❤️فقط شعر❤️ @faghatsherrr Channel on Telegram

❤️فقط شعر❤️

@faghatsherrr


به کانال شعر خودتون خوش اومدین و خیر مقدم 💞
لینک کانال:
https://t.me/+Tr1ZKbqVXFgwNGY0

لطفا برای دوستانتون نشر دهید لینک کانال رو چنانچه باعث رضایت شما بزرگواران می باشد

❤️فقط شعر❤️ (Persian)

به کانال "❤️فقط شعر❤️" خوش آمدید! این کانال یک فضای خوشا و آرام برای علاقمندان به شعر است. اگر شما هم دوست دارید از زیبایی و عمق کلمات شعر لذت ببرید، این کانال مناسب شماست. در اینجا شعرهای زیبا، عاشقانه، تراژیک و انگیزشی منتشر می شوند. شما می توانید از خواندن و شنیدن شعرهای انتخابی کانال لذت ببرید و با دوستان خود نیز این جایگاه زیبا را به اشتراک بگذارید. برای عضویت در این کانال و دسترسی به آخرین شعرها و نوشته ها، می توانید از لینک زیر استفاده کنید: https://t.me/+Tr1ZKbqVXFgwNGY0 nلطفا این لینک را برای دوستانتان نیز ارسال کنید و از زیبایی شعر با هم بیشتر لذت ببرید. شعرها همیشه می توانند بهترین دوست شما باشند و در لحظات خوب و بد زندگیتان همراه شما باشند. به کانال "❤️فقط شعر❤️" بپیوندید و از جادوی کلمات لذت ببرید.

❤️فقط شعر❤️

23 Jan, 21:46


شاید این عشق به تعبیر تو کوچک باشد
یا که باور نکنی ؛ یا به دلت شک باشد

حال من بی تو همان کودک بی حوصله است
که شب و روز ؛ به دنبال عروسک باشد

بی تو مهتاب شبی ... وای دلم میلرزد
پیچ این کوچه اگر بی گل پیچک باشد

بخت و اقبال من این بود که سهمم از عشق
آخر قصه ؛ هم آغوشی بختک باشد

❤️فقط شعر❤️

23 Jan, 21:46


دوستت دارم و دیوانه ی چشمان توام
مثل یک کلبه ی ویران شده ویران توام

دوستت دارم و از گفته ی خود خوشحالم
گفته ام عاشقم و واله و حیران توام

دوستت دارم و عاشق به دو ابروی توام
مثل جسمی تویی و من به مثل جان توام

دوستت دارم و رسوای جهانم ز رخت
تو شهنشاهی و من حاجب و دربان توام

دوستت دارم و مهرت به دلم جا کرده
تو چو ابری و خودم بارش باران توام

❤️فقط شعر❤️

23 Jan, 21:41


ای گلم ،یار دلم ،چون نفسم
من بپایت چه بریزم که خود خاروخسم

بوی دلداررسد ،از پس آن ابادی
رفت، ازوقت قرارم  ،کشاید نرسم

سربه حیرانی و گم گشتگی ام عذر بنه
با شراب شب یلدا به زبان ملسم

من که سرباز فداکار،چه میفرمایی
تو فقط بانگ براور ،به برت دسترسم

خفته آن اول وقتم به نماز سر صبح
یاد تو دردلمو ،من که چنین درجرسم

خواب دیدم به سرکوچه ما میایی
رفته آن سوی نگاهم که چنین در هوسم

ای خدا،  یاد شفیقم به تو آمیخته شد
من ازآن منتظرانِ  شفق دادرسم

❤️فقط شعر❤️

23 Jan, 13:05


مرا آتش بزن... من سوختن را دوست مى‌دارم
من از ققنوسها آموختن را دوست مى‌دارم

به شب آويختم فانوس زرين خيالم را
غزل در نيمه‌شب افروختن را دوست مى‌دارم

نه اينكه با سياهى الفت ديرينه دارم، نه...
نگين بر چادرِ شب دوختن را دوست مى‌دارم

دلم گنجینه‌اى از زخمهاى سرخ یاقوتی‌ست
چنان خاکم که گنج اندوختن را دوست مى‌دارم

تو را وقتى كه عطرت در دلم پيچيد فهميدم
براى درك آهوها خُتَن را دوست مى‌دارم

بهشتى بى‌بها و بى‌بهانه نيست جز قلبم
به دنيا حال خود نفروختن را دوست مى‌دارم

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 23:05


بیا ای نازنین در خواب من گاهی نگاهم کن
و با لبخند های مهربانت رو به راهم کن

خیالم را فرستادم برای دیدن رویت
بده بوسه به من یارا مرا غرق گناهم کن

گدایی بی کسم اما تورا من دوستت دارم
تو ای شهزاده ی رویا بده دستی و شاهم کن

تمام روز و شب والله خیال تو به سر دارم
تو فکری بر دل زار و به قلب بی پناهم کن

خدایا حکمتت را شکر  بر حال دلم بنگر
تو چاره بر دل زار و به این سرمای آهم کن...

#ناشناس
⭐️💫

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 23:04


💔

تو ز ما غافل و از خویش گریزان تا کی؟
تو دلت سنگ و دلم شیشه ی لرزان تا کی؟

تو زنی پرسه بر اعماق خیالم شب و روز
من بمانم به نبودت ول و حیران تا کی؟

تو به ما پشت کنی و ز خسوفت شب تار
بدمد چشم مرا یکسره طوفان تا کی؟

انتظار نگهی از تو کشیدن بس نیست؟
دیده از غصه ی جانکاه تو گریان تا کی؟

خسته ام زین همه تعقیب و رسیدن به سراب
طاقت بار ستم یا غم هجران تا کی؟

حال و احوال مرا دیدن و چون بی خبران
خود به کوری زدن و این همه عصیان تا کی؟

ناامیدم که تو رام دل دیوانه شوی
در فراغت دل من مست و پریشان تا کی؟

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 22:55


.

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه‌ی مژگان من

ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم
هرکسی را تو نمی انگاشتم

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 20:46


ناز کردی با دلم گفتی غزل گویت شوم
ساز ناکوکی نزن باید که پی جویت شوم

عطر گیسوی تو از فرسنگها در من رهاست
روسری واکرده ای تا محو گیسویت شوم؟

لحظه لحظه با تو بودن آرزوی هر شبم
رخصتی ای مهربان در گیر آهویت شوم

همچو پروانه شبی پرواز کن تا خانه ام
بازکن آغوش چندی غرق بازویت شوم

ساحره،در لحظه هایم نور می پاشی که من
مات و مبهوت تو و آن چشم جادویت شوم

چشم تو صدها غزل دارد فقط چشمک بزن
"عندلیب"است و غزل قربان ابرویت شوم

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 13:09


تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایت
چه دردی میکشم وقتی، که دورم از نفسهایت

شبیه آدمِ برفی، اگر تنها ترین باشم
تورا اینگونه میخواهم، تورا تنهای تنهایت

کسی جز من چه میفهمد؟؟ کسی جز من چه میداند
چه عشقی دارد این بوسیدنِ ردِّ قدمهایت

من اینجا در زمین آدم، تو ماهِ آسمانهایی
عجب راه درازی هست، تا آغازِ دنیایت

مرا اینگونه باور کن، کمی عاشق، کمی خسته
تو هم گاهی مدارا کن، تو با چشمانِ زیبایت....

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 12:59




دلخـورم از تــو و تقديرم و اقبـالِ خودم
پشتِ پـا ميـزنـم اين بار بـه آمالِ خودم

تــو بمـان بـا همـه ی خاطره ها اما من
ميــروم در پـیِ آرامـشِ احــوالِ خـودم

آه درعشـقِ تــو از چـالـه بـه چاه افتادم
كاش ميشـدكـه بمـانـم تهِ گودالِ خودم

برخودم لعنت و بر اين دلِ وامانده ی من
كه به دستانِ خودم چيده شده بالِ خودم

حـرفِ مـانـدن نـزن اينقـدر مراعاتم كن
خوب يا بد به خدا خسته ام از فالِ خودم

لطف كن جانِ خودت پشتِ سرم آب نريز
ميـروم از تــو فـراری شـوم و مالِ خودم

#کمال_جعفری_امامزاده

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 12:42


از همه کس گـذر کنم ، از تو گذر نمی شود
مشکل تـو وفـای مـن ، مشکل من جفای تو

کن نظـری که تشنـه‌ام، بهر وصال عشق تو
مـن نکـنم نظـر بـه کـس، جـز رخِ دلربای تو

جان‌من و جهان من روی سپید تو شدست
عـاقبتـم چنیـن شـود، مـرگ مـن و بقای تو

از تـو بـرآیـد از دلـم ، هـر نـفـس و تنفـسـم
مـن نـروم ز کـوی تـو ، تـا که شوم فنای تو

دست ز تو نمی‌کشم، تا که وصال من دهی
هرچه کنی‌بکن به‌من، راضی‌ام از رضای تو 

مولانا

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 12:39


صدایم کن در این باران، صدا را دوست میدارم
تو باشی عاشقی در این هوا را دوست میدارم

چه حالی میدهد با تو شراب و شعر و موسیقی
نمی دانی چه بیحد این فضا را دوست میدارم

سرآمد در بلا هستی، بکش رویِ سرم دستی
بلا بالایِ من! با تو، بلا را دوست میدارم

طبیعی هست اگر چون بید، مجنونت شوم لیلا!
منم دیوانه و دیوانه ها را دوست میدارم

به فرهنگِ لغت، دلداده خیلی ساده یعنی من
منِ عاشق از این رو دهخدا را دوست میدارم

دلم را قرصِ ماهِ نسخه یِ خوش خط و خالت کن
که با هر بوسه قانونِ شفا را دوست میدارم

