جهان فرزانگان @farzaneh_3dr Channel on Telegram

جهان فرزانگان

@farzaneh_3dr


فکر را درکانال ما متحول کنید .خانه تکانی مغزی در شعر 'فلسفه'عرفان وروانشناسی و زندگی
و ... اندیشیدن ؛ که مهمترین رکنِ زندگی انسان است .

جهان فرزانگان (Persian)

به کانال تلگرام جهان فرزانگان خوش آمدید! این کانال تحت نام کاربری @farzaneh_3dr با محتوایی متمایز و متنوع در حوزه های شعر، فلسفه، عرفان، روانشناسی و زندگی فعالیت می‌کند. با پیوستن به این کانال، فرصت آشنایی با اندیشه های متنوع و ارزشمندی درباره معنای زندگی و انسان را خواهید داشت. آیا به دنبال تحول در فکر و بازنگری در زندگی خود هستید؟ اگر بله، پس کانال جهان فرزانگان به عنوان یک خانه تکانی مغزی برای شماست! هر روز با مطالب جدید و الهام بخش، این کانال برای شما فضایی روحانی و تفکری را فراهم می‌کند تا با اندیشه های ارزشمند و پر انرژی، زندگی خود را بهتر و معنوی‌تر کنید. پس از این به بعد، دعوت به پیوستن به جهان فرزانگان را پذیرا باشید و با ما همراه شوید تا با هم، دنیایی پر از حکمت و زیبایی را کشف کنیم.

جهان فرزانگان

18 Nov, 07:30


🌾


تنم در وسعت دنيای پهناور نمی گنجد
روان سركشم در قالب پيكر نمی گنجد
مرا اسرار، از اين گفتگو بالاتر است اما
به گوش مردم از اين حرف بالاتر نمی گنجد
مرا خواب آنزمان آيد كه در زير لحد باشم
سر پرشور اندر نرمی بستر نمی گنجد
توانگر را مخوان در گوش دل اسرار درويشی
كه در خشخاش، خورشيد بلند اختر نمی گنجد


