Achcaan team @achcaanteam Channel on Telegram

Achcaan team

@achcaanteam


این کانال برای انتشار آثار استعدادهایی هست که در تیم نویسندگی من حضور دارن. هدف بالا بردن آمار کتاب‌خوانی، دیده شدن استعدادهای جوان و تولید آثار باکیفیت. امیدوارم حمایت کنید. آیدی بنده:
@Achcn

Achcaan team (Persian)

کانال تلگرامی Achcaan team یک فضای مناسب برای انتشار آثار استعدادهایی است که در تیم نویسندگی من حضور دارند. در این کانال، شما می‌توانید با خواندن انواع آثار ادبی و نبردن به دنیای داستان‌های جذاب و تازه، از استعدادهای جوان و تولید کنندگان متنوع آثار با کیفیت آگاه شوید. هدف اصلی این کانال افزایش آمار کتاب‌خوانی و ترویج استعدادهای نوپا است. اگر به دنبال کشف نویسنده‌های جوان و گرایش‌های جدید هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. همچنین، با حمایت از این استعدادها، به آن‌ها کمک کنید تا فرصتی برای نمایش استعدادهای خود به جهان بدهند. برای پیوستن به این جامعه ادبی تماس با آیدی @Achcn و جوین این کانال را از دست ندهید.

Achcaan team

13 Oct, 15:02


یه لحظه از این تکرارِ مداومِ چرخه‌ی بندگی کردن برای اضطراب دست بکش. سرت رو بالا بگیر، ببین پاییز شده. آسمون قشنگ‌تر از همیشه‌ست، انگار می‌خواد یه چیزی بهت بگه. ولی تو درگیرِ این پایینی، درگیرِ وِز وزِ مردم درباره‌ی ظاهرت، درگیر راه‌هایی که نرفتی. نمی‌بینی نور خورشید از لای شاخه‌ها چقدر حرف برای گفتن داره. می‌خواد بهت بگه زندگی حتی فراتر از هدفِ فتح کردنِ دنیاست. زندگی اصلاً درباره‌ی رسیدن نیست، درباره‌ی بوی خاکیه که بعد از بارون می‌پیچه.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

Achcaan team

07 Oct, 20:18


اون آدم خوبی که می‌تونستم باشم، ولی نشدم، از بین کتاب‌های نخونده‌ی کتابخونه‌م نگاهم می‌کنه. سر کلاس از توی کیفم سرش رو می‌آره بیرون و جواب سؤال‌های استاد رو می‌ده! از قهرمانی‌هاش می‌گه، از اینکه چقدر همه دوسش دارن، یا اینکه چقدر سختی کشید تا یه نویسنده بشه. همیشه می‌خواد بگه می‌تونستی من باشی، ولی نخواستی. اون انتخاب‌هایی که توی زندگیم بهشون حتی یه ذره هم فکر نکردم، یا اون عادت‌های به ظاهر بی‌اهمیت؛ گاهی توی مهم‌ترین لحظه‌های زندگیم زمینم زدن. همون زمین خوردنا باعث شدن اون دیوِ کوچولویی که همیشه همراهمه، ساخته بشه.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

Achcaan team

30 Sep, 10:40


وقتی کسی سؤالِ احمقانه‌ای ازم می‌پرسه با تمام وجودم می‌خوام که آدمِ رک‌تری باشم. انقدر رُک که مستقیما بگم: «این سؤال رو فقط یک احمق میپرسه!»
ولی معمولا لبخند می‌زنم و جواب‌های سربالا و بی‌معنی می‌دم. حتی با این جواب‌ها هم حس می‌کنم دارم روی این بذرِ حماقت، آب می‌ریزم.
«مگه چه مشکلی داری که می‌ری پیش روان‌شناس؟ دختری یا پسر؟ کی ازدواج می‌کنی؟»
پرسش‌هایی که شاید هزاران جواب داشته باشن ولی یک دلیل هم برای توضیح دادنشون به تو ندارن! ای کاش می‌شد این بذر حماقت رو از خاک اجتماع کشید بیرون و به‌جاش، “به تو چه” رو از همه‌ی بلندگو‌های دنیا پخش کرد.

