بود که فکر "تجدذخواهی" و ورود به دوران نو در آن شکل می‌گرفت. مجموعه‌ی "یکی بود یکی نبود" محمد علی جمالزاده نیز همزمان با افسانه‌ی نیما منتشر شد که راهی تازه به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کرد. از اشاره‌ها و یادداشت‌های نیما پیداست که او در این دوران به ضرورت تحول شعر فارسی پی برده و دنبال راه‌های عملی کردن آن است.

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 14:54


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 14:44


آدمی باید حداقل یک بار در زندگی، خود را در بیابان مطلق بیابد تا از نظر جسمی تنهایی را تجربه کند، تا آنجا که احساس کند تنها به خودش وابسته است و در۳ نهایت جوهر خود را بشناسد. قدرتی که قبلاً ناشناخته بود.



#جک_کرواک

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 12:44


نیما از زبان شراگیم

فرصت شناخت او برایم کم بود، زیرا آدم که به کسی نزدیک باشد، از او دور است. در آن فرصت کوتاه و انزوای شدید نیما در اثر بدبینی نسبت به اطرافیانش، از او فاصله می‌گرفتم. بدبختانه تنها ارثی که برای برای من گذاشته همین است که به همه چیز سرد و بی‌اعتنا هستم.

نیما نسبت به هر نوع مقام و یا اعتباری بی‌اعتنا بود. و دلش می‌خواست که دور از هرکسی باشد. و این تنها درسی بود که من از او گرفتم و می‌خواستم آن را در زندگی خودم دنبال کنم.

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 12:41


@CultureNLiterature
افسانه
همایون شجریان و علیرضا قربانی
به یاد نیمای یوش

ای فسانه! تو آن باد سردی؟
ناشناسا! که هستی که هر جا
با من بینوا بوده‌ای تو
ای فسانه! بگو، پاسخم ده!

نیمای یوش یک قرن پیش "افسانه" را سرود که آغازگر شعر نو خوانده می‌شود.

سال ۱۳۰۱ بخش‌هایی از "افسانه" در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد که جامعه‌ی ادبی ایران را به دو گروه هوادار و مخالف نیما تقسیم کرد.

کنجِ دنج

11 Nov, 03:31


#نادر_نادرپور

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 03:31


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 03:31


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

11 Nov, 03:10


خوشنویس: افروز هوشنگ | ۱۴۰۳

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورتِ بی‌جان بودم

- سعدی -

@anabyss #مغاک

کنجِ دنج

06 Nov, 13:21


اینک...

کنجِ دنج

06 Nov, 10:40


🔍تظاهر به خدمت
وسیلهٔ کسب قدرت


🎯اگر کسی معتقد باشد که آدمیان می بایست با آتش و شمشیر مجبور به پذیرش برخی عقاید گردند،و بدون این که روحیات آنان مد نظر گرفته شود،می باید از این یا آن عادت ظاهری پیروی کنند،یا اگر سعی کند،آن هایی که در ایمانشان به خطا رفته اند را با مجبور ساختنشان با پذیرش چیزی که به آن معتقد نیستند به آیین جدید برگرداند و در عین حال به آنان اجازه دهد،کارهایی را که کتاب مقدس مجاز نمی شمرد انجام دهند،بدون شک چنین شخصی فقط خواهان جمعیت های پرازدحامی است که در همین امور ظاهری با او مشترک و هم دل باشند،اما اینکه او با این ابزار،حقیقتا قصد دارد یک کلیسای واقعی مسیحی به وجود آورد،قطعا باور کردنی نیست.

📕نامه‌ای در باب تساهل
✍️جان لاک


https://telegram.me/ce7en

کنجِ دنج

06 Nov, 10:32


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 09:36


با طغیان، آگاهی زاده می‌شود ...


#آلبر_کامو

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 04:31


🎬در ششصد و دومین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد:

«گام معلق لک‌لک»‏؛ مرثیه‌ای درباره فقدان عشق و زندگی

🔘ششصد و دومین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ به نمایش فیلم سینمایی «گام معلق لک‌لک»‏ (۱۹۹۱) به کارگردانی تئو آنجلوپلوس اختصاص داشت. پس از نمایش فیلم نشست نقد و بررسی آن با حضور جلیل اکبری‌صحت (منتقد سینما و فیلمساز) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سامان بیات بود.

