کتابخوانی تلگرام @ketabkhaniye_telegram Channel on Telegram

کتابخوانی تلگرام

@ketabkhaniye_telegram


👈استفاده ازفایل های صوتی کانال با ذکر منبع و آیدی کانال کتابخوانی بلامانع است

ارتباط با ادمین:
👇
@gooyaabook

پیج جدید اینستا:
👇
https://www.instagram.com/baar.aan_?igsh=a3p4ZjV3cHhzNmh6

کتابخوانی تلگرام (Persian)

کتابخوانی تلگرام یک کانال تلگرامی فارسی است که به ترویج فرهنگ کتابخوانی و ارتقاء سطح دانش و مطالعه در جامعه می‌پردازد. این کانال امکان دسترسی به فایل‌های صوتی کتب مختلف را فراهم می‌کند و کاربران می‌توانند با تماشای و گوش دادن به کتب، دایره دانش خود را گسترش دهند. از آنجا که روند آموزش و یادگیری بسیار مهم است، این کانال از امکان استفاده از فایل‌های صوتی خود برای به اشتراک گذاشتن مطالب بدون محدودیتی برخوردار است. ادمین این کانال با آیدی @gooyaabook در دسترس کاربران می‌باشد. برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به جامعه کتابخوانی این کانال، می‌توانید از پیج جدید آن در اینستاگرام نیز دیدن فرمایید: https://www.instagram.com/baar.aan_?igsh=a3p4ZjV3cHhzNmh6

کتابخوانی تلگرام

27 Dec, 18:32


📚 از مطالعه بهترین‌های روان لذت ببر

💜بالغ بر 3000 کارگاه روانشناسی رایگان
🫧
@PsyPortalVoice

‌‌‌♥️آموزش اصول مقاله نویسی
🫧 @phd_kavosh

♥️پاورپوینت فروشی روانشناسی
🫧 @bank_ppt_psy


♥️اختلالات روانی را با فیلم بیاموز
🫧 @YOUTube_psy

♥️ترجمه رایگان بروزترین مقالات نوروساینس
🫧 @Neuroscience_New

♥️یک دقیقه های عمیق
🫧 @one_min_one

♥️یک برگ کتاب
🫧 @yek_barg_ketab

♥️کارگاه های معتبر روانشناسی
🫧 @Portalkargah

♥️تحلیل و نقد فیلمهای روانشناسی
🫧 @Analiyis_cinema_psy

♥️ژست عکاسی
🫧 @photografism

♥️خانه مستند ساینس & نوروساینس
🫧 @mostanadscience

♥️هنردرمانیஜ
🫧 @arttherappy

♥️تدریس واقعیت درمانی با دکتر صاحبی
🫧 @RealityTerapy

♥️جزوه رایگان روانشناسی بالینی کرامر

🫧 @TAJRavan_Kramer

♥️از اخبار استخدامی جا نمون !!!
🫧 @PsycNews

♥️تستهای سال گذشته کنکور روانشناسی
🫧 @TAJravanTest

♥️مدرسه اطلاعات
🫧 @INFORMATIONINSTITUTE

♥️گنجینه‌ای از کتاب‌های صوتی رایگان
🫧 @ketabkhaniye_telegram

♥️آموزش زبان به زبان شیرین
🫧 @Modarres_Language_Academy

♥️نوستالژی زیرخاکی های خاطره انگیز
🫧 @nuostalzhi

♥️زیباترین کلیپ ها و آموزش رقص
🫧 @sonatimahalli

♥️دیدنیها و جذابیت های ایران و جهان
🫧 @afarinshokoh

♥️اطلاعات مفید پزشکی دکتر خود باشیم
🫧 @kalemnab

♥️آموزش پاڪسازی تقویت انرژے چاڪراها
🫧 @tabnahayteshgh

♥️شکوه ثروت
🫧 @shokoh_servat

♥️متن دلنشین
🫧 @aram380

♥️جزوه رایگان رواندرمانی کری با تست
🫧 @TAJRavan_Corey

♥️زیبایی ات را افزایش بده
🫧 @BeautCute

♥️یوگای صورت
🫧 @Facial_Yoga

♥️معرفی بازیهای سرگرم کننده کودکان
🫧 @BaziNoSazi

♥️کتاب صوتی ، سخن بزرگان
🫧 @omidearasbaran1

♥️مجله پزشکی زیبایی
🫧 @Dokinegin2023

♥️کارگاههای آموزشی مرکز مشاوره اسکیما
🫧 @MAlizadeh1_schemapcc11

♥️روانشناسی با رویکرد طرحواره درمانی
🫧 @Ssafavi1

♥️دنیای روان
🫧 @psyche_world1

♥️باشگاه مشاوران مدرسه
🫧 @SchoolCounselors_Club

♥️روانشناسی رابطه عاطفی با دکتر مصباحی
🫧 @zahramesbahi

♥️رزومه دانشگاهی رو تقویت کن
🫧 @ketab_tarjemeh

♥️اگه می‌خوای با روان‌شناس‌ها صحبت کنی:
🫧 @RavanRahnama_Official

♥️متن دلی و حس خوب
🫧 @FullAndrewP4K

♥️نبض شعر رویایی من
🫧 @ffffjavidpor

♥️ادبیات وهنر
🫧 @Adabiate_art20

♥️دوره و رازهای پولسازی
🫧 @Maya_Mind

♥️مطالب کاربردی روان شناسی
🫧 @bargesabzeravan

♥️بررسی ارتعاش کد کیهانی
🫧@fatemesadatmousavi3

♥️تشخیص و درمان اختلال وسواس
🫧 @DisorderOCD

♥️تشخیص و درمان اختلال افسردگی
🫧 @DepressionDisorder

♥️یک فنجان شـ؏ـر ‎‌‎‌‌‎‌‌‎
🫧 @Bi_Molaahezeh

♥️استوری مناسبتی انگیزشی
🫧 @yefenjanaramsh

♥️خسروی آواز استاد شجریان
🫧 @stad_shajariyan

♥️با ما جهان رو ببین
🫧 @jahangardani

♥️هر روز با یک کیس روانپزشکی
🫧 @psycho_case

♥️جملات طلایی انگیزشی
🫧 @arameshdaroonee

♥️کتاب روانشناسی
🫧 @PSYB00k

♥️استخدامی آموزگاری و دبیری
🫧 @svcnhit

♥️کارگاه تخصصی آسیب‌شناسی روانی
🫧 @Psychopathology_kooshki

♥️جزوه رایگان مصاحبه بالینی اوتمر
🫧 @TAJRavan_Othmer

♥️جزوه رایگان اختلالات شخصیت فیست
🫧 @TAJRavan_Fiest

♥️آموزش هایی جهت کسب درآمد
🫧 @handmade_for_life

♥️پلی لیست آهنگ مترویی
🫧 @CafeDarya

♥️بررسی اختلال و تشخیص افتراقی  DSM5
🫧 @portaldsm5

♥️کتب صوتی نایاب / زندگینامۀ مشاهیر
🫧 @feqdanedel

♥️باشگاه بدون هزینه در خانه
🫧 @BesazBadan

♥️جهانی از کتاب‌های کمیاب
🫧 @jahaniazketab

♥️اینجا کتابها زبون دارن
🫧 @KetabShenidani

♥️وبینارهای رایگان روانشناسی برترین مدرسان
🫧 @PsyPortalMovie

‌‌‌♥️ آزمون های زبان انگلیسی
🫧 @English_ltt

♥️پروتکل درمانی روانشناسی
🫧 @package_psy

💜بیش از10.000رفرنس و جزوه روانشناسی
🫧
@PsyPortalBook

🪸هماهنگی جهت تبادل
@UniverseBrain

کتابخوانی تلگرام

27 Dec, 17:31


‍ ‍ ‍ ‍ @ketabmkhaniye_telegram

📚 #واقعیت_درمانی
بر اساس تئوری انتخاب
اثر : #دکتر_ویلیام_گلسر
مترجم: #دکتر_علی_صاحبی
#قسمت_ششم

سخنران : دکتر #علی_صاحبی

🔹چرا شاد نیستیم؟
-شادمانی محصول و برآیندِ نهایی انتخاب است.

@ketabmkhaniye_telegram

#Size: 7.7 MB
#Length: 00:16:40
.

کتابخوانی تلگرام

27 Dec, 16:31


📚  #بامداد_خمار
:
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (#پروین)
🔹
#قسمت_هفتم
🔸گوینده:
#شعله_آزاد
🔹تنظیم و میکس:
#باران

@ketabkhaniye_telegram

📌ارسال به کانال:
هر شب، ساعت: 20:00 
.

