نبض احساس 💜 @xxx405 Channel on Telegram

نبض احساس 💜

@xxx405


نبض احساس 💜 (Arabic)

نبض احساس 💜 هو قناة تيليجرام رائعة تهدف إلى مشاركة الشعور والعواطف مع المشتركين. إذا كنت تبحث عن مكان للتعبير عن مشاعرك بحرية وبدون حكم، فإن هذه القناة هي المكان المناسب لك. سواء كنت تعبر عن الفرح، الحزن، الحب، أو أي شعور آخر، ستجد في نبض احساس 💜 بيئة داعمة ومفتوحة لكل أنواع العواطف. يمكنك تبادل القصص والتجارب مع الآخرين، والاستماع إلى قصصهم أيضًا. المشاركة في هذه القناة ستمنحك فرصة للتواصل مع أشخاص جدد، ولإيجاد دعم وتشجيع من مجتمع متفهم وودود. انضم إلينا اليوم وشارك مشاعرك وأحاسيسك معنا في نبض احساس 💜!

نبض احساس 💜

19 Nov, 19:34


https://t.me/+nT0WxEyZoCgxNWI0

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:20


اخخ لباش💋🙈

@se_x60 ویـژه

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:18


اما هنوز دختر بود و مجرد یه جورایی حال کردم که من اون روزهای پر التهاب زندگیم چقدر عشق و حال کردم.

فعلا 🙋‍♀️🧛‍♀️
نوشته: شیرین

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:18


بهش گفتم بیا برو هر رشته ای دوست داری مدرک فنی حرفه ای بگیر تا بتونی یه کار خوب داشته باشی و ازدواج کنی گفت با کی؟ گفتم با هر کس که دوست داری یه روز اومد بهم گفت تعمیر لپ تاپ و کامپیوتر دوست داره بهش پول دادم و رفت دوره شو دید و به یه مغازه هم معرفیش کرده بودن برای کار کم کم حس کردم سر و گوشش می جنبه که با چک کردن موبایلش فهمیدم با فرشته دختر همسایه طبقه اولی ما دوست شده با اینکه فرشته یه سال ازش بزرگتر بود اما انتخاب خوبی بود هم خوشگل بود هم خوش هیکل به آرش گفتم نباید فرشته رو از دست بدی کاری کن بیاریش خونه و حتما کوسشو براش بخوری بذار ازت یه خاطره لذت بخش داشته باشه بعدش دیگه اون ولت نمیکنه گفتم فقط یادت باشه تو برای اون بخوری تا ارگاسم بشه کیرتو در نیاری براشا؟ بعدش خودم حسابی کیرتو برات می خورم گفت باشه یه روز بیرون بودم و داشتم واسه ناهار خرید میکردم که پیام داد خونه ای؟ گفتم نه چطور؟ گفت با فرشته داریم میایم اونجا گفتم باشه برید فقط آرش حواست باشه ها؟ خوب براش بخور گفت حله دلم می خواست برم خونه و سکس شونو ببینم دوست داشتم ببینم داداشم چطور می خواد کوس فرشته رو بخوره رفتم خونه و آروم رفتم داخل هیچ صدایی نمیومد رفتم سمت اتاق که دیدم آرش داره کوس فرشته می خوره و فرشته هم چشاشو بسته و لبشو گاز می گرفت و یه آه آرومی میگفت و سر آرش وسط پای فرشته بود هیکل خوبی داشت آرش حق داشت خیلی هیکلش سکسی بود آرش انقدر خورد که فرشته ارگاسم شد بعدش به آرش گفت بده منم کیرتو بخورم تو هم ارضا بشی که آرش بیشعور یهو کیر درازشو دراورد و فرشته گفت وای چه درازه و کیرشو توی دستش گرفته بود و سرشو می خورد آرش بهش گفت بمالمش به کوست؟ گفت باشه بمال آرش خوابوندش روی کمرش و پاهاشو جفت کرد و کیرشو لای پای فرشته می کشید آرش بدجور شهوتی شده بود این حالتشو میشناختم که یهو کیرشو کرد توی کوس فرشته و فرشته جیغ زد یاد زمانی افتادم که ناپدری دیوثم پردمو زد اما فرشته کسی پردشو زد که عاشقش بود
میگفت هیچی نیست فرشته جونم و آروم آروم توی کوس فرشته تلنبه میزد فرشته میگفت آرش تا ته نکن توش تا نصفه بسههههههههه تا نصفه که آرش تا ته کرد توی کوسش و فرشته گریه کرد آرش می بوسیدش و میگفت هیچی نیست هیچی نیست الان تموم میشه الان تموم میشه و تلمبه میزد توی کوسش و فرشته هم کلی جیغ و داد کرد تا آب آرش اومد و ریخت داخل کوس فرشته و کشید بیرون و فرشته رو بغل کرده بود و داشت کوسشو میمالید و ازش لب می گرفت میگفت از الان دیگه ماله منی عشق منی فرشته منی انقدر کوس فرشته رو مالید تا ارگاسم شد بعد دستمال آورد تمیزش کرد و خون ها رو پاک کرد و فرشته لباس پوشید و با کلی بوس و بغل از هم خداحافظی کردن از اتاق اومدم بیرون و گفتم توله بی غیرت من چرا پردشو زدی؟ مگه نگفتم فقط براش بخور؟ گفت نتوتستم اون کوسو ببینم و نکنمش رفت حمام و وقتی برگشت ناهار خوردیم و گفت تو از اولش همشو دیدی؟ گفتم آره گفت چطور بود؟ گفتم خوب بود اما از اینکه پردشو زدی خوشم نیومد گفت راستی اولین بار کی پردتو زد؟ گفتم واسه چی میپرسی؟ گفت همینجوری گفتم گوه خوردی که پرسیدی بی غیرت عوضی اومد از پشت بغلم کرد و گفت آروم باش جنده خانم و با دستاش سینه هامو گرفته بود و میمالید گفتم آرش بریم توی اتاقم بغلم کرد و رفتیم توی اتاق و افتاد روم و شروع کرد خوردن سینه هام و کوسمو میمالید شهوتیم کرده بود و می گفت کی پردتو زد شیرین جان کی پردتو زد؟ گفت محمود قورمصاق گفت بابا محمود؟ گفتم به اون حرومزاده نگو بابا یه روز که هیچ کس نبود بردم توی اتاق و پردمو زد گفت مامانت خیلی داده گشاد شده دیگه خواهان نداره اما تو میلیونی می تونیم پول در بیاریم گفت واسه همین فرار کردی؟ گفتم آره دوست نداشتم مثله مامان من بدم و اون پولاشو بذاره پای منقل می خواستم اگرم کاری می کنم پولش ماله خودم باشه نه اون مردک مفت خور دیوث گفت الان راضی هستی؟ گفتم آره هم لذتهامو بردم هم پول دارم چهار پنج ماه بعد خونمو دادم به آرش و فرشته و اونها با هم ازدواج کردن و من رفتم یه خونه دیگه اجاره کردم…
الان 5 سال از اون ماجرا میگذره و آرش و فرشته یه دختر کوچولو دارن بنام ساناز و منم دارم کارهامو میکنم تا با دوستم بریم ترکیه می خوام برم یکمم با ترکها عشق و حال کنم میگن توی سکس وحشی ان و اغلب سفیدن دوست دارم این مورد هم تجربه کنم.
گفتم قبل رفتن داستانمو بنویسم و برم شاید دیگه برنگشتم. بدرود…
من هیچ وقت نمیگم پشیمون شدم اما شاید اگر اون اتفاق نمی افتاد مسیر زندگیم متفاوت از این بود اما این مسیر هم خوب بود خیلی لذت بردم و با هر کس دوست داشتم خوابیدم و هر کاری دلم خواست کردم بی هیچ آقا بالاسری…
زمانی که در اوج جوانی بودم و فوران شهوت هر شب سوراخ کوسم پر بود امروز به یه دختری برخوردم که همسن من بود

