Dear Reader @bwithanita Channel on Telegram

Dear Reader

@bwithanita


Anita’s digital diary
t.me/HidenChat_Bot?start=1567849243

Anita's digital diary (English)

Dear Reader, Are you looking for a place where you can find inspiration, motivation, and positivity every day? Look no further than Anita's digital diary on Telegram! Join @bwithanita and become a part of a community that values personal growth, self-care, and embracing the journey of life. Anita, the channel's creator, shares her thoughts, experiences, and insights on various aspects of life through her digital diary entries. Whether you're seeking advice on relationships, career, mental health, or simply looking for a daily dose of positivity, Anita's digital diary has something for everyone. Follow the channel t.me/HidenChat_Bot?start=1567849243 and start your journey towards self-discovery and empowerment today. Join Anita and other like-minded individuals in a safe and supportive space where you can connect, learn, and grow together. Don't miss out on this opportunity to be a part of something special. Subscribe to Anita's digital diary now and let the journey begin!

Dear Reader

14 Jan, 18:09


با سرمای دست‌هام می‌شه جلوی گرمایش جهانی رو گرفت

Dear Reader

12 Jan, 10:23


Say hi to my star ⭐️

Dear Reader

09 Jan, 07:10


Done ✔️

Dear Reader

06 Jan, 16:56


این‌جا هم داشتم با جغرافیا مذاکره می‌کردم، مامانم برام انار آورد

Dear Reader

06 Jan, 16:55


این‌جا صبحش دوستم تصمیم گرفته بود از اون روز حذف قند کنه
قند‌هایی که شبش خورد💐

Dear Reader

06 Jan, 16:54


These days ೀ

Dear Reader

02 Jan, 10:02


the Seven Dwarfs

Dear Reader

01 Jan, 23:21


غزل شمارهٔ ۸۹ حافظ | راک
(اگر از آهنگ‌های مودی موسوی خوشتون می‌آد، این رو هم احتمالاً دوست دارید)

Dear Reader

31 Dec, 21:07


نمی‌دونم چطوری بگم ولی امسال اولین سالیه که دیگه احساس نمی‌کنم ۲۰۱۸ یا ۲۰۲۰ هستیم. احساس می‌کنم واقعاً ۲۰۲۵ هستیم

Dear Reader

31 Dec, 20:30


نوروزتان پیروز هرروزتان نوروز

Dear Reader

31 Dec, 14:11


یک سرچ کنید و شعر «آی آدم‌ها»ی نیما یوشیج رو بخونید. بعد به این فکر کنید که خودش زیر نور شمع و توی تاریکی این رو برای بقیه خونده

Dear Reader

30 Dec, 18:35


گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد، سهل است بیابان‌ها
گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقش
می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
| سعدی

Dear Reader

29 Dec, 21:05


۹ دی/
خط‌کشی زیر نکات، خلاصه‌نویسی، لیوان چای، کش مو، تخته‌شاسی و در یک کلام، تکرار مکررات

Dear Reader

29 Dec, 08:29


گاه یک سنجاقک به تو دل می‌بندد
و تو هر روز سحر می‌نشینی لب حوض
تا بیاید از راه، از خم پیچک نیلوفری
بر گیسوانت نشیند
یا که از قطره آبی کف دستت نوشد
گاه یک سنجاقک
همه معنای یک زندگی است.
———
هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدایم کرد
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدایم می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت کزین سرای بی کسی، کسی صدایت می‌کند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
ای عزیز هم‌زبانم
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟

-رها

Dear Reader

28 Dec, 15:14


🗺️

Dear Reader

27 Dec, 12:58


Le matin
On ira voir l'eau de Bahia
Il n'y a pas d'ouragan, c'est un mot païen
Les jours de pluie, ça n'existe pas
Les jours de pluie ne reviendront pas
Et je t'aime
Caresse-moi

Dear Reader

24 Dec, 20:30


Happy birthday to you Jesus Christ 🎁

Dear Reader

23 Dec, 15:49


Just a random winter day
Me, my blue sweater, coffee and exams

Dear Reader

22 Dec, 22:02


آنیتا وقتی یک چیزی رو می‌خوای قایم کنی حداقل یک‌جایی بذار که خودت یادت بمونه. الان یک هفته‌ست داری دنبالش می‌گردی.

