دعوتگران اللّه @dahoatgranekoda Channel on Telegram

دعوتگران اللّه

@dahoatgranekoda


النحل آیه42
الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
(مهاجران، آن) کسانیند که (در برابر اذیّت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند و (در زندگی) توکّل و تکیه‌ی آنان بر

دعوتگران اللّه (Persian)

در کانال تلگرامی دعوتگران اللّه با نام کاربری @dahoatgranekoda، شما با متن‌های متنوع و الهام بخش قرآنی و اسلامی آشنا خواهید شد. عبارت "النحل آیه42 الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ" از قرآن کریم، از پیام‌هایی است که در این کانال به آن اشاره می‌شود. این کانال برای افرادی است که به دنبال پیام‌های خداوندی و ایمانی هستند و می‌خواهند در اوقات فراغت خود از فرصتی برای تأمل در کلمات الهی بهره‌مند شوند. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید از خواندن و درک معانی قرآن، درک بهتری داشته باشید و با دیگر اعضای این جامعه ارتباط برقرار کنید. پس عجله کنید و به دعوتگران اللّه بپیوندید تا از این تجربه معنوی لذت ببرید.

دعوتگران اللّه

24 Nov, 08:18


#استوری💫

بودن کنار خدا❤️

دعوتگران اللّه

24 Nov, 04:45


ئاگادار بە!
خۆت بە دور بگرە لە سیفاتی یهود و نساڕا

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

24 Nov, 03:34


سوره احقاف (آیه ۹الی۱۲)

ترجمه(٩)

بگو: از میان فرستادگان خدا فرستاده‌ای نوظهور نیستم و نمی‌دانم با من و شما [در دنیا و آخرت‌] چه خواهد شد، من فقط از آنچه به من وحی شده پیروی می‌كنم، و من جز بیم دهنده‌ای آشكار نیستم

ترجمه(١٠)

بگو: به من خبر دهید كه اگر این قرآن از ناحیه خدا باشد و شما به آن كفر ورزیده و شاهدی هم از بنی اسرائیل به مانند آن [كه تورات واقعی و تصدیق كننده قرآن است‌] شهادت داده باشد پس [از شهادتش به قرآن‌] ایمان آورده باشد و شما از ایمان به آن تكبّر ورزیده باشید [آیا ستمكار نبوده‌اید؟] بی‌تردید خدا گروه ستمكار را هدایت نمی‌كند

ترجمه(١١)

و كافران درباره مؤمنان گفتند: اگر [آیین‌ محمّد] بهتر [از آیین ما] بود [آنان در پذیرفتنش‌] بر ما نسبت به آن پیشی نمی‌گرفتند و چون [خودشان به خاطر كبر و عنادشان‌] به وسیله آن هدایت نیافتند، به زودی خواهند گفت: این یك دروغ قدیمی است

ترجمه(١٢)

در حالی كه پیش از آن كتاب موسی پیشوا و رحمت بود [و از نزول آن بر پیامبر اسلام خبر داده‌]، و این قرآن تصدیق كننده [آن‌] است و به زبانی فصیح و گویاست تا ستمكاران را بیم دهد، و برای نیكوكاران بشارتی باشد


احمدالحواشی

دعوتگران اللّه

23 Nov, 07:52


یەکەم پەیامی ئیبراهیم علیە سلام بڵاوکردنەوەی تەوحید بووە

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

23 Nov, 03:25


ــــــــــــ:
سوره ابراهیم (آیه ۴۸الی۵۲)

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (٤٨)

[در] روزی كه زمین به غیر این زمین، و آسمان‌ها [به غیر این آسمان‌ها] تبدیل شود، و [همه‌] در پیشگاه خدای یگانه قهّار حاضر شوند

وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ (٤٩)

و آن روز مجرمان را می‌بینی كه در زنجیرها [به صورتی محكم و سخت‌] به هم بسته شده‌اند

سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَىٰ وُجُوهَهُمُ النَّارُ (٥٠)

پیراهن‌هایشان از قطران [ماده‌ای متعفّن و قابل اشتعال و بدبو] است، و آتش چهره‌هایشان را می‌پوشاند

لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (٥١)

تا [به این كیفیت‌] خدا هر كس را [به سبب‌] آنچه انجام داده كیفر دهد؛ یقیناً خدا حسابرسی سریع است

هَٰذَا بَلَا......(٥٢)

این [قرآن یا آنچه در این سوره است‌] پیامی برای [همه‌] مردم است، برای آنكه به وسیله آن هشدارشان دهند، و [با تدبّر در آیاتش‌] بدانند كه او معبودی یگانه و یكتاست، و تا خردمندان، متذكّر [حقایق و معارف الهیّه‌] شوند

یوسف‌عثمان

دعوتگران اللّه

22 Nov, 12:11


«سُبْحَانَ اللهِ ، وَالحَمْدُ للهِ ، وَلَا إلَهَ إلَّا اللهُ ، وَاللهُ أكْبَرُ ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِاللهِ»

_ با یاد الله سبحان زندگی شیرین میشه 🌸.
اللهم ، ما را از کسانی که تو را بسیار یاد می کنند قرار بده. (از جمله ذاکرین قرار بده) 💦🌸

دعوتگران اللّه

22 Nov, 08:17


چیرۆکی صەفوانی کوڕی ئومەییە



🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

22 Nov, 08:06


سوره بقره (آیه ۱۸۶)

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (١٨٦)

هنگامی كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیكم، دعای دعا كننده را زمانی كه مرا بخواند اجابت می‌كنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا [به حقّ‌ و حقیقت‌] راه یابند [و به مقصد اعلی برسند

عکس نوشته!