@Farzaneh_3dr

حیدر یغما خشتمال نیشابوری

جهان فرزانگان

17 Nov, 04:51


🌾


*حـــــکایت *

*روزی شاه عباس* به همراه وزیرش *شیخ بهایی* و چند تن از فرماندهان به شکار می روند.
*در بین راه ، شاه عباس به شیخ بهایی گفت:*
یاشیخ! نقل ، داستان ، یا پندی بگوئید که این فرماندهان با ما آمده اند درسی گیرند!
*شیخ بگفتا ؛این سه تپه خاک را میبینید؟ گفتند بله*
*شیخ گفت*
خاک آن تپه اولی
بر سر کسی که راز دلش را به هر کسی بگوید
حتی به همسرش!
*گفت آن تپه وسطی رامیبینید؟*
گفتند! بله ، شیخ گفت خاک آن تپه بر سر کسی که به آدم بی اصل و نسب و بی نام و نشان خدمت میکند.
*شیخ گفت آن تپه (آخری) سومی را می بینید؟گفتند بله*
شیخ گفتا خاک آن تپه بر سر کسی که خود تلاش نمی کند و بزرگترها دائم به او خدمت میکنند
*شاعباس* گفت آن دو مورد اول بماند ، اما بند سوم به من خطاب شده؟؟ چه بدی به شما کردم؟
*شیخ گفتا* اگر صبر کنید جواب هر سه را یکجا خواهم داد
مدتی گذشت شاعباس آهوی بسیار زیبایی داشت و با اسبش دور آهو میدوید و سرگرم میشد، برای این آهو هر روز وقت کافی می گذاشت
تا اینکه روزی شیخ بهایی آهوی شاه عباس را می دزدد و در جایی مخفی می کند و گوسفندی را سر می برد و در کیسه ای گذاشته و به خانه می برد
*همسرشیخ بهایی* با دیدن کیسه خون آلود جویای محتوای آن میشود که شیخ در جواب می گوید این آهوی شاه عباس است که کشته ام.
*همسرشیخ بهایی* شیون کنان بر سر خود میزند و با لحنی تند میگوید:متوجه هستی چکاری انجام داده ای؟ شاه عباس اگر متوجه شود گردنت را خواهد زد ، دلیل این کارت چی بوده؟
*شیخ* می گوید من وزیر شاه عباس هستم اما او اصلاً به من و خدمات من توجه نمی کند و بیشتر وقتش را با این آهو سپری میکند ، از ناراحتی این کار را انجام دادم و قرار نیست کسی بفهمد! فقط من وتو می دانیم آن را درگوشه حیاط خاک می کنیم وکسی هم متوجه نمی شود ممکن است ، رفتار شاه با من بهتر شود ، خبر گم شدن آهو به گوش شاه عباس می رسد ، وی عده ای را مأموریافتن آهو در شهر و بیابان میکند اما هیچ خبری ازآهو نیست
*شاه عباس* هزار سکه طلا را برای یافتن آهو جایزه تعیین میکند ، خبر هزار سکه به گوش *همسرشیخ بهایی* میرسد و بی وقفه به دربارشاه میرود تا خبر کشته شدن آهو را بدهد و هزار سکه جایزه اش را دریافت کند.
*شاه عباس* باشنیدن این خبر شیخ را احضار می کند تا دلیل این کارش را بگوید؟ شاه عباس فریاد می زند شیخ من چه بدی و چه کوتاهی در حق تو و خانواده ات کرده ام که جوابش این باشد ؟
*شیخ گفت* اعلاحضرت از آن جایی که من وزیر شما بودم ، اما هیچ وقت به من توجه نکردید و بیشر وقت خود را با بازی کردن با آهو می گذراندید و من هم از سر حسادت آهو را دزدیده وسر بریدم.
*شاه عباس* عصبانی شد و جلاد را خبر کرد و به او گفت سزای اعمال شیخ قطع گردن اوست همین جا حکم را اجرا کن و گردن شیخ بهایی رابزن
*جـــــلاد*
شمشیرش را بالابرد ودرحین فرودآمدن رو به پادشاه کرد و گفت اعلاحضرت شیخ خیلی به من وخانواده ام لطف داشته و من توان چنین کاری را ندارم مرا عفو بفرمایید
*شاه عباس جلاد بعدی و جلادان دیگر رافراخواند*
اما هیچکدام راضی نبودند که گردن شیخ بهایی را بزنند.
شاه عباس گفت صد سکه طلا به هر کسی می دهم که امروز گردن شیخ را بزند
*خبر به نگهبان قصر پادشاه رسید*
به سوی شاه عباس آمد و گفت صد سکه را بدهید من گردن شیخ را خواهم زد!
شمشیر را ازجلاد گرفت بالا برد موقع فرود آمدن شمشیر ، شیخ گفت دست نگه دارید آهو زنده است ، من او را نکشته ام
شیخ به خدمتکارش دستور داد تا آهو‌ را بیاورد.شاه عباس متعجب شد و دلیل این کارش راپرسید؟
*شیخ گفت*
*زمانی باهم به شکار رفتیم و به من گفتی به این جوانان پندی بیاموز و من خاک آن سه تپه رامثال زدم که باعث نگرانی شما شد!*
الان جواب آن پند همین است
*گفتم:*
خاک آن تپه اول بر سر کسی که راز دلش رابه هر کسی میگوید حتی به همسرش
همسر من که پدر فرزندانش بودم راز نگهدار من نبود ومرا به هزار سکه طلا فروخت
*پس خاک آن تپه اول برسرمن که راز دل خودم را برای کسی بازگو کردم!*
شاه عباس حیرت زده از دو تپه خاک بعدی پرسید:؟
*شیخ گفت به یاد بیاوریدگفتم خاک آن تپه دومی ، بر سر کسی که به آدم بی اصل و نسب خدمت کند*
این *نگهبان* در گوشه شهر گدایی میکرد و شکم زن و بچه اش را نمیتوانست سیرکند !من به اوخدمت کردم واو را به قصر آوردم صاحب مال وزندگی پست و مقام کردم وحالا بخاطر صد سکه قصد زدن گردن مرا داشت
*پس خاک آن تپه دوم هم برسرمن که به آدم بی اصل ونصب خدمت کردم*
و آن تپه سوم که گفتم خاکش بر سر کسی که روی پای خود نایستد به بزرگترازخودش خدمت کند
من که وزیر شما بودم سالها به شما مشاوره دادم و هزاران کار نیک وخیر در شهر و در راه خدمت به شما انجام دادم
بخاطر یک آهو می خواستید گردن مرا بزنید که سالها به شما وفادار بوده ام