Dear Reader

22 Dec, 17:31


دقیقاً در مرکز اتاق نشسته‌م و پتوی صورتی‌رنگ دورتادورم رو گرفته. فکر کنم این موقعیت، حالت موردعلاقه‌ی من برای نوشتن و ثبت زندگی‌ام باشه.
حدود دو ساعت پیش مامان برای بار اول صدام کرد. بیدار نشدم اما نیمه‌بیدار موندم. هر باری که نیمه‌بیدار هستم با تصور این‌که دارم مهم‌ترین کار دنیا رو انجام می‌دم و بسیار بسیار مفید واقع می‌شم به خوابم ادامه می‌دم.

فردا امتحان دفاعی دارم و توی نیمه‌بیداری، درحال حل کردن یک پازل ذهنی بودم. توش باید تمامی حرکاتم رو با رخ و فیل انجام می‌دادم. به مامان گفتم “دارم نکته‌های امتحان رو مرور می‌کنم. نگران نباش” و حالا هیچ ایده‌ای ندارم که به‌نظرم چه ارتباطی بین حرکت رخ و فیل و دفاعی می‌تونه وجود داشته باشه.

بین حرکت‌های ال‌مانند و زدن مهره‌ی قلعه، به روابط فکر می‌کنم. نمادین شدن ارتباطات من رو می‌ترسونه. این‌که همه‌چیز صرفاً یک سلام و علیک یا یک گفتگوی فلسفی-علمی باشه. این‌که تمام ارتباطی که با یک نفر دارم بدل بشه به دو سه تا کلمه‌ی تایپ شده و‌ ضرب انگشت‌ها روی کیبورد. گرمایی در بغل کردن‌ها نباشه و همه‌چیز و همه‌ی محبت کردن‌ها یک نسخه‌ی پیچیده شده باشه که همه بدون چون‌وچرا برای هر انسانی که می‌بینن پیاده‌ش می‌کنن. من گرمی و اشتیاق و صحبت‌های هر دم از یک چیز دوستی رو می‌خوام، یا حتی اختلاف نظرها. نه فقط درود و‌ بدرودها و سه‌چهارتا ضرب روی کمر به نشونه‌ی “مراقب خودت باش”.

می‌خوای دانشمند باشی؟ به‌نظرت کشف کردن جالب‌تره یا اختراع کردن؟ موز نیمه‌سبز خوشمزه‌تره یا موز با لکه‌های قهوه‌ای؟

Dear Reader

21 Dec, 20:13


کلاً اگر یک‌جایی آتیش گرفت اصلاااا نباید درجا فرار کنید. اول شیر گاز رو ببندید، بعدش اگر امکانش هست با یک پتو آتیش رو خفه کنید(حذف اکسیژن)

Dear Reader

21 Dec, 20:03


اگه لباستون آتیش گرفت روی زمین بخوابید و غلت بزنید

Dear Reader

21 Dec, 19:52


رنگ برگ‌های کلم قرمز، معمولاً قرمز تیره یا ارغوانی‌ه.
دلیل تفاوت رنگ توی محیط‌های مختلف، مربوط به پی‌اچ خاک‌ه و طبق اون تغییر می‌کنه. رنگ برگ‌هاش توی خاک‌های اسیدی بیشتر قرمز، خاک‌های خنثی ارغوانی و خاک‌های بازی سبز/زرد هست

Dear Reader

21 Dec, 19:27


فکر کن دهنت رو بذاری روی بشر، یه مقداری محلول سر بکشی، نگه‌داری، بعد بریزی توی مثلا شیشه‌ساعتی که می‌خوای =)

