🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚 @vip_gomshode Channel on Telegram

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

@vip_gomshode


🍃کانال زاپاس🍃
@VIP_ROMAN

🍃گروه درخواست رمان🍃
@VIPROMAN

🍃گپ چت و گفت و گوی رمان🍃
@VIPCHAT2121

خلاصه رمان های گمشده یا اسم رمان هایی که پیدا می کنید رو به یکی از ایدی های زیر ارسال کنید👇

💫 @koda10
💫 @Golbarg966

🍃کانال زاپاس🍃 (Persian)

🍃کانال زاپاس🍃nn🌟 @VIP_ROMANnn🍃گروه درخواست رمان🍃n🌟 @VIPROMANnn🍃گپ چت و گفت و گوی رمان🍃n🌟 @VIPCHAT2121nnدر کانال زاپاس می‌توانید خلاصه رمان‌های گمشده یا اسم رمان‌هایی که پیدا می‌کنید را به یکی از ایدی‌های زیر ارسال کنید👇nn💫 @koda10n💫 @Golbarg966nnاگر علاقه‌مند به خواندن رمان‌های متنوع و جذاب هستید، بهترین گزینه برای شما کانال زاپاس است. این کانال همچنین فضایی را برای گفت‌و‌گو و تبادل نظر در مورد رمان‌ها ایجاد کرده است. با عضویت در این کانال، به دنیایی از داستان‌ها و احساسات مختلف دسترسی پیدا خواهید کرد. بنابراین، حتما به کانال زاپاس ملحق شوید و از تجربه خواندن و بحث درباره رمان‌های مختلف لذت ببرید.

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

13 Sep, 22:14


🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚 pinned «سلام دوستان عزیز متاسفانه چنل سریالای ترکی فیلتر شد و همه سریالا پرید💔 لطفا چنل جدیدمون جوین بشید و سریالای روز رو بتونید بیینید🙂 لینک چنل جدیدیمون👇 https://t.me/+zc0RVY68XuA0Mjc0»

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

13 Sep, 22:14


سلام دوستان عزیز
متاسفانه چنل سریالای ترکی فیلتر شد و همه سریالا پرید💔
لطفا چنل جدیدمون جوین بشید و سریالای روز رو بتونید بیینید🙂
لینک چنل جدیدیمون👇
https://t.me/+zc0RVY68XuA0Mjc0

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 17:54


#vip2471
بدنام

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 17:50


#vip2481
جان من است خنده‌ی شیرین او آنلاین

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 12:57


#vip2438
پرنیان شب

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 12:56


* #vip2481
- شرط میبندم لباش بوی پاستیل میدن.

پاستیل در دستم را با ملچ ملوچ خوردم که سپیده دسته گلش را روی سرم کوبید.

- جمع کن خودتو وسط مجلس عروسیم درمورد لبای برادر شوهرم نظر میدی؟

- رییس منه ها!!

رویش را برگرداند که سرم را تکان دادم. دامن لباسم را بالا گرفتم و سر کج که بتوانم امیر را ببینم.

امیر فروزنده...
رییس بدخلق و آرامم. زیبا و جنتلمن که به تمامی دخترها دست رد زده. دخترهای سطح بالا و اوپن مایند که حتی پیشنهاد ازدواج سفید را هم به او داده اند.

ایستاده در گوشه ای پیدایش کردم. در حال خوردن شامپاین بود.
سپیده گفت:

- بیخیالش شو. حتی نگاهت نکرد.
این همه در و داف اینجاست.
ساناز رو ببین. عمل پروتز کرده ماشالله چه‌چیزی هم شده.

به باسن ساناز زل زدم، اصلا هم قشنگ نبود.

- میتونم از پشتش به عنوان نگهدارنده ی قابلمه استفاده کنم کجاش قشنگه؟

خواهرم لبخندی به مهمان ها زد، شب عروسی اس بود وخیلی زیبا شده بود.

- مردا همه اینارو دوس دارن.
تو دو طرفت صافه امید چی داری؟
مثل منم نیستی.