🔻این فیلم به‌عنوان یکی از مطرح‌ترین آثار سینمای اروپا در دهه ۹۰ میلادی، نام خالقش را به‌عنوان یک کارگردان صاحب سبک تثبیت کرد. گام معلق لک‌لک در جشنواره فیلم کن ۱۹۹۱ شرکت داشت.
در خلاصه داستان این اثر آمده است: در یک شهر مرزی یونان، تعداد بی‌شماری از پناهندگان سیاسی سرگردان‌اند. یک خبرنگار تلویزیونی در حین تهیه گزارش از زندگی آنان، پیرمردی (مارچلو ماسترویانی) را می‌بیند که گمان می‌برد سیاستمدار مشهوری است که چند سال پیش به‌طور مرموزی ناپدید شده بود.

🔸️جلیل اکبری‌صحت در این نشست گفت: احتمالا عده‌ای از دوستان خاطرشان هست که در سال ۸۱، ۸۲ ، آنجلوپلوس به تهران آمد. او در آن زمان مهمان مطرح جشنواره فیلم فجر بود. آن زمان مجله‌ای را بیرون می‌آوردم و روی جلد را به آنجلوپلوس اختصاص دادم. آن شماره مجله جز شماره‌های نایاب ما قرار گرفت. آنجلوپلوس از جمله فیلمسازان مورد علاقه‌ام بود که فکر می‌کنم به جز اسکار، تمام جوایز مهم سینمایی را نیز دریافت کرده است. در واقع او تثیبت‌شده‌ترین فیلمساز یونانی است. میزبان آنجلوپلوس در آن سفر عباس کیارستمی بود. از او در جلسه‌ای پرسیدند چه چیزی از فرهنگ ایران برایتان مهم است و او دست روی شانه آقای کیارستمی گذاشت و گفت عباس.  کم‌کم که با لحن و بیان سینمای آنجلوپلوس آشنا شدیم، متوجه شدیم که بیان سینمای آنجلوپلوس با بیان سینمایی کیارستمی علی رغم اینکه بسیار متفاوت بود، بسیار در هم تنیدگی دارد.

▫️او افزود: با توجه به موضوعات مطرح شده در فیلم، آیا می‌توان آن را در صفحه اول، مرثیه‌ای درباره فقدان عشق و زندگی نامید؟ برای صفحه دوم، تصور می‌کنم «گام معلق لک‌لک» تنها اثری است که از یک جهان باقی مانده است. فیلم سال ۹۰، ۹۱ یعنی ۳۴ ، ۳۵ سال پیش ساخته شده است. از قضای روزگار این فیلم بلافاصله در تهران نیز با دوبله بسیار خوبی نمایش داده شده است. زمان نسخه اروپایی فیلم، دو ساعت و نیم و نسخه یونانی آن دو ساعت است. اما چیزی که ما در ایران دیدیم، ۸۷ دقیقه بود. قبل از مواجهه با این فیلم باید ببینیم که دهه ۹۰ چطور دهه‌ای بوده است؟! این فیلم از آن دهه برای ما به ارث رسیده است. در واقع فیلم در میانه بحران‌های کوچک و بزرگی شکل گرفته است.

گزارش تصویری: لیلا ابراهیمی

@iranartists

کنجِ دنج

06 Nov, 04:05


مدیتیشن یا «حضور» تکنیکی است که از طریق تمرکز بر محرّک‌های مشخّص، تمرکز ذهن را بر این‌جا و اکنون افزایش می‌دهد و مدیریت بخش‌های عالی مغز (کورتکس پره‌فرونتال) را بر بخش‌های هیجانی و ابتدایی مغز تقویت می‌کند.

مدیتیشن کار دشوار و پیچیده ای نیست. همین‌که شما روزانه به طور منظم و مستمر ۱۵ تا ۲۰ دقیقه در وضعیت بدنی راحت و زمان و مکان بی‌مزاحمتی بنشینید و ذهن تان را بر یک سوژهٔ خاص «متمرکز نگه دارید» مدیتیشن انجام داده‌اید.
این سوژه می‌تواند یک جریان بدنی مثل دم و بازدم‌تان باشد، یک موسیقی آرام باشد، یا یک ذکر (مانترا) خاص.
در اوایل این تمرین در یک تایم پانزده دقیقه‌ای بارها تمرکز شما به هم می‌خورد و شما هر‌ دقیقه چند‌ بار لازم است توجه‌تان را بر سوژه برگردانید ولی هرچه این تمرین را بیشتر انجام دهید زمان‌های تمرکز شما بر سوژه طولانی‌تر خواهند شد.

