🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

@sociologycenter


محلی برای ارائه آمار، اخبار، گفتاورد، متن‌، درسگفتار و کتب‌ حوزهٔ علوم انسانی.
در این کانال همچنین منتخبی از موضوعات علوم طبیعی، هنر و تکنولوژی بررسی میشوند.

یوتیوب:
youtube.com/@AudiobookCity

اینستاگرام:
instagram.com/sociologycenter

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

21 Oct, 15:53


🧩 بررسی تطبیقی آرای فریدریش فون هایک و مایکل اوکشات با نگاهی به معرفت‌شناسی این دو و نقد آن‌ها بر دوگانه‌انگاری دکارتی


برای بررسی تطبیقی آرای فریدریش فون هایک و مایکل اوکشات با نگاهی به معرفت‌شناسی آن‌ها و نقدی که بر دوگانه‌انگاری دکارتی داشتند، لازم است به تفکر این دو فیلسوف در زمینه نظریه شناخت و تأثیر آن بر فهم جامعه و سیاست بپردازیم. در این راستا، باید به موارد زیر توجه کرد:

۱. معرفت‌شناسی هایک

فریدریش هایک به‌عنوان یک اقتصاددان و فیلسوف لیبرال، در معرفت‌شناسی‌اش به شدت متأثر از نظریه نظم خودجوش است. او باور داشت که دانش انسان بسیار محدود است و شناخت کامل از نظام‌های پیچیده‌ای چون جامعه و اقتصاد ممکن نیست. به همین دلیل، هایک معتقد بود که بهترین شیوه برای سامان‌دهی جامعه، اعتماد به نظم خودجوشی است که از کنش‌های فردی ناشی می‌شود، نه از برنامه‌ریزی مرکزی یا دولتی.

هایک به دوگانه‌انگاری دکارتی نقد داشت و آن را مانعی برای درک واقعیت اجتماعی می‌دانست. دوگانه‌انگاری دکارتی که به جدایی ذهن و بدن اشاره دارد، از نظر هایک به این اشتباه منجر می‌شود که انسان‌ها می‌توانند با ذهنی مستقل از واقعیت اجتماعی، تمامی جوانب زندگی را کنترل کنند. به‌عقیده هایک، این تفکر به این باور نادرست دامن می‌زند که می‌توان جامعه را به‌صورت مکانیکی برنامه‌ریزی و هدایت کرد. در مقابل، او بر ضرورت احترام به نظم‌های خودجوش و تجربه‌های تاریخی تأکید داشت، چراکه این نظم‌ها از طریق شناخت ضمنی (tacit knowledge) شکل می‌گیرند و نه از طریق عقل‌گرایی انتزاعی.

۲. معرفت‌شناسی اوکشات

مایکل اوکشات نیز از منتقدان دوگانه‌انگاری دکارتی بود و معتقد بود که اندیشه‌های روش‌گرا که بر پایه یک تمایز بین ذهن و جهان بیرونی استوار هستند، برای درک کنش‌های انسانی ناکافی‌اند. اوکشات به سنت تجربه‌گرایی بریتانیایی تعلق داشت و معرفت‌شناسی او به شدت تحت تأثیر این سنت بود. در اندیشه او، عقلانیت به معنای فهم ضمنی و انضمامی زندگی روزمره است، نه تلاشی برای کنترل کامل آن از طریق مفاهیم انتزاعی.

اوکشات نیز مانند هایک مخالف برنامه‌ریزی عقلانی دولتی بود و بر این باور بود که جامعه انسانی نمی‌تواند بر پایه نظریه‌های علمی دقیق اداره شود. به عقیده او، زندگی سیاسی و اجتماعی انسانی پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن را به فرمول‌های عقلانی محدود کرد. او بر اهمیت «عمل سیاسی» (politics of practice) تأکید داشت، که بر اساس تجربه و آزمون و خطا در طول زمان شکل می‌گیرد و نه نظریات انتزاعی و کلی.

۳. نقد مشترک بر دوگانه‌انگاری دکارتی

هر دو هایک و اوکشات دوگانه‌انگاری دکارتی را به دلیل ساده‌انگاری‌اش در توصیف واقعیت انسانی مورد نقد قرار دادند. این دوگانه‌انگاری باعث می‌شود که عقل به‌عنوان تنها ابزار شناخت در نظر گرفته شود، در حالی که هر دو فیلسوف معتقد بودند که شناخت انسانی از جهان بیشتر به تجربه و سنت متکی است تا به عقل انتزاعی.

هایک با تمرکز بر دانش ضمنی و اوکشات با تأکید بر عقلانیت سنتی و تجربه‌ای، این دیدگاه را رد کردند که ذهن انسان می‌تواند جامعه را از طریق طرح‌های انتزاعی کنترل کند. به‌نظر آن‌ها، شناخت انسانی پیچیده و پراکنده است و نمی‌توان آن را به اصول عقلانی و دکارتی تقلیل داد.

۴. تفاوت‌ها در نگاه معرفت‌شناسی

با اینکه هر دو فیلسوف دوگانه‌انگاری دکارتی را نقد می‌کردند، اما تفاوت‌هایی در نگاه معرفت‌شناسی آن‌ها وجود داشت. هایک بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی و نظام‌های خودجوش تمرکز داشت و استدلال می‌کرد که بازارها بهترین مکانیسم برای هماهنگ‌سازی دانش پراکنده‌اند. در مقابل، اوکشات بیشتر به جنبه‌های سیاسی و فرهنگی توجه داشت و اعتقاد داشت که زندگی سیاسی باید بر اساس ارزش‌های سنتی و تجربه‌های تاریخی شکل بگیرد.

هایک به دنبال یک نظم خودجوش اقتصادی بود، در حالی که اوکشات بیشتر بر عقلانیت سنت و فرهنگ تاکید داشت و آن را منبع اصلی خرد انسانی در زندگی سیاسی می‌دانست. به همین دلیل، اوکشات نسبت به هایک موضع محافظه‌کارانه‌تری داشت.

جمع‌بندی

فریدریش هایک و مایکل اوکشات، هر دو به‌نحوی از نقد دوگانه‌انگاری دکارتی برای ارائه نظریه‌های سیاسی و اجتماعی خود استفاده کردند. هر دو به نقش تجربه و سنت در شناخت و کنش‌های انسانی اعتقاد داشتند و با برنامه‌ریزی‌های دولتی و عقل‌گرایی انتزاعی مخالفت کردند. با این حال، تفاوت‌هایی در تمرکز و نگاه معرفت‌شناختی آن‌ها وجود داشت؛ هایک بر اقتصاد و نظم خودجوش تاکید داشت، در حالی که اوکشات به ارزش‌های سنتی و فرهنگ در سیاست توجه بیشتری نشان می‌داد.


#فلسفه
#محافظه‌کاری
#معرفت_شناسی

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

20 Oct, 10:01


🧩📖 نقد و بررسی کتاب «هگل یا اسپینوزا» اثر پی‌یر ماشری


کتاب «هگل یا اسپینوزا» اثر پی‌یر ماشری (Pierre Macherey) یکی از مهم‌ترین آثار در باب مواجهه فلسفی میان دو فیلسوف بزرگ یعنی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل و باروخ اسپینوزا است. در این کتاب، ماشری به بررسی و نقد تفاوت‌های فلسفی و هستی‌شناختی میان هگل و اسپینوزا می‌پردازد و استدلال می‌کند که اسپینوزا در بسیاری از نقاط، پاسخی قوی‌تر و متقاعدکننده‌تر نسبت به مسائل فلسفی ارائه می‌دهد. در اینجا توضیح مفصل‌تر به همراه بررسی انتقادات وارد به ارزیابی ماشری آورده می‌شود:

محتوای کتاب

ماشری در «هگل یا اسپینوزا» به سراغ نقد هگل از اسپینوزا می‌رود و تلاش می‌کند نشان دهد که این نقد به درستی پیچیدگی فلسفه اسپینوزا را نمی‌فهمد. در فلسفه هگل، اسپینوزا به عنوان یک فیلسوف "یکتایی" (substance monism) معرفی می‌شود که در نهایت به نوعی فقدان تفاوت‌ها و تمایزات واقعی میان موجودات منجر می‌شود. از دید هگل، اسپینوزا علی‌رغم ارائه یک هستی‌شناسی وحدت‌بنیاد، نمی‌تواند تنوع و تضاد موجودات فردی و تفاوت‌ها را به درستی توضیح دهد، و اینجاست که به نظر هگل، نظام اسپینوزایی به "ایستا بودن" و فقدان "توسعه دیالکتیکی" محکوم می‌شود.

