هوزان @hozanem Channel on Telegram

هوزان

@hozanem


جاي(گاه)کتاب


#معید_زاهدی

هوزان (Persian)

هوزان یک کانال تلگرامی است که توسط کاربری با نام کاربری hozanem اداره می‌شود. این کانال جاییست که علاقه‌مندان به کتاب و ادبیات می‌توانند به اشتراک گذاری‌ها و بحث‌های مربوط به کتاب‌هایی که خوانده‌اند یا می‌خواهند بخوانند، بپردازند. با پست‌هایی از کتب مختلف، نقدها، پیشنهادات و اطلاع‌رسانی در مورد رویدادها و جلسات مربوط به ادبیات، هوزان به یک فضای پر بار و الهام بخش برای علاقه‌مندان به خواندن و نوشتن تبدیل شده است. اگر شما هم یک علاقه‌مند به کتاب و ادبیات هستید، به کانال تلگرامی هوزان بپیوندید و از این فضای فرهنگی و آموزشی بهره‌مند شوید.

هوزان

12 Sep, 10:28


هر اتفاقی برای شما می افتد؛ مطمئن باشید که در همان سطح آگاهی بودید، پس چیزی را سرزنش نکنید، آگاهی تان را رشد دهید.‌
‏‌‏زندگی می خواهد به ثمر برسد و اگر خودتان را با آن موزون و هماهنگ نکنید کنارتان می گذارد انگار که نیستید و هرگز نبوده اید.

#کارل_گوستاو_یونگ
@Hozanem

هوزان

04 Sep, 08:06


هایائو میازاکی: وقتی بمیری دیگه نمیتونی غروب خورشید رو تماشا کنی!

@Hozanem

هوزان

25 Aug, 18:58


بشر در اين دنيا بيشتر از همه موجودات مصيبت و عذاب كشيده، بهترين دليلش هم اين است كه در بين تمام آنها، فقط او می‌تواند بخندد.

#فریدریش_نیچه
@Hozanem

هوزان

19 Aug, 07:14


📚#درباب‌حکمت‌زندگی
🖊️#آرتور_شوپنهاور

@Hozanem

هوزان

15 Aug, 20:47


دیروز از خواهر هفت ساله‌م (الان ۱۱ سالشه) پرسیدم تو به زندگی فکر میکنی؟
میدونی اصلا زندگی چیه؟
میخواستم بدونم تو دنیای بچگی چجوریه انقدر آدم لذت میبره؟ مادرم هلم داد و گفت:
«دی بزانم ئه‌میش وک خوه‌ت شیت اکی»
(یالا ببینم اینم مثل خودت دیوونه میکنی)
از من اصرار و تکرار و از مادر مخالفت تا اینکه بعد کلی تلاش از اول پرسیدم میدونی زندگی چیه؟
جواب داد نه نمیدونم!
بعد پرسیدم لذت میبری؟
گفت «ئه‌ره ولا ئه‌ونه خوه‌شه»
(یعنی آره ولا انقدر خوبه)
گفتم چرا؟
جواب داد: میرم کلاس، میرم استخر، با دوستام میشینیم بازی میکنیم، کیک درست میکنم، کلاس نقاشی همش دیگه همش!
گفتم پس چطوری نمیدونی زندگی چیه؟
گفت چمدونم به من چه اصلا!
والا بخدا به ما چه اصلا زندگی چیه،
انجامش بدیم ازش لذت میبریم.

