🔸جام خیال🔸

نمی توان کسی را ..
مجبور به ماندن کرد ..!
اصلا چرا باید به کسی که
تو را نمی خواهد چسبید ..؟!

#جوجو_مویز
@Jamekhial

آهنگ جدید « شب بخیر »
#حمید-هیراد
@Jamekhial

بگو ای برگ از وقتی به رقص باد تن دادی

چه داری از رهایی جز عذاب خانه بر دوشی !

#میثم_بشیری
@Jamekhial

‌
گذشت خوبی‌ام از حد، به شک دچار شدند
به احترام کمی خم شدم، سوار شدند!

خودم به تیشه‌ی تزئین، تراش‌شان دادم
کجای کار غلط بود کردگار شدند؟!

عجب مدار از این شهر، باده‌نوشانش
به شرحِ حرمتِ مِی، بر سرِ منار شدند

دلم ز آینه‌بودن به تنگ آمده‌است
که یک‌به‌یک همه یارانِ من غبار شدند

رفو کنید رفیقان من! چه روزنه‌ها
که راه در دل هم یافتند و غار شدند

حذر کنید رفیقان من! چه نجواها
که من ندیده گرفتم، سرم هوار شدند

چه کِرم‌ها که لگدمال‌شان نکردی و حیف
که تا دَمار درآرند از تو، مار شدند...!
‏
#حسین_جنتی
@Jamekhial

یک شعر، یک بهانه‌ی بهتر به جای چای
یک استکان خیالِ مصوّر به جای چای

آرامش صدای تو وقتی که می‌بَرد
ما را به خلسه‌های مکرّر به جای چای

دیگر چه جای واهمه؟ در این سکوتِ محض
فنجانی از ترانه بیاور به جای چای

در ذهنِ استکانِ تهی از کمانچه‌ام
حتماً بریز یک نُت دیگر به جای چای

برگشته از ملالِ همین روزمرّگی
بگذار روی شانه‌ی من سر به جای چای

پلکی بزن، برای منِ تشنه‌تر بریز
یک‌جفت چشم قهوه‌ایِ تَر به جای چای

با من بنوش ای غمِ جامانده در دلم
یک شعر -یک خیالِ مصوّر- به جای چای...
‏
#سید_حبیب_نظاری
@Jamekhial

آهنگ جدید « مشق امشب »
#معین-زد
@Jamekhial

آهنگ جدید « طوفان »
#مسیح & آرش
@Jamekhial

آهنگ جدید « نگرانتم »
#میثم-ابراهیمی
@Jamekhial

آهنگ جدید « این روزها »
#احسان-خواجه-امیری
@Jamekhial

آه از این بازیِ جان‌‌رُبایِ تو! ماهی تشنه‌ی جان در آبِ حیات تو، در خواب دیدمت و چون آب نوشیدمت، ای ماهِ شبروانِ خیال! باشد که از دلِ خورشید بیرون آیی و در هر ذره طلوع کنی و چون خیال در منِ پراکنده گذر کنی که بی رویِ خوشِ تو زنده بودن مرگی‌است به‌نام زندگانی. به من بنمای عشقت را در باغِ رویت که چون بهار در پیکرِ گل دمیده.

#شاهرخ_مسکوب
📚 گفت‌وگو در باغ
@Jamekhial

‌‌‌ دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده‌ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی‌شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده‌اند
چمدانشان را می‌بندند
و ناپدید می‌شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می‌ماند
رد پائی است
و خاطره‌ای که هر از گاه پس می‌زند
مثل نسیم سحر
پرده‌های اتاقت را

#عباس_صفاری
@Jamekhial

لیمو بر شاخه
آب در لیوان بلور
خودکار افتاده روی فرش
پاییزی که می‌آید

هیچ‌کدام جای تو را نمی‌گیرند.

#الهام_اسلامی
📚 تو درخت لیمو من درخت سپیده‌دم
@Jamekhial

آهنگ جدید « خاموشی »
#مهدی-یراحی
@Jamekhial

آهنگ جدید « مرد »
#حمید-عسگری
@Jamekhial

آهنگ جدید « در دردانه »
#همایون-شجریان
@Jamekhial

خوبی؟ دلم گرفته! چرا ساکتی عزیز؟
دلبستگیِ پنجره‌ها را به‌هم بریز

با حرف‌هات زلزله باش و عذاب کن
دیوار استخوانی من را خراب کن

زل می‌زنم به سقف که زل می‌زند به من
بغضیم هر دو، منتظر منفجر شدن

در پشت در مواظب راه فرارهام
مثل طناب بسته به دار و ندارهام

از ترسِ شب به پنجره ناخن کشیدنم
سرمای مرگ، تیر کشیده‌ست در تنم

سیگار می‌کشم که فراموش باشم و
مثل چراغ‌خواب تو خاموش باشم و...

چیزی بگو! چه ساکتی از ابتدای حرف
اما خطوط رابطه وصلند زیر برف

کوچه روانی است به بن‌بست می‌خورد
خسته‌ست از ادامه‌ی این راه می‌بُرد

با تیرهای برق در افکار خودکشی‌ست
دنبال یک جواب که راه فرار چیست؟

دنیای مستطیل به اضلاع قبرها
یک عمر، انتخاب شدن بین جبرها

در پشت در که منتظری وا شود به چی؟
دست کمک رسان کسی لای ابرها!!