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:18


درد تلخی که به شیرینی لذت تبدیل شد

#سکس_پولی #خاطرات_نوجوانی

17 سالم بود که از خونه بخاطر کتک های ناپدری معتادم فرار کردم و ناخواسته قدم توی راهی گذاشتم که اولش برای پول بود اما بعدش هم برای پول بود هم برای لذت خوابیدن با مردهای جورواجور برام لذت بخش بود و حس تنوع طلبیم خیلی زیاد شده بود و دوست داشتم همه جور مردی رو تجربه کنم انقدر خوب و لذت بخش سکس می کردم که همه مشتری هام حداقل دو بار باهام خوابیده بودن پولشم خوب بود و کم کم تونستم برای خودم خونه اجاره کنم و زندگی مستقلی داشته باشم 5 سالی گذشته بود که گفتم بذار یه آماری از مامانم و داداش کوچیکم آرش بگیرم که فهمیدم مامانم مرده و ناپدری معتادم بخاطر مواد آرش رو گذاشته توی یه کوره آجر پزی سرکار دوست داشتم ببینمش الان باید 16 سالش باشه بع سختی آمارشو دراوردم و رفتم دیدمش اصلا بهش نمیومد 16 سالشه انگار 25سالشه قد بلند و 4 شونه بود فکر کردم منو نمیشناسه اما شناخت کلی گریه کرد بهش گفتم که باهام بیاد و اونم قبول کرد و از اونجا فراریش دادم و آوردمش خونه خودم هر دومون خیلی خوشحال بودیم دیگه هر دوی ما از اون خونه کذایی نجات پیدا کرده بودیم اوایل متوجه نمیشد که کارم چیه اما چند باری مجبور شدم بفرستمش بیرون تا اون فرد بیاد کارشو بکنه و بره که انگار یه بار که فرستاده بودمش بیرون بعدش اومده بود و دیده بود چیکار می کنم رفتارش کلا عوض شده بود چیزی نمی خورد و بهم کم محلی می کرد و با تیکه هایی که گهگاه بهم مینداخت دیگه مطمئن شدم فهمیده چیکار می کنم یه شب رفتم حمام بعدش آرایش کردم و با یه شورت و سوتین رفتم داخل اتاقش در رو هم قفل کردم گفت شیرین چی شده؟
گفتم این سوالو من باید از تو بپرسم چه مرگته؟
رفتم کنارش روی تخت نشستم شوکه شده بود منو با شورت و سوتین میدید گفت این تیپ کارته؟
گفتم آره میدونم چی دیدی خب که چی؟
گفت تو جنده ای،یه سیلی محکم زدم توی گوشش گفتم من جندم تو هم بی غیرتی چرا وقتی دیدی یه مردی داره خواهرتو میگاد نیومدی جلو بزنی لتو پارش کنی؟ چرا ایستادی نگاه کردی؟ ها؟ بی غیرت؟ چرا ایستادی نگاه کردی؟ هیچی نمیگفت
گفتم همسن و سال های تو توی فیلم های سکسی کوس و کون دیدن اصلا زن دیدن اما من می خوام تو از الان کوس و کون ببینی و ایستادم شورت و سوتینمم درآوردم و گفتم امشب شب توعه تا می تونی خوب ببین به کوسم مات و مبهوت نگاه می کرد گفتم خوشت اومده؟ کوسمو بردم جلوی صورتش گفتم ببوسش ببوسش و بوسیدش گفتم لیسش بزن لیسش بزن سرش لای پام بود و داشت کوسمو می خورد گفتم دیگه نمی تونم بایستم بذار دراز بکشم و دراز کشیدم پامو باز کردم گفتم خوب نگاش کن زیباست؟ گفت خیلی گفتم پس این کلوچه زیبا رو تا می تونی بخورش گفتم بسه شلوارتو دربیار بده کیرتو بخورم که امشب قراره لذت بخش ترین تجربه ات رو داشته باشی کیرش دراز بود گفتم این چیه؟ چرا انقدر درازه؟ و بیشتر با دستم مالیدمش و توف مالیش کردم و گفتم حالا بکنش توی کوسم و کیرشو کرد توی کوسم و گفت اووووووف گفتم داغه؟ گفت آره گفتم توش تلمبه بزن و به آتیشش بکش و آرش توی کوسم با اون کیر درازش که تا معدم حسش می کردم تلمبه میزد و اوووف اوووف می کرد گفتم بهت حال میده؟ گفت خیلی کوست محشره گفت می خوام مثله اون مرده بکنمت و داگیم کرد و کیرشو توی کوسم کرد و تلمبه میزد گفتم همه سکس اون مرده با منو دیدی مگه نه؟ گفت آره همشو گفتم توف توی ذات بی غیرتت بکن بی غیرت من بکن بی غیرت من بکن و آبش اومد و ریخت توی کوسم افتاده بود روم گفتم آرش پاشو گفت خفه شو جنده خفه شو سکوت کردم و اون چند دقیقه روم خوابیده بود
کم کم شروع کرد با سینه هام بازی کردن و خوردنشون گفتم نوک هاشو گاز بگیر گفت تا حالا با چند نفر خوابیدی؟ گفتم نمیدونم با همه مردای شهر گفت سینه هات خیلی خوشمزن دوست دارم بخورمشون گفتم آخ جون پس بیا اینجوری بکنم خوابوندمش و نشستم روی کیرش و سینه هامم دادم بخوره و کوسمو به کیرش میمالیدم که راست کرد آروم کردمش توی کوسم و آروم آروم بالا پایین می کردم کیرش توی کوسم بود و سینه هامم توی دهنش این پوزیشنو فقط برای مردایی که ازشون خوشم میومد انجام میدادم گفتم کیرتو دوست دارم حس می کنم تا معدم میاد گفت پس تندتر بالا پایین کن گفتم نه این پوزیشن اولش باید اروم باشه بوقتش تندش میکنم که هم آب تو بیاد هم من باهاش ارگاسم بشم کم کم تندتر و تندترش کردم و خودم ارگاسم شدم اما آرش نه شروع کردم کیرشو خوردن تا آبش اومد رفتم خوابیدم بغلش گفت برو توی اتاق خودت گفتم حیوون زنها بعد سکس به بغل نیاز دارن مجبورش کردم از پشت بغلم کنه و توی بغلش خوابیدم صبح که بیدار شدم رفته بود حمام و صبحانه نان بربری و آش خریده بود اومدم بخورم گفت برو حموم بعد بیا رفتم حمام و اومدم صبحانه خوردم که واقعا لذت بخش ترین صبحانه عمرم بود و چند باری بوسیدم مطمئن شدم دیشب خیلی بهش حال داده
6 ماه گذشت که