دعوتگران اللّه

21 Nov, 17:15


اللَهُمَّ صَلِّ وَسَلِمْ عَلى نبِيِّنَا مُحَمَّـد.💐

دعوتگران اللّه

21 Nov, 09:35


ئه‌زانی دۆزه‌خ چۆنە ئاگرەکەى چۆنە.؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

21 Nov, 07:28


سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ🤍
سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ🍃

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

21 Nov, 07:25


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂



🌼🍃مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آن‌ها یک جلد قرآن مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا پول را...؟!

🌼🍃اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم
پس پول را می‌گیرم  که فایده‌ی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.

🌼🍃سپس از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا پول را انتخاب می‌کنم.

🌼🍃سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب می‌کنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر می‌گزینم...

🌼🍃نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود]
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب می‌کنی تا  غذا بخری یا به جای این کفش پاره‌ی خود کفش جدیدی بخری

🌼🍃پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب می‌کنم ، چرا که مادرم گفته است:
یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین‌تر است

🌼🍃قرآن را برداشت ؛ بوسه‌ای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آن‌ها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت
در دیگری وصیت‌نامه‌ای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند  قلمداد می‌کرد.

🌼🍃مـــرد ثروتمند گفـــت:
*هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمی‌کند.*

گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟

🌼🍃آيه ۱۲۴ سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگ‌دستی و سختی در زندگی انسان معرفی می‌كند:

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»

🌼🍃پس تلاش کنیم از خدا و قرآن فاصله نگیریم.
سعی کن یه جوری زندگی کنی
که خدا لایکت کنه نه بنده‌ی خدا



🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

20 Nov, 15:51


اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي، وَارْحَمْنِي، وَاهْدِنِي، وَعَافِنِي وَارْزُقْنِي

دعوتگران اللّه

20 Nov, 15:47


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:06


چرا كه من مردي جوان هستم. بعد از آن، ده شب ديگر نيز صبر كردم تا پنجاه شب كامل از زماني كه رسول خدا (ص) مردم را از سخن گفتن با ما بازداشته بود، گذشت. پس هنگامي كه نماز صبح پنجاهمين شب را خوانده و بر بام يكي از خانه‌هايم به همان حالتي كه خداوند ذكر نموده است يعني زمين با تمام وسعت‌اش بر من تنگ آمده بود، نشسته بودم، ناگهان صداي ندا دهنده‌اي را شنيدم كه بالاي كوه سلع رفته بود و با صداي بلند مي‌گفت: اي كعب بن مالك! تو را بشارت باد. از شنيدن اين سخن، به سجده افتادم و دانستم كه گشايشي حاصل شده و رسول الله (ص) پذيرفته شدن توبة ما را از جانب خدا بعد از خواندن نماز صبح، اعلام نموده است. بدين جهت، مردم براه افتاده‌اند و ما را بشارت مي‌دهند.

بهرحال، تعدادي بسوي دوستانم (آن دو نفر) براه افتادند تا آنها را بشارت دهند. مردي اسبش را بسوي من تاخت و ديگري از طايفة اسلم، پياده دويد و صدايش زودتر از اسب به من رسيد. هنگامي كه آن شخصي كه صدايش را شنيده بودم، براي عرض تبريك نزد من آمد، لباسهايم را بيرون آوردم و بخاطر بشارتي كه به من داده بود به او عطا كردم. سوگند بخدا كه در آن وقت، لباس ديگري نداشتم، بدين جهت، دو لباس (ازار و ردايي) به عاريت گرفتم و پوشيدم و بسوي رسول خدا (ص) براه افتادم. مردم، گروه گروه به استقبال من مي‌آمدند و بخاطر پذيرفته شدن توبه‌ام به من، تبريك عرض مي‌كردند و مي‌گفتند: پذيرش توبه‌ات از جانب خداوند، مبارك باد. تا اينكه وارد مسجد شدم. ديدم كه رسول الله (ص) نشسته و مردم، اطرافش را گرفته‌اند. طلحه بن عبيدالله بلند شد و بسوي من دويد و با من مصافحه كرد و به من تبريك گفت. بخدا سوگند، بجز او كسي ديگر از مهاجرين، بلند نشد. و من اين برخورد طلحه را فراموش نمي‌كنم. پس هنگامي كه به رسول الله (ص) سلام دادم، در حالي كه چهره‌اش از خوشحالي مي‌درخشيد، فرمود: «تو را به بهترين روزي كه از مادر متولد شده‌اي و تاكنون بر تو نگذشته است، بشارت مي‌دهم». پرسيدم: اي رسول خدا!‌آيا اين بشارت از جانب شماست و يا از سوي خدا مي‌باشد؟ فرمود: «خير، بلكه از جانب خداست». قابل ياد آوري است كه هنگام خوشحال شدن، چهرة مبارك اش (ص) مانند قرص ماه، مي‌درخشيد و ما اين حالت ايشان را مي‌دانستيم. هنگامي كه روبرويش نشستم، گفتم: يا رسول الله! يكي از شرايط توبه‌ام اينست كه اموالم را در راه خدا و رسولش، صدقه دهم. رسول الله (ص) فرمود: «بعضي از اموالت را براي خود، نگه‌دار. اين، برايت بهتر است». گفتم: پس سهميه‌اي را كه از خيبر، نصيب‌ام شده است، نگه مي‌دارم. سپس گفتم: يا رسول الله! همانا خداوند مرا بخاطر راستگويي، نجات داد. يكي ديگر از شرايط توبه‌ام اين است كه تا زماني كه زنده‌ام هرگز دروغ نگويم. بخدا سوگند،‌ از زماني كه اين سخنان را به رسول خدا (ص) گفتم، كسي را در ميان مسلمانان، سراغ ندارم كه در راستگويي بهتر از من مورد آزمايش خداوند، قرار گيرد. و از آن هنگام تاكنون، هيچگاه قصد دروغ گفتن نكرده‌ام و اميدوارم كه خداوند در باقيماندة عمرم نيز مرا حفاظت كند.

