🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞 @dastansxsy1400 Channel on Telegram

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

@dastansxsy1400


🧿 بنام خدایے تمام هستی❤️

⚖️🇮🇷تابع قوانین جمهورے اسلاے ایران🇮🇷⚖️

🧿‌ تعرفہ شرایط ثبت لینڪ خرید ممبرگروه کانال لایک فالور اینستاگرام💫
@fazesannqiin1399

🧿‌ پشتیبانے ربات💫
@Playing_Music_King

🧿 ادمین لینڪدونے💫
@Mr_Nobody_103

داستان🔞ڪدہ سڪس🔞محارم (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام داستان‌های پریشبه داستان🔞ڪدہ سڪس🔞محارم. این کانال یک مجموعه از داستان‌های جنسی و محارمی برای بالای 18 سال به بالا ارایه می دهد. اگر به تجربه داستان‌های جنسی تازه و متفاوت علاقه‌مند هستید، این کانال مکانی عالی برای شماست. هر روز داستان‌های جدیدی با محتویات جذاب و هیجان‌انگیز به اشتراک گذاشته می شود. با عضویت در این کانال، شما فرصت خواهید داشت تا به دنیایی از هیجان و لذت پرداخته و از مطالب گیرا و جذاب لذت ببرید. پس تاخیر نکنید و به جمع ما بپیوندید تا از بهترین داستان‌های جنسی و محارمی لذت ببرید.

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

19 Nov, 18:21


📥 دانلود

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:15


💞 همسر

سلام
زيپ شلوارمو داد پايين ، دستشو كرد تو ، اول از رو شرت كــسمو مالوند، گفت جوووون چه دا|غه.... گفتم نكن زشته مردم ميبينن، دو ديقه قبلش دستش تو سوتين م بود نوك سينه مو فشار ميداد، بزور دستشو از تو سينه هام جدا كردم، گفت خانومم نميبيني شــق كردم؟؟؟؟ پياده ت ميكنم همين جا وسط خيابون جرت ميدماااا،گفتم زشته ، ميخواي بگيرنمون ؟ حالا بيا درستش كن! دستشو از تو شلوارم كشيد بيرون ، گفت شرتتو بكش پايين ميخوام چاكه كــستو لمس كنم

يه نگاه عصباني بهش انداختم ، ديدم بهم لبخند زد ، چشم افتاد به كــيرش از زيره شلوارش كه باد كرده بود سفتي كــيرش اومد جلو چشام، دلم يهو خواست ، شرتمو با شلوار تا زير كــونم كشيدم پايين، گفت افرين زن فهميده ، حالا تا ميتوني پاهاتو وا كن، شلوار جين پام بود بسختي چند سانت پاهامو وا كردم، دستشو دوباره اورد جلو كــسمو گرفت و فشار داد، جيغ زدم ااااااايييي، گفت جووون ،فداي اون كــس تپلت، كي تمييز كردي انقد صافه، گفتم پريشب، شالمو انداخته بودم رو دستش ، هر ماشيني رد ميشد با ترس و نگراني توشو نگاه ميكردم، انگشتشو انداخت لاي چاك كــسم ، جووون چه ابي ازت راه افتاد ، بازترش كن! بازم شلوارو دادم پايين و پاهامو بازتر كردم هي فشار ميداد كــسمو و چاكمو و چوچولمو ميمالوند، صندليو خيس كرده بودم و فقط ناله ميكردم ، چوچولم باد كرده بود كــسم كــير ميخواست، با لذت نگام ميكرد و ميگفت جوووون، درد بكش ، دو روزه كــس نكردم ، جيغ زدم تورو خدا بسسسسه، يا ولم كن يا يجا پيدا كن بزار تو كــسم، گفت ولت نميكنم جا پيدا ميكنم ، فهميد ممكنه ابم بياد، يجا گوشه جاده پهن بود و چند تا درخت داشت، دو بعد از ظهر بود تقريبا خلوت بود، نگه داشت، كمر بندو باز كرد،سريع زيپو داد پايين كــيرو انداخت پايين، شرتش يكم خيس بود، كمربندمو وا كردم ، روز بود نميتونستم بشينم روش، گفتم چيكار كنيم، گفت ســاك بزن، گفتم من چي ؟؟ از درد دارم ميميرم، گفت يكاريت ميكنم، سرمو خم كردم سر كــيرشو كردم تو دهنم، يكم اروم شدم، كله كــيرشو ميكردم تو دهنم و دوره كــيرشو ميليسدم، پشت ماشين به سمت جاده بود شيشه هام دودي بود ديد خيلي كم بود، هي سرمو بالا ميكردم دورو برو ميپاييدم، سرمو فشار ميداد ميگفت نترس، بخور ، يكم كه خوردم گفتم ديگه نميتونم حالم بده كــير ميخوام، گفت از لاي صندلي ها برو عقب شلوارتو تا زانو بده پايين، رفتم شلوارمو دادم پايين، يه پتو مسافرتي رو صندلي عقب بود با يه ســاك دستي گذاشتم زير سرم كه اومد، اومد يه پامو از شلوار در اوردپامو داد بالا گذاشت بين دو تا صندليه جلو و افتاد روم، ميخواست سينه هامو در بياره ، من هنوز استرس بيرونو داشتم گفتم نع زود تمومش كن، گفت امكان نداره ، اگه ميخواي زود ابم بياد سينه هاتو در بيار، سينه هامو در اوردم داشت منفجر ميشد ، كــيرشو كرد تو كــسم و افتاد به جونه سينه هام، از لذت نيمه بيهوش بودم ، فقط جيغ ميزدم بكن بكن جرم بده، ميگفت عجب تا نيم ساعت پيش نميزاشتي دست به سينه هات بزنم..... سينه هامو گاز ميزد ، گفت ابتو بيار ميخوام ارضــا شم ، دستمو بردم رو چوچولم ميمالوندم اونم تلنبه ميزد، مثل هميشه زود ابم اومد ، انقباضه كـُسم كه شروع شد يكم بلند شد، گفت ابت اومد ؟؟؟ نا نداشتم جواب بدم انقد ارضــام عميق بود،

داشتم واسه كــير ميمردم، چند ثانيه تلنبه نزد تا نبض كــسمو حس كنه، فهميد ابم اومد شروع كرد مث وحشيا تلنبهه زدن و كشيده زدن در گوشم و با صداي بلندداد میزد جووون تو ماشین کردمت خانمم.. اااااييييي ابم اومد ، با فشار خالي كرد تو كــسم و افتاد روم، دو ديقه افتاده بود روم، گفتم چيكار كنيم محمد؟؟؟؟ اگه پاشي همه ي ابت ميريزه رو صندلي،گفت خودتو جمع كن، كــيرش كه خوابيد درووا كرد رفت بيرون، اب گرمه كــيرش از لاي كــسم ميرفت رو صندلي و من مست كــير به سقف ماشين نگاه ميكردم، اولين باري بود كه شوهرم اينجوري و تو ماشين منو كرده بود، دو روز بود از تهران راه افتاده بوديم سمت مشهد و يه شب خونه داداشش خوابيديم گرگان، نشد سـكــس كنيم ، فكر نميكردم تا مشهد طاقت نياريم، يكي از بهترين خاطرات ســكــسي مون بود كه هنوز گاهي اوقات موقع ســكــس ازش حرف ميزنيم، چند روزي كه مشهد بوديم هر روز ســكــس ميكرديم، نميدونم كدومش حامله م كرد تو ماهه بعد پريود نشدم، پسرم ٤ ماهشه وما هنوز هفته اي ٣ تا ٤ بار ســكــس داريم، محمد ميگه تو ماشين حامله شدي، اخه پسرم تا ميريم تو ماشين ميخوابه باباش ميگه تو ماشين درست شد اينجا راحته.



