کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه ) @kellck Channel on Telegram

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

@kellck


Contact:
@Sh_ad_Mehr

Site:
kellck.ir

Instagram:
https://instagr.am/kelllck

Facebook:
https://www.facebook.com/kellck.sherosokhan

Twitter:
https://twitter.com/kellck_

Supergroup:
https://t.me/+TaadzmkCFpFlZjY0

Other:
@shabzendehha , @b_kalam

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه ) (Persian)

کلک Kellck یک کانال تلگرامی فعال در زمینه‌ی شعر، سخن و ترانه است. اگر علاقه‌مند به خواندن و شنیدن آثار هنری و ادبی هستید، این کانال برای شماست. این کانال به شما فرصتی برای ارتباط با شاعران، نویسندگان و خوانندگان معروف می‌دهد. با دنبال کردن این کانال می‌توانید از آخرین آثار ادبی و هنری با خبر شوید و در محیطی فرهنگی و هنری فعالیت کنید. برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به جمع طرفداران هنر، می‌توانید از لینک‌ها و اطلاعات تماس زیر استفاده کنید:nnتماس: @Sh_ad_Mehrnnوب‌سایت: kellck.irnnاینستاگرام: https://instagr.am/kelllcknnفیسبوک: https://www.facebook.com/kellck.sherosokhannnتوییتر: https://twitter.com/kellck_nnسوپرگروه: https://t.me/+TaadzmkCFpFlZjY0nnدیگر: @shabzendehha , @b_kalam

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

10 Feb, 19:26


به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم
نباید دل به هر کس بست اما دوستت دارم

پر از شور و شعف باسر بسویت می دوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم

دل آزار است یا دلخواه، ماییم و همین یک دل
ببر!یا باز گردان!من به هر صورت زیانکارم

ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی !اما مگر من دست بردارم

تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوست !
شبت خوش گر چه امشب نیز من تا صبح بیدارم

#فاضل_نظری

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Feb, 20:10


-➣ @kellck
ما چنان اشعار مولانا را از آنِ خود می‌دانیم که گاه فراموش می‌کنیم در زمان خویش، با چه لحن و آهنگی خوانده می‌شدند.
این کنسرت برایمان یادآوری دلنشینی است؛
و نیز نشانه‌ای زیبا از پیوندی که زبان، میان ما و هم‌زبانانمان برقرار می‌کند.

کدام واژه‌هایی که بانو نگینا، بر زبان آورد، بیش از همه نظر شما را جلب کرد؟
-➣ @kellck
دانلود کنسرت

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

26 Jan, 08:09


شصت‌سال پیش که جوان بودم، با زن جوانی آشنا شدم. او مرا دوست داشت، من هم دوستش داشتم. هشت‌ماه گذشت و بعد، خانه‌اش را عوض کرد.
حالا که شصت سال گذشته، هنوز به یادش هستم.
به او گفتم فراموشت نمی‌کنم. و سال‌ها گذشت و فراموشش نکردم.

گاهی اوقات ترس برم می‌داشت. چون هنوز زندگیِ درازی در پیش داشتم، و چطور می‌توانستم به خودم، به خودِ بی‌چاره‌ام اطمینان بدهم که فراموشش نمی‌کنم، درحالی‌که مداد پاک‌کن دست خداست؟

اما حالا آرامم. دیگر جمیله را فراموش نمی‌کنم. وقت زیادی باقی نمانده، و پیش از اینکه فراموشش کنم
می‌میرم.


#رومن_گاری
# زندگی_در_پیش‌رو


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

23 Jan, 19:47


-➣ @kellck
#شهیار_قنبری
#محمد_اصفهانی
#فریدون_شهبازیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر کی میخوای باش؛ فقط نامرد، متظاهر، کلاهبردار و بدکاره نباش. ترجیح میدم سرطان بگیرم، ولی دلم ناپاک نباشه. این به معنای دینداری نیست، فقط نتیجه‌ی تجربه است. ممکنه از سرطان بمیری، ولی اگه از اونایی که گفتم باشی، حتما می‌میری...

