Посты канала دوپامین | Dopamine

شروع رمان #دوپامین
اثر جدیدی که قراره باهاش کلی استرس هیجان بگیرید
پارت گذاری نامنظم
نویسنده:عسل.کاف
#پایان_خوش_خرم
پس بزار بغلت کنم.. تا تو بدنم پر شه دوپامین❤
اثر جدیدی که قراره باهاش کلی استرس هیجان بگیرید
پارت گذاری نامنظم
نویسنده:عسل.کاف
#پایان_خوش_خرم
پس بزار بغلت کنم.. تا تو بدنم پر شه دوپامین❤
1,598 подписчиков
12 фото
18 видео
Последнее обновление 09.03.2025 03:57
Похожие каналы

3,890 подписчиков

3,154 подписчиков

1,327 подписчиков
Последний контент, опубликованный в دوپامین | Dopamine на Telegram
https://www.instagram.com/yarra_dress?utm_source=qr&igsh=MXdha2o1MnhhczA5dQ==
دوپامین
#پارت_دویستوپانزده
احساسش توصیف نکردنی بود
هیجان شور و اظطراب به یکباره تمام تنش را به آتش کشیده بود
لب های دخترک که شروع به تکان خوردن کرد چیزی درونش آرام شد
این که بوسه اش اجباری نباشد برایش خیلی مهم بود
کم کم نفس هایشان تنگ میشد اما دوست نداشت این لحظه تمام شود
ذهن دخترک آشوب بود اما آرامش هم داشت
امنیت و ناامنی را باهم تجربه میکرد
انگاری که خودش در قفس شیر را باز کرده باشد...
چند ثانیه بعد لب هایشان از هم جدا شد و تنها صدایی که به گوش میخورد نفس های به شماره افتاده و پر حرارت دیاکو بود
یارا از خجالت سرش را در سینه پسرک فرو برد
پوست صاف با بوی بی نظیری که تا به حال از این فاصله استشمامش نکرده بود
دلش نمیخواست به هیچ چیز فکر کند
به فردایی که نمیدانست چگونه میتواند در چشم های پسر نگاه کند
هیچ توضیحی برای قلبش نداشت حتی نمیدانست واقعا اورا دوست دارد یا نه
اما حس ناب آن لحظه را با هیچ چیز نمیتوانست عوض کند
دیاکو دست لرزانش را نوازش وار روی کمر دخترک کشید
حرارت دستانش حتی از زیر آب هم حس میشد
با دو انگشت موهای خیس دختر را پشت گوشش فرستاد و سرش را نزدیک گوش دخترک برد
+صبر منو اینجوری امتحان نکن
قول نمیدم بیشتر ازین بتونم تحمل کنم
#پارت_دویستوپانزده
احساسش توصیف نکردنی بود
هیجان شور و اظطراب به یکباره تمام تنش را به آتش کشیده بود
لب های دخترک که شروع به تکان خوردن کرد چیزی درونش آرام شد
این که بوسه اش اجباری نباشد برایش خیلی مهم بود
کم کم نفس هایشان تنگ میشد اما دوست نداشت این لحظه تمام شود
ذهن دخترک آشوب بود اما آرامش هم داشت
امنیت و ناامنی را باهم تجربه میکرد
انگاری که خودش در قفس شیر را باز کرده باشد...
چند ثانیه بعد لب هایشان از هم جدا شد و تنها صدایی که به گوش میخورد نفس های به شماره افتاده و پر حرارت دیاکو بود
یارا از خجالت سرش را در سینه پسرک فرو برد
پوست صاف با بوی بی نظیری که تا به حال از این فاصله استشمامش نکرده بود
دلش نمیخواست به هیچ چیز فکر کند
به فردایی که نمیدانست چگونه میتواند در چشم های پسر نگاه کند
هیچ توضیحی برای قلبش نداشت حتی نمیدانست واقعا اورا دوست دارد یا نه
اما حس ناب آن لحظه را با هیچ چیز نمیتوانست عوض کند
دیاکو دست لرزانش را نوازش وار روی کمر دخترک کشید
حرارت دستانش حتی از زیر آب هم حس میشد
با دو انگشت موهای خیس دختر را پشت گوشش فرستاد و سرش را نزدیک گوش دخترک برد
+صبر منو اینجوری امتحان نکن
قول نمیدم بیشتر ازین بتونم تحمل کنم
دوپامین
#پارت_دویستوچهارده
_نمیشه . اون شوکلاتو بده به من
دیاکو نگاهی به آخرین تکه شکلات انداخت
+نمیشه اون مال منه دیگه تو سهمتو خوردی
دخترک خیز برداشت تا زودتر به آخرین تکه برسد اما قبل از رسیدنش دیاکو با صورتی که از خنده رو به سرخی میرفت شکلات را بین لب هایش چپانده بود
یارا نزدیکش شد
_بخدا همشو بخوری گریه میکنم
پسرک خنده اش آنقدر شدید شده بود که حتی جان نداشت شکلاتش را کامل گاز بزند
قیافه حرصی و بانمک دختر با موهای خیس بامزه ترین چیزی بود که به عمرش میدید
یارا روی انگشتانش ایستاد
دستانش را روی شانه های پسرک گذاشت
و صورتش را نزدیک کرد
لب هایش را به فاصله یک میلیمتری از لب های پسرک رساند و بلاخره تکه ای از شکلات را نجات داد
