کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی ) @arfaninab Channel on Telegram

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

@arfaninab


او را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصهٔ عاشقان، همی کم شنوی
بشنو، بشنو که قصه‌شان خوش باشد

«شیخ بهایی»

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی) (Persian)

با عضویت در کانال تلگرامی "کلام عرفای کهن" با نام کاربری @arfaninab، شما به دنیایی از اشعار و آثار ارزشمند حسین شهدادی وارد می‌شوید. حسین شهدادی، یکی از برجسته‌ترین شاعران و نویسندگان ایرانی است که از زمان‌های کهن تا امروز، با آثار خود مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرده است. این کانال شامل تدوین‌هایی از شعرها، نثرها و افکار حسین شهدادی می‌باشد. با پیوستن به این کانال، شما می‌توانید از غزلیات و نظمیات دلنشین و پرمعنای حسین شهدادی لذت ببرید و در دنیای شعر و ادبیات ایران قدیمی فراوانی بپوشید. دعوت می‌شود تا با شنیدن و خواندن شعرهای عاشقانه و غزلیات آن، به سفری معنوی و لذت‌بخش به دنیایی پر از عشق و احساسات عمیق همراه شوید.

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

23 Jan, 12:37


هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت
برنروید هیچ از شه دانه احسان چرا

هر کجا ویران بود آن جا امید گنج هست
گنج حق را می‌نجویی در دل ویران چرا

بی ترازو هیچ بازاری ندیدم در جهان
جمله موزونند عالم نبودش میزان چرا

«مولوی»دیوان کبیر کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

19 Jan, 21:24


بترس از آه مظلوم 🕊🕊❤️

از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد
پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را

«صائب تبریزی»

منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار

با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار

«سعدی»

حذر کن ز آه مظلومی که بیدار است و خون باران
تو شب خفته به بالین تو سیل آید ز بارانش

ز تعجیل قضای بد، پناهی ساز کاندر پی
به خاک افکنده‌ای داری که لرزد عرش ز افغانش

«خاقانی» کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

17 Jan, 16:50


کلام_عارفان با صدای استاد شجریان ❤️❤️🕊🕊💚

پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

«حافظ»کلام_عارفان

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

«مولوی»کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Jan, 18:47


ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست

پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست

با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست

عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان
زان که هر بیگانه‌ای شایستهٔ این نام نیست

خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما
کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست

تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا
کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست

هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانه‌ای
دانهٔ دام هوا جز جام جان انجام نیست

جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی
عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست

«سنایی»کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Jan, 22:54


قصّه‌ى فرعون را خداى تعالى عبرت گفت و انگشت‌نما گردانيد مر عالميان را. ما نيز يادكنيم بعضى را تا پند باشد و من اللّه التوفيق و عليه التكلان. بدان‌كه وهب بن منبه روايت كرده است كه فرعون عليه اللعنة در خواب ديد كه كسى پيدا شود از بندگان تو كه مملكت تو را خراب كند و تو را در آب غرق كند و لشكر تو را نيز از بنى اسرائيل همچون كسى پيدا شود چون بيدار شد غمناك شد و قوم خود را خبر كرد و همه گريستند و تعزيب داشتند و فرعون را هزار جادو بود و هزار كاهن يعنى رمال و هزار منجم همه را جمع كرد و خواب را به ايشان بگفت. همه گفتند ما كفايت اين بكنيم ما را چهل روز فرصت بده. پس فرصت دادشان ايشان رفتند و گليم پوشيدند و نان جوين مى‌خوردند و بر خاكستر مى‌خفتند و شب بيدار مى‌بودند و روزه مى‌داشتند و زارى مى‌كردند پيش ديوانى كه مى‌پرستيدندشان تا ايشان را خبر كنند از اين خواب فرعون. و ديوان در آن وقت به آسمان مى‌رفتند و از فرشتگان سخن مى‌شنيدند چون كارى در دنيا مى‌شدى حق تعالى به جمله عرش خبر كردى ايشان به اهل آسمان‌ها بگفتندى و ديوان او را در آسمان‌ها بشنيدندى. وحى آمد به جمله عرش كه در بنى اسرائيل پيغمبرى خواهيم آفريد ملك فرعون را براندازد و او را هلاك كند و اين در اسكندريه يعنى در مصر خواهد بود و در شب جمعه در فلان ماه معين. چون‌كه سه ساعت از شب بگذرد از پشت پدر به رحم مادر آوريم وى را. چون شياطين وحى را در آسمان شنيدند به زمين آمدند و منجمان و ساحران و كاهنان را خبر كردند كه چهل روز ديگر همچنين خبرى خواهد شد و ايشان پيش فرعون آمدند و گفتند حال چنين است. فرعون گفت چه حيله مى‌كنيد تا مادر وى را پيدا كنيم و بكشيم تا اين موجود نشود؟ گفتند ما اين نتوانيم كرد فاما مردان بنى اسرائيل را در شب چهلم از زنان جدا كنيم تا اين شخص موجود نشود و چون شب چهلم شد چنين كردند مردان بنى اسرائيل را در جاى معين كردند و هريكى از چيزها دادند و گفتند همه اينجا باشيد با يكديگر صحبت داريد. منجمان آن شب بيدار مى‌بودند و فرعون با عمران كه وزير خاص او بود و دربان وى بود با وى در شهر مصر رفتند و عمران از بنى اسرائيل بود و فرعون نمى‌دانست و همه بنى اسرائيليان و لشكر فرعون بيرون شهر ماندند و فرعون عمران را گفت از در كوشك من جاى نروى، و خود با لباس خواب رفت. عمران چنان كرد تا آن‌وقت كه خداى تعالى خواسته بود عروس عمران را خبر شد كه عمران در شهر است.

آمد به نزديك عمران و هردو جمع شدند با يكديگر و موسى عليه السّلام از پشت پدر به رحم مادرآمد. عمران گفت مر عروس خود را كه بدان‌كه آن‌كس كه فرعون از وى مى‌ترسد اين فرزندان ما خواهد بود پنهان دار اين سر را.

چون منجمان در آسمان‌ها نظر كردند نشانى يافتند كه موسى عليه السّلام از پشت پدر به رحم مادرآمد فرياد برآوردند و نعره برداشتند به آواز بلند كه فرعون بشنيد و بيدار شد و از عمران پرسيد كه اين چه حال است‌؟ عمران گفت آواز بنى اسرائيليان است كه با يكديگر بازى مى‌كنند. خاطر فرعون نگران شد. چون بامداد شد منجمان با روى‌هاى سياه و جامه‌هاى دريده پيش فرعون آمدند و گفتند اين دشمن تو در شكم مادر پيدا شد و فرعون غضب كرد بر ايشان. ايشان گفتند ما تدبير كنيم چون از مادر آيد. چون موسى از مادرآمد گفتند اين دشمن تو ظاهر شد فرعون غمناك شد گفتندهمه زنان بنى اسرائيل را جمع كن و فرزندان ايشان را كه در اين ماه از مادرآمده‌اند از پسران را بكش و دختران را گذار. فرعون چنين كرد و نود هزار پسر طفل را بكشت از بنى اسرائيل و حق تعالى موسى را نگاهداشت و باقى قصه در كتاب‌ها مذكور است.

پس عبرت و پند در اين قصه اين است كه هيچ‌كس تقدير حق تعالى ديگر نتواند كرد و رضا به قضا بايد داد.

چون قضا رفت و حكم شد
تقدير دفع آن كار ابلهان باشد

هركه گردن نهد قضاى ورا
مرد را حق نگاهبان باشد

شرح يعقوب چرخی

کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Jan, 22:54


🔹️درباره ذکر
"یا سبّوح یا قدّوس"

#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙

@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Jan, 13:37


عدالت کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را

خموشی را چراغ عاریت در آستین دارد
به نور جبهه روشن دار محراب عبادت را

به آن خواری که سگ را دور می سازند از مسجد
مکرر رانده ام از آستان خویش دولت را

اگر کوه گناه ما به محشر سایه اندازد
نبیند هیچ مجرم روی خورشید قیامت را

رگ خواب مرا در دست دارد چشم پر کاری
که از هر جنبش مژگان به رقص آرد قیامت را

مرا گمنامی از وحدت به کثرت می کشد صائب
وگرنه گوشه عزلت، کمینگاهی است شهرت را

«صائب تبریزی»کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Jan, 17:26


‍ یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند

چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ

یکی را از آنان که غدر کردند با من دَمِ دوستی بود ملامت کردم و گفتم دون است و بی سپاس و سفله و ناحق شناس که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم بر گردد و حقوق نعمت سال‌ها در نوردد گفت ار به کرم معذور داری شاید که اسبم در این واقعه بی جو بود و نمدزین به گرو و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند با او به جان جوانمردی نتوان کرد.

زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی سر بنهد در عالم

اذا شبعَ الکمیُّ یَصولُ بَطشاً
وَ خاوی البطنِ یَبْطِشُ بِالفَرارِ

«سعدی»


📚گشتی در گلستان
2️⃣0️⃣

#گلستان‌خوانی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙

▪️باب چهاردهم

📢کانال ما را به دوستان تون معرفی بفرمائید:
https://t.me/ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

11 Jan, 21:52


مؤمنان آيينۀ يكديگرند
[اين خبر مى از پيمبر آورند]

اشارت[است]به حديث:«المؤمن مرآة المؤمن.» ظاهر معنى حديث آن است كه مؤمن عيب و هنر مؤمن را مثل آيينه نهان نكند.مولوى مى‌فرمايند كه،اين حديث در شأن مؤمنان حقيقى است كه آيينۀ دل را صاف كرده‌اند.آنها را سزاست كه نيك و بد را بى‌شايبۀ غرض از جهت ارشاد ظاهر كنند تا اقدام بر امر معروف نموده باشند.تو را كه به زعم خود مؤمنى و چشم بر عيب خلق دوخته‌اى،كى رسد كه اين حديث را حجت سازى!از جهت آنكه شيشۀ آيينۀ تو رنگين است؛در هرچه بينى،رنگ شيشۀ خود بينى.