#درسا_ضیایی

@Achcaanteam

Achcaan team

29 Sep, 18:47


امشب درد و غصه‌هام رو پوشیدم! به این نتیجه رسیدم که فرار کردن همیشه راه چاره نیست. بعضی وقت‌ها باید بذاریشون جلوی چشم‌هات، مدام کنکاششون کنی و مثل یه مسئله دنبال راه‌حل و جوابش باشی. امشب مشکلات رو مثل یه کتِ شیک ولی نفرت‌انگیز پوشیدم! خوشی‌هامم توی جیبِ اون کت گذاشتم، مثل شکلات‌هایی که یواشکی دور از چشم مامان می‌خوردم. بعد به خودم قول دادم تا تک‌تکِ تار و پودای این کتِ نفرت‌انگیز حل نشده، حق ندارم دست به اون شکلات‌های هوس‌انگیز بزنم!

#نیلوفر_گلستانی

@Achcanteam

Achcaan team

20 Aug, 16:19


بادها می‌وزند
طاقت‌فرسا
من در نقطه‌ای ریشه کردم
سایه‌ام را باد برد
و در قامتی جدید رویید!

#مازیار_وفایی

@Achcaanteam

Achcaan team

19 Aug, 10:48


حالا مدتی‌ست که از کارورزی در بیمارستان روانپزشکی امین‌آباد می‌گذرد و من همچنان دارم داستان‌ها و روایت‌ها را مزه‌مزه می‌کنم.
و بی‌اختیار به آدم‌ها و قصه‌هایشان فکر می‌کنم و گاهی چشم‌های خسته‌شان را به یاد می‌‌آورم که برای یک لحظه‌ از زندگی ذوق می‌کرد. به رازهای پنهان در سینه‌هایشان، که قرار‌ است برای من هم گفتنشان راز بماند، فکر می‌کنم و تصمیم می‌گیرم خیلی از روایت‌ها را دیگر هیچ‌وقت به زبان نیاورم. به رنگ‌ها و لبخندهای روی صورت‌هایشان فکر می‌کنم و واقعیت را پس می‌زنم تا آنچه را که آن‌ها می‌گفتند از دیدگاه خودشان درک کنم.
باید بگویم هیچ چیز غیرقابل باوری برایم وجود نداشت، جز آنکه روان آدمی می‌تواند افسار آدم را بگیرد و پادشاهی کند، یا آنکه شبیه به اسب افسار گسیخته به بیراهه برود، این هم بستگی دارد به اینکه شانس کدام روی سکه باشد تا روان آدمی را در معرکه گیر بیاورد. به راستی اگر آدمی نتواند طعم تلخ و گس واقعیت را تحمل کند، دیگر چه چیزی جز توهم را می‌توان در آغوش کشید؟ بارها به آرزوهایی که در کهریزک نوشته شده بود فکر کردم، یکی از آن‌ها خیلی ساده بود: «دلش پیتزا می‌خواهد، دیگری زن می‌خواست و یکی دیگر فقط یک دست لباس آمریکایی.»
به تصویر زنی فکر می‌کنم که می‌خواست برود بیرون بچه‌هایش را ببیند اما در واقعیت بچه‌ای وجود نداشت که منتظرش باشد. من هربار بین پارادوکسی از واقعیت و آرزوها گیر می‌کردم و بیشتر متوجه می‌شدم آرزو همان واقعیتی‌ست که عمیقا دلمان می‌خواهد زندگی‌اش کنیم. حالا می‌خواهد یک لحظه خوردن پیتزا باشد یا داشتن یک زن، یا شبیه بچگی‌، رفتن به اردو با بغل‌دستی‌مان باشد. آدم‌های آنجا به امید همین لحظه‌ها چشم‌هایشان را باز می‌کردند قرص‌هایشان را به نوبت می‌خوردند، سهم سیگار ظهرشان را می‌گرفتند و تا عصر که اثر داروها از بین نرفته بود مشغول بافتن رویاها و باورهایشان بودند. البته همیشه این باورها و رویاها ساده و شیرین نبودند، گاهی رویاهای شیرین آدمی که می‌تواند در یک پیتزا یا یک زن خلاصه شود، باری از ناامنی‌ِ واقعیت و نارضایتی آدمیزاد از وضعیت موجود را به دوش می‌کشد؛ که بیانش فقط زخم گذشته را ملتهب‌تر و متورم‌تر می‌کند. بین دیوارهای آجری رنگ بیمارستان امین‌آباد یک قانون نانوشته وجود داشت که همیشه به چشم می‌خورد: “هیچ‌چیز در این دنیا نمی‌تواند ذات خودش را خالص نگه دارد، به خصوص واقعیت.”

