کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی ) @arfaninab Channel on Telegram

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

@arfaninab


او را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی
بشنو، بشنو که قصه‌شان خوش باشد

«شیخ بهایی»

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی) (Persian)

با عضویت در کانال تلگرامی "کلام عرفای کهن" با نام کاربری @arfaninab، شما به دنیایی از اشعار و آثار ارزشمند حسین شهدادی وارد می‌شوید. حسین شهدادی، یکی از برجسته‌ترین شاعران و نویسندگان ایرانی است که از زمان‌های کهن تا امروز، با آثار خود مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرده است. این کانال شامل تدوین‌هایی از شعرها، نثرها و افکار حسین شهدادی می‌باشد. با پیوستن به این کانال، شما می‌توانید از غزلیات و نظمیات دلنشین و پرمعنای حسین شهدادی لذت ببرید و در دنیای شعر و ادبیات ایران قدیمی فراوانی بپوشید. دعوت می‌شود تا با شنیدن و خواندن شعرهای عاشقانه و غزلیات آن، به سفری معنوی و لذت‌بخش به دنیایی پر از عشق و احساسات عمیق همراه شوید.

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

15 Nov, 21:45


رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

«مولوی»کلام_عارفان
در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Nov, 16:35


📚#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی #حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣7️⃣
▪️آثار عقل جزوی(قیاس)
«فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُها النَّاس وَ الحجارَۀُ اُعِدَّت لِلکافِرینَ (البقره/24)
یعنی: و اگر نکردید و هرگز نخواهید کرد، پساز آتشی که هیزمش مردم و سنگ است و برای کافران مهیاء شده، بترسید.
مولوی(ره):
گفت چونی؟ گفت مُردم گفت شکر
شد ازین رنجور پُر آزار و نُکر
کاین چه شکر است او مگر با ما بَد است
کَر قیاسی کرد و آن کژ آمده‌ست
بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر
گفت نُوشت باد، افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
کاو همی آید به چاره پیشِ تو؟
گفت عزراییل می‌آید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
گفت رنجور این عدوی جان ماست
ما ندانستیم کاو کانِ جفاست
گوشِ حسِّ تو به حرف ار در خور است
دان که گوشِ عیب گیرِ تو کَر است
درس‌ها
سالک نباید فراموش کند که از در صورتی به بصیرت خواهد رسید که در عقل کل که همانا عقل شهودی است که در ذیل بندگی و سلوک الی الله و به لطف الهی به سالک عنایت می‌شود مقیم و از آن بهره‌مند گردد. در عقل‌ورزی مادی و منطقی کمیت نگری را راه به درستی نیست.
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Nov, 16:35


📗مولوی
گفت با خود کرکه با گوشِ گران
من چه دریابم زگفتِ آن جوان
خاصّه رنجوروضعیف آواز شد
لیک بایدرفت آنجانیست بُد
چون ببینم کان لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم زخَود
چون بگویم چونی ای محنت کَشَم
اوبخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر،چه خوردی ابا؟
او بگویدشربتی یاماشبا
من بگویم صحّه نوشت،کیست‌آن
از طبیبان پیشِ تو؟ گویدفلان
من بگویم بس مبارک پاست او
چونکه او آمد شودکارت نکو
پای او را آزمودستیم ما
هر کجا شد می‌شودحاجت روا
این جواباتِ قیاسی راست کرد
پیشِ آن رنجور شدآن نیک مرد
گفت چونی؟گفت مُردم گفت شکر
شد ازین رنجور پُر آزار و نُکر
کاین چه شکر است او مگر با ما بَد است
کَر قیاسی کرد و آن کژ آمده‌ست
بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر
گفت نُوشت باد، افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
کاو همی آید به چاره پیشِ تو؟
گفت عزراییل می‌آید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان
شُکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدوی جان ماست
ما ندانستیم کاو کانِ جفاست
او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام
حقِّ همسایه به جا آورده‌ام
بهرِ خود او آتشی افروخته است
در دلِ ...
#حسن_اردشیری_لاجیمی @ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Nov, 17:48


و چون خلیل (ع) را بگرفتند تا در منجنیق نهند و به آتش اندازند، گفت، «حسبی الله و نعم الوکیل» چون در هوا بود جبرئیل (ع) گفت، «هیچ حاجت داری؟» گفت، «اما الیک فلا، یعنی به تو نه». تا وفا کرده باشد بدین که گفت حسبی الله و بدین سبب وی را به وفا صفت کرد و گفت، «و ابراهیم الذی و فی» و به داوود (ع) وحی آمد که با داوود هیچ بنده نیست که از میان همه دست در من زند که اگر همه آسمان و زمین به کید و مکر با وی برخیزد نه وی را از آن فرج دهم.