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:17


خیلی خیلی دوستش دارم. بهش گفتم میشه بیشتر از رابطتون توضیح بدی گفت خوشت اومد گفتم رابطه داشتم با سحر گفتم آره.
سحر : پیش هم که می خوابیدیم من هی بهش دست میزدم . اونم وقت هایی که حواسم نبود شلوارم رو میکشید پایین . این اواخر که دیگه حمامم دونفره میریم کلی هم با هم شوخی میکنیم و می‌خندیم .
من : دلم خواست ‌.
ساعت ۲ نصف شب بود دیگه سارا شب بخیر گفت و چشماش رو بست تا بخوابه .
ولی فکر من درگیر کونش بود که الان از رو شلوارک رو به من هست و از همیشه بهم نزدیک تر هست .
خیلی حشری بودم . یا باید جق میزدم یا باید سارا رو میکردم .
خلاصه از پشت که خوابیده بود قبلش کردم و خوابم برد . صبح که بیدار شدم دیدم آروم که من بیدار نشم داره حوله رو بر میداره که بره حمام . من کاملا زیر چشمی و نامحسوس داشتم نگاش میکردم که دیدم ی دامن خیلی کوتاه با یه حلقه ای برداشته داره می‌ره . رفتم تو حمام در رو بست . من سریع بلند شدم پریدم از اتاق بیرون . دیدم جلو ی حمام شورتش از دستش افتاده سریع برش داشتم .
ربع ساعت بعد …
سارا : یاسین بیداری ؟
من : آره . چیزی میخوای ؟
سارا : نه
ی دفعه صدای زنگ در اومد .
سحر بود .
بعد از سلام و احوالپرسی گفت سارا کجاست ؟ گفتم حمامه. گفت ٱه ٱه .
تو چجوری طاقت آوردی اینجا نشستی . پاشد رفت که بره سمت حمام که بهش گفتم سارا شورتش رو یادش رفته ببره ولش کن بیاد بیرون . فقط ی دامن کوتاه با خودش برده .
گفت : خبب براش دارم بذار بیاد بیرون . سارا اومد بیرون
وای هیچی زیر دامنش نبود .
بعد سلام و احوالپرسی با سحر رفت داخل آشپزخانه سحر پشت سرش رفت تو . منم داشتم نگاشون میکردم
سحر دامن سارا رو داد بالا .
واااااای اولین باری بود که کونش رو لخت میدیدم . ی بشکون از کونش گرفت و گفت : اووف چه کونی . من بعد صبحانه بازی جرات حقیقت سکسی راه انداختم .
مجازاتش این بود که هر بار باید ی تیکه از لباست رو می کند .
اولین نفر من بودم .
مجبور شدم پیراهن و شلوارم رو در بیارم .
بعدش سحر بود اونم لباسش و شلوارش رو در آورد .
اما سارا …
ادامه داستان رو اگه دوست داشتید میذارم.
بچه ها نیمی از داستان تخیل خودم بود . اما بقیه داستان عین واقعیت بود .(در داستان بعد سکس زیاد داریم کارای سکسی هم زیاد داریم )
نوشته: یاسین

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:17


یشه باهم هستند .
مغازه اون طرفی مغازه دوستم بود و رفتم پیشش و داستان رو براش گفتم . گفتم به نظرت چیکار کنم دارم دیوونه میشم. اونم گفت نمی‌دونم . ولی دختر خیلی خوبیه درسته یکم بی ادب و سکسی هست ولی خب دختر بدی نیست . از داخل مغازه علی صدای خنده هاشون میومد . به سختی میشه دیدشون زد .
داشتیم با علی حرف می‌زدیم که ی دفعه سارا اومد تو و گفت : سلام ببخشید آقا علی من قفل دخلم خراب شده میتونید ی نگاهی بهش بندازید. گفت راستش من از این قفل ها سر در نمیارم ولی دوستم یاسین ( من ) بلده . من بلند شدم و ی لایک با دستم به علی نشون دادم و رفتم تو مغازه سارا . مشغول درست کردن قفل شدم . چون طول کشید سارا رفت اون طرف تر و مشغول حرف زدن با سحر شد . بعد از چند دقیقه سارا خندید و ی بشکون از ممه های سکسی سحر گرفت و سحر آروم گفت نکن زشته . سارا گفت اون اصلا حواسش به ما نیست . ولی نمی‌دونست که من همه ی حواسم به اوناست . من وانمود کردم که چیزی گم کردم و خم شدم زیر میز . سارا گفت : چیزی گم کردید ؟
گفتم آره خودکارم از تو جیبم افتاد. اونم خم شد و شروع کرد به کشتن من به عمد چند بار دستم رو زدم به دستش و بعد بلند شدم گفتم ولش کنید . ی دونه دیگه میخرم . همون موقع سحر ی سیلی محکم و آبدار زد به کون سارا ،
سارا آی بلندی کشید و اومد بلند بشه که ی دفعه سرش خورد زیر میز . من و سحر خم شدیم پیشش گفت : خدا لعنتت کنه سحر.
سحر زیر بغلش رو گرفت و بلندش کرد و گفت می‌خوای ببرمت بیمارستان. گفت نه
من دیدم چیزیش نشده ولی الکی گفتم ضربه به سرتون خورده خطرناک هست بریم بیمارستان ی عکسی ، چیزی از سرطان بگیریم . بعد از کلی اسرار قبول کرد و من سریع رفتم پیش علی و گفتم سوییچ موتورت رو بده کار دارم .
سوییچ رو گرفتم و سریع رفتم پیش سارا و سحر گفتم بریم . سحر گفت ماشین کجاست ؟ ی لحظه حواسم نبود و میخواستم سوتی بدم که ماشینم اونجاست . سریع به خودم اومدم گفتم ماشین چیه بیاید با موتور بریم . سحر یکم فکر کرد گفت خطرناک هست.
سارا : با ماشین من بریم .
من هنگ کردم و گفتم نه نه با ماشین طول می‌کشه دو این ترافیک بیاید سریع با موتور میریم . گفت باشه و اومدن سوار بشن که من گفتم سارا خانم بشینه پشت من شما هم بشینید پشتش که حواستون بهش باشه .
سوار شدیم من عمدا جا ندادم که مجبور بشیم بچپیم تو هم من سوار شدم پشت سرم هم سارا سوار شد و بعد سحر یکم سارا رو هل داد تو من و خودش رو جا کرد .
وای کص سارا چسبیده بود بهم چه حالی میداد …
رسیدیم بیمارستان سارا از سرش عکس گرفت و در همین حین من به سحر گفتم که عاشق سارا شدم و شماره سارا و خودش رو هم گرفتم .
دکتر گفت که سارا هیچیش نشده و حالش خوبه .
بعد از چند روز به سحر پیام دادم و گفتم به سارا قضیه رو گفتی ؟ گفت آره تقریباً.
و بعد از اون چند باری سارا رو دیدم و با هم بیشتر آشنا شدیم و هنوز وارد سکس و اینا نشده بودیم . پدر و مادرش که اصلا ایران نبودند و با اقوامشم رابطه ای نداشت . بعد از چند روز از این حرفا رفتم مغازه سارا دیدم تنها هست . بهش گفتم سحر کجاست ؟ گفت رفته ناهار بگیره . بعدش ی زنگ سحر زدو گفت که برای منم بگیره .
خب بریم سراغ گفت و گوی من و سارا …
سارا: یاسین بیا برو اون پشت چون تقریبا همه مشتری ها جز تو زن هستند . بیا برو بشین اوجا که کسی نبینتد معذب بشه . گفتم باشه
ظهر بود . به خاطر همین خیلی خلوت بود ‌. سارا داشت لباس زیر ها رو می چید تو قفسه . که من بلند شدم و آروم رفتم پیشش .ی شلوار خیلی تنگ پاش بود و یه لباس چسبون که ممه هاش تو چش بود . رفتم ی سیلی زدم به باسنش ی نگاهیم کرد گفت خودت شوخی رو با من شروع کردی . حالا دارم برات .بعد از یک ساعت غذا خوردیم و نوشته بودیم تو مغازه که سارا گفت تو قدت بلندتر هست بیا این لباس ها رو بچینم تو قفسه بالا . من شروع کردم به چیدن لباس ها که یه دفعه دیدم سارا پا شد کیرم و گرفت و یکم فشار داد .
من : آیی نکن دیوونه
سحر میخندید و می‌گفت نباید سر شوخی رو با این باز میکردی .
من با ابرو اشاره کردم به سحر که یعنی جلوی اون این کار رو نکنه زشته .
بعد سارا گفت این خودش همه این بلاها سرش اومد و بعدشم سحر از خوده .
یک هفته تمام من و سارا و سحر با هم بودیم .
خیلی به هممون خوش می‌گذشت .
ولی هنوز با هم سکس نکرده بودیم .
ی شب من به سارا گفتم من امشب میام خونه شما بخوابم تنهایی خوابم نمیبره . خیلی بهت وابسته شدم . گفت باشه . شب شد رفتیم بخوابیم . من سریع رفتم رو تخت دو تا بالش گذاشتم که پیش هم بخوابیم . اومد گفت اوه میخوای بقا دست من هم بخوابی .
رفتیم دراز کشیدیم و شروع کردیم صحبت کردن بعد از چند دقیقه من ازش پرسیدم تا حالا با کسی تو رابطه بودی گفت نه . گفتم با سحر چی ؟ با هم کاری نکردین ؟
گفت چرا ولی اون از خواهرمم بهم نزدیک تر هست و

