کمدی
یا تراژدی؟
همه شما با نماد تئاتر آشنا هستید،
دو صورتک یکی شاد و دیگری غمگین.
در یونان باستان –
که خاستگاه تئاتر بود – دو ژانر نمایشی وجود داشت: «کمدی» و «تراژدی»، صورتک شاد نماد کمدی بود و صورتک غمگین نماد تراژدی.
کمدی به معنای نمایشهای خنده دار نبود بلکه نمایشهایی را شامل میشد که انتهایی خوش داشتند و هدف آنها دمیدن امید و خوشبینی در تماشاگران بود.
معمولا قهرمان کمدی با مشکلات و چالشهای زیادی روبرو میشد و گاهی خسته، زخمی و ناامید میشد اما در نهایت پیروز و سربلند از آزمون زندگی بیرون میآمد.
برخلاف کمدی، تراژدی، شاهنامهای نبود که آخرش خوش باشد!
در تراژدی، قهرمان با دشواریها دست و پنجه نرم میکرد و نهایت توان خود را به کار میبرد ولی مقهور تقدیر میشد و در نهایت محکوم به درد و رنج و شکست میشد.
ترکیب کمدی و تراژدی در تئاتر یونان باستان در پی ایجاد یک تعادل در ذهن مخاطب بود: از یک طرف کمدی این پیام را داشت که برای عاقبت خوش، تدبیر به کار ببر، تلاش و مقاومت کن و تسلیم نشو و از طرف دیگر تراژدی این پیام را داشت که نیروهایی فراتر از توان تو وجود دارند که تقدیری را رقم میزنند که تمام تدبیر و هوش و قدرت تو از تغییر دادن آن عاجز است و تو چارهای جز پذیرش آنها نداری.
بنابراین دوگانه کمدی/تراژدی در واقع دو گانه اختیار و جبر است.
اگر جهان را یکسره جبرآمیز ببینیم و تسلیم این جبر گردیم وضع زندگیمان از آنچه «تقدیر» نگاشته نیز بدتر میشود و اگر جهان را یکسره تابع انتخاب و عمل و اختیار خود بیانگاریم و تقدیر یا تصادف را انکار کنیم زمانی که با شرایط غیر قابل کنترل مواجه شویم دچار سرخوردگی و ناکامی میشویم و عنان از کف میدهیم!
مولانا در مثنوی نیز همین دوگانه متناقض را به کار میگیرد از یک سو جانب اختیار را میگیرد و میگوید:
این که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
و از سوی دیگر جانب جبر را میگیرد و میسراید:
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهمان از باد او شد دم به دم
و به ما میآموزد حال که به جز تسلیم در برابر تقدیر چارهای نیست پس چرا این تسلیم را با میل و رضا انجام ندهیم:
در كف شير نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟!
هفته پیش کتابی خواندم از مرحوم «دکتر ابولقاسم تفضلی» با نام «تخته نرد، تقدیر یا تدبیر».
در این کتاب نگارنده دو بازی معروف و جهانی شطرنج و تخته نرد را با هم مقایسه میکند و به این نتیجه میرسد که تخته بازان بیش از شطرنج بازان با ذات زندگی هماهنگ میشوند زیرا که تخته باز ضمن اینکه میداند با رعایت هوشمندانه قواعد بازی و در نظر داشتن تاکتیک درست «شانس پیروزی» بیشتری دارد اما همواره این معنا را هم در نظر دارد که بخش بزرگی از نتیجه بازی نه در اختیار او که در اختیار «کعبتین» کر و کور و بیاحساس است که بی هیچ منطق و عدالتی میچرخند و اعدادی را مینمایانند که ما ناچار از خواندن آنها هستیم!
در همین زمینه است که «محمد بن محمود آملی» صاحب «نفایس الفنون» سروده است:
تقدیر چو کعبتین و تدبیر چو نرد
در دست تو هست
لیک در دست تو نیست!
جالب اینجاست که حکیم «ابولقاسم فردوسی» که ۱۶۷ بیت را در شاهنامه به تاریخ تخته نرد اختصاص داده است و ابداعکننده تخته نرد را بزرگمهر دانشمند دانسته است .
سرگذشت بزرگمهر را در ژانر تراژدی تصویر کرده است! بزرگمهر هم هوش و تدبیر دارد و هم صداقت و خوشنیتی، اما تقدیر برای او سختترین فرجام را رقم زده است و او به اتهام جرم نکرده، سالها در زندان و زیر شکنجه زندانبان و مامور «انوشیروان عادل» پیر و کور میشود ولی میگوید:
چو آرد بد و نیک «رای سپهر»
چه شاه و چه موبد چه بوذرجمهر
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت
ببایدش بر تارک ما نبشت
دکتر محمدرضا سرگلزایی