Últimas Postagens de ❤️فقط شعر❤️ (@faghatsherrr) no Telegram

Postagens do Canal ❤️فقط شعر❤️

❤️فقط شعر❤️
به کانال شعر خودتون خوش اومدین و خیر مقدم 💞
لینک کانال:
https://t.me/+Tr1ZKbqVXFgwNGY0

لطفا برای دوستانتون نشر دهید لینک کانال رو چنانچه باعث رضایت شما بزرگواران می باشد
4,579 Inscritos
25 Fotos
22 Vídeos
Última Atualização 01.03.2025 05:06

Canais Semelhantes

Explore Hub
1,113 Inscritos

O conteúdo mais recente compartilhado por ❤️فقط شعر❤️ no Telegram


غیر من در دل تو هیچ کسی خاص نشد
هیچ کس چون تو به من این همه حساس نشد

تو همان درس که هر ترم به من می افتاد
هر چه من خواستمش پاس کنم.. پاس نشد

تو صلیبی که مرا هر چه به آن کوبیدند..
زخم های تن من در تنش احساس نشد

مثل یک گندم آفت زده ، که می خشکید..
خواستم گردن من را بزند داس.. نشد

هر چه من رشته الیاف تو را چسبیدم..
سر این رشته جدا از ته کرباس نشد!

سالها باغ لبانم به تو خوش بود.. اما
عاقبت حاصل لبخند تو گیلاس نشد..

آه ای سنگ که مهرت به دل من افتاد..
هیچ کس در دل من بعد تو الماس نشد.




#علی‌_نیاکویی‌_لنگرودی

تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
من گرفتارِ کمندم تو چه دانی که سواری؟

کس چنین روی ندارد تو مگر حورِ بهشتی؟
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری

عرقت بر ورقِ روی نگارین به چه ماند؟
همچو بر خرمنِ گل قطره‌ء بارانِ بهاری

طوطیان دیدم و خوش‌تر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری

ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان؛
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری؟

آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری

هم اگر عمر بُوَد دامن کامی به کف آید
که گل از خار همی‌آید و صبح از شب تاری

سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بُوَد هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری

در قلب من، به جز تو کسی نیست پادشاه
فاتح شده ای قلب ِ مرا با کمی نگاه

میدان عشق جای گریز از نبرد نیست
مردانه  آمدم به مصاف تو ، بی سلاح

قلبم نداشت  چاره ای جز عاشقت شدن
بودی از ابتدا به  دلم ، آخرین پناه

سوسو نکن ستاره ی بختم که می شوی
تنها ترین چراغ شب اندیشِ کوره راه

مقصد بهانه یست که ما مال هم شَویم
راهی ست رفتنی، به نظر گر چه  اشتباه

#اکبر_باباپور

برتیرِ نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد

چشم تو به زیبایی خود شیفته ‌تر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد

با عشق بگو سربه ‌سر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد!

گفتیم دَمی با غم تو رازِ نهانی
عالم همه را شور و شرِ اشک خبر کرد

سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد

یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد

بی‌صبر و شکیبم، که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزانِ سفرکرده، سفر کرد

باید به میانجی‌گری یک سرِ مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد

#قیصر امین‌ پور

در قلب من، به جز تو کسی نیست پادشاه
فاتح شده ای قلب ِ مرا با کمی نگاه

میدان عشق جای گریز از نبرد نیست
مردانه  آمدم به مصاف تو ، بی سلاح

قلبم نداشت  چاره ای جز عاشقت شدن
بودی از ابتدا به  دلم ، آخرین پناه

سوسو نکن ستاره ی بختم که می شوی
تنها ترین چراغ شب اندیشِ کوره راه

مقصد بهانه یست که ما مال هم شَویم
راهی ست رفتنی، به نظر گر چه  اشتباه

#اکبر_باباپور

یک‌طرف دل بود و یک سو منطق و من بی‌قرار
دل هوایی بود و منطق"  عاصی از  این روزگار