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:17


من و سارا و سحر

#مغازه #دوست_دختر

سلام به همه دوستان
بدون مقدمه و طفره میرم سر اصل مطلب…
(فقط این رو بدونید که الان سارا زنم هست )
سارا داخل یکی از پاساژ های تهران مغازه داشت . داخل مغازه لباس زیر زنانه می‌فروخت . منم ی مغازه اون سر تهران داشتم . یک روز وارد پاساژ شدم و سارا رو دیدم تو نگاه اول عاشقش شدم .ممه های ۸۵ که از زیر مانتو دلبری میکرد و کون گندش هم از زیر شلوار آدم رو می‌کشت .
من رفتم تا ته پاساژ و کارم رو انجام دادم و برگشتم .
دیدم سارا خانم مغازه رو باز کرده و رفته داخل .
با خودم گفتم کاش میشد برم ازش خرید کنم .
ولی نمیشد چون داخل مغازه فقط خانم ها میرفتن .
این سارا خانم خیلی سکسی بود . هم بدنش هم حرف زدنش . بعد از ده دقیقه دیدم ی دختری رفت تو مغازه
اون دختره دوستش بود . من تا حد امکان خودم رو نزدیک مغازه کرده بودم . دوستش اومده بود شورت بخره . سارا به شوخی بهش گفت بیا این پشت بکن پات شورت رو تنت ببینم و بعد جفتشون خندیدن . سارا از پشت میز اومد پیش دوستش و ی سیلی زد به باسن دوستش و اومد بیرون . رفت تو مغازه ی روبه رو ای و پنج دقیقه بعد اومد بیرون و برگشت داخل مغازه خودش . وقتی وارد شد ، دوستش از از اون پشت اومد بیرون و سارا بهش گفت پرو کردی ؟ سحر ( دوستش ) گفت : آره کوچیک بود . سارا با خنده جواب دادم خب معلومه که کوچیکه . اون کون گنده تو مگه تو شورت هم جا میشه ؟
سحر خندید و گفت نه مال تو جا میشه .
و جفتشون خندیدن.
بعد ی نیم ساعتی حرف زدن و خنده و شوخی سحر از مغازه اومد بیرون و رفت . من بدبخت هم تو پاساژ نشسته بودم . از همه کارام عقب افتاده بودم . ولی نمی‌تونستم چشم از سارا بردارم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم . پاشدم که برم داخل مغازه .
وارد مغازه شدم دیدم سارا خم شده و داره لباس زیر ها رو میچینه .
سارا متوجه ورود من نشد و منم ۳۰ ثانیه تونستم از کونش لذت ببرم . ی لحظه چرخید و ی جیغ کوتاه کشید جوری که هم من ترسیدم و هم اون چند ثانیه بعد گفت بفرمایید
من گفتم ببخشید ترسوندمتون گفت عیبی نداره . چیزی میخواستید ؟ گفتم ی شورت میخواستم.
سارا با یه نیمچه لبخند جواب داد شما شورت زنونه میپوشید ؟ من ی لبخند زدم گفتم نه .
گفت پس چی ؟ گفتم إمم برای کسی می‌خوام .
گفت خب … چه سایزی بدم خدمتتون ؟ گفتم نمی‌دونم
سارا : خب الان من چه سایزی بدم خدمتتون ؟
اومدم جواب بدم که یه دفعه دیدم سحر اومد داخل مغازه و من و که دید یکم جا خورد . چون همه چی تو مغازه زنونه هست و چیزی بدرد من نمیخوره . سلام کرد و رفت پشت میز پیش سارا . سارا دوباره برگشت رو به من و گفت نگفتید چه سایزی بدم خدمتتون .
من داشتم فکر میکردم که سارا اشاره سحر کرد و گفت سایز این خوبه من ی سرکی کشیدم و ی نگاه به کون سحر کردم و گفتم عالییه همین سایزی بدید . سحر ی نگاهی به سارا کرد و جفتشون ی لبخندی زدن و سارا بعم ی شورت سایز سحر نشون داد گفت این خوبه ؟ گفتم آره عالییه .
گذاشت تو پلاستیک و گفت همین چیزی دیگه ای نمیخواستید ؟ گفتم اگه میشه ی دونه سوتین قرمز هم بدید ی نیمچه لبخندی زد و گفت قرمز تموم کردیم .
گفتم خب ی رنگی دیگه بدید .
سارا از پشت میز اومد بیرون و خم شد تا ی دون سوتین برداره . منم تا سارا خم شد زل زدم به کونش و لبم رو گاز گرفتم . اصلا یادم نبود که سحر اونجا هست و دستم رو تا نزدیکی کونش بردم . همون لحظه سارا بلند شد و گفت این خوبه ؟ من سریع دستم رو کشیدم و گفتم إم یکم کوچیکه .
ی پوزخند زد و گفت خب چه سایزی میخواید ؟ من یکم فکر کردم و ی دفعه خود سارا اشاره به سحر کرد و گفت اندازه این خوبه ؟ من ی لبخند زدم و گفتم ی چیزی بین این و خودتون . ی نفس عمیق کشید و سرش رو تموم داد و دوباره خم شد من سریع ی نگاه به سحر کردم دیدم سرش تو گوشی هست و سریع زل زدم به کونش . کیرم کامل شق شده بود. خلیج حشری شده بودم . دوست داشتم
همون وسط مغازه شلوارش رو در بیارم و کیرم رو تا ته بکنم توش . ولی حیف که نمیشد . همینجور که مات کونش بودم بلند شد و گفت فکر کنم این خوب باشه ؟ من گفتم عالیه .
شورت و سوتین رو تو پلاستیک گذاشت و حساب کردم و اومدم بیرون . مستقیم رفتم خونه شورت و سوتین رو گذاشتم تو کمد و بعد رفتم که بخوابم ولی فکر سارا نمی‌ذاشت خیلی سعی کردم که بخوابم و جق نزنم ولی نتونستم با خودم گفتم این آخرین باریه که جق میزنم از فردا کیرم رو تا ته میکنم تو سارا . بعد رو سارا ی جق زدم و خوابم برد .
صبح ساعت ۱۱ بیدار شدم . یادم رفته بود ساعت بذارم و خواب مونده بودم ‌. ( چون دو تا مغازه داشتم و یکیش اجاره بود از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتم و می‌تونستم سرکار نرم ) بلند شدم و آماده شدم که برم سراغ سارا ی تیپ خوشگل زدم و ی کلی عطر زدم به خودم و رفتم پاساژ وارد شدم دیدم سارا و دوستش نشستن تو مغازه از اونجا فهمیدم که سحر دوست صمیمیش هست و هم