«غزالی»کیمیای سعادت @arfaninab
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Nov, 21:42


منشأ خلق و خوى نيك، يا پاكى دل است و يا عادات نيك. هم‌چنان كه منشأ خلق و خوى بد، يا باطن پليد است و يا عادات بد. حال ملاك و معيار فضيلت اخلاقى چيست‌؟ معيار اين است كه آن فعل و كار بتواند انسان را در رسيدن به كمال نهايى و آن مقام وصول به حضرت حق يارى كند. پس بايد كمر همّت را جهت تمركز صفات پسنديده، در درون ببنديم و نگذاريم شيطان نفس ما،بر ايمان ما غلبه پيدا كند.

من ندیدم در جهان جست و جو
هیچ اهلیت به از خوی نکو

انبیا را واسطه زان کرد حق
تا پدید آید حسدها در قلق

زانک کس را از خدا عاری نبود
حاسد حق هیچ دیاری نبود

آن کسی کش مثل خود پنداشتی
زان سبب با او حسد برداشتی

چون مقرر شد بزرگی رسول
پس حسد ناید کسی را از قبول

پس بهر دوری ولیی قایمست
تا قیامت آزمایش دایمست

هر که را خوی نکو باشد برست
هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست...

«مولوی»مثنوی شریف کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Nov, 14:58


استعداد پذيرش نفحات الهى عامل اصلى در انسان است كه اين نسيمها به اشكال مختلف در انسان ظهور پيدا مى‌كند. گاهى بصورت يك انقلاب درونى، كه از همه چيز بيزارى جسته و به حق مى‌پيوندد، و گاهى بصورت حل شدن همه مجهولاتى كه ذهن او را به خود مشغول كرده است، و گاهى با احساس آرامش و شادابى زايدالوصفى كه همه غمها از دل او بيرون رفته، و او احساس موفّقيّت و رسيدن به حق مى‌نمايد.بنابراين بايد روح خويش را در معرض نسيمهاى او قرار دهيم تا از نسيمهايش بى‌بهره نمانيم. كه با پذيرش اين نسيم الهى،بيدارى و هوشيارى درونى براى ما حاصل خواهد شد.

گفت پیغامبر که نفحتهای حق
اندرین ایام می‌آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت

نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجه‌تاش

جان آتش یافت زو آتش کشی
جان مرده یافت از وی جنبشی

جان ناری یافت از وی انطفا
مرده پوشید از بقای او قبا

تازگی و جنبش طوبیست این
همچو جنبشهای حیوان نیست این

گر در افتد در زمین و آسمان
زهره‌هاشان آب گردد در زمان

خود ز بیم این دم بی‌منتها
باز خوان فابین ان یحملنها

ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی

دوش دیگر لون این می‌داد دست
لقمهٔ چندی درآمد ره ببست

بهر لقمه گشته لقمانی گرو
وقت لقمانست ای لقمه برو

از هوای لقمهٔ این خارخار
از کف لقمان همی جویید خار

در کف او خار و سایه‌ش نیز نیست
لیکتان از حرص آن تمییز نیست

خار دان آن را که خرما دیده‌ای
زانک بس نان کور و بس نادیده‌ای

جان لقمان که گلستان خداست
پای جانش خستهٔ خاری چراست...

«مولوی»مثنوی شریف
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

06 Nov, 15:58


از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت واردات از وردها خیزد هرکی او را وردی نبود بظاهر، او را اندر سرّ وارد نبود و هر وجد که صاحب او را در آن کسبی بود آن نه وجد بود و چنانکه بندۀ تکلُّف کند در معاملات ظاهر او را حلاوت طاعت واجب کند پس آنک در احکام باطن تکلُّف کند مواجید واجب کند، حلاوت ثمرۀ معاملت بود و مواجید نتیجۀ منازلت بود.

امّا وجود پس از آن بود که از درجۀ وجد درگذرد، وجود نبود مگر پس از آنکه از بشریّت مرده گردد، زیرا که بشریّت را نزدیک سلطان حقیقت بقا نباشد. و این معنی قول ابوالحسین نوری راست، گفت سی سال است تا میان وجد و فقدم، چون خدایرا یابم دل گم کنم و چون دل بازیابم خدایرا فراموش کنم.

