تلخ مثل عسل @amirhkamyar Channel on Telegram

تلخ مثل عسل

@amirhkamyar


یادداشت‌هایی درباره‌ی همه چیز و هیچ چیز

تلخ مثل عسل (Persian)

می خوانید آیا دوست دارید تا یادداشت‌هایی درباره‌ی همه چیز و هیچ چیز را بخوانید؟ آیا از تجربیات و دیدگاه‌های مختلف دیگران استفاده می‌کنید تا دیدگاه خود به دنیا را گسترش دهید؟ اگر پاسخ شما بله است، آنقدر که خواندن یادداشت‌های ارزشمند از افراد مختلف هیجان زده می‌شوید، مطمئناً به عضویت در کانال "تلخ مثل عسل" علاقه‌مند خواهید شد. این کانال تلگرام توسط کاربر "amirhkamyar" ایجاد شده است و یادداشت‌هایی درباره‌ی همه چیز و هیچ چیز را در اختیار شما قرار می‌دهد. از جمله موضوعاتی که ممکن است در این کانال پیدا کنید، عبارتند از تجربیات شخصی، مشاهیر، رویدادها، اندیشه‌ها، دیدگاه‌ها، و موارد دیگر. از این رو، اگر به دنبال یک جایی هستید که محتواهای متنوع و جذاب را مطالعه کنید، حتماً به کانال "تلخ مثل عسل" مراجعه کنید. منتظر شما هستیم تا به اشتراک گذاری دیدگاه‌ها و تجربیات جالب شما با ما، تجربه‌ای جذاب و ارزشمند برای همه‌ی اعضای این کانال باشد.

تلخ مثل عسل

03 Nov, 18:37


دوستانی که من در دفتر در خدمت‌شان هستم.
گوشی دفتر را دزد برد. هر پیغامی که از شماره کاری دفتر به اسم من یا همکارم گرفتید که پول قرض می‌خواهیم از طرف دزد نامحترم است. سیم کارت را سوزاندیم ولی در تلگرام دارد پیغام می‌دهد همچنان.

تلخ مثل عسل

01 Nov, 07:00


♦️ *بیهقی آرش است!*

🖊️دکتر ژاله آموزگار

⚜️ما همگی مانای فردوسی را در خود داریم این مانا در دست من و شما می‌گردد.
🖇️آرش داستانی، نمادیست از من و شما، فردوسی آرش است.
🔅او همچون آرش همه وجودش را در "شاهنامه" می‌ریزد *پرتابش می‌کند تا سایه‌بان من و شما شود که در زیر آن "هویتمان" را فراموش نکنیم*. ما همه آرشیم!
🔅حافظ آرش است! او *تفکر عمیق ایرانی* را در لابلای سروده های آسمانی‌ش جای می‌دهد تا همه بدانند ما اهل تفکر بودیم.
🔅سعدی آرش است! او جهان را در می‌نوردد توشه بر می‌چیند یاد می‌گیرد، داستان‌هایش مَثل می‌شود تا همه بدانند که *جوانمردی را نباید کشت*.
🔅بیهقی آرش است! او وجودش را در "داستان حسنک" می‌ریزد تا ما بخوانیم و بدانیم و *عبرت* بگیریم.
🔆ما مانای ایرانی را دست به دست می کنیم به هم می دهیم تا ایران ما همیشه سرفراز بماند.
💠 ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ می‌کنیم همچون برزایزد به آب می‌زنیم از آتش روسفید سر بر می‌آوریم اما نمی‌گذاریم فره ایرانی به دست انیران بیفتد.

@sociologyofislamiccountries20

تلخ مثل عسل

16 Oct, 18:00


می‌گفت "مدتهاست مشروب خوردن برایم شبیه تلاش شدید است برای رسیدن به جایگاهی درونی، به جایگاه آسیب‌پذیری. می‌گفت آن‌قدر می‌خورم که بی‌دفاع شوم، اول از همه برابر خودم و بعد برابر همه چیزهایی که در خودم سرکوب کرده‌ام. بعدش ماجرا شبیه نشستن کنار آتشی پر شرر است با ده‌ها جرقه در هر لحظه، جرقه‌های فروخورده، جرقه‌های کوچک اما ویرانگر"... می‌گفت" باورم کنی یا نه، فقط در آن لحظه است که آزادم".
عجیب این بود که عمیقا می‌فهمیدمش، شدیدا باورش می‌کردم.

تلخ مثل عسل

28 Sep, 17:48


«یازده سپتامبرِ هفت اکتبر»


آیا زمان آن نرسیده است که ما هم اجازه داشته باشیم دربارۀ عملیات هفتم اکتبر سؤال کنیم؟ آیا زمان آن نرسیده است بپرسیم عملیات هفتم اکتبر را دقیقاً چه کسانی با چه انگیزه‌ای برنامه‌ریزی و اجرا کردند؟ فقط یک هفته به سالگرد عملیات هفت اکتبر مانده و هیچ یک از فرماندهان حماس و حزب‌الله بر کرسی فرماندهی خود نمانده‌اند. فضای رسمی حاکم بر کشور، جو مطلقاً تبلیغاتی رسانه‌های رسمی و تک‌صدایی محض موجود در مسئلۀ فلسطین چنان بلند است که هیچ صدای دیگری نه مجال شنیده شدن دارد و نه اجازۀ طرح و بحث. اما دقیقه‌ای هم به ما فرصت دهید حرفی بزنیم!

اسرائیل محل دقیق اقامت هنیه در تهران را می‌دانست (از مباحث عملیاتی سر درنمی‌آورم که نظر دهم). مکان و ساعت جلسۀ فرماندهان ایرانی در کنسولگری ایران در دمشق را می‌دانسته است. دربارۀ پیجرها فقط انگشت حیرت به دهان گرفته‌ایم که سطح نفوذ تا چه حد می‌توانسته است باشد که چنین محالی ممکن شود. علاوه بر نمونه‌های متعدد دیگر ــ مانند حمله به جلسۀ فرماندهان رضوان ــ که می‌توان ذکر کرد، در آخرین و بزرگ‌ترین مورد، اسرائیل می‌دانسته است سیدحسن نصرالله چه ساعتی کجا حضور می‌یابد. اجازه داریم دست از دهان عقل سلیم برداریم و بپرسیم چطور ممکن بوده است نهادهای امنیتی اسرائیل که چنین اطلاعات دقیقی را در امنیتی‌ترین سطح می‌توانسته‌اند کسب کنند، از قضا از عملیات هفتم اکتبر هیچ چیز نمی‌دانسته‌اند؟!