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:05


بخدا سوگند، اگر غير از تو، نزد كسي از صاحبان دنيا نشسته بودم، فكر مي‌كنم با آوردن عذري مي‌توانستم خود را از ناخشنودي او نجات دهم. چرا كه من از فصاحت كلام برخوردارم. ولي بخدا سوگند، يقين دارم كه اگر امروز با سخن دروغي تو را خشنود، سازم، بزودي خداوند تو را از من ناخشنود خواهد ساخت. و اگر به تو راست بگويم، از من مي‌رنجي. ولي من راست مي‌گويم و اميدوارم كه خداوند مرا ببخشد. خير، بخدا سوگند كه هيچ عذري نداشتم. بخدا سوگند، هنگامي كه از جهاد بازماندم، از هر زمان ديگر، قوي‌تر و سرمايه‌دارتر بودم. رسول الله (ص) فرمود: «اين شخص، راست گفت. پس برخيز تا خداوند در مورد تو قضاوت كند».

من برخاستم. تعدادي از مردان بني سلمه، بدنبال من آمدند و به من گفتند: به خدا سوگند، ما سراغ نداريم كه قبل از اين، تو مرتكب گناهي شده باشي. تو نتوانستي مانند ساير بازماندگانِ جهاد، عذري براي رسول خدا (ص) بياوري و استغفار آنحضرت (ص) براي گناهت، كافي بود.

پس به خدا سوگند، آنقدر مرا سرزنش كردند كه خواستم برگردم و سخنان قبلي‌ام را تكذيب كنم. سرانجام، از آنها پرسيدم: آيا اين رفتار، با كسي ديگر هم شده است؟ گفتند: بلي. دو مرد، مانند تو سخن گفتند و به آنان نيز آنچه را كه به تو گفته بود، گفت. پرسيدم: آنها كيستند؟ گفتند: مراره بن ربيع العمري و هلال بن اميه واقفي. آنان از دو مرد نيكوكاري كه در بدر حضور داشته و مي‌توانستند الگو و نمونه باشند، سخن به ميان آوردند. بدين جهت، به راه خود، ادامه دادم. همچنين رسول خدا (ص) مسلمانان را از سخن گفتن با ما سه نفري كه از غزوه باز مانده بوديم، نهي فرمود. لذا مردم، رفتارشان را با ما تغيير دادند و از ما كناره‌گيري نمودند تا جايي كه زمين هم با من بيگانه شد و گويا آن زميني نبود كه من مي‌شناختم. پنجاه شب، اينگونه بسر برديم. اما دوستان من درمانده شده، درخانه‌هايشان نشستند و گريه مي‌كردند. و من كه جوان‌ترين و قوي‌ترين آنان بودم از خانه بيرون مي‌شدم و در نماز جماعت با مسلمانان شركت مي‌كردم و در بازارها مي‌گشتم. اما كسي با من، سخن نمي‌گفت. نزد رسول خدا (ص)كه پس از نماز، مي نشست، مي‌رفتم و به او سلام مي‌دادم. و با خود مي‌گفتم: آيا لبهايش را براي جواب سلام من حركت مي‌دهد يا خير؟ آنگاه نزديك او نماز مي‌خواندم و دزدكي به او نگاه مي‌كردم. هنگامي كه نماز مي‌خواندم، به من نگاه مي‌كرد ولي وقتي كه به او نگاه مي‌كردم، صورت‌اش را از من برمي‌گردانيد.

زماني كه جفاي مردم، طولاني شد، از ديوار باغ ابوقتاده كه پسرعمويم و محبوب‌ترين مردم نزد من بود، بالا رفتم و به او سلام دادم. بخدا سوگند كه جواب سلام مرا نداد. به او گفتم:‌ اي ابوقتاده! تو را بخدا سوگند، آيا مي‌داني كه من خدا و رسولش را دوست دارم؟ او سكوت كرد. دوباره او را سوگند دادم. باز هم سكوت كرد. بار ديگر او را سوگند دادم. اين بار، گفت: خدا و رسولش بهتر مي‌دانند. اينجا بود كه اشك از چشمانم، جاري شد و برگشتم و از ديوار بالا رفتم (و بيرون شدم).

در يكي از روزها كه در بازار مدينه مي‌گشتم، ناگهان چشم‌ام به يكي از كشاورزان اهل شام (كه نصراني بود) افتاد كه براي فروختن مواد غذايي به مدينه آمده بود و مي‌گفت: چه كسي كعب بن مالك را به من نشان مي‌دهد؟ مردم بسوي من اشاره كردند تا نزد من آمد و نامه‌اي از پادشاه غسان به من داد. در آن نامه، چنين نوشته شده بود: اما بعد، به من خبر رسيده است كه دوست‌ات (محمد) به تو ستم كرده است. خداوند تو را خوار نساخته و حق‌ات را ضايع نگردانيده است. نزد ما بيا تا از تو قدرداني كنيم. پس از خواندن نامه، با خود گفتم: اين نيز بخشي از آزمايش است. پس آنرا در تنور انداختم و سوختم.

پس از اينكه چهل شب از پنجاه شب، گذشت، فرستادة رسول خدا (ص) نزد من آمد و گفت: رسول الله (ص) به تو دستور مي‌دهد كه از همسرت، كناره‌گيري كني. پرسيدم: چه كار كنم؟ او را طلاق بدهم؟ گفت: نه، بلكه از او كناره‌گيري كن و به او نزديك مشو. و همين پيام را نيز براي دوستانم فرستاد. به همسرم گفتم: نزد خانواده‌ات برو و آنجا باش تا اينكه خداوند در اين باره، قضاوت كند.

كعب مي‌گويد: همسر هلال بن اميه نزد رسول الله (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا! هلال بن اميه، پيرمرد افتاده‌اي است كه خادمي ندارد. اگر به او خدمت كنم، آزرده خاطر خواهي شد؟ فرمود: «خير، ولي به تو نزديك نشود». همسرش گفت: سوگند به خدا كه او هيچگونه حركتي ندارد. سوگند به خدا، از زماني كه اين مسئله برايش پيش آمده است تا امروز، همچنان گريه مي‌كند.