حالا خنده دیاکو محو شده بود و دخترک از شادی جیغ میکشید و بالاپایین میپرید
با دهان نیمه پر گفت
_گولت زدممم خر شدییی
پسرک در کسری از ثانیه کمر یارا را بین دست هایش اسیر کرد
دیگر نمیتوانست کشش بی اندازه اش به دخترک را انکار کند
لب هایش را که به دندان کشید طعم شیرین شکلات در دهانش پخش شد
#پارت_دویستوچهارده
_نمیشه . اون شوکلاتو بده به من
دیاکو نگاهی به آخرین تکه شکلات انداخت
+نمیشه اون مال منه دیگه تو سهمتو خوردی
دخترک خیز برداشت تا زودتر به آخرین تکه برسد اما قبل از رسیدنش دیاکو با صورتی که از خنده رو به سرخی میرفت شکلات را بین لب هایش چپانده بود
یارا نزدیکش شد
_بخدا همشو بخوری گریه میکنم
پسرک خنده اش آنقدر شدید شده بود که حتی جان نداشت شکلاتش را کامل گاز بزند
قیافه حرصی و بانمک دختر با موهای خیس بامزه ترین چیزی بود که به عمرش میدید
یارا روی انگشتانش ایستاد
دستانش را روی شانه های پسرک گذاشت
و صورتش را نزدیک کرد
لب هایش را به فاصله یک میلیمتری از لب های پسرک رساند و بلاخره تکه ای از شکلات را نجات داد
حالا خنده دیاکو محو شده بود و دخترک از شادی جیغ میکشید و بالاپایین میپرید
با دهان نیمه پر گفت
_گولت زدممم خر شدییی
پسرک در کسری از ثانیه کمر یارا را بین دست هایش اسیر کرد
دیگر نمیتوانست کشش بی اندازه اش به دخترک را انکار کند
لب هایش را که به دندان کشید طعم شیرین شکلات در دهانش پخش شد
دوپامین
#پارت_دویستوسیزده
دخترک آرام گرفت
_باشه
قدمی از هم فاصله گرفتند
یارا میتوانست داغ شدن گوش هایش را حس کند اما بی توجه چرخید
_از بچگی دلم میخواست رو آب بخوابم
+خب بخواب
_بلد نیستم
یعنی یجورایی میترسم
دیاکو بازهم آرام خندید و لیوانش را در دست جا به جا کرد
+من به این گندگی اینجا وایسادم میترسی غرق شی بچه؟؟
بخواب نترس دارمت
دخترک سعی کرد بدنش را صاف و بی حالت روی آب نگه دارد اما ترس باعث میشد گردنش را سفت کند
دیاکو نزدیکش شد یکی از دست هایش را ارام زیر پایش و دست دیگرش را زیر گردن دختر نگهداشت
+ریلکس بخواب هیچیت نمیشه
یارا بلاخره بدنش را صاف کرد
_ولم نکنیا
+نمیکنم
چند ثانیه بعد دخترک دستش را روی شانه دیاکو گذاشت تا دوباره روی پاهایش باشد
لیوان ویسکی را از دست پسرک قاپید و سر کشید
+حالت بد نشه یارا
#پارت_دویستوسیزده
دخترک آرام گرفت
_باشه
قدمی از هم فاصله گرفتند
یارا میتوانست داغ شدن گوش هایش را حس کند اما بی توجه چرخید
_از بچگی دلم میخواست رو آب بخوابم
+خب بخواب
_بلد نیستم
یعنی یجورایی میترسم
دیاکو بازهم آرام خندید و لیوانش را در دست جا به جا کرد
+من به این گندگی اینجا وایسادم میترسی غرق شی بچه؟؟
بخواب نترس دارمت
دخترک سعی کرد بدنش را صاف و بی حالت روی آب نگه دارد اما ترس باعث میشد گردنش را سفت کند
دیاکو نزدیکش شد یکی از دست هایش را ارام زیر پایش و دست دیگرش را زیر گردن دختر نگهداشت
+ریلکس بخواب هیچیت نمیشه
یارا بلاخره بدنش را صاف کرد
_ولم نکنیا
+نمیکنم
چند ثانیه بعد دخترک دستش را روی شانه دیاکو گذاشت تا دوباره روی پاهایش باشد
لیوان ویسکی را از دست پسرک قاپید و سر کشید
+حالت بد نشه یارا
دوپامین
#پارت_دویستودوازده
دیاکو نگاهش را دزدید و سرش را برگرداند
خوی مردانه اش میتوانست در کمتر از سی ثانیه لباس نازک را چندین تکه کُنَد
اما نمیخواست حس امنیت را از او بگیرد
چند دقیقه بعد دخترک با لیوان و بطری برگشت
چشم های خمارو لپ های گل انداخته از گرمایش نشان از سرخوشی زیادش بود
هردو لیوان را پر کرد و تکه از شکلاتی که دیاکو لبه استخر گذاشته بود کند
با لذت جرعه از ویسکی را به همراه شکلات نوشید
_یادمه اولین باری که مشروب خوردم با یاسی بود
خندید
_تو گلخونه یواشکی نشستیم خوردیم و به خیال خودمون که بابا چیزی نفهمیده
+فهمیده بود؟
_انقدر خوب میشناختمون که امکان نداشت نفهمه اما خب هیچی به رومون نیاورد فقط وقتی گلدون بزرگشو شکوندم اومد جمعش کرد که شیشه دستو پامونو نبره...