دقیقه‌ای از تبلیغ ــ که بخش طبیعی هر جنگی است، اما آفت تحلیل است ــ فاصله بگیرید، و خود قضاوت کنید آیا این تناقض عقل را نمی‌آزارد؟ عملیات هفتم اکتبر بسیاری چون مرا بهت‌زده کرده بود، چون دقیقاً پرسشم این بود که «خب! فردا چه؟» یک سال گذشت و دیدیم چه فرداهایی در پیش بود. شخصاً اعتقاد داشتم ــ و هنوز اعتقاد دارم ــ طراحان و مجریان عملیات هفتم اکتبر نه حزب‌الله و نه جمهوری اسلامی را در جریان عملیاتشان قرار داده بودند و یقین دارم اگر هر یک از این دو مطلع بودند مانع آن می‌شدند، زیرا آشکار بود این عملیات تله‌ای می‌شود برای حزب‌الله (و طبعاً حزب‌الله هم تله‌ای برای به واکنش کشاندن جمهوری اسلامی). سال‌ها بود که درگیری حزب‌الله و اسرائیل در چنین ابعادی به احتمالی بسیار کمرنگ بدل شده بود. فقط چیزی چون هفتم اکتبر و واکنش اسرائیل ــ که همان صبح هفتم اکتبر هم انتظار آن می‌رفت ــ می‌توانست چنین تنشی میان حزب‌الله و اسرائیل پدید آورد.

چه حزب‌الله و چه جمهوری اسلامی آشکارا «جنگ‌پرهیزی» پیشه کرده بودند. حزب‌الله بیشتر قصد داشت نشان دهد بی‌تفاوت نیست، اما قصد جنگ هم نداشت. در آخرین سخنرانی نصرالله مسجل شد حزب‌الله قصد جنگ ندارد (آن هم با وضعیت پساپیجری) و فقط گفت اگر حملۀ زمینی صورت گیرد جنگ خواهند کرد و گفت تا زمانی که غزه درگیر است، به حملات راکتی ادامه خواهند داد. اما این «جنگ‌پرهیزی» نصرالله دقیقاً همان پیامی بود که اسرائیل منتظر شنیدنش بود و وارد شدیدترین فاز حملات خود شد. اما حقیقت این است که کار دیگری هم نمی‌شد کرد؛ حزب‌الله یک سازمان قومی‌ـ‌مذهبی است و پاسخگویی به دیگر بخش‌های مردم لبنان ــ که جنگ دامان آنها را هم می‌گیرد ــ برایش از جنگ با اسرائیل سخت‌تر است.

خلاصه اینکه فقط چیزی چون «هفت اکتبر» می‌توانست چنین زنجیره‌ای از حوادث را رقم بزند. من هیچ جوابی برای پرسشم ندارم. فقط می‌پرسم آیا طراحان و مجریان عملیات هفت اکتبر، که با دوربین‌های روشن روی پیشانی‌ راهی آن عملیات شدند، حساب فردا و فرداها را کرده بودند؟ حساب کرده بودند چه زنجیره‌ای از حوادث مهارناشدنی را به جریان می‌اندازند؟ آیا طرفشان را نمی‌شناختند، نظم جهانی را نمی‌شناختند، نمی‌دانستند غزه محاصره است و چه بلایی سر ساکنان غزه می‌آید ــ با توجه به رفتاری که از اسرائیل سراغ داشتیم و امکان بازدارنده‌ای هم در برابر آن نبود. نفوذ در میان نیروهای حماس و تصمیم‌گیرندگانشان از نفوذ به پیجرهای حزب‌الله سخت‌تر است؟

در همان هفتم اکتبر این عملیات را نوعی «عملیات انتحاری» توصیف کردم؛ یعنی عملیاتی که فرد خود را آگاهانه به کشتن می‌دهد تا دشمنش را هم بکشد. اما عملیات انتحاری هم منطقی دارد و منطقش این است که فرد فقط خود را به کشتن می‌دهد. اسرائیل از همه چیز باخبر بوده است، مگر از اینکه قرار است چند صد رزمنده صبح از خواب بیدار شوند و با دوربین‌های روشن به جشنوارۀ موسیقی که از ملیت‌های مختلف در آن حضور داشته‌اند، حمله کنند؟

از این بیشتر نه می‌دانم و نه اگر بدانم میلی دارم درباره‌اش بنویسم. فقط ای کاش چنین تکصدایی محضی دربارۀ این مسئله وجود نداشت تا تبلیغ دستمایۀ تحلیل نشود.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی

تلخ مثل عسل

08 Jul, 16:07


منابعی برای دانستن بیشتر درباره ۱۸ تیر ۷۸

کامل‌ترین گزارش ویژه‌نامه مفصل و جامعی است که مجله چشم‌انداز ایران در ششمین سالگرد ۱۸ تیر (سال ۸۴) و به همت پروین امامی منتشر کرد. مخصوصا گزارش حدودا ۳۰ صفحه‌ای اول مجله که روایت دقیقی است از ماجرا. بعد هم تحلیل و گفت‌وگو با افرادی که مستقیم درگیر ماجرا بودند و نیز اسناد مربوط به واقعه ازجمله متن کامل گزارش هیات ویژه شورای عالی امنیت ملی. واقعا دست خانم امامی درد نکند که کار ماندگاری کرد. نسخه پی‌دی‌افش را می‌توانید از اینجا دانلود کنید.

مجله پیام امروز، که یکی از بهترین مجله‌های تاریخ مطبوعات ایران است و گزارش‌هایش از برجسته‌ترین نمونه‌های گزارش‌نویسی، همان زمان گزارش مفصلی درباره وقایع کوی منتشر کرد.

حسن سربخشیان که چندتا از معروف‌ترین عکس‌های آن ماجرا را گرفته هم چند سال پیش در کلیپی از عکس‌هایش روایتش از ۱۸ تیر را بیان کرد که آن‌ها را می‌توانید در یوتیوب ببینید یا از اینجا دانلود کنید.

این ویدیو هم روایت مصطفی تاجزاده از ماجراست. تاجزاده در آن زمان معاون سیاسی وزیر کشور بود و از جمله مسئولانی بود که ساعت‌های زیادی در کوی حضور داشت. بعد هم عضو کمیته تهیه گزارش شورای عالی امنیت ملی بود.

مستند شتک خون روایت جواد منتظری و آسیه امینی از این واقعه است. منتظری، دبیر عکس وقت روزنامه خرداد و همسرش امینی، روزنامه‌نگار، از اولین کسانی بودند که صبح روز ۱۸تیر برای تهیه عکس و خبر به کوی دانشگاه رسیدند.

عکس‌های پیمان هوشمندزاده از کوی دانشگاه، ۱۳۷۸


دست‌کم یک رمان هم هست که ماجرایش در روزهای کوی می‌گذرد: پاگرد نوشته محمدحسن شهسواری که دو سه سال بعد از اتفاقات کوی منتشر شد. چند نفر در خیابان‌های اطراف دانشگاه از دست ماموران فرار می‌کنند و به خانه‌ای پناه می‌برند. هر کدامشان، ازجمله صاحبخانه، قصه‌ای دارند. معرفی مفصل‌تر این کتاب را اینجا می‌توانید بخوانید.
.

تلخ مثل عسل

03 Jul, 10:20


این آدم در همین مصاحبه می‌گه قبل از اجباری شدن حجاب حجاب اجباری رو تحمیل کرده و با افتخار توضیح می‌ده که مانع ورود پزشکان مرد به تخصص زنان شده... بعد عزیزان ترسیدن که اگه به این رای ندن طالبان رای میارن. قربونتون برم طالبان رو باید از این بترسونین نه این رو از طالبان.