اما ماشری در این کتاب به شکلی عمیق‌تر وارد این نقد می‌شود و استدلال می‌کند که خوانش هگل از اسپینوزا سطحی و ناکافی است. به باور او، اسپینوزا از یک نگاه کل‌گرایانه و پیوسته به جهان نگاه می‌کند که تفاوت‌ها را نه انکار بلکه به شکلی دیگر توضیح می‌دهد. ماشری نشان می‌دهد که فلسفه اسپینوزا به جای اینکه به یکنواختی بی‌معنا منجر شود، از یک نگاه فراگیر به نسبت‌های فردی میان موجودات و کل استفاده می‌کند. این نسبت‌ها به جای تضاد، نوعی هم‌زیستی و همبستگی در نظام اسپینوزا شکل می‌دهند.

نقدهای ماشری به هگل

ماشری به نقد فلسفه هگل و به خصوص روش دیالکتیکی او نیز می‌پردازد. او معتقد است که هگل با تاکید بر تضادها و تقابل‌های میان مفهوم‌ها و اشیاء، در نهایت به نوعی تضادگرایی دچار می‌شود که تمامیت و کلیت را قربانی تفاوت‌ها می‌کند. در مقابل، اسپینوزا به جای حرکت درون تضاد و تفاوت، به نوعی همبستگی کل‌گرایانه در جهان اعتقاد دارد که موجودات را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

نقدهایی بر ماشری

با وجود خوانش قوی و دفاع ماشری از اسپینوزا، چند نقد مهم بر کتاب او وارد شده است:

۱. تکیه بیش از حد بر نظام اسپینوزا: برخی منتقدان معتقدند که ماشری بیش از حد به نظام فلسفی اسپینوزا خوش‌بین است و پیچیدگی‌ها و مشکلات نظری که در فلسفه اسپینوزا وجود دارد را نادیده می‌گیرد. به عنوان مثال، پرسش‌هایی درباره اراده و آزادی فردی در نظام اسپینوزا به گونه‌ای که ماشری می‌خواهد از آن دفاع کند، به سادگی حل نمی‌شود.

۲. خوانش سطحی از هگل: برخی دیگر از منتقدان استدلال می‌کنند که ماشری خود به نوعی خوانشی ساده از هگل ارائه می‌دهد. آنها معتقدند که هگل پیچیدگی بیشتری در نظام دیالکتیکی‌اش دارد که ماشری در تحلیل خود از آن غافل است. به نظر این دسته از منتقدان، ماشری نتوانسته است به درستی به پیچیدگی‌های دیالکتیک هگلی که میان تضاد و همبستگی توازن ایجاد می‌کند، بپردازد.

۳. عدم توجه کافی به آزادی و سوژگی: یکی دیگر از نقدهای اساسی به ماشری این است که او به اندازه کافی به مفهوم آزادی و سوژگی در هگل نمی‌پردازد. فلسفه هگل به‌ویژه در بحث آزادی و توسعه فردیت تأکید زیادی دارد که ماشری از آن عبور می‌کند. برخی منتقدان معتقدند که خوانش ماشری از اسپینوزا اگرچه جامع است، اما این نکته را که هگل چطور آزادی و خودآگاهی سوژه را در فلسفه‌اش جای می‌دهد، به درستی تحلیل نمی‌کند.

نتیجه‌گیری

در کل، «هگل یا اسپینوزا» یک تحلیل عمیق و تأمل‌برانگیز از دو نظام فلسفی مهم است که ماشری با موفقیت نشان می‌دهد که اسپینوزا می‌تواند پاسخ‌های قابل توجهی به مسائل فلسفی ارائه کند که هگل از آن غافل بوده است. با این حال، نقدهایی که بر کتاب وارد شده‌اند، به‌ویژه در زمینه‌های سوژگی، آزادی، و پیچیدگی‌های دیالکتیک هگلی، به نوعی کاستی‌های این ارزیابی را برجسته می‌کنند.


#فلسفه
#هگل
#اسپینوزا

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

19 Oct, 16:31


🧩 درباره ایده‌آلیسم بریتانیایی، آرا و فلاسفه آن


ایده‌آلیسم بریتانیایی جنبشی فلسفی بود که از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم، عمدتاً در بریتانیا شکل گرفت. این مکتب تحت تأثیر شدید ایده‌آلیسم آلمانی، به ویژه آثار هگل، قرار داشت. فیلسوفان برجسته‌ای همچون فرانسیس هربرت بردلی، برنارد بوزانکه و جان الیس مک‌تاگارت از شخصیت‌های اصلی این جریان بودند.

۱. اصول کلی ایده‌آلیسم بریتانیایی

ایده‌آلیسم بریتانیایی معتقد به این بود که واقعیت نهایی ذهنی یا معنوی است و جهان فیزیکی تنها تجلی یا نمود یک واقعیت بنیادین‌تر است. فیلسوفان آن با نقد تجربه‌گرایی و حس‌گرایی، که بر مشاهده و تجربه حسی به عنوان منبع اصلی شناخت تأکید داشتند، به سوی مفهوم کل‌گرایی حرکت کردند. به عبارت دیگر، آنان استدلال کردند که واقعیت نمی‌تواند به اجزای منفرد تقسیم شود و تنها از طریق کل یکپارچه و فراگیر قابل فهم است.

۲. فرانسیس هربرت بردلی و آرای او

فرانسیس هربرت بردلی (۱۸۴۶–۱۹۲۴) یکی از برجسته‌ترین نمایندگان ایده‌آلیسم بریتانیایی بود. کتاب معروف او «ظاهر و واقعیت» (Appearance and Reality) در سال ۱۸۹۳ منتشر شد و به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار ایده‌آلیسم بریتانیایی شناخته می‌شود. بردلی در این کتاب استدلال می‌کند که جهان به گونه‌ای که از طریق حواس درک می‌شود، تنها یک ظاهر است و واقعیت واقعی باید به شکلی یکپارچه و غیر متناهی تصور شود.

بردلی همچنین به نقد مفهوم علیت، زمان، و فردیت پرداخت و نشان داد که این مفاهیم وقتی به صورت جزئیات منفرد در نظر گرفته شوند، متناقض و ناکامل هستند. به نظر او، تنها کل یکپارچه است که واقعیت حقیقی را منعکس می‌کند.

۳. نقد عقل‌گرایی بریتانیایی نسبت به حس‌گرایی

یکی از موضوعات اصلی در فلسفه بردلی و دیگر ایده‌آلیست‌های بریتانیایی، نقد تجربه‌گرایی و حس‌گرایی بود که در آن زمان جریان غالب در فلسفه بریتانیا بود. فیلسوفانی همچون جان لاک و دیوید هیوم استدلال می‌کردند که تمام دانش از تجربه حسی ناشی می‌شود. اما ایده‌آلیست‌های بریتانیایی، تحت تأثیر هگل، استدلال می‌کردند که تجربه حسی به تنهایی نمی‌تواند واقعیت را به درستی توصیف کند و نیاز به رویکردی عقلانی و نظام‌مند به کل واقعیت داریم.