از #کتاب صبحانه در تیفانی | نوشته‌ی #ترومن_کاپوتی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Jan, 15:37


آسمان تار، زمین تور، خیابان تیر است
آه این بیشه قدم‌گاهِ کدامین شیر است

من کجا با که قراری ابدی داشته‌ام
درِ تابوتِ تو را پنجره انگاشته‌ام

کِی کلاه از سرم افتاد زمستان آمد
کِی دو تا ابر به هم خورد که باران آمد

من کجا دست به یالِ تو زدم سنگ شدم
کِی قلم دستِ تو افتاد که من رنگ شدم

چتر با یادِ تو ساییدم و باران آمد
با تو از بادنما گفتم و طوفان آمد

آمدی نعشِ غزل‌باخته را جان بدهی؟
جنگلِ سوخته را وعده‌ی باران بدهی؟

هر کجا راه زدم صورتِ او را دیدم
در خودم چاه زدم صورتِ او را دیدم

نم شدی، رود شدی، آتشِ نمرود شدی
آن‌ورِ قوس  ِ رصدخانه‌ی من دود شدی

ایستادی خفه شد نایِ بیابانیِ من
راه رفتی عــرق افتاد به پیشانی‌ِ من

خوشه‌ی انگوری و انگور نمی‌دانی چیست
مو برآشفتی و منصور نمی‌دانی چیست

تو عسل می‌خوری و زندگی‌ات شیرین است
مرگ در لانه‌ی زنبور نمی‌دانی چیست

دختر اَبروی کمان‌دارِ کمین کرده‌‌ی من
سر جدا کردی و ساطور نمی‌دانی چیست؟

دختری کفش طلا گم شده در پیرهنم
داستان‌های شما گم شده در پیرهنم

تا که شیر از شبِ نخجیر به من برگردد
چند آهوی رها گم شده در پیرهنم

یاوه می‌گویم و شاید که حقیقت دارد
چند وقتی‌ست خدا گم شده در پیرهنم

من که در جنگلِ او طوطیِ سرگردانم
نسَبم را به کدام آینه برگردانم ؟

متولد شده در شعر، جنینی که تویی
نابِکارم، چه بکارم به زمینی که تویی

برفی و کوه برای تو نشیمن‌گاه است
آه اگر آب شود قله‌نشینی که تویی

سرِ عقل آمده‌ام پا بگذارم بانو
سرِ زانوی خودم سر بگذارم بانو

من که باشم که از آغوشِ تو سودی ببرم
من همین بس که از آتشکده دودی ببرم

آی سر کرده‌ی در پرده‌ی تنبور به دست
چار مضراب بزن یکسره بر هر چه که هست

پل نبستم که به آغوشِ تو سر بسپارم
پل شکستم که به رودِ تو قدم بگذارم

رود دریا شد و دریا به خیابان پیچید
اتوبوسی که نیامد سرِ میدان پیچید

زورقِ ساحلی‌ام، اسکله‌ی تزیینی
دستِ بیرون زده از موجِ مرا می‌بینی؟

خطِ پُر حادثه‌ام، منظره‌ی تو در تو
آه اگر باز شود در، تو نباشی آن سو

#احسان_افشاری

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

28 Dec, 09:19


نسخه PDF کتابِ خانم دکتر فرزانه میلانی درباره فروغ و نامه‌هایش به ابراهیم گلستان

-➣
@kellck
#فروغ_فرخزاد
#فرزانه_میلانی
#ابراهیم_گلستان

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

28 Dec, 09:04


-➣ @kellck
گوش کن
به صدای دوردست من
در مه سنگین اوراد سحرگاهی
و مرا در ساکت آینه‌ها بنگر
که چگونه باز با ته‌مانده‌های دست‌هايم
عمق تاریک تمام خواب‌ها را لمس می‌سازم
و دلم را خالکوبی می‌کنم
چون لکه‌ای خونین
بر سعادت‌های معصومانه هستی

من پشیمان نیستم
از من ای محجوب من!
با یک من دیگر
که تو او را در خیابان‌های سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت،
گفتگو کن
و بیاد آور
مرا در بوسه اندهگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...!

#فروغ_فرخزاد

۸ دیماه زادوروز فروغ فرخزاد

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

27 Dec, 18:06


•➣ @kellck


دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بی‌قرار
که از لب تشنه‏‌اش
آفتابِ سحر فرو می‌ریزد،
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را می‌جویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می‌دهد،
چایى دم کشیده
(درست لحظه‏‌ای که از تمام دغدغه‏‌ها
فارغ می‌شوى)
دیدار تو کشتزار نور است
با بُزهایى از بلور
که به‌سوى صخره چرا می‌کنند
بى آن‌که بدانند می‌شکنند
و غبار بلور
در روحم فرو می‌پاشند.