پایان

فیلم کده @UKUpl_oadBot
گیف کده @Sticker_Gif12
داستان سکسی @dastansxsy1400

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:14


💞 تریسام

سلام
داستان من کاملا واقعیته و فقط اسم ها عوض شده.خب من سعید هستم ۲۷سالمه ساکن کرج.خانومم اسمش ریحانه است ۲۶ساله.اندامه خوبو دوست داشتنی داره.من به شخصه خودم از همه جور زن یا دختری خوشم میاد همه رو دید میزنم به جز تپل ها.از دوران دوستی با ریحانه تاالان که ازدواج کردیم همیشه دوست داشتم لـز کنم.یا بهتر بگم با یکی از دوستاش تری سام بزنیم و هیچ موقع قبول نکرد من دیگه ناامید شده بودم.اینم بگم که اون دوستشو که دوسداشتمو سه باری باهاش سـکـس کرده بودم ولی همیشه تو فکر گروپ بودم.این دوستش که میگم اسمش النازهستش که اندامه خوب قیافه خوب بریم سره داستانمون‌تقریبا یه ماهی میشه ک ما رفته بودیم سره خونه زندگی خودمونو یه شب پایه تلویزیون بودیم که گوشیه ریحانه زنگ خورد و دوستش النازجون بود بعد از کلی حرف زدن برای شام فردا دعوتش کرد و قرار شد شب بمونه فرداش از اینجا بره سرکار ک نزدیکش باشه.منم با شنیدن این خبر هم خوشحال شدم نقششو کشیدم که ترتیبشونو بدم.با الناز هماهنگ کردم.

خلاصه من ساعتهای ۷اینا بود با عرق و مزه اینا رسیدم خونه سریع رفتم دوش گرفتم تمیز کردم اومدم ساعت۸اینا بود النازجون رسید و.تقریبا ساعت های ۱۰ اینا بود ک بساط عرق و راه انداختیمو منم ک فقط فکره گروپ تو سرم بود برای ریحانه سنگین تر میریختم تا مست شه خلاصه اینو بگم ک الناز یه شلوارک تا بالا زانو با یه تاپ پوشیده بود ک بنده سوتینه صورتیش معلوم بود ریحانه خانومه مام یه شلوارک لی جذب با یه تاپ بدون سوتین من ک شـق درد گرفته بودمو داشتم میمردمساعت ۳ اینا بود ک گفتم دیگه بریم بخوابیم الناز جون گفت میخواید بخوابید یا شیطونی با هم خندیدیم و رفتیم تو اتاق من و ریحانه شروع کردیم به لب بازیو مه‌مه خوری ک یکم صدامون رفت بالا یهو در اتاق بازشو الناز اومد تو ریحانه بهش تو مستی گفت تو اینجا چی میخوای برو بیرون از اتاق که الناز گفت خب دلم خواست صداتونو شنیدم سریع از ریحانه لب گرفتم و گفتم عشقم چی میشه مگه یه شبه دیگه اولش ناز کرد و قبول نکرد الناز گفت فقط نگاه میکنمکه ما باز شروع کردیمو منم شروع کردم به کردن ریحانه یکم که گذشت الناز پاشید و رفت سراغ سینه های ریحانه ریحانه که هم مست بود هم غرق شـهـوت دیگه همکاری کرد دیهگ همونی شده بود ک میخواستم حالا شروع کردن به لـز کردن اخ که چقد حال میکردم اینارو میدیدم که باهم دیگه عشق میکنن سریع اونارو به حالت۶۹ کردم شروع کردم به کردن الناز

دیگه داشتم از خوشحالی میمردم ریحانه ام از زیر خـایه هامو میخورد بعد ریحانه رو بلند کردم شروع کردم از کـون کردنو النازم گفت منم ازکـون بکن خلاصه تاساعت ۶صبح من این دوتا عشق رو کردم.فرداش که خواستم برم دیدم ریحانه خوابه النازم داره حاضر میشه بره سرکار که گفتم میرسونمت ولی قبلش یه کله یه ربعه از کـون کردمشو الناز گفت ریحانه زیاد پایه نیستو یکی از رفیقاشو اوکی میکنه تا حسابی حال کنیم الان تقریبا دو ماهه که هر جمعه کاره ما شده کردن الناز بایه نفره جدید حالا اشنا یا غریبه که الناز جون ردیف میکنه.شرمنده اولین داستانم بود نوشتم خوب یا بد شو ببخشید.دوستانی تجربه تریسام بادو زنو نداشتین حتما امتحان کنید.



پایان

فیلم کده @UKUpl_oadBot
گیف کده @Sticker_Gif12
داستان سکسی @dastansxsy1400

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:14


سمتم واسه همین پرسیدم چرا حسودیت میشه!!
اونم نزدیکتر شد بهم و اینبار دستشو کشید رو کـونم و گفت بخاطر همینا دیگه اصلا دوری از سعید بدجوری حـشـریم کرده بوداز طرفی دوست داشتم سعید بود و منو حسابی میگـاییدمطمئن بودم اگه سعید بود دوست داشت ببینه یکی اینجوری بهش حسادت میکنه حرفهای سعید که همش میگفت بکنمت و تو جـنـده منی تو گوشم هی تکرار میشد که یهو گفتم تو با کسی نیستی !!گفتم قبلا بودم اما دیگه نه خودمو نزدیکش کردم و بی اراده دستمو بردم سمت کـیـرش و گفتم پس حتما خیلی وقته کسی اینو بهش نرسیده قلبم مثل چی میزدجفتمون حـشـری بودیم گفتم امید من کـیـر میخوامگفت اما تو متاهلی سحرگفتم فقط نامزدم اسم نامزدم سعیده و همیشه دوست داشت ببینه من کـیـر یکی رو بخورم

مطمئنم از نظرش ایراد نداره من حال کنم یه لحظه نگاهم کردبعد دستمو گرفت و برد پشت چند تا درخت که پیدا نباشیم سینه هامو گرفت تو دستاش بعد لباسمو زدم بالا و سینه هامو در آوردم گفت جوووون چه عشقی می‌کنه سعیدگفتم تازه کجاشو دیدی و بعد شروع کرد به خوردن بعدش من شلوارشو کشیدم پایین و کـیـرشو در آوردم کـیـرش برعکس کـیـر سعید بزرگ بود ، با اینکه سنش خیلی کمتر از نامزدم بودتقریبا شـق شده بود و کردمش تو دهنم گفت چطوره کـیـرم گفتم خیلی خوبه بزرگتر از کـیـر سعیده گفت همش برای خودته مثل چی می‌خوردم گفت تو چرا اینقدر خوب سـاک میزنی سحرررر الان ابمو میاری بعد کشید بیرون از دهنممنو از پشت کرد و ساپورتمو تا روی زانوم کشید پایین دولا شدم و کـیـر کلفتشو که حسابی با آب دهنم خیس شده بود کرد تو کـس خیسم درد و لذت رو باهم داشتممی‌گفت حال می‌کنی عمرا اگه سعید اینجوری بکنتت گفتم من کـیـر هردوتون رو میخوام تو و سعید رو همزمان باهم میخوام همینطور تلمبه میزد یهو گفت ابم داره میاد بریزم دهنت؟!!برگشتمو کـیـرشو تو دهنم کردم آبش زیاد نبود اما خوشمزه بودهمشو ریخت تو دهنم بلند شدم و همو بغل کردیم از طرفی بغض کردم بخاطر سعیدبعد خودمو دلداری میدادم که تقصیر خودشه من جـنـده شدم و کـس دادم نمی‌دونم اگه بفهمه من به یکی چند سال کوچیکتر از خودم کـس دادم چیکار میکنه،منو امید برگشتیم توی اتا قبچه‌ها همه تو بغل هم بودن رابطم با امید ادامه داشت در حد پیام و اینا، اما دیگه فرصت سـکـس نشد بینمون بعدها امید بهم گفت طناز و شهره و الناز توی اون تور برای بچه‌ها سـاک زده بودن حالا که فکر میکنم شاید اینکه چند نفره با چند نفری کنار هم باشیم هم خوبه اما اول باید به سعید ماجرا هارو بگم ، اگه توی سـکـسمون بگم قطعا اونم حـشـری میشه مثل من .