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:16


دختر ۴۰ ساله همسایه

#دختر_همسایه

توی ساختمون با همسایه پایینی ارتباط زیادی داشتم، پدر و مادر و ی دختر ۴۰ ساله مجرد ، دختر معمولی و ریزه بود چند باری هم از پدرش پرسیده بودم ک چطور شوهرش ندادی و اون از جواب طفره میرفت، ی پسر خارج داشت و قرار بود برای دیدار و وقت سفارت جهت اقامت پدر و مادر همگی ۱۵ روزه برن ترکیه، قرار شد کلید واحد دست من باشه ک سرکشی کنم، این وسطا فهمیدم ک دختر بعداز ۵ روز چون مرخصی نداره بر میگرده و اونا ۱۰ روز دیگه برای ادامه ی کارای ویزا میمونن،اونا رفتن و روز اول رفتم خونه سرکشی، ۲ساعتی خونه رو شخم زدم، لباس زیرای آندیا رو میمالیدم، بو میکردم ستهای شورت و کرست قشنگی داشت، بفکرم اومد توی اتاقش دوربین کار بذارم، ی دوربین وای فای ۲تومن آب خورد، وصلش کردم و شب پنجم اومد، کلید داشت، رصدش نکردم، صبح داشت سرکار میرفت احوال پرسی کردم و عصر ساعت ۶ منتظر اومدنش، چندبار دوربین رو چک کردم، بلاخره اومد، توی اتاق دوربین روبروی تختش بود، لباساشو در آورد بره حموم، محشر بود چقدر سفید بود، اصلا بهش نمیخورد همچنین سینه های درشتی داشته باشه، رفت دوش گرفت و برگشت، خودشو خشک میکرد ومن دید میزدم، واقعا کف کرده بودم و راست. چندباری تا شب رصدش کردم و همه چی عادی بود، ساعت ۱۱نشده بود ک احساس کردم باکسی حرف میزنه، رفتم توی برنامه، چون توی حال بودن چیزی معلوم نبود ، رصدم جواب دادو دیدم بله یه آقا پسره پیششه! نیم ساعتی گذشت لب به لب اومدن توی اتاق و شروع کردن به حال و حول، پسره جوانتر و اینکاره نبود، البته فهمیدم ک آندیا جون هم دختر نیست، ۵ دقیقه ای کار رو تموم کردن و خواب، چشمم روشن، بابد مچش رو میگرفتم، صبح گوش به در چشم ب هساعت، رفتم سر پله ها نشستم، با موبایل روشن، طرف که فکرشم نمیکرد، شکار دوربین شد، خودشونو باخته بودن، سریع سوار آسانسور شدن و رفتن، عصر جلوی در واحد یقه ش کردم و پرسیدم، کی بودن آقا؟ پررو گفت به شما مربوط نیست، گفتم به بابات که هست، میدونه زیر خواب آقایی؟رنگ به رنگ شدو گفت خجالت بکش، عکسی از زیر طرف بود رو نشونش دارم، وا رفت. گفتم برو تو، باهم رفتیم توی واحد و صریح گفتم اگر میخوای که ساکت باشم منم هستم، اولش عصبانی شد و گفت فکر کردی من خرابم؟ گفتم چه حرفیه، میگم حیف نشی و … بالاخره مخشو زدم به مصیبت، فی المجلس چندتا لبم با اکراه داد و گفتم فردا عصر از دلت در میارم، زن و بچه رو بردم خونه ی مادر زن و عصر حموم رفته و اسپری زده و ویاگرا خورده توی واحدشون منتظر، اومد بالاخره، چندتا لب و رفت حموم، بیرون اومد با خجالت و سرد، آوردمش توی تخت، واقعا سفید بود، تموم رگ هاش رو میدیدی، عالی، چشماشو بسته بود، برام فرقی نمیکرد، لمسش کردم و بوسیدمش، درازش کردم و از زیر گلوش با نوک زبونم لیسش زدم، دور سینه هاش بودم احساس کردم شل شده، ادامه دادم راه ب لای پاش نمیداد ولی موفق شدم و زبون رو که روی چوچولش کشیدم دستاش رفت توی موهام، تموم بود، رفتم لای لنگاشو حسابی کوس سفیدش رو خوردم، منو کشید رو خودش و حالا اون لب میگرفت. گرم شده بود، شورتم رو کشیدم پایین و کیرم رو هدایت کردم لای چاک کوسش، پر از آب اونو آب دهن من بود، به ۳ حرکت تا خایه کردم توش و تلمبه زدم، چهره ش دیدن داشت، لباشو گاز میگرفت و بازوهامو چنگ مینداخت، گفتم میخوای کیرمو ببینی، با سر تایید داد و کشیدم بیرون و گذاشتم روی شکمش، کیر خیس و سیاه ، گفت چطوری اینو کردی توش؟ گفتم اینطوری و دوباره کردم و تلبمه زدم، گفت بسه، گفتم حالا اولشه، دمرش کردم و ازپشت کردمش، واقعا منتظره بی نظر کون و گودی کمرش دیدنی بود و آبمو آورد، گذاشتم لای چاک کونش و خالیش کردم، بی‌حال خوابیدیم بغل هم، ۱۲سال اختلاف سن داشتیم، گفت فکرشم نمیکردم اینقدر بکن باشی، خودمو علاف اون پسره کرده بودم، نکرده شل شده بود، بنده خدا نمیدونست که سفتی کیر و تلبمه ها بخاطر دوپینگه، گفتم پس جایزه تو بگیر، لنگاشو دادم بالا و دوباره کردن رو شروع کردم.
نوشته: مهدی

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:16


لی لامصب تا توش نره و یه دل سیر نکنم آبم نمیاد تو همین حرفا بودیم که بهم گفت تو لاشی و منو آوردی بکنی و اینا که دم گوشش گفتم چون از اذیت های شوهرت گفتی من حرصم گرفته من اصلا دختر باز نیستم و زیاد دنبال این کارا نیستم واقعا ولی باید زن شوهر تورو بگام و همزمان کیرمو تو کسش فشار دادم و از همون عقب کردم توش با این جمله و فشار کیرم یه آهی کشید و همزمان که درد میکشید تو ابرا بود و حال میکرد بعد چند دقیقه ای که تو کسش عقب جلو کردم و یکم به خودش اومد هی اسرار و التماس که در بیار آبتو نریزی توش بچه دار نشم تو این شرایت و منم کیرمو در اوردم و دوباره گذاشتم لای چاک کونش و با ولع بیشتر و از روی نا چاری جلو عقب کردن و فحش زن دادن به شوهر کسکشش که آبم بیاد و بعد چند دقیقه اومد خودمون و تمیز کردیم دیگه مونده بود با وایتکس بشورم کیرمو و اون کاملا تو شوک بود از حشریت و ولع و کیر من که بعد ارضا هنوز مثل کیر خر گنده بود چون داشت دیر میشد سریتع رفتیم سمت محل کار من چون اونم همونجا کار داشت قبل خدافظی کردن هی میگفت تو ول میکنی من و دیگه پیدات نمیشه منم بهش اطمینان دادم تا یه کس و کون حسابی ازش نکنم ولش نمیکنم معلوم بود میخواد وابسته بشه براش یه کادوی کوچیک هم گرفتم و خدافظی کردیم
تو داستان بعدی اتفاق خیلی خفن تری میفته خوب لایک کنید مینویسم
نوشته: شاه ممد

