❤️این پیر مرد نورانی را میبینید؟ حاج آقای باقرزاده.
پایش را تقدیم انقلاب کرده بود در جنگ. چفیه ای همیشه بر دوش. هر جا، در هر مسجدی، در هر جمعی، تبیین میکرد، پشت سر آقا بود.
مسخره اش میکردند، حرمتش را میشکستند، بی محلی اش میکردند، برایش فرقی نمیکرد. پای کار بود.
❤️دوستش میگفت یک روز صبح خیلی زود در خیابان صفاییه قم از دور دیدم دور بیت رهبری در قم میگردد، آجرهای بیت را یکی یکی میبوسد. خیابان خلوت بود، در بیت بسته بود، من را هم نمیدید....
❤️این چه سلوکی است، چه معنویتی است، چه زی طلبگی است، ما شنیدیم ستون خیمه ایران را که ولایت است او ایمان داشت. ایمان داشت ایران حرم است که بماند همه حرمها میمانند و ستون این حرم ولایت است.
❤️حالا شنیدم پر کشید،
آه که جایش خالی میشود در این شهر قم ، در این حوزه علمیه، در بین این طلاب.
برخی ثلمه هایی که به راحتی قابل جبران نیست، به شهرمان وارد میشود ولی لزوما من و شما نمیفهمیم.
خدا با ارباب بی کفنش و جانباز کربلا محشورش کند.
@ali_mahdiyan