پایان

فیلم کده @UKUpl_oadBot
گیف کده @Sticker_Gif12
داستان سکسی @dastansxsy1400

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:14


💞 گروپ

سلام
تمام اسما ساختگین من اسمم سحر هست و ۲۸سالمه و تازه نامزد کردم و کـون و سینه‌های خیلی خوبی دارم که خیلیا بهم گفتن نامزدم اسمش سعید هست و ۵ سال از خودم بزرگتره و خیلی هم هاته باهم خیلی سـکـس داریم و هردومون گرمیم سعید همیشه تو فانتزی سـکـسمون از یه نفر دیگه حرف میزدمثلا می‌گفت دلت میخواد دوتا کـیـر باشه با دوتا کـیـر بکنیمت یا حتی بیشترمنم به شدت با این حرفاش حـشـری میشدماینو بگم که من سعید رو فقط واسه خودم می‌خوامش و هروقت حرف از یه دختر میشد تو فانتزی قبول نمی‌کردماما با فانتزی چندتا مرد کلی حـشـری میشدمن می‌دونم شاید یه جورایی سعید باعث شد این حس تو وجودم بیدار بشه و بخوام تجربه کنم هرچند که سعید خودشم کلی حـشـری میشد وقتی حرف یکی رو میزد که منو بکنه یا براش بخورم ، به معنای واقعی روانی میشد و لذت میبردالبته که همیشه بعد از سـکـس می‌گفت فقط میخوام در حد فانتزی تو حرفامون باشه و هرگز عملی نشه بهم می‌گفت تو توی سـکـس خیلی حرفه‌ای هستی مخصوصا سـاک زدن و کـیـرشو خوردن

از حق هم نگذریم چون مجردیم خیلی کـیـر دوست پسرامو خورده بودم و فیلم دیده بودم بلد بودمخب بریم سر داستان جـنـدگی من من قرار بود با سعید بریم شمال اما سعید نتونست بیاد ، منم چون دلم هوس سفر کرده بود تصمیم گرفتم با چند تا دوستام برم که سعید مخالفتی نکردمنو شهره و طناز و الناز که همشون دوستام بودن و تقریبا همسن بودیم تور رزرو کردیم روز سفر از تهران تو اتوبوس همه متاهل بودن یا با دوست پسرشون بودن فقط اکیپ ما مجرد بود و چند تا دانشجوی پسر که اونام مجردی اومده بودنالبته معلوم بود سنشون از ما کمتره اما تو اتوبوس کلی پایه بودن اسماشون امید ، سامان ، سجاد و عرفان بودبنظرم امید از همشون بهتر بودالبته از نظر دوستامم امید بهتر بودساعت ۱۲ شب از تهران حرکت کردیم اکیپ ما و اونا وسط اتوبوس نشستیم اتوبوس که حرکت کرد ،نور کم شد و آهنگ گذاشته شد که کلی رقصیدیم من بیشتر از همه میرقصیدم سامان و سجاد و عرفان خیلی شیطون تر بودن اما امید بیشتر ساکت بوداونا هم با من میرقصیدن و توی اتوبوس هی از پشت می‌فهمیدم که با دستشون می مالند به کـونم ، اما اهمیتی نمیدادم و با خودم میگفتم اتفاقیه البته انگار خوشمم میومد بیشتر به من نگاه کنن تا بقیه دوستام مخصوصا که اونا خیلی هم از خود راضی بودن همیشه منم سینه های بزرگمو هی تکون میدادم هرچند نسبتا تاریک بود اما سامان که جلوم بود میتونست ببینهامید هم رو صندلی نشسته بود و کـونمو سمتش میکردم و اونم برای اینکه دستش نخوره می‌فهمیدم معذبه و خجالتیه بعد بقیه اکیپ ماهم بلند شدن فقط ما بودیم که میرقصیدیم و اون سه تاهمه اتوبوس همراه امید نشسته بودن و دست میزدن فقط خلاصه تا کلی وقت هی زدیم و رقصیدیم بعدش دیگه لیدر اهنگو قطع کردما هم که حسابی تخلیه انرژی بودیم گرفتیم خوابیدیم تو ماشیندم صبح رسیدیم شمال و رفتیم ویلا و اتاقمونو تحویل گرفتیم اکیپ ۴تایی ما یه اتاق داشتیم اکیپ ۴ تایی اونا هم یه اتاق بعد از گشت و گذار و اینا شب برگشتیم تو ویلابا پسرا کلی رفیق شدیم دوستای من همشون روی امید کراش داشتن مخصوصا طنازاما امید خیلی بهش محل نمیذاشت و با من بیشتر گرم می‌گرفت شب رو رفتیم تو اتاق پسرا و کلی بازی کردیم و خندیدیم بعدش منو شهره خوابمون گرفت و اومدیم تو اتاقمون نیم ساعتی گذشت که طناز و الناز هم اومدن فردا شبش دوباره رفتیم تو اتاق پسرامن یه ساپورت تنگ مشکی پوشیده بودم که همه جام بیرون افتاده بود با یه تیشرت که سوتین نبسته بودم ،( اکثرا وقتی تو خونم هستم سوتین نمی‌بندم)شهره و طناز و الناز هم لباساشون که خیلی از من باز تر بودکلی حرف می‌زدیم و میخندیدیم دورهم یهو الناز گفت راستی امید طناز از تو خوشش میادهمه پسرا گفتن خدا بده شانس و اینا که امید یهو گفت اما من از سحر خوشم اومده یهو همه ساکت شدن بعد گفتم اما من متاهلم امیدامید که انگار آب یخ رو سرش ریختن رفت بیرون و سمت درختای محوطه یه دوستاش رفت بره دنبالش گفتم بذار من برم آخه خودمم خوشم اومده بود از امیدجذاب بود بنظرم

از طرفی چون بین منو دوستام از من خوشش اومده بود انگار بهش مدیون بودمرفتم پیش امید و وایسادمگفت بهت نمیاد متاهل باشی گفتم چرا نیاد بهم!!!گفت آخه مجردی اومدی و خیلی شیطونی گفتم نامزد دارم و اون نتونست بیاد سفرگفتم البته نامزدم بهم مطمئنه و آدم روشن فکریه و منو راحت می‌ذاره همیشه یه نگاه خاصی بهم کردنگاهی که ازش ندیده بودم اصلا و بهم گفت از لباسات معلومه گفتم لباسام مگه چشه یهو دستشو آورد سمت سینه‌م و با دست زد به سینم و گفت از اینا که نیستی یهو انگار کـصم خیس شد اما خودمو کشیدم عقب و گفتم تو چقدر هیزی امید!!!گفت آخه اونقدر جذابی که چاره‌ای نمیذاری برا آدم من مطمئنم همسرت باهات کلی کیف می‌کنه و بهش حسودیم میشه گفتم اونوقت چرا دقیقامیخواستم دوباره دستشو بیاره

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:02


💞 عروسی

سلام
اسمم سارا و 23سالم و 1سال ازدواج کردم میخوام اولین ســکــس با همسرم و براتون تعریف کنم
من 180 قدم و 74 کیلوم و اندام خوبی دارم و شوهرم علی 194قدش و 98 کیلو و خیلی هم خوشتیپ و جزاب و کــیــرش یه 20سانتی میشه من و علی قبل ازدواج در مورد اولین رابطمون و خواسته و علایقمون حرف زده بودیم و قرار بود شب عروسی از سر خستگی و رسوم باهم ســکــس نکنیم و روز بعد با آرامش و لذت همدیگرو به اوج برسونیم شب عروسی بعد مراسم و اومدم به خونه رفتیم باهم دوش گرفتیم و یه لب بازی اساسی کردیم و باعلی بستنی خوردیم و واسه اولین بار تو آغوش عشقم خوابیدم... نزدیکای صبح بود پاشدم آب بخورم دیدم علی نیست رفتم سمت آشپزخونه دیدم شکمو داره از کیک عروسی که گذاشته بودیم تو یخچال داره میخوره گفتم آی شکمو و خندید و گفت نمیخوری؟