باران گرفته تا که بشوید خیال را
این فعل دوست‌داشتنیِ محال را

دستی گره زده‌ست طناب مرا به دار
دستی که از کبوترِ من چیده بال را

دلداری‌ام بده! همه‌ی خواب‌ها بد است
خورشید هم برای طلوعش مردد است

هااااا کن مرا که آب شود برف هایمان
گل کرده است در سر ما حرف هایمان

تا لنگ ظهر خوابم و از عصر خسته‌ام
با دست و پای خود به تنِ تخت بسته‌ام

تا ترک اعتیاد به این زندگی کنم
باقیِ عمر توی زمین زندگی کنم

بی‌صبر مثل زلزله‌ای قبلِ آمدن
فکرِ خرابیِ همه چی! خانه یا بدن!

شهرِ خراب، قصه‌ای از شهرزاد بود
در گوش‌های پنجره، هوهوی باد بود

آزادیِ گره زده در دست‌بندها
سنگی که خُرد شد ته دل، اعتماد بود

زنجیرهای قفل به هم، باز و کم شدند
در جاده‌های گیج، مسافر زیاد بود

من از هزار و یک کلمه می‌نوشتمت
قرمز شده‌ست صفحه، که خون در مداد بود

چیزی بگو چه ساکتی از ابتدای چت!
تصویر مات پنجره، روشن، بدون خط

دنیای بی‌تفاوتِ آن سوی سیم‌ها
برگشتنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها

گریه، سکوت، خوردنِ بغض و نفس... نفس
پیغام‌هام که نرسیده به هیچ کس!

#فاطمه_ختصاری
از کتاب "کنار جاده‌ی فرعی"
@Jamekhial

زندگی از دروغ لبریز است ، و دروغی که شعر می بافد
عاشقی لاف با کلاسی بود ، عشق اما همیشه می قافد

جزم ما عزم بر نمردن بود ، ناگزیریم و ناگریز امّا
عاقبت هم دهان مان را مرگ ، جلوی چشم خویش می صافد

حرف هایی نگفتنی دارم ، گرچه از اعتراض سرشارم
هر سکوتی که از رضایت نیست ، و خدایی که خوب می لافد

شعرهایم سترون و قلبم ، پر شده از غریو بی غایت
قلم امشب که باید از ته دل ، سینه ام را دوباره بشکافد

شوکرانی بنام تنهایی ، شاید امشب پلان آخر شد
ریشه ام ریشه در تناهی داشت ، زده ام در درون خود آفت

مرگ امّا همیشه مردن نیست ، چه بسا مرده ایم ‌و‌ جان داریم
خسته از اینهمه نمرگیدن ، سربداریم و در پی داریم

واژه باید که کودتا بکند ، شعر باید که بوی خون بدهد
شاعری مثل خودکشی باید ، لذتی مثل یک جنون بدهد

سکس و سیگار و فلسفه...مشروب ، نیچه و صادق و کارو...مارکز
دلخوشم با توهّمات خودم ، خسته ام دیگر از جهان لَجِز

نه جوانی مرا نه من او‌ را ، صبر را هم نکردم آخر سر
نسخه ام را بپیچ ای دنیا ، مرگ یعنی تولّدی دیگر

من و اشراق شب زده...کدئین ، خاطراتی کپک زده...سر درد
لشکری از جنون و تنهایی ، یک تنه می روم بسوی نبرد

عشق مقیاس کوچک مرگ است ،عاشقی اقتباس تنهایی ست
مثل این نشمه های دوزاری ، توی دست جماعتی ولگرد

درد باید کشیدنی باشد ، مثل سیگارهای بعد از سکس
مرگ باید که لاکچری باشد ، تا نگویند رفت و کم آوَرد

مرد هم گریه می کند گاهی ، گاه دیوار شانه می خواهد
خوش گذشت ای زمانه باید که ، رفت و از زحمت شما کم کرد

حالم امشب چه خوب داغان است ، می روم تا کمی رها باشم
گفته بودم که خودکشی را هم ... پس نگو که نمی شود ای مرد

#مرتضی_شاکری
@Jamekhial

#نمایشنامه_خوانی، #چهارراه_انتظار
مرا به خاطر دل شکسته ام ببخش
مرا که از ندیدن تو خسته ام ببخش
اگر به انتظار تو نشسته ام هنوز
به دیگری اگر که دل نبسته ام ببخش

نویسنده و کارگردان: افشین عطری
تهیه کننده: سمیرا حسین پور
خوانشگران:
استاد داریوش هاشمی
سید حسین موسوی
مریم خلیفه
#فرزانه_سیفی
دایانا مولودی
ابوالفضل جاویدپور
زهره عبدالشاه
با هنرمندی نوجوانان:
سید متین روحی
فاطمه پاشایی
صحنه خوان:
سید محمد شجاعی
مدیر تولید: جواد جوینده میرزا
دستیار کارگردان: مینا پیروزنژاد
مدیر صحنه: مینا پناهنده
مدیر روابط عمومی: زهرا کریمی
عکاس: صبا سیفی
آهنگ: #مرا_ببخش
#علیرضا_قربانی
@Jamekhial

"- هر خوابِ گندمزاری را
با نسیمِ نگاهم بر تنت می نوازم؛
هر آوایِ پرنده‌ای را
از موهایِ تو می گذرانم؛
هر شرابِ نابی را
با مستیِ لبهای تو مزه مزه می کنم؛
صدای تو باد را برمی گرداند گلِ قشنگم..

برمی‌گردم،
پیش از آن که تو را بشناسم برمی‌گردم
و در ابتدا و انتهایِ ذهنت ورق می خورم..
می خواهی قبل و بعدِ ذهنت را ببوسم؟! "

#عباس_معروفی
@Jamekhial

سرودمت
به همان باوری که در من بود
و شعر
حنجره ام شد
که خوش صدا باشم ...

و خواندمت!
که قشنگ ست
روز و شب از تو بخوانم و
نگران نخوانده‌ها باشم ...

#محمدعلی_بهمنی
@Jamekhial