Últimas Postagens de از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی (@irajrezaie) no Telegram

Postagens do Canal از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی
رقص است زبانِ ذرّه زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
"مولانا"

ارتباط با ادمین
@Irajrezaiee
2,611 Inscritos
425 Fotos
23 Vídeos
Última Atualização 09.03.2025 03:39

O conteúdo mais recente compartilhado por از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی no Telegram

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

08 Mar, 14:59

303

این هم شرابِ خانگیِ ما
بی‌ترسِ محتسب خورده
بی‌هیچ بانگِ نوشانوشی
جز بانگِ ربّنایِ استادِ جاودان یادِ ما:
"محمدرضا شجریان"

(شرابِ خانگی ترسِ محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش!)
"حافظ"

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

08 Mar, 10:34

434

"مردی از باغبان پرسید: چرا گیاهانش آنقدر زیبا رشد کرده‌اند؟
باغبان پاسخ داد: من آنها را مجبور نمی‌کنم رشد کنند، فقط آنچه را که مانع رشد آنهاست از راه بر می‌دارم.
"

تمثیل فوق، تمثیل زیبایی است. اما در عین حال به گمانم، تسرّی مطلق و غیرنقّادانۀ آن به عالم انسانی، باز همچنان می‌تواند مثل هر تمثیلِ دیگری، در عین رهگشایی و روشنگری، خطرناک و رهزن هم باشد.

درختان و گیاهان می‌توانند به یک باغبان خوب اعتماد کنند. آنها چاره‌ای هم غیر از این ندارند. اما مسئله این است که انسان درخت و گیاه نیست. وانگهی، در عالم انسانی چه کسی می‌تواند مطلقاً ادعا کند که باغبانِ خوبی برای دیگری است؟ گیرم که آن دیگری، نزدیک‌ترین و عزیزترین کس به آدمی یعنی فرزند او باشد. به نظرم چون نیک بنگریم بین تمثیل باغبان و تمثیل چوپان که ظاهراً خیر گوسفندانش را می‌خواهد، در اساس و ماهیت، فرق چندانی نیست. اگرچه تمثیل باغبان، لطیف‌تر و شاعرانه‌تر و به مذاق انسان امروز سازگارتر می‌نُماید و درست از جهت همین لطافت و شاعرانگی و سازواری هم، حتی شاید فریبنده‌تر و خطرناک‌تر از تمثیل چوپان باشد. هر ولیّ و قیّمی با سود بردن از استعاره باغبان، می‌تواند به تشخیص خودش، که هیچ تضمینی به درستی آن نیست، چیزهایی را مانع رشد فرد تحت ولایت و حمایت خود بپندارد و در نهایت برای از میان برداشتن خیرخواهانۀ آنها، کار را خواسته یا ناخواسته، به زور و سلطه و اجبار بکشاند که ممکن است به تباهی زندگی دیگری منجر شود.

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

08 Mar, 08:39

400

در دلِ قاب نمی‌گنجی و این را دانم
چه کند قاب دلش را که گریزی ز تو نیست!

هر یک از ما محدودیتِ قابها و رنج و عذاب ناشی از آن را در زندگی‌مان بیش و کم حس کرده‌ایم. اما به نظرم، آدم که عکاس یا نقاش و یا شاعر باشد، برای مثال شاعر هنرمندی چون مولانا، این محدودیت قابها را بیشتر حس می‌کند؛ چنانکه فرمود:
آیینه تو را بیند اندازۀ عرض خود / در آینه کِی گنجد اَشکالِ کمالِ تو؟!
در میان هنرها، به خیالم، تنها هنر سینماست که با امکانات روایی و ظرفیت‌های بیانی و بصریِ بالقّوه بالایی که دارد، از محدودیت قابها، بیم و هراس چندانی ندارد. البته این را هم می‌دانیم که قاب گرفتن، همواره نشان از اضطرار و اجبار و محدودیت نیست؛ بلکه گاهگاهی هم، اتخاذِ طریقی هوشمندانه و از سرِ آزادی و انتخاب است که به طور خاص از جانب اهل هنر، برای بهتر تماشا کردن و نظر دوختن به یک پدیده، صورت می‌پذیرد.