اگرچه بی نیاز از نازِ هر نقش و نگاری تو
به دستانِ تو گلبرگِ حنا را دوست میدارم

خزر چشمِ قزل آلا لبِ جنگل پریشانم!
شمالی! با تو این جغرافیا را دوست میدارم

دل آرایی و زیبایی و رعنایی و غوغایی
به توصیفِ تو رقصِ واژه ها را دوست میدارم

عوض شد قصه و این بار "شاعر" دمِ رفتن
به "دلدارش" گفت با بغض: شما را دوست میدارم

خدا را حافظت کردم که سرشار از غزل باشی
از آن روزی که نقشت زد خدا را دوست میدارم

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 12:17


شعر شوم شاعر دیوان دلم می شوی
مثنوی شاد بر ایوان دلم می شوی

شب شده خورشید چه آرام سفر کرده باز
ماه مرا گرم نوازش شده با عشق و ناز

ای همه ی شور که دریای دلت رام رام
با نگهت باز در این مزرعه گسترده دام

آهوی احساس من اینجا شده در گیر خویش
خنده کن ای کاش که آرام شود قلب ربش

حال بدم را به همه ثانیه ها گفته ام
گوش دلی کو که بگویم همه ناگفته ام

وای که از دست خودِخویش پریشان ترم
جنس دلم خیس ،لبم شعر ،زگل برترم

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 12:01


دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
 تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
 
 قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟ 
 گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
 
 گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
 گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
 
 آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن
 من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
 
 من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
 برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
 
 فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
 که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم ! کافیست

محمدعلی_بهمنی

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 11:58


جای آن‌که رعد باشم تا پریشانت کنم
کاش باران می‌شدم تا بوسه‌بارانت کنم

کاش دریا... تا در آغوشت بگیرم موج موج
کاش ساحل... تا مگر بر سینه مهمانت کنم

یا نسیمی... دست پنهان نوازش بر تنت
یا زلال آب چشمه... تا دوچندانت کنم

عاقبت شاعر شدم، گاهی گریزِ در خودم
ناگزیرم می‌کند از خود گریزانت کنم

تو سراسر سازشی، شوق است آبادم کنی
من دمادم زلزله، بیم است ویرانت کنم

من زمستانم، نمی‌خواهم زمین‌گیرم شوی
تو بهارانی، نمی‌خواهم زمستانت کنم

می‌روی، باشد! ولی ای خوب! پیش از رفتنت
این غزل را هم بخوان، شاید پشیمانت کنم

#سعید_پورطهماسبی؛

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 11:29


کل دنیا یک طرف....چشم غزالت یک طرف
گونه ی ترد تو با لبخند و چالت یک طرف

چشم آهو داری و لبها تماما جام ناب...
هرچه زیبا یک طرف، حسن و جمالت یک طرف

عشق ممنوعی که با تو بودنم امکان نداشت
این چنین رؤیا و این عشق محالت یک طرف

غرق آشوب و سوالم که چرا ممنوعه ای
صد معما یک طرف، درک سوالت یک طرف

گرچه فال قهوه تو شاید نمیگیری ولی
عشق نا آرام من، در کنج فالت یک طرف

چشمه ی عشق تو جوشان و دل من در خروش
هر چه پاکی یک طرف عشق زلالت یک طرف

هر چه گفتم از جمالت...بگذریم اما فقط
کل دنیا یک طرف...چشم غزالت یک طرف

❤️فقط شعر❤️

22 Jan, 11:22


.
بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ترسم
وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار می ترسم

چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟
هوس می آیدم گل چیدن و از خار می ترسم

دلی دارم کباب از دست غم،پیشت کشم،لیکن
ز خوی نازک آن نرگس خونخوار می ترسم

تو شب در خواب مستی و مرا تا روز بیداری
مخسب اِیمن که من زین دیده بیدار می ترسم

جوانی، خنده بر خونابه پیران مکن، زیرا
تو می خندی و من زین گریه بسیار می ترسم

مرا زین دیده آزار جراحت می تراود دل
مبادا کاندرو ماند از این آزار می ترسم

ز درد من دلت هر سوی زحمت می کند، لیکن
ز بسی سامانی بخت پریشان کار می ترسم

نیَم خسرو که فرهادم، نمانده جانم از عشقت
اگر مانده ست، از شیرینی گفتار می ترسم



امیرخسرو دهلوی

❤️فقط شعر❤️

17 Jan, 17:03


سخت است ڪہ معتاد نگاهے شدہ باشی
دیوانہ ے چشمــان سیاهے شدہ باشــی

اینڪــہ پســرِ رعیت دہ باشے و آنوقت،
دلدادہ ے تڪ دختر شاهـے شدہ باشـے

در پیچ و خم عشق بہ سختے بہ در آیے،
از چالہ ، ولے راهے چاهے شدہ باشی

از دور تو را محڪم و چون ڪوہ ببینند
در خویش شبیہ پر ڪاهے شدہ باشے

مانند دلیرے ڪہ بہ دستش سپرے نیست
بازیچہ ے دستان سپاهے شدہ باشی

یـڪ عُمر بجنگے و در آخــر نتوانـے،
تا نااامزد آن ڪہ بخواهے شدہ باشی

سخت است ڪہ ماہ تو سراغ تو نیایـد
آنگاہ ڪہ در حوضچہ، ماهے شدہ باشی

❤️فقط شعر❤️

17 Jan, 17:03


اگر به آخر دنیا رسیده‌ای ، برگرد
به هر بهانه دل از من بریده‌ای ، برگرد

از این جهان پر از غم! از این دل تنها
هنوز چیز زیادی ندیده‌ای ، برگرد

چرا خیال فراموشی مرا داری؟
مگر چه پشت سر من شنیده‌ای ، برگرد

به آسمان رهایی نمی‌رسی بی عشق
چرا ز بام دلم پر کشیده‌ای ، برگرد

مرا میان جهنم رها مکن ای دوست
به برزخی که خودت آفریده‌ای ، برگرد


بهروز کریمی

❤️فقط شعر❤️

15 Jan, 21:23


 
من و انکارِ شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدَرم عقل و کفایت باشد

تا به غایت رهِ میخانه نمی‌دانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نبَرد معذور است
عشق کاریست که موقوف ِ هدایت باشد

من که شب‌ها رهِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرَم چه حکایت باشد

بنده‌ی پیرِ مغانم که ز جهلم برهاند
پیرِ ما هر چه کند عینِ عنایت باشد

دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت
حافظ ار مست بوَد جای شکایت باشد

  

حافظ

❤️فقط شعر❤️

14 Jan, 21:07


نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند



حافظ

❤️فقط شعر❤️

13 Jan, 11:06


امّا تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فَردا به چه قیمت؟

ای خیره به دلتنگی مَحبوس در این تنگ
این حَسرت دریاست تماشا به چه قیمت؟

یک عُمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟

از مَضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را می‌دهم امّا به چه قیمت؟

مقصود اگر از دیدنِ دنیا فقط ایــــن بود
دیدیم، ولی دیـــــدنِ دنیا به چه قیمت؟



فاضل نظری

❤️فقط شعر❤️

07 Jan, 13:18


از وحشت تنها شدن، با هر غریبی ما شدن
هرگز مبادا اینچنین مجنون شدن! لیلا شدن!

مبهوت و مات رنگ‌ها، دور از خدا فرسنگ‌ها
عشق است نامِ این جنون یا بنده‌ی دنیا شدن؟

تا کی به اسم خواستن از حرمتِ دل کاستن
بس نیست ای دیوانه جان! بازیچه و رسوا شدن

در جست‌وجوی خویشتن، بگذر زِ بندِ ما و من
جاری شو و جاوید شو ای رود با دریا شدن

بی‌لذت پروانگی، شوقی ندارد زندگی
در پیشِ چشمِ شمع‌ها، ای کاش بی‌پروا شدن



عطیه‌ حجتی

❤️فقط شعر❤️

07 Jan, 13:17


من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
در چنین وقت کجا می رسد آواز به من؟

بود بر طاق عدم حقه‌ى فیروزه‌ى چرخ
عشق آن روز که وا کرد سر راز به من

تا ره ناقه‌ى لیلی به بیابان افتاد
هر سر خار جداگانه کند ناز به من

هست در بی خبری مصلحت چند مرا
ورنه از رفتن دل می رسد آواز به من

یوسف آن نیست که گردد به خریدار گران
من نه آنم که مرا عشق دهد باز به من

شهپر برق ز همراهی من سوخته است
کیست امروز کند دعوی پرواز به من؟

چه خیال است که در باده کند کوتاهی؟
داد آن کس که دل میکده پرداز به من

صید من گر چه ضعیف است، ولی از دهشت
غنچه گردد چو رسد چنگل شهباز به من

شرم عشق است مرا مانع جرأت صائب
ورنه دلدار محال است کند ناز به من


صائب تبریزی

❤️فقط شعر❤️

03 Jan, 10:02


چترِ بی‌بارانم‌و رگبار می‌خواهم تو‌را
سقفِ زندانِ منی آوار می‌خواهم تو‌را

در پی آرامشی تا هستی‌و هستم نباش
من خودِ آرامشم، آزار می‌خواهم تورا

جذبه‌‌ی تکرار در دیدار - درکِ عاشقی‌ست
عشق من! تکرار در تکرار می‌خواهم تو‌را

زیستن با تو طریق آخرِ آسودگی‌ست
فالِ من! من حافظ اّسرار می‌خواهم تورا

راه همواری مرا تا پیش تو آورده‌است
گفته باشم- راه نا‌هموار می‌خواهم تورا

من زبان بی‌زبانی را نمی‌دانم ولی
با زبانِ خواهش‌و اِصرار می‌خواهم تو‌را

گم شدی در خواب تا بیدار پیدایم کنی
من کا در آئینه دیدار می‌خواهم تو‌را

عشق سرمشق است،اماخط به خط آموزه ای ست
دیر دانستم چرا بسیار می‌خواهم تورا



محمدعلی بهمنی

❤️فقط شعر❤️

02 Jan, 20:01


🥀🕊

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت   خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است
چه بس خیال پریشان به چشم بی‌خواب
  است

ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم مرا
بکشتی و من دست بر دعای تو میرم

هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که از و شادی جهان من است

شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
      
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد!