Dear Reader

21 Dec, 11:30


خیلی بامزست هر روز حداقل یه نفر بهم گوشزد می‌کنه که نری موهاتو کوتاه کنی. خیلی خوب می‌شناسنم

Dear Reader

20 Dec, 21:04


تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانی‌های مشتی دلق پوشان
چو مستم کرده‌ای مستور منشین چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان
بیا و از غبن این سالوسیان بین صراحی خون دل و بربط خروشان

Dear Reader

20 Dec, 15:04


کیف کلاه به سر و جزئیات دیگر

Dear Reader

07 Dec, 14:08


پاییز

Dear Reader

03 Dec, 09:04


*ੈ✩‧₊˚

Dear Reader

01 Dec, 18:27


When I get back I’ll lay around
Then I’ll get up and lay back down
Romanticize a quiet life
There’s no place like my room

Dear Reader

29 Nov, 19:09


Girls’ night no. 2

Dear Reader

28 Nov, 19:48


۸ آذر ۴۰۳:
-رمزشو کشیدین؟
-چی داری می‌گییی؟!
-من با شماها نیستم☝🏻
-دیگه نمی‌ذارم چیزی بخری.
-باور کن حسابدار نیاوردم بیرون با خودم
-وای بچه‌ها خیلی باحالین خیلی خوش می‌گذره باهاتون
-تفاوت خریدهامون رو ببین!
-دستم رو بگیر نمی‌خوام دوباره بیفتم
-می آمور
-*برای بار سوم* این اون لوازم تحریریه‌ست که مامانم گفت
-*اشاره به گوشی و نگاه کردن به من* ساقی دیره باید بریم
-یه طبقه بالاتر
-همه دارن بهمون می‌خندن
-انیتا خیلی راحتیم دیگه
-آره و خیلی خوش می‌گذره
-جدی اگه برنمی‌گشتی کارتم گم می‌شد
-گشنمه، گشنمه، گشنمه
-ندیدمش ولی به‌هرحال دست تکون دادم؛ امیدوارم ببینه
-اگه جورابه اندازه نبود آویزش می‌کنم به دیوار
در پایان یک تشکر ویژه از رها که وسایلمون رو نگه‌ داشت💝

Dear Reader

26 Nov, 19:55


برق نیست ولی چراغ‌قوه که هست 👩🏼‍🚒

Dear Reader

25 Nov, 11:20


ملیکا: اولین اردوی دبیرستان sounds wonderful
انیتا: اولین اردوی دبیرستان was wonderful 🧳
مبینا: کمبود اکسیژن و کمبود جا داریم، ولی بندری می‌رقصیم!
مبینا: وای جداً عاشق تک تک بچه‌های کلاسم خیلی باحالن
آیلین: از بودن داخل همچین کلاسی شادمانم
یاس: واقعا در تمام ۱۶ سال زندگیم انقدر توهم توهم و در جای تنگ و لغزان عمیق و با شدت نرقصیده بودم
سوفیا: دیافراگمم درد می‌کنه

Dear Reader

23 Nov, 18:57


- What makes me me, then?
+ What you choose to do. How you live your life.
- But lots of people don’t get to choose how they get to live. Like slaves.
+ Well, That’s true too.

Dear Reader

23 Nov, 18:52


ر. پارسال-زمانی‌که احساس می‌کردم به هیچ‌کدوم از صحبت‌هایی که اطرافم می‌شه تعلق ندارم- من رو با lessons in chemistry آشنا کرد. دیدن الیزابت و خصوصیات اخلاقی‌ش باعث شد احساس کنم شاید فقط در جمع مناسبی قرار نگرفتم و باید به‌دنبال افرادی باشم که دیدگاه‌های مشابه‌تری داریم.
باعث شد که اگر یک چیزی رو ضدارزش می‌دونم، راحت‌تر ازش دوری و به ارزش‌هام پایبندتر باشم.
ویژگی بارز الیزابت، دانش‌ش بود. کاملا می‌تونم بگم دیدن این سریال و علاقه‌ای که به شیمی و کلا علم توش وجود داشت، تبدیل به بزرگترین motivationم شد.
الیزابت و طرز تفکرش، هنوز هم الگوی منه.
برای مثال:
″Whenever you start doubting yourself, whenever you feel afraid, just remember. Courage is the root of change—and change is what we’re chemically designed to do. So when you wake up tomorrow, make this pledge. No more holding yourself back. No more subscribing to others’ opinions of what you can and cannot achieve.”

