داستان کوتاه @irdastanak Telegram 频道

داستان کوتاه

داستان کوتاه
24,123 订阅者
3,778 张照片
1,675 个视频
最后更新于 23.03.2025 03:05

相似频道

دکتر علی پور
46,141 订阅者
قم فردا
3,035 订阅者
pdfbo_ok
1,521 订阅者

داستان‌های کوتاه: هنر روایت در زمان و مکان

داستان کوتاه (Short Story) یکی از ارکان مهم ادبیات مدرن است که به سرعت در حال گسترش و ترقی است. این نوع ادبی، به طور کلی داستانی است که معمولاً در کمتر از ده هزار کلمه روایت می‌شود و بیشتر بر یک موضوع خاص یا یک شخصیت متمرکز است. داستان‌های کوتاه به نویسندگان این امکان را می‌دهند که احساسات و تفکرات خود را در یک قالب مختصر و جذاب بیان کنند. این هنر نه تنها نیاز به مهارت در نوشتن دارد، بلکه نیازمند درک عمیق از انسانیت و طبیعت انسانی است. تاریخ ادبیات نشان می‌دهد که داستان‌های کوتاه، از دوره‌های مختلف فرهنگی و تاریخی ظهور کرده‌اند و همواره بازتاب‌دهنده تجربیات و چالش‌های انسانی بوده‌اند. با گذشت زمان، داستان‌های کوتاه به یک بخش جدایی‌ناپذیر از فرهنگ‌های مختلف تبدیل شده و جایگاهی ویژه در دل خوانندگان پیدا کرده‌اند.

چرا داستان‌های کوتاه جذاب هستند؟

داستان‌های کوتاه به دلیل قابلیت انتقال مضامین عمیق در مدت زمان کوتاه بسیار جذاب هستند. این نوع ادبی به نویسندگان این امکان را می‌دهد که احساسات و تفکرات را در قالبی مختصر به تصویر بکشند. خوانندگان می‌توانند در عرض چند دقیقه یک داستان را خوانده و به تفکر در مورد آن بپردازند.

علاوه بر این، داستان‌های کوتاه معمولاً دارای پیچش‌های جذابی هستند که مخاطب را درگیر می‌کند. این نوع داستان‌ها می‌توانند به یک نکته یا پیام عمیق ختم شوند که تأثیر بلندمدتی بر ذهن خواننده باقی می‌گذارد.

تاریخچه داستان کوتاه به چه زمانی برمی‌گردد؟

قصه‌گویی و روایت داستان به دوران باستان برمی‌گردد، اما داستان‌های کوتاه به شکل امروزی خود در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم محبوب شدند. نویسندگانی مانند ادگار آلن پو و انی پرابذر با نوشتن داستان‌های کوتاه برای نخستین بار در این ژانر تأثیر گذاشتند.

با گذشت زمان، داستان‌های کوتاه به یک فرمت معتبر در ادبیات تبدیل شدند و نویسندگانی از جمله ارنست همینگوی و فاکنر در این زمینه آثار ماندگاری خلق کردند.

آیا اقتباس از داستان‌های کوتاه در سینما رایج است؟

بله، اقتباس از داستان‌های کوتاه در سینما یکی از روش‌های محبوب برای تولید فیلم‌ها است. بسیاری از فیلم‌های معروف از داستان‌های کوتاه اقتباس شده‌اند که این موضوع به دلیل ساختار مختصر و جذاب این نوع داستان‌هاست.

فیلم‌سازان می‌توانند از داستان‌های کوتاه به عنوان نقطه شروع استفاده کنند و سپس با افزودن جزئیات یا تغییر در داستان، فیلمی جذاب و اثرگذار بسازند.

چه نویسندگانی بهترین داستان‌های کوتاه را نوشته‌اند؟

نویسندگان بزرگی مانند ارنست همینگوی، فلانری اوکانر و آنتوان چخوف به خاطر داستان‌های کوتاه خود شناخته شده‌اند. این نویسندگان توانسته‌اند در قالب مختصر، داستان‌های تاثیرگذاری را خلق کنند که بازتاب‌دهنده عمق احساسات انسانی هستند.

علاوه بر این، نویسندگانی مانند موریس سنداک و آلیس مونرو نیز در عرصه داستان کوتاه بسیار موفق بوده‌اند و آثارشان همواره مورد تحسین قرار گرفته است.

نقش داستان‌های کوتاه در ادبیات معاصر چیست؟

داستان‌های کوتاه در ادبیات معاصر نقش مهمی ایفا می‌کنند و به نویسندگان جوان این فرصت را می‌دهند که در یک قالب خلاقانه، تجربیات و افکار خود را بیان کنند. این نوع ادبی به خصوص در عصر دیجیتال محبوبیت بیشتری پیدا کرده است.