«ابوعلی عثمانی»
رساله قشیریه

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

01 Nov, 23:05


از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس

این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس

«مولوی»رباعيات
#کلام_عارفان در کانال کلام عارفان

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

01 Nov, 23:05


بر مفرش خاک خفتگان می‌بینم
در زیرزمین نهفتگان می‌بینم

چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان می‌بینم

«خیام»کلام_عارفان
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

31 Oct, 12:52


📚مثنویِ قرآن
#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣5️⃣
▪️آثار خودبینی سالک(۲)
اِذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها وَ اَخرَجَتِ الاَرضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالها، یومَئذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها. (الزلزله/4تا1)
علامه:
در این آیات سخن از قیامت و زنده شدن مردم برای حساب، و اشاره به بعضی علامت‌هایش رفته است، که یکی زلزله زمین، یکی دیگر سخن گفتن آن از حوادثی است که در آن رخ داده است.
مولوی:
گر شود پُر نور روزن یا سرا
تو مدان روشن مگر خورشید را
جانِ جان چون واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بی جان تن بدان
سر از آن رُو می‌نهم من بر زمین
تا گواهِ من بود در روزِ دین
یومِ دین که زُلزِلَت زِلزَالَها
این زمین باشد گواهِ حالها
کاو تُحَدِّث جَهرۀً اَخبَارَها
در سخن آید زمین و خاره‌ها
فَلسَفی مُنکِر شود در فکر و ظن
گو برو سر را بر این دیوار زن
[مختصر ابیات]
🔹️درس‌ها
مولوی درس‌های فراوانی را بیان می‌کند که برخی عبارتند از:
۱.سالک باید از خودبینی به هر اندازه‌ایی پاک باشد. وگرنه سبب گمراهی‌اش خواهد شد.
۲.عالم بیدار و شاهد رفتار و افعال ما که روز قیامت اسرار هویدا خواهند کرد...
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

31 Oct, 12:52


مولوی:
گر شود پُر نور روزن یا سرا
تو مدان روشن مگر خورشید را
هر دَر و دیوار گوید روشنم
پرتوِ غیری ندارم این منم
پس بگوید آفتاب ای نارَشید
چونکه من غارب شوم آید پدید
سبزه‌ها گویند ما سبز از خودیم
شاد و خندانیم و بس زیبا خَدیم
فصل تابستان بگوید ای اُمم
خویش را بینید چون من بگذرم
تن همی نازد به خوبی و جمال
روح پنهان کرده فر و پر و بال
گویدش ای مَزبَله تو کیستی؟
یک دو روز از پرتوِ من زیستی
غُنج و نازت می‌نگنجد در جهان
باش تا که من شوم از تو جِهان
گرم دارانت ترا گوری کَنند
طُعمۀ موران و مارانت کُنند
بینی از گندِ تو گیرد آن کسی
کاو به پیش تو همی مُردی بسی
پرتوِ رُوح است نطق و چشم و گوش
پرتوِ آتش بود در آب جوش
آن چنان که پرتوِ جان بر تن است
پرتوِ اَبدال بر جانِ من است
جانِ جان چون واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بی جان تن بدان
سر از آن رُو می‌نهم من بر زمین
تا گواهِ من بود در روزِ دین
یومِ دین که زُلزِلَت زِلزَالَها
این زمین باشد گواهِ حالها
کاو تُحَدِّث جَهرۀً اَخبَارَها
در سخن آید زمین و خاره‌ها
فَلسَفی مُنکِر شود در فکر و ظن
گو برو سر را بر این دیوار زن
#حسن_اردشیری_لاجیمی
#مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

30 Oct, 10:58


با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده‌ام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن

ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن

ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن

ای موسی جان شبان شده‌ای
بر طور برو ترک گله کن

نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن

تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن

فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن

«مولوی»دیوان کبیر #کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

30 Oct, 10:58


و شیخ گفت: دوازده سال آهنگر نفس خود بودم، در کوره ریاضت می نهادم و با آتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می‌زدم، تا از نفس خویش آینه ای کردم: پنج سال آینه خود بودم به انواع عبادت و طاعت. آن آینه می‌زدودم. پس یک سال نظر اعتبار کردم بر میان خویش -از غرور و عشوه- و به خود نگرستن. زناری دیدم و از اعتماد کردن بر طاعت و عمل خویش پسندیدن. پنج سال دیگرجهد کردم تا آن زنار بریده گشت، و اسلام تازه بیاوردم. بنگرستم همه خلایق مرده دیدم. چهار تکبیر در کار ایشان کردم و از جنازه همه بازگشتم و بی زحمت خلق به مدد خدای، به خدای رسیدم.