پ.ن: این فردی که اینجا در کنار الیزابت هست، کالوینه؛ پارتنر آزمایشگاهی‌ش

Dear Reader

22 Nov, 14:42


اگر کسی موقع سوال فشار حل کردن من رو ببینه و ندونه دارم سوال حل می‌کنم ۱۰۰٪ فکر می‌کنه دیوونه‌ای چیزی‌ام (با دست‌هام شکل رو توی فضا می‌کشم و با بالا پایین کردن دست‌هام چک می‌کنم ببینم چی می‌شه)

Dear Reader

22 Nov, 14:03


Yes dear human
Just take a look up to the sky. No need to worry

Dear Reader

20 Nov, 19:32


I’m moving far away
To a sunny place
Where it’s just you and me
Feels like we’re in a dream
You know what I mean

Dear Reader

18 Nov, 18:17


(جالب‌ترین جمله‌ای که دیروز دیدم)

Dear Reader

18 Nov, 18:15


You are the result of 3.8 billion years of evolutionary success. ACT LIKE IT

Dear Reader

17 Nov, 15:00


I just found this in my book and god knows how much i needed it

Dear Reader

13 Nov, 17:02


واکسیناسیون مشتق از Vaccinus، به معنای گاو ماده‌ست. چرا؟
اولین بیماری عفونی‌ای که با واکسیناسیون ریشه‌کن شده آبله‌ی انسانی‌ه.
ادوارد جنر توی بچگی شنیده بوده که زنان شیردوش وقتی که از آبله خفیف گاوی بهبود پیدا می‌کنن دیگه به آبله انسانی مبتلا نمی‌شن.
چند سال بعد، وقتی که پزشک شد، دید هرکاری می‌کنه، باز هم نمی‌تونه این بیماری رو درمان کنه. نشست درست فکر کرد و این به فکرش رسید که از طریق همون آبله گاوی که خطر کمتری نسبت به آبله انسانی داره افراد رو نسبت به این بیماری مصون کنه.
اولین نفری که واکسیناسیون رو سرش امتحان کرد، یه پسر هشت‌ساله(پسر باغبونشون) به اسم جیمز بود. اومد عصاره پوست‌های زخم آبله گاوی رو به بازوش تزریق کرد، بعد درمعرض تلقیح آبله انسانی قرارش داد. همون‌طوری که حدس می‌زنین، جیمز چون نسبت به آبله مصون شده بود، بیمار نشد.
و به‌‌خاطر همین، ادوارد جنر پدر علم ایمونولوژی هم نامیده می‌شه.

Dear Reader

13 Nov, 16:52


Life is short. Read for fun.

Dear Reader

12 Nov, 18:01


=))))

Dear Reader

12 Nov, 18:00


خیلی خنثی داشتم می‌دیدم و فکر کردم چقدر اسمش عجیبه بعد سابتایتل رو دیدم و یهو فهمیدم وای! ایرانیه!

Dear Reader

10 Nov, 16:50


نشونه‌های میگرن رو دارم احساس می‌کنم و الان واقعا زمانش نیست عزیزم. برو بعداً بیا

Dear Reader

09 Nov, 22:04


مجموعه علمی میان‌رشته‌ای EHIA با همکاری حلقه فلسفه پزشکی برگزار میکند:

📜مسترکلاس فلسفه در زندگی روزمره:
آشنایی با فلسفه به عنوان ابزاری برای فهم عمیق موضوعات اطراف و دیدن دنیا از منظری دیگر

مسترکلاس فلسفه صرفا سفری به تاریخ فلسفه و مطالعه آرای فیلسوفان نیست بلکه تمرینی است تا ذهن‌ خودمان را با کمک فلسفه به چالش بکشیم و بتوانیم دنیای اطرافمان را عمیق‌تر درک کنیم.