#مهشاد_رمضانی

@Achcaanteam

Achcaan team

19 Aug, 09:59


او ساده بود مانند یک گیاهِ سبز،
ساده بود و همین زیبایش می‌کرد.

#بیتا_قدوسی

@Achcaanteam

Achcaan team

19 Jul, 16:39


زندگی! تلاشت بیهوده‌است
با تاریکی‌های تو
من هرگز خاموش نمی‌شوم
آن‌قدر با غم‌هایم می‌درخشم
تا در آسمان چشمانت
تبدیل به رنگین‌کمان شوم.

#عادل_محاوی

@Achcaanteam

Achcaan team

07 Jul, 20:32


درونِ وجودم فضای خالی‌ای هست که نمی‌دونم از کجا می‌آد و دقیقا چطوری پر می‌شه. وقتی شب می‌رسه و تاریکی همه جا رو پر می‌کنه به این فکر می‌کنم که من واقعا کی‌ام؟! مطمئنا منِ واقعی به اسمی که دارم خلاصه نمی‌شه، در هر صورت تمام اسم‌ها رو شخص‌های دیگه‌ای بهمون دادن. من نژادمم؟ رنگ پوستمم؟ من گذشته‌ایم که خانواده‌ی من به دوش می‌کشه؟ شاید من جایی‌ام که به‌دنیا اومدم، شاید شهرستان کوچیکی‌ام که اکثر آدم‌ها داخلش همدیگه رو می‌شناسن و شاید من لای همون بهانه‌هایی‌ام که آدم‌های شهرای بزرگ‌تر وقتی از راه می‌رسن می‌گیرن؛ چون از نظرشون اینجا هیچ جایی نداره. هر چند من نمی‌دونم از چی حرف می‌زنن، به چی نیاز داریم که با یه مکان اخت بگیریم؟ مگه آدم‌های اطراف‌مون خونه اصلی‌ای که داریم نیستن؟ نمی‌دونم شاید من محیطی‌ام که داخلش بزرگ شدم و به کافه‌های کوچیک و ساده‌ی گوشه شهر عادت کردم، شایدم فقط یکی از همون آدم‌هاییم که اومدن و رفتن و با دیدگاه کسایی که بیشتر موندن سازگار شدم. شاید من حسرت آدم‌های اطرافم هستم یا روزهایی که خوشحالی و امیدی دارن. اما وقتی همه جا تاریک می‌شه، من مطمئنم که من همون آدم بی‌نامی هستم که شب‌ها داخل من وجود داره، بدون اصل و نسب و گذشته‌ای و رها از هرچیزی که انسان‌ها بهش اهمیت می‌دن. من همون کلمات برهنه‌ای هستم که هیچ نقابی ندارن و اون صفحه‌ای از کاغذم که زیر تمام دفترهای کهنه و خاک خورده پنهان و فراموش شده. من سعی می‌کنم فضای خالی‌ای رو که درونم هست با کلمات ‌پر کنم، پس می‌نویسم و می‌نویسم چون منی که لایه این نوشته‌ها قدم می‌زنه واقعی ترین ورژنیه که از من وجود داره.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