«عطار»ذکر بایزید بسطامی

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

27 Oct, 11:55


منال ای دل


دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست

«سایه»ابتهاج
#شجریان

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

26 Oct, 21:08


📗مولوی
1.پیش از عثمان یکی نَسّاخ بود
کاو به نسخِ وحی جدّی می‌نمود
2.چون نبی از وحی فرمودی سَبَق
او همان را وانبشتی بر ورق
3.پرتوِ آن وحی بر وی تافتی
او درونِ خویش حکمت یافتی
4.عینِ آن حکمت بفرمودی رسول
زین قَدَر گمراه شد آن بُوالفُضول
5.کانچه می‌گوید رسولِ مستنیر
مر مرا هست آن حقیقت در ضمیر
6.پرتوِ اندیشه‌اش زد بر رسول
قهرِ حقّ آورد بر جانش نزول
7.هم ز نَسّاخی بر آمد هم ز دین
شد عدوی مصطفی و دین به کین
8.مصطفی فرمود کای گبرِ عنود
چون سیه گشتی اگر نو از تو بود؟
9.گر تو ینبوعِ الهی بودیی
این چنین آبِ سیه نگشوده‌ایی
10.تا که ناموسش به پیشِ این و آن
نشکند بر بست این او را دهان
11.اندرون می‌سوختش هم زین سبب
توبه کردن می نیارست این عجب
12.آه می‌کرد و نبودش آه سود
چون درآمد تیغ و سر را در ربود
13.کرده حق ناموس را صد من حدید
ای بسا بسته به بندِ ناپدید
14.کبر و کفر آن سان ببست آن راه را
که نیارد کرد ظاهر آه را
15.گفت اَغلالاً فَهُم بِه مُقمَحُون
نیست آن اغلال بر ما از برون
16.خَلفَهم سَدّاً فَاَغشَیناهُم
می‌نبیند بند را پیش و پس او

#مثنوی
#شرح‌مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

25 Oct, 21:28


گنجشكى خانۀ موروثى خود را باز پرداخت و در فرجۀ آشيان لك‌لكى خانه ساخت. با وى گفتند: تو را چه مناسبت كه با جثه‌اى بدين حقيرى با جانورى بدان بزرگى همسايه باشى و خود را با وى در محل اقامت و منزل استقامت همپايه دارى‌؟ گفت: من نيز اينقدر دانم امّا به دانستۀ خود عمل نتوانم. در همسايگى من ماريست كه چون هر سال بچگان برآرم و به خون جگر بپرورم ناگاه بر خانۀ من تازد و بچگان مرا قُوت خود سازد، امسال از وى گريخته‌ام و در دامن دولت اين بزرگ آويخته‌ام، اميد مى‌دارم كه داد مرا از وى بستاند و چنانكه هر سال بچگان مرا قوت خود گردانيده است امسال وى را قُوت بچگان خود گرداند.

چو روباه در بيشۀ شير باشد
  زيد ايمن از زخم چنگال گرگان

ز بيداد خُردان امان يابد آن كس
كه گيرد وطن در جوار بزرگان

بهارستان عبدالرحمن جامی
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

25 Oct, 21:28


سگ را گفتند سبب چيست كه در هر خانه‌اى كه باشى گدا گرد آن نتواند گشت و بر هر آستانه‌اى كه خسبى از آنجا نتواند گذشت‌؟ گفت: من از حرص و طمع دورم و به بى‌طمعى و قناعت مشهور، از خوانى به لب نانى قانعم و از بريانى به خشك استخوانى خرسند، امّا گدا سخرۀ حرص و طمع است و مدعى جوع و منكر شبع، نان يك هفته‌اش در انبان و زبانش در طلب نان يكشبه جنبان؛ غذاى ده روزه‌اش در پشت و عصاى دريوزه‌اش در مشت، قناعت از حرص و طمع دور و قانع از حريص طامع نفور.

در هر دلى كه عِزّ قناعت نهاد پاى
از هرچه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا كه عرض كرد قناعت متاع خويش
 بازار حرص و معركۀ آز را شكست

بهارستان عبدالرحمن جامی
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

24 Oct, 16:46


#رسم‌عاشقی 💕

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

24 Oct, 12:18


زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

«مولوی»دیوان کبیر
#همایون_شجریان

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

22 Oct, 10:51


📚گشتی در گلستان
1️⃣3️⃣
#گلستان‌خوانی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙

▪️حکایت چهارم از باب اول

🔹️نخستین دشمنی که بر سرِ ایشان تاختن آورد، خواب بود.
🔸️پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
🔹️عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
▪️شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟
ناکَس به تربیت نشود، ای حکیم کس
باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس
#سعدی

📢کانال ما را به دوستان تون معرفی بفرمائید:
https://t.me/ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

21 Oct, 21:40


میانِ دلدادگی‌های مختلفِ ما در این دنیا و دلدادگی در عشق تفاوتِ فراوانی وجود دارد؛ سخن در این بیت بر سرِ این تفاوت است. ما به بسیاری امور در زندگی دل می‌بندیم، در عشق نیز دل به معشوق می‌بندیم؛ اما به توصیهٔ عطار اگر به امورِ دیگر یک دل می‌دهیم به معشوق باید صد دل دهیم. ارزشی که عشق نسبت به امورِ دیگر دارد و جنسِ دلبستگی و پیوندی که در آن ایجاد می‌شود قابلِ قیاس با هیچ امرِ دیگری نیست. عاشقِ حقیقی همهٔ وجودِ خود را دلبستهٔ معشوق می‌بیند و نه تنها بخشی از وجود را که به عشق آمیخته است. در امورِ دیگر البته حق این است که تنها بخشی از وجودِ آدمی معطوف، متوجه و به اصطلاح دلدادهٔ آن شود. از نشانه‌های عاشقِ حقیقی همین است که آیا تمام و کمال دلدادهٔ معشوق و عشقِ او شده یا تنها جزئی از وجودِ خود را به عشق سپرده است.