🗣با حضور دکتر علیرضا منجمی
پزشک، دکتری علوم شناختی؛ دکتری فلسفه علم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی

🕰️شروع جلسات آنلاین از ۲۴ آبان ساعت ۱۶:۳۰

🌐لینک ثبت‌نام:
https://ehiaco.ir/course/philolife/

Dear Reader

08 Nov, 19:30


اگر تجربی هستید احتمالاً براتون جالبه.
این پرده‌ای که می‌بینید‌ و دور اندام‌های شکمی قراره گرفته همون صفاق‌ه که یه شکل ناقص ازش توی کتاب هست

Dear Reader

08 Nov, 19:27


امروز بابام رو بیست دقیقه بدون حرکت نگه داشتم تا روش آناتومی توضیح بدم و واقعاً خوش گذشت. اگه یه جا اشتباه می‌کردم قیافه‌ش رو سوالی می‌کرد و می‌فهمیدم عه آره راست و چپ رو اشتباه کردم باز. اینجوری آناتومی خوندن رو دوست دارم. خیلی خوش می‌گذره.

Dear Reader

08 Nov, 19:00


موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

Dear Reader

04 Nov, 18:28


November 4

Dear Reader

31 Oct, 21:07


To be the last in the line
From the ones that live on
Silhouette of a dream
Treasured by the ones
Who held on to him

Dear Reader

31 Oct, 13:33


Make sure you gain knowledge.

Dear Reader

30 Oct, 08:33


۱۴۰۳.۸.۹ - کنفرانس عمل جراحی دیسک کمر و گردن

Dear Reader

28 Oct, 17:26


آشپزی در مدرسه 🤳

Dear Reader

27 Oct, 12:52


ذهنم جای شلوغیه. امروز فهمیدم. مثل تجمع تعداد زیادی انسان توی بوفه‌ی کوچیک مدرسه توی زنگ تفریح. هرکس یه چیزی می‌گه، هرکس یه چیزی می‌خواد، هرکس در آن واحد علاوه‌بر فروشنده با بقیه هم صحبت می‌کنه و ارتباط می‌گیره. ذهن من هم همچین جاییه. فکرها میان و می‌رن، باهم ترکیب می‌شن، تجزیه می‌شن، وقتی تموم شدن هم راهشون رو می‌گیرن و می‌رن. روبه‌روم ایستاده. دارم فکر می‌کنم که “«کلمه» دوتا ـَ داره، همه‌ی حرف‌هاش بی‌نقطه‌ن، اگه جای حروف رو عوض کنیم می‌شه «ملکه»، اگه ه رو حذف کنیم می‌شه «کلم»” در همون حالی‌که به «کلمه» فکر می‌کردم بهم یه چیزی گفت. نشنیدم. دوباره می‌پرسم. نشنیدم. انقدر سرگرم فکر کردن به اینکه چی می‌تونه گفته باشه بودم که باز هم نشنیدم. تظاهر می‌کنم که شنیدم و یه لبخند محو می‌زنم. از نگاه گیجم می‌فهمه نشنیدم. می‌شینم و با خودم می‌گم باید بهتر بشنوم. کفش‌های همکلاسیم رو می‌بینم، مشکی‌ان. “تنها حرف نقطه‌دارش یه‌دونه ش هست. «مَشک» و «مُشک»، «کیش»، برعکس کیش میشه «شیک»”
چرا برای یک لحظه که شده آروم نمی‌شینم؟ نمی‌دونم. “سه ضربدر ۲۴۰ میشه ۷۲۰. برای فردا چه‌کارهایی دارم؟ امروز باید سریع باشم. از رنگ پرده خوشم میاد. راستی دیشب به بابا شب بخیر گفتم؟”