تلخ مثل عسل

03 Jul, 10:17


مسعود پزشکیان، ۱۷ دی ۱۳۹۶:

اول انقلاب بخش زنان دانشگاه را بستم چون دانشجویان مرد می‌رفتند آنجا

من نمی‌خواهم مادرم را یک مرد معاینه بکند. اینجا کشور اسلامی است

به شورای انقلاب فرهنگی گفتیم و الان دیگر مرد نمی‌تواند برود بخش زنان

الان هم کارهای غیرشرعی اتفاق می‌افتد که نباید بیافتد

☑️ @persianbloomberg
بلومبرگ فارسی✔️

تلخ مثل عسل

02 Jul, 16:02


این مناظره میان حاتم قادری و محمد فاضلی خیلی خوب و روشنگره. اگر حوصله کردید کاملش رو ببینید.

تلخ مثل عسل

02 Jul, 16:01


👤حاتم قادری:

🔻حاکمیت از رای ندادن مردم میترسد و این ترس را میشود احساس کرد بنابراین هر از گاهی این حاکمیت است که بامهندسی ذهن ،جامعه را از ایجاد این ترس در دل حاکمیت دور می‌کند

🔻از رأی آوری آقای جلیلی نترسید، ترس را در زمان احمدی نژاد و رئیسی هم حقنه کردند

🔻اگر آقای پزشکیان پنج تعهد مشخص بدهند و بعد بگویند اگر نتوانستند اجرا کنند چهار ماه دیگر استعفا می دهند و معترض می شوند من هم بعد از چهل سال به ایشان رأی می دهم

#دیدار_نیوز


🆔️@tahkimmelat

تلخ مثل عسل

02 Jul, 15:59


🗳 رأی دادن مردم، احترام گذاشتن به عملکرد حاکمان است.

💠 حکومت نمی‌تواند بگوید به مردم احتیاجی ندارم! اگر برای رأی، دست به دامن مردم می‌شوند بخاطر این است که ذی‌نفعان حکومت، به مردم نیاز دارند تا رانت خود را بر آنان اعمال کند. #خودرو #بورس #مالیات_بدون_خدمات


▶️ از دقیقه ۵۷، به مدت سه دقیقه پنج موردی که آقای قادری عنوان میکنه فکر میکنم عالیه برای عموم تحت عنوان توازن قوا:
۱. نیروی انتظامی برای امنیت اجتماعی ۲. برگشت نیروهای پروکسی به ایران ۳. کنار گذاشتن سپاه از اقتصاد و ورزش و غیره برای داشتن اقتصاد شفاف و پویا ۴. صدا و سیمای ملی ۵. خروج نیروهای سرکوب از دانشگاه

آیا این موارد با منویات رهبری قابل اجراست؟

@mamlekate

تلخ مثل عسل

02 Jul, 12:02


دکتر حاتم قادری (درباره انتخابات)

‏"یک مشت ارزن فرضی این ‌میزان ‌جیک جیک لازم نداره."

☑️ @persianbloomberg
بلومبرگ فارسی✔️

تلخ مثل عسل

01 Jul, 16:40


.
عزیزانی که مرا می‌شناسند می‌دانند برای بیش از دو دهه به اصلاح‌طلبی باور داشتم، در حمایت از اصلاحات بارها نوشته‌ام و کمتر از پنج سال است که دیگر خود را اصلاح‌طلب نمی‌دانم. این را توضیح دادم که بگویم بسیاری از این توجیهات اصلاح‌طلبان حکومتی را من از حفظم، از جمله این ماجرای "باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرد". اگر الان کسی از من بپرسد بین بد یا بدتر کدام را انتخاب می‌کنی حتما در پاسخ می‌گویم وقتی سلطه بدی را می‌پذیری بعدش چطور تشخیص می‌دهی چه چیزی بد است و چه چیزی بدتر؟
ما یعنی همه آنانی که صادق و زلال به اصلاح‌طلبان حکومتی امید بستیم، بارها اسیر بازی انتخاب میان بد و بدتر شدیم، رای سلبی دادیم، تلاش کردیم بد را به جای بدتر بنشانیم و نتیجه‌اش فقط این شد که به قول اردلان سرفراز در ترانه درخشانش "بد قصه‌ها گذشت و بدتر اومد". حالا از پس سه دهه تَکرار انتخاب میان بد و بدتر، همین که باز هم مجبورید گزینشی میان بد و بدتر داشته باشید به اندازه کافی نشانه ورشکستگی این سیاست پلشت نیست؟تا جایی که فهمیده‌ام جنبش نافرمانی برای نخستین بار توانسته است زمین بازی را تغییر دهد. چرا به جای تکرار تجربه بازنده سی ساله، این‌بار با نه گفتن شجاعانه، حاکمیت را وادار نمی‌کنید تا میان بد و بدتر انتخاب کند؟
هانا آرنت نوشته بود:"کسانی که بد را در مقابل بدتر انتخاب می‌کنند به سرعت تمام از یاد می‌برند که بد را انتخاب کرده‌اند... حکومت توتالیتر از اصل انتخاب بد به جای بدتر آگاهانه استفاده می‌کند تا تمامی مردم برای پذیرفتن شر به معنای دقیق کلمه آماده شوند. دیر یا زود روزی می‌رسد که دیگر بدتر از آن ممکن نیست".
امروز تولد سارینا بود. وقتی در سی شهریورِ دو سال پیش با ضربات باتوم ماموران سرکوب به قتل رسید فقط شانزده سال داشت. خیال می‌کنم اگر از او درباره انتخاب میان بد و بدتر می‌پرسیدید برای‌تان می‌گفت در زمان سلطه شر، بد به آنی به بدتر تبدیل می‌شود...عزیزان من، بد همان بدتر است.

تلخ مثل عسل

30 Jun, 17:43


تحلیلی بر چرایی رأی ندادن شصت در صد جامعه

🌈 افکار عمومی وحشت‌آفرینی«آمدن جلیلی» را جدی نگرفت. چون قرار نیست «جلیلی بیاید»؛ او آن روی سکه رئیسی است و «سه سال است که آمده است».
🌈دوگانه ظریف-جلیلی هم کار نکرد چون افکار عمومی اولا می‌داند خامنه‌ای(با نظر صریحی که روز عیدغدیر داد) و مجلس تحت امرش اجازه وزیر شدن او و امثالش را نخواهند داد. ثانیا افکار عمومی این تجربه را هم دارد که اگر کاری از سوی خودی‌های بیت پیش برود ممکن‌تر و ماندگارتر است؛ مثل وارد کردن واکسن ، برداشتن عکس و مجسمه قاسم سلیمانی و... .
🌈خامنه‌ای برجامی که سطر به سطرش تحت نظر او امضا شده بود را بعدا انکار کرد و خسارت محض خواند؛ شاید اگر خودی‌ها امضا کرده بودند ماندگارتر می‌شد. در سه سال رئیسی کسی از دیوار سفارت عربستان و انگلستان بالا نرفت و این تیپ تندروها مهار شدند.
🌈اکثر تصورات مثبتی که در باره آمدن پزشکیان دامن زده می‌شود مصادیقی غیرعملی است؛ مثال‌های متعددی...
🌈 تا قدرت جامعه مدنی/ جنبش اجتماعی در ایران بیشتر از این نشود حکومت تغییر رویه نمی‌دهد؛ تا همین‌جا هم...