#امیرهوشنگ_ابتهاج
#علیرضا_قربانی

  

❤️فقط شعر❤️

02 Jan, 19:59


عجب پایی گریزان دارد این عمر
تو گو باران ریزان دارد این عمر

مگر از دنگ ساعتهای خود کوک
که دمهایی گریزان دارد این عمر

به اسکیبازها ماند که پایی
همه لغزان و لیزان دارد این عمر

دواند لنگ لنگانم ز دنبال
سری افتان و خیزان دارد این عمر

چرا پیوسته با ما می ستیزد
چه اخلاقی ستیزان دارد این عمر

به دنبال بهار و گلفشانی
خزان و برگ ریزان دارد این عمر

به سر شور و نشاط نوجوانان
به دل داغ عزیزان دارد این عمر

جهانی چون من و تو خواه ناخواه
غلامان و کنیزان دارد این عمر

مسیر کاروان چون رود کارون
بسوی رستخیزان دارد این عمر

تو با یک کفه می سنجی چه دانی
که هر چیزی به میزان دارد این عمر

همه باد و هوا شد شهریارا
که نقش باد بیزان دارد این عمر .

❤️فقط شعر❤️

31 Dec, 20:23


گاهی به یک سلام به سویم نگاه کن
پیشم بمان و‌ حال مرا روبه راه کن

نزدیک تر بیا که دلم  زیر و رو  شود
روی تمامِ  فاصله ها را سیاه  کن

"عشق"اشتباهِ رایجِ"انسانِ خاکی"است
فکری به حال ِ این من ِ پُراشتباه  کن!

در انحصارِ زمزمه ،تحت"حصارِ" چنگ
"گامی"گذار بر دل و"شورِ سه گاه"کن

وقتی شکست شیشه‌قلبت به سنگِ غم
بر سایه‌ سارِ شانۀ من ،سرپناه کن 

دنیا پر است از تبِ تردید و سرکشی
با سیب‌های گونه ، تبم را تباه کن

حتی اگر به لرزه، فروریخت سقفِ دل
دیوارِ اعتمادِ  مرا   تکیه  گاه   کن

رنگ ِ شب از سیاهیِ چشمانِ تو پرید!
در پرتو سپیده ، نگاهی به  ماه   کن

با یادِ تو ردیف شده حال ِ قلب ِمن
با طرح تازه ای، غزلم دلبخواه کن...




.

❤️فقط شعر❤️

31 Dec, 20:20


🌻

تو بگو دل ! که به آهنگ دلت ساز کنم
تو بگو عشق ! که من عاشقی آغاز کنم

تو بگو راز ! که من بشکنم این قفل سکوت
سرصحبت ! به تو ای محرم دل باز کنم

تو بگو ماه ! که من« ماه »بگیرم از شب
پیش تو ! دلبر من به آسمان ناز کنم

تو بگو غم ! که من از درد سر ریز پرم
از کدامین غم دل ! آگه این راز کنم

تو بگو شوق ! که من پر بکشم به سوی تو
هر کجا هست دلت ! سوی تو پرواز کنم

تو بگو بخت ! که من ز بخت خود دلگیرم
با تو شاید ! گره از فال سیه باز کنم

تو بگو صبر ! که من سنگ صبور غصه ام
با تو حتما گل من ! زندگی آغاز کنم....

❤️فقط شعر❤️

31 Dec, 07:57


من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری
نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را



وحشی بافقی

❤️فقط شعر❤️

25 Dec, 10:27


ای که دل را می کشی در موج گیسویت به بند
ناز کن در وقت دیدار و به روی من بخند

می رسم از راه و بار زندگی بر دوش من
می کند سنگینی و کرده است جان را دردمند

پیش آی و با دو چشمان خمار خود بگو
خواستار بوسه ات را می دهی بوسه به چند؟

پیش تر آی و بده از جام لبهایت به من
بوسه های آتشین با شیوه ای عاشق پسند

دستهایم را ببر در سرزمین پیکرت
در فراز و در نشیب اکتشاف شهد و قند

بوسه های داغ من گل می کند بر گردنت
باز با چرخی لبانت بر لبانم می دوند

لب به لب در آسمان بوسه پروازم بده
همچنان که موی تو بر گردنم بندد کمند

ماجرای عشقبازی بیش از این ناگفتنی است
کاین غزل را چون قصیده می کند شعری بلند

مختصر گویم به تو مهدی که با اعجاز عشق
ما همیشه کامرانیم و خوش و پیروزمند

با تو آری زندگی زیبا است در چشمان من
ای که دل را می کشی در موج گیسویت به بند

❤️فقط شعر❤️

25 Dec, 10:26


اشک_مهتاب

گفتم ای دل که مَشو یاور و غمخوار کسی
عاشق روی گلی ؛ خسته و بیمار کسی

گفته بودم که دگر بهر کسی اشک نریز
جان نده از غم و در حسرت دیدار کسی

روز وشب خنده به لب داشتی اماچه شدی؟
غرق غم بودی و یک عمر گرفتار کسی

بارها خون شدی و زخم زبانها خوردی
هرگز اما نشدی خسته ز رفتارِ کسی

خوب بودی و شکستی و سزایت این بود
تا تو باشی نشوی رونقِ بازارِ کسی

در دیاری که در آن دل شده ابزار هَوس
کاش هرگز نَشَوی تشنه ی دیدارِ کسی

جان بده از غم تنهائی ات اما ؛ ای دل
بشنو این پند و نشو محرم اسرار کسی


مهدی_آهی

❤️فقط شعر❤️

25 Dec, 10:26


باید ڪہ ز داغم خبرے داشتہ باشد ،
هر مرد ڪہ با خود جگرے داشتہ باشد

حالم چو دلیرے ست ڪہ از بخت بد خویش
در لشڪر دشمن پسرے داشتہ باشد !

حالم چو درختے است ڪہ یڪ شاخہ نا اهل
بازیچہ ے دست تبرے داشتہ باشد

سخت است پیمبر شدہ باشے و ببینی
‌فرزند تو دین دگرے داشتہ باشد !

آویختہ از گردن من شاہ ڪلیدی
این ڪاخ ڪهن بے ڪہ درے داشتہ باشد

سردرگمے ام داد گرہ در گرہ اندوه
خوشبخت ڪلافے ڪہ سرے داشتہ باشد!

حسین_جنتے

❤️فقط شعر❤️

25 Dec, 10:26


🍃🍎🍃

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است
دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم

فاضل نظری

❤️فقط شعر❤️

22 Dec, 20:56


بـانـو كـمـى بـخـنـد كـه نـقـاشـى ات كـنـم
فكرى به حال چهره ى خشخاشى ات كنم

الـگـوى صـورتـت شـده "نـقـش جهان" ومـن
آمـاده ام كـه نـقـشـه اى از كـاشـى ات كنم

آبــى چـشــمـهـاى تــو هــمـرنـگ آسـمـان
يــك بـوسـه نـذر صـورت بـشّـاشى ات كنم

بـنـشـين كـمى هـماى سعـادت به بخت من
صـدهـا دعـا كـه مـال خـودم بـاشى ات كنم

اى عـطـر رازقـى كـه مـرا مـست مى كنى
حيـف اسـت بـا گـلاب كه سـمپاشى ات كنم

بـاد صـبـايي که جـهـان سـبــز مـي كـنـي
بـانـو اجـازه؟ اجـازه كه فـراشـی ات کـنـم

❤️فقط شعر❤️

22 Dec, 20:50


ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند

گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند

آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند

در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت دیگران خندیده آند

تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند

❤️فقط شعر❤️

19 Dec, 23:35


بغلم کن که هوا سرد تر از این نشود
زندگی خوب شود ... باد خبرچین نشود ...

بی هوا بوسه بزن عشق دو چندان بشود
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود

وقت بوسیدن تو شعر بیاید یا مرگ ؟
مانده ام گیج ، بخواهم که کدامین نشود ؟

چشم و ابروی تو بیت الغزل صورت توست
زلف تو آمده تکرار مضامین نشود

بین مردم همه جا از تو فقط بد گفتم
تا که دنیای حسودم به تو بدبین نشود

روز مرگ از نفست جان و دلم میلرزد
به عزیزان بسپارید که : " تلقین نشود"

دور خود خشت به خشت از تو غزل می چینم
پیش من باش که دیوار غزل چین نشود ...


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❤️فقط شعر❤️

19 Dec, 23:34



می‌رسد روزی سرم بر شانه‌ات مهمان شود
بی‌ کسی‌های دلـم بـا بودنت جبران شود

می‌ رسد روزی، میـانِ لَشـکری از درد و آه
این دلِ دائم صبورم ، فـاتـحِ میـدان شود

باغبـانی خسته‌ ام، رنگِ خزان را دیـده‌ ام
نـوبهارم چون بیاید، چهره‌ ام خندان شود

نـاخـدای کشتیِ عشقم ، ولی طوفان ‌زده
با تو حتماً رد شدن از موجِ غم آسان شود

شاعری سهمِ تو و، چشمانِ زیبـای تـو باد
مینویسم ازتو من،شاید شبی دیوان شود

می‌کِشم بارِ غمی بـر دوشِ خسته نازنین
با وجودت دردِ بی‌درمانِ مـن درمان شود

راضی‌ام من بر رضای خالقت سنگِ صبور
هر چه را او می‌ پسندد، از برایت آن شود


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❤️فقط شعر❤️

19 Dec, 23:32




دلِ من عاشق تو باشد و دیوانه، که چه..؟
به دلِ پاکِ صدف باشی و دُردانه که چه..؟

تو همه‌ زندگی ام باشی و من در نظرت..
تک و تنها مَثَلِ مردمِ بیگانه که چه..؟

دور یک شعله‌ بسوزد پروبالم همه شب..
جگرم سوخته تر از دلِ پروانه که چه‌..؟

کسی از راه بیاید، نفسش جان به تنت..
منِ بی‌جان، بشوم ساکنِ غمخانه که چه‌..؟

شبِ چشمانِ خمارت به دلم مانَد و تو..
نگهت محو رقیبم، خوش‌ومستانه که چه..؟

تو در آغوش کسی باشی و خوابت ببرد..
تنِ من یخ بزند گوشه‌ی ويرانه که چه..؟

چقَدَر تکیه‌ به دیوار زنَد بی‌کسی‌ام..
نشوی بغضِ مرا شانه‌ی مردانه که چه..؟

نه تو فرهاد و نه من طعم خوشِ شیرینم..
غزلِ ما بشود قصه‌ و افسانه که چه.