#معید_زاهدی
@Hozanem

هوزان

11 Aug, 06:47


📚#سقراط_اکسپرس
🖌️#اریک_وینر

@Hozanem

هوزان

08 Aug, 06:21


ترس از غم و اندوه و حذف احساسات بد،
به معنی از بین رفتن توانایی ها و استعدادهاست، نه به معنی زندگی اصیل؛
هر احساسی که در ما شروع میکنه به جریان گرفتن، نظر مارو در مورد جهان و اتفاقاتی که حول و حوش ما میوفته رو اعلام میکنن، قرار نیست چون جوابی براش نداریم حذفشون کنیم، یا انکارشون کنیم!
نه من نمی‌ترسم، نه ناراحت نیستم، این جملات رو حذف کنین از زندگیتون، من میترسم، من ناراحتم رو بذارین جاش، ترس شما مسیر زندگی شمارو نشون میده، غم شما جایی که باید مبارزه کنین رو نشونتون میده، افسردگی یعنی یاس و ناامیدی من از خودم، کسلی و بی‌حوصلگی یعنی ضعف در پذیرش تنبلی خودم!
همه‌ی اینا راه حل دارن ولی نه در دنیای بیرون، کلاس شنا و سریال جدید دیدن شاید لذت بخش باشه ولی مثل اینه یکی پاش شکسته باشه بره کیک بستنی بخوره؛ پاش خوب نمیشه، هر چقدر کیک بستنی خوشمزه باشه!
برای خوب بودن تلاش نکنین برای مبارزه کردن تلاش کنین، مبارزه بدون خشونت، مبارزه بدون دشمن، مبارزه با ایده ها، نه مبارزه با انسان ها، مبارزه با چیزهایی که در ذهنتون رنج آور و غیر قابل تحمله، مبارزه با رنج ها؛ نسل ما به جای اینکه از این همه ابزار و امکانات برای مقابله با رنج‌هاش استفاده کنه، از این ابزار برای انکار رنج‌هاش استفاده میکنه!
اصلا بحث من در تاریخ ماندگار شدن و زندگی بینظیر و این چرت و پرتا نیست، بحث من تجربه زندگیه!
جوری زندگی کنیم که فقط اون چیزی که تجربه میکنیم اهمیت داشته باشه، نه چجوری به یاد میاریم نه چجوری به یادمون میارن، اینجوری احساس بودن میکنین، اینجوری حضور دارین!
دارم چی میگم؟ هر چقدر پذیرای ضعف ها و کاستی هاتون باشین و تلاش نکنین برای اینکه چجوری به یادتون میارن، قویتر و سخت تر و مهربان تر و شجاع ترین، راهش قبول کردنشه، نه انکار کردنش؛ جریانم خیلی واضحه، معده درد رو با انکار نمیشه درمان کرد، پس ترس رو هم با جمله نمیترسم نمیشه تبدیل به شجاعت کرد، با پذیرش معده درد و با پذیرش ترس ما شروع به مبارزه می‌کنیم!
سخت و غیر قابل فهمه؟ چون بستر زندگیمون و معنای زندگیمون نظر دیگرانه، راه مبارزه ما خوب دیده شدنه، الان وقتی به این فکر میکنی برای تجربه کردن زندگی کنم حتی اگه دیگران منو بد ببینن، مثل کارمندیه که میخواد از شغلش استعفا بده، به چجوری پول دراوردن فکر میکنه، ترس از بقا میگیره! ولی خب رنجی که الان تو و اون کارمند میکشین غیر قابل تحمله؛ پس با این مرگ کوچولو روبرو شو، حتی اگه فقط در حد یه فکر باشه…

#معید_زاهدی
@Hozanem

هوزان

05 Aug, 06:02


@Hozanem

هوزان

31 Jul, 05:24


به راحتی میتوان بیزار شد
از این هستی ملال آور
اما چگونه میتوان از آن دل کند
وقتی که کودکی بر آن راه می‌رود…

#ایزومی_شیکیبو
@Hozanem

هوزان

27 Jul, 05:43


صبحت های #چخوف:
درباره‌ی زندگی مردم روس
و چگونگی درست کار کردن…
نوشته‌ی: #ماکسیم_گورکی

@Hozanem

هوزان

23 Jul, 05:54


دردِ یک میل ارضا نشده در مقایسه با دردِ ندامت و شرمساری اندک است؛ آن‌یک سر و کارش با آینده‌ی بازِ بیکران است و این‌یک با گذشته‌ی بی‌بازگشتی که پرونده‌اش بسته شده.

🖊️#آرتورشوپنهاور
@Hozanem

هوزان

20 Jul, 20:21


هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

🖌️#مولانا
🎥#عبدالجبارکاکایی (شاعر)

