در زمان شاه، که در بیرون از ایران وضعیّت انقلابی برقرار بود. انقلابیون داخلی با الگوگیری از تز دو-موتور انقلاب رژی دبره کوشیدند تا در داخل ایران نیز وضعیّت انقلابی برقرار کنند. امّا همانطور که بولیوی به وضعیّت انقلابی کوبا دچار نشد، سیاهکل نیز به سییراماسترا بدل نشد.
طیّ تز دو-موتور انقلاب، برای ایجاد وضعیّت انقلابی در جامعهی راکد ایران، یک گروه کوچک چریکی میتوانست مانند موتور کوچک، موتور بزرگ طبقات را برای انقلابی بودن بهکار بیاندازد. این همان کاری بود که فیدل کاسترو در کوبا انجام داد. امّا همان عملیات در بولیوی به مرگ چهگوارا انجامید. بعدها نسخههای بهنسبت موفّقتری از جنگ شهری توسّط توپاک آمارو در برزیل به نمایش درآمد. وجه دیگری ازین تز را انقلابیون دیگر اجرا کردند و آن ایجاد بحران بود. مثل آتش زدن سینما رکس آبادان تا بتوانند وضعیّت ثباتی را که در اثر توسعهی پایدار روزگار پهلوی پدیدآمده بود دچار التهاب کنند.
امّا همهی این ترفندها با قدرتنمایی ساواک ناکارآمد شد. در نتیجه، اگر شاهنشاه، تخت شاهی را ترک نمیفرمودند، علیرغم هر توطئهی خارجی و هر میزان شورش داخلی، باز پادشاهی برقرار میماند. (اینکه با چه هزینهای، این کار ممکن میشد، البته با توجّه به هزینههای انقلاب ۵۷، کمتر کسی امروزه شک دارد که میارزید.)
این تز دو-موتور انقلاب که در ایران با تفاسیر احمدزاده و امیرپرویز پویان پیگیری میشد، بابت خلاء نظری موجود در میان گروههای پادشاهیخواه، هنوز به اعتبار خود باقی مانده است. چنانکه هم اکنون نیز گروههای انقلابی گمان میبرند که اگر اسرائیل چندجا تاسیسات داخلی ایران را بزند، موتور بزرگ انقلاب مردم روشن خواهد شد.
نکته اینجاست که در همان زمان شاه نیز که جهان در التهاب انقلابیگری چپ میسوخت، در مورد کارایی این تز در مورد ایران، شکّ و شبهه وجود داشت. حالا که اساسا دیگر چیزی با عنوان وضعیّت انقلابی در عرصهی جهانی وجود خارجی ندارد. عدّهای مانند علینژاد البته خیال میکردند از طریق اتّحاد با زلنسکی، مادورو یا کاسپاروف، میشود چنان وضعیّتی را تداعی کرد. اوّلی از کشور خود در برابر تجاوز خارجی دفاع میکند. دومی شکست خورده و سومی که کلا ولمعطل است.
امّا سلطنتطلبانی که انقلابی هستند، دچار توهّم وخیمتری هستند. آنها به دنبال گردش احزاب جهانی به سمت راست میگردند تا جوّ راستِ داخلی را برای ایجاد انقلاب در ایران به آن راست خارجی گره بزنند! حتّی خطر کرده و مانند مرغ بِسمِلی از نامیده شدن خود به صفت راست افراطی مشعوف میشوند.
بیاییم فرض کنیم فضای سیاست جهانی به سمت راست گرایش پیدا کند. معنای این حرف آن است که کشورها نسبت به ایجاد تغییرات در دیگر نقاط دنیا آرایش محافظهکارانهتری میگیرند و تمایلشان به اینکه کمافیالسّابق محض رضای خدا موش بگیرند کمتر میشود. حرفهای چند روز اخیر ترامپ که گفت ما نمیتوانیم خود را تماما درگیر مسائل ایران کنیم از همین بابت است. بهزودی با حملهی اسرائیل به مراکز نظامی ایران نیز، آخرین ضربه به حباب توهّم سلطنتطلب وطنی خواهد خورد.
طبیعتا جمهوری اسلامی اگر وارد درگیری شدیدتری با اسرائیل نمیشد، رابطهی کژدارومریز سابق میان آنها همچنان ادامه پیدا میکرد. منظور اینکه واکنش شدیدتر اسرائیل باز مربوط به ضرورت دفاع شدیدتر این کشور از خود و نه نجات ملّت ایران است و این دو به هم گره نخوردهاند. کشوری مثل آمریکا هم که بابت قدرت اقتصادی خود میتوانست ایدئولوژی دموکراسیسازی خود را به عراق و افغانستان صادر کند، امروز زیر بار واقعیّت زاییده...
امید است که با ترکیدن حباب توهّمات انقلابیگری سلطنتطلبان، یا نقاب ملّیگرایی و پادشاهیخواهی از چهرهشان بیفتد و یا محتوایشان تغییر اساسی بکند. اگر کسی در پی پس گرفتن ایران باشد، ضرورتا میبایست به منطق #احیاءگری عمل کند. عمل کردن به اصول انقلابیگری گفتمان مجاهدین خلق، تنها یک نتیجه دارد: به نوکران بیجیره و مواجب کشوری خارجی تبدیل شویم!