دفترچه‌جیبی‌ِسوفی @vvabbisabi Channel on Telegram

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

@vvabbisabi


به من بگو این جهان برای ما بزرگه یا ما کافی نیستیم؟

https://t.me/HidenChat_Bot?start=243030402

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی (Persian)

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی یک کانال تلگرامی پر از اندیشه‌ها و سوالات فلسفی است که به شما کمک می‌کند تا در مسیر درونی خود رشد کنید و به تفکرات عمیقتری دست یابید. نام این کانال برگرفته از اصطلاحی است که به مفهوم دفترچه جیبی با محتوای فلسفی اشاره دارد. در این کانال می‌توانید به سوالاتی که همواره در ذهنتان بوده‌اند پاسخ دهید و با دیگر اعضای این جامعه مفکرانه در ارتباط باشید. اگر به دنبال یادگیری و تفکر پویا هستید، دفترچه‌جیبی‌ِسوفی بهترین انتخاب برای شماست. از این کانال برای کشف اعماق ذهنی خود استفاده کنید و با دیگران درباره اهمیت بزرگی این جهان برای شما و نقش کوچکتان در آن بحث کنید. برای عضویت در این کانال و شروع به تجربه ماجراجویی فلسفی خود، عضویت در لینک زیر را انجام دهید: https://t.me/HidenChat_Bot?start=243030402

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

20 Nov, 21:52


می‌خواستم از تنهایی بگم، از رنج هایی که روی دوش های ما نشستن، می‌خواستم از غم بنویسم از آوازهایی که توی ترک های روحمون جا گرفتن، می‌خواستم از لحظه های سکوت و دقیقه های انتظار بنویسم،
می‌خواستم از غربت حرف بزنم، از تمام خونه هایی که هیچوقت برای ما نبود، می‌خواستم از فراق و وصال بگم که چطور ما رو توی فاصله‌ی بین دست هاشون می‌شکنن، می‌خواستم از شادی های کوچیک بگم، از قدم زدن های بدون مقصد، از موسیقی که استخوان های سرد ما رو به آغوش می‌کشید، از خنده هایی که توی تاریکی بین سکوت و آوای حرف هامون می‌چرخیدن، چیزهای زیادی برای گفتن بود، تمام جهان توی گلوی من می‌نشست تا ازش برای تو بگم، اما فقط گفتم دوستت دارم و تمام جهانی که درونم بود رو با همین کلمات با تو تقسیم کردم و می‌دونستم تمامش رو می‌فهمی، تمام حرف هایی که هیچوقت نزدم.

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

19 Nov, 19:08


صدای تو؟ فکر کنم دیگه به خاطر نمیارمشون. اما من همونی بودم که می‌گفتم؛ تو نخندی دنیا، دنیا نمیشه. به هرحال، بودن بدون تو انقدرها هم که بزرگش می‌کردم سخت نبود.
درست مثل نامه هایی که گوشه ترین قسمت اتاق در حال سوختن و خاکستر شدن بود.

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

18 Nov, 22:18


برای بارِ آخر؛ طوری بغلم کن که ردمون روی تک‌تک خاطرات بمونه.
روی تمام داستان‌های‌ موازی.

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

18 Nov, 22:16


برای بار آخر به یاد بیار. تمام قدم زدنامون رو، خنده‌های از ته دل و بلندمون رو زیر برف‌هایی که درست برعکسِ رنگِ روحت بودن، گریه‌های خفه‌شده و زندگی سایه‌وارمون رو. اشتباهات و بزرگ‌شدنمون رو، فداکاری و قربانی‌کردنمون برای هم رو به یاد بیار. به یاد بیار ماهیت و وجود تمام بودن‌ها و نبودن‌هامون رو، تمام من و تو بودنا که تبدیلش کردیم به ما بودن رو.
به یاد بیار عزیزِ من.
ما جدانشدنی بودیم و هستیم. توی هر دنیا و هر روحی که درونش رشد پیدا کنه ما متعلق به هم هستیم و باز هم ورژن جدیدی از خودمون رو ملاقات خواهیم کرد.
پس برای آخرین بار من رو به خاطر بسپار. «زیبا، تکرار‌نشدنی، موندگار، همیشگی و شیرین اما کمی تلخ.» شیرین برای تمام غم‌هایی که کنارت رنگ باخت و بار دیگه‌ای من رو به من رسوند.

دفترچه‌جیبی‌ِسوفی

17 Nov, 19:09


عزیزترینم! امروز کمی باران آمد،با تمام وجودم بوی خاک نم‌خورده را نفس کشیدم،تک‌تک وقت‌هایی که نگاهی به باران می‌کردی و نگاهی به من،لبخند می‌زدی و می‌گفتی:«باعث می‌شه به زندگی امیدوار بشم.»را به یاد آوردم.نارنگی پوست گرفته‌ام و در کنار خرمالوهای تازه گذاشته‌ام، چای هم که به راه است؛اما نه چای‌ساده،چای‌آلبالو برایت دم کرده‌ام.دلم می‌خواهد بیشتر از اوضاع‌واحوال برایت بگویم اما بوی کیک‌هویجی که درست کرده‌ام بلند شده و اگر به موقع نرسم می‌سوزد.البته بگویم که اگر تا فردا بعد‌ازظهر خودت را به اینجا نرسانی، چیزی از کیک باقی نمی‌ماند.
دوست‌دار و چشم‌انتظار تو سرخ‌گون.