*پس خاک آن تپه سوم هم بر سر من*

@Farzaneh_3dr

جهان فرزانگان

13 Nov, 11:46


🌾


اينايي که کسي از کاراشون سردرنمياره،
اينايي که کاراشونو هميشه ساکت و آروم انجام ميدن،
اينايي که عشقشون لباس مشکيه،
اينايي که دلشون نمياد وقتي که خوابي بيدارت کنن،
اينايي که روزا براشون بي معني شده و شبا فقط کار ميکنن، اينايي که با ديوار، خونه ها يه دنيا خاطره دارن، اينا رو خيلي زياد مواظبشون باشيد، اين لامصبا دزدن.


@Farzaneh_3dr

جهان فرزانگان

08 Nov, 03:19


🌾


امیدوارم برنده بشی ، توی اون جنگی که به هیچکس درباره‌ش نمیگی.


@Farzaneh_3dr

جهان فرزانگان

30 Oct, 04:55


🌾


ظاهرا ناصراادین شاه  اول  کسی بود که  پیشنهاد تشکیل کشور یهودی رو داده.

@Farzaneh_3dr

در صفحه ۱۴۱ «سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ» (چاپ سال ،۱۳۶۲ انتشارات مشعل)، در بخش سفر ناصرالدین شاه به پاریس، مطلبی را درباره دیدار او با یکی از اعضای خانواده روتشیلد، یکی از مشهورترین خاندان‌های یهودی می‌خوانیم.
پیشتر در فکت‌نامه ادعای شاخ‌دار دست‌بوسی پاپ از اعضای این خانواده را بررسی کرده بودیم.
در کتاب می‌خوانیم:
روچیلد معروف یهودی هم که بسیار با دولت است به حضور آمد، صحبت شد، حمایت یهودی‌ها را زیاد می‌کرد و از یهود ایران عرض می‌کرد که باید آسوده باشند. به او گفتم شنیده‌ام شما برادرها هزار کرور پول دارید، من بهتر می‌دانم که پنجاه کرور به یک دولت کوچک یا بزرگی بدهید، مملکتی را بخرید و آنچه یهود در دنیا هست آنجا جمع بکنید و خودتان رئیس آنها بشوید و همه را آسوده راه ببرید و این طور متفرق نباشید. بسیار خندیدم و جواب نداشت به ما بدهد و به او حالی کردم که من به جمیع ملل خارجه که در ایران هستند حامی هستم».

جهان فرزانگان

28 Oct, 13:25


🌾

‏اگر گذشته هنوز اذیتت می‌کند

پس هنوز نگذشته است..!


@Farzaneh_3dr
موراتهان مونگان

جهان فرزانگان

27 Oct, 14:50


🌾


چنین است آغاز و فرجام جنگ

یکی تاج گیرد، یکی گور تنگ


@Farzaneh_3dr
فردوسی

جهان فرزانگان

23 Oct, 12:40


🌾

همه عالم تن است و ایران؟ دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

@Farzaneh_3dr

هفت پیکر نظامی

1,530

subscribers

4,245

photos

168

videos