#شمس_لنگرودی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 15:50


ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند
-➣ @kellck
#حافظ
یلدا مبارک ❤️

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 09:44


ما چهار تا خواهر و برادر هستیم. من دومی هستم و تنها خواهرم از همه کوچکتر هست.
یک چیزی حوالی بیست‌وخورده‌ای سال پیش، یک پیکان سفید یخچالی داشتیم. از اینها که می‌گفتند موتورش موتور پژو هست و از پیکان‌های معمولی بیشتر می‌ارزد. اما خب، ما از موتور که سر در نمی‌آوردیم. چیزی که می‌دیدیم چراغهای غمگین و خسته‌ی پیکان بود که هیچ‌وقت هم متقارن نبودند و یکیشان کج‌تر از آن یکی بود. آن روزها تعطیلی که می‌رسید، همه، هر شش‌تامان سوار پیکانمان می‌شدیم و جاده‌ی فیروزکوه را می‌گرفتیم تا بعد از پل سفید و زیرآب و شیرگاه و قائم‌شهر برسیم به ساری. هنوز راه به نصفه نرسیده ما چهارتا نق‌ونوقمان از تنگیِ جا در می‌آمد. همیشه هم بعد از کلی کلنجار به یک نتیجه‌ی تکراری می‌رسیدیم: خواهر که کوچکتر از همه بود می‌نشست بین دو تا صندلیِ جلو. رو به ما سه تا برادر. بعد هم کج‌دار و مریز سر می‌کردیم تا سه چهار ساعت دیگر بگذرد و اسبهای دور میدان امامِ ساری نوید اتمام این وضعیت ناپایدار را بدهند. این وسط‌مسط‌ها گاهی هم متلکی به پدر مینداختیم که آخرش چه؟ وقتی بزرگتر شدیم و هیچ رقمه توی این ماشین جا نشدیم، آن‌موقع چه باید کرد؟


حالا بزرگ شدیم. خواهر کوچکمان هم بیست‌وپنج را رد کرده. دیروز مادرم گفت یلدا را می‌خواهند بروند ساری خانه‌ی قدیمی مادربزرگ که بعد از فوتش دایی آنجا ساکن شده. حالا همه برای خودشان ماشین دارند. ماشین پدر هم از آن پیکان سفید یخچالی خیلی بزرگتر هست. حالا ماشین هست، ولی آدمها نیستند! یکی عسلویه هست و می‌گوید خودش می‌آید. یکی کالیفرنیا هست و بخواهد هم نمی‌تواند بیاید. آن یکی می‌گوید برنامه‌اش معلوم نیست که کلا بیاید یا نیاید. پدرم را پشت فرمان ماشین تصور می‌کنم و به این فکر می‌کنم که بیخود نگران بزرگ‌شدنمان بودیم. جا برای همه‌مان بود!

-➣ @kellck
#مهدی_معارف

- نَظرگُذاشتن‌دَرپُست | لینک‌ِسایت | Instagram

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 09:42


قسمت این بود که خاطره ساز شبهای یلدا در چنین روزی ماندگار شود
30 آذر درگذشت #مرتضی_احمدی
-➣ @kellck
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍉ترانه "شبهای چله" با صدای مرحوم مرتضی احمدی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 09:42


-➣ @kellck

بوی #یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر…
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..
قراری طولانی به بلندای یک شب..
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده!
عزم رفتن دارد…
آسمان بغض کرده و میبارد.
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست…
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز…
و… تمام میشود
پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،
رفتنت به خیر…
سفرت بی خطر …

#مریم_وطن_پور

- نَظرگُذاشتن‌دَرپُست | لینک‌ِسایت | Instagram | +

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 09:32


-➣ @kellck
توو این روزا، توو این اوضاع
توو این زندگی که هر روز پیچیده تر میشه
آدم به وقتایی خسته میشه
آره

اما باید رو کنی به خودت بگی
خسته شدم .. باشه اما
خودم که فرقی نکردم،
هنوز واسه رسیدن با آرزوهام
یه قدم از خودمم جلوترم
هنوز لبخند میزنم
هنوز دوست دارم برم با کودک درونم بازی کنم.
ببرمش بچرخونمش.
من فرقی نکردم.
هنوز عاشق کمک کردن به ادمام.
بی تفاوت از کنار یه ادم ضعیف رد نمیشم.
هنوز دوست دارم یه ظرف غذا بکشم،
بشینم پشت فرمون ماشینم
برم تووو شهر بچرخم یه نیازمند پیدا کنم و بشینم کنارش و ازش درخواست کنم باهم یه لقمه بزنیم.
هنوز میجنگم واسه رسیدن به ارزوهام.
با مسخره ترین لطیفه ها میخندم
با صدای بلند میخندم،
با صدای بلند میخونم

توووو کوچه، توووو خیابون
همونقدر شیطونم.
هنوز یادم نرفته یه خانواده دارم که یه دنیا می ارزه
چندتا دوست دارم که عاشقانه دوسشون دارم
هنوز با اشتیاق، دنبال یه پای میگردم بریم سینما.
بریم‌کودکی کنیم... بخندیم ...خوش بگذرونیم
هرچقدم سنم بره بالا، باز بچه ام
دوستددارم بچگی کنم
فقط یه کم خسته ام
که اونم بی منت
به خودم میگم
خسته نباشم
یادم نمیره
من یه قدم از خودمم جلوترم.