🔹گفتگوی رضا علیجانی با ایران اینترنشنال
https://t.me/rezaalijani41
🔺علیرغم اینکه مجموعه اصول‌گرایان، میانه‌روها و اصلاح‌طلبان انتخابات‌محور تمام سرمایه‌های‌شان را به میدان آوردند؛ اما شصت در صد جامعه در انتخابات شرکت نکرد. البته این شصت درصد یک‌دست نیستند ولی پاسخی به این دعوت‌ها ندادند.
🔺 در این انتخابات بخش زیادی از زنها، نسل زِد و اقلیت‌های مذهبی و اتنیکی رأی ندادند. مهم‌ترین دلیل این است که دیگر ابزار و سازوکار انتخابات در افکار عمومی اکثر ایرانیان کار نمی‌کند و موثر نیست؛ از جمله در رابطه با سیاست خارجی و تغییر در معیشت و سفره مردم.
🔺برخی به این تصور دامن می‌زنند که گویا اگر پزشکیان بیاید حجاب بانها جمع می‌شوند؛ این چنین نیست زیرا آنها تحت نظر سپاه و بسیج و شهرداری و ... هستند نه دولت؛ و یا وضعیت اینترنت بهتر خواهد شد، باز این‌چنین نیست یک شورای عالی فضای مجازی آن بالا گذاشته‌اند که کارها دست آنها و در پشت صحنه دست اطلاعات سپاه است؛ و یا گفته می‌شود گرفتن مجوز تشکیل حزب، نهاد مدنی و نشریه راحت‌تر خواهد بود؛ باز این‌طور نیست و برای همه اینها تأییدیه نهادهای امنیتی و اطلاعات سپاه لازم است؛ حتی برای گرفتن مجوز یک نهاد و یا نشریه دانشجویی نیز پای نهادهای امنیتی و مشخصا اطلاعات سپاه وسط است و باز حتی حراست جلوی در ورودی دانشگاه‌ها به سپاه و بسیج وصل شده‌اند و متأسفانه همه راه‌ها و روزنه‌هایی که قبلا در دولت‌های میانه‌رو باز یا نیمه‌باز بود را بسته اند!
🔺اگر فرضا خامنه‌ای زمانی بخواهد در سیاست خارجی کوتاه بیاید اولا چرا به امضای خودی‌هایش نباشد و ثانیا در این صورت ماندگارتر هم خواهد بود.
🔺اصلا به میدان آوردن ظریف توسط ستاد آقای پزشکیان یعنی اندیشیدن و حرف زدن با زبان نسل میانسال و مسن؛ سیمای ظریف در میان نسل زِد متفاوت با سیمای او در نسل‌های قبلی است.
🔺حاکمان ولایی همان طور که زبان روابط بین‌المللی را نیاموخته‌اند زبان افکار عمومی و قدرت داخلی اکثر مردم‌شان را نیز نیاموخته‌اند. بدین ترتیب همان‌طور که در تعاملات و روابط بین‌المللی به دنبال فریب‌کاری(به جای تغییر سیاست) و خنثی‌سازی(تحریم‌ها) هستند، در سیاست داخلی نیز، تا اطلاع ثانوی و تغییر موازنه قوای اجتماعی، به دنبال حیله‌گری و خنثی کردن انتقادات و اعتراضات مردم هستند تا تغییر و اصلاح واقعی سیاست‌های‌شان.
🔺تا همین‌جا اعلام آمار انتخابات تا حدی نزدیک‌تر به واقعیت و نیز تأیید مسعود پزشکیان، به خاطر فشارهای جامعه مدنی و جنبش‌های اعتراضی بوده که مورد حمایت و اتکاء‌ گذارطلبان‌ تحول‌خواه است.
🔹لینک فایل صوتی:
https://t.me/RezaAlijaniarchive/435

تلخ مثل عسل

25 Jun, 16:26


چرا رای نمی‌دهم؟
اگر بپذیریم هدف در نهایت تجربه شیوه‌ای از حکمرانی مبتنی بر دموکراسی، جدایی دین از حکومت، میهن‌دوستی و توسعه‌گرایی است، دو مسیر متفاوت را برای رسیدن به این هدف می‌توان تصویر کرد. اول مشارکت در نظم موجود و بهبود بخشیدن تدریجی آن. دوم نافرمانی برابر نظم موجود و سست کردن تدریجی آن. حد فاصل سالهای هفتاد‌وشش تا نودوهشت، مردمان ایران کم یا بیش مسیر نخست را در پیش گرفتند و در پنج سال گذشته رویکرد نافرمانی روش غالب بوده است.
درباره ناکامی‌های اصلاحات گمانم لازم نیست چیزی بنویسم. به شرایط وخیم اقتصادی، بن‌بست سیاسی، گسترش سانسور و سرکوب، نگاه کنید. این جایی بود که ما با مسیر مشارکت به آن رسیدیم. اما مسیر نافرمانی در پنج سال گذشته گام به گام دستاوردهایی داشته است:
اول باندهای پنهان قدرت وادار شدند از سایه به نور بیایند. به عنوان رییس دولت، وزیر و وکیل نقش ایفا کنند و ناکارامدی و مهمل بودن ادعاهایشان آشکار شود.
دوم. نافرمانی-چه در قالب عدم مشارکت در انتخابات، چه سرپیچی از ارزش‌های حکومت مانند حجاب اجباری و چه اعتراض به سیاستهای جاری در قالب تجمعات و اعتصابات- اعتماد به نفس حکومت را در پیاده‌سازی سیاستهای ویرانگرش به چالش کشیده است. ج.ا هرچند مشروعیت خویش را از مردم نمی‌داند اما درباره مقبولیت، آسیب‌پذیری مضحکی برابر رد و طرد عمومی دارد. ریزش سنگین هواداران حکومت در نتیجه مسیر نافرمانی در پنج سال گذشته نشانه درستی از فقدان مقبولیت است. به عنوان مثالی ازین ریزش رای نفر اول اصول‌گرا در انتخابات مجلس سال پیش نسبت به دوره قبل نصف شده بود.
این شرایط حکومت را به رفتارهای متضاد کشانده است:از یکسو با برنامه‌هایی شبیه طرح تحمیل حجاب اجباری یا عملیات وعده صادق می‌کوشد هوادارانش را راضی کند و از سوی دیگر به تایید صلاحیت مسعود پزشکیان تن دهد تا مثلا دوباره مردم را قانع کند از نافرمانی به مشارکت تغییر سیاست دهند.
رای آوردن پزشکیان بازتولید بن‌بست بیست ساله است.اگر تصمیم به رای دادن دارید از الان آماده باشید که روضه‌های جانسوز درباره ممانعت مجلس انقلابی بشنوید، آماده شوید دوباره در انتخابات مجلس رای دهید، آماده شوید برای بار دوم به مسعود پزشکیان رای دهید و سرآخر هیچ نصیبتان شود. چه چیزی در ساختار قدرت تغییر کرده که ادامه مسیر بیست ساله را متفاوت جلوه می‌دهد؟
رابطه میان اصلاح‌طلبان با مردم رابطه‌ای نامتوازن است. در آن بیست سال آنان گام‌به‌گام عقب‌نشینی کرده‌اند-منهای استثنائاتی شبیه میرحسین یا تاجزاده- و به بی‌شرمانه‌ترین شکلی بابت این عقب‌نشینی به مردم فخر فروخته‌اند. فرض کنید برنده هر انتخابات هزار تومان عایدی داشته باشد. اصلاح‌طلبان همواره نهصد تومان را در جیب گذاشته‌اند و صد تومان را جلوی رای‌دهندگان انداخته‌اند. ما فکر کرده‌ایم صد تومان از هیچی بهتر است. در واقع در کوتاه‌مدت هم بهتر است اما در میان‌مدت راضی شدن به این صد تومانی، دفن کردن آن هدفی است که داشته‌ایم. انتخاب نافرمانی به جای مشارکت، بازی برد کلان برای اصلاح‌طلبان و سود اندک برای رای دهندگان را بر هم می‌زند و آن را به بازی باخت باخت تبدیل می‌کند. اما اصلاح‌طلبان چیزهای بسیار بیشتری برای باختن دارند زیرا آنها هستند که بر سر سفره انقلاب می‌نشینند و وزیر و وکیل می‌شوند. نافرمانی باعث تحرک در اصلاح‌طلبان است تا حداقل غنیمت انتخابات را منصفانه با مردم تقسیم کنند و حداکثر به ابزاری کارامد برای بهبود حکمرانی یا گذار تدریجی تبدیل شوند. عدم مشارکت در انتخابات هزاروچهارصد باعث رای ندادن محمد خاتمی در مجلس پیشین شد. اما این دستاورد کوچک و مقطعی است. ادامه دادن نافرمانی موقعیتهای بزرگ و بهتری می‌سازد. هر آن‌چیزی که اصلاح‌طلبان ما را از آن می‌ترسانند، از تحریم تا فیلترینگ، از اختیار آنان بیرون است. ما با مشارکت به مسیر غلط تقسیم نامنصفانه غنایم پیروزی در انتخابات و بدتر از آن بازسازی کردن مقبولیت هسته سخت قدرت و اعتماد به نفس بخشیدن به آن برای سرکوب بیشتر باز می‌گردیم. دستاوردهای مسیر نافرمانی تا به حال چشم‌گیر بوده است، من به نتایج این مسیر عمیقا امیدوارم، به همین دلیل در بازی حکومتی اصلاح‌طلبان حداقلی شرکت نمی‌کنم.