كعب مي‌گويد: يكي از اعضاي خانواده‌ام پس از شنيدن اين سخن، به من گفت: چقدر خوب بود كه از رسول خدا (ص) اجازه مي‌گرفتي تا همانطور كه همسر هلال بن اميه را اجازه داد به همسرت نيز اجازه مي‌داد تا به تو خدمت كند. گفتم: به خدا سوگند، در اين مورد از رسول خدا (ص) اجازه نمي‌گيرم. زيرا جواب آنحضرت (ص) را در اين باره نمي‌دانم.

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:05


الَّذِي ذَكَرَ اللَّهُ مِمَّا خُلِّفْنَا عَنِ الْغَزْوِ، إِنَّمَا هُوَ تَخْلِيفُهُ إِيَّانَا وَإِرْجَاؤُهُ أَمْرَنَا، عَمَّنْ حَلَفَ لَهُ وَاعْتَذَرَ إِلَيْهِ، فَقَبِلَ مِنْهُ. (بخارى:4418)

ترجمه: كعب بن مالك (رض) مي‏گويد: من از هيچ يك از غزوات رسول الله (ص) جز غزوة تبوك، باز نماندم. البته از غزوة بدر نيز باز ماندم اما بخاطر تخلف از آن، كسي مورد سرزنش قرار نگرفت. در اين غزوه (بدر) رسول خدا (ص) به قصد كاروان قريش، بيرون رفت تا اينكه خداوند، او و دشمنانش را بدون اينكه با يكديگر وعده‌اي كرده باشند، در برابر هم قرار داد. گفتني است كه من در شب (بيعت) عقبه، هنگامي كه با رسول خدا (ص) بر اسلام، پيمان بستيم، حضور داشتم. و دوست ندارم كه بجاي بيعت عقبه، در بدر مي‌بودم اگرچه بدر از بيعت عقبه در ميان مردم، شهرت بيشتري دارد.

داستان از اين قرار بود كه من هنگام تخلف از اين غزوه (تبوك)، از هر زمان ديگر، قوي‌تر و سرمايه‌دارتر بودم. سوگند به خدا كه قبل از آن، هرگز دو شتر نداشتم. اما براي اين غزوه، دو شتر فراهم ساختم. و هرگاه رسول خدا‌ (ص) مي‌خواست به غزوه‌اي برود، توريه مي‌كرد. (اگر مي‌گفت بسوي شمال مي‌رويم، به جنوب مي‌رفت). تا اينكه نوبت اين غزوه، فرا رسيد.‌ رسول خدا (ص) درگرماي شديد به اين غزوه رفت و سفري طولاني، بياباني بي‌آب و علف و دشمني بزرگ، پيش رو داشت. بدين جهت، اهميت موضوع را براي مسلمانان، روشن ساخت تا خود را براي آن، آماده سازند. لذا آنان را از جهتي كه مي‌خواست برود، آگاه ساخت. قابل ذكر است كه تعداد مسلمانان همراه رسول خدا (ص) زياد بودند طوريكه اسامي آنان در دفتري بزرگ، نمي‌گنجيد.

كعب مي‌گويد: هركس مي‌خواست غايب شود، چنين تصور مي‌كرد كه تا زماني كه از جانب خدا، وحي نازل نشود، امرش پوشيده خواهد ماند. بلي، زماني رسول خدا (ص) به اين غزوه رفت كه ميوه‌ها رسيده و نشستن زير سايه‌ها لذت بخش بود. بهرحال، پيامبر اكرم (ص) و مسلمانان همراهش، آماده شدند. من هم هر روز صبح، تصميم مي‌گرفتم تا همراه آنان، خود را آماده سازم ولي بدون اينكه كاري انجام دهم، بر مي‌گشتم و با خود مي‌گفتم: براي رفتن، توانايي دارم. روزها بدين منوال، گذشت تا اينكه مردم بطور كامل، آماده شدند و رسول خدا (ص) و مسلمانان همراهش، صبح زود، براه افتادند در حالي كه من به هيچ وجه خود را آماده نكرده بودم. با خود گفتم: يكي دو روز ديگر، ‌خود را آماده مي‌سازم و به آنها ملحق مي‌شوم. فرداي آن روز، تصميم گرفتم تا خود را آماده كنم اما بدون اينكه كاري انجام دهم، برگشتم. سپس فرداي روز بعد نيز تصميم گرفتم و برگشتم و كاري انجام ندادم. روزها اينگونه سپري شد تا اينكه آنها به سرعت رفتند و من از غزوه، باز ماندم. باز هم تصميم گرفتم كه بروم و خود را به آنان برسانم و كاش! چنين مي‌كردم. ولي اين كار، برايم مقدر نشده بود. پس از خروج رسول خدا (ص)، هنگامي كه به ميان مردم مي‌رفتم، آنچه مرا غمگين مي‌ساخت، اين بود كه بجز منافقين و افراد ضعيفي كه خداوند آنها را معذور شمرده است، كسي ديگر را نمي‌ديدم.

از طرفي ديگر، رسول خدا (ص) به ياد من نيفتاد تا اينكه به تبوك رسيد. آنجا در حالي كه ميان مردم، نشسته بود، فرمود: «كعب چه كار كرد»؟ مردي از بني سلمه گفت: اي رسول خدا! او را لباسهاي زيبا و نگريستن به آنها از آمدن، بازداشت. معاذ بن جبل گفت: سخن بدي گفتي. بخدا سوگند، اي رسول خدا! ما بجز خير، چيز ديگري از او نمي‌دانيم. و آنحضرت (ص) سكوت كرد.