چرا ایده‌آلیسم بریتانیایی و ایتالیایی کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند؟

توجه کمتر به ایده‌آلیسم بریتانیایی و ایتالیایی در مقایسه با ایده‌آلیسم آلمانی دلایل مختلفی دارد:

۱. تأثیر گسترده‌تر ایده‌آلیسم آلمانی: فیلسوفانی مانند کانت، فیشته، شیلینگ و به ویژه هگل تأثیر عمیقی بر فلسفه قاره‌ای گذاشتند و آثار آنان نه تنها در آلمان بلکه در سراسر اروپا به ویژه فرانسه و روسیه، تأثیرگذار بود. همچنین جنبش‌های فلسفی بعدی مانند اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی از دل فلسفه ایده‌آلیستی آلمانی شکل گرفتند.

۲. تقابل با تحولات فلسفه تحلیلی: در بریتانیا، از اوایل قرن بیستم، فلسفه تحلیلی به سرعت به عنوان رویکرد غالب فلسفی رشد کرد. فیلسوفانی همچون برتراند راسل و جرج ادوارد مور به شدت به نقد ایده‌آلیسم پرداختند و با معرفی منطق جدید و زبان‌شناسی فلسفی، چارچوب ایده‌آلیستی را کنار گذاشتند. همین تحولات باعث شد که ایده‌آلیسم بریتانیایی به حاشیه رانده شود.

۳. فقدان استقبال وسیع در خارج از بریتانیا: برخلاف ایده‌آلیسم آلمانی که به دلیل پیچیدگی و سیستماتیک بودن فلسفه‌اش، مخاطبان وسیعی در سراسر جهان یافت، ایده‌آلیسم بریتانیایی تا حد زیادی به بریتانیا محدود شد. همین امر باعث شد که آثار فیلسوفانی مانند بردلی و بوزانکه کمتر ترجمه و منتشر شوند.

۴. ارتباط کم با تحولات اجتماعی و سیاسی: برخلاف ایده‌آلیسم آلمانی که به شکل‌گیری بسیاری از اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی تأثیرگذار کمک کرد، ایده‌آلیسم بریتانیایی کمتر با مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود مرتبط بود و بیشتر به مباحث انتزاعی و متافیزیکی پرداخت.

در نتیجه، این دلایل در کنار ظهور فلسفه تحلیلی و تسلط آن بر فلسفه انگلیسی‌زبان، باعث شد که ایده‌آلیسم بریتانیایی کمتر مورد توجه قرار گیرد.


#فلسفه
#ایده‌آلیسم

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

19 Oct, 10:01


🖼️ تمثیل غار افلاتون
🖌️ طراح: تونی چستر

#فلسفه

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

18 Oct, 10:02


🧩 آشنایی با آرا و آثار لیو شیائوفنگ


لیو شیائوفنگ (Liu Xiaofeng)، یکی از برجسته‌ترین متفکران چینی معاصر در حوزه فلسفه، الهیات و مطالعات فرهنگی است. او در دانشگاه‌های مختلفی در چین و خارج از آن تدریس کرده و آثار مهمی در حوزه‌های مختلف از فلسفه غرب، الهیات مسیحی، و رابطه بین سنت‌های فکری چین و غرب به نگارش درآورده است.

حوزه‌های فکری و گرایشات اصلی لیو شیائوفنگ

لیو شیائوفنگ در تحلیل و بررسی رابطه بین فرهنگ و سنت‌های فکری چینی با فلسفه و الهیات غربی تمرکز دارد. او یکی از معدود فیلسوفان چینی است که به طور گسترده به الهیات مسیحی پرداخته و تلاش کرده است تا مفاهیم مسیحی و فلسفی غربی را با سنت‌های فکری چینی تطبیق دهد. او تأثیرات عمیقی از متفکرانی مانند فردریش نیچه، مارتین هایدگر، و هانس گئورگ گادامر گرفته و سعی کرده است تا الهیات مسیحی را به شکلی انتقادی در فرهنگ معاصر چین بررسی کند.

یکی از موضوعات اصلی در اندیشه لیو، نقد مدرنیته است. او مدرنیته را به عنوان مفهومی غربی که به نحوی با سنت‌های فکری چین ناسازگار است، مورد بررسی قرار داده و تلاش کرده است تا راهی برای پیوند میان این دو دیدگاه بیابد. به این منظور، لیو به بحث درباره معنای رنج، مرگ، و نجات در متون مسیحی و چینی پرداخته است.

آثار مهم و تحلیل آن‌ها

۱.《走向十字架的真理》(حقیقت صلیب)

در این کتاب، لیو شیائوفنگ به تحلیل آموزه‌های صلیب در مسیحیت می‌پردازد. او می‌کوشد تا مفاهیم نجات و رستگاری را از منظر چینی بررسی کند و نشان دهد که این مفاهیم چگونه می‌توانند در فرهنگ چین معنا پیدا کنند. یکی از نکات برجسته این کتاب، تفسیر او از رنج است. او رنج را نه تنها به عنوان یک مفهوم مسیحی، بلکه به عنوان یک پدیده جهانی مورد بررسی قرار می‌دهد و سعی می‌کند این ایده را با سنت‌های بودایی و کنفوسیوسی مقایسه کند.

۲.《观念的水墨》(جوهر ایده‌ها)

این اثر به بررسی مفاهیم و ایده‌های فلسفی با استفاده از استعاره‌های هنری می‌پردازد. لیو در این کتاب تلاش می‌کند تا نشان دهد که چگونه مفاهیم فلسفی می‌توانند به شکلی پویا و هنری درک شوند. او از هنر سنتی چین، به ویژه خوشنویسی و نقاشی آبرنگ، به عنوان استعاره‌هایی برای تفکر فلسفی استفاده می‌کند و بر پیوند میان هنر و فلسفه تأکید دارد.

۳.《救赎与存在》(رستگاری و هستی)

در این کتاب، لیو شیائوفنگ مفاهیم وجودی هایدگر را با مفاهیم نجات مسیحی ترکیب می‌کند. او به بررسی تفاوت‌ها و شباهت‌های بین ایده‌های وجودی و الهیاتی می‌پردازد و سعی می‌کند نشان دهد که چگونه مفهوم وجود در فلسفه هایدگر می‌تواند با مفاهیم دینی و نجات‌بخشی در مسیحیت پیوند یابد. لیو در این کتاب به شکلی انتقادی به مدرنیته و تأثیر آن بر تجربه دینی می‌پردازد.

۴.《古老的未来》(آینده باستانی)

این اثر درباره رابطه بین سنت و مدرنیته در چین است. لیو در این کتاب به نقد فلسفه مدرن غربی پرداخته و پیشنهاد می‌دهد که چین باید به سنت‌های خود بازگردد، اما نه به شکلی نوستالژیک، بلکه به عنوان یک آینده ممکن. او معتقد است که برای فهم درست آینده، نیاز است که گذشته و سنت به طور جدی مورد توجه قرار گیرند. لیو در این کتاب با تأثیر از نیچه، مفهوم بازگشت به سنت را به گونه‌ای مطرح می‌کند که با مدرنیته سازگار باشد.

۵.《尼采与中国》(نیچه و چین)

در این اثر، لیو به بررسی تأثیرات نیچه بر فلسفه و فرهنگ چین پرداخته است. او سعی می‌کند نشان دهد که چگونه فلسفه نیچه می‌تواند در زمینه فرهنگ و فلسفه چینی معنا پیدا کند. لیو به‌ویژه به نقد نیچه از مسیحیت و مدرنیته توجه دارد و این نقد را در پرتو فرهنگ چینی تفسیر می‌کند.

جمع‌بندی

لیو شیائوفنگ یکی از متفکران برجسته چینی است که تلاش کرده است تا پل‌های فکری میان غرب و شرق را برقرار کند. او با تأثیر از فیلسوفان و الهی‌دانان غربی مانند نیچه، هایدگر و گادامر، به بررسی رابطه بین فلسفه غرب و سنت‌های چینی پرداخته و در آثار خود تلاش کرده است تا راه‌های جدیدی برای فهم و نقد مدرنیته، نجات، رنج و وجود پیشنهاد دهد.