تلخ مثل عسل

19 Jun, 07:47


آقای ظریف فرمودند ترامپ، اسراییل و مجلس تندرو مانع احیای برجام شدند. آقای ظریف نفرمودند در حالی که اسراییل زخم‌خورده از هفتم اکتبر و مجلسی تندروتر از مجلس پیشین در کار و ترامپ در راه است چگونه می‌خواهند برجام را پیش ببرند؟

تلخ مثل عسل

19 Jun, 07:47


🔺چند نکتەی ظریف با جواد ظریف!

پیشاپیش بگویم که توصیف بغایت واقعی ظریف در مناظرەی دیروز را دربست می پذیرم.
ظریف در مقام " یک استاد دانشگاه " و آشنا به نظریەهای روابط بین الملل به درستی به بیان نقش سازندەی برجام و اهمیت تعامل با جهان و تاثیر آنها روی اقتصاد کشور و معیشت مردم پرداخت.
اما ظریف دیروز در دانشگاه صحبت نمی کرد، بلکه در کنار یک کاندیدای انتخابات نشسته و شانی متفاوت داشت.
نقش روشنفکر با سیاستمدار متفاوت است. اولی می تواند دربارەی اهمیت شناخت درست داد سخن سر دهد و مسئولیتی هم در حوزەی اجرا و تحمل پیامدهای احتمالی آن به عهده نگیرد.
در حالی که کار سیاستمدار " تغییر " است نه توصیف و تفسیر.
صد البته تغییر جهان مستلزم تفسیر درست آنست و سخنان ظریف در این زمینه راهگشاست.

با این مقدمه به اصل مطلب می پردازم:
آقای ظریف گفت که ترامپ ایتدا از برجام خارج شد و پس از روی کار آمدن بایدن اسرائیل و قانون اقدام راهبردی مجلس برای لغو تحریم ها، مانع احیای آن توسط دولت روحانی شدند.
سخن کاملا درستی است! پرسش اصلی این است که دو عامل فوق هنوز هستند و عامل سوم هم که ترامپ است، به احتمال قوی تا چند ماه دیگر به صحنه بر می گردد.
این جاست که ظریف باید از شان مفسر و تحلیلگر خارج و به تجویز یک راه حل مشخص برای وضعیت احتمالی ذیل بپردازد!

دولت زخم خوردەی اسرائیل از جنگ غزه که با کمبود مشروعیت در داخل و خارج روبروست، در بدر دنبال جبران مافات و انتقام از ایران است.
دونالد ترامپ پس از یک ماراتن نفسگیر چهار ساله  و با ذهنیتی سرشار از انگیزەهای شخصی و انتقام جویانه بازگشته است.
مجلس تندروی فعلی با یک رئیس شکست خورده در انتخابات - احتمالا - رقیب داخلی دولت اصلاح طلب احتمالی است.
در این صورت با دو رقیب قدر خارجی و یک رقیب داخلی، برجام چگونه احیا و یا احیانا با پیشرفت برنامەی هستەای ایران، توافق نامەی جایگزین چگونە بدست می آید؟
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1

تلخ مثل عسل

12 Jun, 08:35


در این شرایط سیاسی چه می توان کرد

۱.در چهل و پنج سال گذشته، مردم و نظام سیاسی به اشکال متفاوت از قبیل شرکت در جنگ، انتخابات، مراسم های حکومتی، اعتراضات سیاسی- اجتماعی، پیشبرد نظم بوروکراتیک، تحمل فشارهای اقتصادی و سیاسی و.‌.در رابطه تخاصمی یا همکاری با یکدیگر بوده اند.اکنون پس از چهل و پنج سال و با از سر گذراندن تمام این ماجراها مردم و نظام سیاسی به "وضعیت حل مسائل بنیادین سیاسی" یا همان " تعیین ماهیت نظام سیاسی" رسیده اند که مساله کاملا و مطلقا مربوط به حوزه " سیاست" است.بنابراین، با ایجاد دوباره "پارازیت اصلاح طلبی" و تقلیل مسائل به شیوه " مدیریت دولت" و شیوه اجرایی مدیریت کشور و بحث درباره روابط خارجی و اقتصاد و فساد و پاک بودن و نبودن کاندیداها به مردم و حتی خود نظام سیاسی کشور در معنای عام آن یعنی همان نظم کشور خیانت نکنید.