کتابخوانی تلگرام

27 Dec, 13:02


📚#پدر_آن_دیگری
#پرینوش_صنیعی
🔹
#قسمت_14
♦️تنظیم:
#باران

🔻
#فصل_سوم
🔺بخش 5

@ketabkhaniye_telegram

🔹با عجله از پله‌ها سرازیر شدم. خود را به میز رساندم. مصمم و حق به جانب مثل وقتی که بزرگترها بچه‌ها را تنبیه می‌کنند، هرچه را که روی میز بود به زمین پرت کردم. فنجان‌های قهوه شکست و مقداری از آن روی فتانه‌خانم ریخت. او هم جیغ کشید و گفت:
- چه مرگته بچه؟
مادر هاج و واج نگاه کرد بعد با عصبانیت داد زد:
- چته؟ چرا این‌جوری می‌کنی؟ مگه دیوونه شدی؟
فتانه‌خانم با خنده‌ای پر از تمسخر گفت:
- مگه؟ مگه نداره، خب دیوونه‌اس دیگه، آخه بچه عاقل از این کارا می‌کنه؟
به خسرو نگاه کردم، منتظر بودم او جواب آنها را بدهد ولی او دستش را به شکمش گرفته بود و می‌خندید.
بالاخره گفت:
- من که میکم این دیوونه‌اس، شماها میگید نه! بفرمائید.
متحیر ماندم، پس چرا هیچ ناراحت نشد. مگر نه این‌که او برای همین مادرقهوه‌ای، آن پسر را آن‌طور کتک زد؟
مادر دو تا پس گردنی محکم به من زد. گوشم را گرفت و از پله ها بالا برد و در اتاق حبسم کرد و گفت تا شب حق ندارم بیرون بیایم. من آن‌قدر گیج و سردرگم بودم که ناراحت نشدم. خودم دلم می‌خواست مدتی تنها بمانم.
وقتی همه رفتند. اسی گفت:
- دیدی قهوه عیبی نداشت.
ببی گفت:
- پس چرا شده فحش؟
گفتم:
- نمی دونم.
اسی گفت:
- اها فهمیدم، هرچیزی که بگی مادرت اونه بده. قهوه بد نیست ولی اگه بگی مادرت قهوه‌ایه بده.
- پس اگه بگیم مادرت چاییه هم بده؟
- حتما خیلی هم بده، چون مادر آدم که نمی‌تونه چایی باشه.
- چقدر خنده دار! این بزرگا چقدر خنگن، چه چیزایی واسه خودشون درست می‌کنن. سه تایی خیلی خندیدیم. اسی هر چیزی را که در اتاق بود. با مادر می‌گفت و ما از خنده غش می‌کردیم.
مادرصندلی، مادرمیز، ببی گفت:
- نه باید خوردنی باشه، مادرلوبیاپلو ، مادرخورش. آن‌قدر خندیدیم که نفهمیدیم مادر کی به اتاق ما امد.
وحشت‌زده به من نگاه کرد و گفت:
- خدا مرگم بده، چته بچه؟ چرا این‌جوری می‌خندی؟ نکنه واقعا زده به سرت.
کله فتانه‌خانم از پشت سر مادر پیدا بود. من سعی کردم خنده‌ام را بخورم. دستم را جلوی دهانم گرفتم و ساکت شدم. ولی این اسی بدجنس توی گوشم گفت:
مادربادمجون. و من نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم.
مامان با چشم‌های ترسیده گفت:
- وای این‌طوری نخند می‌ترسم. دیدی فتانه چه خاکی به سرم شد. تقصیر خودمه نباید می زدمش، نباید حبسش می‌کردم. حتما اینا روش اثر گذاشته.
تمام آن‌روز مادر از دور مراقبم بود و من مجبور بودم جلوی خنده‌ام را بگیرم تا او نترسد.
اسی گفت:
- این بزرگترها واقعا خنگند. اخه کسی از خندیدن بچه‌اش می‌ترسه؟
شب که بابای آرش آمد. مادر با نگرانی ماجرا را تعریف کرد و گفت که من چه کرده‌ام. بعد هم که کتک خورده و حبس شده‌ام. به‌جای گریه و ناراحتی مدام می‌خندم.
بابای آرش سرش را تکان داد و گفت:
- باید یه دکتر متخصص پیدا کنم. مساله داره روزبه‌روز جدی تر میشه. داره علایم بدی نشون میده.
مادر بغض کرد و گفت:
- جدی؟ فکر می‌کنی مشکل روانی داره؟
- یعنی این کارا معنی دیگه‌ای میده.
- شاید از یه چیزی خوشحاله. آه که اگه می‌تونست بگه توی مغزش چی میگذره.
ببی گفت:
- مامان عجب خنگیه اگه می‌تونستیم بگیم که از اول می‌پرسیدم مادرقهوه‌ای یعنی چی و بی‌خودی ظرفا رو نمی‌شکستیم.
بالاخره تسلیم شدم و پذیرفتم که حتی در مورد فحش‌هایی که کلمه مادر ندارند دنبال معنی نگردم. چون هرچه باشد من خنگم و این چیزها را نمی‌فهمم. اصلا لازم نیست آدم معنی فحش را بداند. فقط کافیست که میزان بد بودن آن زیاد باشد. این‌را هم از میزان عصبانیت طرف وقتی که آن را می‌شنود می‌توان فهمید.
مثلا چند هفته بعد یک روز که با مادر برای خرید گوشت رفته بودیم. یک نفر داشت چیزی را برای اقاصادق تعریف می‌کرد. با عصبانیت گفت:
- مردیکه دی.! اگه دستم بهش برسه!
همان‌موقع حس کردم که این کلمه باید فحش باشد. گوش‌هایم تیز شد. به مادر نگاه کردم. سرخ شده بود و می‌خواست از مغازه بیرون برود.
اقاصادق گفت:
- خجالت بکش زن و بچه این‌جاست و از مادر معذرت خواست.
فهمیدم که این حرف نه‌تنها بد بلکه خیلی بد است. تا به خانه رسیدیم این کلمه را با خود تکرار کردم. کلمه به این کوچکی چه قدرتی داشت. چقدر خوش آهنگ بود. کوچولو، گرد ، مثل تیله از توی دهن آدم بیرون می‌پرید.
ببی گفت:
- حالا یعنی چی؟
- معنی نداره. فقط خیلی بده. مثل همون مادرقهوه‌ای می‌مونه. زنا نباید بشنوند. مگه نمی‌دونی؟ اسم حیوانا مثل سگ، خر، الاغ زیاد بد نیست، اما اونایی که معنی ندارند خیلی بدند. اگه اونا رو بگی تمام زنا از اتاق بیرون میرند، مردا این‌قدر عصبانی میشن که به‌جون هم می‌افتند.
آن‌روز مدت‌ها با اسی و ببی دور اتاق چرخیدیم و این کلمه خوش‌آوا را که به‌نظرم گلوله‌ای درخشان با رنگ‌های صورتی و آبی بود تکرار کردیم.

#ادامه_دارد...

♦️♦️ارسال به کانال هر روز ساعت 16:30👇

🆔
@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

27 Dec, 11:00


‍ .
  
@ketabkhaniye_telegram

📚
#گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل
#سعدی

راوی:
#مهرآوا

تنظیم و میکس:
#باران

♦️
حکمت شمارهٔ ۴۰

🔹نه هر که در مجادله چُست، در معامله درست.

بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی، مادر() مادر باشد



...................................

♦️حکمت 41

🔹اگر شب‌ها همه قدر بودی، شب قدر بی‌قدر بودی.

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی


...................................

♦️حکمت 42

🔹نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست.

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده‌ست پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم



#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_40_41_42

@mehrrrava

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 2.0 MB
#Length: 00:02:52
.

کتابخوانی تلگرام

26 Dec, 18:02


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_61

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:30♦️
.

کتابخوانی تلگرام

26 Dec, 16:30


📚  #بامداد_خمار
:
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (#پروین)
🔹
#قسمت_ششم
🔸گوینده:
#شعله_آزاد
🔹تنظیم و میکس:
#باران

@ketabkhaniye_telegram

📌ارسال به کانال:
هر شب، ساعت: 20:00
.

کتابخوانی تلگرام

26 Dec, 13:01


📚#پدر_آن_دیگری
#پرینوش_صنیعی
🔹
#قسمت_13
♦️تنظیم:
#باران

🔻
#فصل_سوم
🔺بخش 4

@ketabkhaniye_telegram

🔹من که می‌خواستم ثابت کنم که هیچ چیز از پسرها کم ندارم. من که زندگی زنانه مادرم که مدام باید به همسر و پنج پسر پر سروصدایش سرویس می‌داد متنفر بودم. من که از همه برادرانم بیشتر درس خوندم، من که در اداره بهتر از دیگران کار می‌کردم و همه قبولم داشتند چطور شد که تبدیل به یک زن خانه‌دار معمولی شدم. نه این نقشی نبود که من برای خودم ترسیم می‌کردم. برای چی و برای کی همه آرزوهایم بر باد رفت؟ آيا این عشقِ رنگ‌باخته ارزش این همه فداکاری را داشت؟
گاه احساس می‌کردم فرسنگ‌ها با ناصر فاصله دارم. او دیگر مرا نمی‌دید، همیشه خسته و گرفته بود. با حاد شدن مشکلات شهاب رابطه ما سرد و سردتر میشد، انگار تقصیر من بود که شهاب حرف نمی‌زد.
🔸🔸🔸🔸🔸