#فلسفه
#فلسفه_سیاسی
#الهیات
#الهیات_سیاسی
#نیچه
#چین

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

17 Oct, 10:01


🧩 درباره معرفت‌شناسی تحولی فریدریش فون هایک


معرفت‌شناسی تحولی فریدریش فون هایک، به نظریه‌ای اشاره دارد که بر اساس آن، دانش انسانی محصول فرایندهای تکاملی طبیعی و اجتماعی است و نه محصولی از عقل محض یا مبانی قطعی. هایک این دیدگاه را به عنوان رویکردی بدیل در مقابل معرفت‌شناسی‌های سنتی ارائه می‌دهد که عمدتاً بر مفاهیمی مانند استدلال منطقی یا قطعیت ریاضی متکی هستند.

اصول کلیدی معرفت‌شناسی تحولی هایک:

۱. دانش پراکنده و محدود بودن شناخت انسان: هایک بر این باور است که دانش انسان به شدت محدود است و هر فرد تنها بخشی از دانش موجود را در اختیار دارد. این دانش در میان افراد مختلف پراکنده است و هیچ‌کس نمی‌تواند تمام دانش لازم برای اتخاذ تصمیمات بهینه را داشته باشد. این اصل در تضاد با دیدگاه‌های معرفت‌شناسانه‌ای است که به قابلیت‌های نامحدود عقل یا امکان دستیابی به دانش کامل باور دارند.

۲. فرایند تکامل فرهنگی و اجتماعی: هایک دانش را به عنوان محصولی از تکامل فرهنگی و اجتماعی می‌بیند. از دیدگاه او، شناخت انسان از طریق تعامل با محیط اجتماعی و طبیعی و با تکیه بر فرایندهای تجربی، تاریخی و آزمون و خطا شکل می‌گیرد. انسان‌ها از تجربیات گذشته، چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی، بهره می‌گیرند تا دانش خود را تکامل بخشند. این فرایند بسیار شبیه به فرایند تکامل بیولوژیکی است که در آن ایده‌ها و روش‌های مختلف به صورت طبیعی غربال و بهترین آنها حفظ می‌شوند.

۳. تکیه بر سنت‌ها و نهادهای اجتماعی: هایک معتقد است که بسیاری از نهادهای اجتماعی مانند قانون، زبان، و نظام اقتصادی از طریق فرایندهای طولانی تکاملی ایجاد شده‌اند و کارایی آنها در طول زمان اثبات شده است. این نهادها محصول عقل فردی نیستند، بلکه از ترکیب تجربیات بی‌شماری از نسل‌های پیشین به دست آمده‌اند. بنابراین، اعتماد به این نهادها و سنت‌ها به عنوان منابع دانش ضروری است.

۴. نظم خودجوش و بازار: هایک یکی از مهمترین نتایج معرفت‌شناسی تحولی خود را در حوزه اقتصاد و بازار آزاد می‌بیند. او بر این باور است که بازارها یک نظم خودجوش ایجاد می‌کنند که در آن اطلاعات پراکنده و دانش محدود هر فرد از طریق قیمت‌ها و مبادلات اقتصادی به طور بهینه تخصیص داده می‌شود. این نظم خودجوش نتیجه تعاملات بین افراد است که بدون نیاز به مداخله دولت یا برنامه‌ریزی مرکزی، به بهترین نتایج ممکن منجر می‌شود.

۵. محدودیت عقل و خطر عقل‌گرایی افراطی: هایک منتقد سرسخت عقل‌گرایی افراطی است، به این معنا که تلاش برای ساماندهی و کنترل کل جامعه از طریق ابزارهای عقلانی و مرکزی به شکست می‌انجامد. او استدلال می‌کند که هیچ عقل فردی یا مجموعه‌ای از عقول نمی‌تواند پیچیدگی‌های کامل یک جامعه را درک کند و از این رو، هرگونه تلاش برای مهندسی اجتماعی در نهایت به نتایج غیرقابل پیش‌بینی و خطرناک منجر می‌شود.

نتیجه‌گیری:

معرفت‌شناسی تحولی هایک بر اهمیت فرایندهای تکاملی و تجربی در شکل‌گیری دانش انسان تأکید دارد و از ایده‌های سنتی درباره عقل و شناخت قطعی فاصله می‌گیرد. او دانش را به عنوان پدیده‌ای پویا و تکاملی می‌بیند که به واسطه تعاملات اجتماعی و تاریخی شکل می‌گیرد، و این دیدگاه او را به یکی از مهمترین نظریه‌پردازان لیبرالیسم کلاسیک و مدافع بازارهای آزاد تبدیل کرده است.


#فلسفه
#هایک
#مکتب_اتریش
#محافظه‌کاری
#معرفت_شناسی

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

16 Oct, 14:44


#کتاب_صوتی
چگونه #هایدگر بخوانیم؟
مارک راتال
🖊 مترجم: مهدی نصر
🎙 راوی: #پریوش_زاهدی


#فلسفه

🆔 @PublicDiscourses

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

16 Oct, 12:43


درباره کتاب "وجود و زمان" اثر مارتین هایدگر


کتاب "وجود و زمان" (Sein und Zeit) اثر مارتین هایدگر، یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین آثار فلسفی قرن بیستم است. این کتاب که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، به بررسی پرسش بنیادین فلسفه می‌پردازد: معنای وجود چیست؟ هایدگر در این اثر تلاش می‌کند تا رویکردی جدید به مفهوم وجود ارائه دهد و نقدی بر سنت فلسفی غرب از افلاطون تا زمان خودش بیان کند.

محوری‌ترین ایده‌های کتاب:

۱. پرسش از وجود (Seinsfrage): هایدگر از این فرض شروع می‌کند که فلسفه از پرسش از وجود غافل شده است. او می‌خواهد مفهوم "وجود" را دوباره به بحث فلسفی بازگرداند. به نظر او، در طول تاریخ فلسفه، وجود به‌عنوان یک مسئله بدیهی فرض شده و به‌درستی مورد بررسی قرار نگرفته است.

۲. دازاین (Dasein): هایدگر معتقد است که تنها موجودی که می‌تواند درباره وجود سؤال کند، انسان است. او به انسان با عنوان "دازاین" (که به معنای "بودن-در-جهان" است) اشاره می‌کند. دازاین موجودی است که قادر به درک وجود خودش و دیگر چیزها است. در واقع، دازاین همواره درگیر جهان است و نمی‌توان آن را از جهان جدا کرد.

۳. زمانمندی (Temporalität): یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم کتاب، ارتباط بین وجود و زمان است. هایدگر استدلال می‌کند که برای فهمیدن وجود، باید آن را در نسبت با زمان بفهمیم. او زمانمندی را به‌عنوان ساختار اصلی دازاین معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که دازاین همیشه در افق گذشته، حال و آینده قرار دارد.

۴. بودن-برای-مرگ (Sein-zum-Tode): هایدگر معتقد است که یکی از مهم‌ترین ابعاد وجود انسان، آگاهی از مرگ است. او می‌گوید که انسان به‌عنوان دازاین، موجودی است که مرگ خودش را همواره در پیش دارد و این آگاهی از مرگ بر تمامی ابعاد زندگی انسان تأثیر می‌گذارد. مرگ نه‌تنها پایان زندگی نیست، بلکه یکی از راه‌های اساسی برای درک ماهیت وجود است.

۵. وجود در جهان (In-der-Welt-sein): هایدگر بر این نکته تأکید می‌کند که انسان همواره در ارتباط با جهان و دیگران است. او از مفهومی به نام "جهان‌مندی" صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که دازاین همواره در یک شبکه از روابط و معناها زندگی می‌کند. انسان موجودی نیست که بتواند از جهان جدا شود، بلکه همیشه با جهان و دیگران در تعامل است.