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:16


تو تله افتاد

#دوست_دختر #زن_شوهردار

یه روز گرم تابستونی سرکار مشغول بودم که خانمی مراجعه کرد تو نگاه اول چیز بدی نبود کاملا معمولی قد متوسط اندام نسبتا خوب که از روی لباس میشه متوجه شد و مشخص بود که کاملا مستاصل هست و از روند کار سر در نمی آورد طبق معمول رو حساب انسانیت شروع کردم به راهنماییش ولی کاملا گیج بود و انگار کاری از دستش بر نمیومد میخواستم بیخیالش بشم اما حس خوبی ازش گرفته بودم تو همون نیم ساعت برای همین دنبال خودم بردمش و تا حدود زیادی کارش رو راه انداختم و خودش پیشنهاد داد شمارمو بگیره ولی بهش ندادم و در عوض با اصرار شماره خودشو بهم داد و رفت چند دقیقه ای دوام آوردم و بعدش بهش زنگ زدم که شمارمو داشته باشه چون بخاطر یه سری مسائل دستم یه مدت از گوشت دور بود رفتم تو فاز کردن این کیس جدید…
خلاصه متوجه شدم که از شهر اطراف ماست یه سالیه با شوهرش قهره و جدا زندگی میکنه و در حال طلاقه یکی دو ماهی گذشت بدون اینکه تماسی داشته باشم تا یروز اتفاقی زنگ زدم و گفت که اومده تهران من سرکار بودم با این وجود بهش پیشنهاد دادم بریم بیرون وقتی قبول کرد دل تو دلم نبود و فقط نقشه کردنشو میکشیدم و اون اضطرابی که خودتون میدونید انگار تو دل آدم رخت میشورن سر کار و تا دو ساعت میتونستم بپیچونم ماشین رفیقمو قرض گرفتم و رفتم دنبالش تو راه سر صحبت و باز کردم و خیلی سوسکی پرسیدم بریم خونه???یهو جا خورد منم سریع بهونه یهودی تراشیدم که بیرون گرمه و میبیننمون و اینا که با خنده قبول کرد و از استرس منم کم شد چون ته خندش میدونست قراره بکنمش انگار و این بهم اطمینان خاطر بیشتری داد رفتیم خونه و اون از خستگی نشست لبه تخت یه نفره ای که تو حال بود یکم مشت مالش دادم و صحبت های کسشر و بی ربط میکردیم که کم کم شروع کردم حالت خوابوندنش رو تخت و دستم و میرسوندم تا زیر سینه هاش قبلا که کنار هم یکم راه میرفتیم متوجه درشت بودن سینه هاش شده بودم چون یکم تم از عمد تو راه رفتن بهم مالونده بود ولی احتمال می دادم سوتین اسفنجی بسته باشه برای اینکه مطمئن بشم با پررویی پرسیدم ممه هات واقعیه یا اسفنجی و همزمان مستقیم جفتشونو گرفتم تو مشتم که دیدم وای خدا همش مست یه لحظه اشک شوق تو چشمام جمع شد و اونم که مشت و مال من حسابی حال داده بود بهش هیچی نگفت و خوشش اومده بود کم کم دستمو به رونش رسوندم و از رو لباس میمالوندم که بهم گفت اوردی اینجا چیکار کنیم منم گفتم اوردم بکنمت چیه فکر کردی اومدیم صحبت کنیم? از همون روز اول که دیدمت رفتم تو کفت و حالا وقتشه…
برگشت رو شکمش خوابید و یه پیچی به خودش داد منم همزمان داشتم ماساژ میدادم که دستمو انداختم دور کمر شلوارش دستشو گذاشت روش و گفت پریودم نکن انگار دنیا رو سرم آوار شد گفتم ببین وقتم کمه باید برگردم سرکار تا اینجا اومدیم حالم خیلی خرابه یه حالی بده زود بریم واقعا هم حشرم آمپر چسبونده بود پرسید چیکار کنم گفتم لباسات و در بیار بقیش با من چندباری اومد نه بیاره و بهونه که با اسرار و اینکه وقتمون کمه راضی شد وقتی مانتو و سوتینش و در اورد محو ممه هاش شدم دوتا ممه سایز بزرگ خوش فرم رو یه بدن سکسی با نوک های صورتی تا چشمم افتاد گفتم کسکش کستم مثل ممه ات صورتی باشه دیگه ولت نمیکنم خندید و خ_واست بخوابه که گفتم شلوارتم در بیار و با زور و اسرار در اورد شورت و نوار بهداشتیش موند و از شانس عن من واقعا پریود بود ولی منکه دیگه این چیزا حالیم نبود خودمم تو یه چشم بهم زدن جلو چشماش لخت شدم و اون با لذت بهم نگاه میکرد کیرمو گرفتم دستم و بهش گفتم بخور گرفت دستش و یکم مالید و گفت نه من که دیگه مخم نمیکشید گفتم نه و کیر خر کسکش من اوردم بکنمت یا تو منو اوردی بکنی انقد ادا میای با اکراه خم شد سرشو نزدیک کرد یکم خورد و گفت آبت اومد و ایش و گفتم اون آب نیست ترشحه تو عمرت کیر ندیدی? اون شوهر کسکشت کیر نداشته بدونی چجوریه من تا توش نکنم که آبم نمیاد اینو که گفتم یه وایی کشید و فهمید کار بیخ داره یکم دیگه با بدختی کردم دهنش که اصلا حال نمیداد نمیتونست خوب ساک بزنه منم تا کیرم درست حسابی خورده نشه موتورم داغ نمیشه به هر حال گرفتمش و به شکم خابوندمش رو تخت و رفتم پشت کون سفیدش واقعا خوش فرم و سوراخ صورتی و صاف و صوف بود یکم کونشو مالوندم و به بخت بدم لعنت فرستادم از پریودیش کیرمو گرفتم دستمو تنظیم کردم رو چاک کونش و بالا پایین کردن تا زیر کسش که پشت نوار بهداشتی قایم شده بود و از منظره کونش لذت میبردم ولی پریودیش ته دلم و میزد یکم که کار رون شد با شکم خوابیدم روش و دم گوشش زمزمه های سکسی میکردم بلکه یه ته کونی بهمون بده ولی میگفت کلا سوراخاش چه جلو چه عقب تنگه و چون یکی دوساله سکس نداشته خیلی اذیت میشه و نمیتونه و از این کسشرا منم که مدام کیرمو عقب جلو میکردم و میمالوندم به کس و کونش و دیونه میشدم و

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:16


ی رو میکنم. یه لبخندی کرد . گفتم میزاری؟ گفت حالا شب شه. عموم رفت. گفتم زن عمو الان وقتشه گفت چی. گفتم خودم اون روز شنیدم که 7 سال هست تجربه نکردی. گفت اره. گفتم الان وقتشه. بغلش کردم و لبم رفت تو لبش. هنوز حتی روسری هم سرش بود.خیلی حشری بود کلی از روی لباس مالیدمش. ممه هاش عین بالش بود.یواش گفت امیر بریم رو تخت. همین جوری که بغلم بود بردمش رو تخت لختش کردم. کامل. بدنی که دیدم هیچ پورن استاری که فک کنید نداشت. البته فقط کصش موداشت. کصم داغ داغ بود. گفت برام بلیس.گفتم یکتا بدم میاد پر مویه. گفت ببخشید خیلی وقته کسی باهاش کار نداره.گفت در بیار بزار تو دهن. منم لخت شدم و کیرم و کردم تو دهنشو یه جوری برام میخورد که اگه اسپری نمی زدم آبم دو بار اومده. داد زد گفت منو بکن دیگه طاقت ندارم. میخواستم کاندوم بزارم گفت نه میخوام توم خالی کنی. گفتم اخه… داد زد گفت توم خالی کن. اینقدر حشری بود اصلا حالش خوب نبود. یکم کرم زدم و یواش کردم تو کصش(اون رو تخت دراز بود من ایستاده) کردم توش کلی داد زد گفت بکن بکن جندتو بکن. منم تند تر کردم تلمبه هامو. فقط داد میزد میگفت بکن بکم. تقریبا 7 دقیقه تو این پوزیشن بودم که بدنش لرزید سریع کیرمو در اوردم دستم کردم تو مالیدم تا ابش اومد. فوری از بعد شد گفت تو دراز شو میخوام کیر سواری کنم. دراز شدم. یکم برام خورد بعد رو کیرم بالا و پایین کرد. خیلی درد داشت چون کصش خیلی وقت بود استفاده شده بود.بعد کنارم دراز شد و داد زد امیر پارم کن امیررررر.منم دوباره مثل پوزیشن اولی کردمش. اسپری خیلی خوب حدود یه ساعت سکس کردیم. بعد گفتم داره ابم میاد گفت خالی کن توم. من چند تا دیگه تلمبه زدم و آبم رو توش خالی کردم و تو هموم حالت که کیرم تو کصش بودافتادم روش ممه هاشو خوردم. چه ممه های آبداری بود. درشت و سفت.گفت امیر من میخوام بازم . گفتم چشم.کیرم در اوردم و داگی کردمش.و یه دفعه ای کردم تو کونش و همه 22 سانت کیرمو توش کردم. دوباره ارضا شد. اون شب دوبار دیگه تو حموم کردمش.و ساعتای 3 بغل هم خوابیدیم.خیلی خسته بودیم. ساعت 5 یکتا بیدارم کرد گفت پاشو بیرون بخواب الان عمو میاد. رفتم بیرون خوابیدم. کلی خوابیدم. یهو بلند شدم دیدم یکتا داره واسم ساک میزنه. گفتم کو عمو. گفت حمومه. گفتم ببخشید من دیشب دست خودم نبود. گفت از امشب هر شب سکس دارم.از اون روز هفته درمیون یکتا مال منه. شب هایی که عموم نیست یجوری سامیار رو دک میکنیم و باهم سکس میکنیم. البته نه مثل شب اول یکتا قشنگ از شب بعدش کل بدنشو شیو میکنه و خیلی حرفه ای سکس میکنیم. همیشه هم دوست داره ابم رو توش بریزم چون قرص میخوره. الان بعد از کلی سکس هنوز ممه هاش منو دیوونه میکنه و بعضی وقت ها میرم یکم ممه هاشو میمالم.چون میدونم این داستان رو میخونه میگم زن عمو کس طلا یکتا جونم امیدوارم ممه هات روز به روز چاق تر بشه.
نوشته: امیر

