چراغ قوه رو برداشتم و یکی یکی رفتم وسط پای دخترا هیچ کدومشون باب میلم نبود
هیچ کدوم نمیتونستن منو تحریک کنن
یهو چشمم افتاد به یه دختر چشم ابی که نشسته بود و در حالی که عروسکشو تو بغلش فشار میداد بهم زل زده بود چه هیکلی داشت
رفتم سمتش و گفتم :
_چرا پاهاتو باز نکردی تپلتو نشون بده ببینم
دستشو گذاشت رو شورتشو محکم گرفتش
از لجاجتش خوشم اومد رو به خاله گفتم:
_بخوابونش چکش کنم اگه باکره باشه همینو میخرم
دختره خواست فرار کنه که خاله خوابوندش و شورتشو کشید پایین وای باورم نمیشد چی میدیدم ....
❌❌🔞🔞
https://t.me/+1P8Vq4I86dllZjhk