#دکتر_محمدرضاسرگلزایی_روان‌پزشک
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 04:05


روزی به مدیر بیمارستان مراجعه کردم و با همان زبان نارسای خود به او حالی کردم که من آدم فقیری هستم و آن دکتر ایرانی که توصیهٔ مرا به پروفسور سِر راسل براک کرده در سفارش‌نامه خود قید کرده است که استطاعت پرداخت هزینه‌های سنگین را ندارم.

با تعجب گفت: ولی به حسب توصیه همان دکتر ایرانی شما را آدم ثروتمندی می‌شناسیم زیرا او در نامه خود نوشته است که شما نویسنده هستید و این خود می‌رساند که بسیار ثروتمندید!

بی‌اختیار خنده‌ام گرفت و گفتم: از قضا اگر نوشته باشد "نویسنده است" این به آن معنی است که شخص مورد سفارش آدم فقیری است. شاید در کشور شما یا در کشورهای متمدن اروپایی نویسندگی مترادف با ثروت سرشار باشد، چون از کتاب یک نویسنده هر بار میلیون‌ها نسخه به چاپ می‌رسد و قهراً پول خوبی هم نصیب نویسنده آن خواهد شد، ولی در کشور ما نویسنده یا مترجم، و به طور کلی اهل قلم، یعنی آدم‌های فقیر و بی‌چیز که قلم صدتا‌یک‌غاز می‌زنند و همیشه هم هشت‌شان در گروی نُه است…

خاطرات یک مترجم
#محمد_قاضی

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 02:09


#فانوس_جادویی_زمان
#داریوش_شایگان

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 02:07


#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست

@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 01:55


@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

06 Nov, 01:44


افرادی که از تنهایی وحشت دارند، معمولاً می‌کوشند این وحشت را از طریق یک شیوه‌ی بین فردی تسکین دهند. آن‌ها نیازمند حضور دیگرانند تا هستیِ خود را به اثبات برسانند. آرزو دارند توسط دیگران بلعیده شوند یا آن‌که می‌خواهند دیگران را ببلعند تا درماندگیِ ناشی از تنهایی‌شان را فرو بنشانند پس در پیِ روابط متعدد هستند. فردی که در حال غرق شدن در اضطراب تنهایی‌ است مأيوسانه به هر رابطه‌ای چنگ می‌زند، این دست انداختن به سوی هر رابطه، چیزی نیست که او بخواهد بلکه از سرِ ناچاری چنین می‌کند و رابطه‌ی حاصل از چنین شرایطی برای ادامه‌ی بقاست نه برای دست‌یابی به رشد و تکامل...!

از کتاب "روان‌درمانی اگزیستانسیال"
نوشته‌ی دکتر "اروین د. یالوم"
ترجمه‌ی دکتر "سپیده_حبیب"
@konjedenjefaehang

کنجِ دنج

05 Nov, 20:01


🔹 رواداری، به رسمیت شناختن حقوق و آزادی‌های اساسی انسان‌ها و تحمل نظرات، اعتقادات، شیوه‌های رفتاری و علایق دیگران است.
در جامعه‌ی متکثر انسانی، رواداری و شکیبایی در پذیرش تفاوت‌ها، پیش‌شرط همزیستی مسالمت‌آمیز انسان‌ها در کنار یکدیگر است. اما در برخی جوامع، نارواداری، تبعیض و بی‌احترامی نسبت به دگراندیشان و اقلیت‌های قومی، جنسیتی و مذهبی بیداد می‌کند.
پیشینه فرهنگی-تاریخی ما ایرانیان در این زمینه چگونه است؟

🔹 فردا- چهارشنبه، ۱۶ آبان‌ماه ۱۴۰۳ و ششم نوامبر، در لایو اینستاگرمی بنیاد چشم‌انداز، با مهمانان‌مان در این زمینه به گفتگو می‌نشینیم.

🔹 شرکت‌کنندگان در این گفتگو:

دکتر نغمه فرازی: متخصص سلامت کل‌نگر، از مؤسسان بنیاد چشم‌انداز ایران آزاد

دکتر ارسلان کهنمویی: استاد زبان‌شناسی دانشگاه تورنتو، عضو بنیاد چشم‌انداز ایران آزاد

دکتر مهرک کمالی:   استاد ایران‌شناسی دانشگاه ایالتی اوهایو، عضو شورای هماهنگی بنیاد چشم‌انداز ایران آزاد

دکتر محمدرضا سرگلزایی: روانپزشک، از مؤسسان بنیاد چشم‌انداز ایران آزاد

🔹 ساعت ۱۰ صبح غرب آمریکای شمالی
ساعت ۱۳ شرق آمریکای شمالی
ساعت ۱۹ اروپای مرکزی
ساعت ۲۱:۳۰ ایران

🔹 صفحه‌ی اینستاگرام بنیاد چشم‌انداز ایران آزاد:
https://www.instagram.com/cheshmandaz_foundation?igsh=MXJ1M2VyNTVseTduZg==

⭕️ لطفا به اشتراک بگذارید.