۶. اصالت و ناآسودگی (Authentizität und Unheimlichkeit): هایدگر میان دو حالت زندگی تفاوت قائل می‌شود: زندگی اصیل و زندگی ناآسوده. دازاین می‌تواند زندگی‌اش را به‌صورت اصیل، یعنی بر اساس درک حقیقی از وجود و مرگ، بگذراند یا اینکه در حالتی از ناآسودگی، یعنی درگیر روزمرگی‌ها و بی‌معنایی، به زندگی ادامه دهد.

ساختار کتاب:

کتاب "وجود و زمان" به دو بخش اصلی تقسیم شده است:

بخش اول بیشتر به تحلیل دازاین و وضعیت او در جهان می‌پردازد. هایدگر مفاهیم بودن-در-جهان، جهان‌مندی، و ارتباط انسان با اشیا و دیگران را در این بخش بررسی می‌کند.

بخش دوم که بیشتر به مسئله زمانمندی اختصاص دارد، تلاش می‌کند تا پیوند میان وجود و زمان را توضیح دهد.

هرچند هایدگر قصد داشت کتاب را به سه بخش تقسیم کند و پروژه‌ای جامع درباره وجود بنویسد، او هرگز بخش سوم را تکمیل نکرد.

تأثیرات و نقدها:

"وجود و زمان" یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌های فلسفی در قرن بیستم بوده است. این اثر مبنای فلسفه‌های اگزیستانسیالیسم و هرمنوتیک شد و بر متفکران بعدی نظیر کارل لوویت، هانس-گئورگ گادامر و امانوئل لویناس تأثیر گذاشت. اما به‌دلیل پیچیدگی زبان و سبک نگارش، این کتاب همواره مورد نقد قرار گرفته و درک آن برای بسیاری دشوار بوده است.

نتیجه‌گیری:

"وجود و زمان" در قلب خود به پرسش از معنای وجود و رابطه آن با زمان می‌پردازد. هایدگر با معرفی مفاهیم جدیدی مانند دازاین، جهان‌مندی، و زمانمندی، رویکردی متفاوت از فلسفه سنتی غرب ارائه می‌دهد. این کتاب به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین آثار هایدگر، هنوز هم بحث‌برانگیز و موضوع مطالعه فیلسوفان معاصر است.

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

16 Oct, 12:42


🧩📖 درباره کتاب "وجود و زمان"* اثر مارتین هایدگر


پیشگفتار

* یکی از دلایلی که برخی ترجمه "وجود" را به "هستی" ترجیح می‌دهند، استفاده از واژه‌هایی مانند "هستنده" است که از "هستی" مشتق شده‌اند و ممکن است برای خوانندهٔ فارسی‌زبان غیرملموس یا پیچیده به نظر برسد.

در فلسفه هایدگر، "Sein" (هستی) و "Seiendes" (هستنده) مفاهیم متفاوتی دارند. "Sein" به معنای کلی‌ترِ هستی و وجود است، در حالی که "Seiendes" به چیزهایی که "هستند" یا موجودات خاص اشاره دارد. از این‌رو، معادل‌سازی دقیق این مفاهیم در فارسی چالش‌برانگیز بوده است.

با این حال، واژه "وجود" و مشتقات آن، مانند "موجود" به جای "هستنده"، برای بسیاری ملموس‌تر و آشناتر است و شاید به همین دلیل "وجود و زمان" ترجمه‌ای دقیق‌تر و روان‌تر است. این ترجمه به‌ویژه در انتقال معنا برای خوانندگان امروزی که به مفاهیم فلسفی خاص کمتر آشنا هستند، مفیدتر به نظر می‌رسد.


#فلسفه
#مارتین_هایدگر
#اگزیستانسیالیسم
#هستی_شناسی
#فلسفه_قار‌ه‌ای

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

15 Oct, 17:53


🔎 بررسی تطبیقی دو کتاب "نقد عقل محض" اثر ایمانوئل کانت و "تئوری ذهن به مثابه عمل محض" جووانی جنتیله


بررسی تطبیقی میان دو کتاب "نقد عقل محض" اثر ایمانوئل کانت و "نظریه ذهن به‌مثابه عمل محض" جووانی جنتیله مستلزم مقایسه دو دیدگاه اساسی در فلسفه است که نمایانگر گذار از معرفت‌شناسی مدرن کانتی به ایده‌آلیسم واقعی (Actual Idealism) جنتیله است. هر دو فیلسوف به اهمیت ذهن در شناخت و واقعیت پرداخته‌اند، اما شیوه‌ی نگاه و مفاهیم بنیادین آنها تفاوت‌های عمیقی دارد.

۱. نقد عقل محض و معرفت‌شناسی کانت

کتاب نقد عقل محض کانت یکی از مهم‌ترین آثار در تاریخ فلسفه غرب است که پایه‌گذار مکتب «فلسفه نقادانه» شد. کانت تلاش کرد تا مرزهای شناخت بشری را مشخص کند و پرسش‌های متافیزیکی را به واسطه‌ نظریه‌ای که «انقلاب کوپرنیکی» در فلسفه خوانده می‌شود، پاسخ دهد. کانت معتقد بود که ذهن انسان فعالانه در ساختار دادن به تجربه و شناخت نقش دارد. شناخت از ترکیب شهود حسی (ماده) و مفاهیم عقلی (صورت) به وجود می‌آید.

کانت جهان را به دو بخش تقسیم می‌کند:

پدیدارها (Phenomena): آنچه که ما می‌توانیم از طریق حواس و مفاهیم ذهنی درک کنیم.

نومن (Noumenon): واقعیتِ فی‌نفسه که ورای تجربه حسی است و قابل شناخت توسط انسان نیست.

کانت معتقد بود که ما جهان را تنها آن‌گونه که در شهود و ادراک ما ظاهر می‌شود، می‌شناسیم و هیچ‌گاه نمی‌توانیم به واقعیتِ فی‌نفسه دسترسی پیدا کنیم. از این‌رو، عقل انسانی محدود است و نمی‌تواند پرسش‌های متافیزیکی اساسی (مانند وجود خدا، آزادی اراده، یا جاودانگی روح) را به‌طور قطع پاسخ دهد.

۲. ذهن به‌مثابه عمل محض: نظریه‌ی جووانی جنتیله

جووانی جنتیله، فیلسوف ایتالیایی و نماینده برجسته ایده‌آلیسم واقعی، در برابر کانت موضعی به‌کلی متفاوت اتخاذ کرد. جنتیله معتقد بود که ذهن نه تنها فعال است، بلکه ذاتاً خلاق است و به‌طور کامل واقعیت را تولید می‌کند. برای جنتیله، واقعیت هیچ‌گاه از عمل ذهن جدا نیست و آنچه ما می‌نامیم «واقعیت»، چیزی نیست جز تحقق مداوم عمل ذهنی.

نظریه‌ی «ذهن به‌مثابه عمل محض» جنتیله بر پایه این اصل است که هرگونه تمایز میان ذهن و موضوع (یعنی سوژه و اُبژه) به‌واسطه عمل ذهنی به وجود می‌آید. او باور داشت که ذهن در یک فرآیند خلاق و مداوم است و شناخت، نه بازنمایی جهان بیرونی، بلکه آفرینش آن است. این ایده جنتیله را به نتیجه‌ای رساند که:

واقعیت بیرونی تنها در حدی وجود دارد که در ذهن سوژه تولید و تحقق یابد.

جنتیله در مقابل ایده‌ی کانتی که جهان فی‌نفسه مستقل از شناخت ما وجود دارد، استدلال می‌کرد که هر آنچه واقعیت دارد، صرفاً محصول فرآیند ذهنی است. او معتقد بود که هیچ گونه‌ای از جهان خارجی که جدا از ذهن باشد، وجود ندارد.