من دیگر یاد گرفته بودم از مردمی که مرا خنگ یا عقب‌افتاده صدا می‌کنند چطور انتقام بگیرم تا دلم خنک شود، بتوانم دوباره با اسی و ببی بازی کنم. دور اتاق بچرخم و سه نفری باهم بخندیم. تنبیه هم میشدم ولی مهم نبود.
از وقتی که بابای آرش به‌خاطر قیچی کردن کت و شلوارهایش کتکم زد و یک شبانه روز در اتاق زندانیم کرد، دیگر از هیچ تنبیهی نمی‌ترسم. از این که بدتر نمیشد.
کاش می‌توانستم فحش بدهم، تمام بچه‌ها فحش بلد بودند، خیلی دلم می‌خواست این کلمه‌های جادویی از دهانم بیرون بیایند ولی حیف!
آن‌وقت‌ها دقیقا درک نمی‌کردم که چرا این همه از فحش دادن خوشم می‌آید! ولی به نوعی احساس می‌کردم که فحش دادن یکی از بهترین راه‌های گرفتن انتقام است، برای فحش دادن لازم نیست زور داشته باشی، بزرگتر یا قویتر باشی، فقط کافی است بتوانی حرف بزنی، دهانت را باز کنی و هرچیزی که طرف را عصبانی می‌کند بگویی. این کلمه‌ها خودشان قدرت دارند، اگر درست و به‌موقع بگویی، او را تا سر حد مرگ می‌چزانند.
دیگر احتیاجی به خرابکاری نیست. اصلا انگار فحش را برای آدم‌های ضعیف و کوچک مثل من ساخته‌اند.
از میان تمام حرف‌ها فحش را تشخیص می‌دادم. با دقت آنها را می‌شنیدم و به‌خاطر می‌سپردم. معنی بعضی را می‌فهمیدم، مثل پدرسگ! بابای آرش یک‌دفعه که نمی‌دانم چرا از دست آرش عصبانی بود به مادر گفت:
- به این پدرسگ بگو دیگه تحمل این لوس‌بازی‌هاشو ندارم!
عصبانیت او از آرش به اندازه کافی عجیب بود ولی این کلمه پدرسگ از آن هم عجیب‌تر بود.
ما به اتاق خودمان رفتیم. اسی گفت:
- دیدی بابای آرش هم فحش میده.
ببی گفت:
- آره، گفت پدر سگ یعنی بابای آرش سگه.
من گفتم:
بابای آرش که خودشه، پس یعنی خودش سگه. وای که آن‌روز چقدر خندیدیم. سه تایی دور اتاق چرخیدیم هی گفتیم پدر سگ، پدر سگ، پدر سگ!
ولی معنی بعضی از فحش‌ها را نمی‌فهمیدم و نمی‌دانستم چرا آدم‌ها با شنیدن آن‌ها این‌قدر عصبانی می‌شوند، مثل روزی که یکی از بچه‌ها به خسرو گفت: "تو مادر قهوه‌ای"
خسرو آن‌قدر عصبانی شد که پرید به پسره و کلی همدیگر زا زدند. من خیلی فکر کردم که این کلمه یعنی چی و چه اشکالی دارد که مادر آدم قهوه‌ای باشد. اصلا چرا قهوه‌ای؟
ببی گفت:
- قهوه‌ای اسم رنگه، حتما مادرش لباس قهوه‌ای می پوشه.
اسی گفت:
- خوب بپوشه، مگه چیه؟ خیلی زن‌ها روپوش قهوه‌ای می‌پوشند.
- حتما از رنگش بدش میاد!
من گفتم:
- خب منم بدم میاد. دلم می‌خواد مامانم روپوش صورتی بپوشه، ولی برای روپوش قهوه‌ای این‌قدر عصبانی نمیشم.
مدتی گیج بودیم تا این‌که اسی گفت:
- شاید منظورش قهوه خوردنی باشه.
فتانه‌خانم بعضی وقتا که می‌خواست از مادربزرگ و عمه بدگویی کند، به خانه ما می‌آمد. مامان قهوه درست می‌کرد. باهم می‌خوردند. به ما هم نمی‌داد. می‌گفت برای بچه‌ها خوب نیست. بعد مدتی به فنجان خالی نگاه می‌کردند و برای هم چرت و پرت می‌گفتند.
یک‌بار فتانه‌خانم به مادر گفت:
- تا دو وعده دیگه، دو هفته یا دو ماه یه اتفاقی می‌افته خیلی خوشحال میشی.
مادر ذوق زده گفت:
- تو را خدا؟ حتما شهابم به حرف می‌افته.
نمی‌دانم چرا همه چیز در آخر به حرف زدن یا نزدن من برمی‌گشت. فتانه‌خانم با بدجنسی گفت:
- فکر نکنم، به مسایل مادی مربوطه، یه پولی، چیزی گیرتون میاد. مادر وا رفت.
اسی گفت:
- آره، قهوه چیز بدیه، به خط‌هاش نگاه می‌کنند و حرف‌های مزخرف می‌زنند. مادرها نباید بخورند. چرا هیچ‌وقت بابای آرش نمی‌خوره؟ عمو نمی‌خوره و از این حرفا نمیزنه؟ این یه چیز بدیه مربوط به مادرا. برای همین هم به ما نمیدن.
ببی گفت:
- باید یه کاری کنیم که مامان دیگه نخوره.
چند روز بعد در اتاق با دوستانم بازی می‌کردم، بوی قهوه بلند شد. از بالای پله‌ها سرک کشیدم مادر و فتانه‌خانم توی هال نشسته بودند و قهوه می‌خوردند. در همین موقع خسرو هم وارد شد، قلبم فرو ریخت.
اسی گفت:
- حالا اگه ببینه که هم مامان خودش، هم مامان ما قهوه می‌خورند،چیکار می‌کنه؟

#ادامه_دارد...

♦️♦️ارسال به کانال هر روز ساعت 16:30👇

🆔
@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

26 Dec, 11:02


.
📚
#من_پیش_از_تو
#جوجو‌مویز
مترجم:
#مریم‌مفتاحی
♦️
#قسمت‌_دوم
🔸
#فصل‌اول
🔹سال 2009

گوینده:
#مریم‌پاک‌ذات
و
#آرمان‌سلطان‌زاده

@ketabkhaniye_telegram

📌 ارسال به کانال: روزهای فرد،
ساعت: 14:30
.

کتابخوانی تلگرام

25 Dec, 16:30


📚  #بامداد_خمار
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (#پروین)
🔹
#قسمت_پنجم
🔸گوینده:
#شعله_آزاد
🔹تنظیم و میکس:
#باران

@ketabkhaniye_telegram

📌ارسال به کانال:
هر شب، ساعت: 20:00 
.

کتابخوانی تلگرام

25 Dec, 13:00


📚#پدر_آن_دیگری
#پرینوش_صنیعی
🔹
#قسمت_12
♦️تنظیم:
#باران

🔻
#فصل_سوم
🔺بخش 3

@ketabkhaniye_telegram

🔹مادرم دوست داشت جلوی مردم جوری حرف بزند که انگار من می‌توانم جوابش را بدهم.
فتانه خانم کمک کرد که مادر بزرگ از حمام بیرون بیاید. او را برد و روی مبل نشاند. لباس‌های او هم مانند لباس‌های مادر خیس و چروکیده بود.
اسی گفت:
- پاهاش که آجر نخورده، چرا این‌جوری راه میره؟ بدجنس.
فتانه‌خانم به آشپزخانه رفت و با جارو، خاک‌انداز، یک سطل کوچک آب و پارچه و کهنه از آشپزخانه بیرون آمد، هنوز لب‌هایش با حالت تنفر جمع بود. انگار حال او هم داشت به‌هم می‌خورد. مادر گفت:
- فتانه‌جون بده من خودم تمیز می‌کنم.
فتانه‌خانم که منتظر همین حرف بود فوراً وسایل را به‌دست مادر داد.
دامن مادر را گرفتم و همراه او از پله‌ها بالا رفتم. دیگر حاضر نبودم حتی برای یک لحظه نگاه‌های شماتت‌بار مادربزرگ و بقیه را تحمل کنم. مادر در را بست و مشغول تمیز کردن فرش شد. اخم‌هایش درهم بود. قیافه‌اش غمگین و خسته به‌نظر می‌رسید.
ببی گفت:
- دیدی بازهم ما گریه‌اش را درآوردیم.
احساس کردم دلم می‌خواهد کله خسرو را بکنم. به دور و بر نگاه کردم. سطل چسب روی میز بود. قلم مویی را که درون آن بود برداشتم. چسب را به تمام سطح میز و انچه که رویش بودم زدم.
مادر چنان مشغول و چنان غمگین بود که مرا نمی‌دید. یک بار سرش را بلند کرد وحشت‌زده جلوی سطل ایستادم.
بی‌توجه گفت:
- چرا اونجا ایستادی؟ برو بشین.
سرش را پایین انداخت، سطل را برداشتم. آن‌را پشتم پنهان کردم و عقب عقب رفتم و روی تخت نشستم. سطل را زیر پتو بردم. کج کردم و روی تمام رخت خواب‌ها چسب ریختم. بعد لباس‌هایی را هم که روی تخت ولو بودند زیر پتو بردم و به چسب آلوده کردم. مادر که کارش تمام شده بود گفت:
- پاشو بچه، پاشو بریم این هم از برنامه امروزمون.
ساکت و مظلوم بال دامن مادر را گرفتم و از پله‌ها پایین آمدم.
آن‌روز زود به خانه برگشتیم. مادر فورا به حمام رفت. من هم به اتاقم دویدم. در را به روی شادی که دنبالم آمده بود بستم. دست‌های اسی و ببی را گرفتم. آن‌قدر دور اتاق چرخیدیم تا سرمان گیج رفت، وای که چه حال خوشی داشتیم.
روز بعد فتانه‌خانم با حرص، جریان چسب رخت‌خواب آلوده و لباس‌هایی که مجبور شدند دور بیندازند را با آب و تاب برای مادر تعریف کرد.
مادر با سادگی گفت:
- حالا چرا سطل چسبو توی تخت گذاشته بود؟
ظاهراً همه منتظر این سوال بودند. با هم شروع کردند به حرف زدن ولی صدای فتانه‌خانم از همه بلندتر بود:
- همینو بگو، خودش که نذاشته. باید دید اون روز کی توی اتاق خسرو رفته و این کارو کرده.
مادر براق شد:
-منظورتون چیه؟ خوب من رفته بودم اتاقو تمیز کنم، یعنی میگید من زن گنده..
- نه بابا منظورم شما نبودید، ولی میگم شاید بچه‌ها که باهاتون بودند دور از چشم شما این کارو کردند.
- یعنی شهاب؟ نه امکان نداره. من تمام مدت چشمم بهش بود، یک لحظه هم تنهاش نذاشتم. نه کار اون نیست من مطمئنم.
برگشت به من نگاه کرد. کم‌کم موج تردید نگاهش را تیره کرد. سرش را تکان داد گویی می‌خواست فکر بدی را که به مغزش آمده از ذهنش دور کند.
🔸🔸🔸🔸🔸

آن‌روزها اصلا شهاب را درک نمی‌کردم، بچه به آن آرامی ناگهان تبدیل به موجودی پیچیده و غیرقابل پیش بینی شده بود، کارهای غریبی می‌کرد.
با خود می‌گفتم: آيا باید تنبیهش کنم؟ یعنی این بچه واقعا عقب‌افتاده است؟ آيا ما در تربیت او کوتاهی کرده‌ایم؟ ولی من که تمام زندگیم را وقف خانواده کرده‌ام، از صبح تا شب مثل یک کلفت توی این خانه جان می‌کنم. این بچه چی کم دارد؟ پس چرا آرش و شادی این‌جور نیستند؟ آرش که درس‌خوان، مؤدب و همیشه شاگرد اول است، جز بعضی بدقلقی‌های معمول بچه‌ها هیچ‌وقت برای ما مشکلی ایجاد نکرده. شادی هم که مثل قند می‌ماند. شیرین، باهوش و خوش سر و زبان. خدارا شکر که او هست و روحیه‌ام را عوض می‌کند وگرنه از غصه شهاب و این زندگی یکنواخت دیوانه شده بودم.
دیگر حوصله ناصر را هم نداشتم. گاهی فکر می‌کردم او هم حوصله ما را ندارد، سعی کردم احساسی را که باعث ازدواجمان شد به یاد بیاورم. دوران پر از امیدهای احمقانه، روزهایی که خیال می‌کردیم با داشتن لیسانس شیمی می‌توانیم دنیا را تسخیر کنیم، روزهایی که اضطراب امتحان با اضطراب عشق درهم می‌آمیخت و صبح که از خوابگاه بیرون می‌آمدم نمی‌دانستم دلم برای کدامیک شور می‌زند.
آن احساس چه شد؟ آن‌روزها چقدر دور بودند. ته دلم را می‌گشتم مثل جستجو در صندوقِ خانه‌ای متروک به دنبال تکه پارچه‌ای قدیمی، با کمال تعجب تکه پارچه را پیدا می‌کردم ولی آن‌قدر خاک گرفته و رنگ و رو رفته بود که به سختی شناخته میشد.
دیگر دلم نمی‌خواست حتی به آن دست بزنم. آیا این همان چیزی بود که من، دختر یکی یک دانه احمدعلی‌خان با هزار جور ادعا از زندگی انتظار داشتم؟؟!