@Hozanem

هوزان

17 Jul, 16:55


عکس ندارم آهنگ گوش بدین.
@Hozanem

هوزان

14 Jul, 09:08


یه کتاب نوشتم😂
ولی خودم حال کردم خدایی😁

هوزان

14 Jul, 09:08


-آدمهای ساکت جذابترن!
از نظر من این جمله کاملا غلطه،
آدمهای ساکت رنج دیده ‌ترن!
ولی شاید فکر کنین بعضی آدما هستن همش مشغول حرف زدنن و رو اعصاب آدمن؛ درسته منم موافقم!
تفاوت این ها در حرفیه که ما میزنیم؛ اگه حرف، تعجب و کنجکاوی و حیرت خودمونه، خیلی قشنگ میشه، ولی اگه حرف صرفا تلاشی برای جلب توجه دیگران باشه رو مخه!
اینارو ما ناخوداگاه میفهمیم ولی از کجا؟ حرفهایی که از سر تعجب و حیرتن، تازن، انگار جدیدن، شاید حرف خیلی پیش پا افتاده‌ای باشه ولی ذوقی که برای گفتنش داریم، آدمارو مشتاق شنیدن میکنه!
کودک هر چیزی رو که میبینه و ازش متعجب میشه رو توضیح میده؛ حیرت نیروی محرکه کودکه برای گفتن!
در پی بی توجهی هایی که از طریق بزرگسالانش میبینه، حالا به دلایل مختلف، یکیش ممکنه اینجوری باشه که مادرشو از خواب بیدار کرده که بهش بگه توپ رو زدم به بخاری صدا داد، یا برادرش وسط بازیه میره صداش میزنه که یه پرنده اون بالا دیدم خیلی بزرگ بود و خب بدترم میشه، اگه باهاش دعوا کنن، تنبیهش کنن و باهاش مخالفت کنن!
بعدش کودک تصمیم میگیره، بازگو کردن تعجب هاش رو پنهان کنه، یا بگرده ببینه چی بگه و چجوری رفتار کنه که احساس خطر نکنه از اینکه بزرگسالانش دوباره مخالفت کنن، پس مدام دنبال حرفایی میگرده که بنظرش برای اطرافیانش جالبن و نه برای خودش! این میشه که در بزرگسالی مدام در تلاشه که ادمارو سریع بشناسه که بتونه توجهشون رو جلب کنه، ارتباطات یک سوال بی جواب براش باقی میمونه!
در مورد اون آدمی که سکوت میکنه، جریان اینه که در کودکیش انقدر هیچ راهی برای توجه گرفتن والدین و بزرگسالانش پیدا نکرده، چون احتمالا افسرده بودن، یا خیلی مضطرب، یا مدام درگیربودن و وقتی براش نداشتن، و حتی ممکنه انقدر جنگ و دعوا زیاد بوده که وقتی برای خودش پیدا نکرده، بصورت کلی سکوت میکنه، این علاقه ما به ادمهای ساکت، ارتباط ناآگاهانه ما با کودک رنج دیده درون اون آدمه، آدمای ساکت جذاب حرف میزنن، چون انقدر سبک سنگین میکنن کلمات رو، و تو ذهنشون ویرایش میکنن تا حرف شمرده و جذاب میشه!
براش دست میزنن و اون یاد میگیره همیشه اینجوری حرف بزنه، و کسی به رنجی که در حین ویرایش کلمات در ذهنش میکشه توجهی نداره!
در هردو حالت ما چیز خیلی بزرگی رو از دست دادیم و بخاطر همینم هست سردرگمیم!
کنجکاوی و حیرت؛
احساس خطر کودک از بازگو نکردن چیزها، یعنی از بین رفتن تعجب، حیرت و کنجکاوی؛ و این یعنی مرگ انسان، یعنی خاموش شدن شور و ذوق زندگی!
ما از آدمای ساکت خوشمون نمیاد، احساس ترحم و دلسوزی میکنیم نسبت بهشون، آدمای ساکت جذاب نیستن؛ ما با آدما ساکت ناخوداگاه احساس همدردی میکنیم! اثری نامشخص از خودمون رو، از کودکیمون رو توشون پیدا میکنیم!
تمام ذهنیت هر دو دسته میشه اینکه الان چی بگم بقیه خوششون بیاد؟ چجوری حرف بزنم؟ و این یعنی مدام باید در حال آنالیز و شناسایی دیگران باشه؛ از چی خوششون میاد؟ به چی علاقمندن؟ سوالای بی جواب و بیهوده، چون احتمالا ما امروز حرف جدیدی میشنویم چیز باحالی میبینیم و قطعیتی نیست بگی سلایق و علایق ادمها رو میشه شناخت!
و این مصیبت یعنی من دیگه وجود ندارم، یعنی دنبال کنجکاوی های خودم نمیرم، دنبال سوالات خودم نمیرم، مدام دارم در یک فرایند ذهنی پر فشار و رنج‌آور به کنجاوی هام و حیرت هام جهت میدم، جهتی که نیاز من به گرفتن توجه و محبت رو ارضا کنه!
بنظرم بلوغ یعنی تعادل برقرار کردن بین اینا، دنبال کنجکاوی های خودمون رفتن و توضیح دادن به دیگران، به فرم و قالب خودمون، چیزایی که چنان برای خودمون جالب و حیرت انگیزن که هیچ اهمیتی برامون نداره که دیگران در موردش چه نظری میدن؟
دقیقا مثل همون دوران کودکی، سه، چهارسالگی که قشر لوب پیشانی (تحلیل و انالیز) تکامل پیدا نکرده!
اینجوری دنبال چیزای باحال و تازه‌ایم برای خودمون!
بنظرم از گفتن و حرف زدن نترسین، از این بترسین که ندونین این کنجکاوی خودتونه یا دارین برای دیگران کنجکاوی میکنین؟