۳. مقایسه و تحلیل تفاوت‌های اصلی

الف. رابطه ذهن و واقعیت:

نزد کانت، ذهن انسان فعالانه تجربه را ساختار می‌دهد، اما این تجربه به واقعیت فی‌نفسه دسترسی ندارد. واقعیت فی‌نفسه خارج از دسترس ماست و ما تنها با پدیدارها سروکار داریم.

در مقابل، جنتیله معتقد است که هیچ واقعیتی خارج از ذهن وجود ندارد و هر آنچه که ما به‌عنوان «واقعیت» درک می‌کنیم، محصول فعالیت ذهنی است. به عبارت دیگر، جنتیله ذهن را خالق واقعیت می‌داند.

ب. نقش سوژه و اُبژه:

در فلسفه کانت، سوژه و اُبژه از یکدیگر متمایز هستند. سوژه (ذهن) از طریق مفاهیم و شهود، پدیدارهای اُبژه‌ها را می‌سازد، اما نمی‌تواند به نومن یا واقعیت فی‌نفسه دست یابد.

جنتیله تمایز میان سوژه و اُبژه را رد می‌کند و معتقد است که سوژه و اُبژه در واقعیت واحد هستند و این وحدت در فرآیند خلاقانه ذهن به وجود می‌آید.

پ. نقد معرفت‌شناسی:

پروژه‌ی کانت یک تلاش معرفت‌شناختی برای تعیین حدود شناخت انسان و بررسی شرایط امکان شناخت است.

در حالی که جنتیله از منظری متافیزیکی به این مسئله نگاه می‌کند و معتقد است که هرگونه تمایز میان ذهن و واقعیت قابل حذف است؛ زیرا ذهن در فرآیند آفرینش واقعیت دخالت مستقیم دارد.

نتیجه‌گیری

نقد عقل محض کانت تلاش برای محدود کردن شناخت به پدیدارها و بررسی شرایط امکان شناخت عقلانی انسان است، در حالی که جنتیله با نظریه "ذهن به‌مثابه عمل محض" فراتر می‌رود و ذهن را به‌عنوان خالق واقعیت می‌پندارد. کانت تمایزی بنیادین میان سوژه و اُبژه قائل می‌شود، اما جنتیله این تمایز را از ریشه رد می‌کند و واقعیت را تنها محصول خلاقیت ذهنی می‌داند. به این ترتیب، دیدگاه جنتیله بر یک نوع ایده‌آلیسم واقعی بنا شده است که تمام واقعیت را در عمل ذهنی مستقر می‌کند.


#فلسفه
#فلسفه_ذهن
#ایدئالیسم
#کانت
#جنتیله
#معرفت‌_شناسی
#هستی_شناسی
#بررسی_تطبیقی

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

14 Oct, 17:25


🧩 درباره ژان بُدن و کتاب او "در ﺑﺎب ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ؛ ﺷﺶ ﻛﺘﺎب در ﺑﺎب ﺟﻤﻬﻮری"


‍ ژان بُدن (Jean Bodin) (۱۵۳۰-۱۵۹۶) یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان سیاسی دوران رنسانس و پایه‌گذاران مفهوم نوین حاکمیت است. بدن در زمینه‌های گوناگون، از جمله حقوق، فلسفه، و اقتصاد فعالیت داشت و نظرات او در مورد حکومت و قدرت سیاسی تأثیر عمیقی بر فلسفه سیاسی مدرن گذاشت.

کتاب مهم او "در باب حاکمیت؛ شش کتاب در باب جمهوری" (Les Six Livres de la République)، که در سال ۱۵۷۶ منتشر شد، یکی از نخستین تلاش‌ها برای تعریف مفهوم حاکمیت به عنوان قدرت مطلق، تقسیم‌ناپذیر و دائم حکومت است. این کتاب یکی از آثار کلاسیک در زمینه فلسفه سیاسی و نظریه دولت است.

درباره محتوای کتاب:

۱. حاکمیت و تعریف آن: بدن در کتاب خود حاکمیت (sovereignty) را به عنوان قدرت مطلق و نهایی در درون یک دولت تعریف می‌کند. این قدرت بالاتر از تمامی قوانین است و در واقع، خالق قوانین است. از نظر او، حاکمیت یک اصل بنیادین است که بر تمام نهادها و اشخاص در جامعه حاکم است و هیچ نیرویی بالاتر از آن وجود ندارد.

۲. ویژگی‌های حاکمیت: بدن تاکید می‌کند که حاکمیت سه ویژگی اصلی دارد:

مطلق بودن: حاکمیت قدرتی است که فراتر از هر نوع محدودیت قانونی یا نهادی است.

تقسیم‌ناپذیر بودن: بدن حاکمیت را به عنوان قدرتی می‌بیند که نمی‌تواند بین نهادها یا افراد مختلف تقسیم شود. او با مفهوم حکومت‌های فدرال یا قدرت‌های مشترک مخالف بود.

دائم بودن: حاکمیت باید پایدار و دائمی باشد، و تنها زمانی پایان می‌پذیرد که دولت از بین برود.

۳. تقسیم‌بندی حکومت‌ها: بدن در کتاب خود سه نوع حکومت را تعریف می‌کند:

پادشاهی: که در آن قدرت حاکم در دست یک نفر است (پادشاه).

ارستوکراسی: که در آن قدرت حاکم در دست اقلیتی از افراد ممتاز است.

دموکراسی: که در آن قدرت حاکم به تمامی مردم تعلق دارد.

اما بدن به این نتیجه می‌رسد که پادشاهی مطلق با توجه به حاکمیت مطلقی که در آن وجود دارد، بهترین شکل حکومت است.

۴. حقوق و محدودیت‌های حاکمیت: با وجود تأکید بر قدرت مطلق حاکم، بدن اذعان دارد که این قدرت مطلق هم باید با توجه به قوانین طبیعی و الهی محدود شود. او معتقد است که حاکمیت نمی‌تواند به‌طور خودسرانه عمل کند و باید به اصولی اخلاقی و دینی پایبند باشد.

۵. اهمیت نظم و ثبات: ژان بدن تأکید زیادی بر اهمیت نظم و ثبات در جامعه دارد و معتقد است که حاکمیت مطلق برای حفظ این نظم و جلوگیری از هرج و مرج ضروری است. او از آنارشی و جنگ‌های داخلی به شدت انتقاد می‌کند و می‌گوید که تنها قدرت متمرکز می‌تواند از فروپاشی جامعه جلوگیری کند.

۶. جمهوریت در مفهوم بدن: عنوان کتاب به «جمهوری» اشاره دارد، اما این واژه در اندیشه بدن به معنای خاصی که امروز از آن استفاده می‌کنیم نیست. بدن از «جمهوری» برای توصیف دولت یا حکومت به طور کلی استفاده می‌کند و به معنای جامعه‌ای است که توسط یک قدرت حاکم اداره می‌شود. جمهوری برای بدن می‌تواند در هر سه نوع حکومت (پادشاهی، ارستوکراسی، و دموکراسی) وجود داشته باشد.

تأثیرات ژان بدن:

کتاب "در باب حاکمیت" تأثیرات گسترده‌ای بر نظریه‌پردازان سیاسی بعدی، از جمله هابز و روسو، داشت. او با تاکید بر مفهوم حاکمیت مطلق راه را برای ظهور دولت‌های ملی و قدرت‌های مرکزی در اروپای مدرن هموار کرد.