چو در یک دل بُوَد صد گونه کارت
تو صددل باش اندر عشقِ یارت

(عطار، اسرارنامه)
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

20 Oct, 10:25


شيخ جنيد گفت كه: معرفت آن است كه به سر عاقبت باز گشتن به حق تعالى ببيند و پاى از امر و نهى شريعت بيرون ننهد. معنا آن است كه عارف حال خود را نبيند و ليكن سابق علم حق تعالى بيند اندر خويشتن و ببيند كه بازگشت وى آنجا خواهد بودن كه سابقه رفته است مر او را از حق تعالى و حق تعالى را مصرف خود داند در توفيق خدمت و بى‌توفيقى تقصير خدمت.

باز بعضى گفتند كه چون معرفت به سر فرود آيد آن سر تنگ گردد از كشيدن بار معرفت همچون آفتاب كه شعاع آفتاب مى‌بازدارد بيننده را از اندر يافتن نهايت و جوهر وى. يعنى آفتاب كه مخلوق است چون لختى غلبه گرفت عين او را نتوان ديدن و اگر به وى اندر نگرد از ديدن غير١ وى فروماند و مر عين وى را مدرك نگردد و از نظر و بصر، بى‌نظر و بصر گردد. پس نور حقيقت حق تعالى كه هميشه غالب است و غالب باشد و متناهى و محدود نيست، اسرار خلق او را تحمل چگونه تواند كردن. و مراد از اين ضيق همى عجز خواهد يعنى سر عاجز گردد در مشاهدۀ حق تعالى.

شرح تعرف کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

20 Oct, 10:25


گفت: هر كه رسم بيند جبار گردد، و هر كه نشان بيند سرگردان گردد، و هر كه سابقت بيند بى‌كار و معطل گردد، و هر كه حق بيند آرام گيرد، هر كه پذرفتار٤ كار خود بيند ذليل گردد.

باز تفسير كرد [و] گفت: هر كه خويشتن را ايستاده بيند به گزاردن وظايف حق تعالى عجب آرد. معنى رسم نهاد خلق است و هر كه بيند كه مرا سابقت از حق تعالى چه رفته است متحير گردد يعنى سر خويش را مشغول نظارۀ سابقت گرداند از خوف سابقت كه كاشكى بدانستمى كه به سابقت مر مرا چه قضاء رانده‌اند. متحير فروماند از آن كه نداند كه حق تعالى اندر وى چه دانسته است و از وى چه خواهد آمدن.

باز گفت: هر كه بشناسد و بداند كه آن چه او را به سابق قسمت رفته است از روزى، پيش‌تر و پس‌تر نرود، از طلب روزى كردن فروماند و هر كه بشناسد قدرت خداى عز و جلّ‌ بر خويشتن و كفايت خداى تعالى مر او را آرام گيرد.

به هيچ بيم و به هيچ حاجت نجنبد و اضطراب نكند. يعنى فاعل به حقيقت حق تعالى را داند و خلق را اسباب فعل داند، اسباب را در قبضۀ مسبب عاجز و مسلوب الاختيار داند و خود را و همۀ خلق را اندر قبضۀ قدرت حق تعالى مقهور بيند، داند كه اضطراب سود ندارد كه از قبضه بيرون نتواند رفتن، تسليم شود.

باز گفت: هر كه بشناسد و بداند كه خداى عز و جلّ‌ سازنده و دانندۀ كار وى است تذلل آرد و آن است كه نرم گردد اندر حكم‌ها و قضاهاى وى.

شرح تعرف کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

18 Oct, 12:42


هر نبیی گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پیغام از شما

من دلیلم حق شما را مشتری
داد حق دلالیم هر دو سری

چیست مزد کار من دیدار یار
گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار

چل هزار او نباشد مزد من
کی بود شبه شبه در عدن

یک حکایت گویمت بشنو بهوش
تا بدانی که طمع شد بند گوش

هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود

پیش چشم او خیال جاه و زر
همچنان باشد که موی اندر بصر

جز مگر مستی که از حق پر بود
گرچه بدهی گنجها او حر بود

هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد

«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف

کلام_عارفان در
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

17 Oct, 16:53


زان مى‌ خوردم كه روح پيمانۀ اوست
زان مست شدم كه عقل ديوانۀ اوست

روزى بمن آمد آتشى در من زد
آن شمع كه آفتاب پروانۀ اوست

غفلت اگر نبودى اين جهان آبادان نبودى مرد غافل چون خراسى است غفلت چشم بستن اوست حكمت روغن حاصل مى‌شود (و منفعت روغنگر حاصل مى‌شود) و منفعت روغن به مشتريان مى‌رسد، مريدان و محبّان گفتند كه از فقر چيزى بگو گفتم زبان ترجمان بيان فقر نشود از آنك چو بزبان آمد خوبى رفت كه گفته‌اند كه هرچه بزبان آيد بزيان آيد و همچنان تو كه عذره (را) بجمال نغز اندر مالى از بهر آن تا جمال او زيبى گيرد محال بود زبان چه حاجت آيد تا بيان درياى فقر كند، هرچه در تصوّر آيد همچون خاشاك بود عجب كارى چون خاشاك را مى‌بينى دريا را نمى‌بينى، هركه سخن از فقر گفت از منزل فقر رفت او فقير نماند، مثل او چنين بود كه چون من ناظر صورت تو بوم نزد صورت تو نبوم و چون نزد تو بوم (و ناظر تو بوم) نزد سخن تو و صورت تو نبوم پس چون بذكر اللّه آييم و بخواندن او آييم از اللّه رفته باشيم باز گفتم تا ايشان از من نگريزند.

گر شش جهتت بسته شود باك مدار
كز قعر نهادت سوى جانان راهيست

معارف بهاءالدین ولد

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

17 Oct, 16:45


‍ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

«مولوی»دیوان کبیر کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

@arfaninab
#شجریان #شعروادب #مولوی

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

16 Oct, 22:20


بوی وصال 🌾

از حُبّ امام عصر نشأت گرفته
و از عارفی گفته شده است که
در سایه‌ی لطف و توجهات امام (عج)
به مقامات عالیه رسیده و چون ستاره‌ای
در جهان تشیع درخشید...🌱

با کتاب بوی وصال راه عاشقی
را در کنار آیت الله بحرالعلوم طی کنید🌤


#حسن_اردشیری_لاجیمی
#بوی_وصال
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

16 Oct, 09:08


شراب را براى توليد شور و نشاط و مستى و كيف و حال مى‌خورند. گو اينكه بعضى درجه‌شان از اين هم پست‌تر است و براى رفع مزاحمت عقل و فراموش كردن افكار خود مى‌خورند و بعضى براى اينكه در تصميم زشت خود باقى بمانند و وجدان و عقل سر از گريبانشان در موقع عمل در نياورد مى‌خورند، مثل اينكه كسى كه قصد دزدى دارد اول پاسبان را بكشد و يا در زنجير كند و يا در اتاقى محبوس سازد و بعد وارد عمل جنايت شود. به هرحال آنهايى كه فقط براى كيف و حال مى‌خورند، بيچارگانى هستند كه از كيف و حال و نشئه‌اى كه از داخل وجود خود مى‌توانند ايجاد كنند غفلت دارند و نمى‌دانند كه عاليترين كيفها و لذتها و نشئه‌ها را از تكميل نفس خودمى‌توان در خود ايجاد كرد، اين حرارت و گرمى و سرخوشى را به وسيلۀ ديگر و بهتر مى‌توان ايجاد كرد. علت اينكه در شريعت با شراب مبارزه شده، يكى اين است كه او را متوجه كيف و حالى عاليتر بكنند. 

ای همه دریا چه خواهی کرد نم
وی همه هستی چه می‌جویی عدم

ای مه تابان چه خواهی کرد گرد
ای که مه در پیش رویت روی‌زرد

تاج کرمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناک آویز برت

تو خوش و خوبی و کان هر خوشی
تو چرا خود منت باده کشی

جوهرست انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش

خدمتت بر جمله هستی مفترض
جوهری چون نجده خواهد از عرض

علم جویی از کتبها ای فسوس
ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس

بحر علمی در نمی پنهان شده
در سه گز تن عالمی پنهان شده

می چه باشد یا سماع و یا جماع
تا بجویی زو نشاط و انتفاع

آفتاب از ذره‌ای شد وام خواه
زهره‌ای از خمره‌ای شد جام‌خواه

جان بی‌کیفی شده محبوس کیف
آفتابی حبس عقده اینت حیف

مقصود اين است كه چرا دنبال اين هستیم كه يك كيف عَرَضى به وسيلۀ يك عامل خارجى از راه خوردن و معده ايجاد كنيم ؟ در فكر اين باشیم‌ كه از راه باطن و اهتزاز روحى، كيف ايجاد كنيم.