نگراني من زماني شروع شد كه خبر بازگشت رسول خدا (ص) به من رسيد. اينجا بود كه دروغ‌هاي مختلفي را به خاطر آوردم و با خود مي‌گفتم: چگونه فردا از ناخشنودي رسول خدا (ص) خود را نجات دهم و براي اين كار از تمام افراد صاحب ‌نظر خانواده ام، كمك گرفتم. ولي هنگامي كه به من گفتند: رسول خدا (ص) به مدينه رسيده است، افكار باطل از سرم بيرون رفت. و دانستم كه با سخن دروغ، نمي‌توانم خود را از ناخشنودي آنحضرت (ص) نجات دهم. لذا تصميم گرفتم كه راست بگويم. صبح آنروز، رسول خدا (ص) آمد. عادت پيامبر اكرم (ص) اين بود كه هرگاه از سفري مي‌آمد، نخست، به مسجد مي‌رفت و دو ركعت نماز مي‌خواند و با مردم مي‌نشست. در اين سفر، پس از اين كارها، بازماندگانِ جهاد كه تعدادشان هشتاد و اندي نفر بود، يكي يكي نزد او مي‌آمدند و عذرهايشان را بيان مي‌كردند و سوگند مي‌خوردند. رسول خدا (ص) نيز آنچه را كه در ظاهر به زبان مي‌آوردند ، از آنان پذيرفت و با آنها بيعت كرد و برايشان طلب مغفرت نمود و باطنشان را به خدا واگذار كرد.

من نيز نزد ايشان رفتم. هنگامي كه به او سلام دادم، تبسم كرد البته تبسمي كه همراه خشم و غضب بود. سپس فرمود: «بيا». من هم رفتم و روبرويش نشستم. گفت: «علت نيامدنت چه بود؟ مگر مركب نخريده بودي»؟ گفتم: بلي.

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:05


قَالَتْ: إِنَّهُ وَاللَّهِ مَا بِهِ حَرَكَةٌ إِلَى شَيْءٍ، وَاللَّهِ مَا زَالَ يَبْكِي مُنْذُ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ إِلَى يَوْمِهِ هَذَا، فَقَالَ لِي بَعْضُ أَهْلِي: لَوِ اسْتَأْذَنْتَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فِي امْرَأَتِكَ كَمَا أَذِنَ لامْرَأَةِ هِلالِ بْنِ أُمَيَّةَ أَنْ تَخْدُمَهُ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لا أَسْتَأْذِنُ فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)، وَمَا يُدْرِينِي مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا اسْتَأْذَنْتُهُ فِيهَا، وَأَنَا رَجُلٌ شَابٌّ، فَلَبِثْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَشْرَ لَيَالٍ حَتَّى كَمَلَتْ لَنَا خَمْسُونَ لَيْلَةً مِنْ حِينَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَنْ كَلامِنَا، فَلَمَّا صَلَّيْتُ صَلاةَ الْفَجْرِ صُبْحَ خَمْسِينَ لَيْلَةً وَأَنَا عَلَى ظَهْرِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِنَا، فَبَيْنَا أَنَا جَالِسٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي ذَكَرَ اللَّهُ قَدْ ضَاقَتْ عَلَيَّ نَفْسِي، وَضَاقَتْ عَلَيَّ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ، سَمِعْتُ صَوْتَ صَارِخٍ، أَوْفَى عَلَى جَبَلِ سَلْعٍ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا كَعْبُ بْنَ مَالِكٍ! أَبْشِرْ، قَالَ: فَخَرَرْتُ سَاجِدًا، وَعَرَفْتُ أَنْ قَدْ جَاءَ فَرَجٌ، وَآذَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِتَوْبَةِ اللَّهِ عَلَيْنَا حِينَ صَلَّى صَلاةَ الْفَجْرِ، فَذَهَبَ النَّاسُ يُبَشِّرُونَنَا، وَذَهَبَ قِبَلَ صَاحِبَيَّ مُبَشِّرُونَ، وَرَكَضَ إِلَيَّ رَجُلٌ فَرَسًا، وَسَعَى سَاعٍ مِنْ أَسْلَمَ، فَأَوْفَى عَلَى الْجَبَلِ وَكَانَ الصَّوْتُ أَسْرَعَ مِنَ الْفَرَسِ، فَلَمَّا جَاءَنِي الَّذِي سَمِعْتُ صَوْتَهُ يُبَشِّرُنِي، نَزَعْتُ لَهُ ثَوْبَيَّ، فَكَسَوْتُهُ إِيَّاهُمَا بِبُشْرَاهُ، وَاللَّهِ مَا أَمْلِكُ غَيْرَهُمَا يَوْمَئِذٍ، وَاسْتَعَرْتُ ثَوْبَيْنِ فَلَبِسْتُهُمَا، وَانْطَلَقْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص)، فَيَتَلَقَّانِي