مؤمن از ينظر بنور اللّه نبود
[عيب مؤمن را برهنه چون نمود]

يعنى،مؤمن حقيقى ناظر بود به نور حقّ‌ تعالى.از اين جهت هرچه در نفس الأمر عيب بود و آن را بى‌التباس بر صاحب غرض نمودند،مثل توست كه به جاى نور،نار حسد را كافر يابد و از عيب تا هنر و از نيك تا بد فرق نكند.

اندك اندك نور را بر نار زن
تا شود نار تو نور اى بوالْحزن

يعنى،شخص مؤمن را كه ناظر به نور الهى باشد خدمت كن و در روش او باش كه تو را هم اين مرتبه دست دهد.

هم تو زن يا رب از آن آب طهور
تا شود اين نار عالم جمله نور

اشارت به آن است كه اللّه تعالى ضدّ را به ضدّ دفع كند؛پس بنده را بايد كه از حول و قوّت خود تبرّا نموده،بدو التجا نمايد.

مؤمن ار ینظر بنور الله نبود
غیب مؤمن را برهنه چون نمود

چون که تو ینظر بنار الله بدی
در بدی از نیکوی غافل شدی

اندک اندک آب بر آتش بزن
تا شود نار تو نور ای بوالحزن

تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور

«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

10 Jan, 20:39


📚مثنویِ قرآن
#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
5️⃣0️⃣

▪️سبک شناسی سلوک صوفی[عارف]

#شرح‌مثنوی

📢کانال ما را به دوستان تون معرفی بفرمائید:
https://t.me/ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

10 Jan, 20:39


👤کسی بی رفع اغیار یار نبیند!

روایتی از حالات خوش معنوی
عارف شهیر
ملاعبدالصمد همدانی
صاحب کتاب #بحرالمعارف

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

07 Jan, 05:38


[گر ترا اشكال آيد در نظر]
پس تو شك دارى در «اِنْشَقَّ‌ الْقَمَرُ»


يعنى،امير اختر بودن و اختران را كار فرمودن اگر تو را مشكل مى‌نمايد،بايد كه معجزۀ شقّ‌ القمر را سراسر انكار كنى؛مثل منكران ديگر كه در آيۀ:

«اِقْتَرَبَتِ‌ السّاعَةُ‌ وَ انْشَقَّ‌ الْقَمَرُ وَ إِنْ‌ يَرَوْا آيَةً‌ يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» تأويل كنند.و تفصيل اين اجمال آن است[كه]:«در شبى ابو جهل به رفاقت يهوديى مى‌رفت.رسول خدا را در راه ديد.گفت:أرنى آية علم.رسول اللّه-سرور عالم-فرمود:چه مى‌خواهى‌؟يهود به ابو جهل گفت:شقّ‌ القمر از او طلب كن كه آيات سحر در سفليات اثر كند،اما در علويات تأثير ندارد.ابو جهل گفت:ماه را به دونيم كن.حضرت به انگشت سبابه اشارت كرد،ماه دونيم شد.باز گفت:بگوى تا به هم پيوندد.به اشارت ديگر،باز پيوست.جهود ايمان آورد و ابو جهل منسوب به سحر كرد.»

و در معالم و تبيان مذكور است كه:شقّ‌ قمر دو بار واقع شد و در مكه اين سوره فرود آمد كه نزديك است قيامت و شكافته شد ماه.و از علامات قرب قيامت،انشقاق قمر است؛يعنى همين انشقاق كه واقع شد.و منكران گويند كه انشقاق در قيامت واقع خواهد شد.

گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر

تازه کن ایمان نی از گفت زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان

تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفل آن دروازه نیست

کرده‌ای تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را

بر هوا تاویل قرآن می‌کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی

«مولوی»دفتر اول
جرعه ای از مثنوی شریف


کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

03 Jan, 17:56


دردی است درین دلم نهانی
کان درد مرا دوا تو دانی

تو مرهم درد بیدلانی
دانم که مرا چنین نمانی

من بندهٔ بی کس ضعیفم
تو یار کسان بی کسانی

گر مورچه‌ای در تو کوبد
آنی تو که ضایعش نمانی

از من گنه آید و من اینم
وز تو کرم آید و تو آنی

یارب به در که باز گردم
گر تو ز در خودم برانی

از خواندن و راندنم چه باک است
خواه این کن و خواه آن تو دانی

گویم «ارنی» و زار گریم
ترسم ز جواب «لن ترانی»

پیری بشنید و جان به حق داد
عطار سخن مگو که جانی

«عطار»کلام_عارفان در @arfaninab
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

31 Dec, 14:55


ساقی بیار جامی زان باده شبانه
عشاق را نوا ده مطرب بیک ترانه

گفتا نیارمت می تا تو بها نیاری
آن می بها ندارد جانا مکن بهانه

تا طایران قدسی گردند صید عشقت
از خط و خال خوبان آورده دام و دانه

ای نازنین عالم میکش نیاز ما را
کاندر ره تو مردن عمریست جاودانه

این عشق شورانگیز چون آشنا کند عقل
بی آشنا شوی تو در بحر بیکرانه

ای از زمان منزه ای از زمین مبرا
هم فتنه زمینی هم آفت زمانه

گر لب بر آستینت نتوان نهاد باری
اینم نه بس که یابم باری بر آستانه

از طره تو موئی تا در کف من آمد
شد شاخ شاخ جانم از دست غم چو شانه

تا کی اسیر دشمن گردد حسین بیدل
داری هوای یاری با این شکسته یا نه

«حسین خوارزمی»کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

27 Dec, 20:43


این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان

خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا ترا ناچار رو آن سو کنند

این یقین دان که در آخر جمله‌شان
خصم گردند و عدو و سرکشان

تو بمانی با فغان اندر لحد
لا تذرنی فرد خواهان از احد

ای جفاات به ز عهد وافیان
هم ز داد تست شهد وافیان

بشنو از عقل خود ای انباردار
گندم خود را به ارض الله سپار

تا شود آمن ز دزد و از شپش
دیو را با دیوچه زوتر بکش

کو همی ترساندت هم دم ز فقر
هم‌چو کبکش صید کن ای نره صقر

باز سلطان عزیزی کامیار
ننگ باشد که کند کبکش شکار

«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف
کلام_عارفان کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

24 Dec, 17:35


کلام_عارفان با صدای استاد شجریان 🕊🕊❤️❤️

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

سعدی شیرازی کلام عرفای کهن
محمد رضا شجریان

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

21 Dec, 16:54


واسطى در شطح گويد كه«خوف را ظلمتى است.صاحب آن در تحت آن طلب كار خروج است از آن، چون ضياء رجا پيدا شد،خايف در مواضع راحت آمد.»

قال: ظلمت خوف،غيم تهديد قهرست در دل مريد. پيوسته سرّ او بزجر او از وصول مشاهدۀ جمال و انس بوصال حق محجوب است، زيرا كه شرف احوال در ترقّى رجاست. حدّت خوف طالب خوش‌دل را مانع است از لذّت انبساط. چون حقّ خواهد كه طالب را بمقام وصلت برساند، اغلال خوف از صفاء سرّ برگيرد، تا بر آن جانب رجا نظر كند عالم آسايش نور انس و بسط را.مرد صادق چون در درك خوف است، جرات دنو ندارد. در احكام ادب مانده است؛ صورت ادب ظلمت عالم انبساط است. چون با عالم انبساط رسد، از حجاب عبوديّت در نور ربوبيّت آمد. آنگه تا بديد بنور حقّ در حقّ سفر كند- قال اللّه تعالى«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» تا از دروازۀ ملكوت آمد در صحن سماء عشق.

شطحیات روزبهان بقلی
کلام عرفای کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

18 Dec, 08:47


سهروردی درباره موضوعات مختلف اظهارنظر کرده، و غالبا در پربارتر نمودن هر کدام ابتکاراتی عرضه داشته است. در مورد پیشینیان وی و تأثیرشان بر او باید گفت که سهروردی متأثر از غزالی و کتاب معروف او مشکاة الانوار بود؛ این کتاب در تنظیم و تدوین تعالیم اشراقی سهروردی اهمیت بسیار زیاد داشت. حلاج و بایزید نیز که سهروردی کرارا به اقوال آنها استناد می‌کند و از نظر وی نمایندگان کامل فیلسوفان حقیقی بودند، بر وی تأثیر داشته اند. و بالاخره از ابن سینا، استاد فلسفه مشائی، باید نام برد که سهروردی گرچه از او انتقاد کرده، مع ذلک به پاره ای از رگه‌های نظام فلسفی او از قبیل مفهوم مراتب وجود و مقول فیض، معتقد است. با وجود سهمی که سهروردی در مقوله منطق دارد، منطق مشائیون را به عنوان ابزار مفیدی در تحلیل پذیرفته است.