(عکس از: کانالِ تلگرامیِ "رنگ و درنگ")

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

06 Mar, 16:32

540

هزار بار بِشُستم دهان به مُشک و گلاب
هنوز نام تو بُردن دریغ می‌آید!


آدمی را از زمزمه و نیایش گریزی نیست. چه کسی هست که گاه‌گاهی به آسمانِ لایتناهی، این سقفِ بلندِ سادۀ بسیار نقش، به تعبیر حافظ، نظر ندوخته باشد و در حسی از حیرت و عظمت و خشوع فرونرفته باشد. گیرم که فروید، پدرِ علمِ روانکاوی، در مواجهه‌ای که ظاهراً موجّه می‌نماید، این احساسِ یگانگی و درآمیختگیِ کیهانی را که رومن رولان، نویسنده شهیر فرانسوی، احساسِ اقیانوسی‌‌ می‌نامید، از آسمان به زمین فرود آورد و در نهانی‌ترین لایه‌هایِ ناهشیارِ ضمیرِ هر شخص، در پیوند با کودکی و نیازها و حرمان‌های آن ایام، که مهم‌ترین‌شان طلب امنیّت است، جست‌وجو‌ کند. به هر تقدیر، از هر منظر که بنگریم، گاهی انسان، حس زمزمۀ آن‌سویی‌اش را از دست می‌دهد؛ نه به این دلیل که آسمان را اساساً کور و کر و کبود، تهی از هر وجودِ غایی و متعالیِ ندانم‌که‌ و ندانم‌‌چه‌ای می‌بیند. بل از آن رو که احساس می‌کند واژه‌ها، اگرچه بغایت عمیق و پاک و لطیف، واژه‌های او و لایقِ دهان و انفاس و گفتار او نیستند. واژه‌هایی که بر زبان آوردن آن، دلیری می‌خواهد؛ به قول حضرت خداوندگار، نفسی پاک‌تر از باران می‌خواهد! (کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر/ وز فرشته در روش درّاک‌تر)
باری، در چنین حالتی، اگر آدمی، دهان از هر گونه ذکر و نیایشی فروبندد، به صدق و راستی نزدیک‌تر نیست؟ وانگهی، چنین سکوتِ صادقانه و شرافتمندانه‌ای، خود شکلی از نیایش نیست؟!

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

05 Mar, 01:05

688

نفسِ شنیدن این گفت‌‌و‌گو و در میان نهادن و به اشتراک گذاشتن آن با دیگران، به گمانم کنشی اخلاقی و در حد خود، تصدیق و تمهیدی بر امکانِ زیست اخلاقی در ساختاری اخلاق‌ستیز است.

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

02 Mar, 22:31

1,211

آه، سرّی هست اینجا بس نهان
که سوی خضری شود موسی روان

همچو مُستسقی کز آبش سیر نیست
بر هر آنچه یافتی، بِالله مایست

بی‌نهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدرِ توست راه!

(مثنوی مولانا: ۳/ ۶۳_ ۱۹۶۱ چاپ استاد موحد)

چه سعادتِ بی‌کرانی است آغوش گشودن به رویِ تجاربِ تازه! نه فقط تجاربِ عرفانی که مولوی از آن سخن می‌گوید؛ از آن سان تجربه‌هایی که مطابقِ روایتی کهن، موسایی را در پیِ خضری روان ساخته، بلکه هر نوع تجربه‌ای اصیل و بَرکَشنده از عوالم و احوالاتِ گونه‌گونِ انسانی، بی‌‌هیچ تقیّدی به مرزهای جغرافیا و ملیّت و فکر و فرهنگ.
چه خوش است گشت و گذاری اُدیسه‌وار، در افق‌هایی نامأنوس و غریب و ناهمگون! چه موهبتی است آغشتگی در تشنگی و عطشی مدام! چه نغز است مست از خانه برون تاختن و در یافته‌ها نایستادن و از جست‌وجوها نیاسودن! چه شادی‌ها و گشایش‌هاست بارگاه حقیقت را بی‌نهایت دانستن و صدر را رها کردن و در راه بودن را عین صدر دانستن!