#حسین_سلیمانی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

20 Dec, 09:27


-➣ @kellck

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم‌انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی ، تا صبح زاری می‌کنی
تو بی‌قراری می‌کنی ، من بی‌قرارت نیستم

پاییز تو سر می‌رسد ؛ قدری زمستانی و بعد
گل می‌دهی ، نو می‌شوی ، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امنم ؛ حصارت نیستم

#افشین_یداللهی با صدای #آرمان_گرشاسبی

- نَظرگُذاشتن‌دَرپُست | لینک‌ِسایت | Instagram | +

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

17 Dec, 18:25


تصمیم گرفتم که دوستت نداشته باشم، سپس در برابر این تصمیم بزرگ، ترسیدم!
قول دادم برنگردم، و برگشتم!
قول دادم از دلتنگی نمیرم، مُردم!
قول دادم برای چشمانت شعری نگویم، و گفتم!
قول دادم که ضعیف نباشم، و بودم!

پس مرا جدی نگیر!

هرچقدر عصبانی شدم،
هر چقدر از کوره در رفتم
هر چقدر گر گرفتم
هرچقدر خاموش شدم

داشتم از شدت صداقت، دروغ میگفتم!
و خدارو شکر که دروغ گفتم...

-➣ @kellck
#نزار_قبانی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

16 Dec, 19:39


همیشه پنجره ای در غبار خود بودم
دچارِ عشق نبودم, دچارِ خود بودم

شکسته وار نشستم به جشن خودسوزی
میان معرکه آتش بیار خود بودم

چه سالها که زمستان، چهار فصلم بود
اگرچه من به تظاهر، بهار خود بودم

شبیه خانه ی خشتی که زیر باران است
خراب گریه ی بی اختیار خود بودم

من آن شکارچیِ بی تفنگِ دلتنگم
که در کشاکش بودن، شکار خود بودم

من آن ستاره ی خاموش کهکشان توام
که دور مانده ترین از مدار خود بودم

غزل به خواجه کشاندم که در شب شیراز
شرابخواره ی چشم خمار خود بودم

به یاد موی تو آشفته وار رقصیدم
همیشه حالتی از روزگار خود بودم

توان درد و نبردی نداشتم، اما
به احترام تو مرد تبار خود بودم

اگر شروع شقایق نبوده ام، اما
همیشه داغ کسی بر مزار خود بودم


#حامد_حسینخانی

     •➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

16 Dec, 06:04


-➣ @kellck
من راهِ تو را بسته، تو راهِ مرا بسته
امیدِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم

تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست، وقتی همه دیواریم



#حسین_منزوی با صدای #علیرضاقربانی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

12 Dec, 09:53


•➣ @kellck

یادش گرامی باد 🍂

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

12 Dec, 09:53


عشق ما دهکده ای ست که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان
نه به روز.

هنگام آن است که دندان های تو را
در بوسه ای طولانی
چون شیری گرم
بنوشم.
                              ***
تا دست تو را به دست آرم
از کدامین کوه می بایدم گذشت
تا بگذرم!
از کدامین صحرا
از کدامین دریا می بایدم گذشت
تا بگذرم!


تو باد و شکوفه و میوه ای، ای همه ی فصول من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم...

#احمد_شاملو


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Dec, 18:30


کیستی که من
اینگونه
به‌اعتماد
نامِ خود را
با تو می‌گویم
کلیدِ خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم
نانِ شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و
بر ....

#احمد_شاملو
دکلمه: #آیدا_شاملو

➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Dec, 18:27


میان خورشید‌های همیشه
زیبایی تو
لنگری‌ست
خورشیدی که
از سپیده‌دم همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.

نگاهت
شکست ستمگری‌ست
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه‌ای کرد
بدان‌سان که کنونم
شب بی‌روزن هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است.

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری‌ست
آنگه چشمانی که خمیرمایه مهر است!

و اینک مهر تو:
نبردافزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم.

آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به‌جز عزیمت نا‌به‌هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.

آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود.
میان آفتاب‌های همیشه
زیبایی تو
لنگری‌ست
نگاهت
شکست ستمگری‌ست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری‌ست.


-➣ @kellck
#احمد_شاملو | زادروز

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Dec, 18:26


تنها
اگر دمی
کوتاه آیم از تکرارِ این پیشِ‌پا افتاده‌ترین سخن که «دوستت می‌دارم»
چون تندیسی بی‌ثبات بر پایه‌های ماسه
به خاک درمی‌غلتی
و پیش از آنکه لطمه‌ی درد درهم‌ات شکند
به سکوت
می‌پیوندی.