#ادامه_دارد...

♦️♦️ارسال به کانال هر روز ساعت 16:30👇

🆔
@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

25 Dec, 11:00


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#زندگی_و_افکار_آدولف‌هیتلر

#مهرداد_مهرین

♦️
#قسمت_چهارم
🔸هیتلر در اواخر عمر خود

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران

@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 16:30


📚  #بامداد_خمار
:
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (#پروین)
🔹
#قسمت_چهارم
🔸گوینده:
#شعله_آزاد
🔹تنظیم و میکس:
#باران

@ketabkhaniye_telegram

📌ارسال به کانال:
هر شب، ساعت: 20:00 
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 13:00


📚#پدر_آن_دیگری
#پرینوش_صنیعی
🔹
#قسمت_11
♦️تنظیم:
#باران

🔻
#فصل_سوم
🔺بخش 2

@ketabkhaniye_telegram

🔹مادر بزرگ در خانه عموحسین بستری شد. مادر و فتانه‌خانم وظیفه پرستاری از او را بین خود تقسیم کردند. در نتیجه ارتباط دو خانواده خواه ناخواه بیشتر شد.
فتانه خانم به هر بهانه از مادر می پرسید:
- مریم‌جون بالاخره معلوم نشد این آجر از کجا امد؟ کی انداختش؟
مادر با قیافه حق به جانب می‌گفت:
- صد در صد از بیرون پرت کردند . ما اصلاً توی خونه آجر نداریم.
ان روزها من در صلح و آرامش به‌سر می‌بردم. گویی انتقامی که گرفته بودم مرا برای مدت‌ها ارام نگه می‌داشت. مادر به‌خاطر من دروغ می‌گفت. من هم سعی می‌کردم بچه خوبی باشم و همان‌طور که او خواسته از کنارش دور نشوم. ولی خسرو تمام مدت مترصد بود تا مرا تنها گیر بیاورد و هر وقت از کنارم رد میشد، یواشکی می‌گفت:
- چطوری خنگه؟
از این حرف خون به کله‌ام می‌آمد. می‌خواستم حمله کنم ولی خودداری می‌کردم. فقط یک‌بار به رویش تف انداختم.
او هم فریادزنان خود را به مادرش رساند و گفت:
- مامان ببین این دیوونه چکار کرد. فتانه خانم نگاه معنی داری به مادر کرد و سری تکان داد.
مادر هم با ناراحتی گفت:
- خسرو جان تقصیر خودته چرا سر به سرش می‌ذاری؟ حتماً اذیتش می‌کنی اونم چون نمی‌تونه حرف بزنه مجبوره این‌طوری از خودش دفاع کنه.
فتانه خانم با حرص رو به خسرو کرد و گفت:
- تو اصلاً نزدیکش نرو تا نگن تقصیر تو بوده.
یک روز مادر و فتانه خانم تصمیم گرفتند که مادر بزرگ را حمام کنند.
زن‌ها داخل حمام شدند. مادر به‌من گفت:
- همین‌جا بشین تا من بیام، جایی نری‌ها!
پشت در حمام نشستم. شادی مثل همیشه در اتاق فرشته بود و برای او حرف می‌زد. فرشته شادمانه می‌خندید. قلبم فشرده شد.
ببی گفت:
- شادی با این ور ور کردنش فرشته رو مال خودش کرده. اونم دیگه ما رو دوست نداره چند وقته بغلمون نکرده. دیگه دوست نداره به اتاقش بریم، فقط شادی رو می‌بره.
دلم برای خودم سوخت. حوصله‌م سر رفته بود.
اسی گفت:
- این‌ها چقدر حمام می‌کنند!
نگاهم به خسرو افتاد که از بالای پله‌ها با صدای اهسته صدایم می‌کرد:
- شهاب بیا بالا، بیا یه چیزی نشونت بدم.
می‌دانستم کلکی در کار است ولی نمی‌توانستم جلوی کنجکاوی‌ام را بگیرم. آرام از پله‌ها بالا رفتم. خانه آن‌ها عین خانه خودمان بود. اصلاً در تمام این خیابان همه خانه‌ها با یک سبک و شکل ساخته شده بودند.
مهمان‌خانه، نهارخوری و یک اتاق خواب پایین بود و دو اتاق خواب هم بالا که جلوی آن‌ها تراس قرار داشت.
اتاق خسرو مثل همیشه درهم ریخته بود. کاغذ و مقواهای بزرگ همه جا پخش شده و یک سطل گنده چسب هم روی میز بود. ظاهراً تصمیم داشت بادبادک درست کند. با احتیاط داخل شدم.
خسرو در را پشت سرم بست و گفت:
- بشین رو تخت، بعد کشو میز تحریرش را کشید، کبریت و سیگار بیرون آورد. گویی گنجی پنهانی را به نمایش گذاشته، با غرور گفت:
- میدونی این چیه؟ سیگاره! این‌قدر خوبه، من بزرگ که بشم سیگاری میشم. الان هم این‌قدر خوب می‌کشم. ببین! کبریت را روشن کرد. به شعله زرد و ابی کبریت خیره شدم. سیگار کنار لبش گذاشت و روشن کرد. دود سفیدی در اتاق پیچید. بوی عموجان در فضا پخش شد و بعد از پنجره باز فرار کرد.
خسرو چشم‌هایش را بست و گفت:
- نمی‌دونی چه کیفی داره. بیا تو هم بکش این‌قدر خوبه. رویم را برگرداندم و با دست خسرو را که جلویم ایستاده بود پس زدم.
- د بیا چقدر ترسویی، هیچ کس نمی‌فهمه. یه پک بزن ببین این‌طوری.... نترس اگه بد بود که من خودم نمی‌کشیدم. به دودهای بالا رونده نگاه کردم. مبهوت این عمل قهرمانی شده بودم.
خسرو با دقت سیگار را بین لبهایم گذاشت و گفت:
حالا مثل این‌که داری با نی نوشابه می‌خوری محکم نفستو بکش بالا.
با تمام توان نفسم را بالا کشیدم. ناگهان دود تمام وجودم را پر کرد تا توی مغزم سوخت. در تمام سلول هایم دود غلیظ و بدبو را احساس کردم. به سرفه افتادم. نفسم بند آمد. از سرفه سیاه و کبود شدم. چشمانم می‌خواستند از حدقه بیرون بیایند، احساس کردم تمام دل و روده‌ام با فشار از درونم فرار می‌کنند، هرچه را که در معده داشتم همان‌جا بالا اوردم و بی‌حال به گوشه‌ای افتادم.
خسرو فریاد زد:
- کثافت برو گمشو. اتاقمو کثیف کردی و جیغ‌کشان به پایین دوید.
مادر خیس از عرق و وحشت‌زده از حمام بیرون آمد. پشت سرش فتانه خانم آمد.
خسرو با انزجار گفت:
- مامان این احمق امد توی اتاق من، استفراغ کرد. همه چیزام خراب شد.
فتانه خانم با نفرت گفت:
- مگه نمی‌دونی این بچه طبیعی نیست، نمی‌تونه خودشو کنترل کنه. چرا بردیش تو اتاقت؟
مادر گفت:
- ولی این هیچ‌وقت بی‌خودی حالش بهم نمی‌خوره. حتماً مریض شده و آمد طرف من که با رنگ پریده و بی‌حال کنار پله‌ها ایستاده بودم. دست بر پیشانی‌ام گذاشت و پرسید:
- چته مادر، چرا حالت بهم خورد؟

#ادامه_دارد

♦️♦️ارسال به کانال هر روز ساعت 16:30👇

🆔
@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 11:02


.
📚
#من_پیش_از_تو
#جوجو‌مویز
مترجم:
#مریم‌مفتاحی
♦️
#قسمت‌_اول
🔸
#فصل‌اول
🔹سال 2007

گوینده:
#مریم‌پاک‌ذات
و
#آرمان‌سلطان‌زاده

@ketabkhaniye_telegram

📌 ارسال به کانال: روزهای فرد،
ساعت: 14:30
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 11:01


.
@ketabkhaniye_telegram

📚 #من_پیش_از_تو
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 11:01


.
@ketabkhaniye_telegram

📚
#من_پیش_از_تو
#جوجو_مویز

🔹پیام اصلی این داستان شاید این باشد که هیچ‌گاه برای شروع دوباره دیر نیست و هیچ چیز نباید سر راه خواسته‌هایمان قرار گیرند. شاید بروز حوادث به این دلیل باشد که بخواهد تغییراتی اساسی را در زندگی ما پدید آورد. این اثر بسیار واقع‌گراست و می‌تواند تاثیر زیادی روی مخاطب خود بگذارد و او را تا پایان کتاب همراه کند. در این داستان علاوه بر عشق بر مسائلی چون امید، شجاعت، اراده و تلاش تأکید شده است و می‌خواهد از راه‌های دیگر زندگی دوباره را به ما بیاموزد. همچنان که لوییزا تلاش می‌کند تا ویل را به زندگی امیدوار کند خود نیز درس‌های زیادی از او می‌گیرد. آن دو با وجود اختلاف‌های فکری و فرهنگی بسیار، درس‌ها و تجربه‌های متفاوتی را برای هم رقم می‌زنند و تاثیر زیادی روی افکار و زندگی هم می‌گذارند.