@drsargolzaei

کنجِ دنج

25 Oct, 13:31


@CultureNLiterature
«کارلو کلودی» نویسنده ای بود که با ادبيات يونان و رم باستان، فابل ها و قصه های پریان آشنا بود و از همه آن ها برای آفریدن "ماجراهای پینوکیو" بهره برد. بندتو کروچه فیلسوف ایتالیایی درباره ی این شاهکار چنین می گوید: "چوبی که پینوکیو از آن تراشیده شد، انسانیت است."

در سال ۱۸۸۱ از کارلو کلودی برای نوشتن در یک هفته نامه ی جدید کودکان که از کیفیت بالایی برخوردار بود، دعوت شد. داستان دنباله داری که او ارائه کرده بود در جولای ۱۸۸۱ با نام "داستان یک عروسک" چاپ شد. پس از پایان تراژیک آن در قسمت پانزدهم در اکتبر ۱۸۸۱، کولودی درخواست های زیادی برای ادامه یافتن داستان دریافت کرد. این داستان دوباره از فوریه ی ۱۸۸۲ با نام جدید "ماجراهای پینوکیو" آغاز شد و در ژانویه ۱۸۸۳ پایان یافت.

کتاب آن با تصویرهایی از همکار کلودی، انریکو مازانتی، دو هفته پس از آن در ماه فوریه به بازار آمد. موفقیت "پینوکیو" فوری و در خور توجه بود، ۷ سال بعد، در زمان مرگ کولودی، چاپ پنجم نسخه ی ایتالیایی آن در دست تهیه بود و اولین نسخه انگلیسی آن با ترجمه ماری آ. موری در سال ۱۸۹۲ در لندن چاپ شد.

کنجِ دنج

25 Oct, 13:31


@CultureNLiterature
Pinocchio Dance
شاید خاطره انگیز ترین و به یاد ماندنی ترین کارتون دوران کودکی همه ما کارتون پینوکیو باشد

کنجِ دنج

25 Oct, 12:43


https://t.me/honar_vazhe

کنجِ دنج

25 Oct, 08:52


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Oct, 07:29


#فریدون_فرح اندوز از #فریدون_مشیری می گوید

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

25 Oct, 04:50


...🍁🍂
قطعه زیبای "پاییز" اثر #شستا_کوویچ ...
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 18:28


#عباس_کیا_رستمی



مگر می توان به مرگ عشق ورزید؟
فقط می توان به اشکال متناقص از آن نوشت.
هر که می گوید از امری قطعی در باره ی مرگ
آگاه است نشان می دهد که اگرچه مرگ را درون خود حمل می کند حتیٰ تصوری از آن ندارد .
هر انسانی نه فقط زندگی اش، بلکه
مرگش را به دوش می کشد.
زندگی تنها مشقتی طولانی و کش دار است.


#امیل_سیوران

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 18:18


#بوچلی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 15:26


دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت،

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت.

دلتنگ
  باصدای #علیرضا_قربانی
  شعر #فریدون_مشیری
آلبوم دخت پری وار

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 09:59


@CultureNLiterature
به مناسبت ۲۴ اکتبر؛ روز جهانی کتابخانه
یکی از قدیمی ترین کتابخانه هایی که رفته ام
کتابخانه ای با قدمت ۱۶۰ سال
گشت و گذار حین یکی از سفرهای اخیرم به کراچی، پاکستان

نقش کتابخانه های عمومی فراهم‌ ساختن امکان برپایی مکانی برای برانگیختن انواع مطالعه به‌منظور کسب اطلاع است، انگیزه‌های مطالعه برای کسب معرفت و رسیدن به شناخت مختلف. ساده‌ترین و نخستین انگیزه مطالعه کسب اطلاع است. ...

