ادبیاتِ عاشقانه @adabiat_asheghane Channel on Telegram

ادبیاتِ عاشقانه

@adabiat_asheghane


ادبیاتِ عاشقانه (Persian)

ادبیاتِ عاشقانه یک کانال تلگرامی است که به عشق و عاطفه های زیبا اختصاص داده شده است. این کانال یک فضای پر از داستان های عاشقانه، شعر و نثرهای زیبا و احساسی است که عشق را به تمامی ابعاد نشان می‌دهد. اگر علاقه‌مند به خواندن واژه های شیرین عشق، تحسین و احساسات زیبا هستید، ادبیاتِ عاشقانه کانالی مناسب برای شماست. اینجا شما می‌توانید به زیبایی های خلق شده توسط نویسندگان و شاعرانی که عشق را به دست آوردند، علاقه‌مند شوید و از آثار آنان لذت ببرید. از داستان‌های غمگین عاشقانه تا شعرهای شورانگیز، ادبیاتِ عاشقانه همه را به خود جذب می‌کند. همچنین، این کانال فضایی مناسب برای اشتراک گذاری تجربیات و احساسات شخصی درباره عشق است. بنابراین، اگر عاشقانه ها، شعرهای عاشقانه و داستانهای عشق را دوست دارید، به ادبیاتِ عاشقانه بپیوندید و با هم به دنیایی پر از احساسات و عشق نفوذ کنیم.

ادبیاتِ عاشقانه

29 Jan, 16:13


شب سردی‌ست
و من با دل سرد
به خودم می‌گویم:
خبری نیست، بخواب!
باز هم خواب محبت دیدی!

_ حمید مصدق‌

ادبیاتِ عاشقانه

16 Jan, 16:45


دیر می‌فهمم که کسی دارد با من بدرفتاری می‌کند؛ همیشه جا می‌خورم.
انگار شر به‌نظرم غیرواقعی است.

ادبیاتِ عاشقانه

16 Jan, 16:43


‌مردم اینگونه بودن را نمی‌پسندند.
من بیش‌از‌حد بی‌آزارم.

ادبیاتِ عاشقانه

04 Dec, 13:00


آنقدر که برای او گریه کرده‌ام،
برای هیچ مُرده‌ای گریه نکرده‌ام..

ادبیاتِ عاشقانه

04 Dec, 12:57


در زندگیِ من عزیزی با رفتنش، شوق تمام آمدن ها را تا ابد از من گرفت..

ادبیاتِ عاشقانه

04 Dec, 12:56


کاش زندگیم همونجایی که باهات خوشحال بودم تموم می‌شد...

ادبیاتِ عاشقانه

04 Dec, 12:47


من هنوز هم با قسمت و تقدیری که مرا به تو نرساند، کنار نیامدم...

ادبیاتِ عاشقانه

26 Nov, 12:37


اگر روزی این غم تمام شد
شادی را بلدی؟

ادبیاتِ عاشقانه

22 Nov, 18:39


من گرسنه و تشنه‌ی آن آرامش و امیدی بودم که هرگز با آن آشنا نشدم.

ادبیاتِ عاشقانه

20 Nov, 05:39


به همین داغ بسوزی که مرا سوخته‌ای.

ادبیاتِ عاشقانه

16 Nov, 15:30


بی گناه و در عین حال خطاکار...

ادبیاتِ عاشقانه

07 Nov, 12:58


تو خامُشی، که بخواند؟
تو می‌روی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟

-شفیعی کدکنی

ادبیاتِ عاشقانه

04 Nov, 13:42


در کوچه می‌دوید ، سیگار می‌کشید
پیوسته و شدید ، سیگار می‌کشید
لیلا عروس شد ، لیلا عروس شد
این را که می‌شنید ، سیگار می‌کشید

ادبیاتِ عاشقانه

04 Nov, 13:36


من تمامِ هستی‌ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان، آتش زدم کُشتم
من بهارِ عشق را دیدم، ولی باور نکردم؛
یک کلام در جزوه‌هایم هیچ ننوشتم.
من ز مقصدها پیِ مقصودهای پوچ افتادم؛
تا تمامِ خوب‌ها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشقِ منتظر بودن، همه صبر و قرارم رفت
بهــــــارم رفـــــــت
عشقــــــم مُــــــرد
یارم رفــــت…

ادبیاتِ عاشقانه

27 Oct, 18:40


به اندازه‌ی زیباییِ تو غمگینم

ادبیاتِ عاشقانه

17 Oct, 17:50


میدونی از چی دلم شکست؟ اینکه تو اون حرف رو راجع به من پیش آدمی زدی که هیچ جایگاهی بین ما نداشت ...

