کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه ) @kellck Channel on Telegram

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

@kellck


Contact:
@Sh_ad_Mehr

Site:
kellck.ir

Instagram:
https://instagr.am/kelllck

Facebook:
https://www.facebook.com/kellck.sherosokhan

Twitter:
https://twitter.com/kellck_

Supergroup:
https://t.me/+TaadzmkCFpFlZjY0

Other:
@shabzendehha , @b_kalam

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه ) (Persian)

کلک Kellck یک کانال تلگرامی فعال در زمینه‌ی شعر، سخن و ترانه است. اگر علاقه‌مند به خواندن و شنیدن آثار هنری و ادبی هستید، این کانال برای شماست. این کانال به شما فرصتی برای ارتباط با شاعران، نویسندگان و خوانندگان معروف می‌دهد. با دنبال کردن این کانال می‌توانید از آخرین آثار ادبی و هنری با خبر شوید و در محیطی فرهنگی و هنری فعالیت کنید. برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به جمع طرفداران هنر، می‌توانید از لینک‌ها و اطلاعات تماس زیر استفاده کنید:nnتماس: @Sh_ad_Mehrnnوب‌سایت: kellck.irnnاینستاگرام: https://instagr.am/kelllcknnفیسبوک: https://www.facebook.com/kellck.sherosokhannnتوییتر: https://twitter.com/kellck_nnسوپرگروه: https://t.me/+TaadzmkCFpFlZjY0nnدیگر: @shabzendehha , @b_kalam

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

23 Nov, 18:37


چه جهان بدی
به چه تکیه زدی؟
که تو رفتی و من جان دادم
که شکستی و من افتادم
که به تو نرسد فریادم
نگران توام نگران منی
که همیشه پر از تردیدی
که شکستن خود را دیدی
که صدای مرا نشنیدی...
-➣ @kellck
#محمد_سعید_میرزایی
#محمدسعید_میرزائی

عاشقانه ای آرام به آهنگسازی علیرضا افکاری
با صدای #احسان_خواجه_امیری

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

13 Nov, 17:52


وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی

با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی

عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی

ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در اینه ات دید و ندانست کجایی

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی


در آینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی

بینی که دری از تو به روی تو گشایند
هر در که براین خانه ی آیینه گشایی


چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی

#هوشنگ_ابتهاج

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

12 Nov, 15:53


گلدانی از بنفشه و از ياس خالی‌ام
زردم، دچار فاجعهٔ خشكسالی‌ام

هر وقت نامه داد و سراغ مرا گرفت
بی‌لحظه‌ای درنگ نوشتم كه: عالی‌ام

يعنی نخواستم كه بفهمد نشسته است
بغضی بزرگ پشت نگاه سؤاليم

حالا نوشته است می‌آيد به ديدنم
گفته است: "تا اشاره كنی آن حوالی‌ام"

حالا!... كه كعبه‌ام من و در هر قبيله‌ای
جاری شده است زمزمه‌ای از زلاليم

گفته است: "هاجر! ای زن فرمان‌پذير من
بی تو اسير سارهٔ حالی‌به‌حالی‌ام"

گفتم: نيا! كه آمدنت رنج ديگری است
پيغمبر دروغ!...خليل خيالی‌ام


اين عشق نيست!... باز به شهر من آمدی
تا كارد بر گلوی عزيزی "گذاری‌ام"

برگرد! من برای تو هاجر نمی‌شوم
زن نيستم، مجسمهٔ خسته بالی‌ام

فرقی نكرده است سليمانيم، ولی
ديگر نمی‌پرد به هوای تو قالی‌ام

عكس تو را به سينه ندارم، نگاه كن
من چارچوب كهنهٔ يك قاب خالی‌ام…

#پانته_آ_صفایی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 17:42


ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من آید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست

تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سرآسیمه گردید و در خون تپید

نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خاکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز

یکی نغمه جوشد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان

ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده آید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه

از آن دور این یار بیگانه کیست؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد

به سوی من آید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشناک
خدایا چه می‌بینم؟... این چشم اوست!

#هوشنگ_ابتهاج


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 09:37


-➣ @kellck

خانه‌ام ابری‌ست

شعر #نیما_یوشیج
صدای: #احمد_شاملو
موسیقی #فرهاد_فخرالدینی
از آلبوم‌ #شعرهای_نیما

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Nov, 09:37


#شهرزاد ⁶ - #دیالوگ شهرزاد

شعر باید اینطوری باشه ، از تاریخ‌نویسای ما که بخاری بلند نمیشه ... تو این شعر هم عشق است هم شور هست هم تعهد هست... هم حال و هوای روزگار ما.