کنجِ دنج

24 Oct, 09:11


سُرود زمین
شعر: لنکستون هیوز
ترجمه: احمد شاملو
گروه کامکارها

سرود زمين است اين که مي سرايم و
ديري چشم انتظار سرود زمين بوده ام من

سرود بهار است اين که مي سرايم و
ديري چشم انتظار سرود بهار بوده ام من

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 07:24


آیا می‌دانستید که پاپ گریگوری نهم گربه‌ها را متجلی روح شیطان خواند و از بین بردن گربه‌ها در اروپا، یکی از عوامل غیرمستقیمِ بروز همه‌ گیری طاعون خیارکی گردید؟
.
.

✍️🏻پاپ گریگوری نهم یکی از پاپ‌های کلیسای کاتولیک رم بود. (بین سال‌های ۱۲۲۷ تا ۱۲۴۱ میلادی) این پاپ اغلب به دلیل صدور فرمان علنی در قالب مهر و موم پاپ مشهور است. یکی از فرمان ها جنگ علیه گربه ها بود، وی در سال ۱۲۳۳ میلادی گربه‌ها را مظهر و متجلی شیطان خواند که متعاقب این موضوع، تعداد بسیار زیادی از گربه‌ها در سراسر اروپا کشته شدند. امحا و نابودی دسته‌ جمعی گربه‌ها که دشمن عمده و اصلی موش‌ها بودند، تبدیل به عامل غیرمستقیمی برای همه‌ گیری طاعون خیارکی (Bubonic plague) گردید.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

24 Oct, 06:28


#حسام_ایپکچی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

23 Oct, 17:40


اعتراض هان کانگ، برنده نوبل ادبی به جنگ‌های خونین غزه و اوکراین

در بین خبرهای جنگ، خبری به کل فراموش شد: ۱۱ اکتبر سال جاری رسانه‌های کره‌ای اعلام کردند که هان کانگ نخستین نویسنده‌ از این کشور که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده، در اعتراض به جنگ اوکراین و همچنین جنگ غزه و حمله اسرائیل به جنوب لبنان از برگزاری هرگونه نشست خبری خودداری کرده است.

https://t.me/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/836982/&rhash=0ceb6994783a68

https://www.radiozamaneh.com/836982/

@RadioZamaneh | رادیو زمانه

کنجِ دنج

23 Oct, 09:37


جوان که بودم از مردم چیزی می‌خواستم که نمی‌توانستند بدهند: دوستی پیوسته، عاطفه مدام ... حال یاد گرفته‌ام از آنان چیزی بخواهم کمتر از آنچه می‌توانند بدهند: همنشینی بیکلام ...


آدم اول
#آلبر_کامو

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

23 Oct, 03:32


🍁
امروز آغاز آبان است و پایان مهر...
هیچ‌کدام از این دو بدون هم معنا نداشت.
یعنی نمی‌شد یکی آغاز شود بدون پایانِ دیگری!

تمام آغازها همین خصلت را دارند و نیازمند رضایت‌دادن به پایان هستند.
به همین جهت است که، یادگرفتنِ پایان به‌اندازه یادگرفتنِ آغاز ضرورت دارد.

در اپیزود ادب جدایی از #پادکست انسانک به همین موضوع پرداخته شده تا صرفاً اشاره‌ای باشد بر اینکه، در وقت جدایی بتوانیم «زیبا» وداع کنیم تا سپس آغازگر و زاینده #زیبایی باشیم.
شاید زیباترین منظر از پایانِ منتهی به آغاز، تولد نوزاد باشد یا حتی پایان فصل و آغاز فصلی دیگر.
🍁
▫️در جدایی‌ها و فصل‌هایی که تجربه کردید، ادب آن رعایت شده و زیبا وداع کردید؟


#انسانک31
#ادب_جدایی

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

22 Oct, 19:54


از تو چنان رنجی به من رسیده که هرگز انتظارش را از هیچ جنبنده‌ای نداشتم ... حتی امروز فکرت در ذهنم با رنج آمیخته است ... اما با تمام این مرارت‌ها، صورتت برای من هنوز خوشبختی‌ست، خود زندگی‌ست ...


از نامه‌ های #آلبر_کامو به #ماریا_کازارس
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

22 Oct, 03:33


@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

18 Oct, 08:56


من فکر می کنم آن چه موجب رنجش آدم‌ ها از یکدیگر می‌شود، این است که:
غالباً ما آدم‌ ها توقع داریم طرف مقابلمان به تمام وقایع دنیا از زاویه‌ٔ دید ما نگاه کند!