مثنوی شریف مولوی

کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 21:52


الهی عیسی دمی برسان 🙏❤️🕊🕊


ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

«حافظ»کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


📚مثنویِ قرآن
#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣3️⃣
▪️زاد سالک
...کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطَاهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ (الفتح/29) و .
. کانُوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعُونَ، وَ بِالاَسحارِهُم یَستَغفِرون. (الذاریات/18-15)
علامه: این آیات به ویژگی‌های مؤمنین می‌پردازد.
مولوی:
آمد از آفاق یارِ مِهربان
یوسفِ صِدّیق را شد میهمان
یاد دادش جورِ اِخوان و سد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت همچون در محاق و کاست ماه
بعدِ قصّه گفتنش، گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان؟
حق‌تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟
یا امیدِ بازگشتن‌تان نبود
وعدۀ امروز باطل‌تان نمود؟
اندکی صَرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببَر
شو قَلیلُ النَّومِ مِمَّا یَهجَعُون
باش در اَسحار از یَستَغفِرُون
درس‌ها:
۱-وقتی انسان چون مسافری است که از این دنیا قرار است هجرت کنیم. پس نیازمند به توشه و زادِ راهی چون شب‌زنده‌داری و ... هستیم.
۲.تمام سختی های راه و طریق سلوک، سبب فرجام متعالی برای انسان می شود.
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


📚اما مولوی با بهره‌مندی از این آیات به اصول محکمی اشاره دارد که سالک الی الله برای آمادگی در روز موعود و لقای الهی و به بیانی برای روز معاد، چگونه باید رفتار کند و زاد و توشه راهش را در دنیا آماده نماید.
1.آمد از آفاق یارِ مِهربان
یوسفِ صِدّیق را شد میهمان
2.کاشنا بودند وقتِ کودکی
برو سادۀ آشنایی مُتّکی
3.یاد دادش جورِ اِخوان و سد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد

4.عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گِله
5.شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیر سازان میر بود
6.گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت همچون در محاق و کاست ماه

7.در محاق ار ماهِ نو گردد دو تا
نی در آخر بَدر گردد بر سما
8.گر چه دُردانه به هاون کوفتند
نورِ چشم و دل شد و بیند بلند
9.گندمی را زیرِ خاک انداختند
پس ز خاکش خُوشه‌ها برساختند
10.بارِ دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جان فزا
11.باز نان را زیرِ دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهمِ هوشمند
12.باز آن جان چون‌که محوِ عشق گشت
یُعجِبُ الزُّرَّاعَ آمد بعدِ کشت
13.این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
14.بعدِ قصّه گفتنش، گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان؟

15.بر درِ یاران تهی دست ای فَتی
هست چون بی‌گندمی در آسیا
16.حق‌تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟

17.جِثتُمُونَا و فُرادی بی‌نوا
هم بدان سان که خَلَقنَاکُم کَذا؟
18.هین چه آوردید دست آویز را
ارمغانی روزِ رستاخیز را؟
19.یا امیدِ بازگشتن‌تان نبود
وعدۀ امروز باطل‌تان نمود؟
20.وعدۀ مهمانی‌اش را مُنکِری
پس ز مطبخ خاک و خاکستری بَری
21.ورنه‌ای منکر چنین دستِ تهی
در دَرِ آن دوست چون پا می‌نهی؟
22.اندکی صَرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببَر

23.شو قَلیلُ النَّومِ مِمَّا یَهجَعُون
باش در اَسحار از یَستَغفِرُون
24.اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواسِّ نُوربین

25.وز جهانِ چون رَحِم بیرون روی
از زمین در عرصۀ واسع شوی
26.آن‌که اَرضُ اللهِ واسع گفته‌اند
عرصه‌ای دان کانبیاء در رفته‌اند
27.دل نگردد تنگ زان عرصۀ فراخ
نخلِ تَر آنجا نگردد خُشک شاخ
28.حاملی تو مر حواسّت را کنون
کُند و مانده می‌شوی و سرنگون
29.چون‌که محمولی نه حامل وقتِ خواب
ماندگی رفت و شدی بی‌رنج و تاب
30.چاشنی دان تو حالِ خواب را
پیشِ محمولیّ حالِ اولیاء
31.اولیاء اصحابِ کَهف‌اند ای عَنود
در قیام و در تقلّب هُم رُقُود

#حسن_اردشیری_لاجیمی
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


42.زادُ السالک
چند آیه را مولوی دراین رابطه ذکر نموده است:
1.کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطَاهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکفّارَ... (الفتح/29)
2.وَلَقَد جَثتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم اَوَّلَ مَرَّۀٍ وَ تَرَکتُم ماخَوَّلنَاکم وَرَآءَ ظُهُورِکُم...(الانعام/94)
3.اِنَّ المُتّقینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ، اخِذینَ ما آتیهُم رَبُّهُم اِنَّهُم کانُوا قَبلَ ذلِکَ مُحسِنینَ، کانُوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعُونَ، وَ بِالاَسحارِهُم یَستَغفِرون. (الذاریات/18-15)
4.یا عِبادِیَ الذینَ آمَنوا اِنَّ اَرضی واسِعَۀً فَاِسّای فَاعبُدُونِ. (العنکبوت/56)
5.وَتَحسَبُهُم اَیقاظاً وَ هُم رُقودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ... (الکهف/18)