#فلسفه_سیاسی
#ژان_بدن

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

13 Oct, 10:01


🧩 بررسی تطبیقی کتاب نقد عقل محض کانت و پدیدارشناسی روح هگل 📖


کتاب نقد عقل محض (۱۷۸۱) از ایمانوئل کانت و پدیدارشناسی روح (۱۸۰۷) از گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دو اثر بنیادین در فلسفه ایده‌آلیستی آلمان هستند. هر یک از این دو اثر به‌گونه‌ای متفاوت به مسائل معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، و دیالکتیک پرداخته‌اند. به‌منظور بررسی تطبیقی این دو کتاب، موضوعات زیر قابل توجه‌اند:

۱. نقد عقل محض کانت

کانت در نقد عقل محض در پی تبیین این مسئله است که چگونه شناخت بشری ممکن است. او میان دو نوع شناخت تمایز قائل می‌شود: شناخت تجربی که مبتنی بر تجربه حسی است، و شناخت پیشینی که مستقل از تجربه است. او معتقد است که عقل بشری محدود است و ما فقط می‌توانیم پدیده‌ها یا تجربیات حسی خود را بشناسیم، نه "اشیاء در ذات خود" (نومن). به این ترتیب، کانت با معرفی دوگانگی پدیده و نومن، به محدودیت‌های شناخت بشری اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که اصول اخلاقی و متافیزیکی، مانند آزادی و خدا، نمی‌توانند به‌طور تجربی اثبات شوند، اما به‌عنوان پیش‌فرض‌های عقل عملی ضروری هستند.

۲. پدیدارشناسی روح هگل

هگل در پدیدارشناسی روح راه متفاوتی را دنبال می‌کند. او به‌جای محدود کردن شناخت به پدیده‌ها، معتقد است که شناخت حقیقی با فهم فرآیند تاریخی و دیالکتیکی آگاهی امکان‌پذیر است. هگل دیالکتیک را به‌عنوان یک حرکت بین تضادها و تکامل آگاهی توصیف می‌کند که از طریق نفی و تثبیت تضادها به سطح بالاتری از شناخت می‌رسد. او مفهوم "روح" را به‌عنوان حرکت تاریخ‌مند آگاهی از وضعیت اولیه‌ای که به‌صورت ناآگاهانه است، تا رسیدن به دانش مطلق یا شناخت کامل از خود و جهان، مورد بحث قرار می‌دهد. بر خلاف کانت، هگل اعتقاد دارد که نهایتاً می‌توان به شناخت اشیاء در ذاتشان دست یافت، اما این شناخت از طریق تکامل تاریخی-دیالکتیکی روح بشری به‌دست می‌آید.

۳. روش‌شناسی: عقلانیت صوری و دیالکتیکی

در حالی که روش کانت در نقد عقل محض بیشتر به شکل تحلیلی و استعلایی است و او در جستجوی شرایط امکان تجربه و شناخت پیشینی است، روش هگل در پدیدارشناسی روح بیشتر دیالکتیکی است. هگل بر فرآیند تاریخی و دینامیک آگاهی تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که آگاهی بشری از طریق تضادها و نفی به مراحل بالاتری از شناخت می‌رسد. در مقابل، کانت با استدلال استعلایی خود، از ثبات مفاهیم و اصول پیشینی دفاع می‌کند.

۴. مسئله حقیقت و عینیت

کانت مفهوم حقیقت را به‌عنوان تطابق شناخت با پدیده‌ها می‌بیند، اما تأکید می‌کند که شناخت عینی محدود به تجربه پدیداری است و ما نمی‌توانیم به "اشیاء فی‌نفسه" دست یابیم. در مقابل، هگل در پدیدارشناسی روح حقیقت را نتیجه فرآیند تاریخی-دیالکتیکی می‌داند، به‌طوری‌که روح بشری از طریق خودآگاهی و نفی تضادها به عینیت و شناخت کامل دست می‌یابد. برای هگل، حقیقت یک واقعیت ثابت نیست، بلکه یک فرآیند تکاملی و جمعی است که در طی زمان به تکامل می‌رسد.

۵. دیالکتیک و تضادها

تفاوت‌های عمده دیگری در مفهوم دیالکتیک این دو فیلسوف وجود دارد. کانت از دیالکتیک به‌عنوان نوعی مغالطه عقل یاد می‌کند که عقل زمانی که سعی می‌کند از حدود تجربه تجاوز کند، به‌سوی آن کشیده می‌شود. او از دیالکتیک به‌عنوان نقد محدودیت‌های عقل نام می‌برد. اما برای هگل، دیالکتیک خود جوهر تفکر و آگاهی است؛ فرآیندی است که به‌واسطه آن تضادها به وحدت و آشتی می‌رسند و شناخت به سطح بالاتری منتقل می‌شود.

۶. نتیجه‌گیری

در نتیجه، کانت و هگل هر دو تلاش دارند تا مبنای جدیدی برای شناخت و آگاهی بشری ارائه دهند، اما از مسیرهای بسیار متفاوتی عبور می‌کنند. کانت با تأکید بر محدودیت‌های عقل بشری و ارائه یک چهارچوب صوری برای شناخت پدیده‌ها، دیدگاهی انتقادی و محدودکننده ارائه می‌دهد. در مقابل، هگل با ارائه یک سیستم دیالکتیکی و تاریخ‌مند، سعی در گسترش افق‌های شناخت و دست‌یابی به شناخت کامل و مطلق از جهان دارد.


#فلسفه
#کانت
#هگل
#ایدئالیسم
#بررسی_تطبیقی

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

12 Oct, 13:59


🧩 «اگر بخشی از شهروندان کشوری از قدرتی بیگانه یاری بطلبند، این امر دلیل بدی نظام سیاسی آن کشور است و حاکی از این است که در آنجا نهادی وجود ندارد تا شهروندان از طریق آن بتوانند بدون دستیازی به زور خشم خود را تسکین بخشند. برای این­که چنین امری پیش نیاید مردم باید بتوانند در صورت لزوم به دادگاهی متشکل از دادرسان متعدد که در جامعه دارای حیثیت و اعتبارند، شکایت ببرند. به سبب وجود چنین نهادی بود که در روم با وجود کشمکش­‌های فراوان میان مردم و سنا، نه مردم و نه سنا و نه شهروندی واحد هرگز بدین فکر نیفتادند که از قدرتی بیگانه استمداد کنند. همه­‌ی اینان وسایل لازم را در شهر خود داشتند و نیازی نمی­دیدند که به بیگانه روی آورند.»

#نیکولو_ماکیاوللی
📖 گفتارها
📝 ترجمه: #محمدحسن_لطفی
📄 ص ۶۰

🔊 دسترسی به نسخه صوتی کتاب گفتارها

📑 دسترسی به نسخه پی‌دی‌اف کتاب گفتارها


#فلسفه_سیاسی
#تاریخ

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

11 Oct, 23:29


🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎 pinned «🏛 یادگیری زبان لاتین به صورت رایگان https://learnlatin.online/»

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

11 Oct, 23:29


🏛 یادگیری زبان لاتین به صورت رایگان

https://learnlatin.online/

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

11 Oct, 19:02


آرگوناتیکا (Argonautica)، اثر آپولونیوس رودسی، یکی از برجسته‌ترین حماسه‌های یونان باستان است که به ماجراجویی‌های یاسون و گروه آرگوناتها در جستجوی پشم زرین می‌پردازد. این اثر که در چهار کتاب به نظم درآمده، در دوره هلنیستی (حدود سه سده پیش از میلاد) نوشته شده و نمونه‌ای از تلفیق سبک‌های حماسی پیشین، به‌ویژه آثار هومر، با سبک نوینی است که در دوران هلنیستی پدید آمده بود.

محتوای کتاب:

داستان آرگوناتیکا روایتگر تلاش یاسون برای به‌دست آوردن پشم زرین در سرزمینی دوردست، کولخیس، است. او به‌عنوان رهبر آرگوناتها، گروهی از قهرمانان اسطوره‌ای را گرد هم می‌آورد و با کشتی معروف به آرگو به سفری پرماجرا می‌رود. مهم‌ترین چالش‌های آنها شامل عبور از سرزمین‌های خطرناک، مواجهه با موجودات افسانه‌ای، و سرانجام، مواجهه با شاه آئیتس در کولخیس است. عشق میان یاسون و مدئا، دختر آئیتس، نقش کلیدی در داستان دارد و یکی از نقاط برجسته عاطفی این حماسه است.