♦️ با ما همراه باشید با شنیدن این داستان، روزهای فرد، ساعت 14:30 در کانال👇
@ketabkhaniye_telegram
.

کتابخوانی تلگرام

24 Dec, 07:57


#برش_کتاب

@ketabkhaniye_telegram

🔹سینوهه شبی را به مستی کنار نیل به خواب می‌رود و صبح روز بعد یکی از برده‌های مصر که گوش‌ها و بینی‌اش به نشانه بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می‌بیند. در ابتدا می‌ترسد، اما وقتی به بی‌آزار بودن آن برده پی می‌برد، با او هم کلام می‌شود.
برده از سینوهه خواهش می‌کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته‌اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سوال می‌کند که چرا می‌خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟
و برده می‌گوید:
- سال‌ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین‌های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب اين قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین‌های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از این‌که گوش‌ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سال‌های سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آن‌ها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آن‌ها اطلاعی ندارم، اکنون از کار معدن رها شده‌ام، شنیده‌ام آن شخص مرده است و برای همین آمده‌ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته‌اند؟!
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می‌رود و قبرنوشته‌ی آن مرد را این‌گونه می‌خواند:
"او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی‌اش به مستمندان کمک می‌کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین‌های خود را به فقرا می‌بخشید و هرگاه کسی مالی را مفقود می‌نمود، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می‌کرد و او اکنون نزد خدای بزرگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."
در این هنگام، برده شروع به گریه می‌کند و می‌گوید:
- آیا او آن‌قدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی‌دانستم؟ درود خدایان بر او باد... ای خدای بزرگ، ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش...
سینوهه با تعجب از برده می‌پرسد که چرا علی‌رغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده، باز هم فکر می‌کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله‌ی تاریخی را می‌گوید که:
- وقتی خدایان بر قبر او این‌گونه نوشته‌اند، من حقیر چگونه می‌توانم خلاف این را بگویم؟

و سینوهه بعدها در یادداشت‌هایش وقتی به این داستان اشاره می‌کند، می‌نویسد:
>>آن‌جا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می‌توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد...

📚
#سینوهه_پزشک_فرعون
✍🏻
#میکا_والتاری
.

#اندکی_تفکر
.

کتابخوانی تلگرام

23 Dec, 18:01


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_60

♦️ارسال به کانال: دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:30♦️
.

کتابخوانی تلگرام

23 Dec, 16:31


📚  #بامداد_خمار
نویسنده:
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (#پروین)
🔹
#قسمت_سوم
گوینده:
#شعله_آزاد
تنظیم و میکس:
#باران

♦️ارسال به کانال: هر شب، ساعت: 20:00

@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

21 Nov, 18:41


📌 فولدری با کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی
تدریس ها و جزوات رایگان دکتری و ارشد، کارگاههای رایگان دکتر صاحبی، دکتر اوحدی، دکتر مکری، خودشناسی، خودشکوفایی، کتاب های صوتی، ترجمه مقالات، روان درمانی مثبت نگر، نوشتن پایان نامه با هوش مصنوعی، صفر تا صد وزارت بهداشت، تکنیک های درمانی، آموزش مصاحبه بالینی...

کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید 👇
https://t.me/addlist/5J2A8swFkQJjNDlk

کتابخوانی تلگرام

21 Nov, 18:20


@ketabkhaniye_telegram

#شعر

گمان می‌کردم آن‌که دوستم دارد،
>> حتی اگر غرقِ در تاریکی‌ام باشم، دوستم خواهد داشت!
>> حتی اگر پر از زخم‌های روانی باشم،
>> حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم،
او با وجود همه‌ی این‌ها، دوستم خواهد داشت.
>> اما نه!
هیچکس خود را به مخاطره نمی‌اندازد
و دستش را داخل چاه نمی‌برد!
>> تاریکی تنها برای ماست..!

#محمود_درویش
.

کتابخوانی تلگرام

21 Nov, 17:31


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_52

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

21 Nov, 11:01


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚 #هنر_خوب_زندگی_کردن
: #آندره_موروآ
مترجم: #دکتر_بیدار
خوانش: #حسین_طاهری
تنظیم و میکس: #باران

♦️#بخش_چهارم
🔸قسمت چهارم


🔹 مردی که افتخارش آن است که بر مملکتی حکومت می‌نماید، باید سعی کند که بهترین عناصر را هرجا که هستند بشناسد و آن‌ها را در رأس مشاغل و کارهای برجسته قرار دهد و نه تنها باید رئیس از عناصر خوب موجود استفاده کند، بلکه وظیفه و منفعت وی به او این فرمان را می‌دهد که همیشه درصدد خلق و ایجاد عناصر خوب و تازه‌ای باشد ...


@ketabkhaniye_telegram


#Size: 8.0 MB
#Length: 00:17:20
.

کتابخوانی تلگرام

21 Nov, 04:41


@ketabkhaniye_telegram

می‌گویند دنیا متعلق به کسانی است
که زود از خواب برمی‌خیزند!

>> دروغ است!!

دنیا متعلق به کسانی است که از بیدار شدن خود خوشنودند.👌

#مونیکا_ویتی
♦️Monica Vitti
.

کتابخوانی تلگرام

20 Nov, 17:50


@ketabkhaniye_telegram

#برش_کتاب

خانم‌جون مرا از خدا می‌ترساند:
- هر کسی در زندگی یه قسمتی داره وقتی او می‌خواد چه کار می‌تونیم بکنیم.
ولی من دیوانه می‌شدم و فریاد می‌زدم:
- چرا باید همچین سهم و قسمتی رو نصیب من بکنه؟ نمی‌خوام این چه قسمتیه این همه بلا کشیدم بسم نبود؟ چقدر از این زندون به اون زندون رفتم لباس‌های خون‌آلود عزیزامو شستم! تنها بودم داغ دیدم، شبانه‌روز کار کردم دلم به بچه‌هام خوش بود با هزار بدبختی بزرگشون کردم که چی؟ که آخر سر این‌طوری بشه؟
احترام‌سادات با گریه گفت:
- کفر نگو این‌ها امتحان الهیه.
- تا کی باید امتحان پس بدم؟ خدایا چرا منو انقدر امتحان می‌کنی مگه من کی‌ام؟ می‌خوای قدرتتو به رخ من افتاده بدبخت بکشی؟ نمی‌خوام تو امتحانت قبول بشم فقط بچه‌مو می‌خوام بچه‌مو بهم بده و رفوزه‌ام کن.
- خدا مرگم بده! این حرفا رو نزن خدا غضبش می‌گیره مگه فقط تو تنها هستی آن همه مادر هر زنی که پسری به سن بچه‌های ما داره توی همین وضع هستن، بعضیا چهار پنج‌تا بچه شهید دادن بیا ببین اینقدر ناشکری نکن.

📚
#سهم_من
#پرینوش_صنیعی

♦️ با همراه باشید با ادامه داستان👇:

https://t.me/ketabkhaniye_telegram121

#درس_عبرت
.

کتابخوانی تلگرام

20 Nov, 11:00


‍ @ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_نهم
🔸 بخش آخر
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

19 Nov, 18:20


@ketabkhaniye_telegram


🔹#جان_استوارت_میل در واپسین بخش رساله درباره آزادی می‌نویسد:

دولتی که سطح شخصیت افراد را عملا به این منظور تقلیل می‌دهد که از آن‌ها ابزارهای مطیع‌تری (حتی برای انجام هدف‌های سودمند) درست کند، چنین دولتی سرانجام به کشف این حقیقت تلخ نایل خواهد شد که با مردان کوچک و بی‌اراده، حقیقتا هیچ کار بزرگ انجام شدنی نیست! و آن دستگاه مطیع اجتماعی که دولت همه چیز را در راه ساختنش فدا کرده است، به علت فقدان نیروی محرک در مغز ماشین‌های دستگاه، سرانجام بی‌آن‌که امتیاز یا بهره‌ای نصیب سازندگان خود کرده باشد، از کار و حرکت باز می‌ماند.

📚 #فلسفه_سیاسی_کانت
#علی_محمودی
.
John Stuart Mill
(1806 – 1873)
an English philosopher, politician, civil servant and political economist.

♦️فعال سیاسی، فیلسوف، نویسنده، دارای رساله‌هایی در زمینه: منطق، شناخت‌شناسی، اخلاق، سیاست و اقتصاد.
.

کتابخوانی تلگرام

19 Nov, 11:00


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚 #هنر_خوب_زندگی_کردن
: #آندره_موروآ
مترجم: #دکتر_بیدار
خوانش: #حسین_طاهری
تنظیم و میکس: #باران

#بخش_چهارم
قسمت سوم


🔹 هوش و فراست رئیس باید طوری باشد که از طرف دیگران مورد تأیید قرار گیرد. او باید بداند که مغزهای دیگران را چگونه باید به کار اندازد.
ریشلیو صدراعظم لویی سیزدهم می‌گفت:
- برای کسی که بر مملکتی حکومت می‌کند لازم است گوش بدهد بیشتر از آن که حرف بزند و گوش بدهد کمتر از آن که عمل می‌کند.


@ketabkhaniye_telegram


#Size: 7.7 MB
#Length: 00:16:40
.

کتابخوانی تلگرام

18 Nov, 17:30


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_51

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

17 Nov, 18:30


@ketabkhaniye_telegram

#کلیپ

🔹این فیلم طی پنجاه‌وهشت روز گرفته شده، پیشنهاد می‌کنم تا آخر تماشا کنید و تلاش خستگی ناپذیر و پرامید این پرنده کوچک را ببینید!

♦️عجب جهانی داریم همه شگفتی است و زیبایی!
کاش زیبایی‌ها را ببینیم و سپاسگزار باشیم🙏
.