07 Jul, 20:23


آدم‌هایی که فکر می‌کنن همه چیز رو می‌دونن من رو به خنده می‌ندازن. چون تک‌تک‌شون جمله‌ی "تا حالا هیچوقت اینجوری بهش فکر نکرده بودم" رو از تغییر دادنِ باورهای مثلا اساسی‌ای که دارن عقبن.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

07 Jul, 11:28


گاهی وقت‌ها رویاهایی داریم که می‌تونیم بهش رسیدن رو کاملا تصور کنیم، می‌تونیم خودمون رو توی اون نقش ببینیم طوری که انگار برای ما ساخته شده و از فکر کردن بهش هیجان زده بشیم. ولی رویاها فقط به چیزهایی که ما رو هیجان زده می‌کنن یا می‌خوایم داشته باشیم خلاصه نمی‌شن. هر رویایی مسیری داره و گاهی با اینکه یه رویا و یا هدف داریم، حاضر نیستیم مسیری که ما رو بهش می‌رسونه رو طی کنیم. چون نمی‌خوایم زندگی‌مون صرف اون مسیر بشه یا می‌دونیم که حاضر نیستیم داخل اون مسیر و محیط بمونیم تا به اون رویا برسیم. و فکر می‌کنم گاهی فکر کردن به این موضوع خجالت زده‌مون می‌کنه چون باعث می‌شه حس کنیم ضعیفیم! ولی واقعا مهم‌ترین چیزی که راجع‌به یه رویا وجود داره مسیر رسیدن به اون رویاست. و فکر می‌کنم زندگی‌مون اونقدری طولانی نیست که وارد چیزی بشیم که می‌دونیم مسیرش رو نمی‌خوایم یا حاضر نیستیم فداکاری‌ای که واسه رسیدن بهش لازمه رو انجام بدیم. هر هدف و رویایی یه فداکاری‌ای داره ولی آدم‌ها برای رسیدن به رویاهای یکسان، قیمت‌های یکسانی رو نمی‌پردازن. گاهی فداکاری‌هایی که برای بعضی‌ها راحته برای بعضی‌های دیگه به از دست دادن کل زندگی‌شون منجر می‌شه، می‌دونی چی ‌میگم؟

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

06 Jul, 11:03


سلااام
لطفا کسانی که برای عضو‌ شدن توی اچکان تیم پیام داده بودن دوباره پیام بدن، پیام‌هاشون رفته پایین 🥺🌸
این دفعه شرایط عضو شدن رو آسون‌تر و راحت‌تر کردیم تا اونایی که واقعا علاقه و استعداد دارن بتونن کنارمون باشن🪴

به این‌جا پیام بدید:

@achcn

Achcaan team

27 Jun, 18:00


ما را شکستند؛
چون ما آینه‌ای بودیم که
حقیقتِ آن‌ها را نشان می‌داد.

#عادل_محاوی

@Achcaanteam

Achcaan team

06 Jun, 21:50


یک‌جا خوندم که نوشته بود:
«اگه شعر خوب بخونی، اگه رمان خوب بخونی، یک قسمتی از اون همیشه توو وجودت باقی می‌مونه؛ توو وجدانت، توو شخصیتت.»