❤️فقط شعر❤️

17 Dec, 04:51


رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل

دل به قصد جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رای دل

دل ز حلقه دین گریزد زانک هست
حلقه زلفین خوبان جای دل

گرد او گردم که دل را گرد کرد
کو رسد فریادم از غوغای دل

خواب شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحدم سیمای دل

قد من همچون کمان شد از رکوع
تا ببینم قامت و بالای دل

آن جهان یک تابش از خورشید دل
وین جهان یک قطره از دریای دل

لب ببند ایرا به گردون می‌رسد
بی‌زبان هیهای دل هیهای دل

#مولانا

❤️فقط شعر❤️

16 Dec, 20:56


چه می‌شود که تــو،، عـــمرِ دقایقم باشی..
پـــناه و امـــنیتِ،، وقـتِ هِــق‌هقم باشی..

به گِل نشسته‌‌ی بُغضم چه می‌شود گاهی..
بــه خـــاطر دلِ ســهراب،، قــایقم بـاشی..

چه می‌شود که بـباری به پـیچک خشکم..
بـــهارِ بـــوسـه به داغِ شـــقایــقم باشی..

کنار طـعنه و زخـــمِ‌ زبــان مـردم کـــاش..
تو هم به شیشه‌ی‌جان سـنگِ لایقم باشی..

بیا و این دلِ غمگین‌ و خسته را بشکاف..
کـه شـــاهدِ غــــم و راز حـــقایقم باشی..

کـه‌ام؟ غبارِ گِــلی از عـدم رسیده و پوچ..
بـــیافـــرینم از اول،، کــه خـــالقم باشی..

دلــــم گــرفته و بـارانی‌ام از این غـم که..
نـــــشد برای هـمیشه،، تو عــاشقم باشی..


#نگار_حسینی

❤️فقط شعر❤️

16 Dec, 20:55


گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش
ور زانک تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌کن خار کش

جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری
این ننگ جان‌ها را ز خود بیرون کن و بر دار کش

گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی
بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار کش

خود را مبین در من نگر کز جان شدستم بی‌اثر
مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار کش

این کره تند فلک از روح تو سر می‌کشد
چابک سوار حضرتی این کره را در کار کش

چون شهسوار فارسی خربندگی تا کی کنی
ننگت نمی‌آید که خر گوید تو را خروار کش

همچون جهودان می‌زیی ترسان و خوار و متهم
پس چون جهودان کن نشان عصابه بر دستار کش

یا از جهودی توبه کن از خاک پای مصطفی
بهر گشاد دیده را در دیده افکار کش

#مولانا

‌‌‌‎┄┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

❤️فقط شعر❤️

16 Dec, 20:49


بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم

پاک ورسوا همه راعشق به یک شعله بسوزد
تو که پاکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم

بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم

شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم

من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم

آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
برنخیزم همهٔ عمر و همین جا بنشینم

ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم.

#سیمین_بهبهانى

‌‌‌‎┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

❤️فقط شعر❤️

16 Dec, 20:46


خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد
گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نَپْسَندی
آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود

خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ عشق
تیره آن دل که در او شمعِ محبت نبود

دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او
زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود

گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود

چون طهارت نَبُوَد کعبه و بتخانه یکیست
نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود

حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه
هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود

#حافظ

‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

❤️فقط شعر❤️

16 Dec, 20:37


بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم

پاک ورسوا همه راعشق به یک شعله بسوزد
تو که پاکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم

بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم

شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم

من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم

آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
برنخیزم همهٔ عمر و همین جا بنشینم

ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم.

#سیمین_بهبهانى

‌‌‌‎┄┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

❤️فقط شعر❤️

12 Dec, 21:14


اونجا که فاضل نظری میگه:

تلخ است روزگار، مگر با بهانه‌ای
پیدا کنیم دلخوشی کودکانه‌ای

ای عشق! سر بزن به دل سنگ من که گاه
روید ز سنگ‌فرش خیابان جوانه‌ای

گر چشم دوختم به تماشای این و آن
می‌خواستم که از تو بیابم نشانه‌ای

هرجا که خیره می‌شوم انگار عکس توست
ما را کشانده‌ای به چه تاریک‌خانه‌ای

از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست
دیوانه‌ای گرفته به کف تازیانه‌ای


........

❤️فقط شعر❤️

12 Dec, 21:00


چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم



شهریار


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

❤️فقط شعر❤️

12 Dec, 20:58


یارب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش دهم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، ازغصه بیمارش کنم

بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم

گوید میفزا قهر خود ، گویم بکاهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم

گیسوی خود افشان کنم ، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها ، بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار دگر ، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم



سیمین_بهبهانی


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

❤️فقط شعر❤️

11 Dec, 20:28


کافه را خلوت کن امشب ،کار دارم کافه چی..
درسرم امشب هوای یار دارم ،کافه چی

قهوه های ناب ترکی را... برای من بیار،
هم نشین ،یک شهره ی بازاردارم ،کافه چی

باز کن ...یک شربت اکسیر ناب زعفران ؟
با نگارم وعده ی دیدار دارم ،کافه چی

کافه چی،سنگ صبورم ، روی میز من بیا..
با تو دنیایی پر از اسرار دارم، کافه چی

گر نگاه او به چشمان من   افتاده بدان،
حال من مست ودلی هشیار دارم، کافه چی

یار من زیباست ،رویش مثل قرص ماه، من!
ترس از چشمان این اغیار دارم، کافه چی

بازهم امشب دلم را یار باش، آن دم که من..
سر به روی شانه ی دلدار دارم ،کافه چی

این جهان وآن جهانم، امشب است،غم نیست، تا ..
در کنارم چون تویی غم خوار دارم ،کافه چی

گرشدم مدهوش ، از این کافه مرا بیرون نبر
این تمنا را به صد اصرار دارم ،کافه چی

عمر من آمد به پایا ن و ندیدم روی او
لایق او نیستم اقرار دارم، کافه چی

شمع را خاموش کن ، من انتظار گام او
از میان سایه ی دیوار دارم ،کافه چی

گر نیاید آخر عمر من است امشب ، و تو
کافه را خلوت کن امشب کار دارم، کافه چی..



ناشناس

❤️فقط شعر❤️

11 Dec, 18:55


وای می چسبد عجب ، رؤیای تو با طعم ناب..
لحظه ای همراه گردم با تو ، حتی وقت خواب..!

من صدایت می کنم ، با حس خوب عاشقی...
عشق بارد از کلامت ، "جان" بگویی در جواب...

نیمه شب را پرده برداری کنی وقت نیاز...
ماه بر می دارد از رخسار خود ، گویی حجاب...

از کریمان ، انتطار مهر می آید به خلق...
دور باشد از نگاهی اینچنین گیرا ، عذاب...

مستمندی چون به درگاهت نشاندم شعر خویش...
جهد کن دستی بگیری از سر لطف و ثواب...

روشن از نور تو می گردد چراغ شعر من...
بر من ای مهتاب شبهای غزل هایم بتاب...

ای عجب چون شوقِ تحسینت ، شگفتی آفرید..
در میان واژه ها ، افتاده شور انقلاب...

خوش بحال شاعری چون من که می گوید ز تو..
ای خوشا وقتی که بر شعرم تو را کردم خطاب...


#ناشناس

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 20:08


گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود ک نمیشود ک نمیشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه بادوصد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت باتو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلت تنگ میشود
گاهی دلت تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام این آبی آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هر چه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چ میکنی
بی عشق سرمکن ک دلت پیر میشود

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 09:51


من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم
بجز آنچ نمایی من چه بینم

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 09:48


مـن دل بسـته و حـیران ...؛ ره دیـدار گم کردم
میـان غـصه هـای خود  ؛  در و دیوار گم کردم

بـه کـوی دل گـذر کـردم  ؛ ردی از او نشـد پـیدا
میان  عالـمی پــر راز....ـ؛ تنــی بیمار گـم کـردم

به شوق عشق بی فرجام ؛‌ نهادم سر بسودایش
میان وصل و هجرانش ؛ دلی تب دار گـم کردم

به دنبال نگاهی سرد ؛ دل ودستم به اغماء رفت
چونان سـرگشته و مدهوش؛ ره هموار گم کردم

نمایان شد به چشـمانم ؛ چونان آهوی بی همـتا
به سویش بی هوا رفتم ؛ سر‌ ودستار گم کـردم

دلـم آشفتـه بـازاریست ؛ از این اشـعار بی فحـوا
مـن و یـک عـالـمه کاغذ؛ ولی خودکار گـم کردم

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 09:46


بوسه از کنج لب یار نخورده‌ست کسی
ره به گنجینه‌ی اسرار نبرده‌ست کسی
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده‌ست کسی!
لب نهادم به لـبِ یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده‌ست کسی
ریزش اشک مرا نیست محرک در کار
دامن ابر بهاران نفشرده‌ست کسی
آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلیِ ایام نخورده‌ست کسی!
غیر از آن کس که سر خود به گریبان برده‌ست
گوی توفیق ازین عرصه نبرده‌ست کسی
داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب؟
در دل سنگ، شرر را نشمرده است کسی

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 09:43


در بـــاغ خیــال خــود خزیدم آن شب
وقتی که تو را به خواب دیدم آن‌ شب

بــــا بـــال شکستـه‌ام بـــه یــمنِ قدمت
همــــراه پــــرنـــدگان پــــریدم آن شب