رفتم سر میز و باهاش کیک خوردم داشتم بشقاب هارو جمع میکردم بزارم رو ظرف شویی یهو دست انداخت دور کمرم و محکم چسبید بهم و در گوشم گفت به کی میگی شکمو حالا همچین میخورمت که دیگه نگی خندم گرفت و فهمیدم طاقتش لبریز شده چرخیدم تو بغلش و لب رو لبش گذاشتم و بعد گفتم چیه پسر شیطون چی میخوای و یه گاز از بازوم گرفت و گفت تورو میخوام بغلم کرد و برد تو اتاق خواب و لباس خواب سفیدی که تنم بود و در آورد و لب رو لبم گذاشت و لب میگرفت و آروم سینه هام و مالید و از گردنم شروع کرد به خوردن و به سینه هام رسید و میخورد و هرازگاهی فشارشون میداد و باحس و حاله دیوونه کننده ای که داشتم میگفتم آی علی و اونم میگفت جوووون و باز فشار میداد،از گرمای تنش همه وجودم غر گرفته بود و داشتم میسوختم،از رو شکمم لیس زد و بوسید و رفت پایین تو چشمام نگاه کرد و دستش و گذاشت رو کــسم،نفسم دیگه داشت شمرده شمرده میشد و باشیطونی گفت خانومم اجازه هست خندیدم بهش وگفت دوستت دارم،شروع کرد به خوردن کــسم و یواش یواش انگشتشو میکرد توکــسم و در میاورد رو ابرا بودم و مثل مار به خودم میپیچیدم و گفتم علی جونم و دستش و گذاشت رو سینه م و محکم فشار داد وچنان آخی گفتم که نگو محکم کــسم و میخورد و هرازگاهی گاز میگرفت یهو چرخید و خوابید رو تخت به پهلو شدم و شروع کردم بازی کردن با بدنشو کم کم دستم و بردم پایین و وای داشت میترکید داشتم از رو شرت میمالیدم که علی گفت سارا وروجک نشو و درش بیار شرتشو در آوردم و بازبون باسر کــیــرش بازی کردم و مالیدم و و تــخــماشو آروم فشار میدادم که یهو گفت پدر سوخته کشتیم بخورش دیگه،کــیــرش و گرفتم تو دستمو یکم محکم تــخــماشو فشار دادم که گفت سارا جرت میدم صبر کن،بالحن شیطونی گفتم جوووون عشقم،کــیرش و کردم تو دهنم و یکم خوردم و بازبون باکــیرش بازی کردم و باز از سر شیطنت که همراه یکمی ترس بود تــخــماشو فشار دادم که دیووونه یهو بایه حرکت خوابید رومو یه ماچ محکم از لبم کرد و گفت یه کاریت کنم عشق پرروم که دیگه اینکارو نکنی،انگار فهمید ترسیدم و از گردنم شروع کرد به خوردن و یکم سینه هام و مالید آروم شده بورم و دیگه شــهــوت از تو نگاه و صدام پیدا بود خوابید روم و کــیــرش و گذاشت لای پام و محکم خودشو فشار داد روم و کــیرش و رو کــسم بازی میداد رفت پایین پاهام و گذاشت رو شونه هاش و سر کــیرشو آروم آروم هی میکرد یکم تو کــسم و در میاورد دیگه داشتم میمردم و گفتم علی کــیر میخوام دیوونه نزاشت حرف از دهنم در بیاد و یهو کــیرش و کرد تو کــسم و تمام سنگینه بدنش و روم حس کردم جیغ زدم و اشکم در اومده بود علی باچشمای پر از شــهــوتش گفت خوبی و بادستش اشکم و پاک کرد گفت دیگه مال منی و بعد چند دقیقه کــیــرش و در آورد که باز یه آخخخخخ بلندی گفتم و همون سوزش و حس کردم

بادستمال کــسمو و کــیرش و تمیز کرد و یه نیم ساعتی لب بازی کردیم و هی باکــسم ور رفت پاشد رفت تو حموم و آب دا|غ کنه و اومد بغلم کرد و گفت دیگه هلاکتم دختر زیر دوش بدنم و شست انگار جون تو بدن نداشتم،بغلم کرد و لب گرفت و حوله پیچیدم به خودم و اومدم بیرون و علی بعدش اومد هنوز حوله دورم بود و دراز کشیده بودم که حوله رو از دورم باز کرد و خوابید روم و کــیرش و آروم کرد تو کــسم آخ داشتم میسوختم و شروع کرد به تلمبه زدن و دیگه سرعتش و زیاد کرده بود و صدای اه و ناله خودم و نفسای علی دیوونه کننده بود و دیگه انقدر سرعت تلمبه زدنش زیاد بود که داشتم زیرش جر میخوردم تمام تنم سست شد یهو جیغ زدم علی نگاهم کرد و گفت جوووون دیگه صدام به ناله تبریل شد و بعد چندتا تلمبه زدن علی کــیرش و در آورد و همه آبش و ریخت رو سینه م و محکم بغلم کرد و گفت سارای منی و خوابمون برد



فیلم کده @UKUpl_oadBot
گیف کده @Sticker_Gif12
داستان سکسی @dastansxsy1400

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 19:01


💞 مادر دختر

ﺳﻼﻡ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳــﮑــﺲ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢﻣﻦ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻫﻞ ﯾﺎﺳﻮﺝ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﺻــﯿــﻐﻪ ﺍﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ ﻫﺎ ﻣﻦ ﻣﺎﻩ 1 ﯼ 2 ﺑﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﺶ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ 22 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺻــﯿــﻐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺭﺍﺯ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺳﺒﺰﻩ ﻧﻤﮑﯽ ﺍﺩﻣﻮ ﺑﺎ ﺍﺷﻮﻩ ﻫﺎﺵ ﺧﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﮐــﻮﻥ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐــﻮﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎﻗﭽﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﺵ ﮔﻞ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﯿﺸﻢ ﻣﯿﺎﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻧﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﺮﻣﯿﻨﺎﻝ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﺲ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﺟﯽ ﺭﺩﺵ ﮐﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﻬﻤﻮﻧﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﺣﺎﺟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﺨﻮﺩ ﺳﯿﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﺮﻣﯿﻨﺎﻝ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ 35 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ 4 ﻭ 6 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ 15 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺗﻪ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﯿﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﺳﻮﺍﺭﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺖ

ﺗﻮﺭﺍﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺨﻤﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﺑﺸﻪ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﮐﻪ ﺑﺪ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﺷﺨﺼﯽ ﺣﺘﻤﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻣﯿﻼﺗﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﻭ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﺭﻭ ﺷﻮﺧﯽ ﺭﻭﻧﻬﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻋﺴﻠﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﮔﺮﺩ ﻭ ﮐــﻮﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺻﻮﺭﺗﺸﻢ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺩﻓﻊ ﻟﭙﺎﺷﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺟﻠﻮﻡ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﺯﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐــﻮﻧﺶ ﺯﺩ ﺑﻪ ﮐــﯿــﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻠﻔﺘﻮ ﺧﻮﺷﻤﺰﺱ ﻣﻦ ﺳﯿﻨﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﻧﺨﻮﺭﯼ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺎﻻ ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻨﻮ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﯿﺶ ﻫﻢ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﭘﯿﺶ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢﻻﻣﭙﻬﺎﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺵ ﺭﮐﺎﺑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺧﻮﺭﯼ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﻫﻮﺍﺳﻢ ﭘﯿﺶ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﮐــﯿــﺮﻣﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳــﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺻﺪﺍ ﺩﻫﻨﺶ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻟﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﻭ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﮐــﻮﻧﺘﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻓﺘﺢ ﮐﻨﻢ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻮﺍﺯﺷﺶ ﺑﻌﺪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻢ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻣﻪ ﺑﻬﻢ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﻄﻤﻌﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺍبه ﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﻟﮑﻦ ﮔﻔﺖ ﺑﺸﯿﻨﯿﻢ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﯿﻨﺘﻤﻮﻥ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﺗﺎﭖ ﺗﻨﺸﻪ ﮐــﯿـؤﺮﻡ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﺳﻨﺸﻮ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺭﻭ ﮐــﯿــﺮﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺧﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﮐﻤﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺰﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﭼﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺳﻔﺘﯽ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺍﺷﺘﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻟﺒﺎﯼ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﻢ ﺍﺻﻼ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﻣﮏ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﮐــﺳــﺶ ﯾﻪ ﮐــﺱ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻮ ﺍﺯ ﻟﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﮐــﺴــﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺮﺗﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﻮﺭﺗﺸﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﭼﻪ ﮐــﻮﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﮐــﯿــﺮﻡ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﺗﻒ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐــﻮﻧﺶ ﻭ ﺭﻭ ﺷﮑﻢ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﮐــﯿــﺮﻣﻮ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﺍﺧﺶ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻓﺸﺎﺭﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﺸﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﺮﻩ ﺑﺰﺍﺭ ﻻﭘﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻻﭘﺎﯼ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻗﯿﻘﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍ ﺑﺨﻮﺭﻣﺶ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﻪ ﮐــﯿــﺮﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﮔﺎﺯ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺍﻭ ﻣﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﻧﺮﻩ ﺗﻮ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺎﺯﯼ

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺎﻟﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺭﻭﺷﻮ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﻩ ﻭ ﯾﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺩﺍﻣﻨﺸﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻋﺠﺐ ﮐــﻮﻧﯽ ﺷﻮﺭﺕ ﻫﻢ ﻧﭙﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻻﯼ ﭘﺎﺵ ﮐــﺳـنﺶ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮد ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐــﺴــﺶ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﻊﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻨﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﮐﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﮐـ‍ﯿــﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳــﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩﻧﻔﺲ ﻣﻨﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﺭﻭ ﺷﮑﻢ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﮐــﯿــﺮﻣﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﮐــﺴــﺶ ﺑﺎ 7 ﯼ 8 ﺗﺎ ﺗﻠﻤﻪ زﺩﻥ ﺍﺑﻤﻮ ﺍﻭﺭﺩ ﮐــﻮﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺗﻮﯼ ﺣﻤﻮﻡ ﺍﻭﻝ ﻧﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻡ ﮐﻒ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺳﺎﮊ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺎﻧﺴﻤﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﮐــﻮﻧﺶ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﻮ ﻧﺴﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺍﺧﺮ ﻫﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻪ ﯾﻪ ﺳــﺎﮎ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﻡ ﺯﺩ ﻭ ﺍﯾﻨﺪﻓﻪ ﮐــﻮﻥ ﻧﺎﺯﻩ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﺭ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﮐـ‍ﻮﻧﺶ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﮐــﻮﻧﺘﻮ ﺳفﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﻭﻟﯽ ﺗﺎ بجا ﮐــﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺎﺯﯼ ﭼﻮﻥ ﺗﻨﻬﺎﺱ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ .


@UKUpl_oadBot

فیلم کده @UKUpl_oadBot
گیف کده @Sticker_Gif12
داستان سکسی @dastansxsy1400

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

12 Nov, 18:40


https://t.me/UKUpload_Bot?start=1gSQ2pjezv4RTP7

https://t.me/UKUpload_Bot?start=gp9GJsNEnIDaggK

https://t.me/UKUpload_Bot?start=Ti5nxf0hUvlYWb0

https://t.me/UKUpload_Bot?start=rxbauVozAoRGhVM

https://t.me/UKUpload_Bot?start=69tUBN5MMWa35yg

🟢فول ایرانی 🔞سکس و بیغیرتی👌

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

11 Nov, 12:57


https://t.me/UKUpload_Bot?start=Of8TlfH9TNipHJ3

🟢پک بدن نمایی🔞 خوردسال👌

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

11 Nov, 11:10


یه جنده اوردم براتون سکس چت ممه کوص همه چی نشون میده🥲
@sanamnaz007

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

11 Nov, 11:10


@Rashidsekandari
کون مجازی

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

11 Nov, 09:55


https://t.me/UKUpload_Bot?start=tMA0ttocF1YWfoM

🟢پک فیلم داستان🔞خاطرات یک🔞فاحشه🔞

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 20:47


ویدیو
@UKUpl_oadBot



📥 دانلود

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 14:57


@UKUpl_oadBot

👀 تعداد بازدید: 35



📥 دانلود

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:31


تازه دست منو رو کوسش حس می کرد ولی لحنش همون لحن خمار ها رو داشت -هیچی مامان دارم ماساژت میدم خواب از سرت بپره . می خوام یه حرکتی داشته باشی .. دیگه زده بود به سرم .. شهوت گیجم کرده بود . ترس در من به حداقل رسیده روم باز شده بود . مادری که خودشو به کیر داخل شلوار یه غریبه سپرده بود و با خواهرش یعنی خاله ام لز می کرد می تونست یه خورده رو سلولهای خاکستری مغزش کار کنه و بپذیره که کیر پسرش دوای تمام درد های اونه . کف دستمو رو کوس و قالب کوس مامانم قرار داد و با چنگ گرفتن اون حرکتای سریعی در همه طرف داشتم .. جووووووون ظاهرا بیدار بود و حسابی تحریک می شد . خیسی کوس اون از تری کوس دختر خاله دوشیزه من هم جلو زده بود . مامان داشت حال می کرد .. صداش در نمیومد . .دستامو بالاتر هم رسونده و کمرشو ماساژداده و سر شونه هاشو . با سینه هاش هم همین کارو کردم ولی همه این کار ها برای این بود که دوباره به کوس و کونش برسم . می خواستم همه چی طبیعی جلوه کنه . این بار که به قسمت کون رسیدم دیگه دلم نمیومد دست از سرش وردارم . دست می ذاشتم رو کوس هر چی خیسی بود می کشیدم بالا رو کون پخش می کردم . هوس مامان نقش یه روغن ماساژرو بازی می کرد . کیرم که تا حالا فقط چند تا کون گاییده بود و فقط یه بار اونم کوس یه زن بیوه بالای 50 و حدود 60 رو دیگه از دست کوس و تماشای کون مامان داشت پوستشو می ترکوند . کیرمو به چاک کون مامان نزدیک کردم . از اون همه شجاعت من کمی کم شده بود . تا اینجاشو میشد توجیه کرد ولی اگه مامان بیتا کیر منو نخواد چی .. کیررو با یه حرکت رو به جلو به طرف کوس مامان کشوندم . سر کیر من به انتهای دو طرف کون مامان در نقطه ای که با سوراخ کوسش رو یه پاره خط قرار داشته بود رسید . دو طرف قاچشو که به پهلوها باز کردم دوباره اون تماس وجود نداشت . دستمو که ول می کردم کون و کپل مامان روی کیرمو می پوشوند . چه صحنه های مهیجی ! آروم آروم کیرمو به طرف سوراخ کوس مامان کشوندم . چقدر خیس و روون بود . صداش در نمیومد . .یه حرکتی کرد که حس کردم خودش داره سوراخشو با کیرم تنظیم می کنه .. جاااااااان کیر رفت رفت .. رفت باورم نمی شد فکر می کردم دارم خواب می بینم . کیرم مثل یه تیکه فولاد داغ روغن کاری شده رفت تو کوس مامان . مامان کیر گیر خوبی بود . تمامی کیر من رفته بود توی کوس . می خواستم اونو حرکت بدم می ترسیدم .. بااین که می دونستم مادر متوجه ورود جسم غیر عادی به کوسش شده بازم هراس داشتم . اگرم نمی خواستم کیرمو بیرون بکشم که اون متوجه حرکت من می شد . وای آبم داشت میومد -بهداد چرا داغ شدم .. چرا دارم می سوزم .. این مامان از اون کلک ها بود . نصف مستی از سرش پریده بود . حس کردم داره واسه ما فیلم میاد ..... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .


@dastansxsy1400 🔞 داستان کده

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:31


وقتی مامان مست شد ۲

مرض مامانو هم می دونستم چیه . به زور بهش مشروب خورونده بودند تا اونا بکنن . دیگه نمی دونستن بهداد از اون گرگهاییه که اجازه نمیده کسی به مادرش نگاه چپ کنه . دهنش بوی الکل می داد . ظاهرا نه کم خورده بود نه زیاد . گاهی حالش خوب می شد و گاهی پرت و پلا می گفت .. رفتم از دارو خونه چند تا قرص معده و شربت و این آت و آشغالا گرفتم . می خواستم مامانو ببرم خونه اونجا هم همین وضع بود و بابا اونو می برد زیر سوال . درمانگاه هم اگه می بردمش آبرو ریزی بود .. وقتی رسیدیم دم در خونه ویلایی مامان بزرگ از ماشین نمی تونست پیاده شه .. اوخ چقدر حال می داد بغل کردن مامان نیمه مست و داغ و هوس انگیز . خونه ویلایی خوشگل و بزرگ پدر بزرگ جون می داد مامانو بخوابونمش کف حیاط کنار استخر کوچولو و تر تیبشو بدم . چه حالی داشت . تا در خونه رو بستم یه لحظه مامان طوری سر خورد که دستم رفت تو بلوزش و چسبید یه سوتین و سینه اش -چیکار می کنی بهداد -تقصیر من نیست .. . اونو بردم بالا و رو تخت خوابوندمش . ولی مدام ناله می کرد من گرممه . خفه شدم . لباسامو درش بیار -مامان تو که چیزی تنت نیست من درش بیارم .. -گرممه آتیش گرفتم . خفه شدم . دارم می میرم .. خفه شدم . ترس برم داشته بود عجب غلطی کردم اونو آوردم اینجا . نه می تونست راه بره . نه می تونست تکون بخوره . همون پیرهن نیم متریشو از تنش در آوردم .. واییییییی مامانی چه ناز بود . شورت کوچولوش و سوتینش .. -درش بیار سوتینمو . اذیتم می کنه .. گر گرفتم -مامان چی بود به خوردت دادند .. -کوفت دادند .. زهر مار دادند .. سه تایی می خواستن منو بکنن .. شانس نداشتم .. با هم دعوا افتادن .. من به همون یکی قانع بودم .. چشاشو بست .. دیگه مطمئن بودم با این که داره حقیقتو میگه ولی قاطی کرده . نامردا سه تایی می خواستند تر تیب مامانو بدن شانس آوردم که بینشون تفرقه افتاد . ده دقیقه این زنه رو ول کردم کار دستمون داد . احتمالا باید موقع شام بوده باشه که گمش کرده بودم . نمی دونستم چیکارش کنم . تصمیم گرفتم که اونو ببرم حموم و اونجا یکی لختش کنم . فقط یه شورت نازک پاش بود . -مامان یه خورده راه برو ببرمت حموم یه آبی به تنت بزنم . کیرم دیگه ازم شاکی شده بود .. جووون مامان خودم اون کونتو گازش می گیرم . تنهایی می خورمت . تنهای تنها . شریک هم نمی خوام . به هر مصیبتی بود مامانو کفه حموم درازش کردم . ترسیدم اگه آب سرد رو بریزم تنش هم کلیه هاش بچاد و هم این که مستی از سرش بپره و نتونم باهاش حال کنم . من دیگه خودمو کاملا لخت
@dastansxsy1400 🔞 داستان کده کرده بودم . دستام رو کمر مامان جون قرار گرفت . شونه هاشو کمرشو می مالیدم و یواش یواش رسیدم به کونش . اول با هر کف دست یه قاچ کونشو می مالوندم . بعد دو دستی هر قاچشو گرفته تو دستم و اونو به یه حالت دایره ای می گردوندم و ماساژش می دادم . هنوز شورتشو در نیاورده بودم . فرقی هم نمی کرد . یه نخ نمای دکوری بود .. ولی خیلی حال می داد اگه همونو هم درش می آوردم تا دیگه هیچ فاصله ای بین ما نباشه .. خیلی آروم دهنمو گذاشتم جلو گوش مامان و با لحنی آروم تر گفتم مامان گرمته ؟/؟ شورتتو در بیارم ؟/؟ ده بار این حرفو زدم تا بالاخره یه بار که بیدار شد گفت درش بیار خیلی گرممه .. راستش دیگه صدر در صد مطمئن شدم که می تونم یه کاریش بکنم . وقتی شورتشو کشیدم پایین دیگه حس کردم که هیچ فاصله ای بین ما وجود نداره . حس کردم که باید بازم چرتی شده باشه .. دستمو گذاشتم رو کونش .. خودم می خورمش ..خودم می کنمش . تو که می خواستی به غریبه ها بدی حالا منو هم فرض کن یه غریبه .. ووووووییییی یه نگام به صورت و چش مامان بود و یه نگام به کوسش . کیر شق شده منم که از دستم به فریاد اومده بود و ازم انتظار داشت که زود تر دست به کار شم . دستمو گذاشتم رو کپل گوشتی مامان و سیر که نگاش کردم دوباره یه دیدی به صورت و چشاش انداخته یواش صداش کردم جوابی نداد می ترسیدم که محکم تر صداش کنم و بیدار شه . دستمو از روی کونش به طرف چاک وسط کشوندم . و کف دستمو گذاشتم رو کوسش .. چه صفایی داشت . داشتم حال می کردم . کیرم شق شق شده بود . داشت می ترکوند . کیرم حدود 17 می شد ولی نمی دونم چرا حس می کردم در این لحظات اونو یه سانتی دراز تر می بینم دلم می خواست اونو بچسبونم به سوراخ مامان و باهاش ور برم . همین کارو هم کردم . دور و بر کوس مامان از گرما عرق زده بود . از اون خیسی هایی که میگن مال هوس زنه خبری نبود . آخه یه بار دستمو گذاشته بودم رو کوس دختر خاله ام خیلی دستام خیس شده بود . اون روز طوری داغ شده بودم که با چند حرکت از رو شلوار و با دست مالی روی کیر پوشیده آبم اومده بود . هر چند فرصت نشد با دختر خاله ام کاری بکنم . دختر همین خاله بهاره . -بهداد داری چیکار می کنی ..

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:30


از دست کارای این مامان ما هم نتونستیم با بقیه دخترا حال کنیم .ولی حس می کردم مادرم از همه دخترا و زنایی که اینجا هستند کردنی تره .. به وقت رقص خیلی از جوونا میومدن خودشونو به کون مامانم می مالیدن . وفتی کیر شق شده اونا رو می دیدم حرصم می گرفت . فوری میرفتم میون اونا و.. --بهداد تو هم برو خوش بگذرون . دست یه دختر رو بگیر و برو یه گوشه ای . ببین چه مادر خوبی داری ؟/؟ اصلا بهت سخت نمی گیره .. منو داری غم نداشته باش . شاید اگه بابات بود بهت خیلی گیر می داد . می خواست منو از خودش دور کنه و با این جوونای خوش تیپ بلاسه . از خواننده و نوازنده ها خیلی خوشش میومد . ترانه هایی که اونا می خوندند مامانو برده بود تو حال و هوای اول جوونی هاش . اصلا از این پسرای فوکلی قرتی خوشم نمیومد . سینه چاک و مو دم اسبی بسته .. فکر کنم حاضر بودن خوار مادر خودشونو هم بدن دست دیگران .. من از کنار بیتا جونم تکون نخوردم . دستمو گذاشتم دور کمر لختش و همراه با اون می رقصیدم .. تند و کند فرقی نمی کرد فقط می خواستم در کنار اون باشم .. یه لحظه یه دختر اومد و دستمو کشید . من نمی خواستم برم طرفش ولی از مامان جدا شدم و اونم به یه جوونه دیگه رسید . لحظاتی بعد دیگه اونا رو ندیدم .. دختره رو ولش کردم و رفتم ته حیاط .. شک کردم که یه گوشه ای دارن با هم حال می کنن .. -مامان مامان .. حس کردم پشت درختا یه چیزایی در حال تکون خوردنه . انگار یکی کمر یکی رو از پشت گرفته خودشو بهش چسبونده .. یه لحظه دیدم یکی تو تاریکی شب از مامان جدا شد و رفت و مادر اومد سمت من .. کمی نامرتب به نظر می رسید . دامنه پیر هنشو داد پایین . فکر کنم هنوز کیر تو کوسش نرفته بود و من خروس بی محلی بودم که تونستم جلو این کارشونو بگیرم . -چیکارم داشتی بهداد اومدم یه هوایی بخورم و تو عالم خودم باشم . خیلی بده شوهر آدم نخواد بیاد تو عروسی برادر زاده اش .. مادر داشت پرت و پلا می گفت تا فکر منو از جریان دور کنه .. خاله منم از اونجایی که با زن عموم رابطه خوبی داشت به این مجلس دعوت بود . ظاهرا قرار بود تا دم صبح بزنن و برقصن اما ساعت حدود یک و دو نیمه شب بود که حس کردم مامان حالش خوب نیست . اونو سوار پرشیای خودمون کرده و با این که گواهینامه نداشتم دیگه مجبور شدم رانندگی کنم . رفتم سمت خونه مادر بزرگ . چون باید خونه دار می بودیم .... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی .



@dastansxsy1400 🔞 داستان کده

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:30


وقتی مامان مست شد ۱
من و مامانم رابطه خوبی باهم داشتیم . همه جا با هم می رفتیم . هر چی که می خواست بخره منو با خودش می برد . ازپیرهن گرفته تا لباس زیر و شورت و سوتین . مامانم یه زن حشری بود که به خاطر اختلاف سنی که با بابا داشت و یه چیزی حدود دوازده سال ازش کوچیکتر بود تازگیها دیگه یه خورده زیادی به خودش می رسید تا جلب توجه مردای دیگه رو بکنه و من از این کار خوشم نمیومد و به نوعی حسادت می کردم . من اسمم بهداده و یه خواهر دارم به اسم بهنوش .. اون ده سالشه و من 17 سالمه . من مامانی هستم و اون بابایی . حتی تو مراسم عروسی که مامان می خواد بره دختره باهاش نمیره و من میرم . ازبس من و مادر جونی به هم وابسته ایم . مامان خوشگله منم اسمش بیتاست . اون تازه 38 سالش شده و بابام داره از 50 رد میشه و دیگه اون دل و دماغ جوونی ها رو نداره که به مامان جونم برسه . . مامان اهل عشق و حاله . یه جا که جشنی و مراسمی داریم و دعوت هستیم بابا خیلی بی حوصله بوده و باهامون نمیاد . خواهرم پیشش می مونه و من و مامان دو نفری راه میفتیم میریم . دیگه همه ما رو شناختند . بعضی ها به شوخی به دیدن ما میگن عروس دوماد اومدن .اتفاقا بهمون میاد که عروس و دوماد هم باشیم . چون هیکل من خیلی درشت و چهار شونه و خیلی هم خوش تیپ و خوش بدن شده و شاید یه هفت هشت سالی بزگتر از سن خودم نشون بدم . مامانم هم از بس به خودش میرسه و سینه هاش و باسنش داره می ترکونه و پوست صورتش هم از سرخی و سفیدی دل همه روبرده دیگه آدم فکر می کنه زیر سی سالشه . از این که مامان با مردای دیگه گرم بگیره خیلی ناراحت بودم . یه خاله دارم که اون 47 سالشه واسمش بهاره هست و شوهرش هم سن بابامه و اتفاقا اونم مثل بابام دوست داره اکثرا با خودش باشه و عادت داره شبا پای تلویزیونای سیاسی بشینه و حرفای شیطان بزرگ رو که اول مصدق بعد شاه رو بیرون کرده گوش کنه .. خاله جونم هم مثل مادرم یه زن حشری بوده که با سرد مزاجی های شوهرش روبرو شده .. امان از دست این زنا وقتی که پا به سن میذارن بر عکس مردا نمودار هوسشون میره بالا .. چند روز قبل از این که من و مامان شب جمعه ای با هم بریم مجلس عروسی یه بعد از ظهری صحنه عجیبی رو تو خونه مون دیدم .. اون روز خاله بود خونه مون و بهنوش بود مدرسه . قبل از این که وارد هال شم از شیشه در دیدم که دو تا زن کاملا لخت از حموم اومدن بیرون . مامان و خاله بودند خواستم خودمو کنار بکشم تا وقتی اونا رفتند و لباس پوشیدن برم داخل ولی یک آن اونا خودشونو همون دم به هم چسبوندند . طاقت نداشتند که برن تو اتاق خواب . معلوم نبود تو حموم چیکار می کردند . خودمو کشیدم یه گوشه ای . از خجالت داشتم آب می شدم . مامان کونشو گذاشته بود رو سر خاله و سر خودشو هم گذاشته بود رو کوسش . این یکی داشت کوس اون یکی رو لیس می زد . با این که از هر دو تاشون دلخور شده بودم ولی کیرمو همونجا در آورده و با تماشای کون مامان که از سفیدی برق می زد و به این اندیشه که دارم می کنم تو کونش همونجا رو پله ها آب کیرمو خالی کردم تا یه خورده عطشم فرو کش کرد و با پا هام رو منی های ریخته شده رو پله ها رو لگد می کردم تا حلش کنم وپاک شه . تا اون روز هوس گاییدن مامان به سرم نیفتاده بود . ولی وقتی اونو این جوری دیدم که تا این حد داره با خاله حال می کنه و هوس و انگیزه شو داره که دست به کارای دیگه هم بزنه پیش خودم حساب کردم که هر لحظه ممکنه از راه به در بره و با مردای دیگه رابطه بر قرار کنه . اون وقت عذابی که باید تحمل کنم خیلی بیشتر از اینه که با یک تابو شکنی بخوام اونو بگام . سه چهار روز مونده بود به جشن عروسی .. مادر بزگ و پدر بزرگ یعنی پدر و مادر مادرم می خواستند برن مکه و خونه رو سپرده بودند دست مامان و خاله جون . قرار شد یه شب مامان محافظ باشه یه شب خاله جون .. ولی غصه مون شده بود . آخه ما تو خونه خودمون راحت تر بودیم . این تا این جای قضیه . عروسی دختر عموم بود . مامان یه لباسی پوشیده بود که حتی داماد هم به جای عروس حاضر بود اونو ببره تو رختخواب خودش و تر تیبشو بده . از یه وجب بالای زانو به پایین که لخت بود . یه پیرهن مشکی زرق و برق دار و طرح دار و از کمر لخت و از سینه چاک داری تنش کرده بود که با این که از خجالت داشتم آب می شدم ولی همش در حال جا به جا کردن کیرم بودم که آبرو ریزی نشه . اول تا آخر مجلس همش دنبال این بودم که یکی مامانموتور نکنه . آخه خونه عموم خیلی بزرگ بود و میشد گوشه کناراش یه کارایی صورت داد . راستش من از مامانم خیلی می ترسیدم . این اواخر اون و بابا حتی می نشستند فیلمهای سکسی هم نگاه می کردند . مامان این فیلمها رو میذاشت تا یه حرکتی در پدر به وجود بیاره ولی زیاد تاثیری نداشت . اینو هم دزدکی متوجه شده بودم . بابام تازه افتخار داده بودو عروسی برادر زاده اش بود یه ساعتی اومد و دست دخترشو گرفت و رفت و من و مامان موندیم .

