پیش از آنکه متخصصان علوم پزشکی و فوق ستارههای پرطرفدار در دنیای مجازی رهبران زندگی روانی ما شوند و الگوهای زندگیمان را روایت کنند، فیلسوفان یا حکیمان روایتگران اصلی روح و روان بودند. فیلسوفانی که داستانهایشان را در این کتاب با شما به اشتراک میگذارم زمان قابل توجهی را صرف کاوش در غارهای خود و بازتعریف آنچه در آن غارها دیدهاند کردند. هیچ یک از آنها اگر لباس سیاه بپوشید و آهنگی غمناک گوش دهید به شما اعتراضی نخواهند کرد_ نیازی هم به این کار ندارند. آنها اجازه میدهند تا با خیال راحت دربارهٔ زوال و مرگ فکر کنیم بیآنکه ما را «بیمارِ مرگاندیش» یا «غمدوست» خطاب کنند. زمانی که نیازمند سرپناهی هستیم تا از نور بگریزیم میتوانیم به این شش فیلسوف هستیگرا که با تاریکی مأنوس بودند رجوع کنیم: آدر لرد، ماریا لوگونس، میگل دی اونامونو، سی. اس. لوییس، گلوریا انزالدوا و سورن کییرکگور. وقتی خورشید شروع به سوزاندن میکند آنها میتوانند برایمان سایه بسازند. سخنان آنها و رویکردی که در مورد خشم، اندوه، سوگ، افسردگی و اضطراب اتخاد کردند به من کمک میکند تا سرم را بالا نگه دارم. امیدوارم به شما نیز کمک کند.
🔹بینایی در تاریکی مجموعهای از تأملات فلسفی خوشبینانه نیست که در روشنایی به صحبت از حالات تاریک بپردازد؛ از شما نمیخواهد که برای اندوه خود سپاسگزار باشید یا اضطراب خود را دوست بدارید، بلکه این کتاب یک نقد اجتماعی است که بر اساس اندیشههای شش فیلسوف در دفاع از آن حالات روحی نگاشته شده. در روشنایی حالات تاریکمان موجب میشوند درهمشکسته و پریشان به نظر برسیم؛ در تاریکی اما ما کاملاً انسان به نظر میرسیم؛ انسان طبیعی. هر حال روحی مجموعه چشمهای جدیدی است که به کمک آنها میتوانیم دنیایی را ببینیم که دیگران نمیتوانند _یا نمیخواهند. هر فیلسوف در این کتاب واژگان و گفتمان جدیدی برای حالات تاریکمان عرضه میکند. و در حالی که هیچ کدام از آنها افسردگی شما را یک قدرت برتر نمیداند یا اصرار ندارد که از آن یک نتیجهٔ مثبت بگیرد، اما حاصل کارشان بهتر از این است که به شما که درگیر افسردگی هستید بگویند: «تو دوست داشتنی هستی علیرغم بیماریات.» آنها میدانند که هر یک از ما ترکیب منحصربهفردی از تاریکی و روشنایی هستیم و این که هر ترکیب از سیاهی و سپیدی قابل احترام، باشکوه و کاملاً انسانی است. آنها میتوانند به ما یاد دهند که چگونه در تاریکی ببینیم.
🔹جانشینان افلاطون به ما آموختند که حالات تاریک را با نور علم، روانشناسی و دین ارزیابی کنیم. من شما را دعوت میکنم که به میراث فکری خود شک کنید و این احتمال را در نظر بگیرید که برای یافتن وقار و شکوه در حالات روحیِ تاریک لازم است که از درون روشنایی بیرون بیایید و به غار تاریک برگردید. از این شعر نویسنده و فعال محیط زیست آمریکایی وندل برى، الهام میگیرم که گفت:
"رفتن به دل تاریکی با چراغی در دست، شناختن روشناییست.
برای شناخت تاریکی تاریک باید شد، نامرئی باید شد،
و آنگاه درمییابی که تاریکی هم شکوفا میشود و آواز سر میدهد،
و پاهای تاریک و بالهای تاریکش به حرکت و جوشش در میآیند."
اگر این گفتهٔ وندل بری درست باشد که حالات تاریک در تاریکی بسیار بهتر شناخته و درک میشوند، پس بیایید از نور افکندن بر آنها اجتناب کنیم.
🔹همهٔ ما حالات تاریک را تجربه کردهایم. برخی از ما در همین لحظه در حال تجربهٔ یکی از آن حالات روحی هستیم و برخی دیگر در آستانهٔ ورود به یکی از آن حالات. با مقاومت در برابر انبوه عروسکگردانانی که کتابچههای پرفروش سپاسگزاری دائمی و تظاهر به شادی را دستفروشی میکنند، بگذارید در مدت مطالعهٔ این کتاب به غار برویم تا هر آنچه که میتوانیم در تاریکی بدانیم را ببینیم و بیاموزیم. بینایی در تاریکی راهی است برای دیدن به این معنا که راهی است برای دانستن. دانستن آنچه که تصور میکردیم میدانیم اما نمیدانستیم. از اینپس چراغها را خاموش خواهیم کرد و از تظاهر به شاد بودن دست خواهیم کشید. این ایده که باید از تاریکی ترسید یا از آن فرار کرد را تعلیق خواهیم کرد و صدایی که میگوید یادگیری تنها در روشنایی روز اتفاق میافتد را ناشنیده میگیریم. در اینجا هیچ عروسکگردانی وجود ندارد_فقط فیلسوفانی حضور دارند که خشم، اندوه، سوگواری، افسردگی و اضطراب را به خوبی شناختهاند.»
🌐(بینایی در تاریکی، ماریانا الساندری، ترجمه مرتضی هاشمی، نشر دیوار، ص ۳۱_۳۵)
@sedigh_63
https://t.me/andishedinimoaser