سرش را پایین انداخت
خاطرات همیشه گریبان گیرش میشدند
دیاکو قدمی جلو امد و بی حرف تن ظریفش را در آغوش کشید
انگشتان بزرگش را نوازش وار روی کمر دخترک حرکت داد
+هیش آروم باش
الان موقع فکر کردن به چیزای ناراحت کننده نیست باشه؟
#پارت_دویستودوازده
دیاکو نگاهش را دزدید و سرش را برگرداند
خوی مردانه اش میتوانست در کمتر از سی ثانیه لباس نازک را چندین تکه کُنَد
اما نمیخواست حس امنیت را از او بگیرد
چند دقیقه بعد دخترک با لیوان و بطری برگشت
چشم های خمارو لپ های گل انداخته از گرمایش نشان از سرخوشی زیادش بود
هردو لیوان را پر کرد و تکه از شکلاتی که دیاکو لبه استخر گذاشته بود کند
با لذت جرعه از ویسکی را به همراه شکلات نوشید
_یادمه اولین باری که مشروب خوردم با یاسی بود
خندید
_تو گلخونه یواشکی نشستیم خوردیم و به خیال خودمون که بابا چیزی نفهمیده
+فهمیده بود؟
_انقدر خوب میشناختمون که امکان نداشت نفهمه اما خب هیچی به رومون نیاورد فقط وقتی گلدون بزرگشو شکوندم اومد جمعش کرد که شیشه دستو پامونو نبره...
سرش را پایین انداخت
خاطرات همیشه گریبان گیرش میشدند
دیاکو قدمی جلو امد و بی حرف تن ظریفش را در آغوش کشید
انگشتان بزرگش را نوازش وار روی کمر دخترک حرکت داد
+هیش آروم باش
الان موقع فکر کردن به چیزای ناراحت کننده نیست باشه؟
دوپامین
#پارت_دویستونه
_نه جام خوبه
پسرک بلند شد
+پس خودم میرم
لباسش را با یک حرکت از تنش خارج کرد و با لیوانش به سمت راهرو قدم برداشت
حالا دخترک مانده بود و شیشه ی پر از ویسکی
برای پنجمین بار که لیوانش را پر کرد
بلند شد
به سختی تعادلش را حفظ میکرد
صدایش را بالا برد
_دیاکووو بیا حوصلم سر رفت
صدایش زیر صدای تتلو گم شده بود
قدم های آرامش را به سمت راهرو برداشت و بااهنگ زمزمه کرد
_عشق فقط سه حرفه تو پره حرفی
عشق بابد بصرفه تو خود منفی
چند قدم بعد دیاکو را دید که با چشمان بسته لبه استخر تکیه داده بود
_عشق گرما میخواد تو گوله برفی
جرعه ی دیگری نوشید و لبه استخر نشست
پسرک چشم های مستش را باز کرد و لبخند کوچکی مهمان لب هایش شد
+اومدی که
_حوصلم سررفت تنها
دیاکو موهای خیسش را عقب داد و دستش را به سمت دخترک دراز کرد
+بیا تو آب
#پارت_دویستونه
_نه جام خوبه
پسرک بلند شد
+پس خودم میرم
لباسش را با یک حرکت از تنش خارج کرد و با لیوانش به سمت راهرو قدم برداشت
حالا دخترک مانده بود و شیشه ی پر از ویسکی
برای پنجمین بار که لیوانش را پر کرد
بلند شد
به سختی تعادلش را حفظ میکرد
صدایش را بالا برد
_دیاکووو بیا حوصلم سر رفت
صدایش زیر صدای تتلو گم شده بود
قدم های آرامش را به سمت راهرو برداشت و بااهنگ زمزمه کرد
_عشق فقط سه حرفه تو پره حرفی
عشق بابد بصرفه تو خود منفی
چند قدم بعد دیاکو را دید که با چشمان بسته لبه استخر تکیه داده بود
_عشق گرما میخواد تو گوله برفی
جرعه ی دیگری نوشید و لبه استخر نشست
پسرک چشم های مستش را باز کرد و لبخند کوچکی مهمان لب هایش شد
+اومدی که
_حوصلم سررفت تنها
دیاکو موهای خیسش را عقب داد و دستش را به سمت دخترک دراز کرد
+بیا تو آب