۲.اینکه اسامی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری کشور به افراد دست چندم سیاسی چون قالیباف و جلیلی و پزشکیان و قاضی زاده و پور محمدی و زاکانی تقلیل یافته و گفتمان سیاسی کشور حول افشای فساد و شیوه اجرای برنامه توسعه و ...دور می زند و نشانگرهای زبانی سیاست به حد واژگان ابتدایی پاکدست و داشتن توان ذهنی و مبارزه با غرب،و....تنزل یافته اند، به آن معناست که سیاست پایان یافته و نظام سیاسی موجود با بحران خود " سیاست" روبروست.این مهمترین خواست مردم است: بازاندیشی در ماهیت نظام سیاسی.بنابراین، حالا که کشور و سیاست آن در این بزنگاه تاریخی به مرحله گفتگو درباره مسائل بنیادین خود رسیده است با پارازیت انتخاب رئیس جمهور اصلاح طلب یا اصول گرا و هوایی کردن نظام سیاسی یا انداختن دغدغه اقتصادی در ذهن مردم به مردم و کشور خیانت نکنید و با تحریم انتخابات به طور عقلانی و بدون ایجاد هر گونه هزینه خیابانی برای مردم و کشور اجازه دهید مسائل در وضعیت صلح حل شود.نظام سیاسی هم اگر اندکی عقلانیت داشته باشد می داند که باید چه کند که کشور از دست نرود.حل نشدن این مسائل بنیادین و تلنبار شدن این مسائل سیاسی و بزک کردن دوباره فضای سیاسی فقط یک نتیجه دارد و آن هرز رفتن توان کشور و نابودی آن بخاطر ناتوانی برخی افراد در تحلیل مسائل بنیادین سیاسی و نداشتن شجاعت ابراز مسائل بنیادین سیاسی است.نظام سیاسی اگر می خواهد در وضعیت صلح حکومت کند باید ایده تغییر بنیادین را بپذیرد و به خواست مردم و نه خود احترام بگذارد.
http://t.me/mostafamehraeen

تلخ مثل عسل

12 Jun, 08:34


۸.اکنون پرسش این است که جامعه می تواند چه کند؟ اصلاح طلبان عاشق قدرت و ثروت و حامیان رسانه ای آنها با افتادن در بازی قدرت سخت در پی تشویق مردم به پیوند دوباره با قدرتند. استراتژی اصلاح طلبان معلوم است: یا به ما رای بدهید یا سیاستمدار ناکارآمدی چون جلیلی و زاکانی و قالیباف و..‌بر سر قدرت می آید و وای به حالتان. مردم خود به این بازی آگاهند و دیگر وارد این بازی نمی شوند، اما چند نکته خطاب به آنان که می گویند اگر وارد این بازی نشویم چه کنیم:
الف.این چه سیاستی است که دامنه آن محدود به چند چهره شود که دائم قاعده بد و بدتر بر آن حاکم است.نباید گفت بد بهتر از بدتر است، باید در پی انحلال قدرتی برآمد که بازی را این گونه می چیند.

ب.به فرض که باز کاندید اصلاح طلبان رای آورد، او می خواهد چه کند وقتی همه می دانید سیاست های این نظام سیاسی در وضعیتی دیگر تعیین می شود و رئیس جمهور کاره ای نیست جز ابزار حفظ عقلانیت بوروکراتیک حداقلی که در خدمت ایدئولوژی و برنامه های نظام است.
ج.آیا میدان اصلاح طلبی فقط میدان سیاست و انتخابات است که شما خود را فقط میانجی رابطه مردم و قدرت در فرصت بیگانه شدن مردم از سیاست می دانید تا به پاس ایجاد این پیوند شکننده کاذب به پست و مقام و میز و صندلی و راننده شخصی و تریبون و ....دست پیدا کنید.چرا در هیچ جای دیگر زندگی مردم در کنار مردم نیستید؟ چرا هر وقت که نماینده نظام، نماینده دولت و نماینده قوه قضاییه علیه مردم هست، مردم احساس نمی کنند که در کنار آنها اصلاح طلبی ایستاده است که از حق آنها دفاع می کند و مردم با بودن آنها احساس تنهایی و ناتوانی نمی کنند؟

د.چرا یکبار هم که شده به جای پیوند دادن مردم بیگانه شده با قدرت نمی کوشید قدرتی که مردم را زائد می بیند و به آنها و نیازهایشان بی اعتناست را وادار کنید تا با تغییر در قانون اساسی و ماهیت خود، مردم را اساس قدرت حکومت قرار دهد؟ راه حل این است: از قدرت بخواهید تا بار دیگر خود را مبتنی بر خواست و نیازها و آرزوها و آرمان های مردم بازطراحی کند تا مردم به سیاست باز گردند و گرنه آوردن دوباره مردم به میدان سیاست به هر شکلی خیانت به مردم و این سرزمین است.سیاست میدان مذاکره بر سر منافع است.قبل از رای دادن و ندادن از سیاست بخواهید به سر میز مذاکره با مردم بنشیند و گرنه در رابطه ای که میزی میان دو طرف گفتگو وجود ندارد، با اولین کلمه مذاکره منجر به خشونت می شود.
http://t.me/mostafamehraeen

تلخ مثل عسل

12 Jun, 08:34


در سیاست بر ما چه گذشته است و ما چه می توانیم بکنیم؟

پرسش این است: سیاست با ما چه کرده است و ما می توانیم با سیاست چه کنیم؟
۱.سیاست در جامعه ما از جنس نظام های ایدئولوژیک فراتاریخی است که خود را دارای این رسالت می داند که آدم های مورد انتظار و جامعه و جهان مورد انتظارش بسازد و در این راه هیچ ترس و حذری از کاربرد خشونت و ارعاب ندارد. اما این نظام ایدئولوژیک یک ساختار بوروکراتیک هم دارد تا بتواند هم جامعه تحت کنترلش را حفظ کند و هم برنامه های ایدئولوژیکش را پیش ببرد.بنابراین، ناخواسته در کنار ایده های پا در هوایش اندکی عقلانیت بوروکراتیک سلسه مراتبی مرید و مرادی نیز در خود نهفته دارد.
۲.قدرت در مسیر پیشبرد اهدافش بیش از پیش از مردم و نیازهای مردم دور می شود و از جامعه بیگانه و بیگانه تر می شود و اقتضائات توسعه کشور را به فراموشی می سپارد.

۳.در چنین شرایط جامعه دچار بحران های متعدد می شود و مردم جامعه تبدیل به "قربانیانی" می شوند که قاعده " حذف ادغامی" بر آن ها جاری می گردد.چون کشور در بحران است، قدرت دائم این ایده را القا می کند که کشور در وضعیت حساس و بحرانی است و فضا باید امنیتی و بسته باشد تا دشمن به ما ضربه نزند و در ما نفوذ نکند.پس مردم یا باید تحمل کنند و ساکت باشند یا اگر اعتراضی کنند " بنا به قانون آن ها را سرکوب می کنیم ولی آنها را از حمایت قانون محروم می کنید": شما ذیل نظام زندگی می کنید اما نظام سازوکاری برای دفاع از شما ندارد.