ناراحت نگاهش کردم. من رییسم را دوست داشتم...
ولی راست میگفت، هیکل جذابی نداشتم که یک مرد را مجذوب کند و دست و پا چلفتی هم بودم.

تا به این سن حتی نتوانسته بودم یک دوست پسر داشته باشم. معاشرت با مذکرها را بلد نبودم.

- یاس میدونستی رییست از بوسیدن بدش میاد؟

متعجب نگاهش کردم.

- یعنی تاحالا کسیو نبوسیده؟ لبی گردنی چیزی. مگه میشه. به قیافش میخوره صدتا دوست دختر داشته باشه.

- خب؟
کی گفته حتما اونارو بوسیدم؟

سپیده هینی کشید و من متعجب برگشتم. امیر دقیقا پشت سرم بود خواستم فرار کنم که محکم کمرم را گرفت و دم گوشم زمزمه کرد:

- ولی اگه تو بخوای میتونم بوسیدنو روی تو اجرا کنم. البته مثل من بوی پاستیل نمیدی ولی بوی شکلات چرا!


🔥یاس آرمان دختری که روز ورودش به شرکت عاشق رییسش میشه.
امیر فروزنده مرد جدی و جذابی که یاس رو مجذوب خودش میکنه و از قضا برادرش شوهر خواهر یاسه و این دوتا توی عروسی جوری باهم بر میخورن که....
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2480
نفس دختری که عاشق شاهرخ کیهان، رئیس و استاد مهربونش میشه...
تا اینکه طی اتفاقی برادر نفس، به جرم قتل پدر شاهرخ به زندان میفته و پاش میره لب چوبه دار، اما شنیدین که...
سر بی گناه تا پای دار میره، اما بالای دار نه!!
اما اینجا فقط این نفسِ که قربانی یک سوء تفاهم میشه، یا شایدم یه پاپوش از جانب یه دشمن...
اینجاست که عشق آتشین شاهرخ به نفس تبدیل به نفرتی میشه که قلب نفس رو میشکنه و تکه های در هم شکسته‌ش رو بارها و بارها توی آتش انتقام میسوزونه...
اما ماه همیشه پشت ابر نمیمونه، بالاخره یک روز حقیقت برملا میشه اما چه تضمینی هست که اون روز نفسی باشه
اسم این رمانه چیه؟