از بــــاغ حضـور تــــو هـــمه گل چیدند
من جــــای همـــه غصه چشیدم آن شب

مـــن  ســوسن در ســـکوت  بــــودم اما
چون لاله فقـــــط جـــامه دریدم آن شب

هـــر جـــرعه کـــه از جــام لبت نوشیدم
صد بـــــــار لب خـــویش گزیدم آن شب

ای خــــوبتـــرین حـــــادثه؛ وقتی رفتی
با گــــــریه مــن از خواب پریدم آن شب

❤️فقط شعر❤️

25 Nov, 09:22


خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:56


🍃


آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی

ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو
چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی

شهری به تیغ غمزه، خون خوار و لعل لب
مجروح می‌کنی و نمک می‌پراکنی

ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی

گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم چگونه توانی که برکنی؟

حکم آن توست اگر بکشی بی‌گنه، ولیک
عهد وفای دوست نشاید که بشکنی

این عشق را زوال نباشد به حکم آنک
ما پاک دیده‌ایم و تو پاکیزه دامنی


#سعدی

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:53


بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا، تو هم

دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود؟
آخر شدی شهید در این کربلا، تو هم

آئینه‌ای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بی‌وفا، تو هم

چندی ست از تو غافلم ای زندگی، ببخش
چنگی نمی‌زنی به دل این روزها، تو هم

ای زخم کهنه‌ای که دهان باز کرده‌ای
چون دیگران بخند به غم‌های ما، تو هم

تاوان عشق را دل ما هر چه بود داد
چشم‌ انتظار باش در این ماجرا، تو هم


#فاضل_نظری

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:51


🍃


ما دل سپرده‌ایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم

ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم

ما تاب خورده‌ایم که ما قد کشیده‌ا‌یم
گهواره‌های چابک‌مان دست‌های هم

باری به پای‌بندی هم پیر می‌شویم
تا پیر می‌شوند درختان به پای هم

غم نیست نیستن، که همه در تداومیم
چون ابتدای یک‌دگر از انتهای هم

تنها صداست آنچه در این راه ماندنی ست
خوش باد زنده ماندن‌مان در صدای هم


#حسین_منزوی

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:44


دچار وسوسه‌ی بوسه‌ی تو بود لبم
سخن ز بوسه که شد میروی؟ یکی طلبم!

تو نیستی و خیالت مرا بغل کرده
ببین چقدر ز دنیای واقعی عقبم...

گره نزن به سر زلف و روی شانه بریز 
بخواه تا که بیفتد بال به جان شبم!

به تلخ کامی فنجان قهوه می مانم
چقدر از هوس بوسهٔ تو لب به لبم!

شنیده ام غزلم را برای یارش خواند 
از اینکه شعر مرا دوست داشت در عجبم!

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:41


ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را
محراب دل اندر خم ابروی تو ما را

هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز
پابست کند باز سر موی تو ما را

در راه تو خون دل عشاق سبیل است
گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را

جز نقش تو در دیده خیالی که در آید
از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را

در مملکت حسن ز هر وجه که خوب است
در چشم نیاید به جز از روی تو ما را

زان روی که از سلسله اهل جنونیم
زنجیر کند حلقه گیسوی تو ما را

افتاده چشم سیهت ابن حسام است
زان روز که افتاده نظر سوی تو ما را

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:39


صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:39


مرا در دل غم جانانه‌ای هست
درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست

ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانه‌ای هست

خراباتم ز مسجد خوشتر آید
که آنجا نالهٔ مستانه‌ای هست

نمیدانم اگر نار است اگر نور
همی دانم که آتش خانه‌ای هست

درخشان اختری شو گیتی افروز
و گر نه شمع در هر خانه‌ای هست

رضی گویی کجٰا آرام داری
کهن ویرانه، ماتم خانه‌ای هست

رضی‌الدین آرتیمانی, غزلیات

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 20:38


🍃


دوش دیدم وسط کوچه روان، پیری مست
بر لبش جام شرابی و سبوئی در دست

گفتم نکنی شرم از این میخواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به آتش کرده؟

گفتا که برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!

من می خورم و هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم

من هر چه کنم گنه، از این میخواری
صد به ز توام که دائما هشیاری


#صائب_تبریزی

❤️فقط شعر❤️

23 Nov, 13:15


از درد خودت گفتی و دیدی پُرِ دردم...
با من تو چه‌ها کردی و من با تو نکردم!

گویا که فقط عادتِ تو مصرفِ من بود
من دود شدم با دَمِ معتادِ تو هردَم

ای آهْ برآورده از این آه و دَمِ من
دَم را چه کنم در پس این چهره‌ی زردم

تسکین تو بودن شده کار شب و روزم
درد است که با درد به دنبالِ نبَردم

کی دود شد ایمانم و کِی آبرویم رفت
تا کی منِ پروانه به دورِ تو بگردم

گفتی که برو ، سوختنم کارِ تو بوده
من مانده‌ام و پهنه‌ی خاکسترِ سردم

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:26


🍃


روزگاری را که من دیوانه‌ات بودم، گذشت
مثل شهرِ بم اگر ویرانه‌ات بودم، گذشت

هر زمان که آمدم تا خانه‌ات، راندی مرا
وای از آن روزی که من در خانه‌ات بودم، گذشت

فصلِ انگور آمدم، بی‌منّت میخانه‌چی
مستیِ هر جام و هر پیمانه‌ات بودم، گذشت

رفتم از شهرِ دلت، تا قصّه باشم در خیال
چند وقتی را که من افسانه‌ات بودم، گذشت

قدرِ گوهر، گوهری داند، نفهمیدی مرا
آن زمانی را که من دُردانه‌ات بودم، گذشت

حسرتِ دیدارِ من رویِ دلت سنگین شود
مثلِ گل بودی، که من پروانه‌ات بودم، گذشت

روزِ اوّل دیدمت، انگار بیمارت شدم
حیف شد، روزی که من دیوانه‌ات بودم، گذشت


#ناشناس

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:26


🍃


مدتی کشمکش افتاد، میان من و دل
تا شد از پرده برون، راز نهان من و دل

هر شبی من ز بلای دل و دل از  غم تو
تا سحرگاه بلند است، فغان من و دل

من و دل، مدتی آواره ی گیتی بودیم
آخر افتاد به چنگ تو عنان من و دل

جز تو ای عشق، که از هر دو زبان باخبری
کسی آگاه نباشد، به زبان من و دل

دل به زلف تو گرفتار و من اندر پی دل
می کشم ناله و خلقی نگران من و دل

شانه بر زلف مزن، دست بدار از شوخی
که بود بسته به این سلسله، جان من و دل

جستجوئی به سر کوی بتان باید کرد
تا بجویند در آن خاک، نشان من و دل

دلم از دست ببردی و جدائی کردی
به تو ای دوست، نه این بود، گمان من و دل


#ابوتراب_جلی

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:17


🍃


معشوق چه داند دل عاشق به چه حالست؟
یک ثانیه دوری ز قرارش، چو یه سالست!

لیلا همه فکرش شده چون ناز و کرشمه
وصلش دگر ای دل، همه رویای محالست

زیبا صنمی دیدم و مدهوش بگشتم
دیوانه شدم، عقل دگر رو به زوالست

از خال لب دوست، چه اشعار سرودند
زیبائی دلدار، سوا از خط و خالست

دیدم که به آغوش گرفتم تن او را
برخواستم از خواب و بدیدم که خیالست

دندان طمع کنده ام از عمر، ولی کاش
گویند که تا لحظه ی دیدار، مجالست


#‌سینااسعدی

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:16


🍃


توی شیرینی، تو اول، قند دوم می شود
مزه ی سوهان اعلا، پیش تو گم می شود

بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است
حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود 

روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر
پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود

هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود

چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش
باغهای پر گُلِ قمصر تجسم می‌شود

ماه را جای تو می گیرم، نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!

دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود

وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود

وسوسه یعنی تو، شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود



#جوادمنفرد

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:15


کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت
هیچکس همچو تو بیدادگری یاد نداشت

گوش فریاد شنو نیست خدایا در شهر
ورنه از دست تو کس نیست که فریاد نداشت

خوش به گل دردِ دل خویش به افغان میگفت
مرغ بیدل خبر از حیله‌ی صیّاد نداشت

عشق در کوه کنی داد نشان قدرت خویش
ور نه این مایه هنر تیشهٔ فرهاد نداشت

جز به آزادیِ ملّـت نبـــوَد آبـادی
آه اگر مملکتی ملّت آزاد نداشت

فقر و بدبختی و بيچارگی و خون جگری
چه غمی بود كه اين خاطر ناشاد نداشت

  # فرخی یزدی

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:07


یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم


#مرتضی‌عبداللهی

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:07


🍃


معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم، بگو تاوان آن سوگند چیست؟

گاه اگر از دوست، پیغامی نیاید، بهترست
داستان هائی که مردم از تو می گویند، چیست؟

خود قضاوت کن، اگر درمان دردم، عشق توست
این سر آشفته و این قلب ناخرسند، چیست؟

چند روز از عمر گل های بهاری مانده است
ارزش جان کندن گل ها، در این یک چند چیست؟

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند، چیست؟

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:06


نه به دل هوای مستی نه به سـر نــگاه یاری
بـرهان اســیر کـویـت، ز هـــوای بی قــراری

سـر شکوه ای ندارم ، که ز چشـم تو خمـارم
تـو و عشــق بی قـرارت ، ز دلــم خـبر نداری

چه کنم که دل پریشم،همه دم اسیرخویشم
نـه هــوای کـوی دلـبـر ، نـه خیـال گلـعـذاری

به شـب سیاه و سردی، به فقـیر دوره گردی
چه شود اگر بـه لطـفت به سـرم قدم گذاری

من و دل اسیر دردیم،که به کوی تو بگـردیم
تو بـه فـکر پا کشیدن ، من به فکر دلسـپاری