#خانه_ام_ابری_است

یکسره روی زمین ابری است با آن .

 از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست

باد می پیچد .

یکسره دنیا خراب از اوست.

وحواس من .

 آی نی زن ، که تو را آوای نی برده است دور از ره کجایی؟

خانه ام ابری ست اما

ابر بارانش گرفته است.

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم ،

من به روی آفتابم

می برم در ساحت دریا نظاره.

و همه دنیا خراب خرد از باد است،

و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود

راه خود را دارد اندر پیش.

#نیما_یوشیج 1331


-➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

08 Nov, 11:53


ذهنی که مرز پر زدنش مو نمی‌زند
پر در هوای آبی بی سو نمی‌زند

ابری مباد! نادره الماس چشم یار
مرده‌ست آن ستاره که سوسو نمی‌زند

آن تشنه‌ام، که در طلب چشمه های بکر
می میرد و به آب نما، رو نمی‌زند

نازم به دست عشق، که پیش حریف مرگ
از خال خالی است، ولی تو نمی‌زند

معشوق من، فرشته‌ی شهر ستاره‌هاست
هرگز، گل سیاه، به گیسو نمی‌زند

او را خدا، ز روح فلق آفریده است
با او هزار آینه، پهلو نمی‌زند

قایق نشین شط زلال دقایق است
در آب‌های ضایعه، پارو نمی‌زند

ای مست شهد نوش! نگهدار زهر نیش
باور مکن که خرس، به کندو نمی‌زند

گیرم تمام وسعت هستی، حریم سبز
آیا پلنگ، چنگ به آهو نمی‌زند؟

#بهمن_رافعی


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 16:20


امروز که پاییز به من تاخته؛
و پنجره‌هایم را گرفته،
نیاز دارم که نامت را بر زبان بیاورم.
نیاز دارم که آتش کوچکی برافروزم.
به لباس نیاز دارم،
به بارانی؛
و به تو...
ای ردای بافته‌شده از
شکوفه‌ی پرتقال و گل‌های شب‌بو!



                                                    
#نزار_قبانی


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 13:55


گفتی احساس به یغما برده داری، میخرم
باغبانی و گل پژمرده داری، میخرم

گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب
گوشه ی پیراهنت افسرده داری، میخرم

گفتی انگار از نبرد خویش با دل میرسی
نوجوان کشته‌ای بر گُرده داری، میخرم

گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل
یک بغل مصراع پیکان خورده داری، میخرم

جای فریاد و سرور کودکانه در دلت
گفته بودی عندلیب مرده داری، میخرم

گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار
بی نهایت شعر سرما خورده داری، میخرم

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست
هر چه اندوه و غم نشمرده داری، میخرم

#حمیدرضا_اذرنگ
#بازیگر

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

24 Oct, 13:26


•➣ @kellck

و مَن لا يملك حُب يَخشى الشِتاء

و آنانکه محبوبی ندارند از زمستان می هراسند!

#محمود_درویش

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

18 Oct, 09:48


گواهی می‌دهم
به گنجشک‌هایی که
از چشم‌های تو
تا قلب من پرواز می‌کنند!
گواهی می‌دهم که من
یک‌بار عاشقت شدم
و هنوز هم ...!

#غاده‌السمان

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

18 Oct, 09:32


اگر #جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم

اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید

اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم

اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشه ای را بکشم
که برای دختری در آنور مرز های کشورم
اشک به بار می آورد

حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست

#نزار_قبانی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

11 Oct, 09:00


-➣ @kellck

#آهنگ جدید #علیرضا_قربانی به نام هم قفس در سبک #پاپ #سنتی و مود #غمگین

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Oct, 18:42


شده آیا به وقت دلتنگی
بشمری روزهای هجران را
هی بگویی مگر نمی بیند
گریه های شبیه باران را

تو شدی غرق غم از این دوری
او فقط در مدار بی دردی
مثل ابر عظیم باران زا
که نمی بیند این بیابان را

فاصله پشت فاصله انگار
هست دیوار بین من با او
دوست دارم بریزد این دیوار
تا ببینم من آن خیابان را

اینکه از راه دور می آیی
چمدانی پر از گل سوسن
با تو دیگر خزان نمی بینم
هدیه می آوری بهاران را

این غم لعنتی که می آید
روزه ای از سکوت می گیرم
واژه ها ی غزل خودش گوید
شرح درد و غم فراوان را

هر چه گویم از این همه محنت
باز در قالبم نمی گنجد
مثنوی هم  نمی تواند گفت 
شرح یک پاره از هزاران را

#صدیقه_پناهنده


•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

03 Oct, 11:29


گریخت؛ با بغضی که مثلِ آتشفشان دهان گشوده بود. می‌دوید و می‌گریست و منِ توفان‌زده، بی‌آنکه توانِ واکنشی داشته باشم، به چشمِ خویش دیدم که سایه‌ام در من ماند.