#حسن_اردشیری_لاجیمی
#شرح_مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Oct, 22:47


ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه

«حافظ»کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

https://www.instagram.com/arfaninab?igsh=MTgwbmE5b2c5dXQ5NA==

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Oct, 00:30


ما از دو صفت ز کار بیکار شویم
در دست دو خوی بد گرفتار شویم

یک خو آنی که سخت از او مست شویم
خوی دگر آنکه دیر هشیار شویم

«مولوی»کلام_عارفان در @arfaninab
کانال کلام_عرفای_کهن


#کلام_عارفان در کانال عارفان
@molanatarighat

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

11 Oct, 12:37


ابو الحسين نورى آواز مؤذّن بشنيد، گفت«سمّ الموت.» آواز سگ بشنيد،گفت «لبيك و سعديك!» ازو پرسيدند كه«اين چيست‌؟»گفت«مؤذّن را غيرت بردم،زيرا كه غافل است،تا بدان اجرت ستاند.اگر نه اجرت حطام دنياوى بودى،اين بانگ نماز نگفتى.»و آواز سگ‌؟گفت«ذكر حقّ است- وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ايشان ذكر بى‌ريا گويند و بى‌عوض،براى اين لبيك گفتم».

قال:اين قدر در فهم مردم گفت.او را درين حال مقامات است،كه جز خواصّ ندانند.  بسيار بود كه مؤذّن بنطق حقّ سخن گويد عارفان را.و بسيار بود كه نه آلت خطاب باشد.چون نه از مقام خطاب گويد، عارف برنجد.اگر از مقام خطاب گويد، به بانگ مؤذّن جان بدهد.عارف نورى مراقب مقام خطاب بود.مؤذن از حقّ آنگاه نه آگاه بود، زيرا گفت كه«سمّ الموت».بسيار بود كه بزبان وحش و مرغ سخن گويد،عارف را بدان بخواند.آن را مقام جمع و عين و جمع جمع گويند.نسبت بدين قول شارع شرع عشق آمد،گفت«نطق اللّه على لسان عمر».

شطحیات روزبهان بقلی
کلام عرفای کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

10 Oct, 03:00


📚#آشنایی_با_متون_عرفانی
جلسه دوم
آثار شیخ روزبهان بقلی شیرازی
کتاب: #شرح_شطحیات

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi


👈🏼 در این جلسه به معرفی عارف بزرگ
شیخ روزبهان بقلی شیرازی
پرداختم.
#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Oct, 12:32


قصّه‌اى رفت روز اوّل ميان جان و دل، نه آدم و حوّا بود و نه آب و گل، و نه بهانه را خانه و نه سبب را منزل؛ حقّ‌ بود حاضر و حقيقت حاصل، قصّه‌اى كه كس نشنود به آن شگفتى، دل سائل بود و جان مفتى. هزار مسئله پرسيد دل از جان در يك طرف، جان همه را جواب داد در يك حرف.

دل از جان پرسيد كه: اوّل اين كار چيست و آخر اين كار چيست و ثمرۀ اين كار چيست
جان جواب داد كه اوّل اين كار وفاست و آخر فنا و ثمره بقاست.

دل از جان پرسيد كه: وفا چيست و فنا چيست و بقا چيست‌؟

جان جواب داد كه: وفا عهد دوست را ميان بستن است، و فنا از خودى خود برستن است ، و بقا به حقّ‌ پيوستن است.چون عهد دوست را ميان بستى از آفت خود برستى، چون از خود برستى به حقّ‌ پيوستى.

دل از جان پرسيد كه: عيان چيست و مهر چيست و ناز چيست‌؟
جان جواب داد كه: عيان رستخيز است، مهر آتش شغل‌انگيز است ناز نياز را دستاويز است.

دل گفت بفزاى. جان گفت كه: عيان و بيان بدساز است و مهر غيرت انباز است و آنجا كه ناز است قصّه دراز است.
دل از جان پرسيد كه: اصل يافت چيست‌؟

جان جواب داد پذيرفتن و شناختن است و اصل شناختن از سبب گريختن است و با نسبت پرداختن است. تا آب و گل پيداست بشريّت جداست.

منكر اين علم در عالم فراوانست، چه فايده كه غنيمت به دست گرگ و حسرت به دست شوانست...

رسائل خواجه عبدالله انصاری
#کانال  کلام_عرفای_کهن