هستی شناسی:

۱- تبدیل وجود به نور

تا آنجا که به سلسله مراتب حقیقت مربوط می‌شود، سهروردی به هستی شناسی سنتی اعتقاد داشت. او سعی می‌کرد که موضوعات فلسفی و عرفانی را در بافت سطوح وجود تشریح کند. وی فکر سلسله مراتب وجود را حفظ کرد، ولی چارچوب هستی شناسی ابن سینا را از وجود به نور تبدیل کرد. دقیقا همین تغییر بنیادی بود که به وی امکان داد تا شرحی از تعالیم عرفانی و باطنی و نیز بسیاری از موضوعات سنتی فلسفی را، مخصوصا رابطه میان ماهیت و وجود را، ارائه کند. بنا به نظر سهروردی، طبیعت نور امری بدیهی است زیرا تمام اشیاء به کمک نور شناخته می‌شوند. نور مرکب است از توالی نامحدودی از انوار ممکن وابسته و هر نور علت وجودی نوری است که پائین تر از آن قرار دارد. نور غائی که همان واجب الوجود است، از نظر سهروردی نورالانوار و علت نهائی همه اشیاء است.

گرچه طرح هستی شناسی سهروردی بعدها مورد انتقاد بعضی از اخلافش، مانند ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری قرار گرفت، مع ذلک ابزاری به دست می‌دهد که مسائل هستی شناختی را می‌توان به کمک آن تحلیل کرد. همان گونه که سید حسین نصر می‌گوید، به نظر سهروردی: «بنابراین مرتبه وجودی همه موجودات بسته به درجه قرب آنها به نور اعلی و درجه منور بودن آنهاست».

۲- خودآگاهی و مراتب وجود

بنا به عقیده سهروردی، درست همان طور که نور را درجاتی از شدت و ضعف است، ظلمت نیز درجات دارد. گرچه او نور را به نسبت درجه وجود داشتن آن طبقه بندی می‌کند، لزوما ملاک تعیین مرتبه وجودی انوار این است که آیا آنها از وجود خود آگاهند یا نه. بنابراین، خودآگاهی ملاکی می‌شود برای مرتبه وجودی عالی تر، که در نظام حکمت اشراقی مستلزم درجه شدیدتری از نور است. به اعتقاد سهروردی، نهایتا آگاهی شخص از طبیعت خود است که مرتبه وجودی او را ارتقاء می‌بخشد. برای تبیین این مطلب، او از نمادهای نور و ظلمت آئین زرتشتی در ترسیم تضادها و کشمکشی که در اندرون انسان موجود است، استفاده می‌کند. کلید حل این معضل وجودی ناشی از نزاع درونی بین نفس -که در جهان بینی زرتشتی ظلمت است- و بین خود الهی انسان، یعنی نور، دانش یا آگاهی او از واقعیت وجود خویش است.

۳- دو راه رسیدن به نظریه هستی شناسی نور در حکمة الاشراق
سهروردی از دو راه به نظریه هستی شناسی خود در باب نور می‌رسد. نخست، دلائلی فلسفی در اثبات بدیهی بودن طبیعت نور عرضه می‌کند، بدین ترتیب که می‌گوید نور آشکارترین پدیده هاست زیرا هر چیز دیگری با توجه به آن شناخته و تعریف می‌شود. سهروردی این طور استدلال می‌کند که شرط لازم برای رؤیت اشیاء نور است و لذا این نور است نه وجود که باید عنصر تشکیل دهنده نظریه هستی شناسی باشد.

سهروردی گزارش می‌دهد که اصالت نور و اهمیت هستی شناختی آن نخستین بار از طریق اشراق برای من احراز گردید. او در مقدمه حکمة الاشراق می‌گوید: حقایق و مطالب در این کتاب نخست از راه فکر حاصل نیامد بلکه حصول آنها به طریقی دیگر بود. نهایت، پس از فهم آنها در پی پیدا کردن حجت و برهان آن برآمدم بدان سان که اگر مثلا از آن حجت قطع نظر می‌کردم، هیچ مشککی نتواند مرا در آن به شک اندازد. بنابراین لازم است که در هر بحثی راجع به هستی شناسی سهروردی، خصلت شهودی بودن آن را قبول کرد و متوجه بود که تحلیل فلسفی وی مبتنی بر تجربه عرفانی اوست.

مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Dec, 05:35


بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

«حافظ»شجریان کلام_عارفان
در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

11 Dec, 16:27


ابو الحسين نورى گويد-رحمة اللّه عليه- كه«قرب در قرب در اشارت ما بدان عالم بعد بعد است».

گفت: درين سخن اشارت به عجزست از ادراك حقيقت،و بديدن نفس و هوا و دعوى در حقيقت عبوديّت.اگر چه عبوديّتيان نيكو نيكومحضراند،هر زمان كويى(؟)پيش ايشانست كه ناخوب‌ كارتراند ، ليكن گناه ايشان سرمايۀ پارسايانست، و دم ايشان روح زندگانى عشق پاكان. «ذنوب المقرّبين حسنات الابرار»مريدان را رؤيت ثواب طاعتست، و عارفان را عقاب،زيرا كه از حقّ بغير نگاه كردن كافريست.درين دم شيخ در رؤيت تقصير خود بود،برانداخت آنچه بر دل وى گذشت از دون حقّ.گفت كه منم به طاعت من،خويش به عبادت خويش، از حقّ محجوبم، و از قرب آن دور،من كه مراد او باشم، كى بندۀ او باشم، عبادت من در خورد حدث است نه در خورد قدم.

شطحیات روزبهان بقلی
کلام عرفای کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

08 Dec, 22:14


شیخ الاسلام انصارى قدّس اللَّه روحه گفت: «من چه دانستم که مادر شادى رنج است، و در زیر یک ناکامى هزار گنج است؟ من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیر ابر جود، نومیدى محالست؟! من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبار است که لطف و مهربانى او گنهکار را بیشمار است؟! من چه دانستم که آن ذو الجلال چنان بنده نواز است، و دوستان را برو چندین ناز است؟! من چه دانستم که آنچه من میجویم میان روح است، و عزّ وصال تو مرا فتوح است؟!.

اندر همه عمر من شبى وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت و روح

پرسید ز من که چون شدى اى مجروح؟
گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح‏

«رشیدالدین میبدی»کشف الاسرار
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

05 Dec, 23:28


برای عاشقان کلام_عارفان و صدای
استاد شجریان @arfaninab


دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
جان طاقت هجر تو ازین بیش ندارد

از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم
دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد

مه پیش تو از حسن زند لاف ولیکن
او نوش لب و غمزهٔ چون نیش ندارد

از مرهم وصل تو نصیبی نبود هیچ
آن را که ز عشق تو دل ریش ندارد

خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بیند
چون آینهٔ روی تو در پیش ندارد

از دایرهٔ عشق دلا پای برون نه
کن محتشم اکنون سر درویش ندارد

چون سیف هر آن کس که تو را دید به یکبار
بیگانه شد از خلق و سر خویش ندارد

«سیف فرغانی»کلام_عارفان در
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

02 Dec, 17:04


عاشقان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند

بدان نور اللّٰه بصیرتک بنور العیان که در نظر اهل کشف و شهود، عالم هر لحظه‌ای به حسب اقتضای ذاتی خود قطع نظر از موجد نموده، نیست می‌گردد، و به مدد وجودی که عبارت از نفس رحمانی است، هست می‌شود؛ و از سرعت انقضا و تجدد، محجوب زمان و مکان این معنا را در نمی‌یابد.

هر زمان نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

آن ز تیری مستمر شکل آمده است
چون شررکش تیز جنبانی به دست

شاخ آتش را بجنبانی به ساز
در نظر آتش نماید بس دراز

عاشق کسی است که که حجب ظلمانی و نورانی به آتش محبت و عشق سوخته، به حقایق امور وصول یافته باشد. دو عید، عبارت از نیستی و هستی است که هر لحظه در نظر عارف عاشق واقع است. چه عید در اصطلاح، مایعود علی القلب است و جماعتی که به دام تعینات و تقیدات مقید و گرفتارند، که عنکبوتان عبارت از آن جماعت است، مگس قدید کنند، یعنی وجودات موهومه عالم را باقی و ثابت و متحقق می‌شمارند و از حقیقت حال غافلند که اشیا را وجود حقیقی نیست، و موجودیت اشیا عبارت از نسبت وجود حق است به ایشان، و چون آن نسبت قطع کرده می‌شود، اشیاء معدوماتند، که: «التوحید اسقاط الاضافات».

جهان را نیست هستی جز مجازی
سراسر حال او لهو است و بازی‌‌

والسّلام

«اسیری لاهیجی» رسائل

کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

29 Nov, 19:17


يكى از صفات الهى متكلّم است، و خداوند كلام دارد يعنى سخن مى‌گويد و حرف مى‌زند اما نه با زبان و حلق؛ زيرا كه دهان و زبان ندارد. اكنون بايد معنى كلام را بگوييم و بعد آن چطور خداوند سخن مى‌گويد را توجيه كنيم إن شاء الله، و معنى كلام قديم است يا حادث، و كلام نفسى كه اشاعره گفته‌اند توضيح و شرح داده شود: كلام به معنى جراحت زدن است و جراحت اقسام دارد: يك وقت با چاقو و كارد پوست را خراش مى‌دهند آن را خارصه مى‌گويند؛ و بعد از آن رتبه داميه است يعنى كارد بيشتر فروبرود و خون بيايد داميه است، و يك‌مرتبه‌اش گوشت را برمى‌گرداند، و بعد از آن موضحه است يعنى تمام گوشت عقب برود و استخوان نمايان گردد الى غير ذلك، و براى هريك خداوند ديه معين كرده و معنى مشترك در تمام رتبه‌هاى جراحت اين است كه باطن را ظاهر مى‌كند و گوش و خون و استخوان كه پيدا نبود پيدا مى‌شود. كلام را هم كه كلام گفته‌اند براى اين است كه باطن و ما فى الضمير انسان را ظاهر مى‌كند؛ يعنى:

تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد

هر بيشه گمان مبر كه خالى است
شايد كه پلنگ خفته باشد

شخص نشسته نمى‌دانى مسلمان است يا كافر است وقتى شروع به ذكر كرد و «لا إله إلاّ الله» گفت يا صلوات فرستاد عقيده قلبى خود را ظاهر كرده مى‌فهمى مسلمان است. يا وقتى عاقد از دختر مى‌پرسد: آيا راضى هستى شما را به عقد دائمى و ازدواج هميشگى درآورم براى جناب مقرّب الخاقان فلان‌؟ دختر بعد از دفعه سيم جواب مى‌دهد: بلى، و معنى قلبى خود را كه رضايت است ظاهر مى‌كند، و هكذا امور ديگر مثل تشنگى و گرسنگى و غم و اندوه و خوش‌حالى كه در قلب انسان است ظاهر نيست، وقتى سخن گفت و در كلام خود آخ و داد بسيار كرد دليل اين مى‌شود كه غمناك است، و اگر نگفت خوش‌حال است. و تمام اينها را كلام گويند چون يك معنايى كه واضح نبود واضح كرد. پس كلام هر چيزى را گويند كه يك مطلبى را واضح سازد. به اين معنى در قرآن مى‌فرمايد وَ إِنْ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ‌ بِحَمْدِهِ‌ وَ لكِنْ‌ لا تَفْقَهُونَ‌ تَسْبِيحَهُمْ ؛ يعنى تمام موجودات تسبيح پروردگار مى‌كنند و لكن شما تسبيح آنها را ملتفت نمى‌شويد. و اگر عقل داشته باشيد ملتفت مى‌شويد؛ زيرا كه ما گفتيم كلام آن است كه يك معنى و مطلبى را واضح نمايد و همه چيزها وقتى درست دقت كنى اين مطلب را واضح مى‌كند كه ما خدايى داريم، همين تسبيح و حرف زدن آنهاست، از آن مگس و پشه‌ريزه كه خداوند با چشم و گوش و بال و پا و دل و جگر و معده خلق كرده و به طورى كه اعضاى پشه از اعضاى فيل هم بيشتر است با خرطوم و بال و پاى متعدد، و خداوند نر و ماده خلق كرده آلات نرى و مادگى و رحم و نطفه تمام اينها را در بدن كوچك او قرار داده است به صداى بلند فرياد مى‌زند: من خالقى دارم حكيم، ولى گوش لازم است كه بشنود. بعضى عنكبوتهاى كوچك را با ذرّه‌بين ديده‌اند كه پنجاه و صد چشم خداوند در سر آنها قرار داده به آواز بلند مى‌گويد: خالق من حكيم است، چطور تار مى‌بندد و در كمين مى‌نشيند و مگس‌ها را صيد مى‌كند.
اينها تمام دليل بر حكمت صانع عالم است، و هكذا ساير امور.

دل هر ذره را كه بشكافى
آفتابيش در ميان بينى

هر گياهى كه از زمين رويد
وحده لا شريك له گويد

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

28 Nov, 16:34


در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند

«حافظ»کلام_عارفان @arfaninab

https://www.instagram.com/reel/DCzYXKhoIE3/?igsh=MWpwd291cmM0ZTZh

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

26 Nov, 02:43


گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن

«فروغی بسطامی»


هنگامی که بایزید بنزدیکی بسطام رسید، مردمان شهر به پیشوازش از شهر خارج شدند. بایزید ترسید که بدان سبب خود بینی بر وی چیره شود.

و از آنجا، که بازگشتش به رمضان بود، دست به سفره ی خویش برد و گرده ای نان برگرفت و همچنان که بر چهارپایش میرفت، بخوردن پرداخت.

هنگامی که به سواد شهر رسید و دانشمندان و زاهدان شهر دیدندش که روزه می خورد. اعتقادشان از او سست شد و قدرش در چشمشان اندک گردید و بیشترشان از گردش پراکنده گشتند. بایزید در این حال گفت: ای دل! درمان تو چنین بایستی کردن.

از سخنان اوست: بنده عاشق پروردگار خویش نخواهد شد مگر آن که خویشتن را آشکارا و پنهان در راه خشنودی وی بذل کند، و خداوند از دل وی خواند که جز او را نخواهد.

بایزید را پرسیدند: نشانه ی عارف چیست؟ گفت: سستی نگرفتن در ذکر حق سبحانه و بیزاری نیافتن در حق وی و انس نگرفتن به غیر او.

کشکول «شیخ بهایی»


کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

25 Nov, 04:14


برای اندیشیدن

ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیدا

گفتم همه رنج‌های آدمی از آن است که یک کار را امیری نداده باشد و دگر کارها رعیّت و تبع آن یک کار نداشته باشد تا همه فدای آن یک کار باشند، و آن یک کار که امیری را شاید آن کار است که جان از بهر آن کار باید و چاکر آن کار باید بودن.

اکنون بیا تا ببینیم که چه چیز پیش نهاده است و تو را کرا می کند که چندین دست‌افزار را در آن ببازی. این کالبد ما که چون تل برف است اندک‌اندک جمع گشته است و این وجود شده است، باری ببین این وجود را در کدام راه در گداز می‌آید. چندین اجزای وجود را و تدبیر و مصالح جمع شده را که چون لشکری‌ست جمع کرده، نبینی که در کدام مصاف به جنگ می‌افکنی؟ آخر کشتی وجود و کالبد عمد ما دراین گرداب افتاده است، چندین جهدی نکنیم که یک طرف راه کنیم و بیرون رویم پیش از آنکه غرقه شود این کشتی وجود؟

بیا تا این نَفَس‌های حواس را و دِرَم‌های گلبرگ اَنفاس را نثار کنیم. یا چون موش را مانی که زر جمع می‌کنی و از کنج بیرون می‌آوری و پهن می‌کنی و بر زَبَرِ آن می‌غلطی، باز هم آن را به کنج بازمی‌بری.
آخر تو چندین سلاح جمع می‌کنی از دشنهٔ خشم و سپرِ حلم و تاجِ علوّ و نیزهٔ تدبیر، هیچ ازاین‌ها را در موضع او صرف نمی‌کنی. تو دراین خانقاه قالب این سلاح شوری می‌کنی، چرا روزی نبرد نیایی و در راهی که کِرا کند جنگی نکنی تا ظفر یابی یا کشته شوی؟
از دریای هوایِ محبّتِ آب این کلمات به حوضِ گوش تو فرومی‌آید تا تو در کار آیی.

اکنون معنی از تو همچون آبی‌ست که به وقتِ بیداری از دلت بیرون می‌روژد و در تنت پراکنده می‌شود و از چشمهٔ پنج حواس تو روان می‌شود، و به وقت خواب آن آب فرومی‌رود و به موضع دیگر بیرون می‌آید و باز به وقت اجل فروتر می‌رود به دریای خود باز می‌رسد تا به زیر عرش یا به ثری. اگر آب از رگ کژ و شور باشد در خواب همان کژ و شور باشد و در وقت بیداری همان کژ و شور باشد و اگر تلخ باشد همان تلخ باشد و اگر خوش و شیرین باشد همان خوش و شیرین باشد، و چون بمیرد به همان رگ خود بازرود، همچنانکه در سنگ‌ها رگه‌هاست از لعل و یاقوت و زر و نقره و سرب و نمک و نفط و سیماب. امّا چون تو راست باشی در خواب و بیداری هیچ تفاوت نکند.

از بهر این معنی است که «نوم العالم عبادة». یعنی آب ادراکت چون از چشمه‌سار دماغت تیره برآید، در خواب هم تیره باشد، راست نبیند زیرا که از دریای سودا موج زند و در مشرع‌های سینه‌ها درمی‌آید. ای اللّه از آسیب آن موج ما را نگاهدار.

چون تو شب به پاکی و به طهارت خفتی همه شب در عبادت باشی. چون تو ظاهر پاک داری پاره‌پاره باطن و دل تو پاک شود از سوداهای فاسد و روح تو در خواب به هواها و صحراهای خوش رود و تن درست شود و قوّتی گیرد و تخم‌های حواس تو چون گندمی کوهی آکنده باشد،‌ و چون بیدار شوی آن تخم را به هر کسی که بکاری همه سنبل طاعت و خیری پدید آید. و اگر ناپاک خفتی تخم انفاس سستی پذیرد، دیوک زده و مغز خورده و پوست مانده، و چون بیدار شوی بر سنبل نفست چندان دیو نشسته باشد و می‌خورد تا از او چیزی نروید

و اللّه اعلم.
«بهاء ولد»معارف

کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

22 Nov, 12:18


قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... مال باختن در راه شریعت نیکوست، لکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت، بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن، و بشرط وفا بودن نیکوست، لکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن.

از غیر جدا شدن سر میدانست
کار آن دارد که در خم چوگانست‏

یکى میپرسد که از مال چه دهیم؟ و چون خرج کنیم؟ شریعت او را جواب میدهد از دویست درم پنجدرم و از بیست دینار نیم دینار. دیگرى مى‏پرسد و حقیقت او را جواب میدهد که با تو بجان و تن هم قناعت نکنند. آرى حدیث مزدوران دیگرست و داستان عارفان دیگر، معرفت مزدور تا جان شناختن است، و معرفت عارف تا جان باختن‏

مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید جان باید باخت

آن دولتیان صحابه نه بآن مى‏پرسیدند از کیفیت انفاق که راه بدرویشى نمى بردند، لکن بامید آنک تا از حضرت عزت این نواخت بایشان رسد که: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ هر چه شما دادید و میدهید من که خداوندم میدانم، و بدان آگاهم.