ادبیاتِ عاشقانه

02 Oct, 06:24


انسان در مکانی که بیمار شده،
هرگز درمان نمی‌شود.

ادبیاتِ عاشقانه

30 Sep, 19:11


چطور کسی رو فراموش کنم
که هم‌زمان هم کاملم کرد
هم من رو از هم پاشوند؟❤️

ادبیاتِ عاشقانه

26 Sep, 10:55


تانیا قبل از آنکه خودکشی کند، ظرف‌ها را شسته بود...!!

ادبیاتِ عاشقانه

26 Sep, 09:18


اسمم را فراموش می‌کنی
ولی با حافظه‌ی لب‌هایت
چه خواهی‌کرد؟

ادبیاتِ عاشقانه

17 Sep, 19:19


«چه غمی داری؟! بگو! خودت را سبک کن!»
«خب چه غمی ندارم؟! یک‌باره پرت شده‌ام به انتهای دنیا. هیچ پناهی نیست.»

ادبیاتِ عاشقانه

11 Sep, 08:11


اگر یار به من ننگریست عیبی ندارد؛ من عاشق می‌مانم و از من افسانه‌ای خواهد ماند.

ادبیاتِ عاشقانه

10 Sep, 18:55


و من همیشه می‌خوردم به دری که بسته بود، یا می‌رسیدم به جمعیتی که راه نمی‌دادند، حتی به عمد دست دراز می‌کردند تا نگذارند جلوتر بروم. می‌دانستم که نمی‌رسم، اما رفتم، تمام شب، تمام روز.

ادبیاتِ عاشقانه

05 Sep, 13:32


هر سال، بدون اینکه خودت بدانی، از کنار سالروز مرگت می‌گذری…

ادبیاتِ عاشقانه

29 Aug, 17:46


در زندگیم سختی‌هایی را تحمل کردم که پیش از واقعه گمان نداشتم بتوانم.
حتى بعدها، باور نکردم که در آن ماجرا تاب آوردم.
انسان خودش را نمی‌شناسد، خصوصا قدرتهایش را.

ادبیاتِ عاشقانه

28 Aug, 15:52


زیاد امید ندارم
که از تپیدن قلبم
گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد
کنار سنگ مزارم
دلی دوباره بکارید

ادبیاتِ عاشقانه

26 Aug, 21:17


سخن‌ها از وفا می‌گفتی و جور و جفا کردی
به ما دیدی چه‌ها می‌گفتی و آخر چه‌ها کردی؟

ادبیاتِ عاشقانه

24 Aug, 20:53


بی خداحافظی جدا شدیم
و من مانند کودکی بودم
که نبوسیده دفن شد

ادبیاتِ عاشقانه

19 Aug, 22:39


چرا همه‌ی آدم‌ها در یادِ من زندگی می‌کنند
و من در یادِ هیچکس نیستم؟

ادبیاتِ عاشقانه

14 Aug, 13:49


تو را دوست می‌داشتم
چنان عمیق و چندان وفادار که خدا را!
چه‌کسی جز من چنینت دوست داشته است؟

ادبیاتِ عاشقانه

13 Aug, 17:40


با تو گناهی نمیدیدم...

ادبیاتِ عاشقانه

13 Aug, 16:12


‏و گفت: «غریب آن بود که در هفت آسمان و زمین هیچ با وی یک تار مویی نبود و من نگویم که غریبم، من آنم که با زمانه نسازم و زمانه با من نسازد.»

ادبیاتِ عاشقانه

12 Aug, 03:42


من استادم برای مردن. من استادم که نفهمند چه چیز مرا خرد کرده است…
اگر بدانی که من چه کشیدم… کشیده‌ام آنچه را که شهدا می‌کشند. می‌فرماید: من عفّت من عشقه فهو شهید! کسی که از عشقش چشم پوشیده از شهداست. اگر بدانی من چه کشیده‌ام...

ادبیاتِ عاشقانه

08 Aug, 22:13


برام هیچ حسی شبیهِ تو نیست...

ادبیاتِ عاشقانه

06 Aug, 21:21


وقتی منو بوسید به دنیا اومدم؛
وقتی ترکم کرد مُردم..!