النَّاسُ فَوْجًا فَوْجًا يُهَنُّونِي بِالتَّوْبَةِ، يَقُولُونَ: لِتَهْنِكَ تَوْبَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ، قَالَ كَعْبٌ: حَتَّى دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) جَالِسٌ حَوْلَهُ النَّاسُ، فَقَامَ إِلَيَّ طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِاللَّهِ يُهَرْوِلُ حَتَّى صَافَحَنِي وَهَنَّانِي، وَاللَّهِ مَا قَامَ إِلَيَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ غَيْرَهُ، وَلا أَنْسَاهَا لِطَلْحَةَ، قَالَ كَعْبٌ: فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَهُوَ يَبْرُقُ وَجْهُهُ مِنَ السُّرُورِ: «أَبْشِرْ بِخَيْرِ يَوْمٍ مَرَّ عَلَيْكَ مُنْذُ وَلَدَتْكَ أُمُّكَ». قَالَ: قُلْتُ: أَمِنْ عِنْدِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: «لا بَلْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ». وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا سُرَّ اسْتَنَارَ وَجْهُهُ حَتَّى كَأَنَّهُ قِطْعَةُ قَمَرٍ، وَكُنَّا نَعْرِفُ ذَلِكَ مِنْهُ، فَلَمَّا جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ مِنْ تَوْبَتِي أَنْ أَنْخَلِعَ مِنْ مَالِي صَدَقَةً إِلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِ اللَّهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَمْسِكْ عَلَيْكَ بَعْضَ مَالِكَ، فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ». قُلْتُ: فَإِنِّي أُمْسِكُ سَهْمِي الَّذِي بِخَيْبَرَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ إِنَّمَا نَجَّانِي بِالصِّدْقِ، وَإِنَّ مِنْ تَوْبَتِي أَنْ لا أُحَدِّثَ إِلا صِدْقًا مَا بَقِيتُ، فَوَاللَّهِ مَا أَعْلَمُ أَحَدًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَبْلاهُ اللَّهُ فِي صِدْقِ الْحَدِيثِ مُنْذُ ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) أَحْسَنَ مِمَّا أَبْلانِي، مَا تَعَمَّدْتُ مُنْذُ ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) إِلَى يَوْمِي هَذَا كَذِبًا، وَإِنِّي لأرْجُو أَنْ يَحْفَظَنِي اللَّهُ فِيمَا بَقِيتُ، وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ (ص): (لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ)إِلَى قَوْلِهِ (وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)فَوَاللَّهِ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ نِعْمَةٍ قَطُّ بَعْدَ أَنْ هَدَانِي لِلإسْلامِ، أَعْظَمَ فِي نَفْسِي مِنْ صِدْقِي لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنْ لاَ أَكُونَ كَذَبْتُهُ، فَأَهْلِكَ كَمَا هَلَكَ الَّذِينَ كَذَبُوا، فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ لِلَّذِينَ كَذَبُوا حِينَ أَنْزَلَ الْوَحْيَ شَرَّ مَا قَالَ لأحَدٍ، فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: (سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ)إِلَى قَوْلِهِ: (فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ)قَالَ كَعْبٌ: وَكُنَّا تَخَلَّفْنَا أَيُّهَا الثَّلاثَةُ عَنْ أَمْرِ أُولَئِكَ الَّذِينَ قَبِلَ مِنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حِينَ حَلَفُوا لَهُ، فَبَايَعَهُمْ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ، وَأَرْجَأَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمْرَنَا حَتَّى قَضَى اللَّهُ فِيهِ، فَبِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ: (وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا)وَلَيْسَ