دل چنان می‌خواست که منطق حریف آن نبود
وای اگر  از کف  رَود  عقلی که شُد  بی‌اختیار

جمع را با حاصل یک تَن که می‌سنجی نکوست
او که دل را  داده می‌فهمد جهان  یعنی نگار

عاشقی هم کار هرکس نیست باور کُن رفیق
دل به این کار آمده ، از دل  چه باید انتظار؟

عقل می‌گفت‌ش که دل باید بیاندیشد کمی
دل به احساس‌ش ولی دارد همیشه ابتکار

عاقلان" دل‌ در قُمار عشق مستی می‌کند
منعِ شرع و عرف و دین این‌جا ندارد اعتبار

.
خلوت نشين خاطر ديوانه ي مني
افسونگري و گرمي افسانه ي مني

بوديم با تو همسفر عشق سالها
اي آشنا نگاه که بيگانه ي مني

چون موج سر به صخره ي غم کوفتم ز درد
دور از تو اي که گوهر يک دانه ي مني

خالي مباد ساغر نازت که جاودان
شورافکني و ساقي ميخانه ي مني

آنجا که سرگذشت غم شاعران بود
نازم تو را که گرمي افسانه ي مني

#شفيعي_کدکني

بیا به خلوت تنهایی‌ام اشاره بریز
به زمهریر لبم، با لبت شراره بریز

بیا و بر نفسِ تنگ و جانِ بی‌رمقم
به لطفِ‌هرمِ‌ تنت طاقتی دوباره بریز

بیا و عطرِ تنت را به روی پیرهنم
مثالِ عطر خوشِ غنچه‌ای بهاره بریز

بیابه‌گوشه‌یِ‌چشمت‌که ماهتابِ‌من‌است
به چشمِ منتظرم اندکی نظاره بریز

بیا ومعجزه کن با طلوع روشنِ عشق
امیدِ صبح بر این قلب تکه پاره بریز

در انتظارِتو‌چشمم‌به‌آسمانِ‌شب است
بیا و بر شب تاریکِ من ستاره بریز

#مجتبی_خوش_زبان

نوشتم اسم تو را هم کنار دلتنگی
بمانَد این غزلم یادگار دلتنگی

نگاه میکنم از پشت روزهای سیاه
به شهرِ رفته فرو در غبار دلتنگی

غروب‌های کمین کرده در خیابان‌ها
کشیده دورِ نگاهم حصار دلتنگی 

در انقلاب نگاهت هنوز درگیرم
دهان کوچه پُر است از شعار دلتنگی

به هر که میرسم از رفتن تو می‌گویم
روایتی شدم از انتشار دلتنگی

رفیق شانه به شانه! ببین که سر دادم
به یاد موی بلندت به دار دلتنگی

پس از تو خانه همین قبر کوچک و تاریک
بغل گرفته مرا از فشار دلتنگی

#حسین_سبزواری

اصلاً نمی‌شد باورم ، روزی گرفتارت شوم
پاگیر بند محکم‌ات ، درگیر تکرارت شوم

یادش که می‌افتم دلم، دریایی از خون می‌شود
آن شب که در خلوت به خود، گفتم خریدارت شوم

اصلاً نفهمیدم چه شد ، اصلاً نمی‌دانم چرا؛
گفتم بله! امضا زدم! تا یار و غمخوارت شوم

«کافر اگر عاشق شود بی‌پرده مؤمن می‌شود»
باور نمی‌کردم چنین؛ مؤمن به اِنکارت شوم!

تصمیم احساسی من! منجر به ناکامی شود
با یک نظر عاشق ، ولی یار دل‌آزارت شوم!

حالا که فهمیدم مرا اصلا نمی‌خواهی، بدان
جُرمت سکوتت بوده تا؛ آنگونه بیمارت شوم

شاید فریبم داده‌ای ، شاید فریبت داده‌ام!
مهری نمی‌بینم، چرا ، عمری بدهکارت شوم؟

پرویز_شالی