نیچه و نقد خوشبختی
از نظر فردریش نیچه، خوشبختی یک حالت ثابت نیست، بلکه یک احساس گذرا است که بر اساس شانس یا اتفاقات رخ میدهد. او معتقد بود که به جای دنبال کردن این احساس فرّار و گذرا، باید سختیهای زندگی را پذیرفت و با قدرت با آنها روبهرو شد.
برای نیچه، احساس رضایت چیزی جز توهمی برای کسانی که فاقد جاهطلبی و قدرت هستند نیست. او جستجوی خوشبختی را مخالف هدف و آرمانخواهی میدانست؛ چیزی شبیه داشتن یک زندگی راحت، اما کاملا بیمعنا و بیارزش. نیچه خوشبختی (در معنای جستجوی رضایت، آرامش و لذت) را مفهومی میدانست که پتانسیل رشد انسان را محدود میکند و باعث میشود در محیطهای راحت و بدون چالش باقی بماند.
نیچه در عوض، به ایدۀ «یافتن معنا» در زندگی متعهد بود. او مفهوم «ابرمرد» را پیشنهاد کرد؛ به معنی کسی که میخواهد معنای زندگی خود را خلق کند. چنین کسی از نظر او رنجهای زیادی را متحمل میشود. از نظر نیچه کارهای بزرگ ضرورتا نیازمند رنجهای بزرگ نیز هستند و کارهای کوچک رنجهای جزئی و کوچک در پی دارند؛ بنابراین انسانهای ضعیف یا به تعبیر خود او «آخرین انسانها» کسانی هستند که مفهوم خوشبختی را «اختراع» کردهاند تا در سایۀ آن از انجام هر عمل بزرگ و شکوهمندانهای که میتواند آفرینندۀ معنا در زندگی باشد شانه خالی کنند.
آیا خوشبختی دستیافتنی است؟
سوال از اینکه آیا «خوشبختی» واقعی است یا نه، قرنها موضوع تأمل فلسفی بوده است. از ارسطو تا کانت و از اپیکور تا نیچه، فیلسوفان همواره با معنای خوشبختی و اینکه آیا رسیدن به آن ممکن است یا خیر، دستوپنجه نرم کردهاند. برای برخی، مانند ارسطو و اپیکور، خوشبختی واقعی یک هدف قابل دستیابی بود، در حالی که برای دیگران، مانند کانت، خوشبختی واقعی هرگز قابل دستیابی نبود؛ کسانی هم بودند که مانند نیچه به طرز شگفتانگیزی اساس جستجوی خوشبختی را نفی میکردند.
از سوی دیگر، کانت میگفت که خوشبختی واقعی غیرقابل دسترس است، زیرا به عوامل و شرایط بیرونی که از کنترل ما خارج هستند، وابسته است. برای او، پیگیری اخلاق از طریق وظیفه بسیار مهمتر از تلاش برای لحظات گذرای شادی بود.
نیچه نیز خوشبختی را نشانهای از میانمایگی میدانست که باعث میشود افراد در وضعیتهای راحت و بدون چالش بمانند و پتانسیل رشد خود را محدود کنند.
@art_philosophyy