همـه شب به یاد رویت نظـرم رود به کـویت
چـه شـود دمی بگیـرد ، دلـم از تـو اعــتباری

مـنم آنکه از تـو دارم هـمـه آه و درد و انـدوه
ســر عاشـقی سلامـت ، چـه دل بی اخـتیاری

چه خطا زمن بدیدی ، که چنین زمن رمیـدی 
ز چه رو زمن بریدی ، که چنین شـدی فراری

#علی_فعله_گری

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:03


‍ شده آیا به خودت وعده ی فردا بدهی
و به خود  دلخوشی   دیدن   لیلا   بدهی

شده دل پر شده باشد ز غم و حسرت و درد
و تو تحویل همه خنده ی بی جا بدهی

شده گاهی بنشینی لب آن حوض حیاط
دل به یک ماهی سرگشته ی بی پا بدهی

شده با عکس کسی حرف دلت را بزنی
و دلت را به همین شیوه  تسلا بدهی

شده دیوانه ی معشوقه ی ممنوعه شوی
و شوی مرجع تقلید و تو فتوا بدهی

شده در سوز زمستان تک و تنها بشوی
و غریبانه به دستان خودت " ها" بدهی

شده از پنجره هی خیره شوی؛ شب برسد
الکی باز به خود وعده ی فردا بدهی

ناشناس

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 20:01


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌



.جان عاشق یک طرف، یک موی لیلا یک طرف
کوچه‌ محبوب یک سو، کل دنیا یک طرف

مثل مجنون تار می‌بیند جهان را چشم من
می‌کشی از پنجره تا پرده‌ها را یک طرف

گردنم کج می‌شود، یک شهر می‌ریزد به هم
تا که می‌ریزد چون این آن زلف زیبا یک طرف

غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفته‌ات
یک طرف صورت‌نگاران، اهل معنا یک طرف

در مصافی نابرابر می‌کِشد روح مرا
گیسوانت یک طرف، آن خال تنها یک طرف

هست حق هم با اقلیت اگر زیباتر است
مردمک‌های تو یک سو، اهل تقوا یک طرف

با زبان گفتی برو، با چشم‌ها گفتی بیا
می‌رود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف

منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو
یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف

سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود
حسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف

در قمار عشق دائم سکه‌ها در چرخش‌اند
یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف


ناشناس
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 18:10


رفته.هنوز هم نفسم جا نیامده ست
عشق کنار وصل به ماها نیامده ست

معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده ست

صد بار وعده کرد که فردا ببینمش 
صد سال پیر گشتم و فردا نیامده ست

یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم 
یکبار هم برای تماشا نیامده ست

ای مرگ جام زهر بیاور که خسته ایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامده ست

دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحه ی ما نیامده ست
 
#حامد_عسکری

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 18:09


گذر از کوچه بن بست دلت کردم و دلدار شدم
من در آن بیخبری ماندم و تبدار شدم

تب عشق تو بسوزاند حریم دل پرغصه من
چه غریبانه در آن وادی غم نقطه پرگار شدم

رفتم از کوی تو و چنگ به رخسار زدم
جامه از بحر جنون کندم و بی عار شدم

نقش رخسار تو را بردم و در دشت فغان
همچو فرهاد به دل ، تیشه بدهکار شدم

آشنایان همه بر زخم دلم خار شدند
گر چه جان داده ، طبیب دل بیمار شدم

من که در بستر بیماری تو جان فکنم
فارغ از خواب ازل گشته و بیدار شدم

دل فرو بستم و بر گیس غمت چنگ زدم
ناوک چشم تو را سرمه خونبار شدم

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 18:00


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌



.جان عاشق یک طرف، یک موی لیلا یک طرف
کوچه‌ محبوب یک سو، کل دنیا یک طرف

مثل مجنون تار می‌بیند جهان را چشم من
می‌کشی از پنجره تا پرده‌ها را یک طرف

گردنم کج می‌شود، یک شهر می‌ریزد به هم
تا که می‌ریزد چون این آن زلف زیبا یک طرف

غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفته‌ات
یک طرف صورت‌نگاران، اهل معنا یک طرف

در مصافی نابرابر می‌کِشد روح مرا
گیسوانت یک طرف، آن خال تنها یک طرف

هست حق هم با اقلیت اگر زیباتر است
مردمک‌های تو یک سو، اهل تقوا یک طرف

با زبان گفتی برو، با چشم‌ها گفتی بیا
می‌رود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف

منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو
یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف

سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود
حسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف

در قمار عشق دائم سکه‌ها در چرخش‌اند
یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:40


تا صدایی آشنا آمد گمان کردم تویی
تا نگاری با وفا آمد گمان کردم تویی

با نگاهی گرم و گیرا چونکه دیدم لحظه‌ای
دلبری از دورها آمد گمان کردم تویی

عطر گل پیچید و من سرمست و مدهوشش شدم  
بوی مریم هر کجا آمد گمان کردم تویی

چشمهایت میدرخشد مثل مهتابی به شب
ماه چون در آسمان آمد گمان کردم تویی

هر زمان دردی به جانم زد که ویرانم کند 
چونکه حرفی از دوا آمد گمان کردم تویی

یک نفر با عشق و احساسی که دل را میبرد
شاد و پر شور و نوا آمد گمان کردم تویی

تا قدم بر کوچه‌ی عشقم نهاد آن با وفا 
از رقیبان شد جدا ، آمد گمان کردم تویی

#ناشناس

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:33


خسته را زلف خم یار بـه این روز انـداخت
تشنه ی وعده ی دیدار به این روز انداخت

کشته ی درد فراقت چه کند با غم خویش
زنـدگی را غـم دلدار ، بـه این روز انـداخت

هــمـدم آه جگر سـوز  سـرا پـرده ی عـشـق
مانده در حسرت دیدار به این روز انداخت

در بیابان جنون شکوه کنان در پی کـیست
غمزه و جـلوه ی بسیار به این روز انداخت

گـرد پیـری بـه سـرم ریخـت ز انـدوه فراق
غـم آن بـاده ی خمـار بـه این روز انـداخت

غنـچه ی سرخ بهاران به خزان رفت خزان
هـمدمی در کنـف خار به ایـن روز انداخت

شمـع جانسوز مـرا برد بـه شـب های سیاه
طعنه ی دشمـن غـدار به این روز انداخت

من که در حلقه ی افکار تو در پیچ و خمم
عاقبت ذهـن گرفـتار به این روز انـداخـت

#علی_فعله_گری

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:32


وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را
یکی به من بدهد باز سرپناهم را

از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت
اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را

منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن
چنان که در عجبم متن اشتباهم را

منم که گاه تجسم کنم سیاوش را
چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را

منم عصاره ی اسطوره های عصر کهن
و گاه در سرم این شاهزاده ها، هم را...

تفاوت من و پیشینیان من این است:
برادری که نبوده است کنده چاهم را

پدر که تیغ پسر را به دل نمی گیرد
درخت حرف تبر را به دل نمی گیرد
پدر! ببخش رجزهای گاه گاهم را

همیشه آخر این شاهنامه خوانا نیست
یکی مچاله کند نامه ی سیاهم را

#علیرضا_بدیع

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:30


وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را
یکی به من بدهد باز سرپناهم را

از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت
اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را

منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن
چنان که در عجبم متن اشتباهم را

منم که گاه تجسم کنم سیاوش را
چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را

منم عصاره ی اسطوره های عصر کهن
و گاه در سرم این شاهزاده ها، هم را...

تفاوت من و پیشینیان من این است:
برادری که نبوده است کنده چاهم را

پدر که تیغ پسر را به دل نمی گیرد
درخت حرف تبر را به دل نمی گیرد
پدر! ببخش رجزهای گاه گاهم را

همیشه آخر این شاهنامه خوانا نیست
یکی مچاله کند نامه ی سیاهم را

#علیرضا_بدیع

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:28


بی تو بی تاب ترین پنجره این شهرم
بی تو ای کاش ترین حسرتِ یک دیدارم

بی تو بی شانه ترین گریه یک مَردَم که
دلخوش از شانه ی بی منّت یک دیوارم

سرد و مایوس ترین آه ، که غمباد شدم
بی تو مغموم ترین حالت گندمزارم

با خودت برده ای از من ، منِ بی حاصل را
سالیانیست به خود عزم رسیدن دارم

در فراقت غزلم حال وخیمی دارد
آفت ، افتاده از این قائله بر افکار‌م

درد جانکاه مرا هیچ نفهمید‌ کسی
مرحبا باز به عِرق و شَرَفِ سیگارم

آنچنان از ستم خاطره ها پیر شدم
که خودم را بخدا زنده نمی پندارم

عاقبت درد غزل های مرا می فهمی
وقتی از من اثری نیست بجز آثارم

#مرتضی_شاکری

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:28


تا سحر ،منتظرت خیره به در می‌میرم
برسد ،یا نرسد از تو خبر ، می میرم

زده غم، صاعقه بر خرمن جانم چه کنم؟
تو به دادم نرسی ،وقت خطر می میرم

ترسم اینست ،به این فاصله عادت بکنی
دیگر از من، نکنی یادی اگر  می میرم

زیر این، سقف ترک خورده‌ ی دنیای دلم
شود احساسم اگر، بی تو هدر می میرم

اگر اشکم نشود ،جاری و از برکه‌ی چشم 
به سرش هم نزند فکر سفر، می‌ ميرم

نپرد مرغ دلم هر شب اگر از قفسش...
نزند تا لب ایوان تو  پر ،می میرم

سر راهم نکند ،حادثه ای  سد بشود؟
نزنم  سرزده دیگر به تو سر ، می میرم

تازه وقتی برسم پیش تو از، شدت شوق
چه بیایی چه نیایی، دمِ در می میرم !