دوستان اسم این رمان کسی میدونه ؟؟؟؟👆👆👆
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2479
دنبال یه رمان میگردم قدیمیه مال چندسال قبل پسره داخل یه عمارته یه جورایی بزرگ عمارت و همه ازش حساب میبرن شخصیت جدی و با ثباتی داره دختره تا هجده سالگی پیشش میخوابه یعنی یه جورایی خودش بزرگ کرده اسم دختره اگر اشتباه نکنم رها باشه شاید مطمئن نیستم
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2478
من ی رمان خوندم پسره ب دختر تجاوز کرد دادگاه حکم عقد داد، دختر و بقیه فکر میکردن ک دختره باردار نمیشه ب علت مشکلی نمیدونم تصادف بود چی رحمش در آوردن درحالی که زنی به علت کینه ب دروغ گفته رحمش خارج کردن، زمانی ک دختر عقد کرده بود اون زن که دکتر زنان بود میخواست بدروغ با کمک مشاور یا دکتر اون دختر ک استاد و آشنا بود نزدیک بشه و رحمش را در بیاره
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2477
من یک رمان میخوندم داستان از این قرار بود که یک دختر و پسر دانشجو همکلاسی بودن اینا با هم لج داشتن دختره یک شب میره مهمونی سر یک شرط اونجا شرط رو میبازه میرن خونه پسره همونجا پریود میشه میره تیو حموم کلا بیهوش میشه و پسره مجبور میشه ببرش بیمارستان اونجا چون کیست داشته میخوان عمل کنن باید حتما یک ولی امضا کنه الکی میگه من نامزدش هستم. برای بیمارستان حتی یک صیغه الکی میخونن. دختره تنها زندگی میکنه و مادر وپدرش طلاق گرفتن و هر کدوم دوباره ازدواج کردن. اسم هاشون رو یادم نیست اما کل دانشگاه میپیچه که اینا نامزد کردن و اینا هم چاره ای ندارن جز اینکه نقش بازی کنن یک آردو میرن شمال و اینا رو تیو یک اتاق میندازن. تا همینجاش رو خوندم بعدش چون کنکور داشتم کانال های رمانم رو حذف کردن 😭
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2476
سلام عزیزم، یه رمان آنلاین هست گمش کردم اسمش هم یادم نیست ولی موضوع اینه که خانواده ی دختره توی قمار می بازه در واقع داداشش بعد میدنش به مرده و یه شب وقتی شوهر دختره میواد برگرده خونه زنه پشت تلف یه چیزی میگه بهش تصادف میکنه میمیره و حالا خانواده ی پسره چون اون تماس آخر پسرشون بوده اونو مقصر میدونن و با اینکه حامله است میخوان شوهرش بدن ولی یکی از برادر شوهرش کمکش میکنه فرار کنه و میبرتش پیش خودش
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2475
سلام دنبال یک رمانم که دختره نابغه بود فکر کنم نابغه ریاضی با پسر عموش که اونم توی خارج دکتر ونابغه بوده نامزد میکنه چون مادر پسره درحال مرگه وآرزوش بوده این دختر عروسش بشه بعداز مرگ مادره .پسره که کم کم عاشق دختره شده یک دفعه سروکله دوست دخترش پیدامیشه که میگه بارداره خلاصه پسره میره خارج تاتکلیف اونو روشن کنه امابرنمیگرده ودختره هم غیابی طلاق میگیره میره توی یک کشور دیگه درس میخونه واونجا با یک دکترایرانی آشنا میشه میان ایران ازدواج میکنن
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2474
سلام
یه رمانی هست
که نه اسمی ازش میدونم
نه چیزی توضیح میدم اگر کسی خونده ممنون میشم اسمشو بگه
در مورد یه دختر نویسنده اس که رمان مینویسه رمانش در مورد یه روح پسره
پارت آخر رمانی که مینویسه اون روح زیر یه درخت نمیدونم چی میشه /=

و رمان اون دختر تموم میشه
وقتی کتاب رمانش رو می بنده میره توی حیاط و اون روح رو میبینه
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2473
یه رمانی بود دختره تو بچگی توسط خدمتکار خونشون دزدیده شده بود این خانواده دخترو خیلی اذیت میکردن یه روز همین خانواده این دخترو از خونه انداختن بیرون دختره رف خونه دوستش باهم درس خوندن بزرگ شدن فک کنم 5 تا دختر بودن باهم پلیس میشن این دختره رو دوستاش خیلی غیرتی بود بعد تو اداره پلیس ب اینا یه ماموریت دادن ک 6تا یا 5تا پسره دیگه هم تو ماموریت بودن بقیشو یادم نیس.
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2472
سلام ی رمان بااین موضوع
فک کنم اسم پسره محمدبود
عاشق ی دختره میشه
ولی دختره رو به مجبوربه ازدواج باکس دیگه میکنند
که دختره رومیبره خارج
تااینکه شوهرش میمیره بادخترش برمیگرده ایران
دخترش بزرگ میشه ومحمدعاشق دخترش میشه.
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


