گذشت خوبیام از حد، به شک دچار شدند
به احترام کمی خم شدم، سوار شدند!
خودم به تیشهی تزئین، تراششان دادم
کجای کار غلط بود کردگار شدند؟!
عجب مدار از این شهر، بادهنوشانش
به شرحِ حرمتِ مِی، بر سرِ منار شدند
دلم ز آینهبودن به تنگ آمدهاست
که یکبهیک همه یارانِ من غبار شدند
رفو کنید رفیقان من! چه روزنهها
که راه در دل هم یافتند و غار شدند
حذر کنید رفیقان من! چه نجواها
که من ندیده گرفتم، سرم هوار شدند
چه کِرمها که لگدمالشان نکردی و حیف
که تا دَمار درآرند از تو، مار شدند...!
#حسین_جنتی
@Jamekhial