این چنانست که موسى را آن شب دیجور در بیابان طور بر خواندند که یا مُوسى‏! موسى از لذت این خطاب سوخته این ندا شد، از سر سوز و اشتیاق گفت من الذى یکلمنى؟ کیست این که با من سخن میگوید؟ میدانست، لکن موسى در بحر اشتیاق دیدار حق غرق شده بود، دستگیرى طلب میکرد گفت: درین یک ندا بسوختم باشد که یک بار دیگرم بر خواند مگر بر افروزم، فرمان آمد که یا موسى! نمیدانى که ترا که میخواند؟ گفت «دانم! لکن منتظر آنم که خواننده گوید انّى انا اللَّه رب العالمین.

«رشیدالدین میبدی»
کشف الاسرار

کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

20 Nov, 04:45


#کلام_استاد 🕊🕊❤️


گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

«مولوی»دیوان کبیر کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

18 Nov, 19:07


🔹️غرقِ عشق

▪️روایتی از عشق مجنون
در #فیه‌ما‌فیه
#مولانا

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

18 Nov, 07:28


یکی از انبیاء از خداوند طلب کرد که زبان مردم از او باز دارد. وی را وحی آمد که این خصلت بهر خویش ننهاده ام، چگونه بهرتو نهم؟

نام آوری گفت: اگر درون و برون مؤمن یکی بود، خداوند نزد فرشتگان بدو مباهات کند.

«شیخ بهایی»کشکول کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

15 Nov, 21:45


رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

«مولوی»کلام_عارفان
در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Nov, 16:35


📚#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی #حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣7️⃣
▪️آثار عقل جزوی(قیاس)
«فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُها النَّاس وَ الحجارَۀُ اُعِدَّت لِلکافِرینَ (البقره/24)
یعنی: و اگر نکردید و هرگز نخواهید کرد، پساز آتشی که هیزمش مردم و سنگ است و برای کافران مهیاء شده، بترسید.
مولوی(ره):
گفت چونی؟ گفت مُردم گفت شکر
شد ازین رنجور پُر آزار و نُکر
کاین چه شکر است او مگر با ما بَد است
کَر قیاسی کرد و آن کژ آمده‌ست
بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر
گفت نُوشت باد، افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
کاو همی آید به چاره پیشِ تو؟
گفت عزراییل می‌آید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
گفت رنجور این عدوی جان ماست
ما ندانستیم کاو کانِ جفاست
گوشِ حسِّ تو به حرف ار در خور است
دان که گوشِ عیب گیرِ تو کَر است
درس‌ها
سالک نباید فراموش کند که از در صورتی به بصیرت خواهد رسید که در عقل کل که همانا عقل شهودی است که در ذیل بندگی و سلوک الی الله و به لطف الهی به سالک عنایت می‌شود مقیم و از آن بهره‌مند گردد. در عقل‌ورزی مادی و منطقی کمیت نگری را راه به درستی نیست.
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

13 Nov, 16:35


📗مولوی
گفت با خود کرکه با گوشِ گران
من چه دریابم زگفتِ آن جوان
خاصّه رنجوروضعیف آواز شد
لیک بایدرفت آنجانیست بُد
چون ببینم کان لبش جنبان شود
من قیاسی گیرم آن را هم زخَود
چون بگویم چونی ای محنت کَشَم
اوبخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر،چه خوردی ابا؟
او بگویدشربتی یاماشبا
من بگویم صحّه نوشت،کیست‌آن
از طبیبان پیشِ تو؟ گویدفلان
من بگویم بس مبارک پاست او
چونکه او آمد شودکارت نکو
پای او را آزمودستیم ما
هر کجا شد می‌شودحاجت روا
این جواباتِ قیاسی راست کرد
پیشِ آن رنجور شدآن نیک مرد
گفت چونی؟گفت مُردم گفت شکر
شد ازین رنجور پُر آزار و نُکر
کاین چه شکر است او مگر با ما بَد است
کَر قیاسی کرد و آن کژ آمده‌ست
بعد از آن گفتش چه خوردی؟ گفت زهر
گفت نُوشت باد، افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او
کاو همی آید به چاره پیشِ تو؟
گفت عزراییل می‌آید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان
شُکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدوی جان ماست
ما ندانستیم کاو کانِ جفاست
او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام
حقِّ همسایه به جا آورده‌ام
بهرِ خود او آتشی افروخته است
در دلِ ...
#حسن_اردشیری_لاجیمی @ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Nov, 17:48


و چون خلیل (ع) را بگرفتند تا در منجنیق نهند و به آتش اندازند، گفت، «حسبی الله و نعم الوکیل» چون در هوا بود جبرئیل (ع) گفت، «هیچ حاجت داری؟» گفت، «اما الیک فلا، یعنی به تو نه». تا وفا کرده باشد بدین که گفت حسبی الله و بدین سبب وی را به وفا صفت کرد و گفت، «و ابراهیم الذی و فی» و به داوود (ع) وحی آمد که با داوود هیچ بنده نیست که از میان همه دست در من زند که اگر همه آسمان و زمین به کید و مکر با وی برخیزد نه وی را از آن فرج دهم.

«غزالی»کیمیای سعادت @arfaninab
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Nov, 21:42


منشأ خلق و خوى نيك، يا پاكى دل است و يا عادات نيك. هم‌چنان كه منشأ خلق و خوى بد، يا باطن پليد است و يا عادات بد. حال ملاك و معيار فضيلت اخلاقى چيست‌؟ معيار اين است كه آن فعل و كار بتواند انسان را در رسيدن به كمال نهايى و آن مقام وصول به حضرت حق يارى كند. پس بايد كمر همّت را جهت تمركز صفات پسنديده، در درون ببنديم و نگذاريم شيطان نفس ما،بر ايمان ما غلبه پيدا كند.

من ندیدم در جهان جست و جو
هیچ اهلیت به از خوی نکو

انبیا را واسطه زان کرد حق
تا پدید آید حسدها در قلق

زانک کس را از خدا عاری نبود
حاسد حق هیچ دیاری نبود

آن کسی کش مثل خود پنداشتی
زان سبب با او حسد برداشتی

چون مقرر شد بزرگی رسول
پس حسد ناید کسی را از قبول

پس بهر دوری ولیی قایمست
تا قیامت آزمایش دایمست

هر که را خوی نکو باشد برست
هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست...

«مولوی»مثنوی شریف کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Nov, 14:58


استعداد پذيرش نفحات الهى عامل اصلى در انسان است كه اين نسيمها به اشكال مختلف در انسان ظهور پيدا مى‌كند. گاهى بصورت يك انقلاب درونى، كه از همه چيز بيزارى جسته و به حق مى‌پيوندد، و گاهى بصورت حل شدن همه مجهولاتى كه ذهن او را به خود مشغول كرده است، و گاهى با احساس آرامش و شادابى زايدالوصفى كه همه غمها از دل او بيرون رفته، و او احساس موفّقيّت و رسيدن به حق مى‌نمايد.بنابراين بايد روح خويش را در معرض نسيمهاى او قرار دهيم تا از نسيمهايش بى‌بهره نمانيم. كه با پذيرش اين نسيم الهى،بيدارى و هوشيارى درونى براى ما حاصل خواهد شد.

گفت پیغامبر که نفحتهای حق
اندرین ایام می‌آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت

نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجه‌تاش

جان آتش یافت زو آتش کشی
جان مرده یافت از وی جنبشی

جان ناری یافت از وی انطفا
مرده پوشید از بقای او قبا

تازگی و جنبش طوبیست این
همچو جنبشهای حیوان نیست این

گر در افتد در زمین و آسمان
زهره‌هاشان آب گردد در زمان

خود ز بیم این دم بی‌منتها
باز خوان فابین ان یحملنها

ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی

دوش دیگر لون این می‌داد دست
لقمهٔ چندی درآمد ره ببست

بهر لقمه گشته لقمانی گرو
وقت لقمانست ای لقمه برو

از هوای لقمهٔ این خارخار
از کف لقمان همی جویید خار

در کف او خار و سایه‌ش نیز نیست
لیکتان از حرص آن تمییز نیست

خار دان آن را که خرما دیده‌ای
زانک بس نان کور و بس نادیده‌ای

جان لقمان که گلستان خداست
پای جانش خستهٔ خاری چراست...

«مولوی»مثنوی شریف
کلام_عارفان در کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

06 Nov, 15:58


از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت واردات از وردها خیزد هرکی او را وردی نبود بظاهر، او را اندر سرّ وارد نبود و هر وجد که صاحب او را در آن کسبی بود آن نه وجد بود و چنانکه بندۀ تکلُّف کند در معاملات ظاهر او را حلاوت طاعت واجب کند پس آنک در احکام باطن تکلُّف کند مواجید واجب کند، حلاوت ثمرۀ معاملت بود و مواجید نتیجۀ منازلت بود.

امّا وجود پس از آن بود که از درجۀ وجد درگذرد، وجود نبود مگر پس از آنکه از بشریّت مرده گردد، زیرا که بشریّت را نزدیک سلطان حقیقت بقا نباشد. و این معنی قول ابوالحسین نوری راست، گفت سی سال است تا میان وجد و فقدم، چون خدایرا یابم دل گم کنم و چون دل بازیابم خدایرا فراموش کنم.