هم‌نوایی شبانه‌ی ارکسترِ چوب‌ها
#رضاـقاسمی

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

27 Sep, 16:38


محبوبم!
در پاییز اینجا باغ‌ها تا صبح، تا طلوعِ آفتاب بازند.
ای عقل مهلت بده این پاییز هم پاییزی کنم، از سال دیگر عاقل خواهم شد.
محبوب من!
فردا صبح زود آفتاب برمی‌گردد و زندگی شروع می‌شود. پنجره‌ها، کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدانگاهی‌ها، همه روشن می‌شود و بر تاریکی نور می‌پاشند و یادِ تو کوران می‌کند ..


#محمد_صالح_علا

•➣ @kellck

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

27 Sep, 11:07


-➣ @kellck
اولین جمعه ی پاییز بود...
خوب می‌دانست عاشق این فصلم!
سه روز از دعوای کودکانه‌مان می‌گذشت!
سه روز بود یک کلمه هم حرف نزده بودیم.
سه روز بود هر یک ساعت یک بار زنگ میزدم به نزدیک ترین دوستش و آمار تمام رفت و آمدهایش را میگرفتم...
سه روز سکوت بی سابقه بود برای کسی که هر دو دقیقه یکبار با بهانه های خنده دار زنگ میزد و سوالی صدایم میکرد تا جوابِ جانم نفس بشنود!
من هم از قصد در این سه روز هیچ تماسی نگرفتم که دل دل کند برای بغل کردنم.
از قصد به دیدن اش نرفتم که از این انتظار، بوسه ای بیست ثانیه ای حاصل شود...!
از آن بوسه هایی که تا بند آمدن نفس، لبهایش جدا نمیشد!
اولین جمعه ی پاییز بود...
دیگر طاقتم طاق شده بود از این دوری و داشتم موهایش را از قاب عکسی که در آغوشم بود بو میکشیدم که تلفنم زنگ خورد... .
نزدیک ترین دوستش بود
صدایش لرز داشت
هی قسم می داد که آرام باشم و بعد از کلی مِن و مِن کردن گفت:
نیم ساعت پیش دیدمش که دست غریبه ای رو گرفته بود و به فلان کافه رفت....!
گفت و لابه لای قسم دادن هایش گوشی از دستم افتاد.
اصلا نمیفهمیدم چه شنیده ام
دو سه باری محکم به خودم سیلی زدم که بیدار شو اما این کابوس را در بیداری میدیدم نه خواب!
دلیل سه روز بی تفاوتی اش برایم روشن شده بود... .
با دست و پایِ کرخت راهیِ کافه شدم.
فقط میخواستم ببینم این غریبه کیست ؟
میخواستم ببینم این غریبه اندازه ی من او را بلد است؟!
این غریبه وسطِ حرف هایش یکدفعه مکث میکند که بگوید الهی فدای آرامشِ چشمانت شوم؟
این غریبه....!
به حال جنون سمت کافه میرفتم
به حال دیوانه ای که دویده بود و نفسش بالا نمی آمد!
چند قدم مانده بود برسم اما قلب و دست و پا یاری ام نمیکرد... .
کشان کشان و با چشمانی نیمه باز وارد کافه شدم که ناگهان همگی جیغ کشیدند و مواجه شدم با کِیکِ بزرگی که روی آن نوشته بود اولین جمعه ی پاییزمان مبارک جانا... .
و بعد هم همان آغوش و بوسه ی ناشی از انتظار رخ داد!
میدانست عاشق پاییزم و میخواست اولین جمعه ی پاییزیِ با هم بودنمان را جشن بگیرد!
.
.
حالا اولین جمعه ی پاییز است
از آخرین حرف هایت که به تنهایی ام ختم شد، چند ماه و چند روز و چند ساعت گذشته.
اینبار قهرت خیلی طولانی شده عزیزم!
اینبار کنج اتاق، قاب عکس ات مرا در آغوش کشیده و در انتظار غافلگیری ات ثانیه ها را میشمارم!
نمی دانم کجا و با کدام غریبه جشن پاییز گرفته ای
اما میخواهم راهی کافه شوم
با همان حال پریشان
با همان حال پریشان...!
.
#علی_سلطانی

کلک Kellck ( شعر و سخن و ترانه )

26 Sep, 06:16


صد وعده‌ی امید، به دل داده‌ام دروغ

چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش

#صائب_تبریزی

•➣ @kellck