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:05


لَئِنْ حَدَّثْتُكَ الْيَوْمَ حَدِيثَ كَذِبٍ تَرْضَى بِهِ عَنِّي، لَيُوشِكَنَّ اللَّهُ أَنْ يُسْخِطَكَ عَلَيَّ، وَلَئِنْ حَدَّثْتُكَ حَدِيثَ صِدْقٍ تَجِدُ عَلَيَّ فِيهِ، إِنِّي لأرْجُو فِيهِ عَفْوَ اللَّهِ، لا وَاللَّهِ مَا كَانَ لِي مِنْ عُذْرٍ، وَاللَّهِ مَا كُنْتُ قَطُّ أَقْوَى وَلا أَيْسَرَ مِنِّي حِينَ تَخَلَّفْتُ عَنْكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَمَّا هَذَا فَقَدْ صَدَقَ، فَقُمْ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ فِيكَ». فَقُمْتُ وَثَارَ رِجَالٌ مِنْ بَنِي سَلِمَةَ فَاتَّبَعُونِي، فَقَالُوا لِي: وَاللَّهِ مَا عَلِمْنَاكَ كُنْتَ أَذْنَبْتَ ذَنْبًا قَبْلَ هَذَا، وَلَقَدْ عَجَزْتَ أَنْ لا تَكُونَ اعْتَذَرْتَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِمَا اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُتَخَلِّفُونَ، قَدْ كَانَ كَافِيَكَ ذَنْبَكَ اسْتِغْفَارُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكَ، فَوَاللَّهِ مَا زَالُوا يُؤَنِّبُونِي حَتَّى أَرَدْتُ أَنْ أَرْجِعَ فَأُكَذِّبَ نَفْسِي، ثُمَّ قُلْتُ لَهُمْ: هَلْ لَقِيَ هَذَا مَعِي أَحَدٌ؟ قَالُوا: نَعَمْ، رَجُلانِ قَالاَ مِثْلَ مَا قُلْتَ، فَقِيلَ لَهُمَا مِثْلُ مَا قِيلَ لَكَ، فَقُلْتُ: مَنْ هُمَا؟ قَالُوا: مُرَارَةُ بْنُ الرَّبِيعِ الْعَمْرِيُّ، وَهِلالُ بْنُ أُمَيَّةَ الْوَاقِفِيُّ، فَذَكَرُوا لِي رَجُلَيْنِ صَالِحَيْنِ قَدْ شَهِدَا بَدْرًا فِيهِمَا أُسْوَةٌ، فَمَضَيْتُ حِينَ ذَكَرُوهُمَا لِي، وَنَهَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُسْلِمِينَ عَنْ كَلامِنَا أَيُّهَا الثَّلاثَةُ مِنْ بَيْنِ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ، فَاجْتَنَبَنَا النَّاسُ وَتَغَيَّرُوا لَنَا، حَتَّى تَنَكَّرَتْ فِي نَفْسِي الأرْضُ، فَمَا هِيَ الَّتِي أَعْرِفُ، فَلَبِثْنَا عَلَى ذَلِكَ خَمْسِينَ لَيْلَةً، فَأَمَّا صَاحِبَايَ فَاسْتَكَانَا وَقَعَدَا فِي بُيُوتِهِمَا يَبْكِيَانِ، وَأَمَّا أَنَا فَكُنْتُ أَشَبَّ الْقَوْمِ وَأَجْلَدَهُمْ، فَكُنْتُ أَخْرُجُ فَأَشْهَدُ الصَّلاةَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ، وَأَطُوفُ فِي الأسْوَاقِ وَلا يُكَلِّمُنِي أَحَدٌ، وَآتِي رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَأُسَلِّمُ عَلَيْهِ وَهُوَ فِي مَجْلِسِهِ بَعْدَ الصَّلاةِ فَأَقُولُ فِي نَفْسِي: هَلْ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِرَدِّ السَّلامِ عَلَيَّ أَمْ لاَ؟ ثُمَّ أُصَلِّي قَرِيبًا مِنْهُ، فَأُسَارِقُهُ النَّظَرَ، فَإِذَا أَقْبَلْتُ عَلَى صَلاتِي أَقْبَلَ إِلَيَّ، وَإِذَا الْتَفَتُّ نَحْوَهُ أَعْرَضَ عَنِّي، حَتَّى إِذَا طَالَ عَلَيَّ ذَلِكَ مِنْ جَفْوَةِ النَّاسِ مَشَيْتُ حَتَّى تَسَوَّرْتُ جِدَارَ حَائِطِ أَبِي قَتَادَةَ، وَهُوَ ابْنُ عَمِّي وَأَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَوَاللَّهِ مَا رَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا قَتَادَةَ! أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُنِي أُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؟ فَسَكَتَ، فَعُدْتُ لَهُ فَنَشَدْتُهُ، فَسَكَتَ، فَعُدْتُ لَهُ فَنَشَدْتُهُ، فَقَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، فَفَاضَتْ عَيْنَايَ وَتَوَلَّيْتُ حَتَّى تَسَوَّرْتُ الْجِدَارَ، قَالَ: فَبَيْنَا أَنَا أَمْشِي بِسُوقِ الْمَدِينَةِ إِذَا نَبَطِيٌّ مِنْ أَنْبَاطِ أَهْلِ الشَّأْمِ مِمَّنْ قَدِمَ بِالطَّعَامِ يَبِيعُهُ بِالْمَدِينَةِ يَقُولُ: مَنْ يَدُلُّ عَلَى كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ؟ فَطَفِقَ النَّاسُ يُشِيرُونَ لَهُ حَتَّى إِذَا جَاءَنِي، دَفَعَ إِلَيَّ كِتَابًا مِنْ مَلِكِ غَسَّانَ، فَإِذَا فِيهِ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّهُ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ صَاحِبَكَ قَدْ جَفَاكَ، وَلَمْ يَجْعَلْكَ اللَّهُ بِدَارِ هَوَانٍ وَلا مَضْيَعَةٍ، فَالْحَقْ بِنَا نُوَاسِكَ، فَقُلْتُ لَمَّا قَرَأْتُهَا: وَهَذَا أَيْضًا مِنَ الْبَلاءِ، فَتَيَمَّمْتُ بِهَا التَّنُّورَ فَسَجَرْتُهُ بِهَا، حَتَّى إِذَا مَضَتْ أَرْبَعُونَ لَيْلَةً مِنَ الْخَمْسِينَ، إِذَا رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَأْتِينِي، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَأْمُرُكَ أَنْ تَعْتَزِلَ امْرَأَتَكَ، فَقُلْتُ: أُطَلِّقُهَا أَمْ مَاذَا أَفْعَلُ؟ قَالَ: لا بَلِ اعْتَزِلْهَا، وَلا تَقْرَبْهَا، وَأَرْسَلَ إِلَى صَاحِبَيَّ مِثْلَ ذَلِكَ، فَقُلْتُ لامْرَأَتِي: الْحَقِي بِأَهْلِكِ فَتَكُونِي عِنْدَهُمْ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ فِي هَذَا الأمْرِ، قَالَ كَعْبٌ: فَجَاءَتِ امْرَأَةُ هِلالِ بْنِ أُمَيَّةَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ هِلالَ بْنَ أُمَيَّةَ شَيْخٌ ضَائِعٌ لَيْسَ لَهُ خَادِمٌ، فَهَلْ تَكْرَهُ أَنْ أَخْدُمَهُ؟ قَالَ: «لا، وَلَكِنْ لا يَقْرَبْكِ».

دعوتگران اللّه

20 Nov, 07:04


حديث كعب بن مالك (رض) و اين سخن خداوند متعال كه مي‌فرمايد: و بر آن سه نفري كه به تأخير انداخته شدند