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:16


سکس با زن عموی کاربلد

#زن_عمو

سلام به دوستان شهوانی. این اولین داستان من هست که مینویسم. امیدوارم لذت ببرید.
من امیرعلی هست 21 سالمه. دانشگاه نرفتم و بیزنس خودم رو دارم.و اما بریم سراغ خاطره.خونه ما و خونه عمو حامد م توی یک آپارتمان 6 طبقه هست. ما دوم و اونا سوم. عموم یه پسر 10 ساله و یک دختر 19 ساله که تو شهر دیگه دانشگاه میره. و اما اصل داستان زن عموی خوشگلم (یکتا جون).با عموم 10 سال اختلاف سنی داره.و 41 سالش هست. دانشگاه کامپیوتر خونده و تو خونه با سیستم کار میکنه.یه زن پخته و اجتماعی. دو تا ممه داره که ده تا کارخانه لبنیات رو سیر میکنه. درشت و خوش فرم. قد بلند باکون گنده که ارزوی هر پسری هست ولی همیشه چادر داره .شیک پوش تمام معنا هست. من از بچگی روش کراشم و با فیلم و عکس هایی که تو مهمونی ها اینا ازش میگرفتم جیغ میزدم. یعنی از هر 5 بار که میزدم 4 بارش با عکس زن عمو یکتا بود یه بارش با پورن. با این حال آرزوم شده بود بکنمش. چون عموم یه هفته در میون شیفت بود من میرفتم پیش یکتا و پسر عموم میخوابیدم. یه شب رفتم سراغ کمدش دیدم سوتینه سایز 95 میبنده.حدود 6 ماه پیش شنیدم که دارن با مامانم صحبت میکنن. البته فک میکردن من خوابم .
یکتا به مامانم گفت 7سال هست که دیگه حامد باهام کاری نداره بهش میگم مرد بیا پیشم یکم مثل دوران قدیم کار کنیم تو پیر شدی من لازم دارم و اینا. از همون روز دیگه رفت رو مخم که بهش برسم.من با زن عموم خیلی راحتم و خیلی باهاش مشورت کردم. یه برنامه ریختم یه روز که پسر عموم رفته بود مدرسه و عموم هم سرکار بود رفتم پیش یکتا. گفت چی شده این وقت روز یاد ما کردی . گفتم واقعیت یه مسئله ای برام پیش اومده باید حرف بزنیم. گفت بیا بشین. یه دامن مشکی پاش بود و سارافون با یه پیرهن و یه روسری. قشنگ ممه هاش مشخص بود.گفتم من خیلی وقت دنبال دوست دختر میگردم ولی پیدا نکردم. با خانواده که نمیشه راجب این چیز ها حرف زن ولی با شما میشه. گفت اخه تو هنوز نیاز نداری. گفتم زن عمو شما خودت 22 سالگی ازدواج کردی. یه خنده ای کرد و گفت اولا اون زمان فرق داشت بعد هم تو هنوز کامل نشدی. گفتم زن عمو دیدی که میگی کامل نشده(منظورش کیرم بود) گفت بی ادب شوخیش هم زشته. گفتم ببخشید منظوری نداشتم. گفت عیب نداره تو هم لازم داری ببین فقط توصیه من بهت اینه که اصلا سمت بازی با خودت نری. میدونی منظورم چیه که؟ گفتم آره ولی بعضی وقت ها مجبورم. گفت حالا برو الان چند تا پروژه عقب افتاده دارم. دیدم این اینجوری پا نمیده.اول عید شد. لحظه سال تحویل خانواده عموم اومدن خونه ما. وای یکتا بدون چادر اومده بود(گاهی فقط جلوی خانواده ما چادر سر نمیکنه).عجب گوشتی بود. فقط بهش خیره بودم. بعد سال تحویل همه هم دیگه اون بغل میکرد که یهو به سرم زد خودمو بندازم بغل یکتا. یه لحظه عقلم کار نکرد بغلش کردم و روبوسی و سعی کردم کامل خودم به ممه هاش بچسبونم.اونم یه بوس زورکی کرد و یواش خودشو از من جدا کرد. اون روز هم گذشت.هفته دوم عید عموم هر شب شیفت بود. سرش خیلی شلوغ بود. خانواده من تصمیم گرفتن برن شمال که من به بهونه خالی موندن خونه باهاشون نرفتم. اما سارا و سامیار (دختر عموم و پسر عموم) که نتونستن عمو رو قانع به سفر کنن با مامان و بابای من رفتن. بهترین فرصت گیرم اومده بود.5 شب پیش زن عموم میخوابیدم و این عالی بود.شب اول زن عمو منو شام دعوت کرد البته عمو هم بود.قیمه درست کرده بود. عمو ساعت 9 میخواست بره. منو صدا کرد گفت امیر علی در نبود من مرد خونه تویی و اینا گفتم خیالت راحت و بعد رفت. چند دقیقه تو گوشی م بودم که زن عمو اومد گفت مشکلت حل شد؟ گفتم نه. گفت پس با خودت ور میری؟ گفتم اره . شروع کرد به نصیحت کردن واست ضرر داره و اینا گفتم اخه نیاز دارم. گفت من راز نگه دارم امیرعلی مثلا چی تحریکت میکنه؟ گفتم نمیشه بگم. گفت اخه من میدونم اون سایت های کوفتی باعث این شده درسته؟ گفتم نه. گفت پس چی؟ کلی عرق کرده بودم. گفت ببین من هر کمکی از دستم بر بیاد واست میکنم فقط بگو چی؟ گفتم من…من رو شما تحریک … هنوز جمله من تموم نشده بود که گفت خجالت نمیکشی. گفتم اخه شما گفتی کمکت میکنم.گفت الان میگم ولی … گفتم زن عمو فقط یه بغل ساده مثل اون روز. گفت بغل اره ولی پررو نشی بیا پیش من پسر. رفتم بغلش نشستم. کیرم داشت میترکید. بغلم کرد بعد از چن ثانیه گفت بسه گفتم نه. دستمو یواش بردن رو ممه هاش خودشو از من کند و گفت پرو بازی نکن برو تو حموم کارتو بکن. گفتم نمیشه ممه هاتو ببینم. گفت نه. رفتم حموم ولی جق نزدم اومدم بیرون دیدم تو اتاقه درشم قفله. صبح فردا یکتا بهم لیست خرید داد. من رفتم پیش یکی از رفقا و اسپری و کاندوم و اینا گرفتم. عصر با بقیه خرید ها دادم به زن عموم .زن عموم گفت اینا چیه گفتم امشب میفهمی. گفت خیلی خوشحالی گفتم امشب کاری که نذاشت