پس، از تو چه خواهد ماند
چون من بگذرم؟
تعویذِ ناگزیرِ تداومِ تو
تنها
تکرارِ «دوستت می‌دارم» است؟

با این‌همه
بغضم اگر بترکد… ــ
نه
پَرِّ کاهی حتا بر آب بنخواهد رفت
می‌دانم!

#احمد_شاملو | دفتر مدایح بی‌صله

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

08 Dec, 17:20


۰➣ @kellck

با یاد چشمهای تو خوب است خواب من
از ابرها کناره بگیر آفتاب من

رو بر کدام قبله به چشم تو می رسم؟
چیزی بگو پیامبر بی کتاب من

چشم تو را کجای جهان جستجو کنم؟
پایان بده به تاب و تب بی حساب من

دور از شمایل تو چنانم که روز و شب
خندیده اند خلق به حال خراب من

از تشنگی هلاک شدم، ساقیا بیا
چیزی نمانده از قدح پر شراب من

#ناصر_حامدی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

07 Dec, 18:19


سرشارم
از شعرهای نچیده
روزهای نیامده
اتوبوس هایی مملو آدمیانی که به تعطیلی می‌روند
قلبی که روی دست بهار مانده است !
کف‌های پر کشیده بر پر مرغانی که
به سمت شمال می روند
سرشارم از شکایت سنگ‌ها
وقتی که در ترنم رودخانه ترک
می خورند
سرشارم از برف،
از ترنم انگور ، نور
و در انتظارم
از بُن تاریکی آفاقم را روشن کنی
من برخیزم
و در درخشش روزی دیگر !
باقی زندگی را پی گیرم ...

#شمس_لنگرودی

۰➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Dec, 07:01


-➣ @kellck

من هر وقت به تو فکر می کنم
ناگهان قشنگ می شوم
پرنده می شوم درخت می شوم
تو همان کسی نیستی
که هر وقت پنجره ای در من می سوخت
با خودم می گفتم
ای خدای من
کجایی که نه تو مرا می بینی
و نه من تو را.


#فرنگیس_شنتیا

- نَظرگُذاشتن‌دَرپُست | لینک‌ِسایت | Instagram | +

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

29 Nov, 08:26


آدم‌های بهاری
چه می‌کنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه می‌کنید با پروانه‌ای که به آب افتد؟
از سر هر انگشت
پروانه‌ای پریده‌ست. 
پروانه‌ی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانه‌ی کدام انگشت به آب می‌میرد؟
من بارها اندیشیده‌ام
من خزان و برف را پیاده پیموده‌ام
پیشانی بر پای بهار سوده‌ام
که معیار شما نیست.

آدم‌های بهاری
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد

#بیژن_الهی

یادش گرامی.سالروز کوچ شاعر عزیز🍂🥀

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

23 Nov, 18:37


چه جهان بدی
به چه تکیه زدی؟
که تو رفتی و من جان دادم
که شکستی و من افتادم
که به تو نرسد فریادم
نگران توام نگران منی
که همیشه پر از تردیدی
که شکستن خود را دیدی
که صدای مرا نشنیدی...
-➣ @kellck
#محمد_سعید_میرزایی
#محمدسعید_میرزائی

عاشقانه ای آرام به آهنگسازی علیرضا افکاری
با صدای #احسان_خواجه_امیری

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

13 Nov, 17:52


وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی

با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی

عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی

ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در اینه ات دید و ندانست کجایی

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی


در آینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی

بینی که دری از تو به روی تو گشایند
هر در که براین خانه ی آیینه گشایی


چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی

#هوشنگ_ابتهاج

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

12 Nov, 15:53


گلدانی از بنفشه و از ياس خالی‌ام
زردم، دچار فاجعهٔ خشكسالی‌ام

هر وقت نامه داد و سراغ مرا گرفت
بی‌لحظه‌ای درنگ نوشتم كه: عالی‌ام

يعنی نخواستم كه بفهمد نشسته است
بغضی بزرگ پشت نگاه سؤاليم

حالا نوشته است می‌آيد به ديدنم
گفته است: "تا اشاره كنی آن حوالی‌ام"

حالا!... كه كعبه‌ام من و در هر قبيله‌ای
جاری شده است زمزمه‌ای از زلاليم

گفته است: "هاجر! ای زن فرمان‌پذير من
بی تو اسير سارهٔ حالی‌به‌حالی‌ام"

گفتم: نيا! كه آمدنت رنج ديگری است
پيغمبر دروغ!...خليل خيالی‌ام


اين عشق نيست!... باز به شهر من آمدی
تا كارد بر گلوی عزيزی "گذاری‌ام"

برگرد! من برای تو هاجر نمی‌شوم
زن نيستم، مجسمهٔ خسته بالی‌ام

فرقی نكرده است سليمانيم، ولی
ديگر نمی‌پرد به هوای تو قالی‌ام

عكس تو را به سينه ندارم، نگاه كن
من چارچوب كهنهٔ يك قاب خالی‌ام…

#پانته_آ_صفایی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 17:42


ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من آید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست

تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سرآسیمه گردید و در خون تپید

نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خاکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز

یکی نغمه جوشد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان

ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده آید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه

از آن دور این یار بیگانه کیست؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد

به سوی من آید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشناک
خدایا چه می‌بینم؟... این چشم اوست!