اهمیت ادبی:

آرگوناتیکا از لحاظ ادبی اثری مهم است، زیرا آپولونیوس رودسی موفق به پیوند دو سنت متفاوت در ادبیات حماسی یونان شده است: از یک سو، سنت هومری با توصیف ماجراجویی‌های حماسی و نبردهای بزرگ؛ و از سوی دیگر، سنت نوین‌تر ادبیات دوره هلنیستی که بر احساسات و انگیزه‌های شخصیت‌ها تمرکز دارد. این اثر از سبک شاعرانه و تکنیک‌های زبانی هومر بهره‌برده، اما در عین حال به جنبه‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها و پیچیدگی‌های روابط انسانی توجه بیشتری دارد.

تأثیرات بر روم باستان:

آرگوناتیکا به شدت بر ادبیات و فرهنگ روم باستان تأثیر گذاشت. یکی از بارزترین آثار این تأثیر را می‌توان در شعر حماسی انه‌اید اثر ویرژیل دید. داستان جستجوی پشم زرین و سفر قهرمانان در آرگوناتیکا، الگویی برای ماجراجویی انه در انه‌اید شد. ویرژیل از برخی موتیف‌ها و مضامین این اثر استفاده کرد و از آن برای توصیف سفر قهرمانانه خود بهره برد. در واقع، یاسون و آرگوناتها به‌عنوان نمادین‌ترین قهرمانان جستجو و سفر، به الهام‌بخشی برای شخصیت‌ها و ماجراهای بعدی در ادبیات روم تبدیل شدند.

علاوه بر این، موضوع عشق میان یاسون و مدئا و جنبه‌های تراژیک آن، الهام‌بخش بسیاری از آثار نمایشی و ادبی در روم شد. داستان‌های مرتبط با مدئا و خیانت یاسون، الهام‌بخش نمایشنامه‌های رومی مانند مدئا اثر سنکا بود که بر عمق عواطف انسانی، خشونت، و انتقام تمرکز داشتند.

اهمیت فرهنگی و تاثیرات آن:

آرگوناتیکا فراتر از تأثیرات ادبی‌اش، در هنر و فرهنگ هلنیستی و رومی نیز تأثیر عمیقی داشت. صحنه‌های مختلف این داستان، به ویژه سفر آرگوناتها و نبردهای آنان، در هنرهای بصری نظیر نقاشی‌های دیواری و موزاییک‌ها تصویر شده‌اند. همچنین، ماجراجویی‌های آرگوناتها و داستان عشق و خیانت، به عنوان تم‌های محبوب در سنت‌های ادبی و هنری پسین ادامه یافت.

در نهایت، آرگوناتیکا با ارائه یک روایت جامع و پیچیده از سفر قهرمانانه، نه تنها الگویی برای آثار بعدی شد، بلکه به عنوان یک نقطه عطف در تطور حماسه‌های کلاسیک و پایه‌گذاری ادبیات دوره هلنیستی شناخته می‌شود.


🧩 نسخه انگلیسی کتاب آرگوناتیکا را می‌توانید از طریق این لینک از کتابخانه باشگاه علوم انسانی دریافت نمایید.

🎬 جهت دستیابی به فیلم جیسون و دریانوردان آرگو برگرفته از کتاب آرگوناتیکا با دوبله فارسی می‌توانید به کانال آرشیو فیلم یا یوتیوب ما مراجعه نمایید.



#اساطیر
#ادبیات
#ادبیات_غرب
#یونان_باستان
#ادبیات_حماسی
#ادببات_داستانی
#روم_باستان

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

11 Oct, 19:02


❗️اهمیت آرگوناتیکا اثر آپولونیوس رودسی

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

10 Oct, 18:07


🧩 جوردانو برونو و اندیشه رنسانس از منظر جووانی جنتیله


کتاب "جوردانو برونو و اندیشه رنسانس" (Giordano Bruno e il Pensiero del Rinascimento) نوشته‌ی جووانی جنتیله که به سال ۲۰۱۳ برای نخستین بار ترجمه انگلیسی آن توسط انتشارات نابو به شکل متن دو زبانه ایتالیایی و انگلیسی منتشر شد، یکی از آثار مهم فلسفی است که به تحلیل و تفسیر افکار و نقش جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی دوران رنسانس، می‌پردازد. این کتاب تلاش می‌کند تا جایگاه برونو را در تفکر فلسفی رنسانس و تأثیر او بر فلسفه نوین روشن کند.

موضوعات اصلی کتاب:

۱. فلسفه‌ی رنسانس: جنتیله با تمرکز بر ویژگی‌های اصلی رنسانس، به معرفی فضایی می‌پردازد که در آن برونو تفکرات خود را شکل داده است. او رنسانس را دوره‌ای می‌داند که در آن انسان‌گرایی و آزادی فکری جایگاه برجسته‌ای پیدا کرده و راه را برای متفکرانی چون برونو باز کرده است.

۲. افکار جوردانو برونو: کتاب بر روی نظام فلسفی برونو، به‌ویژه نظریات او در مورد بی‌نهایت جهان‌ها، وحدت وجود، و خدایی غیر متناهی تمرکز دارد. برونو به عنوان یکی از پیشروان اندیشه‌های ضد دگماتیک کلیسا و ترویج اندیشه‌های علمی، نقش مهمی در تغییر نگاه انسان به جهان داشت.

۳. برونو و علم جدید: جنتیله بر این باور است که برونو با تکیه بر روش‌های علمی جدید و انتقاد از روش‌های سنتی اسکولاستیک، در راه اندازی جریان‌های نوین علمی و فلسفی نقش مؤثری داشته است. او ایده‌های کوپرنیک و کپلر را به شیوه‌ای فلسفی تعبیر و گسترش داد.

۴. مسائل متافیزیکی و اخلاقی: برونو علاوه بر دیدگاه‌های علمی، به مسائل اخلاقی و متافیزیکی نیز توجه داشت. جنتیله در این کتاب نشان می‌دهد که برونو چگونه به یک نظام اخلاقی مبتنی بر آزادی فکری و شناخت بی‌پایان جهان‌ها معتقد بود.

تأثیرات و نوآوری‌های برونو:

جنتیله بر این نکته تأکید می‌کند که برونو یکی از مهم‌ترین متفکرانی است که در شکستن دگماتیک‌های فلسفی و مذهبی نقش بسزایی داشته است. اندیشه‌های او پیش‌درآمدی برای ظهور فلسفه‌ی نوین و علم مدرن به شمار می‌آید.

روش جنتیله در کتاب:

جنتیله از یک رویکرد تحلیلی و تاریخی برای بررسی افکار برونو استفاده می‌کند. او با مراجعه به آثار برونو و تحلیل دقیق نوشته‌های او، سعی در تبیین رابطه‌ی اندیشه‌های برونو با سایر فیلسوفان رنسانس دارد. همچنین، جنتیله به بررسی تأثیرات برونو بر فیلسوفان پس از رنسانس، مانند دکارت و اسپینوزا نیز می‌پردازد.

در نهایت، "جوردانو برونو و اندیشه رنسانس" اثری است که از جنبه‌های مختلف فکری و تاریخی به بررسی یکی از چهره‌های مهم دوران رنسانس پرداخته و تلاش می‌کند نقش او را در توسعه‌ی فلسفه‌ی نوین برجسته کند.



#فلسفه
#جوردانو_برونو
#رنسانس_ایتالیا
#جووانی_جنتیله

🌎📚 @sociologycenter 📚🌍

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

10 Oct, 00:18


Chapter I:
The Subjectivity Of The Real

🌍📚 باشگاه علوم انسانی 📚🌎

10 Oct, 00:18


🔊 Reviewing "The Theory of Mind as Pure Act" by Giovanni Gentile

⭐️ Dialogical podcasts in brief and simple language


#Philosophy
#Giovanni_Gentile
#Podcast

🌍Humanities & Social Sciences📚