حالا به این فکر کن وقتی یک خط نوشته انقدر تاثیرگذاره توو زندگیمون، پس وای به حال اون حسی که از آدم‌ها تو ‌رگ و ریشه‌مون برای همیشه می‌مونه! من واقعا شدیداً قلبم سنگینی می‌کنه از سکوتی که در برابر شنیدن یکسری حرف‌ها کردم. مغزم فرار می‌کنه از مرور خاطراتی که چشم‌هام رو روی حقیقت می‌بستم. از هرباری که خودم رو گول می‌زدم و جمله‌ای که به یقین معنیش مشخص بود رو با فرهنگ لغتِ خودم ترجمه می‌کردم! تاثیر بعضی حرف‌ها، از بعضی آدم‌ها که فرق می‌کنن با همه برات، یه وقت‌هایی از تاثیر صدتا کتاب و ده تا بیت شعر بیشتره! یه جوری که تو حتی اگه بعدشم بخوای اون حرف‌ها رو به فراموشی بسپری، کل کتاب‌های یه کتابخونه‌ام نمی‌تونن اون جملات رو از ذهنت پاک کنن.

#نیلوفر_گلستانی

@Achcaanteam

Achcaan team

06 Jun, 21:38


در اطراف سکوت چرخیدم
تا رها شوم از همه‌چیز و
همه‌چیز و
همه…‌

#برهان_فیضی

@Achcaanteam

Achcaan team

06 Jun, 21:36


اکثر ما بلند پرواز نیستیم چون بلند پرواز بودن نیازمند به ترک کردن منطقه امن‌مون و روبرو شدن با ترس هاییه که ما حس می‌کنیم هیچوقت ازشون زنده بیرون نمی‌آیم. ما توانایی انجام کارهایی که توی بلند مدت روی زندگی‌مون تاثیر می‌ذارن رو نداریم چون نمی‌تونیم مسیر روزانه‌ای که ما رو به اون نقطه می‌رسونه رو طی کنیم. ما مثل همسترهایی می‌مونیم که توی چرخه‌های تموم نشدنی حرکت می‌کنن و خوشحال و راضی نیستیم، اما اونقدری ذهن‌مون به سوشال مدیا و اثرات مخربش عادت کرده که انگار بیرون کشیدن خودمون از این چرخه مخرب، غیرممکن بنظر می‌آد. ما روز و شب‌مون رو صرف چرخیدن‌های بی فکر توی فضای مجازی می‌کنیم و همین روزها، به سال‌ها تبدیل می‌شن و تنها چیزی که باهاش می‌تونیم سال‌های زندگی‌مون رو به یاد بیاریم دراماهای فلان سلبریتیه که توی اون سال اتفاق افتاده. با هر دوپامینی که دریافت می‌کنیم ما به دنبال شبیه سازهای دیگه‌ای هستیم که به همون اندازه موثرن، و این عادت کردن به لذت‌های لحظه‌ای که ما رو به سختی نمی‌ندازن، در نهایت توانایی ما رو کاملا برای هدف‌های بلند مدت از بین می‌بره چون کاری که چند ماه یا چند سال دیگه به نتیجه می‌رسه در لحظه هیچ لذتی نداره و ما زندانیِ لذت‌های لحظه‌ای هستیم.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