طبل حلبی
#گونتر_گراس

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

18 Oct, 07:27


#یاد_ایام

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

18 Oct, 04:42


ما می‌توانیم با مغتنم‌شمردن "شب‌های ناامیدیمان"
و رویارویی با کانون گرداب بی‌معنایی، معنایی نو برای زندگی بسازیم و به هیچ‌انگاری قهرمانانه برسیم.

کامو باور داشت انسان فقط در صورتی می‌تواند به مقام واقعی‌اش نائل شود که هنگام مواجهه با پوچی، باشکوه زندگی کند.

با عصیان، عصیانی افتخارآمیز و گردن فرازانه در برابر موقعیتِ خود، می توان از بی تفاوتی جهان فراتر رفت و بر آن پیشی گرفت.

"هیچ چیز با چشم‌اندازِ پرشکوه عزت نفس انسانی برابری نمی‌کند."

#اروین_یالوم

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

18 Oct, 04:04


تسلّای این جهان این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد. غمی می‌رود و شادی‌ای باز زاده می‌شود. این‌ها همه در تعادل‌اند. این جهانْ جهانِ جبران‌هاست. و حتّا اگر اراده‌ی ما از این جهانِ متحوّل و شدن، اندوهی ممتاز را بیرون بکشد که ما آن‌را بدل به نیرویی می‌کنیم تا دائماً احساسش می‌کنیم، این انتخاب دلیلی‌ست برای این‌که ما این رنج و اندوه را خیر می‌دانیم و این‌بار جبران در همین رنج و اندوه است.
در هر رنجی، یا در هر احساسی، یا در هر شور و شهوتی، مرحله‌ای هست که به شخصی‌ترین و بیان‌نشدنی‌ترین چیز در انسان تعلّق دارد و مرحله‌ای هست که به هنر تعلّق دارد. امّا در مرحله‌ی نخست، هنر کاری با آن نمی‌تواند بکند. هنر فاصله‌ای‌ست که زمان به رنج می‌دهد.
هنر فرا رفتنِ انسان از خویش است.

#آلبر_کامو

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 20:49


‌دوست داشتن
گاهی وقت‌ها سنگین است
به‌سانِ سنگینی لیاقتِ دوست داشته شدن!
و بعضی وقت‌ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است.
زنده نگه داشتن کسی درون‌ات...
به رغم فاصله‌های دور...

#ازدمیر_آصف

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 20:06


کسی که نیازی را می‌بیند و منتظر می‌ماند

تا از او درخواستِ کمک شود، همانقدر نامهربان است که این درخواست را رد کرده باشد.


#دانته_آلیگیری (شاعر ایتالیایی)

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 20:05


وقتی پروانه در تاری بيفتد كه عنكبوتش سير باشد. تازه قصه زندگی آغاز می‌شود چون نه می‌تواند پرواز كند و نه بميرد. 

#دانته

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 17:53


زبان انگلیسی که قادر است اندیشه‌های هملت و تراژدی شاه‌لیر را به بیان درآورد، برای لرز کردن یا سردرد، واژه ندارد... ساده‌ترین دختر مدرسه‌ای هم وقتی عاشق می‌شود، شکسپیر و کیتس را دارد تا زبان ذهنش بشوند، اما کافیست دردمندی بخواهد که درد سرش را به پزشک توضیح بدهد؛ زبان می‌خشکد.

آدم به این فکر می‌کند که لابد رمان‌ رمان درباره‌ی آنفولانزا را نوشته‌اند؛ حماسه‌ حماسه راجع به تیفوس را؛ غزل غزل درباره ذات‌الریه را، و قصیده‌ قصیده برای دندان‌درد را.
اما نه.


#ویرجینیا_وولف
در باب بیمار بودن

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 15:16


کتاب میرداد Book Of Mirdad
میخائیل نُعیمه

... میخائیل معتقد بود که همه انسان ها از نظر روحی برادر و خواهر هستند، زیرا از یک منبع که خداست می آیند و به همان منبع باز می گردند و به همین دلیل است که او از پایان دادن به همه جنگ‌ها، مانند جنگ در لبنان، دفاع کرد، زیرا جنگ‌ها فقط اعمال ناآگاهانه از ریشه‌های خود، یعنی ریشه‌های خداپرستی و الوهیت است.

در واقع او در کتاب خود با عنوان «خاطرات یک روح ولگرد Memoirs of a Vagrant Soul» اشاره کرد که مرزها یا تقسیم‌بندی‌های هر کشوری را توهمی می‌دانست. آنچه میخائیل واقعا آرزو داشت آگاهی از ماهیت واقعی انسان از یگانگی و الوهیت بود ...