🖊️#معید_زاهدی
@Hozanem

هوزان

14 Jul, 07:08


🖌️#آلن_دوباتن
📚#معنای‌زندگی
@Hozanem

هوزان

09 Jul, 08:31


آنقدر از خودتان عکس نگیرید!
از من می‌شنوید فیلم بگیرید،
عکس شما را از انسان به شیء تبدیل میکند!
ما اشیاء را استفاده میکنیم،
ولی با انسان‌ها صحبت میکنیم!
زیادم کار کنید، آنقدر کار کنید تا از خودتان عصبانی شوید! دوستانتان را هم درست انتخاب کنید، دوستان رنج کشیده، دوستان رنج دیده، دوستان اهل زحمت!
اگر دوستانتان آدمهای علاف باشند، از کار کردن متنفر می‌شوید، کسی که از کار کردن دوری می‌کند، از یادگیری هم فرار می‌کند.
مجبور است با دوستانش عکس بگیرد، چون زندگی نمی‌کند، زندگی را نمی‌شود با عکس نشان داد، وسیله ها و اشیاء را چرا!
می‌شود از بدن لخت عکس گرفت، ولی نمی‌شود از حرف‌های لخت و صادقانه عکس گرفت!
اگر می‌خواهید خودتان را به اشتراک بگذارید، صدا ضبط کنید، از لحظاتتان فیلم بگیرید، دماغتان را جمع نکنید، نیم‌رختان را جلوی دوربین نندازید، تمام وجودتان را بندازید، صدایتان، حرکاتتان، خنده‌هایتان!
سراغ چیز های سخت بروید، کارهای سخت بکنید، آنقدر سخت که خودتان و زندگیتان یادتان برود، زیاد کار کنید، بزور کار کنید، خودتان را مجبور به کار کردن کنید. کار کردن را یاد بگیرید، کار کردن از همه چیز مهم تر است، خسته شدن را لازم داریم، خستگی و نایی برای فکر کردن نداشتن!
با گریه کردن به کار کردن ادامه دهید، با زخم شدن به کار کردن ادامه دهید، آنقدر کار کنید که دیگر خستگی معنایی نداشته باشد، که دیگر از کار کردن فرار نکنید، بعد دیگر کار نکنید! یاد بگیرید، آنقدر یاد بگیرید که بتوانید بسازید، انقدر یاد بگیرید که در یک عکس خلاصه نشوید، آن هم با نیم تنه، یا کراوات!
اگر یادتان نیست یادتان بیندازم، استخری بزرگ منتظر شماست، بعضی ها خودشان را در آن پرت می‌کنند، بعضی‌ها اصلا به استخر فکر ‌نمی‌کنند، بعضی ها جرات ندارند، بعضی ها فکر ‌میکنند و می‌ترسند! هر شب شما وقت خواب، پاهایتان را داخل استخر می‌کنید، استخر دیروزتان را می‌بلعد، تخلیه می‌شود، صبح دوباره متولد می‌شوید، پر میشود، بعد یک روز دیگر متولد نمی‌شوید، استخر شمارو با خود می‌بلعد! همین الان دست به کار شوید، از زندگی انتقام بگیرید، دوستانتان را نقد کنید، بروید آنقدر کار کنید که هرشب تنی به استخر زده باشید!
خانه نمانید، بیرون بروید، در جوانی یا پیری معلوم نیست، همه باید در آن استخر شنا کنند!
اگر عکس می‌گیرید، یعنی کار نمی‌کنید، یعنی عصبانی نمی‌شوید، فقط غمگینید، اگر عکس می‌گیرید، یعنی نمی‌خندید، لبخند می‌زنید، اگر عکس می‌گیرید، یعنی زندگی نمی‌کنید فقط زنده‌اید، عکس نمی‌تواند زندگی را نشان دهد…
و در آخر زیاد بازی کنید، وقت برای بازی کردن زیاد است، به اندازه کارتان بازی کنید و بخوانید و یاد بگیرید، جوری که نشود عکس گرفت از زندگیتان فیلم هم به سختی!
منظور من این است با تمام وجود حضور داشته باشید!

#معید_زاهدی
@Hozanem

هوزان

08 Jul, 13:46


📚#نون_نوشتن
🖊️#محمود_دولت‌آبادی

اگر در جریان نیستین کتاب نون نوشتن مجموعه یادداشت های محمود دولت آبادیه…

@Hozanem

هوزان

05 Jul, 16:29


آیا رفتار و گفتارم تو را جذب کرده،
می‌خواهی مرا گام به گام دنبال کنی؟
فقط به خویشتن وفادار بمان،
در آن صورت آرام آرام از من پیروی کرده‌ای.

#فریدریش_نیچه
@Hozanem