۴.جامعه سرکوب شده در وضعیت انفجار است.جامعه نارضایتی خود را به شکل اعتراض خیابانی نشان می دهد و حاکمیت نظام را به چالش می کشد و نظام سیاسی دست به سرکوب مردم می زند و فاصله میان مردم و حکومت بیشتر می شود و اینبار مردم از سیاست بیگانه می شوند نه سیاست از مردم و جامعه.بیگانه شدن مردم از سیاست و فاصله گرفتن آن ها از کنش ها و سخنان و مراسم های مورد علاقه نظام سیاسی به نظام سیاسی می گوید تو دارای هیچ جمعیتی برای اعمال سیاست بر آن ها نیستی.وقتی سیاست می داند جمعیتی برای اعمال سیاست ندارد دست به دامان نظام انتخابات می شود که راه پیوند دادن دوباره مردم با سیاست است.راه آوردن مردم چیست: کاندیدای بیاورید که تمام سیاست های نظام را به آسانی نقد کند و بگوید حق با مردم است.

۵.جریانی به نام اصلاح طلب وارد فضای سیاست کشور می شود تا در کنار سیاستمداران کارنابلد تندرو، سیاسیونی را وارد فضای جامعه کند که از زبان مردم سخن می گویند و سعی در اصلاح مسیر کشور دارند و می خواهند خشونت و ارعاب موجود در سیستم را کنترل کنند.مردم باز به سیاست باز می گردند.نظام سیاسی می داند باز مردم را دارد و به انجام امور سابقش بر می گردد.اولین منازعه در درون خود حکومت شکل می گیرد: منازعه میان نیروهای طرفدار رهبری یا همان نظام با نیروهای طرفدار مردم.نیروهای طرفدار مردم از سیاست اخراج می شوند، مردم دوباره از سیاست بیگانه می شوند، سیاست جمعیت خود را از دست می دهد و دوباره می داند اعمال قدرت بر یک سرزمین بدون جمعیت که اصولا سیاست نیست.

۶.سیاست بار دیگر به فکر آوردن مردم به صحنه سیاست می افتد، اما اینبار به جای اصلاح طلب که در مقابل رهبر ایستاده است و رهبر بر او خشم گرفته است، اعتدال گرا میانجی آشتی مردم و حکومت می شود.اصلاح طلب اما ناراحت از خشم رهبر خودش را به اعتدال گرا می چسباند تا به طور کامل از بازی قدرت و مواهب آن چون میز و صندلی و ماشین و راننده خصوصی و حقوق بالا و امکانات دولتی و سفر خارجی و دیده شدن در مطبوعات و..‌.محروم نشود.دولت اعتدال مردم را با سیاست آشتی می دهد و باز قدرت به فکر دنبال کردن سیاست ها و برنامه های ایدئولوژیک خود در سطح روان فرد،اخلاق فرد، جامعه، منطقه و جهان می افتد و باز به نیازهای جامعه و جمعیت جامعه بی اعتنا می شود و جامعه پر از خشم و نارضایتی را به خیابان می کشاند و وارد دعوا و مبارزه خیابانی با مردم خود می شود و مردم خود را به خاک و خون می کشد.

۷.بار دیگر مردم از سیاست دور می شوند، اما اینبار عمیق تر و مصمم تر.مردم عزادار دیگر حاضر به دادن مشروعیت به قدرت حاکم نیستند.اینبار مردم حاکمیت را ذیل قانون " حذف ادغامی وارونه" قرار می دهند: مردم می گویند ما به اجبار و از سر ناتوانی ادغام در تو هستیم اما تو را نمیبینیم و هیچ جا و در هیچ میدانی خود را مردم و جمعیت تو نمی دانیم". قدرت اکنون بدون جمعیتی است که بر آن اعمال قدرت کند.به معنای دیگر، در اینحال، سیاست منتفی شده است و نظام با امتناع سیاست و حکومت و قدرت روبروست.حکومت باز دست به دامان انتخابات شده است تا مردم را بار دیگر با خود پیوند دهد.اینبار از طریق حرص و طمع انباشته شده قدرت خواهی در میان اصلاح طلبانی که از قدرت بیرون انداخته شده اند.

تلخ مثل عسل

11 Jun, 05:10


گزینه برای سنجش هزینه و فایده‌ی مشارکت انتخاباتی

#A 443

آرمان امیری @armanparian - سال‌ها پیش، (در جریان انتخابات مجلس هشتم) مصطفی تاجزاده در یک سخنرانی انتخاباتی می‌گفت که: اگر بین دو نامزد انتخاباتی، چیزی در حد یک اپسیلون هم اختلاف وجود داشته باشد، من رای می‌دهم. چون رای دادن که هزینه ندارد. اما یک اپسیلون دستاورد هم خودش غنیمت است.

اصل منطق آقای تاجزاده درست بود اما احتمالا خودشان هم بعدها متوجه مصداق اشتباه آن شدند که دست از مشارکت‌های انتخاباتی کشیدند. آن اصل درست این بود که تنها عامل تعیین‌کننده در یک تصمیم سیاسی، صرفا کفه‌ی ترازوی هزینه و فایده است: اگر یک سر سوزن هم احساس کردید که دستاورد یا فایده‌ی عملی به هزینه‌هایش می‌چربد، حتما انجامش بدهید. اما مصداق اشتباه ماجرا این بود که گمان می‌کرد تنها هزینه‌ی مشارکت انتخاباتی، کبود شدن انگشتان از مرکب رای است!

در مورد اینکه در گذشته چقدر اشتباه کردیم یا اصلا نکردیم و حق داشتیم بحث زیاد است. اینجا فقط می‌خواهم به انتخابات پیش رو بپردازم و از زاویه‌ی نگاه خودم، دو مورد از «هزینه‌ها»ی ترازوی انتخاباتی را یادآوری کنم:

حد فاصل انتخابات ۱۴۰۰، تا انتخابات اخیر، کشور درگیر اعتراضات گسترده‌ای شد که می‌دانیم. هزینه‌ی این اعتراضات برای جامعه بسیار سنگین بود. (به تعداد قربانیان‌ش، کشته‌ها، مجروحان، زندانی‌ها، خانواده‌هایشان و ...) اما می‌توان گفت که دستاوردهایی هم داشت. (این را اگر خودتان در خیابان نمی‌بینید، دست‌کم می‌توانید از زنان جامعه بپرسید) سنجش هزینه‌ و فایده‌ی جنبش موضوع این یادداشت این نیست. موضوع این یادداشت، گام بعدی است:

اگر در انتخابات ۱۴۰۳، مشارکت عمومی نسبت به انتخابات ۱۴۰۰، به صورت «معناداری» افزایش پیدا کند، فضای سیاسی ما در معرض دو پیامد قرار می‌گیرد که یکی قطعی و فوری است و دیگری احتمالی و معطوف به آینده:

پیامد نخست این است که بی‌برو برگرد، در تاریخ ثبت خواهد شد که نتیجه‌ی سرکوب خونین حکومتی، افزایش اقبال به مشارکت انتخاباتی و پذیرش بازی نظام حاکم بود. طبیعتا حکومت هم حق دارد مستند به چنین دستاوردی مدعی شود بحران ناشی از نارضایتی و مطالبات جنبش زن‌زندگی‌آزادی را پشت سر گذاشته و با افزایش مشارکت، حتی نسبت به عملکرد خشن خودش در مواجهه با معترضان از جامعه رای اعتماد مجدد گرفته است! مسوولیت مستقیم چنین پیامدی را من متوجه تمامی کسانی می‌دانم که در این انتخابات شرکت می‌کنند.