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:30


آب کیرم تو همه جای بدنم داره دور میزنه .-بفرستش بریزش به جایی که قدرشو بدونه . به مامانت آب بده . آب کیرتو بده . زودتر -مامان اومد داره میاد -بززززززن محکم کونننننمو بزن . وسط کونمو باز تر کرد تا سوراخ کونمو که به کیرش چسبیده بود بیشتر و بهتر ببینه -ایییییی مااااااامااااااان کییییییییررررررم داره مث یه شمع آب میشه -بریز بریز آبش کن عزیزم خودم واست آب جمع می کنم . بریز حال کن .-جاااااااان اومد -جوووووون گرفتمش واییییی سوختم . ولی از اون سوختنای شیرین . -مامان کیرم یه خورده اون تو بمونه ؟/؟-تا هر وقت که عشقته و حال می کنی اون تو بمونه .... واین بود از ماجرای رسیدن من به یک کیر بی درد سر و باحال و شعیب عزیزم خیلی پسر حرف شنو و سر یزیریه . اصلا دوست دختر نداره . قبلا شاگرد چهارم پنجم کلاس بود ولی الان به لطف مامانش درساشو خیلی بهتر می خونه و حتی شاگرد اول شده . دوستان ناباب و خلاف نداره . واقعا داشتن یک فرزند نیک بهترین سود برای پدر و مادره . اگه هم گاهی وقتا یه لجبازیهای کوچیک و بچگونه ای داشته باشه تهدیدش می کنم که امشب از کوس و کون خبری نیست . یه بار یه ساعت تنبیهش کرده بودم به گریه افتاده بود از شما چه پنهون من خودم حشری تر بوده دوست داشتم زودتر لخت شم برم تو بغلش ولی چه کنم حس مسئولیت مادری موجب شده بود که منم مثل قدیمیا و علما و عقلا بگم درسته که بچه عزیزه ولی ادب عزیزتره .. پایان .. نویسنده ..ا یرانی




@dastansxsy1400 🔞 داستان کده

🇮🇷داستانڪدہ🔞سڪسے🔞

10 Nov, 07:30


تمنای تمنا 7 (قسمت آخر )

عزیزم حالا یواش یواش یه خورده باید بری استراحت کنی یا این که به درسات برسی . اگه همین جور بخوای آب کیرتو خالی کنی ضعیف می شی . دیگه به درسات نمی تونی برسی . منم خیلی خوشم میاد همیشه تو بغلم باشی . بهت حال بدم ولی از درسات عقب میفتی -مامان من قول میدم درسامو بخونم . امروز اولین بارمونه یه خورده بیشتر -فدات شم این قدر زار نزن . بمیرم برات . کوسسسسسم واسسسسسه کیرت بسوزه . منم هنوز هوس دارم . نمیدونی چقدر اعصاب منو آروم کردی . باشه بگو دیگه چیکار مونده که نکرده باشی . انگشتشو گذاشت روی سوراخ کونمو بعدشم نوک زبونشو طوری گذاشت رو ش و باهاش بازی کرد که کوسم از هوس به خودش لرزید .-شعیب جون حتما میخوای آبتم توش خالی کنی ؟/؟-خب اگه نتونم جلو خودمو بگیرم .-تو تازه به سن بلوغ رسیدی . هنوز سنی نداری . ضعیف میشی . نمیدونم باشه . معلوم نبود درجه شهوتش به کی رفته . به جای این که به پدرش بره به من رفته بود . -قبل از این که بری سر وقت کونم اول بیا تو بغلم یکی ببوسمت . دلم می خواست مثل یه معشوقه باهاش حال کنم . لبامو گذاشتم رو لباش کمرشو محکم گرفته به بدنم چسبوندم . لباشو ول نمی کردم . با دوتا لبم به نوبت لب بالا و پایینشو میک می زدم و بعد دو تا لبشو با هم به لبام می چسبوندم .. کوسسسسسسمو محکم به کیییییرررررششش فشار می دادم . یه دستشو گرفته رو سینه ام قرار داده و بهش گفتم که اینجا رو فراموش نکن . با سینه هام ور برو دوستت دارم . کییییییررررررتو می خوام . حال بده بهم حال بده . مادرت هنوز تو هوس می سوزه .-دوستت دارم مامان که هوس داری و به خاطر سلامتی من خودتو فدا می کنی و میگی دیگه بسه -اوووووووووف عشق من نمیدونی که کوسسسسسسسم چقدر سختی کشیده -تا منو داری دیگه غم نخور . بابا سالم که بود کاره ای نبود . حالا که دیگه بدتر . من تامینت می کنم . بهت قول میدم . درسامو خوب می خونم . خوب ورزش می کنم . غذامو خوب می خورم . همه و همه به این امید که آخر کار بغل تو قرار بگیرم . با تن لخت تو سکس کنم . و بگم که کوس مامان با حال ترین کوس دنیا واسه من و کونشم پر هیجان ترین کون برامنه .-زبونتو در آر ببینم . زبونشو در آورد و من اونو میون دو لبم قرار دادم و با هوس میکش زدم . با انگشت هوس بهش اشاره زده و قمبل کرده و بانگاه هوسم بهش گفتم که کیرشو بفرسته تو مسیر کونم .-پسرم تو که آماده ای .-آماده تر از اونچه که فکرشو بکنی . مامان دوست ندارم کونت درد بکشه دوست ندارم دردتو ببینم .-تو کیفتو بکن هرچی باشه از درد زایمان که بد تر نیست . بدنمو خم کرد و یه پهلوم کرد . پاهامو از همون پشت باز ترش کرد . سرشو گذاشت لای کونم . دهن و زبونشو گذاشت روی سوراخی که تا چند لحظه بعد می خواست بازش کنه . این حرکاتش کافی بود که دوباره به هوس بیام . اون با سوراخ کونم مشغول بود و دست من با سوراخ کوسم . تمام تنمو غرق بوسه کرد . بیشتر ازهمه سینه هامو میک می زد .-اووووووووووهههه خوب میدونی باهام چیکار کنی شعیب . می چسبی به اون جایی که قبلا زیاد نچسبیده بودی . نوک سینه هام زده بیرون .-مامان چه تیز شده !-مثل کیر تیز تو .این تیزیها همه مال هوسه . حالا یه خورده بجنب دیگه ممکنه بابات بیدار شه . قبل ازاین که فینالو شروع کنه یه چشمه دیگه هم اومد که خیلی حال داد هریک از قاچای کونمو به نوبت و بین دو تا دستش حلقه زد و بغلش گرفت و به سینه اش چسبوند و گفت جووووووون کوووووووون مااااااامااااااان هر کدوم از این نصفه ها واسم یه کووووووون درسسسسسسسسته ان . دو تا سوراخ هم که اون وسط داری مامان -بگو بگو هوسم بازم زیاد تر میشه . من اگه دو تا کون داشته باشم دوتا سوراخ کون هم داشته باشم دو تا کیر هم می خوام دیگه تو چطور می تونی از پسش بر بیای ؟/؟-مامان این کیر من کار ده تا کیرو هم می کنه . هر وقت خواستی احتیاج داشتی من هستم مامان .-می دونم عزیزم . دیگه رختخواب ما از هم جدا نیست . کسی هم نمی تونه بهمون ایرادی بگیره . وای چه حالی میده !حس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام . در عالم خوشی خودم داشتم این فکرارو می کردم که یهو متوجه شدم یه چیزی دور و بر مقعد و سوراخ کونم که با کرم چرب شده بود سر خورد و با چند تا فشار رفت تو کونم جا گرفت -جادوگر تو منو افسون کردی . گولم زدی . سرم کلاه گذاشتی . کلاه کیرتو گذاشتی رو سر کونم . حالا بیشتر فرو کن . وایییییی هوسسسسسسسم کوسسسسسسم کوووووننننننم کییییییرررررررررت . سوزوندی منو جووووون. سینه هام دارن می لرزن . فدات شم .-مامان دیدی چقدر دوستت دارم . خودخواه نیستم هم کونتو می کنم هم همه تنتو دارم نازش می کنم و حالشو می برم و دو ست دارم که تو هم حال کنی .-عزیزم حال می کنم حال می کنم . با اون کییییییرررررتم که تو کون منه حال می کنم . هر وقت دوست داشتی به سوراخ تشنه لبم آب برسون -ماااااامااااااان -جون مامان -ایرادی نداره همین الان بریزم کونت دیگه منو کشته .

5,079

subscribers

6

photos

2

videos