* #vip2471
یه رمان خارجی بود که زنه دوست پسرش بهش خیانت میکنه با دوسته دختره
دختره برمیگرده به شهرش واونجا با پسری اشنا میشه که پدر دختره ومادر پسره قبلا عاشق هم بودن ومادر پسره بعد ترک پسروشوهرش تصادف میکنه ومیمیره پدر دختره کشیش بود پسرم تعمیرکار
کسی میدونه اسمش چی بود ممنون میشم بگید
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2470
سلام.
اسم این رمان رو کسی میدونه؟
در مورد یه دختره که چون پدرو مادرش فوت شده با پدربزرگش زندگی می‌کنه.این پدربزرگش گویا خیلی پولداره و رابطه خوبیم باهم دیگه دارند
دختره یه خواستگار داره که این پسره از اول ادعا می‌کنه عاشقشه و خلاااااصه اینا باهم ازدواج میکنند و میرن یه شهر دیگه زندگی کنند اما کاشف به عمل میاد که پسره چون بابابزرگ این پولدار بوده بهش نزدیکه شده و خودش یه دختری رو دوست داره ولی چون خانواده اش موافق اون دختر نبودند به خاطر پول به دختر داستان نزدیک میشه
من تا جایی خونده بودم که دختره می‌فهمه و برمیگرده شهر خودش خونه بابابزرگش دیگه بقیه اش رو نمی‌دونم چی شد
کسی اسمشو می‌دونه ؟
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2469
فک کنم اسم دختره ماهور یا ماهبد بود نمی‌دونم درست شوهر خواهرش بهش علاقه پیدا می‌کنه و یه بچه هم داشتن و داشته از خواهرش جدا می‌شده درواقع خواهرش داشته میرفته خارج
و این تو خونه اونا زندگی می‌کرده پسره ب این علاقه پیدا می‌کنه حتی یه بار دختره از خونه فرار می‌کنه بچه هه این وسط یه بارگم میشه
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2468
یه رمان چند سال پیش خوندم دختره با مادرش تو یه آپارتمان زندگی میکردند و همسایشون یه پسر مجرد بود دختره و پسره باهم دعوا و کامل میکردن بعد پسره یهو می‌زاره می‌ره خارج/ مادر دختره هم تو همین فواصل میمیره/ بعد چند سال پسره میاد ایران قبلشم یه حس هایی به دختره داشته فاصله سنی دختره و پسره هم زیاد بود فکر کنم ۲۰ سال یا۱۸ سال
اسم این رمانه چیه ممنون میشم بگید
••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄

🦋ᏉᎥᎮ_ᎶᎧᎷᏕᏂᎧᎴᏋ📚

02 Jun, 09:52


#vip2467

باشه بابا چرا میزنی بلند شدم و به طرف اتاقم حرکت کردم که باز صداش بلند شد
_ کجا
حرصی به سمتش برگشتم
_ میرم مسواک بزنم دیگه!
_از مسواک همین سرویس استفاده کن!
سری تکون دادم و وارد دسشویی شدم که بوی شامپوم که محیط رو پر کرده بود به مشامم رسید کی از شامپوی من استفاده کرده سریع خودم رو به حموم رسوندم و شامپوم رو برداشتم یه کم تهش مونده بود ینی کارکی میتونه باشه سرم رو برگردوندم که با ‌کفشای آویزون امیر مواجه شدمو تا ته قضیه رو خوندم
باشه مهرسام خان  از حموم خارج شدم و به طرف سرویس رفتم که مسواک بزنم!
مسواکم رو برداشتم و خمیر زدم خواستم بردارم دهنم که بوی تند شامپو تودماغم پیچید چشام گرد شد و مسواک رو بو کشیدم در کمال تعجب بوی شامپو میداد ای مهرسام خبیث پس با مسواک من کفشات روتمیز کردی دارم برات
خمیر رو روی روشویی گذاشتم و با مسواکم
دسشویی روم تمیز کردم تا بوی شامپو از بین بره بعد که تمیزش شد و با دستمال خشکش کردم و سر مسواکش رو با مسواک خودم عوض کردم چون مسواکامون شبیه هم بود فقط سرشون دو رنگ مختلف بودیه کم خمیر سر انگشتم زدم و باهاش به دندونام کشیدم تا دهنم بو خمیر بگیره و شک نکنه خخخ

••••●ʝ✮ιи💎
🍃@vip_roman 🦋
ᴬ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ⁿᵒᵛᵉˡ ᶜʰᵃⁿⁿᵉˡ
ᶠᵒʳ ˢᵖᵉᶜⁱᵃˡ ᵖᵉᵒᵖˡᵉ
┄┅┄┅┄✮┄┅┄┅┄