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

02 Mar, 19:59

754

🎼 بادهٔ دوشین
شعر: مجید وحید
خواننده: شهرام ناظری
آهنگ‌ساز: توحید وحید

📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

02 Mar, 19:09

736

ما دچار توهّم نبودیم!

وقتی ما جوان بودیم عشق احساسی نیرومند به نظر می‌رسید که می‌توانست زندگی انسان را زیر و رو کند. میلِ جنسی که از این احساس جدایی‌ناپذیر بود، با حسی از یگانگی، تسلط و تصرّفِ متقابل همراه بود که ما را از زندگیِ روزمره فراتر می‌برد و به کارهای بزرگ توانا می‌ساخت.
یکی از معروف‌ترین پرسش‌نامه‌هایی که سورئالیست‌ها منتشر کرده بودند، با این پرسش شروع می‌شد: "به عشق چه امیدی دارید؟"
من جواب داده بودم: "اگر دوست داشته باشم هر امیدی، و اگر دوست نداشته باشم، هیچ امیدی." به نظر ما عشق برای هر کار سازنده‌ای، برای هر تفکر و کنکاشی ضروری بود.
اگر چیزهایی که از گوشه و کنار می‌شنوم درست باشد، حس می‌کنم که امروز عشق سرنوشتی پیدا کرده است مثل اعتقاد به خدا. این گرایش، دست کم در برخی از لایه‌های اجتماعی رو به نابودی است. مردم به آن به چشم یک پدیدۀ تاریخی، به عنوان یک توهّم فرهنگی نگاه می‌کنند. عشق را می‌کاوند، معاینه می‌کنند و در صورت امکان، به درمانش می‌کوشند.
من اعتراض دارم. نه، ما دچار توهّم نبودیم. باید این را به صراحت اعلام کنم، حتی اگر باورش برای بعضی‌ها مشکل باشد: ما واقعا دوست می‌داشتیم.

▪️لوئیس بونوئل (از کتاب خاطرات او: "با آخرین نفسهایم"، ترجمۀ علی امینی نجفی، ص 213).

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

01 Mar, 15:03

775

کُلِّ به‌هم پیوسته!

باید توجه داشته باشیم که ادبیات فارسی یک "کل به‌هم پیوسته" است. من این تشبیه را بارها گفته‌ام، مثلِ حلقه‌های زِره که به‌هم پیوسته‌اند، متون ادبیات فارسی هم به‌هم پیوسته‌اند؛ بنابراین مشکلات این متون با هم و به کمک هم حل می‌شود. مشکلات مثنوی به کمک سنایی حل می‌شود. مشکل سنایی به کمک عطار، مشکل حافظ به کمک همۀ آنها. متأسفانه در روزگار ما کسانی پیدا شده‌اند به اسم شاهنامه‌شناس، حافظ‌شناس و... که تصورشان این است که اگر فقط شاهنامه بخوانند، شاهنامه‌شناس می‌شوند؛ در حالی که برای فهم شاهنامه باید تمام متون اعم از نظم و نثر خوانده شود؛ از رودکی گرفته تا تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه و همه اینها به‌ هم مربوط‌اند. استاد همایی در حاشیه‌نویسی‌های خود بر مثنوی، بارها به آیات قرآن، به حدیث، به شعرهایی از شعرای دیگر، اعم از سنایی، عطار، و نظایر آنها اشاره کرده‌اند. استاد همایی به کمک متون دیگر سعی کردند مشکلات مثنوی را حل کنند.

▪️فصلنامۀ نگاه آفتاب (گفت‌وگو با دکتر مهدی نوریان)

@irajrezaie
از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

01 Mar, 14:44

723

▪️باده‌پیمایی با مولانا در افلاک (گفت‌وگو با سید مهدی نوریان دربارۀ جایگاه علمی و ادبی استاد جلال‌الدین همایی)
▪️فصلنامۀ نگاه آفتاب

@irajrezaie