به دلیل استقبال از داستان‌های مختصر در وب‌سایت‌ها و مجلات، نویسندگان می‌توانند آثار خود را با سرعت بیشتری منتشر کنند و با مخاطبان جدیدی ارتباط برقرار کنند.

داستان کوتاه Telegram 频道

در کانال تلگرام "داستان کوتاه" به دنیایی از داستان‌های جذاب و فراموش‌نشدنی خواهید پرداخت. اگر علاقه‌مند به خواندن داستان‌های کوتاه و معناگرا هستید، این کانال برای شماست. با عضویت در این کانال، شاهد داستان‌های مختلفی از نویسندگان معروف و ناشناخته خواهید بود که شما را وارد دنیای متنوعی از هیجان، تعجب و احساسات مختلف می‌کنند. هر داستان کوتاه در این کانال دارای یک پیام عمیق و با ارزش بوده و می‌تواند شما را به دیدن دنیا از زاویه‌های مختلف هدایت کند. با پیوستن به این جامعه از علاقه‌مندان به خواندن، شما نه تنها از لذت خواندن داستان‌های جذاب برخوردار خواهید شد، بلکه می‌توانید با دیگر اعضای کانال نظرات و تجربیات خود را در مورد داستان‌ها به اشتراک بگذارید. بنابراین، اگر علاقه‌مند به خواندن و تبادل نظر درباره داستان‌های کوتاه هستید، به کانال "داستان کوتاه" بپیوندید و تجربه‌ی یک دنیای جدید ادبی را به اشتراک بگذارید.

داستان کوتاه 最新帖子

Post image

🍁🍂🍁🍂🍁🍂

🔴 #چند_خطے_هاے_نابـــــ


🖇پدربزرگم جزء آن دسته از مردهایی بود که دستِ دلش همیشه برای ناز کشیدن و بیان احساساتش خالی بود .به قول مادربزرگم:جان به جانش هم میکردند تمام دوستت دارم هایش بوی نم میداد...!
مادربزرگم راست میگفت،دوستت دارم های پدربزرگم نم داشتند،بو میدادند،خیس بودند اصلا...
مثلا نمی آمد بگوید:همسرِجان،رفیق راه؛دوستت دارم...!

🖇اما هر روز غروب،از مزرعه که بر می گشت؛بقچه غدایش را که روی میز میگذاشت، لحظه ای در انبوه جنگل چشمان مادرجان گم میشد و بعد سریع از اشپزخانه میزد بیرون...و مادرجان،آخ که مادرجان چقدر آمپر اعصابش بالا و پایین می شدبخاطر این فقط خیره ماندن هایش..!
اما خب؛من تنها کسی بودم که وقتی بقچه را باز میکردم تا برای فردا بساطش را بچینم اطلسی هایی را که تازه چیده شده بودند را در ظرف خالی می‌دیدم... مادربزرگم همیشه دوستت دارم های مستقیم می خواست، یک دوستت دارم که فهمش برای زیر دیپلم هم قابل درک باشد اما پدر بزرگم دوستت دارم هایش را می پیچید لابه لای روسری گلداری که هر هفته از جمعه بازار روستا می خرید یا مثلا پنهانش می‌کرد داخل گنجه ته اتاق درست میان دو عکسی که در باغ های ماسوله انداخته بودند؛ عکس هایی که سیاه بودند و سفید....

🖇کلا من برعکس مادر جان فرم دوست داشتنهای نم دار پدربزرگ را می پسندیدم. به نظرم این جور ابراز علاقه ها رد پای شان همیشه روی تک تک سلول های خاکستری مغز می ماند؛ اصلا این نمدار بودنشان امتیازی است برای خودش...
مثلاً کدام شاعری بعد از یک دلگیری کوچک با عزیزش برای این که پا پیش بگذارد برای آشتی مدام از تلفن مغازه ی رحمت چای چی به تلفنِ خانه زنگ می زند، تا صدای عزیزش را بشنود آنقدر زنگ بزند و سکوت کند که آخرش مادر جان با حرص و غرولند بگوید:مرد گنده از سن و سالت خجالت بکش،سر راه چند تایی نون تازه بگیر،
و پدرجانم نان را همیشه میان اطلسی ها کادو میکرد،
کاش ماهم دوست داشتن هایمان نم داشتند..