#شیوا_صالحی


‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎

❤️فقط شعر❤️

14 Nov, 14:27


خوش صورت و خوش قامت و خوش آب و هوایی
خوش خنده و با معرفتی، اهل کجایی؟

با دیدن لبخند تو هوش از سرِ من رفت
آن طرز نگاهِ تو مرا کرده هوایی

تأثیرِ نگاهِ تو و چشمانِ تو بوده
اکنون تو اگر در دلِ دیوانه ی مایی

تا دید تورا این دلِ دیوانه به ما گفت
تو نیمه ی گم گشته ی پنهانی مایی

با بودنِ روی تو چه حاجت به طبیب است
بر زخم ِ دلِ من تو خودت مثل شفایی

لبخندِ تو آرامش این قلبِ مریض است
تو جلوه‌ای از قدرت زیبای خدایی

حقّا که به افتادن ِ در دام نگاهت
چیزی نتوان گفت به جز عشق و رهایی..

#سعید_غمخوار

❤️فقط شعر❤️

22 Oct, 07:02


با تو از خویش نخواندم که مجابت نکنم
خواستم تشنه‌ی این کهنه شرابت نکنم
https://t.me/faghatsherrr
گوش کن از من و بر همچو منی گوش نکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم

دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره‌ی احساس مذابت نکنم

گاه باران همه‌ی دغدغه‌اش باغچه نیست
سیل بی‌گاهم و ناگاه خرابت نکنم

فصلها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پرگریه‌ی این بسته کتابت نکنم

هرکسی خاطره‌ای داشت گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم
https://t.me/faghatsherrr
#محمدعلی_بهمنی

❤️فقط شعر❤️

22 Oct, 04:50


.
دلفروشی مست هستم، قلب صادق می خری ؟
خسته از عشقم،بگو این قلب عاشق می خری؟

شاعری دریاییم، دل را به دریا می زنم
غرق دارم میشوم، پاروی قایق می خری؟
https://t.me/faghatsherrr
گل فروشی می کنم ،گلدانِ «گل با شاعری»
یک کلامم؛ «شاعری» را با شقایق میخری ؟

چون تلف شد زندگی ،ساعت نمی بندم به دست
سالها را می فروشم،با دقایق می خری؟

سادگی بسیار دارم ،می کنم ارزانیت
با صداقت میفروشم ،با حقایق می خری ؟

با غزل ها می شود هر درد را درمان کنی
مرهمش را می فروشم، طبع ِحاذق می خری؟

کوه غم را می شکافد دردهای شاعری
شاه بیتی می فروشم،طبع خالق می خری؟
#بهناز سمیعی نژاد
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

19 Oct, 17:29


https://t.me/faghatsherrr
       ‌ ‌‌‌    ‌
آماده ام تا عشقمان ضرب المثل باشد
البته چشمانت اگر مرد عمل باشد

قد نگاهت کاش لبهایت به حرف آیند
تا عشق .. نه ... اسطوره حتی محتمل باشد

اینجا لب از لب وا کنی فرصت فراهم هست
تا بیت آخر صحبت از ماه عسل باشد

بهمن به تن دارم تو با آغوش مردادیت
اردیبهشتم کن که اوضاع معتدل باشد

اینجا بگو .. اینجا .. همین مصرع که تا فردا-
آوازه مان پیچیده در بین الملل باشد

لب واکنی لبهای من ... استغفرالله... من-
می ترسم امشب حرفهایم مبتذل باشد

می ترسم امشب واژه ها هم عاشقت باشند
تصویر هر بیتم فقط بوس و بغل باشد

کم کم جنون می گیرم از لبهای خاموشت
اصلا همین بیت آخرین ضرب الاجل باشد

#ساحل_صالحی
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

19 Oct, 17:26


امشب که دلم تنگ تو شد باز کجایی
ای حادثه‌ی عشقِ پر از راز کجایی

ماندم که نسازم دل خود را قفسی نو
ای شوقِ دلِ رفته به پرواز کجایی

همسایه‌ی دیوار به دیوار غرورم
خنیاگرِ طنازِ  پرآواز  کجایی

در شهر قلم واژه‌ی گمگشته منم من
دیوانه‌ی پر دردِ غزل ساز کجایی

من در شب چشمان تو خوابیده و بیدار
شهزاده‌ی شعرِ  قصه‌پرداز کجایی

سعدیه و باغ ارمم چشمه‌ی رُکنی
بیت الغزل حافظ شیراز کجایی

دیوانه منم رفته‌ی تا مرز جنونم
مُهری که زدم  بر لب اِبراز کجایی

گردونه‌ی مِهرم، تو چلیپای خیالی
ای ساز شکسته، سرِ ناساز کجایی

تا دام نهادی به سراپرده ی سینه
هم‌چنگ توام شانه‌ی شهباز کجایی

سنتور سحر، گریه‌ی گیتار شبانه
ای شورِ همایونیِ شهناز کجایی

اطناب غزل بر سر چشمان تو رخ داد
ای شرح  هم آوازه‌ی ایجاز کجایی

#فاطمه_یاراحمدی_روشنا
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

19 Oct, 06:59


محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری‌ست
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداری‌ست
https://t.me/faghatsherrr
فدای سرخی لب‌هایت هر آنچه خون جگر خوردم
دلِ شکستهٔ عاشق را چه احتیاج به دلداری‌ست

کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما، افسوس!
شراب خوردن ما بی‌هم فقط فرار ز هُشیاری است

ز دل‌بریدن و دل‌بستن به یک‌طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو می‌بینم؛ نه اشتیاق نه بیزاری‌ست
https://t.me/faghatsherrr
چو کوه دید غرض دریاست؛ به رود اجازهٔ رفتن داد
ز دوست دست‌کشیدن گاه، غرور نیست؛ فداکاری‌ست

#فاضل_نظری

❤️فقط شعر❤️

19 Oct, 06:55


پدرم هیچوقت از من نپرسید که عاشق شده‌ام
https://t.me/faghatsherrr
یا نه. ولی یک بار خودم به او گفتم. یکی از دفعه‌هایی که عاشق شده بودم و عشقم شدیدتر بود و داشتم می‌مُردم، پنج تا تجدیدی آوردم. پدرم گفت چرا تجدید شدی؟ گفتم عاشق شدم. گفت این عشق‌ها که عشق نیست.. ولش کن، حیف توئه. فقط همین. برای منِ عاشق که داشتم می‌مُردم، که آنقدر عشقم زیاد بود که درسم را فراموش کرده بودم و پنج تا تجدید آورده بودم و داشتم رفوزه می‌شدم، این برخورد کم بود. دلم می‌خواست بنشیند و با من حرف بزند یا کمکم کند یا بپرسد عاشق کی؟ یا بگوید غلط کردی که عاشق شدی. ولی همان یک جمله را گفت و من هنوز نمی‌دانم کدام عشق‌ها عشق است و کدام عشق را نباید ول کرد و چرا من حیف بودم. با پدرم زیاد حرف نمی‌زدم. مادرم هم با پدرم زیاد حرف نمی‌زد. اصولا ارتباطم با مادرم خیلی بهتر بود. با مادرم همیشه حرف داشتم و با پدرم هیچ‌وقت حرفی نداشتم. نه اینکه بداخلاق باشد، اتفاقا خیلی هم خوش‌اخلاق بود، ولی نمی‌شد با او حرف زد. وقتی با او حرف می‌زدی، احساس می‌کردی داری با دیوار حرف می‌زنی. انگار چیزی در او فرو نمی‌رفت. اگر می‌گفتی ناراحتم، می‌گفت ناراحت نباش. اگر می‌گفتی خوشحالم، می‌گفت چه خوب. اگر می‌گفتی مشکل دارم، می‌گفت حل میشه. اگر می‌گفتی بی‌پولم، می‌گفت بیشتر تلاش کن، و اگر می‌گفتی دارم می‌ترکم، می‌گفت نه.. نترک.
https://t.me/faghatsherrr
#سروش صحت

❤️فقط شعر❤️

18 Oct, 13:01


برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
https://t.me/faghatsherrr
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست 

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
https://t.me/faghatsherrr
#ناشناس

❤️فقط شعر❤️

28 Aug, 05:20


خود را شبی در آينه ديدم، دلم گرفت
از فکر اينکه قد نکشيدم دلم گرفت

از فکر اينکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپريدم دلم گرفت

از اينکه با تمام پس‌انداز عمر خود
حتی ستاره‌ای نخريدم دلم گرفت

کم‌کم به سطح آينه‌ام برف می‌نشست
دستی بر آن سپيد کشيدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسيدم دلم گرفت

نقاشی‌ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هيچ خانه‌ای‌ نکشيدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر ديد و من
خود را شبی در آينه ديدم دلم گرفت


#سيدمهدی_نقبایی

    https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

27 Aug, 20:02


ببین شبانه گریه را در ابتدای نامه‌ام
نمی‌رسم به انتها... که خسته از ادامه‌ام

به نام چشم‌های تو... به حرمتِ نگاهِ تو
به سجده می‌رود قلم به سمت قبله‌گاهِ تو

دوباره می‌نویسم از شکنجه‌های روزگار
که خسته می‌کشد مرا به پای چوبه‌های دار

به درد می‌نویسم‌اش به آه تا بخوانی‌ام
بخواه تا بگویمت امید زندگانی‌ام!...

زمانه می‌برد مرا به پرتگاهِ زندگی
و بسته دورِ گردنم همیشه یوغِ بندگی

شبانه کوچ می‌کنم به سرزمینِ خاطرَت
به‌خاطرَت شدم شبی پرنده‌ی مهاجرت

دوباره دیو غُصّه‌ها خزید لای دفترم
تمام‌ شعرهای من شکست پیشِ باورم

نَفیرِ ربّنای غم... اذان به وقت انزوا
نمازهای وحشت از جنازه‌های سایه‌ها

که مرگ سایه‌های ما شبیه عکس یک جسد
نشسته روی قلب من همیشگی و تا ابد

نگاه ماتِ پنجره به چشم خیسِ کوچه‌ها
به اشک روی صورتم به گریه‌های بی‌صدا

به بند می‌کِشد مرا جهانِ بی‌تو بودن و
عذاب می‌دهد مرا غزل‌غزل سرودن و

سکوت می‌کنم ولی غمی به قدرِ آسمان
ببین که زخم می‌زند به بندبندِ استخوان

به بغض واژه‌ها قسم که بی‌تو لال می‌شوم
منی که "مُنزوی‌ترین" غزل‌سُرای عالمم...