Dear Reader

25 Oct, 18:41


Love will keep us alive
Even the darkest nights shine forever

Dear Reader

25 Oct, 15:13


وقت‌هایی که جوری که دوست دارم زندگی می‌کنم و به کارهام می‌رسم دلم می‌خواد یکی کنارم پیگیرشون باشه؛ بهش بگم ببین! دارم انجام می‌دم!
اون هم تشویق و بغلم کنه

Dear Reader

24 Oct, 11:07


نمی‌دونم از کِی این‌شکلی شدم. از انجام دادن چیزهایی که می‌دونم باید انجام بدم، از خوندن چیزهایی که می‌دونم باید بخونم و از نوشتن فرار می‌کنم. دلیلش رو هم می‌دونم. نمی‌خوام توشون خوب نباشم. این افتضاحه. می‌دونم که خوب بودن با تلاش کردن و پیوستگی همراهه، باز هم هیچ کاری نمی‌کنم. باز هم انرژیم رو صرف فکر کردن به این‌ها، استرس کشیدن و سرزنش کردن خودم می‌کنم تا که مامان بیاد و کمکم کنه دوباره به خودم باور داشته باشم. نمی‌دونم کِی باور به خودم رو از دست می‌دم و کِی دوباره برمی‌گرده. برنامه‌ریزی می‌کنم و متوجه می‌شم زمان زمینی خیلی کمه، خیلی کمه تا به همه‌ی ایده‌آل‌هام برسم. دلم می‌خواد برم یه سیاره‌ی دورتر با ساعت‌های بیشتر. با روزهای طولانی‌ و شب‌های کوتاه‌تر. اما زمینی‌ هستم و زمان کافی برای تمام ایده‌آل‌هام ندارم. پس یه گوشه می‌شینم و سعی می‌کنم ذهنم رو گول بزنم. شروع نمی‌کنم چون می‌خوام همه‌چیز رو به بهترین شکل انجام بدم. از وضعیت خسته می‌شم. بلند می‌شم و تصمیم می‌گیرم هر طوری که شده حداقل به بخشی‌شون برسم. می‌خونم و می‌نویسم و انجام می‌دم. یکهو فکری توی مغزم می‌کوبه که تلاشم کافی نیست و زمان کمم رو هدر می‌دم. واقعاً هم هدر می‌دم. دوباره بیخیال می‌شم، می‌شینم و با خودم می‌گم کاش بیشتر می‌دونستم و دور باطل، دور باطل، دور باطل.

Dear Reader

20 Oct, 17:35


وقتی درس می‌خونم حس می‌کنم زندگیم بیشتر از قبل در کنترلمه. آرومم و از خودم راضی‌ام. به‌خصوص وقتی موضوعی که می‌خونم جالب باشه و به آنالیز کردن نیاز داشته باشه

Dear Reader

19 Oct, 18:36


من و دفترچه برنامه‌ریزیم در مقابل دنیا

Dear Reader

15 Oct, 14:17


انقدر سوال‌های مسخره برای ریاضی حل کرده بودم که یادم رفته بود خود ریاضی چقدر باحاله. دوباره بستی شدیم.

Dear Reader

14 Oct, 16:56


دبیر موردعلاقه‌م این رو بهم گفت و الان توی ابرها هستم 💝💝💝

Dear Reader

12 Oct, 18:22


عاشق آدم‌های رندمم. هیچ ایده‌ای نداری که الان قراره چی بگه یا چیکار کنه و این خیلی بامزست.

Dear Reader

11 Oct, 10:08


Girls’ night 🤳

Dear Reader

07 Oct, 17:09


گلبول‌های سفید more passion more passion more energy more energy

Dear Reader

06 Oct, 18:38


ولی فعلا زندگی رو آسون می‌گیریم. چون چرا که نه.

1,747

subscribers

606

photos

19

videos