کتابخوانی تلگرام

17 Nov, 05:59


‍ ‍ 🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚 #هنر_خوب_زندگی_کردن
: #آندره_موروآ
مترجم: #دکتر_بیدار
خوانش: #حسین_طاهری
تنظیم و میکس: #باران

♦️#بخش_چهارم
🔸قسمت دوم


🔹 بالاخره در بعضی از مواقع نومیدی و یأس که مملکت، رو به انحطاط و ضعف می‌رود و هیچکس، دیگری را برای ریاست قبول ندارد.
در این هنگام شخصی پیدا می‌شود و به زور، خود را بر دیگران تحمیل می‌کند ...


@ketabkhaniye_telegram


#Size: 9.8 MB
#Length: 00:21:22
.

کتابخوانی تلگرام

16 Nov, 11:00


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_نهم
🔸 بخش چهارم
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

15 Nov, 11:01


.
@ketabkhaniye_telegram

📚 #گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل #سعدی

راوی: #مهرآوا

تنظیم و میکس: #باران

♦️
حکمت شمارهٔ ۵۶

🔹 عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گُربز. رای بی‌قوّت مکر و فسون است و قوّت بی‌رای جهل و جنون.

تمیز باید و تدبیر و عقل و آن‌گه مُلک
که مُلک و دولتِ نادان سلاح جنگ خداست

.................................

♦️
حکمت شمارهٔ ۵۷

🔹 جوانمرد که بخورد و بدهد، به از عابدی که روزه دارد و بنهد. هر که ترک شهوات از بهر قبول خلق داده است، از شهوتی حلال در شهوتی حرام افتاده است.

عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند
بیچاره در آیینهٔ تاریک چه بیند


#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_56_57

@mehrrrava

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 1.8 MB
#Length: 00:02:36
.

کتابخوانی تلگرام

14 Nov, 17:31


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_50

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

14 Nov, 11:02


🆔@ketabkhaniye_telegram

📚 #هنر_خوب_زندگی_کردن
: #آندره_موروآ
مترجم: #دکتر_بیدار
خوانش: #حسین_طاهری
تنظیم: #باران

♦️#بخش_چهارم
🔸قسمت اول


🔹 ریاست انتخابی یعنی انتخاب کسی که صفت لازمه برای رئیس شدن را دارا باشد.
هر رئیسی که مورد اعتراض قرار گرفته و مورد انکار جمعی باشد رئیس ضعیفی است. ...

رئیس انتخابی به نظر می آید که باید دارای قدرت و اختیار غیرقابل بحث و گفت‌وگویی نسبت به کسانی که او را بدین سمت انتخاب کرده‌اند، باشد ولی غالباً اتفاق می‌افتد که صفات و خصایلی که باعث انتخاب رئیس شدن فردی می‌شود، فصاحت و سخنوری، مهربانی و ملایمت از صفات لازمه ریاست نبوده و تجربه‌ی عادی و معمولی رئیس بودن و یا ضعف او را آشکار گردانیده است ...

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 8.2 MB
#Length: 00:17:48
.

کتابخوانی تلگرام

13 Nov, 18:00


@ketabkhaniye_telegram

🔹سفری به درون تاریخ از دریچه هوش مصنوعی
(ایران در دوران قاجار)

ساخته شده توسط استودیو کوالیا

♦️ وااای خیلی جالب بود 😍

.

کتابخوانی تلگرام

13 Nov, 11:01


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_نهم
🔸 بخش سوم
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

12 Nov, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram

📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی

>>︎پایان کتاب
♦️این قسمت:
🔸از نگاه یاران

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️ بالاخره محمد را دیدم. چشم‌در‌چشمِ هم شدیم. اصلاً نتوانستم چیزی بگویم. در همان حالی که جفتمان گریه می‌کردیم، همه‌ی خاطرات مشترک در یک لحظه مرور شد. محمد سعی کرد از بین جمعیت راهی باز کند تا من هم بتوانم خودم را به او برسانم. به او که رسیدم، گریه‌ام بیشتر و بیشتر شد. محمد از یک نفر عصایش را گرفت تا بتواند راه برود. خدای من ... داداش محمد فقط یک پا داشت!


Ƹ‌‌Ӝ‌‌Ʒ «پایان کتاب» Ƹ‌‌Ӝ‌‌Ʒ

♦️♦️ از هفته آینده فایل‌های صوتی کتاب
#آبنبات_پسته‌ای که ادامه داستان کتاب #آبنبات_هل‌دار است، ارسال خواهد شد.
از همراهی شما سپاسگزاریم

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 11.9 MB
#Length: 00:25:35

کتابخوانی تلگرام

12 Nov, 11:00


🆔@ketabkhaniye_telegram

📚 #هنر_خوب_زندگی_کردن
نوبسنده : #آندره_موروآ
مترجم : #دکتر_بیدار
خوانش : #حسین_طاهری
تنظیم : #باران
#قسمت_نوزدهم
#بخش_سوم_قسمت_پایانی

به سفارش :
http://www.CafeVirgool.ir



🔹 "آنچه برای یک فرد حقیقت است٬ برای یک ملت نیز حقیقت به شمار می‌رود. اگر یک حکومت پر توان برای مملکت ما برنامه ی کاری ترتیب دهد که ما در انتهای آن برنامه واقعیت و حقیقت یک تجدید قوا و نیل به یک نتیجه ی قطعی را مشخص بدانیم آن وقت است که هوش و فکر ملت از مشغول بودن به افکار و تخیلات واهی رهایی پیدا خواهد کرد ..."


@hoseintaherirad
@ketabkhaniye_telegram



#Size: 6.1 MB
#Length: 00:13: 18
.

کتابخوانی تلگرام

11 Nov, 18:10


@ketabkhaniye_telegram

#موسیقی

🗣
#گوگوش
🎵
#دو_پنجره
ترانه‌سرا:
#اردلان_سرفراز
آهنگ‌ساز:
#حسن_شماعی‌زاده
تنظیم‌کننده:
#واروژان

🔹 کلیمی زیبا و برداشتی متفاوت از ترانه
#دو_پنجره با صدای #گوگوش

♦️توی یک دیوار سنگی، دو تا پنجره اسیرن
دو تا خسته دو تا تنها، یکیشون تو یکیشون من

دیوار از سنگ سیاهه، سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی، به لب های خسته ی ما

نمی تونیم که بجنبیم، زیر سنگینی دیوار
همه ی عشق من و تو، قصه هست قصه ی دیدار

همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو
با همین تلخی گذشته شب و روزهای من و تو

راه دوری بین ما نیست اما باز این هم زیاده
تنها پیوند من و تو دست مهربون باده

ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم می میریم

کاشکی این دیوار خراب شه من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم

شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه...
.

کتابخوانی تلگرام

11 Nov, 17:30


@ketabkhaniye_telegram

📚
#آنا_کارنینا
اثر:
#لئو_تولستوی
مترجم:
#منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_49

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

11 Nov, 11:01


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_نهم
🔸 بخش دوم
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

10 Nov, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram

📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی

♦️
#قسمت_31
🔸مژده

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️من هم به جمعیت یک‌ریز اشک‌ریز ملحق شدم. در همان حال، چشمم به تلویزیون رنگی افتاد که روی تلویزیون سیاه و سفیدِ خودمان گذاشته شده بود. البته با تلویزیون محمد کمی فرق می‌کرد. با گریه پرسیدم:
- جریان این تلویزیون چیه؟
آقاجان هم با گریه‌ی شوق توضیح داد:
- کادوی تولدته محسن جان!
آقاجان واقعاً هم من و هم جیبش را شرمنده کرده بود و همان‌طور که به عنوان کادوی موفقیت ملیحه در کنکور یک ماشین لباس‌شویی برای خانه گرفته بود، به خاطر نمره‌های من هم تلویزیون رنگی خریده بود. فکر می‌کنم بر فرض محال اگر من و ملیحه قبل از ازدواج او و مامان به دنیا آمده بودیم، به بهانه‌ی موفقیت تحصیلی ما می‌توانستند کل جهیزیه و اسباب و وسایل زندگی‌شان را تکمیل کنند ...

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 11.4 MB
#Length: 00:16:40

کتابخوانی تلگرام

10 Nov, 11:01


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚
#هنر_خوب_زندگی_کردن
#آندره_موروآ
مترجم:
#دکتر_بیدار
خوانش:
#حسین_طاهری
تنظیم و میکس:
#باران

♦️
#بخش_سوم
🔸قسمت ششم

🔹 فن استراحت کردن خود یک قسمت از فن کار کردن است، زیرا یک بشر خسته و کوفته که احتیاج کامل به استراحت دارد نمی‌تواند هرگز کار مفیدی را به انجام رساند. بسیاری از ما صبح‌های وحشتناکی را بعد از یک شب زنده‌داری دیده‌ایم که همگی ما را از قبول و انجام هر کاری معذور داشته است ...

@ketabkhaniye_telegram


#Size: 6.5 MB
#Length: 00:14:14
.

کتابخوانی تلگرام

09 Nov, 17:29


@ketabkhaniye_telegram

#کلیپ

🔹 بازسازی و متحرک نمودن چهره شاعران ایرانی توسط هوش مصنوعی

♦️ حس خوبی بود! با شما به اشتراک گذاشتم.

🔸فقط شمس تبریزی نتونسته کنار بیاد با این تحول و هنوز در لاک کلاه بزرگش مانده😌
.

کتابخوانی تلگرام

25 Oct, 18:31


📌 فولدری با کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی
تدریس ها و جزوات رایگان دکتری و ارشد، کارگاههای رایگان دکتر صاحبی، دکتر اوحدی، دکتر مکری، خودشناسی، خودشکوفایی، کتاب های صوتی، ترجمه مقالات، روان درمانی مثبت نگر، نوشتن پایان نامه با هوش مصنوعی، صفر تا صد وزارت بهداشت، تکنیک های درمانی، آموزش مصاحبه بالینی...

کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید 👇
https://t.me/addlist/VxmYd7_n6fs4YTY0

کتابخوانی تلگرام

25 Oct, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram


📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی


♦️
#قسمت_24
🔸چند درس خال نزدیک
▪️قسمت اول

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️ از آن‌جا که بی‌بی در سراسر عمرش به‌جز مینی‌بوس طبر وسیله‌ی دیگری سوار نشده بود، به غلام‌علی سفارش می‌کرد هر طور هست با راننده‌ی هواپیما صحبت کند که او را کنار پنجره بنشانند تا اگر حالش بد شد، بتواند شیشه را باز کند. غلام‌علی هم، که معلوم بود حتی همان مینی‌بوس را سوار نشده، چنان «باشه» می‌گفت که فکر می‌کنم اگر خلبان یا مهمان‌دارها حرف او را گوش نمی‌کردند، خودش با کله شیشه‌ی هواپیما را برای بی‌بی می‌شکست ...