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:15


کردم تو کونش و تلمبه زدم. جفتمون دیوونه شده بودیم.اولین بار بود اینقدر راحت گذاشت کونش بزارم.گفتم نذاری احمد از کون بکنه گشاد بشه.ابمو ریختم تو کونش ولی آرزو ارضا نشده بود خوابیدم کنارش و کوسشا میمالیدم اونم چشماش بسته بود و حال میکرد.پرسیدم فردا میتونی زهرا را ساعت ۵ بفرستی بره.با سر گفت آره.
نوشته: رضا

نبض احساس 💜

14 Nov, 04:15


جنده شدن زنم آرزو (۱)

#سکس_گروهی #بیغیرتی

سلام به دوستان
زنم سالن زیبایی زد و کلی دردسر برام درست کرد.
بیا اینه بزن بیا لامپ ببند بیا شیر آب درست کن بیا هواکش ببند و …
رفته بودم آرایشگاه احمد مو کوتاه کنم که زنم زنگ زد و گفت هواکش میخواد سالن و کلی غر زد.بعد تلفن به احمد گفتم هواکش چنده؟شانسم یکی داشت که قرار شد امانت بهم بده.فرداش رفتم مغازش که بگیرم دیدم نمیشه با موتور ببرمش.ازش خواستم که بیاره تا سالن زنم.تو راه فهمیدم کارای فنی بلده.ازش خواستم ابزارشا بیاره تا باهم ببندیم.اول من رفتم داخل دیدم زنم با زهرا که از فامیلای دور بود که خوشگلتر و خوش هیکل تر از زنمه با تاپ و ساپورت دارن تمیز میکنن.ازشون خواستم مانتو بپوشن که قبول نکردن و منم مجبور شدم به احمد بگم بیاد داخل.احمد آمد داخل و سلام و احوالپرسی کرد با خانما.با کمک احمد هواکش و یه آینه بزرگ را نصب کردم.در حین کار چند باری دیدم حواس احمد به کوس و کون زنم و زهراست.آخر کار که احمد خواست بره زنم ازش پرسی پکیج را بلده روشن کنه.احمد گفت آب داغ را باز بزارن و رفت سمت پکیج.زهرا داشت چیزی نیست که لباساش خیس شد و بدنش معلوم شد از زیر تاپ نازکش.احمد وقتی نتونست پکیج را روشن کنه رو به من کرد و گفت فردا زودتر بیاییم تا پکیج را روشن کنه و باقی کارا راهم بکنیم.وقتی خواست خداحافظی کنه زهرا را که دید چند ثانیه قفل کرد رو زهرا که همه متوجه شدیم.منم با احمد رفتم تا موتور را از مغازش بردارم.تو راه پرسید زنت کدومه منم الکی گفتم زهرا زنمه.پرسید آرزو کیه گفتم فامیل دور و شریک زهرا.خداراشکر کرد و ازم خواست نزارم با آرزو شریک بشه.دلیلشا خواستم.گفت زن خوبی نیست و مشکل داره.تا خواستم بگم آرزو زنمه که گفت حاضرم شرط ببندم آرزو صدتا کیر خورده تا حالا.حرفما نزدم و احمدم شروع کرد ادامه دادن که امشب چندبار آرزو بهش آمار داده.منم گفتم اشتباه میکنی که گفت من جنده را از هزار متری تشخیص میدم.از حرفاش حشری شده بودم ولی روم نمیشد راستشا دیگه بگم که آرزو زنمه.وقتی رسیدیم مغازه و موتورا برداشتم پرسید فردا چه ساعتی بیام کمک که قرار شد از کارم که زدم بیرون به احمدم زنگ بزن اونم راه بیفته سمت سالن.ازش تشکر کردم و خواستم خداحافظی کنم که گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی.پرسیدم چی؟
گفت آرزو خیلی آمار داده بهش.پرسید اگه بکنمش ناراحت میشم یا نه؟
نگاش کردم گفتم اشتباه میکنی اینجوری نیست.اونم گفت اگه تونستم می‌کنم.
دیر وقت بود و خیابونا خلوت منم همش حرفای احمد تو سرم بود و راست کرده بودم.
رسیدم دم در موتورا گذاشتم سر جاش و رفتم سمت آسانسور که یکی از همسایه ها با یه آقای دیگه آمدن بیرون.بعد سلام ازم اجازه خواست که مهمونشون امشب ماشینشو بزاره پارکینگ واحد ما.منم گفتم ایرادی نداره که با صدای در نگاه کردیم سمت در.ارزو با همون تاپ و ساپورت آمد داخل.از خجالت جلو همسایه سریع خداحافظی کردم و با آرزو رفتم داخل آسانسور.شروع کردم قر زدن که گفت لباسام خیس و کثیف بود خواستم مانتو کثیف نشه ولی من همچنان دعوا میکردم.یاد حرفای احمد و این اتفاق حشریم کرده بود ولی خودمو عصبی نشون میدادم که آرزو گفت مگه چی شده گفت همه زنا چندتا چندتا دوست پسر دارن و شوهراشون کاری ندارن باهاشون.با صدا بلند گفتم چرت نگو الکی.رفت داخل اتاق و منم رفتم تراس سیگار بکشم.از حرفا و اتفاقاتی که افتاده بود شهوتم رفته بود بالا.فکرم درگیر بود اگه احمد بفهمه آرزو زنمه چی میشه.رفتم داخل دیدم آرزو شام آورده.داشتم شام می‌خوردم که ازم تشکر کرد بابت کمک و نصب هواکش و از احمدم تعریف کرده و گفت خیلی چشم پاکه و خیلی فنی بلده.با اسم احمد حشری شدم و گفتم احمدم ازت خیلی تعریف کرد.گفت الکی میگی که بلند شدم که آماده بشم برا خواب گفتم جدی میگم تعریف کرد ازت.دراز کشیدم و به حرفا احمد فکر میکردم که آرزو هم آمد و خوابید.شب بخیر گفتیم و خوابیدیم چند دقیقه بعد آرزو را بغل کردم و گفتم کی دوست پسر داره که میگفتی.اونم گفت همه زنا دارن دیگه.گفتم زهرا را میگی.گفت همه دارن گفتم کی مثلا گفت سحر عروس خالت نجمه زن دوستت رضا.گفتم جدی میگی که قسم خورد.گفتم خودت چی.با یه حالتی گفت چرت نگو و ادامه داد و پرسید احمد چیا گفت.منم حرفای احمد درباره زهرا را نسبت دادم به آرزو.گفت معلومه احمد خیلی زنشا دوست داره که اینقدر خوب و چشم پاکه.خندم گرفت گفتم جداشدن از هم.جفتمون حشری بودیم دستما کردم تو شرت آرزو که دیدم خیس خیسه و گفتم جوابما ندادی تو چند تا دوست پسر داری؟گفت بخدا ندارم.پرسیدم میخوای با احمد باشی.با یه شهوتی گفت اذیتم نکن لعنتی.گفتم حالل که چشمش دنباله توست خودم برنامه می‌چینم که باهم رابطه داشته باشین.برگردوندمش و لباشا گذاشتم دهنم و هردو بدتر از هم شده بودیم.کنار گوشش گفتم فرداشب لباتا احمد میخوره.برگردوندم و شرتشا در آوردم با یه حرکت تا نصفه