#هوشنگ_ابتهاج


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 09:37


#شهرزاد ⁶ - #دیالوگ شهرزاد

شعر باید اینطوری باشه ، از تاریخ‌نویسای ما که بخاری بلند نمیشه ... تو این شعر هم عشق است هم شور هست هم تعهد هست... هم حال و هوای روزگار ما.

#خانه_ام_ابری_است

یکسره روی زمین ابری است با آن .

 از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست

باد می پیچد .

یکسره دنیا خراب از اوست.

وحواس من .

 آی نی زن ، که تو را آوای نی برده است دور از ره کجایی؟

خانه ام ابری ست اما

ابر بارانش گرفته است.

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم ،

من به روی آفتابم

می برم در ساحت دریا نظاره.

و همه دنیا خراب خرد از باد است،

و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود

راه خود را دارد اندر پیش.

#نیما_یوشیج 1331


-➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 09:37


-➣ @kellck

خانه‌ام ابری‌ست

شعر #نیما_یوشیج
صدای: #احمد_شاملو
موسیقی #فرهاد_فخرالدینی
از آلبوم‌ #شعرهای_نیما

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

08 Nov, 11:53


ذهنی که مرز پر زدنش مو نمی‌زند
پر در هوای آبی بی سو نمی‌زند

ابری مباد! نادره الماس چشم یار
مرده‌ست آن ستاره که سوسو نمی‌زند

آن تشنه‌ام، که در طلب چشمه های بکر
می میرد و به آب نما، رو نمی‌زند

نازم به دست عشق، که پیش حریف مرگ
از خال خالی است، ولی تو نمی‌زند

معشوق من، فرشته‌ی شهر ستاره‌هاست
هرگز، گل سیاه، به گیسو نمی‌زند

او را خدا، ز روح فلق آفریده است
با او هزار آینه، پهلو نمی‌زند

قایق نشین شط زلال دقایق است
در آب‌های ضایعه، پارو نمی‌زند

ای مست شهد نوش! نگهدار زهر نیش
باور مکن که خرس، به کندو نمی‌زند

گیرم تمام وسعت هستی، حریم سبز
آیا پلنگ، چنگ به آهو نمی‌زند؟

#بهمن_رافعی


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 16:20


امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجره‌هایم را گرفته،
نیاز دارم که نامت را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به بارانی؛
و به تو...
ای ردای بافته‌شده از
شکوفه‌ی پرتقال و گل‌های شب‌بو!



                                                    
#نزار_قبانی


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 13:55


گفتی احساس به یغما برده داری، میخرم
باغبانی و گل پژمرده داری، میخرم

گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب
گوشه ی پیراهنت افسرده داری، میخرم

گفتی انگار از نبرد خویش با دل میرسی
نوجوان کشته‌ای بر گُرده داری، میخرم

گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل
یک بغل مصراع پیکان خورده داری، میخرم

جای فریاد و سرور کودکانه در دلت
گفته بودی عندلیب مرده داری، میخرم

گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار
بی نهایت شعر سرما خورده داری، میخرم

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست
هر چه اندوه و غم نشمرده داری، میخرم

#حمیدرضا_اذرنگ
#بازیگر

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 13:26


•➣ @kellck

و مَن لا يملك حُب يَخشى الشِتاء

و آنانکه محبوبی ندارند از زمستان می هراسند!

#محمود_درویش

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

18 Oct, 09:48


گواهی می‌دهم
به گنجشک‌هایی که
از چشم‌های تو
تا قلب من پرواز می‌کنند!
گواهی می‌دهم که من
یک‌بار عاشقت شدم
و هنوز هم ...!