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 15.8 MB
#Length: 00:22:57

کتابخوانی تلگرام

25 Oct, 11:00


.
@ketabkhaniye_telegram

📚 #گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل #سعدی

راوی: #مهرآوا

تنظیم و میکس: #باران

♦️
حکمت شمارهٔ ۵۲

🔹 خردمندی را که در زمره‌ی اجلاف سخن ببندد، شگفت مدار که آواز بربط با غلبه‌ی دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.

بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی‌شرمی بینداخت

نمی‌داند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی

♦️ اجلاف: مردم فرومایه
بربط: قو
طبل غازی: طبل جنگی

#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_52

@mehrrrava

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 1.3 MB
#Length: 00:01:52
.

کتابخوانی تلگرام

25 Oct, 06:35


🎶 #هزار_جهد
🎙
#گلپایگانی
:
#سعدی
🪕:
#فرهنگ_شریف

@ketabkhaniye_telegram

🔹هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم كه نجوشم

به‌هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حكایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حكایتست به‌گوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
كه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم
نبود  بر سر آتش میسرم كه نجوشم

#شعر
#موسیقی
.

کتابخوانی تلگرام

24 Oct, 17:31


@ketabkhaniye_telegram

📚 #آنا_کارنینا
اثر: #لئو_تولستوی
مترجم: #منوچهر_بیگدلی_خمسه

#ق#قسمت_45

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

24 Oct, 11:01


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚
#هنر_خوب_زندگی_کردن
#آندره_موروآ
مترجم:
#دکتر_بیدار
خوانش:
#حسین_طاهری
تنظیم و میکس:
#باران

♦️
#بخش_دوم
🔸قسمت پنجم


🔹 آیا هنری هست که انسان خسته نشود؟ بزرگترین رمز خسته نشدن طبیعی بودن است.
به خود گرفتن هر وضع و حالت و هیئت پر طمطراق و متظاهری، علاوه بر این که مشکل است بدون لطافت و زیبایی نیز می‌باشد.
عاشقان عاقل و باشعور آن‌هایی هستند که سعی می‌نمایند دلداده‌ی خویش را در وضع کاملاً عادی و طبیعی انتخاب کنند.

@ketabkhaniye_telegram


#Size: 9.1 MB
#Length: 00:19:36
.

کتابخوانی تلگرام

24 Oct, 09:59


@ketabkhaniye_telegram

🔹مصاحبه‌ی جدید

👈مریم حیدرزاده با علی ضیا

♦️قسمت اول
.

کتابخوانی تلگرام

23 Oct, 17:30


📚 #بامداد_خمار
#فتانه_حاج‌سیدجوادی (پروین)
#قسمت_هشتم

گوینده: #شعله_آزاد
تنظیم و میکس: #باران

🔹مادرم روی دو زانو نشست و دو دست خود را بر زانوها نهاد و گفت:
– می‌خواهم با شما حرف بزنم.
صدایش می لرزید.
– در باب چه؟
– محبوبه.
مادرم سر به زیر افکند و ادامه داد:
– به نزهت گفته که پسر عمو را نمی‌خواهد.
– یعنی چه؟ این چه گربه رقصانی است که در می‌آورد! اول گفت باید پسر عطاالدوله را ببینم. بعد گفت او را نمی‌خواهم زن و بچه داشته. مگر از اول نمی‌دانست زن و بچه داشته؟ حالا هم منصور را نمی‌خواهد؟
– والا آقا، به خدا من هم عین همین حرف‌ها را بهش گفتم.
– پس چه می‌خواهد؟ تا کی توی خانه بنشیند؟ بچه که نیست! پانزده شانزده سال سن دارد. هنوز هم خودش نمی‌‌داند چه می‌خواهد؟
– چرا آقا، می‌داند که را می‌خواهد؟
پدرم انگار مجسمه، درجا خشک شده بود و پس از لحظه‌ای گفت:
– چه گفتی؟
– آقا، شما را به جدت اگر داد و فریاد راه بیندازی!
پدرم سید بود. مادرم ادامه داد:
– راستش خودش یک نفر را زیر سر دارد.
.

کتابخوانی تلگرام

23 Oct, 11:00


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_هفتم
🔸 بخش_دوم
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

23 Oct, 09:29


@ketabkhaniye_telegram

#کلیپ

#اولین_باران_پاییزی😍

شیرین است سقوطش که سرآغاز زیبایی‌هاست

#آبان_خوش‌قدم

#ویگن
.

کتابخوانی تلگرام

23 Oct, 06:35


@ketabkhaniye_telegram

آموخته‌ام كه مَردم
حرف‌هاى شما را فراموش مى‌كنند،
كارهاى شما را فراموش مى‌كنند،
ولى احساسى را كه در آن‌ها ايجاد كرده‌ايد
هيچ‌وقت فراموش نمى‌كنند...

#مايا_آنجلو
#Quotes

Maya Angelou
.

کتابخوانی تلگرام

22 Oct, 18:36


📌 فولدری با کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی
تدریس ها و جزوات رایگان دکتری و ارشد، کارگاههای رایگان دکتر صاحبی، دکتر اوحدی، دکتر مکری، خودشناسی، خودشکوفایی، کتاب های صوتی، ترجمه مقالات، روان درمانی مثبت نگر، نوشتن پایان نامه با هوش مصنوعی، صفر تا صد وزارت بهداشت، تکنیک های درمانی، آموزش مصاحبه بالینی...

کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید 👇
https://t.me/addlist/Z7fmmW0R_sMyYjE0

کتابخوانی تلگرام

22 Oct, 17:31


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram

📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی


♦️
#قسمت_23
🔸بش قارداش
▪️قسمت دوم

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️ بهترین جایی که می‌شد با دایی اکبر بروم بش‌قارداش بود. دایی برنامه را چید و طبق معمول اولین مخالف آقاجان بود:
ـ این روزا.. صُبا سرده.
ـ خب، پس ظهر میریم
ـ ظهر که خیلی گرمه. سگِ بزنی، ظهر از خانه‌ش درنمی‌آد.
ـ پس شب میریم.
ـ تو تاریکی؟ خدا بهتان عقل بده!!
به‌رغم مخالفت آقا‌جان، با دایی‌اکبر قرار گذاشتیم صبح زود برویم. مامان به آقاجان اصرار کرد همراه ما بیاید؛ چون نگران بود یک‌وقت برای ما اتفاقی بیفتد یا دایی‌اکبر را برای سربازی بگیرند. از نظر مامان وجود یک «بزرگ‌ترِ فهمیده» الزامی بود. این قسمت «فهمیده» را مامان عمداً با تأکید گفت تا آقاجان را راضی کند؛ همان شگردهای زنانه‌ی معروف. آقاجان موافقت کرد بیاید، به شرطی که توی آب نیاید. وقتی همه موافقت کردیم، خودش باز مخالفت کرد:
ـ خب، اگه قرار نیست آب بیفتم، پس برای چی بیام؟
بالاخره قرار شد اگر صلاح دانست و آب گرم بود، شنا کند.

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 13.6 MB
#Length: 00:19:49

کتابخوانی تلگرام

22 Oct, 11:00


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚
#هنر_خوب_زندگی_کردن
#آندره_موروآ
مترجم:
#دکتر_بیدار
خوانش:
#حسین_طاهری
تنظیم و میکس:
#باران

♦️
#بخش_دوم
🔸قسمت چهارم


🔹 یک فرهنگ و تربیت مشترک و عمومی است که اجازه می‌دهد عشق و محبت در سطح بالاتری از هذیان و هیجان و شوق و شور و اشتعال قرار گیرد.
یک فرهنگ و تربیت مشترک و عمومی است که اجازه می‌دهد مواقع و لحظات مشکلی که در عشق برحسب اشباع پیش می‌آید و «در قلب و مرکز سُرور و مسرت‌ها چیزهای تلخ و زننده بیرون می‌جهد » به خوبی و آرامی بگذرد.


@ketabkhaniye_telegram


#Size: 8.1 MB
#Length: 00:17:33
.

کتابخوانی تلگرام

21 Oct, 17:30


@ketabkhaniye_telegram

📚 #آنا_کارنینا
اثر: #لئو_تولستوی
مترجم: #منوچهر_بیگدلی_خمسه

#ق#قسمت_44

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

21 Oct, 11:01


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_هفتم
🔸 بخش_اول
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

21 Oct, 07:18


@ketabkhaniye_telegram

#کلیپ

#سکوت_در_علم_روانشناسی

🔹 سکوت در هنگام غم
🔹سکوت در هنگام خشم
🔹سکوت در هنگام تمسخر
🔹سکوت در هنگام نصیحت
.

کتابخوانی تلگرام

20 Oct, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram
📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی


♦️
#قسمت_22
🔸بش قارداش
▪️قسمت اول

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

(بش قارداش 👈یکی از جاذبه‌های تاریخی، طبیعی و گردشگری بجنورد می‌باشد)

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی

🔹️ برای دایی علاقه‌مندی ملیحه به فوتبال جالب بود. خبر نداشت ملیحه اصلاً به فوتبال علاقه ندارد، بلکه بیشتر به خودِ فوتبالیست‌ها علاقه دارد!
تصمیم گرفتم مسئله را به دایی بگویم تا این‌قدر با اشتیاق برای ملیحه از فوتبال حرف نزند و او را بیشتر از این گمراه نکند. مطمئن بودم اگر جلوی ملیحه را نگیرم، حتی بی‌بی را هم برای علاقه‌مندی به اعضای تیم پیش‌کسوتان هوایی می‌کند.
بعد از کلی مقدمه‌چینی و شستن جوراب‌های چینی‌اش و خریدن تخمه و گذاشتن بالش زیر سرش هنگام تماشای تلویزیون، سعی کردم اعتمادش را جلب کنم‌ .
- چیه؟ باز پول لازم داری این‌طوری خوش‌خدمتی می‌کنی؟!!
- نه دایی.
- باز خرابکاری کردی می‌خوای ازت حمایت کنم؟
- نه دایی!
- باز با کسی دعوات شده؟
- نه دایی. یه کار خصوصی در مورد یک نفر دیگه دارم .
- چیه؟ نکنه عاشق شدی؟
- ها دایی؟!