#مهدی_خدابخش

     https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

27 Aug, 19:10


هر جا كه حرفت شد همان دم گريه كردم
خود را به يك گوشه كشاندم گريه كردم

جاى تو غم را بو كشيدم با نوازش
بر روى زانويم نشاندم گريه كردم

هر روز خوابيدم كه شب بيدار باشم
هر شب نشستم شعر خواندم گريه كردم

باران كه زد با بغض پشت رل نشستم
در التهاب شهر راندم ، گريه كردم

تا آشنايى ديدم از حال تو پرسيد  
جايت سلامت را رساندم ، گريه كردم


تار سفیدی بین موها دیدم امروز
آنقدر بر خود خیره ماندم، گریه کردم


#سيد_تقى_سيدى

     https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

27 Aug, 19:08


شب که رسید،،، پنجره نابود می‌شود
یکباره خانه سرد و غم‌آلود می شود

تقویم روی میز بدل می‌شود به خاک
سرو بلند دهکده مفقود می‌شود

رخوت دوباره می‌چکد از پنجه‌های شب
از چارسمت، خانه پر از دود می‌شود

چشم گریز نیست در این برزخ سیاه
جاده از این به بعد مه‌ آلود می‌شود

بی‌آفتاب روی تو، ای وسعت سپید!
دنیا چقدر کوچک و محدود می‌شود

بعد از غروب پنجره,شب می‌رسد و بعد
راه رسیدن به تو مسدود می‌شود

آن قدر گریه می‌کنم از دوریت,که اشک
بر گونه‌های لاغر من رود می‌شود

کی می‌رسی پرنده من! نه! دروغ نیست
دارد زمین بدون تو نابود می‌شود


#پیمان_سلیمانی

    https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

27 Aug, 19:07


آرامم و فریاد هایم در دهان مرده
حالا تصور کن که یک آتشفشان مرده

غمگین تر از آنم که فکر زندگی باشم
در من تمام ذوق و شوق این جهان مرده

من یک پلنگ زخمی ام که در شبی ابری
با چشم هایی باز رو به آسمان مرده

غم می‌چکد از خشت خشت جان مجروحم
من خانه ایی هستم که در آن یک جوان مرده

تو چیزی از رنج فراموشی نمیدانی
از قهرمانی که شروع داستان مرده

از خودکشی آدمی غمگین که مدت هاست
حس کرده حتی در دل اطرافیان مرده

درماندگی یعنی همین حالی که می بینی
مردی که پشت بغض هایی بی امان مرده

حال مرا پرسیده بودی ،راستش خوبم
من مینویسم زنده ام ،اما بخوان مرده

#سجاد_صفری_اعظم
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

27 Aug, 18:16


🔸


من را چقدر ساده زمین‌گیر کرده ای
موی مرا ببین، تو مرا پیر کرده ای

دیگر مرا به حبس صدایت نمی‌بری
دیگر مرا به زَنجَره زنجیر کرده ای

من را که تشنه ی تو شدم می‌گذاری و
او را که تشنه ی دگری، سیر کرده ای

ای سرخِ نقره ای! به جهانم نگاه کن
رنگین کمان بخت مرا قیر کرده ای


▪️
من آمدم برای تو با شعر تازه ام
در کافه ی قرار، چرا دیر کرده ای؟


#طه_محتشم
https://t.me/faghatsherrr

    

❤️فقط شعر❤️

21 Jul, 04:35


دلم گرفته ازین سنگدل خراب آباد
به سیم می زنم آخر، هرآنچه باداباد

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
عروس بخت که خواهد مرا کند داماد؟

فرازِ دار چنان رقصِ عاشقانه کنم
که رقص و قصه ی منصور را برند از یاد

دگر مپرس که حالِ تو خوب و دل شاد است؟
که خوب مانده که این بدترین بود دل شاد؟

مرا که دوست ترین دوستدارِ این خلقم
فکنده اند به حالی که قِسمِ خصم مباد ...

#مهدی_اخوان_ثالث
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

19 Jul, 17:32


ماهِ دردانه بگو، خانه ی ما را بلدی؟
بی ریا غربتِ مستانه ی ما را بلدی؟

ما زمین گیرِ فلک بوده و هستیم هنوز...
راه افلاکی افسانه ی ما را بلدی؟
https://t.me/faghatsherrr
قصه، آنگونه شروع شد که نباید میشد...
راه برگشتنِ ویرانه ی ما را بلدی؟
https://t.me/faghatsherrr
عشقِ ما، گر طلب توبه و کفاره کند...
قبله ی حاجتِ رندانه ی ما را بلدی؟

هوش اگر رونقِ مدهوشی ما را ببرد...
تو در این دهکده، میخانه ی ما را بلدی؟
https://t.me/faghatsherrr
کافر آن کس که پناهنده نباشد به کسی...
با وفا باش و بگو شانه ی ما را بلدی؟

#ناشناس

❤️فقط شعر❤️

17 Jul, 04:46


گرتو باشی کوچه و مهتاب میخواهم چه کار؟
تشنه ی روی تو هستم آب میخواهم چه کار؟
https://t.me/faghatsherrr
چشمهایت صد غزل از عاشقان عالم است
این همه دیوان و شعر ناب میخواهم چه کار؟

جام لبهایت اگر امشب مرا مستی دهد...
تا ابد هشیار هستم، خواب میخواهم چه کار؟

غرق گشتن در میان بازوانت عالمییست..
عشق گر باشد، تن مرداب میخواهم چه کار؟
https://t.me/faghatsherrr
در تب هر "بوسه ات" جان از بدن پر میکشد...
گر نباشی من تمامم، تاب میخواهم چه کار؟

❤️فقط شعر❤️

13 Jul, 19:43


چندیست که از چهره ی خندان خبری نیست
ابری شده دلها و ز باران خبری نیست

حالا که درختان همه سبزند و زمین سبز
صد حیف که از فصلِ بهاران خبری نیست

دلها همه پژمرده شد از سختی ایّام
در سینه ی پُر درد ز درمان خبری نیست

درگیر به اشعار و غزلها شده ایم و
غافل که ز چشمان غزلخوان خبری نیست
https://t.me/faghatsherrr
در پیچ و خم کوچه ی تنهایی دنیا
افسوس که از یاری یاران خبری نیست

ما را چه شده ؟باز چرا مُرده محبت
از رأفت و اندیشه و ایمان خبری نیست

دل عاشق و دیوانه ی اللّه که باشد
از وسوسه و حقّه ی شیطان خبری نیست

ای کاش ببینیم که جز چهره ی خندان
از مردم غم دیده ی ایران خبری نیست.!
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

13 Jul, 04:21


تا چشم به هم زد دل من روز سفر شد
از خواستنت قسمت من خون جگر شد

از بعد تو و رفتن تو هر که مرا دید
هی زخم زبان زد به دلم هر چقَدَر شد

یک عمر به امید وصال تو نشستم
ای داد از این عمر گرانمایه که سر شد

یک دشمن سرسخت شدی یار قدیمی
چون شاخه درختی که به تدریج تبر شد

رفتی که فراموش شوم از نظر، اما
از کوچه‌ی بی رونق ما بگذر اگر شد
#ناشناس
https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

13 Jul, 04:13


اسمتون رو جمع کنید ببینید چه شعری ساخته میشه..

الف..........ای مهربان یارم
ب............باعشق تو میمانم
پ............پای خسته ای دارم
ت............تا هستی منم هستم
ث............ثابت میکنم هستم
ج.............جان من فدای تو
چ.............چند وقتی بمان بامن
ح.............حال از من نمیپرسی

خ.............خوابم با تو شیرینه
د.............در جانم زدی رخنه
ذ.............ذره ذره آبم کن
ر.............رسوای جهانم کن
ز.............زلف خود پریشان کن
ژ.............ژنده جامه ای پوشم
س...........سر برشانه ام بگذار
ش...........شوق من دو چندان کن
ص...........صبح من تو روشن کن

ض...........ضربان دلم بشنو
ط............طاهرگشته‌ام با تو
ظ............ظهر عاشقی بنگر
ع............عاشق شو تو هم چون من
غ ...........غم غربت دلم بشکست
ف...........فریاد دلم بشنو
ق............قربان دو چشمانت
ک............کردی همچو فرهادم
گ............گم گشته دو دستانم
ل.............لای موج موهایت

م.............مروارید چشمانت
ن.............نور دیده من شو
و.............وصف جمله خوبیهات
ه.............هر دم بر زبان جاریست
ی............یادی از دل ماکن

https://t.me/faghatsherrr

❤️فقط شعر❤️

13 Jul, 04:12


حالا من موندم و…
حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی…
منو ببخش خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته چشام بی تابی می كنند
نازنینم ….
نمی دونم از من چی دیدی كه حتی توی خوابهام هم نمی بینمت .
نمی دونم راز عشقمونو واسه كی تعریف كردی كه این طور تو كارمون گره انداخت و ما رو از هم جدا كرد ..
یادته …
یادته شبا رو پشت بوم بی خیال با هم ستاره ها رو می شمردیم .
تو می گفتی من به قدر همه ی این ستاره ها خاطر خواه دارم .
من نگاه كردم به آسمون و گفتم ببین یه ستاره ی پر نور اونوره اون كدوم یكی ازعاشقاته ؟
تو به من نگاه كردی و خندیدی ….
نمی دونم شبا تو آسمون رویاهات هنوز اون ستاره پر نور رو می بینی ….
یا …..
حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی …
#ناشناس
https://t.me/faghatsherrr

4,718

subscribers

25

photos

22

videos