پیامد دوم قطعی نیست، اما همچنان محتمل است: با جلب اقبال مجدد عمومی، حکومت ممکن است اعتماد به نفس بیشتری برای سرکوب مطالبه‌ی آزادی پوشش زنان به دست بیاورد و همین اندک روزنه‌ی باقی‌مانده را که بخش بزرگی از زنان با هزینه و مقاومت خود حفظ کرده‌اند ببندد. تصور شخصی من این است که احتمال چنین پیامدی، اتفاقا با پیروزی اصلاح‌طلبان بسیار هم بیشتر خواهد شد چون به خوبی در خاطر داریم که هر بار اصلاح‌طلبان یک پیروزی انتخاباتی به دست آوردند، حکومت بلافاصله یک پاسخ همراه با سرکوب به جامعه داده است. در نتیجه، مسوولیت وقوع چنین پیامدی نیز می‌توان متوجه رای دهندگان، و به ویژه اصلاح‌طلبان دانست.

همچنان برخی اصلاح‌طلبان ممکن است تصور کنند که مشارکت و پیروزی احتمالی‌شان چنان دستاوردهای ارزشمندی به دنبال خواهد داشت که حتی به پرداخت این دو هزینه هم می‌ارزد. در این صورت منطقی است که مشارکت کنند، اما پیشاپیش باید بدانند که ما آن‌ها را با چه متر و معیاری قضاوت خواهیم کرد؛ و مهم‌تر اینکه، توجیه همیشگی و تکراری «اگر ما نبودیم بدتر می‌شد»، این‌بار پیشاپیش از دست اصلاح‌طلبان خارج شده است؛ چون در این چند سالی که به کل در عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی غایب بودند، جامعه خودش توانست با هزینه‌ی خودش اندک دستاوردهایی ملموس برای زنان به همراه بیاورد و اگر این اندک دستاوردها در حضور اصلاح‌طلبان از بین برود مشخص است که مسوولیت‌ش با آن‌هاست.

حتی می‌توان این هشدار را هم داد که برباد رفتن این دستاوردها، مسوولیتی است حتی به مراتب سنگین‌تر از اجباری شدن حجاب در ابتدای انقلاب، چرا که اولا آن‌بار مردم برای آزادی حجاب‌شان هزینه‌ای نداده بودند، در ثانی، اصلاح‌طلبان می‌توانند مدعی شوند که بی‌اطلاع بودند یا فضای متفاوتی بود و یا اکثریت جامعه چنان مجذوب گفتمان انقلاب اسلامی شده بود که با آن تصمیم همراه بود و چه و چه و چه.

این بار اما جای هیچ عذر و بهانه‌ای باقی نیست. همه می‌دانیم وضعیت تا پیش از انتخابات ۱۴۰۳ چه بوده، و حتی نسبت به آن هشدار هم داده‌ایم، پس پیامد هرگونه بدتر شدن اوضاع از مبداء انتخابات پیش رو بی‌هیچ تردیدی متوجه کسانی است که گمان می‌کنند مداخله‌شان قرار است به بهبود وضعیت بینجامد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

تلخ مثل عسل

30 Apr, 11:22


وحید اشتری از فعالین حزب‌اللهی عدالت‌خواه کمی بعد از فاجعه قتل نیکا شاکرمی گزارش مفصلی نوشت که طی آن مدعی خودکشی نیکا شده بود. من کاملا به یاد دارم در آخر آن گزارش آقای اشتری مرقوم فرموده بودند من خودم دختر دارم... خواستم بگویم ما با هیولاهایی طرفیم که برای کمی از نردبان قدرت و ثروت بالا رفتن حتی ابایی از مایه گذاشتن از دخترشان هم ندارند.

تلخ مثل عسل

30 Apr, 11:19


سرویس جهانی بی‌بی‌سی در گزارشی به نقل از اسناد محرمانه درز کرده به بیرون که به‌نظر می‌رسد نیروهای سرکوبگر آنها را نوشته‌اند، گزارش داد که سه نیروی حزب‌الله به نام‌های آرش کلهر، صادق منجزی و بهروز صادقی، نیکا شاکرمی را در یک کامیون یخچال‌دار مورد تعرض قرار دادند، او را کشتند و پیکرش را در خیابان رها کردند. سرتیم گروه سرکوبگر «تیم ۱۲» نیز مرتضی جلیل معرفی شده است.

در گزارش سرویس جهانی بی‌بی‌سی آمده است که نیکا پس از دستگیری با دست بسته در کامیون یخچال‌دار نگهداری شده و از آنجایی که برای آزادی تلاش می‌کرد، یک مامور روی او می‌نشیند و همزمان به آزار و تعرض به او مشغول می‌شود.

سه مامور سرکوبگر در این فضا که در اسناد بسیار تاریک توصیف شده حضور داشتند و گفته شده که نیکا همچنان به دفاع از خود ادامه داده تا جایی که ماموران با باتوم به او ضربه می‌زنند.

در این گزارش رئیس تیم ۱۲، مرتضی جلیل معرفی شده است که کنار راننده نشسته بود.

در یکی از مدارک که لوگوی سپاه در سربرگ آن دیده می‌شود، بخشی از اظهارات بهروز صادقی آمده است. او می‌گوید: «بنده همراه دیگر اعضای تیم داخل یخچال بودیم. کاملا تاریک بود و فقط با نور موبایل همدیگر را می‌دیدیم. بعد از آنکه از بازداشتگاه بسیج متهمه را سوار کردیم تا ما را دید فحش ناموسی داد. آرش کلهر با جوراب دهان او را بست اما همچنان لگد می‌زد. صادق او را کف یخچال خواباند و رویش نشست تا اوضاع کمی آرام شد. اما چند دقیقه بعد نمی‌دانم چه شد که دوباره دست‌وپا زد، من نمی‌دیدم چه می‌شود، فقط صدای زد و خورد می‌شنیدم.»

آرش کلهر نیز در این اسناد گفته که «برای لحظه‌ای موبایلش را روشن کرده و دیده که صادق منجزی همانطور که روی متهمه نشسته است، دستش در شلوار او است.»

سرانجام کشته شدن نیکا شاکرمی به مرتضی جلیل اطلاع داده می‌شود و او برای سومین بار با مقر سپاه تماس می‌گیرد و با «نعیم ۱۶» صحبت می‌کند.

«نعیم ۱۶» به جلیل می‌گوید که همین حالا هم در پایگاهش کشته دارد و نمی‌خواهد تعداد کشته‌ها به ۲۰ نفر برسد. او به جلیل می‌گوید که جسد را به خیابان بیاندازد. در این گزارش «نعیم ۱۶» نام مستعار محمد زمانی از فرماندهان سپاه عنوان شده است.

جلیل در اظهاراتش می‌گوید که پیکر نیکا را در خیابانی خلوت در نزدیکی بزرگراه «یادگار امام» رها کردند.
indypersian

🤔 @VahidOnline