@ketabkhaniye_telegram

#Size: 13.3 MB
#Length: 00:19:18

کتابخوانی تلگرام

20 Oct, 11:01


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚
#هنر_خوب_زندگی_کردن
#آندره_موروآ
مترجم:
#دکتر_بیدار
خوانش:
#حسین_طاهری
تنظیم و میکس:
#باران

♦️
#بخش_دوم
🔸قسمت سوم


🔹 خوشی و لذت عشق بدون جرأتِ اظهار هرچند که، خارهای مغیلان دارد، ولی شیرینی و لذت وافر را نیز واجد است.
وقتی که شخصی گرفتار کسی باشد، هر روز مشغول مطالعه و تفکر است که چگونه راز عشق خود را آشکار سازد و از رازِ سِرّ ضمیر خود پرده بردارد و در این مطالعه تا حدی که می تواند تحمل آورد، صبر می کند تا شاید روزی قدرت و توانایی بیان عشق خویش را به کسی که دوستش دارد پیدا کند، چشمانش برق می‌زنند و خاموش می‌شوند، برای این که علت این بی‌نظمی و اختلال آشکارا نشود، مراقب خویش است و از این تأثر و هیجان و انقلاب درونی به خاطر دوستی کسی که لایق عشق وی است راضی به نظر می‌رسد.

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 9.2 MB
#Length: 00:19:58
.

کتابخوانی تلگرام

20 Oct, 04:46


@ketabkhaniye_telegram

#کلیپ

🔹 تماشای زیبایی‌های چشم‌نواز همراه با شنیدن نوایی عرفانی و روح‌نواز

#روز_را_زیبا_شروع_کنیم
.

کتابخوانی تلگرام

19 Oct, 11:00


@ketabkhaniye_telegram

📚 
#نبرد_من
#آدولف_هیتلر
مترجم:
#عنایت‌الله_شکیباپور

♦️
#فصل_ششم
🔸 بخش_آخر
📓 جلد دوم کتاب

با صدای:
#حسام
@B4midni8
تنظیم و میکس:
#باران


@ketabkhaniye_telegram

.

کتابخوانی تلگرام

19 Oct, 06:40


@ketabkhaniye_telegram

#شعر

#خاقانی
دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۸۱

 
عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی

صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی

چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
نمود بر ورق روز از شب استادی

مرا نمودی کای پای بست محنت ما
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی

مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی

از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی

ز لطف‌ها که نمودی گمان برم که همی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی

ز فصل‌ها که نوشتی یقین شدم که همی
دم مسیح بر مردگان فرستادی

دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی

ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
.

کتابخوانی تلگرام

18 Oct, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram

📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی


♦️
#قسمت_21
🔸روز خوب، روز بد
▪️قسمت دوم

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️ توی راه به این فکر می‌کردم که با چه رویی به آقاجان خبر بدهم دیگر اسمم را در مدرسه نمی‌نویسند!!
با چه رویی بگویم صمیمی‌ترین دشمنم یکسره مردود شده!!
با چه رویی بگویم تقلب‌مان را فهمیده‌اند!!
و تازه، با چه رویی بگویم با مامان باید به مدرسه بیایند!!
جز گفتن ماجرا چاره‌ای نبود. در حالی که قیافه‌م عین تصویر عاقبت نسیه‌فروش شده بود و داشتم از مدرسه برمی‌گشتم، آقاجان را دیدم که یک هندوانه خریده بود و به سمت خانه می‌رفت ...


@ketabkhaniye_telegram

#Size: 25.4 MB
#Length: 00:27:42

کتابخوانی تلگرام

18 Oct, 10:59


.
@ketabkhaniye_telegram

📚 #گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل #سعدی

راوی: #مهرآوا

تنظیم و میکس: #باران

♦️ حکمت شمارهٔ ۵۱


🔹حکیمی که با جُهّال دراُفتد، توقعِ عزّت ندارد وگر جاهلی به ‌زبان‌آوری بر حکیمی غالب آید عجب نیست که سنگی‌ست که گوهر همی‌شکند.

نه عجب گر فرو رود نَفَسَش
عندلیبی، غُراب هم‌ قفسش

گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و در هم نشود

سنگِ بد گوهر اگر کاسه‌ زرّین بشکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود

♦️جهال: نادایان
عندلیب: بلبل
غراب: کلاغ

#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_51

@mehrrrava

@ketabkhaniye_telegram

#Size: 1.6 MB
#Length: 00:02:23
.

کتابخوانی تلگرام

18 Oct, 06:21


@ketabkhaniye_telegram

🔹پایتخت زیست‌محیطی آسیا کجاست؟؟؟
.

کتابخوانی تلگرام

17 Oct, 17:31


@ketabkhaniye_telegram

📚 #آنا_کارنینا
اثر: #لئو_تولستوی
مترجم: #منوچهر_بیگدلی_خمسه

#قسمت_43

♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنج‌شنبه‌ها ساعت 21:00♦️
.

کتابخوانی تلگرام

17 Oct, 11:02


🆔 @ketabkhaniye_telegram

📚
#هنر_خوب_زندگی_کردن
#آندره_موروآ
مترجم:
#دکتر_بیدار
خوانش:
#حسین_طاهری
تنظیم و میکس:
#باران

♦️
#بخش_دوم
🔸قسمت دوم


🔹 وقتی که علامت‌های روشن و صریحی ثابت و استوار بود تولید یک عشق دو جانبه‌ای که بهتر از آن متصور نباشد ممکن است، اما گاهی اتفاق می‌افتد که اطمینان و آرامش‌خاطر باعث کشتن احساسات و از بین بردن عقل می‌گردد.
نزد بسیاری از مردان و زنان عشق از آغاز، غذایش شک و تردید و سوءظن است که همان‌ها باعث اشتیاق و دلگرمی و یا بالعکس مایه‌ی یاس و دلسردی می‌گردد.


@ketabkhaniye_telegram


#Size: 6.2 MB
#Length: 00:13:37
.

کتابخوانی تلگرام

17 Oct, 07:32


@ketabkhaniye_telegram


تلخ باش اما خودت باش
این صداقت بهتر است....

ترش رویی از دورویی
بی نهایت بهتر است!

#سید‌تقی_سیدی

#از_من_پند_گیر
.

کتابخوانی تلگرام

16 Oct, 18:20


🎵 #ماه
🗣
#امین‌الله_رشیدی
#تورج_نگهبان
آهنگ‌ساز:
#امین‌الله_رشیدی

#موسیقی

@ketabkhaniye_telegram

🔹چو منی سرگردان
تو هم ای مه دور از یاران، به فضای بی پایان
ز فراق یاری
همه شب چون من بیداری به ره غم سرگردان

آه تو ز سوز عشقی که همچون شعله فروزانی
که جهانی راز فروغ عشق و صفا جانی

تو ز جام مهر که هر شب بی‌خود و سرمستی
به چنین شوری که به سر داری به که دل بستی

تو هم ای مه چون دل مایی
پابند وفایی واله و شیدایی

آه.. سرگردانی بر فراز آسمان‌ها
آه.. هم پیمانی با دل دیوانه‌ی ما

تا دور از مهر برافشانی، سرگردان و بی‌سامانی
تا داری نور صفا در دل، مهجوری سرگردانی

تنها ای ماه تویی به نیمه‌شب‌ها
که می‌دهی به یاری، صفا به محمل ما

جز تو یاری دگر ندارم ای مه
که خیزد از محبت به یاری دل ما ...

♦️
#یادش_گرامی 🙏

.

کتابخوانی تلگرام

16 Oct, 06:35


@ketabkhaniye_telegram

#برش_کتاب

🔹آدم‌ها می‌گویند «در تماس خواهیم بود» درصورتی که دیگر خبری ازشان نمی‌شود. می‌گویند از دست تو ناراحت نیستند ولی هستند.
می‌گویند دوستت دارند در حالی که ندارند.
مردم به دوستانشان دروغ می‌گویند؛
به رئیس‌ها دروغ می‌گویند؛
به پدر و مادرها دروغ می‌گویند؛
به دکترها دروغ می‌گویند؛
به همسرها دروغ می‌گویند؛
حتی به خودشان هم دروغ می‌گویند
و بی برو برگرد به پیمایش‌ها(نظرسنجی‌ها و تحقیقات) دروغ می‌گویند.
مردم دروغ می‌گویند تا چهره‌ی بهتری از خود به نمایش بگذارند.

📚
#همه_دروغ_می‌گویند
#ست_استیونز
#دیویدویتس

Davidowitz
Seth Stephens
.

کتابخوانی تلگرام

15 Oct, 17:30


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ @ketabkhaniye_telegram

📚
#آبنبات_هل‌دار
اثر :
#مهرداد_صدقی


♦️
#قسمت_20
🔸روز خوب، روز بد
▪️قسمت اول

گوینده:
#میرطاهر_مظلومی
تهیه کننده :
#ژاله_محمدعلی
تنظیم:
#باران

🔹️ برای اولین بار در عمرم، چند روز بود که برای امتحانات، واقعا داشتم درس می‌خواندم. البته نه توی خانه، بلکه روی درخت زردآلوی باغ عمو ابراهیم! برای امتحان تاریخ و عربی به این هم اکتفا نکردیم وروی درخت توت باغ جزایری هم درس خواندیم.
امیدوار بودم ماحصل امتحانات این ثلث به همه ثابت کنم بچه‌ی خوبی شده‌ام اما روزی که کارنامه‌ی ثلث سوم را دادند، همه چیز برخلاف انتظارم پیش رفت. مسیر زندگی من و حمید هم عوض شد!!


@ketabkhaniye_telegram

#Size: 16.2 MB
#Length: 00:23:31