#غاده‌السمان

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

18 Oct, 09:32


اگر #جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم

اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید

اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم

اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشه ای را بکشم
که برای دختری در آنور مرز های کشورم
اشک به بار می آورد

حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست

#نزار_قبانی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Oct, 09:00


-➣ @kellck

#آهنگ جدید #علیرضا_قربانی به نام هم قفس در سبک #پاپ #سنتی و مود #غمگین

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Oct, 18:42


شده آیا به وقت دلتنگی
بشمری روزهای هجران را
هی بگویی مگر نمی بیند
گریه های شبیه باران را

تو شدی غرق غم از این دوری
او فقط در مدار بی دردی
مثل ابر عظیم باران زا
که نمی بیند این بیابان را

فاصله پشت فاصله انگار
هست دیوار بین من با او
دوست دارم بریزد این دیوار
تا ببینم من آن خیابان را

اینکه از راه دور می آیی
چمدانی پر از گل سوسن
با تو دیگر خزان نمی بینم
هدیه می آوری بهاران را

این غم لعنتی که می آید
روزه ای از سکوت می گیرم
واژه ها ی غزل خودش گوید
شرح درد و غم فراوان را

هر چه گویم از این همه محنت
باز در قالبم نمی گنجد
مثنوی هم  نمی تواند گفت 
شرح یک پاره از هزاران را

#صدیقه_پناهنده


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Oct, 11:29


گریخت؛ با بغضی که مثلِ آتشفشان دهان گشوده بود. می‌دوید و می‌گریست و منِ توفان‌زده، بی‌آنکه توانِ واکنشی داشته باشم، به چشمِ خویش دیدم که سایه‌ام در من ماند.


هم‌نوایی شبانه‌ی ارکسترِ چوب‌ها
#رضاـقاسمی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

27 Sep, 16:38


محبوبم!
در پاییز اینجا باغ‌ها تا صبح، تا طلوعِ آفتاب بازند.
ای عقل مهلت بده این پاییز هم پاییزی کنم، از سال دیگر عاقل خواهم شد.
محبوب من!
فردا صبح زود آفتاب برمی‌گردد و زندگی شروع می‌شود. پنجره‌ها، کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدانگاهی‌ها، همه روشن می‌شود و بر تاریکی نور می‌پاشند و یادِ تو کوران می‌کند ..


#محمد_صالح_علا

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

27 Sep, 11:07


-➣ @kellck
اولین جمعه ی پاییز بود...
خوب می‌دانست عاشق این فصلم!
سه روز از دعوای کودکانه‌مان می‌گذشت!
سه روز بود یک کلمه هم حرف نزده بودیم.
سه روز بود هر یک ساعت یک بار زنگ میزدم به نزدیک ترین دوستش و آمار تمام رفت و آمدهایش را میگرفتم...
سه روز سکوت بی سابقه بود برای کسی که هر دو دقیقه یکبار با بهانه های خنده دار زنگ میزد و سوالی صدایم میکرد تا جوابِ جانم نفس بشنود!
من هم از قصد در این سه روز هیچ تماسی نگرفتم که دل دل کند برای بغل کردنم.
از قصد به دیدن اش نرفتم که از این انتظار، بوسه ای بیست ثانیه ای حاصل شود...!
از آن بوسه هایی که تا بند آمدن نفس، لبهایش جدا نمیشد!
اولین جمعه ی پاییز بود...
دیگر طاقتم طاق شده بود از این دوری و داشتم موهایش را از قاب عکسی که در آغوشم بود بو میکشیدم که تلفنم زنگ خورد... .
نزدیک ترین دوستش بود
صدایش لرز داشت
هی قسم می داد که آرام باشم و بعد از کلی مِن و مِن کردن گفت:
نیم ساعت پیش دیدمش که دست غریبه ای رو گرفته بود و به فلان کافه رفت....!
گفت و لابه لای قسم دادن هایش گوشی از دستم افتاد.
اصلا نمیفهمیدم چه شنیده ام
دو سه باری محکم به خودم سیلی زدم که بیدار شو اما این کابوس را در بیداری میدیدم نه خواب!
دلیل سه روز بی تفاوتی اش برایم روشن شده بود... .
با دست و پایِ کرخت راهیِ کافه شدم.
فقط میخواستم ببینم این غریبه کیست ؟
میخواستم ببینم این غریبه اندازه ی من او را بلد است؟!
این غریبه وسطِ حرف هایش یکدفعه مکث میکند که بگوید الهی فدای آرامشِ چشمانت شوم؟
این غریبه....!
به حال جنون سمت کافه میرفتم
به حال دیوانه ای که دویده بود و نفسش بالا نمی آمد!
چند قدم مانده بود برسم اما قلب و دست و پا یاری ام نمیکرد... .
کشان کشان و با چشمانی نیمه باز وارد کافه شدم که ناگهان همگی جیغ کشیدند و مواجه شدم با کِیکِ بزرگی که روی آن نوشته بود اولین جمعه ی پاییزمان مبارک جانا... .
و بعد هم همان آغوش و بوسه ی ناشی از انتظار رخ داد!
میدانست عاشق پاییزم و میخواست اولین جمعه ی پاییزیِ با هم بودنمان را جشن بگیرد!
.
.
حالا اولین جمعه ی پاییز است
از آخرین حرف هایت که به تنهایی ام ختم شد، چند ماه و چند روز و چند ساعت گذشته.
اینبار قهرت خیلی طولانی شده عزیزم!
اینبار کنج اتاق، قاب عکس ات مرا در آغوش کشیده و در انتظار غافلگیری ات ثانیه ها را میشمارم!
نمی دانم کجا و با کدام غریبه جشن پاییز گرفته ای
اما میخواهم راهی کافه شوم
با همان حال پریشان
با همان حال پریشان...!
.
#علی_سلطانی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