«ابوعلی عثمانی»
رساله قشیریه

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

01 Nov, 23:05


از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس

این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس

«مولوی»رباعيات
#کلام_عارفان در کانال کلام عارفان

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

01 Nov, 23:05


بر مفرش خاک خفتگان می‌بینم
در زیرزمین نهفتگان می‌بینم

چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان می‌بینم

«خیام»کلام_عارفان
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

31 Oct, 12:52


📚مثنویِ قرآن
#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣5️⃣
▪️آثار خودبینی سالک(۲)
اِذا زُلزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها وَ اَخرَجَتِ الاَرضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالها، یومَئذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها. (الزلزله/4تا1)
علامه:
در این آیات سخن از قیامت و زنده شدن مردم برای حساب، و اشاره به بعضی علامت‌هایش رفته است، که یکی زلزله زمین، یکی دیگر سخن گفتن آن از حوادثی است که در آن رخ داده است.
مولوی:
گر شود پُر نور روزن یا سرا
تو مدان روشن مگر خورشید را
جانِ جان چون واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بی جان تن بدان
سر از آن رُو می‌نهم من بر زمین
تا گواهِ من بود در روزِ دین
یومِ دین که زُلزِلَت زِلزَالَها
این زمین باشد گواهِ حالها
کاو تُحَدِّث جَهرۀً اَخبَارَها
در سخن آید زمین و خاره‌ها
فَلسَفی مُنکِر شود در فکر و ظن
گو برو سر را بر این دیوار زن
[مختصر ابیات]
🔹️درس‌ها
مولوی درس‌های فراوانی را بیان می‌کند که برخی عبارتند از:
۱.سالک باید از خودبینی به هر اندازه‌ایی پاک باشد. وگرنه سبب گمراهی‌اش خواهد شد.
۲.عالم بیدار و شاهد رفتار و افعال ما که روز قیامت اسرار هویدا خواهند کرد...
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

31 Oct, 12:52


مولوی:
گر شود پُر نور روزن یا سرا
تو مدان روشن مگر خورشید را
هر دَر و دیوار گوید روشنم
پرتوِ غیری ندارم این منم
پس بگوید آفتاب ای نارَشید
چونکه من غارب شوم آید پدید
سبزه‌ها گویند ما سبز از خودیم
شاد و خندانیم و بس زیبا خَدیم
فصل تابستان بگوید ای اُمم
خویش را بینید چون من بگذرم
تن همی نازد به خوبی و جمال
روح پنهان کرده فر و پر و بال
گویدش ای مَزبَله تو کیستی؟
یک دو روز از پرتوِ من زیستی
غُنج و نازت می‌نگنجد در جهان
باش تا که من شوم از تو جِهان
گرم دارانت ترا گوری کَنند
طُعمۀ موران و مارانت کُنند
بینی از گندِ تو گیرد آن کسی
کاو به پیش تو همی مُردی بسی
پرتوِ رُوح است نطق و چشم و گوش
پرتوِ آتش بود در آب جوش
آن چنان که پرتوِ جان بر تن است
پرتوِ اَبدال بر جانِ من است
جانِ جان چون واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بی جان تن بدان
سر از آن رُو می‌نهم من بر زمین
تا گواهِ من بود در روزِ دین
یومِ دین که زُلزِلَت زِلزَالَها
این زمین باشد گواهِ حالها
کاو تُحَدِّث جَهرۀً اَخبَارَها
در سخن آید زمین و خاره‌ها
فَلسَفی مُنکِر شود در فکر و ظن
گو برو سر را بر این دیوار زن
#حسن_اردشیری_لاجیمی
#مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

30 Oct, 10:58


با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده‌ام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن

ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن

ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن

ای موسی جان شبان شده‌ای
بر طور برو ترک گله کن

نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن

تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن

فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن

«مولوی»دیوان کبیر #کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

30 Oct, 10:58


و شیخ گفت: دوازده سال آهنگر نفس خود بودم، در کوره ریاضت می نهادم و با آتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می‌زدم، تا از نفس خویش آینه ای کردم: پنج سال آینه خود بودم به انواع عبادت و طاعت. آن آینه می‌زدودم. پس یک سال نظر اعتبار کردم بر میان خویش -از غرور و عشوه- و به خود نگرستن. زناری دیدم و از اعتماد کردن بر طاعت و عمل خویش پسندیدن. پنج سال دیگرجهد کردم تا آن زنار بریده گشت، و اسلام تازه بیاوردم. بنگرستم همه خلایق مرده دیدم. چهار تکبیر در کار ایشان کردم و از جنازه همه بازگشتم و بی زحمت خلق به مدد خدای، به خدای رسیدم.

«عطار»ذکر بایزید بسطامی

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

27 Oct, 11:55


منال ای دل


دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست

«سایه»ابتهاج
#شجریان

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

26 Oct, 21:08


📗مولوی
1.پیش از عثمان یکی نَسّاخ بود
کاو به نسخِ وحی جدّی می‌نمود
2.چون نبی از وحی فرمودی سَبَق
او همان را وانبشتی بر ورق
3.پرتوِ آن وحی بر وی تافتی
او درونِ خویش حکمت یافتی
4.عینِ آن حکمت بفرمودی رسول
زین قَدَر گمراه شد آن بُوالفُضول
5.کانچه می‌گوید رسولِ مستنیر
مر مرا هست آن حقیقت در ضمیر
6.پرتوِ اندیشه‌اش زد بر رسول
قهرِ حقّ آورد بر جانش نزول
7.هم ز نَسّاخی بر آمد هم ز دین
شد عدوی مصطفی و دین به کین
8.مصطفی فرمود کای گبرِ عنود
چون سیه گشتی اگر نو از تو بود؟
9.گر تو ینبوعِ الهی بودیی
این چنین آبِ سیه نگشوده‌ایی
10.تا که ناموسش به پیشِ این و آن
نشکند بر بست این او را دهان
11.اندرون می‌سوختش هم زین سبب
توبه کردن می نیارست این عجب
12.آه می‌کرد و نبودش آه سود
چون درآمد تیغ و سر را در ربود
13.کرده حق ناموس را صد من حدید
ای بسا بسته به بندِ ناپدید
14.کبر و کفر آن سان ببست آن راه را
که نیارد کرد ظاهر آه را
15.گفت اَغلالاً فَهُم بِه مُقمَحُون
نیست آن اغلال بر ما از برون
16.خَلفَهم سَدّاً فَاَغشَیناهُم
می‌نبیند بند را پیش و پس او

#مثنوی
#شرح‌مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

25 Oct, 21:28


گنجشكى خانۀ موروثى خود را باز پرداخت و در فرجۀ آشيان لك‌لكى خانه ساخت. با وى گفتند: تو را چه مناسبت كه با جثه‌اى بدين حقيرى با جانورى بدان بزرگى همسايه باشى و خود را با وى در محل اقامت و منزل استقامت همپايه دارى‌؟ گفت: من نيز اينقدر دانم امّا به دانستۀ خود عمل نتوانم. در همسايگى من ماريست كه چون هر سال بچگان برآرم و به خون جگر بپرورم ناگاه بر خانۀ من تازد و بچگان مرا قُوت خود سازد، امسال از وى گريخته‌ام و در دامن دولت اين بزرگ آويخته‌ام، اميد مى‌دارم كه داد مرا از وى بستاند و چنانكه هر سال بچگان مرا قوت خود گردانيده است امسال وى را قُوت بچگان خود گرداند.

چو روباه در بيشۀ شير باشد
  زيد ايمن از زخم چنگال گرگان

ز بيداد خُردان امان يابد آن كس
كه گيرد وطن در جوار بزرگان

بهارستان عبدالرحمن جامی
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

25 Oct, 21:28


سگ را گفتند سبب چيست كه در هر خانه‌اى كه باشى گدا گرد آن نتواند گشت و بر هر آستانه‌اى كه خسبى از آنجا نتواند گذشت‌؟ گفت: من از حرص و طمع دورم و به بى‌طمعى و قناعت مشهور، از خوانى به لب نانى قانعم و از بريانى به خشك استخوانى خرسند، امّا گدا سخرۀ حرص و طمع است و مدعى جوع و منكر شبع، نان يك هفته‌اش در انبان و زبانش در طلب نان يكشبه جنبان؛ غذاى ده روزه‌اش در پشت و عصاى دريوزه‌اش در مشت، قناعت از حرص و طمع دور و قانع از حريص طامع نفور.

در هر دلى كه عِزّ قناعت نهاد پاى
از هرچه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا كه عرض كرد قناعت متاع خويش
 بازار حرص و معركۀ آز را شكست

بهارستان عبدالرحمن جامی
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

24 Oct, 16:46


#رسم‌عاشقی 💕

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

24 Oct, 12:18


زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا

فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا

فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا

ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا

چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا

خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

«مولوی»دیوان کبیر
#همایون_شجریان

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

22 Oct, 10:51


📚گشتی در گلستان
1️⃣3️⃣
#گلستان‌خوانی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙

▪️حکایت چهارم از باب اول

🔹️نخستین دشمنی که بر سرِ ایشان تاختن آورد، خواب بود.
🔸️پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
🔹️عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
▪️شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟
ناکَس به تربیت نشود، ای حکیم کس
باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس
#سعدی

📢کانال ما را به دوستان تون معرفی بفرمائید:
https://t.me/ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

21 Oct, 21:40


میانِ دلدادگی‌های مختلفِ ما در این دنیا و دلدادگی در عشق تفاوتِ فراوانی وجود دارد؛ سخن در این بیت بر سرِ این تفاوت است. ما به بسیاری امور در زندگی دل می‌بندیم، در عشق نیز دل به معشوق می‌بندیم؛ اما به توصیهٔ عطار اگر به امورِ دیگر یک دل می‌دهیم به معشوق باید صد دل دهیم. ارزشی که عشق نسبت به امورِ دیگر دارد و جنسِ دلبستگی و پیوندی که در آن ایجاد می‌شود قابلِ قیاس با هیچ امرِ دیگری نیست. عاشقِ حقیقی همهٔ وجودِ خود را دلبستهٔ معشوق می‌بیند و نه تنها بخشی از وجود را که به عشق آمیخته است. در امورِ دیگر البته حق این است که تنها بخشی از وجودِ آدمی معطوف، متوجه و به اصطلاح دلدادهٔ آن شود. از نشانه‌های عاشقِ حقیقی همین است که آیا تمام و کمال دلدادهٔ معشوق و عشقِ او شده یا تنها جزئی از وجودِ خود را به عشق سپرده است.