#میم۰ب

📚 @irDastanak 📚

21 Mar, 12:53
1,197
Post image

🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
🍃
🍃
⭕️ #زیبا_و_آموزنده


بیل گیتس و جوان مسلمان

از بیل گیتس ثوتمند ترین انسان روی زمین پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت : بله فقط یک نفر از من ثروتمند تر است .
– چه کسی؟
– سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم
و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم
روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد
از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد
دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم
خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید
گفت : این روزنامه مال خودت بخشیدمش بردار برای خودت
گفتم : آخه من پول خرد ندارم
گفت : برای خودت بخشیدمش
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم
دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم
باز همان بچه بهم گفت : این مجله رو بردار برای خودت .
گفتم : پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی
تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله می شه بهش می‌بخشی؟
پسره گفت : آره من دلم می خواد ببخشم از سود خودم می‌بخشم
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم
خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید.
بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم
گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه می فروخته
یک ماه و نیم تحقیق کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره
خلاصه دعوتش کردند اداره
از او پرسیدم : منو می شناسی؟
گفت : بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که کل دنیا شما رو می شناسن
گفتم : سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی
دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی چرا این کار را کردی؟
گفت : طبیعی است چون این حس و حال خودم بود
گفتم : حالا می‌دونی چه کارت دارم؟
می‌خواهم اون محبتی که به من کردی راجبران کنم.
جوان پرسید: چه طوری؟
– هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌ گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت : هر چی بخوام بهم می دی؟
– هر چی که بخواهی!
– واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت می دم من به ۵۰ کشور آفریقایی وام داده‌ام
به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت : آقای بیل گیتس نمی تونی جبران کنی!
گفتم : یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت : می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی.
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت : فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم
ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه
اصلا جبران نمی‌کنه
با این کار نمی‌تونی آروم بشی
تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!
بیل گیتس می‌گوید : همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله مسلمان سیاه پوست !!!



📚 @irDastanak 📚

21 Mar, 12:52
1,123
Post image

┄┄┅✶𖤐⃟🌺✶┄┄┅✶𖤐⃟🌺✶┄┅

📚دآســټـآݩک


میرم آسایشگاه، واسه دیدن مادربزرگایی که خیلی وقته چشم به راهن.
تا منو می‌بینن داد می‌زنن: «بهار اومد.»
براشون گل گرفتم. یه شاخه گل میدم به مینا‌جون، یکی به زری‌خانم، یکی به صنم‌گل و...
یه مادر بزرگ دیگه بهشون اضافه شده. داره از پنجره بیرون رو نگاه می‌کنه. میرم نزدیکش، روی موهاش انگار برف نشسته! سفیدِ سفید!
میگم: «سلام . . .»
جواب نمیده. مینا‌جون از اون ور اتاق داد می‌زنه: «بهارجان گوشاش سنگینه مادر، آلزایمرم داره»
نگاهش می‌افته به من! آروم میگه: «سمعکم توی کشوئه»
سمعکش رو برمی‌دارم و می‌ذارم توی گوشش. دوباره سلام میدم. نگاهم می‌کنه، سرشو تکون میده.
میگم: «من بهارم . . .»
چشماش برق می‌زنه، دستمو می‌گیره و ازم می‌خواد بشینم کنارش.
میگه: «اسم من دارچینِ »
می‌خندم. متوجه خندم نمیشه!
میگه: «آقا ستار بهم می‌گفت 'دارچین‌ِ من' »
دستامو محکم‌تر فشار میده.
میگه: «قرار بود بهار که شد، برام انگشتر بیاره که منو از خان‌داداشم خواستگاری کنه.
چیزی از زمستون نمونده بود که شنیدم طلا؛ آبجی کوچیکم به مامانم میگه: «به دارچین نگیم که اقا سَتّار زیر بهمن گیرافتاده؟»

از اون سال به بعد منتظرم بهار شه که آقا ستار بیاد و با هم بریم سر خونه‌ زندگی‌مون.» دستاش سرد میشه. دستِ منو ول می‌کنه. میگه: «تو می‌دونی کی بهار میشه؟!»
صدام می‌لرزه، میگم: «هنوز خیلی مونده تا بهار . . .»
میره جلوی پنجره، سمعکشو از گوشش در میاره و می‌گیره توی دستش. داره برف‌ها رو نگاه می‌کنه.
مینا جون صدام می‌زنه! میرم پیشش. می‌پُرسه: «به تو ام گفت که منتظرِ آقا ستاره؟»
سرمو تکون میدم.
صنم‌گل عینکشو می‌زنه به چشمش و میگه: «هیچی یادش نمیاد جز همین یه اتفاق . . .»
بلند میشم که برم. توی چهار‌چوب در وایمیسم و به مینا‌جون و زری‌خانم و صنم‌گل و . . .
میگم: «سری بعدی که اومدم نگید بهار اومد.
دارچینِ من چشم به راهه بهاره! آقا‌ستار هم هیچ‌وقت قرار نیست بیاد . . .»


#مریم۰عباسی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌📚 @irDastanak 📚

21 Mar, 12:52
866
Post image

🌷🌷🌷
براتون آرزو می‌کنم توی سال جدید اینو درک کنید که مهم ترین شخص زندگیتون خودتونید و هیچکس جز خودتون نمی‌تونه شمارو نجات بده.
براتون آرزو می‌کنم شاد باشید، بیشتر برید مکان‌هایی که باعث خوب شدن حالتون می‌شه و بیشتر پول دربیارید.🌱

🌷🌷🌷

21 Mar, 12:51
801