1679ـ عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ (رض) قَالَ: لَمْ أَتَخَلَّفْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي غَزْوَةٍ غَزَاهَا إِلا فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ، غَيْرَ أَنِّي كُنْتُ تَخَلَّفْتُ فِي غَزْوَةِ بَدْرٍ، وَلَمْ يُعَاتِبْ أَحَدًا تَخَلَّفَ عَنْهَا، إِنَّمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يُرِيدُ عِيرَ قُرَيْشٍ، حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ عَدُوِّهِمْ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ، وَلَقَدْ شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَيْلَةَ الْعَقَبَةِ، حِينَ تَوَاثَقْنَا عَلَى الإسْلامِ، وَمَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِهَا مَشْهَدَ بَدْرٍ، وَإِنْ كَانَتْ بَدْرٌ أَذْكَرَ فِي النَّاسِ مِنْهَا، كَانَ مِنْ خَبَرِي أَنِّي لَمْ أَكُنْ قَطُّ أَقْوَى وَلا أَيْسَرَ حِينَ تَخَلَّفْتُ عَنْهُ فِي تِلْكَ الْغَزَاةِ، وَاللَّهِ مَا اجْتَمَعَتْ عِنْدِي قَبْلَهُ رَاحِلَتَانِ قَطُّ حَتَّى جَمَعْتُهُمَا فِي تِلْكَ الْغَزْوَةِ، وَلَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يُرِيدُ غَزْوَةً إِلا وَرَّى بِغَيْرِهَا، حَتَّى كَانَتْ تِلْكَ الْغَزْوَةُ غَزَاهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي حَرٍّ شَدِيدٍ، وَاسْتَقْبَلَ سَفَرًا بَعِيدًا وَمَفَازًا وَعَدُوًّا كَثِيرًا، فَجَلَّى لِلْمُسْلِمِينَ أَمْرَهُمْ لِيَتَأَهَّبُوا أُهْبَةَ غَزْوِهِمْ، فَأَخْبَرَهُمْ بِوَجْهِهِ الَّذِي يُرِيدُ وَالْمُسْلِمُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) كَثِيرٌ، وَلا يَجْمَعُهُمْ كِتَابٌ حَافِظٌ، قَالَ كَعْبٌ: فَمَا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَتَغَيَّبَ إِلا ظَنَّ أَنْ سَيَخْفَى لَهُ، مَا لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ وَحْيُ اللَّهِ، وَغَزَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) تِلْكَ الْغَزْوَةَ حِينَ طَابَتِ الثِّمَارُ وَالظِّلالُ، وَتَجَهَّزَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَالْمُسْلِمُونَ مَعَهُ، فَطَفِقْتُ أَغْدُو لِكَيْ أَتَجَهَّزَ مَعَهُمْ، فَأَرْجِعُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، فَأَقُولُ فِي نَفْسِي: أَنَا قَادِرٌ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَتَمَادَى بِي حَتَّى اشْتَدَّ بِالنَّاسِ الْجِدُّ، فَأَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَالْمُسْلِمُونَ مَعَهُ، وَلَمْ أَقْضِ مِنْ جَهَازِي شَيْئًا، فَقُلْتُ: أَتَجَهَّزُ بَعْدَهُ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ ثُمَّ أَلْحَقُهُمْ، فَغَدَوْتُ بَعْدَ أَنْ فَصَلُوا لأتَجَهَّزَ، فَرَجَعْتُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، ثُمَّ غَدَوْتُ ثُمَّ رَجَعْتُ وَلَمْ أَقْضِ شَيْئًا، فَلَمْ يَزَلْ بِي حَتَّى أَسْرَعُوا، وَتَفَارَطَ الْغَزْوُ وَهَمَمْتُ أَنْ أَرْتَحِلَ فَأُدْرِكَهُمْ وَلَيْتَنِي فَعَلْتُ، فَلَمْ يُقَدَّرْ لِي ذَلِكَ، فَكُنْتُ إِذَا خَرَجْتُ فِي النَّاسِ بَعْدَ خُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَطُفْتُ فِيهِمْ، أَحْزَنَنِي أَنِّي لاَ أَرَى إِلا رَجُلاً مَغْمُوصًا عَلَيْهِ النِّفَاقُ، أَوْ رَجُلاً مِمَّنْ عَذَرَ اللَّهُ مِنَ الضُّعَفَاءِ، وَلَمْ يَذْكُرْنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَتَّى بَلَغَ تَبُوكَ، فَقَالَ وَهُوَ جَالِسٌ فِي الْقَوْمِ بِتَبُوكَ: «مَا فَعَلَ كَعْبٌ»؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي سَلِمَةَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! حَبَسَهُ بُرْدَاهُ، وَنَظَرُهُ فِي عِطْفِهِ، فَقَالَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ: بِئْسَ مَا قُلْتَ، وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ إِلا خَيْرًا، فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)، قَالَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ: فَلَمَّا بَلَغَنِي أَنَّهُ تَوَجَّهَ قَافِلاً حَضَرَنِي هَمِّي، وَطَفِقْتُ أَتَذَكَّرُ الْكَذِبَ، وَأَقُولُ: بِمَاذَا أَخْرُجُ مِنْ سَخَطِهِ غَدًا؟ وَاسْتَعَنْتُ عَلَى ذَلِكَ بِكُلِّ ذِي رَأْيٍ مِنْ أَهْلِي، فَلَمَّا قِيلَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ أَظَلَّ قَادِمًا زَاحَ عَنِّي الْبَاطِلُ، وَعَرَفْتُ أَنِّي لَنْ أَخْرُجَ مِنْهُ أَبَدًا بِشَيْءٍ فِيهِ كَذِبٌ، فَأَجْمَعْتُ صِدْقَهُ، وَأَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَادِمًا، وَكَانَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ بَدَأَ بِالْمَسْجِدِ، فَيَرْكَعُ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ جَلَسَ لِلنَّاسِ، فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِكَ جَاءَهُ الْمُخَلَّفُونَ، فَطَفِقُوا يَعْتَذِرُونَ إِلَيْهِ وَيَحْلِفُونَ لَهُ، وَكَانُوا بِضْعَةً وَثَمَانِينَ رَجُلاً، فَقَبِلَ مِنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلانِيَتَهُمْ، وَبَايَعَهُمْ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ، وَوَكَلَ سَرَائِرَهُمْ إِلَى اللَّهِ، فَجِئْتُهُ، فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَيْهِ، تَبَسَّمَ تَبَسُّمَ الْمُغْضَبِ، ثُمَّ قَالَ: «تَعَالَ» فَجِئْتُ أَمْشِي حَتَّى جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ لِي: «مَا خَلَّفَكَ؟ أَلَمْ تَكُنْ قَدِ ابْتَعْتَ ظَهْرَكَ»؟ فَقُلْتُ: بَلَى، إِنِّي وَاللَّهِ لَوْ جَلَسْتُ عِنْدَ غَيْرِكَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، لَرَأَيْتُ أَنْ سَأَخْرُجُ مِنْ سَخَطِهِ بِعُذْرٍ، وَلَقَدْ أُعْطِيتُ جَدَلاً، وَلَكِنِّي وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ

8,875

subscribers

2,251

photos

7,630

videos