26 Sep, 06:16


صد وعده‌ی امید، به دل داده‌ام دروغ

چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش

#صائب_تبریزی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

25 Sep, 18:00


مثل هر شب، هوسِ عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگی‌ام  بی خبرم

اين همه فاصله، ده جاده و صد ريلِ قطار
بال پرواز دلم كو، كه به سويت بپرم؟

از همان لحظه كه تو رفتی و من ماندم و من
بين اين قافيه‌ها گم شده و در‌به‌درم

تا نشستم غزلی تازه سرودم كه مگر
اين همه فاصله كوتاه شود در نظرم

بسته بسته "كدوئين" خوردم و عاقل نشدم
پدر عشق بسوزد... كه در آمد پدرم!

بی تو دنيا به دَرَك! بی تو جهنّم به دَرَك
كفر مطلق شده ام، دايره‌ای بی‌وترم

من خدای غزل ناب نگاهت شده‌ام
از رگ گردنِ تو، من به تو نزديكترم

#امید_صباغ_نو

•➣ @kellck
‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Sep, 18:30


نه ... هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله‌ای مرگ است!
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است!
من به این باغ می‌اندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده‌ست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم

#هوشنگ_ابتهاج


پرکشیدگان معدن نشین روحتان شاد💔💔💔

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

21 Sep, 19:15


برای پاییز


می‌بیمنت در پشت دروازه تابستان
می‌بینمت
که در تدارک آمدنی
با انار هایت  سرخ
با پرتقال‌هایت گوارا
خرمالوهای گس
وشاه بلوط‌ها
که طعم‌اش از جنس کودکی است
در اطراف اولین مدرسه
فقط آن جا سبز بود
در گوشه کنار باغات چای ارباب
و  هر گاهی
با چه دلهره‌ی شیرین
به سراغ ریخته‌هاشان می‌رفتیم
که بر هر شاخه
یک باغبان بود
عبوس و کم حوصله... 

ماچه قانع بوده‌ایم 
بال‌هارا چه خانگی گشوده‌ایم 
چقدر ترسیده‌ایم
از ارتفاع
از پرواز
از آسمان
از توپ وتشر....


می‌دانم در تدارک آمدنی
با شعبده‌ی رنگ‌ها
که با هررنگ‌اش طغیان هزار رنگ...
                
که
آمده نیامده بروی
دلم را
همان انار کنی
ترَک خورده روی شاخه!


#فتاح_پادیاب_فومنی


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Sep, 12:17


همیشه منظر دریا و کوه، روح افزاست
و منظر تو تلاقی کوه با دریاست

نفس ز عمق تو و قله‌ی تو می‌گیرم
به هر کجا که تو باشی، هوای من آن‌جاست

دقایقی است تو را با من و مرا با تو
نگاه ثانیه‌ها مات بر دقایق ماست

من و تو آینه‌ی روبه‌روی هم شده‌ایم
چقدر این‌همه با هم یکی شدن زیباست

خوشا به سینه‌ی تو سر نهادن و خواندن
که همدلی چو من، آنجا گرفته و تنهاست

بدون واسطه همواره دیدمت، آری:
درون آینه‌ی روح، جسم ناپیداست!

همیشه عشق به جرم نکرده می‌سوزد
نصیب ما هم از این پس، لهیب تهمت‌هاست!

بیا ولی که بخوانیم بی‌هراس، از هم
که همسُرایی مرغان عشق بی پرواست!





#محمدعلی_بهمنی
شاعر شنیدنی‌ست، انتشارات داریوش ، چاپ چهارم ، ۱۳۹۰

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Sep, 12:14


گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادّعا کنم؟

بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چه ها کنم

گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول داده ام که بخواهم وفا کنم؟

بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم...

اشکی نمانده است که جاری کنم ز چشم
جانی نمانده است که دیگر فدا کنم

ای عشق، من که عقل خود از دست داده ام،
دیوانه ام مگر که تو را هم رها کنم؟

زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم

#سجاد_سامانی


•➣ @kellck