چو در یک دل بُوَد صد گونه کارت
تو صددل باش اندر عشقِ یارت

(عطار، اسرارنامه)
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

20 Oct, 10:25


شيخ جنيد گفت كه: معرفت آن است كه به سر عاقبت باز گشتن به حق تعالى ببيند و پاى از امر و نهى شريعت بيرون ننهد. معنا آن است كه عارف حال خود را نبيند و ليكن سابق علم حق تعالى بيند اندر خويشتن و ببيند كه بازگشت وى آنجا خواهد بودن كه سابقه رفته است مر او را از حق تعالى و حق تعالى را مصرف خود داند در توفيق خدمت و بى‌توفيقى تقصير خدمت.

باز بعضى گفتند كه چون معرفت به سر فرود آيد آن سر تنگ گردد از كشيدن بار معرفت همچون آفتاب كه شعاع آفتاب مى‌بازدارد بيننده را از اندر يافتن نهايت و جوهر وى. يعنى آفتاب كه مخلوق است چون لختى غلبه گرفت عين او را نتوان ديدن و اگر به وى اندر نگرد از ديدن غير١ وى فروماند و مر عين وى را مدرك نگردد و از نظر و بصر، بى‌نظر و بصر گردد. پس نور حقيقت حق تعالى كه هميشه غالب است و غالب باشد و متناهى و محدود نيست، اسرار خلق او را تحمل چگونه تواند كردن. و مراد از اين ضيق همى عجز خواهد يعنى سر عاجز گردد در مشاهدۀ حق تعالى.

شرح تعرف کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

20 Oct, 10:25


گفت: هر كه رسم بيند جبار گردد، و هر كه نشان بيند سرگردان گردد، و هر كه سابقت بيند بى‌كار و معطل گردد، و هر كه حق بيند آرام گيرد، هر كه پذرفتار٤ كار خود بيند ذليل گردد.

باز تفسير كرد [و] گفت: هر كه خويشتن را ايستاده بيند به گزاردن وظايف حق تعالى عجب آرد. معنى رسم نهاد خلق است و هر كه بيند كه مرا سابقت از حق تعالى چه رفته است متحير گردد يعنى سر خويش را مشغول نظارۀ سابقت گرداند از خوف سابقت كه كاشكى بدانستمى كه به سابقت مر مرا چه قضاء رانده‌اند. متحير فروماند از آن كه نداند كه حق تعالى اندر وى چه دانسته است و از وى چه خواهد آمدن.

باز گفت: هر كه بشناسد و بداند كه آن چه او را به سابق قسمت رفته است از روزى، پيش‌تر و پس‌تر نرود، از طلب روزى كردن فروماند و هر كه بشناسد قدرت خداى عز و جلّ‌ بر خويشتن و كفايت خداى تعالى مر او را آرام گيرد.

به هيچ بيم و به هيچ حاجت نجنبد و اضطراب نكند. يعنى فاعل به حقيقت حق تعالى را داند و خلق را اسباب فعل داند، اسباب را در قبضۀ مسبب عاجز و مسلوب الاختيار داند و خود را و همۀ خلق را اندر قبضۀ قدرت حق تعالى مقهور بيند، داند كه اضطراب سود ندارد كه از قبضه بيرون نتواند رفتن، تسليم شود.

باز گفت: هر كه بشناسد و بداند كه خداى عز و جلّ‌ سازنده و دانندۀ كار وى است تذلل آرد و آن است كه نرم گردد اندر حكم‌ها و قضاهاى وى.

شرح تعرف کلام_عارفان در
کانال کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

18 Oct, 12:42


هر نبیی گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پیغام از شما

من دلیلم حق شما را مشتری
داد حق دلالیم هر دو سری

چیست مزد کار من دیدار یار
گرچه خود بوبکر بخشد چل هزار

چل هزار او نباشد مزد من
کی بود شبه شبه در عدن

یک حکایت گویمت بشنو بهوش
تا بدانی که طمع شد بند گوش

هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود

پیش چشم او خیال جاه و زر
همچنان باشد که موی اندر بصر

جز مگر مستی که از حق پر بود
گرچه بدهی گنجها او حر بود

هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد

«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف

کلام_عارفان در
کانال #کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

17 Oct, 16:53


زان مى‌ خوردم كه روح پيمانۀ اوست
زان مست شدم كه عقل ديوانۀ اوست

روزى بمن آمد آتشى در من زد
آن شمع كه آفتاب پروانۀ اوست

غفلت اگر نبودى اين جهان آبادان نبودى مرد غافل چون خراسى است غفلت چشم بستن اوست حكمت روغن حاصل مى‌شود (و منفعت روغنگر حاصل مى‌شود) و منفعت روغن به مشتريان مى‌رسد، مريدان و محبّان گفتند كه از فقر چيزى بگو گفتم زبان ترجمان بيان فقر نشود از آنك چو بزبان آمد خوبى رفت كه گفته‌اند كه هرچه بزبان آيد بزيان آيد و همچنان تو كه عذره (را) بجمال نغز اندر مالى از بهر آن تا جمال او زيبى گيرد محال بود زبان چه حاجت آيد تا بيان درياى فقر كند، هرچه در تصوّر آيد همچون خاشاك بود عجب كارى چون خاشاك را مى‌بينى دريا را نمى‌بينى، هركه سخن از فقر گفت از منزل فقر رفت او فقير نماند، مثل او چنين بود كه چون من ناظر صورت تو بوم نزد صورت تو نبوم و چون نزد تو بوم (و ناظر تو بوم) نزد سخن تو و صورت تو نبوم پس چون بذكر اللّه آييم و بخواندن او آييم از اللّه رفته باشيم باز گفتم تا ايشان از من نگريزند.

گر شش جهتت بسته شود باك مدار
كز قعر نهادت سوى جانان راهيست

معارف بهاءالدین ولد

کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

17 Oct, 16:45


‍ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

«مولوی»دیوان کبیر کلام_عارفان
در کانال #کلام_عرفای_کهن

@arfaninab
#شجریان #شعروادب #مولوی

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

16 Oct, 22:20


بوی وصال 🌾

از حُبّ امام عصر نشأت گرفته
و از عارفی گفته شده است که
در سایه‌ی لطف و توجهات امام (عج)
به مقامات عالیه رسیده و چون ستاره‌ای
در جهان تشیع درخشید...🌱

با کتاب بوی وصال راه عاشقی
را در کنار آیت الله بحرالعلوم طی کنید🌤


#حسن_اردشیری_لاجیمی
#بوی_وصال
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

16 Oct, 09:08


شراب را براى توليد شور و نشاط و مستى و كيف و حال مى‌خورند. گو اينكه بعضى درجه‌شان از اين هم پست‌تر است و براى رفع مزاحمت عقل و فراموش كردن افكار خود مى‌خورند و بعضى براى اينكه در تصميم زشت خود باقى بمانند و وجدان و عقل سر از گريبانشان در موقع عمل در نياورد مى‌خورند، مثل اينكه كسى كه قصد دزدى دارد اول پاسبان را بكشد و يا در زنجير كند و يا در اتاقى محبوس سازد و بعد وارد عمل جنايت شود. به هرحال آنهايى كه فقط براى كيف و حال مى‌خورند، بيچارگانى هستند كه از كيف و حال و نشئه‌اى كه از داخل وجود خود مى‌توانند ايجاد كنند غفلت دارند و نمى‌دانند كه عاليترين كيفها و لذتها و نشئه‌ها را از تكميل نفس خودمى‌توان در خود ايجاد كرد، اين حرارت و گرمى و سرخوشى را به وسيلۀ ديگر و بهتر مى‌توان ايجاد كرد. علت اينكه در شريعت با شراب مبارزه شده، يكى اين است كه او را متوجه كيف و حالى عاليتر بكنند. 

ای همه دریا چه خواهی کرد نم
وی همه هستی چه می‌جویی عدم

ای مه تابان چه خواهی کرد گرد
ای که مه در پیش رویت روی‌زرد

تاج کرمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناک آویز برت

تو خوش و خوبی و کان هر خوشی
تو چرا خود منت باده کشی

جوهرست انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش

خدمتت بر جمله هستی مفترض
جوهری چون نجده خواهد از عرض

علم جویی از کتبها ای فسوس
ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس

بحر علمی در نمی پنهان شده
در سه گز تن عالمی پنهان شده

می چه باشد یا سماع و یا جماع
تا بجویی زو نشاط و انتفاع

آفتاب از ذره‌ای شد وام خواه
زهره‌ای از خمره‌ای شد جام‌خواه

جان بی‌کیفی شده محبوس کیف
آفتابی حبس عقده اینت حیف

مقصود اين است كه چرا دنبال اين هستیم كه يك كيف عَرَضى به وسيلۀ يك عامل خارجى از راه خوردن و معده ايجاد كنيم ؟ در فكر اين باشیم‌ كه از راه باطن و اهتزاز روحى، كيف ايجاد كنيم.