06 Jun, 21:33


من کامل نیستم ولی خوشبختانه من فکر نمی‌کنم کامل و بی نقص بودن چیزیه که انسان باید داخلش مهارت پیدا کنه. چند نفر از ما حقیقتِ خودمون رو زندگی می‌کنیم؟! چند نفر از ما برای اینکه جامعه رو راضی نگه داریم بخش‌های واقعی خودمون رو پنهان می‌کنیم؟! ما روزانه قسمت‌های زیادی از خودمون رو پنهان یا دفن می‌کنیم و یا گاهی کاملا از بین می‌بریم تا از چپ چپ نگاه کردن آدم‌هایی که حتی هیچ تاثیری توی زندگی ما ندارن جلوگیری کنیم. فکر می‌کنم همه‌ی ما باید یه چیزی داشته باشیم که عمیقا مال ما باشه. یکی از دیالوگ‌های مورد علاقه‌م می‌گه:« عجیب بنظر می‌آید که زندگی من باید در همچین مکان وحشتناکی تمام شود. اما برای سه سال، من گل‌های رز گرفتم و از هیچکسی معذرت خواهی نکردم. من اینجا خواهم مرد. هر وجب از وجود من نابود خواهد شد، هر وجب به جز یکی از آنها. یک وجب کوچک و شکستنی‌ست و تنها چیزی است که در دنیا ارزش داشتن دارد. ما نباید هیچوقت آن را از دست بدهیم و نباید هیچوقت اجازه بدهیم که آن را از ما بگیرند.»
برای من اون وجب یه آزادیه برای کسی که هستیم، کسی که می‌خوایم باشیم یا کسی که می‌تونیم باشیم. یه وجب که ما باهاش کاملا آزاد و رهاییم. یه عقیده، یه باور، راستش واقعا فرقی نمی‌کنه، فقط باید یه چیزی باشه که مال ماست و ما رو خوشحال می‌کنه و کوچیک و بزرگ بودنش مهم نیست چون همون وجب کسی که واقعا هستیم رو نشون می‌ده. و هیچی مهم تر از ویژگی‌ای که ما رو خودِ واقعی‌مون می‌کنه نیست.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

31 May, 19:55


آنقدر زخم‌هایش را در خود نگه داشته بود
که نور آفتاب از او عبور می‌‌کرد.

#عادل_محاوی

@Achcaanteam

Achcaan team

31 May, 19:18


تو همیشه شبیه یک رویا بوده‌ای. چه روزی که دیدمت و چه روزی که رفتنت را تماشا کردم. اگر کنارم بودی سخت با من مخالفت می‌کردی، داد می‌زدی و می‌گفتی من کسی بوده‌ام که اول رفته است. ولی راستش را بخواهی برای من فرقی نمی‌کند که چه کسی قدم اول را برداشته است؛ چون آن قدم همچنان به سمت رفتن بوده‌. تو مثل یک رویا بوده‌ای، یک خاطره‌ی دور افتاده، مثل خوابی که از آن پریده‌ام و با آنکه قلبم تند می‌زد، چیزی از آن را به یاد نمی‌آوردم. داشتنت باور نکردنی بود و حال رفتنت هم باعث شده به همه چیز شک کنم، به اینکه تو واقعی بوده‌ای یا فقط ساختۀ ذهن رویاپرداز من؟! مطمئن نیستم. فکر تو باعث می‌شود دنبال احساسی بگردم که می‌دانم دیگر وجود ندارد. می‌دانم تو چیزی که دنبالش هستم را نداری، اما باز هم نمی‌توانم جستجوی بی فایده‌ام را تمام کنم. انگار که جای خالی‌ات، یاد بودی از احساساتی باشد که با رفتنت از دست داده‌ام. احساساتی که نمی‌دانم از جنس واقعیت یا رویا بوده‌اند، و تنها مدرکی که از واقعی بودن این کابوس دارم جای خالی‌ای است که دیگر با هیچ چیز پر نمی‌شود.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam

Achcaan team

25 May, 12:14


هر چیزی که ما توی ذهن‌مون داریم یه نظره و هیچ تضمینی بر اینکه اون نظر، واقعیتِ ماجرا باشه وجود نداره. همون‌طور هرچیزی که ما از هر شرایطی می‌بینیم و درک می‌کنیم فقط انعکاس دیدگاه ماست و ممکنه خود حقیقت نباشه. ما یه آینه از اتفاقاتی که تجربه می‌کنیم هستیم و گاهی آینه‌ی شکسته‌ی ما قادر به واضح دیدن حقیقت و احساسات شخص دیگه‌ای نیست، چون تصویری که ما از اون شخص و یا اون اتفاق می‌بینیم همیشه سایه‌ی تجربیات خودمون رو حمل می‌کنه.

#ملیکا_خدایاری

@Achcaanteam