The latest content shared by فیلمها و احساسها on Telegram
فیلمها و احساسها
26 Feb, 20:28
221
نمیتوان گفت آثار گدار جستارند، بلکه آنها «واجد جستار» یا جستاریاند پیوسته آمیخته با بُعد خودنگارهای ازیکسو، و داستانی از سوی دیگر. و در هر یک از این آثار، نسبتهای میان عناصرْ متضمن آن مواضع متفاوتاند، چنانکه تکینگیِ درونی هر اثری را تعیین میکنند. و شاید بتوان گفت وظیفهی نقدِ دقیق عبارت است از ارزیابی آن نسبتها و نوسانهای پیوستهشان و همچنین آمیختگی آنها با سایر ژانرها و زیرژانرها، و میانهای ندارد با تلاش مذبوحانه در طبقهبندی بیاندازه انتزاعی با استفاده از مقولههایی که گرچه در اندیشیدن بهکار میآیند و در زندگیْ کاربردیاند و به دادِ فهرستهای راهنما در کتابخانهها میرسند، اما همیشه به یک اندازه نادرست و درستاند.
بیشک موفقترین جستارساز کنونی، و احتمالاً بهترین فیلمساز ناشناسماندهی معاصر، هارون فاروکیِ چکسلواکیالاصلِ اهل آلمان است. او که پیشتر منتقد فیلم بوده و در «روابط طبقاتی» استروب/اوئیه ایفای نقش کرده از آن آدمهای ناسازگاری است که مُهر مینیمالیستی بدیعی بر ساختار روابط طبقاتی در سرمایهداری متأخر میزند. فاروکی، در سراسرتقریباً بیست شاهکار غیرداستانیاش، گنجینهای فرمال و عامدانه بیروح ـ برداشتهای بلند و حرکتهای مکانیکی دوربین ـ و شیفتگیای اساسی به تجربهی شبیهسازیشده و فتیشیسم کالایی را بسط میدهد.
فوتوپلی: مطالعهای روانشناختی، و نوشتههای دیگر هوگو مونستربرگ گردآورنده: آلن لَنگدِیل ترجمهی سجاد نوروزیآذر چهارمین کتاب از مجموعهی «نظریه و فرهنگ فیلم» نشر بان
«هيروشيما عشق من» به صورت غير مستقيم ارجاعى است به يك سنت دوسویهٔ مذهبى و ادبى. دايرهٔ واژگانی اين اثر اغلب برآمده از شیوهٔ نوشتارى كتب مقدس است: مثلا اشاره به «كودكان شهيدِ» هيروشيما يا برداشتى آزاد از حكمى كه مسيح خطاب به فريسيان بر زبان آورد: «كاش آنهايى كه هيچوقت مثل من اين طور از خود بیخود نشدهاند اولين سنگ را به سمتم پرتاب كنند.» درونمايه جاودانى عشق بين دو دشمن نيز در مسيرى قرار میگيرد كه رومئو و ژوليت گل سرسبد آن است.
میزوگوچی اینگونه ترحم ما را برمیانگیزد که دایرههای توپر را با خطوط تیز قطع میکند و بعد پس مینشیند تا کل خطوط را ذیل قوسی فراگیر جا دهد. در لحظهای استثنایی، این دو شکل هندسی به منزلهی استعارهای از خودِ سینما با هم ترکیب میشوند. زمانی که بردهی دختر تازهوارد را از جزیرهی سادو میآورند، آنجیو به او نخریسی یاد میدهد. نخ نشانگر تداوم آوازی که میخواند، افسانهای که به آن تعلق دارد و در نتیجه، رگوریشهی آن فرهنگ است. اما نخریسی ـ و خاصه چرخهایی که نخ روی آن جمع میشود ـ را باید همچون پروژکتوری در نظر بگیریم که داستان جاری را نشانمان میدهد. این میتواند شمایلی از فیلم در زمان ماضی کامل باشد که تماماً و یکباره بر ما عرضه میشود، هرچند نمایش آن فریمبهفریم بوده است.
يكى از مضامين مهم وسترن اين است: مردانگی يعنى شهامت كشتن در مواقع لزوم. «نابخشوده» موشكافانه مىكوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه منظور از اين مردانگی چيست و چه جور آدمهايى مايلاند اين وظيفه را تقبل كنند. در وجود قهرمان وسترنِ كلاسيك، هميشه كمى طبيعت وحشى نهفته است. در «نابخشوده»، اين وحشیگری با قوت بيشترى نمود مىيابد و به راحتى «بخشوده» نمىشود.
جهانِ روى پردهٔ فيلم دراير پژواك اين سنگنبشته و سرود لاتين است كه گاه روى سنگقبرهاى قديمى ديده مىشود: Media in vita morte sumus (در میانهٔ زندگی مردهایم). اما ترتیب عبارت لاتين به همان اندازه معنى عكس مىدهد: «در ميانهٔ مرگ زندهايم.» در جهان خونآشام، نه زندگی وجود دارد و نه مرگ؛ چيزى نيست جز وجود سرد و هميشگی اشباح. اينجا ديگر از فروغ چهرهها خبرى نيست. آنچه از عشق بر صورتها به نمايش درمىآيد اضطراب و دلهرهاى است عميق يا خلسهاى ديوانهوار در مواجهه با چیزی كه صرفاً مى تواند ويرانگر باشد. فضا مملو از سردى است؛ اشياى موجود در آن بىرنگ و رو هستند؛ حتى خودِ نور كمرنگ و بىرمق است.
خاطرات فیلمها در تاروپود خاطرات زندگیام عجین شدهاند. در خلال یک ربع قرن (تقریباً از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۶۰) که سینمارفتن جزئی از عادت هفتگیام بود، تحقیقنگاری دربارهی فیلمها آن مایه به ذهنم خطور نمیکرد که نگارش زندگینامهی خودنوشتم در ذهنم بود. حالا که صفحات بعدی را به انجام رساندهام، احساس میکنم مشغول نوشتن نوعی خاطرات متافیزیکی بودهام ـ نه داستان دورهای از زندگیام بلکه شرحی از شرایطی که برآورده کرده است.
مورنائو با «طلوع» اثرى خلق كرد كه در آن احساسات آمريكايى و اروپايى به جاى تقابل با هم تركيب شدهاند. همانطورى كه تونى رينز گفته اين فيلم «تركيب تقريباً جادويى ايدهآلهاى آمريكايى و اروپایى است». هسكل با استفاده از استعارهاى كه به محوريت زوج در اثر مورنائو اشاره دارد مىنويسد: «طلوع اوج غنايى استحاله اكسپرسيونيسم آلمانى است كه با فناورى آمريكايى ازدواج كرده.»