مثنوی شریف مولوی

کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 21:52


الهی عیسی دمی برسان 🙏❤️🕊🕊


ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

«حافظ»کلام_عارفان در کانال
#کلام_عرفای_کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


📚مثنویِ قرآن
#شرح_عرفانی_آیات_در_مثنوی
#حسن_اردشیری_لاجیمی 🎙
4️⃣3️⃣
▪️زاد سالک
...کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطَاهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ (الفتح/29) و .
. کانُوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعُونَ، وَ بِالاَسحارِهُم یَستَغفِرون. (الذاریات/18-15)
علامه: این آیات به ویژگی‌های مؤمنین می‌پردازد.
مولوی:
آمد از آفاق یارِ مِهربان
یوسفِ صِدّیق را شد میهمان
یاد دادش جورِ اِخوان و سد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت همچون در محاق و کاست ماه
بعدِ قصّه گفتنش، گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان؟
حق‌تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟
یا امیدِ بازگشتن‌تان نبود
وعدۀ امروز باطل‌تان نمود؟
اندکی صَرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببَر
شو قَلیلُ النَّومِ مِمَّا یَهجَعُون
باش در اَسحار از یَستَغفِرُون
درس‌ها:
۱-وقتی انسان چون مسافری است که از این دنیا قرار است هجرت کنیم. پس نیازمند به توشه و زادِ راهی چون شب‌زنده‌داری و ... هستیم.
۲.تمام سختی های راه و طریق سلوک، سبب فرجام متعالی برای انسان می شود.
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


📚اما مولوی با بهره‌مندی از این آیات به اصول محکمی اشاره دارد که سالک الی الله برای آمادگی در روز موعود و لقای الهی و به بیانی برای روز معاد، چگونه باید رفتار کند و زاد و توشه راهش را در دنیا آماده نماید.
1.آمد از آفاق یارِ مِهربان
یوسفِ صِدّیق را شد میهمان
2.کاشنا بودند وقتِ کودکی
برو سادۀ آشنایی مُتّکی
3.یاد دادش جورِ اِخوان و سد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد

4.عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گِله
5.شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیر سازان میر بود
6.گفت چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت همچون در محاق و کاست ماه

7.در محاق ار ماهِ نو گردد دو تا
نی در آخر بَدر گردد بر سما
8.گر چه دُردانه به هاون کوفتند
نورِ چشم و دل شد و بیند بلند
9.گندمی را زیرِ خاک انداختند
پس ز خاکش خُوشه‌ها برساختند
10.بارِ دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جان فزا
11.باز نان را زیرِ دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهمِ هوشمند
12.باز آن جان چون‌که محوِ عشق گشت
یُعجِبُ الزُّرَّاعَ آمد بعدِ کشت
13.این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
14.بعدِ قصّه گفتنش، گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان؟

15.بر درِ یاران تهی دست ای فَتی
هست چون بی‌گندمی در آسیا
16.حق‌تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟

17.جِثتُمُونَا و فُرادی بی‌نوا
هم بدان سان که خَلَقنَاکُم کَذا؟
18.هین چه آوردید دست آویز را
ارمغانی روزِ رستاخیز را؟
19.یا امیدِ بازگشتن‌تان نبود
وعدۀ امروز باطل‌تان نمود؟
20.وعدۀ مهمانی‌اش را مُنکِری
پس ز مطبخ خاک و خاکستری بَری
21.ورنه‌ای منکر چنین دستِ تهی
در دَرِ آن دوست چون پا می‌نهی؟
22.اندکی صَرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببَر

23.شو قَلیلُ النَّومِ مِمَّا یَهجَعُون
باش در اَسحار از یَستَغفِرُون
24.اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواسِّ نُوربین

25.وز جهانِ چون رَحِم بیرون روی
از زمین در عرصۀ واسع شوی
26.آن‌که اَرضُ اللهِ واسع گفته‌اند
عرصه‌ای دان کانبیاء در رفته‌اند
27.دل نگردد تنگ زان عرصۀ فراخ
نخلِ تَر آنجا نگردد خُشک شاخ
28.حاملی تو مر حواسّت را کنون
کُند و مانده می‌شوی و سرنگون
29.چون‌که محمولی نه حامل وقتِ خواب
ماندگی رفت و شدی بی‌رنج و تاب
30.چاشنی دان تو حالِ خواب را
پیشِ محمولیّ حالِ اولیاء
31.اولیاء اصحابِ کَهف‌اند ای عَنود
در قیام و در تقلّب هُم رُقُود

#حسن_اردشیری_لاجیمی
#شرح‌مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

14 Oct, 12:32


42.زادُ السالک
چند آیه را مولوی دراین رابطه ذکر نموده است:
1.کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطَاهُ فَازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکفّارَ... (الفتح/29)
2.وَلَقَد جَثتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم اَوَّلَ مَرَّۀٍ وَ تَرَکتُم ماخَوَّلنَاکم وَرَآءَ ظُهُورِکُم...(الانعام/94)
3.اِنَّ المُتّقینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ، اخِذینَ ما آتیهُم رَبُّهُم اِنَّهُم کانُوا قَبلَ ذلِکَ مُحسِنینَ، کانُوا قَلیلاً مِنَ الَّیلِ ما یَهجَعُونَ، وَ بِالاَسحارِهُم یَستَغفِرون. (الذاریات/18-15)
4.یا عِبادِیَ الذینَ آمَنوا اِنَّ اَرضی واسِعَۀً فَاِسّای فَاعبُدُونِ. (العنکبوت/56)
5.وَتَحسَبُهُم اَیقاظاً وَ هُم رُقودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ... (الکهف/18)

#حسن_اردشیری_لاجیمی
#شرح_مثنوی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Oct, 22:47


ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه

«حافظ»کلام_عارفان در کانال
کلام_عرفای_کهن

https://www.instagram.com/arfaninab?igsh=MTgwbmE5b2c5dXQ5NA==

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

12 Oct, 00:30


ما از دو صفت ز کار بیکار شویم
در دست دو خوی بد گرفتار شویم

یک خو آنی که سخت از او مست شویم
خوی دگر آنکه دیر هشیار شویم

«مولوی»کلام_عارفان در @arfaninab
کانال کلام_عرفای_کهن


#کلام_عارفان در کانال عارفان
@molanatarighat

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

11 Oct, 12:37


ابو الحسين نورى آواز مؤذّن بشنيد، گفت«سمّ الموت.» آواز سگ بشنيد،گفت «لبيك و سعديك!» ازو پرسيدند كه«اين چيست‌؟»گفت«مؤذّن را غيرت بردم،زيرا كه غافل است،تا بدان اجرت ستاند.اگر نه اجرت حطام دنياوى بودى،اين بانگ نماز نگفتى.»و آواز سگ‌؟گفت«ذكر حقّ است- وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ايشان ذكر بى‌ريا گويند و بى‌عوض،براى اين لبيك گفتم».

قال:اين قدر در فهم مردم گفت.او را درين حال مقامات است،كه جز خواصّ ندانند.  بسيار بود كه مؤذّن بنطق حقّ سخن گويد عارفان را.و بسيار بود كه نه آلت خطاب باشد.چون نه از مقام خطاب گويد، عارف برنجد.اگر از مقام خطاب گويد، به بانگ مؤذّن جان بدهد.عارف نورى مراقب مقام خطاب بود.مؤذن از حقّ آنگاه نه آگاه بود، زيرا گفت كه«سمّ الموت».بسيار بود كه بزبان وحش و مرغ سخن گويد،عارف را بدان بخواند.آن را مقام جمع و عين و جمع جمع گويند.نسبت بدين قول شارع شرع عشق آمد،گفت«نطق اللّه على لسان عمر».

شطحیات روزبهان بقلی
کلام عرفای کهن

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

10 Oct, 03:00


📚#آشنایی_با_متون_عرفانی
جلسه دوم
آثار شیخ روزبهان بقلی شیرازی
کتاب: #شرح_شطحیات

#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi


👈🏼 در این جلسه به معرفی عارف بزرگ
شیخ روزبهان بقلی شیرازی
پرداختم.
#حسن_اردشیری_لاجیمی
@ardeshirilajimi

کلام عرفای کهن (تدوین حسین شهدادی )

09 Oct, 12:32


قصّه‌اى رفت روز اوّل ميان جان و دل، نه آدم و حوّا بود و نه آب و گل، و نه بهانه را خانه و نه سبب را منزل؛ حقّ‌ بود حاضر و حقيقت حاصل، قصّه‌اى كه كس نشنود به آن شگفتى، دل سائل بود و جان مفتى. هزار مسئله پرسيد دل از جان در يك طرف، جان همه را جواب داد در يك حرف.

دل از جان پرسيد كه: اوّل اين كار چيست و آخر اين كار چيست و ثمرۀ اين كار چيست
جان جواب داد كه اوّل اين كار وفاست و آخر فنا و ثمره بقاست.

دل از جان پرسيد كه: وفا چيست و فنا چيست و بقا چيست‌؟

جان جواب داد كه: وفا عهد دوست را ميان بستن است، و فنا از خودى خود برستن است ، و بقا به حقّ‌ پيوستن است.چون عهد دوست را ميان بستى از آفت خود برستى، چون از خود برستى به حقّ‌ پيوستى.

دل از جان پرسيد كه: عيان چيست و مهر چيست و ناز چيست‌؟
جان جواب داد كه: عيان رستخيز است، مهر آتش شغل‌انگيز است ناز نياز را دستاويز است.

دل گفت بفزاى. جان گفت كه: عيان و بيان بدساز است و مهر غيرت انباز است و آنجا كه ناز است قصّه دراز است.
دل از جان پرسيد كه: اصل يافت چيست‌؟

جان جواب داد پذيرفتن و شناختن است و اصل شناختن از سبب گريختن است و با نسبت پرداختن است. تا آب و گل پيداست بشريّت جداست.

منكر اين علم در عالم فراوانست، چه فايده كه غنيمت به دست گرگ و حسرت به دست شوانست...

رسائل خواجه عبدالله انصاری
#کانال  کلام_عرفای_کهن