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 15:15


«میخائیل نُعیمه» به طور گسترده ای به عنوان یکی از مهمترین چهره های ادبیات مدرن عرب و یکی از مهمترین نویسندگان معنوی قرن بیستم شناخته می شود. تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه باسکینتا به پایان رساند، در انستیتوی معلمان روسیه در ناصره و حوزه علمیه پولتاوا، امپراتوری روسیه تحصیل کرد. در ۱۹۱۱ به ایالات متحده مهاجرت کرد و به دو برادر بزرگتر خود در واشنگتن پیوست، جایی که آنها دارای یک فروشگاه مبلمان بودند.

برای تحصیل به سیاتل رفت و مدرک حقوق و هنرهای لیبرال را کسب کرد. پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۹۱۶ به نیویورک نقل مکان کرد و در سال ۱۹۱۸ به ارتش آمریكا اعزام شد. پس از جنگ کار نویسندگی خود را در ۱۹۱۹ آغاز کرد و به روسی، عربی و انگلیسی شعر می سرود. سپس در نیویورک به "خلیل جبران" و هشت نویسنده دیگر پیوست و جنبشی را برای "تولد دوباره ادبیات عرب"، لیگ قلم نیویورک تشکیل داد. جبران رئیس آن و نعیمه دبیر آن بود.

نُعیمه در ۱۹۳۲، به مدت ۲۱ سال در ایالات متحده زندگی کرد، به باسکینتا, لبنان بازگشت و در آنجا برای بقیه زندگی خود ماند. به کشاورزی پرداخت و هم زمان آثار اندیشگانی و ادبی خویش را منتشر می ساخت؛
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 10:23


زندگی و آثار #آلبر_کامو
گفتگو با #کاظم_کردوانی

عصر کامو، عصر آرامش و صلح نبود و او به نسلی تعلق داشت که عمیقا تحت تاثیر شرایط تاریخی بود. هجوم اتفاقات پی در پی دهه‌های اول قرن بیستم و تحولاتی که اروپا و دنیای آن زمان را درگیر خود کرده بود در آثار و نوشته‌های کامو بی تاثیر نبودند. این نویسنده پرآوازه‌ی فرانسوی، بیست سال داشت که هیتلر در آشفته بازار سیاسی دهه سی به قدرت رسید .

کامو همچنین ظهور چندین دولت توتالیتر، اضمحلال جنبش‌های سوسیالیست و لیبرال در اروپا، "تصفیه روسیه"، تروریسم و شکنجه‌هایی را که پلیس در اروپا به راه انداخت و تمامی جنگ و اردوگاه‌های زندانیان را دید و تجربه کرد و در نهایت، جنگ ویتنام در اوج خود بود که کامو درگذشت.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 09:54


نگاهی به #آلبر_کامو و سه اثرش:
بیگانه - سوء تفاهم - کالیگولا

دکتر #بهادر_باقری
آذر ۱۳۹۵

دغدغه "عدالت" در نخستین کارهای ادبی کامو خودنمایی می‌کند. آشکارترین نمود بی‌عدالتی را در زندگی رنجبار بومیان عرب الجزایر می‌دید. اکثریتی محروم و ستمدیده که مناسبات استعماری آنها را به "شهروندان درجه دو" بدل کرده بود. کامو در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ در روزنامه سوسیالیستی "الژر رپوبلیکن" (الجزایر جمهوری‌خواه) درباره زندگی پررنج و محنت کشاورزان عرب گزارش‌هایی به چاپ رساند، که سخت مؤثر و تکان‌دهنده‌اند.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 09:46


خطابۀ #آلبر_کامو برندۀ نوبل ۱۹۵۷
مترجم: رضا رضایی

سخنرانی  آلبر کامو در چهاردهم دسامبر ۱۹۵۷ با نام  "هنرمند و زمانه اش " که پس از دریافت جایزه نوبل در دانشگاه اُپسالا Upsala College در سوئد ایراد کرد.

«هر استرلينگ» در ۱۴ آوريل سال ۱۹۵۷ طبق اسناد منتشره آكادمي نوبل مي‌نويسد: «آلبر كامو گزينه اول ماست اما آندره مالرو نيز گزينه اول ماست.» رقابت آلبر كامو و آندره مالرو در سال ۱۹۵۷ به بيشترين حد خود مي‌رسد در حالي كه مالرو پيرتر از كامو و باتجربه‌تر از وي هم بوده است. با اين حال آكادمي نوبل در شك و ترديد قرار داشته و بين انتخاب كاموي جوان و آندره مالرو پير مردد بروده است.

