در بعضی طوفانهای زندگی، کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی، مگر از خودت. متوجه میشوی، بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد، متوجه میشوی روی بعضی، هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد. میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت، و این اصلا تلخ نیست، شکست نیست. ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی، این آگاهی دردناک است، اما تلخ هرگز …
یه یادآوری : اگر خستهای، نیازی نیست خودت رو قوی نشون بدی. ابراز احساساتت هیچ ایرادی نداره. آسیبپذیر بودن نشونهی انسانیت توست و این به هیچ وجه ضعف نیست؛ بلکه نشانهای از شجاعته. این فقط یک بخش از واقعیت زندگیه، نه همهی اون. بذار احساساتت بیان بشن، چون همین لحظات میتونن بهت عمق و زندگی جدیدی بدن ... ‹✨›
Roaming around in this lonely and crowded space Too many faces but yours shine the brightest today All of the flaws that you hate The freckles the scars on your face Wouldn't mind to stare at this everyday Dear moon... ‹🌕🎶›
یه وقتایی هست که دیگه ته کشیدی، پاهات سنگین شده و حس میکنی دیگه حتی یه قدم جلوتر هم نمیتونی بری. میفهمی چی میگم دیگه نه؟ نه اینکه بدنت خسته باشه، بلکه دیگه دلیلی برای حرکت نداری. خیلیا همونجا متوقف میشن ... ولی بعضیا نه ... من؟ من به خودم قول دادم اگه نتونستم رو پاهام وایسم، زندگی رو با تمام وجود، هر جوری شده، ادامه بدم.