اگر سی سال پیش از پدران و مادران ما می پرسیدید که آینده را چه طور می بینید
با افتخار می گفتند، بچه ها ازدواج کردند، نوه ها به ما اضافه شدند و یک سفره به چه عظمتی می اندازیم و همه دورش جمع می شویم.
اما شرایط ما را به سمتی برد که حجم مهاجرت ها، اعم از داخلی و خارجی به حدی پیش رفت که کانون های خانواده تحت الشعاع آن قرار گرفت.
حجم بالای طلاق ها هم، چهره دیگری به نظام خانواده ها داد. موضوع بچه کمتر هم ضربه دیگری بود که آثار آنان بر زندگی کم رونق ما امروزی اثار خود را نشان می دهد...(امارها می گویند بین ۲۵ تا۳۳ درصد خانواده ها تک فرزندند)
و خلق واژه های «مجرد قطعی» حکایت ما را از زندگی تلخ تر می کند . دختران و پسرانی که نه، جای خود را در خانه پدری می بینند و نه در جای دیگری می توانند آرام و قرار داشته باشند
(دوازده میلیون و هشتصد هزار نفر دختر و پسر مجرد دهه های ۴۰ تا۶۰ هستند)
آری امروز پدران و مادران ما در کنج خانه ها نشسته اند و منتظرند تا شاید عزیزی سالی یکبار، خانه اشان را دق الباب کند ...
و به این فکر می کنند که چه قدر زندگی امروزشان با آرزوهایشان متفاوت است و به نوعی آرزوهای خود را بر باد رفته می بینند.
(۱/۳میلیون سالمند تنها زندگی می کنند و این آمار از سال ۱۴۱۵ چهره متفاوتی را از خود نشان می دهد)
میانسالان هم که کوله بار خاطرات خود را با خویش به دوش کشیده و جلای وطن کرده اند، روزی چندبار کوله بار خاطرات را باز می کنند و با نگاهی. حسرت آمیز و اشک آلود به آنچه که بر ایشان رفته می نگرند...
آنان هم که از نسل ما مانده اند، آنچنان گرفتار و فرورفته در مصایب و مسایل زندگی و کار شده اند که اگر قدرت تاب آوری خود را بالا ببرند و هر از چندگاهی خشم فروخورده از شرایط اجتماع را بر سر نزدیکان خود تخلیه نکنند، باید به ایشان مرحبا گفت ...
(آمارهای دولتی تخمین ۴/۵ میلیون نفر از ایران خارج شدند«از ۶۹ هزار روستای کشور، تنها ۳۸هزار روستا دارای سکنه هستند و ۳۱هزار روستا خالی از سکنه شده است)
فرزندان ما وقتی مرغ های پرکنده ای مثل ما و والدین ما را می بینند، هم مطمینا این گسست و بهمریختگی برایشان جذاب نیست. آن ها به مرور برایشان سوال خواهد شد که دقیقا جای شادی و لذت در زندگی کجاست؟
و این نسل در حال دویدن که آن ها را هم تشویق به این کار می کند، دقیقا دنبال عقب نماندن از چه چیزی است ؟!؟
چه بگویم از زنان تک والدی که این روزها چه در ایران و چه خارج از ایران، زیر بار رنج های زندگی، شادابی زنانگی خویش را با رفاه بچه هایشان معامله می کنند.(۷درصد خانواده ها تک سرپرستند که ۸۷ درصد آن ها زن هستند)
خانواده کانون است
این کانون و حس تعلق به نظام اجتماعی قوام می داد. افراد حس می کردند پناهی دارند، آنان
با صله رحم روح خود را جلا می دادند و شاداب تر زندگی می کردند. افراد برای آن که از نظام خانواده طرد نشوند، مراقب کلام و رفتار فردی و اجتماعی خود بودند. و اگر کسی هم از این میدان به در می شد، باز هم بودند کسانی که فرد را به آغوش زندگی برگردانند...
نمی خواهم امروز را مصیبت بار و آینده را جهنم نشان دهم، ولی نیاز است که گاهی صورت مسأله را درست تعریف کنیم. اینگونه می توان امیدوار بود که راه حل ها خلق می شوند....
باید مراقب باشیم که این سوال که « کانون خانواده» باید به جامعه ایرانی بازگردد، از جلوی چشمان ما در هیاهوهای زندگی گم نشود...