اما در نهايت طبق اسناد موجود آكادمي به اين نتيجه مي‌رسد: «كاموي جوان نويسنده‌اي فعال است و آينده‌ درخشاني دارد و هم‌اكنون نيز در مركز توجهات جهاني قرار دارد و فراي مرزهاي فرانسه رفته است و انتخاب وي بي‌عدالتي نخواهد بود.» بدين ترتيب بود كه «آلبر كامو» نويسنده رمان «بيگانه»، «طاعون» و «سقوط» در سال ۱۹۵۷ نوبلي شد و «آندره مالرو» رقيب اصلیش در آن سال هيچ‌گاه نوبل را به خانه نبرد.

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 09:43


@CultureNLiterature
«آلبرکامو» پس از مراسم نوبل ۱۹۵۷،  ابتدا به مادرش و سپس به آموزگار دوران دبستانش فکر کرد. نامه‌ قدردانی به معلمش "لویی ژرمن" نوشت، کسی که کاموی جوان را پرورش داد و هدایت کرد:

«مسیو ژرمن‌ عزیز،
پیش از آن‌که از صمیم قلبم با شما صحبت کنم، صبر کردم‌ تا هیاهوی این روزهای دور و برم کمی فروکش کند. به تازگی افتخار بسیار بزرگی نصیب من شده است که نه به دنبال آن بوده‌ام و نه آن را خواسته‌ام.

اما وقتی این خبر را شنیدم، بعد از مادرم به شما فکر کردم. بدون شما و بدون دست محبت‌آمیزی که سوی من دراز کردید، من که کودک کوچک فقیری بودم‌ و بدون آموزش و سرمشق شما، هیچ یک از این‌ها اتفاق نمی‌افتاد.

من خیلی به این‌نوع افتخارات پای‌بند نیستم، اما حداقل به من این فرصت را می‌دهد تا به شما بگویم که برای من چه بوده‌اید و هستید و به شما اطمینان دهم که تلاش‌ها، کارها و قلب سخاوتمندانه ای که در این راه صرف کرده‌اید،  هنوز در وجود یکی از بچه‌های کوچک مدرسه‌ شما زندگی می‌کند و علی‌رغم گذشت سال‌ها هرگز مرا از این‌که دانش‌آموز  قدردان شما باشم، بازنداشته است. با تمام وجودم شما را در آغوش می‌گیرم.

#آلبر_کامو
۱۹ نوامبر ۱۹۵۷
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

17 Oct, 08:43


دلی را کز آسمان و دایره‌ی افلاک بزرگ‌ترست و فراخ‌تر و لطیف‌تر و روشن‌تر، بِدان اندیشه و وسوسه چرا باید تنگ داشتن ...؟ و عالَم خوش را بر خود چو زندان تنگ کردن ...؟ چگونه روا باشد عالم چو بوستان را برخود چو زندان کردن ...؟ همچو کرم پیله، لعاب اندیشه و وسوسه و خیالات مذموم بر گِرد نهاد خود تنیدن و در میان زندانی‌ شدن و خفه‌ شدن ... ما آنیم که زندان را بر خود بوستان گردانیم ... چون زندان‌ها بوستان گردد، بنگر که بوستان ما خود چه باشد ...


#مقالات_شمس_تبریزی
@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

16 Oct, 16:23


باید امشب بیایم و با قلبت سخن بگویم ...


اولین خط از اولین نامه‌ی عاشقانه‌ی #مارتین_هایدگر به #هانا_آرنت

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

16 Oct, 16:11


"یک زنِ عاشق"
(Une Femme Amoureuse)

"میرِی_ماتیو"
(Mireille_Mathieu)

خواننده‌ی فرانسوی مربوط به سال 1980

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

16 Oct, 01:13


مقالات شمس
خط: ##دکتر_ناصر_احمدزاده

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

15 Oct, 19:31


روح و جسمش را چنان دوست داشتم که گویی وجودش ضرورت هستی من بود. 

#شاهرخ_مسکوب

@konjedenjefarhang

کنجِ دنج

15 Oct, 13:34


می‌دانم،
که از من جدا خواهی شد
از پا نمی‌افتم
اما رنگت را در من جا بگذار ...!

می‌دانم،
که فراموشم خواهی کرد
و من
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم‌انگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار ...!

هر طور شده خواهی رفت،
و من حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار ...!


#عزیز_نسین

@konjedenjefarhang