بذار زخمات انقدر عمیق بشن تا بکشنت.
•Agnosthesia•
@theagnosthesia
آگنوستزیا: حالتی که ندانی درباره چیزی چه احساسی داری
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-693615-cl2fWpL
•Agnosthesia• (Persian)
آگنوستزیا یک کانال تلگرامی است که با نام کاربری "theagnosthesia" شناخته میشود. این کانال با موضوعی متفاوت و جذاب در خدمت کاربران محترم قرار دارد. با عضویت در این کانال می‌توانید در مورد حالتی به نام آگنوستزیا که به معنای حالتی است که فرد نمی‌داند درباره چیزی چه احساسی دارد، اطلاعات جالبی کسب کنید. آگنوستزیا می‌تواند حالتی جالب و متفاوت برای افراد باشد که علاقه‌مندند به بحث و تفکر در موارد روانشناسی و انسانی. اگر به دنبال یادگیری و شناخت بیشتر در زمینه روانشناسی هستید، این کانال مناسب برای شماست. برای عضویت در این کانال و دسترسی به محتواهای ارزشمند آن، می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-693615-cl2fWpL
•Agnosthesia•
28 Jan, 17:42
هر روز درصندوق زمان ما
86400 ثانیه واریز میشود
که تنها یک روز اعتبار دارد
نه برگشتی در کار است
و نه پس اندازی برای فردا
پس باشادمانی از ثانیه های
عمر لذت ببریم و استفاده کنیم...
86400 ثانیه واریز میشود
که تنها یک روز اعتبار دارد
نه برگشتی در کار است
و نه پس اندازی برای فردا
پس باشادمانی از ثانیه های
عمر لذت ببریم و استفاده کنیم...
•Agnosthesia•
22 Jan, 19:31
فقط حرفامو باور کن
تقاص عشق تو کم نیست
بمون حوای من با من
مگه عشق تو آدم نیست
#بمانی
تقاص عشق تو کم نیست
بمون حوای من با من
مگه عشق تو آدم نیست
#بمانی
•Agnosthesia•
17 Jan, 19:53
تهش تنهایی زورم به همه چی می‌رسه
ولی دروغ چرا؟...
دلم نمی‌خواست تنهایی از پس همه چی بربیام....
ولی دروغ چرا؟...
دلم نمی‌خواست تنهایی از پس همه چی بربیام....
•Agnosthesia•
12 Jan, 19:53
«می‌خواستم نزدیکت شوم مرهمِ یک‌دیگر شویم، حالا ببین چه بسیار زخم‌ها که از تو دارم.»
•Agnosthesia•
11 Jan, 20:35
گر نگارنده نگاشته
بهر چه چنین آب زدی بر خاک...؟
نماندی تا بگویمت
بهر گل شدن
تا به دست تو جام شدن...
بهر چه چنین آب زدی بر خاک...؟
نماندی تا بگویمت
بهر گل شدن
تا به دست تو جام شدن...
•Agnosthesia•
03 Jan, 13:47
صبر کردن را تمرین کن...
وقتى شک دارى، وقتى خسته اى، وقتى عصبانى هستى، وقتى استرس دارى و...
صبر کن...
وقتى شک دارى، وقتى خسته اى، وقتى عصبانى هستى، وقتى استرس دارى و...
صبر کن...
•Agnosthesia•
31 Dec, 19:53
گفتند چرا سکوت...
پاسخ یک جمله بود...
از گفتار خود مطمئنم
اما از شنیدار شما...هرگز...
پاسخ یک جمله بود...
از گفتار خود مطمئنم
اما از شنیدار شما...هرگز...
•Agnosthesia•
26 Dec, 19:53
ولأنّك شديد الصّبر، ظنّوا أنّك لا تشعر أبداً...
پنداشته‌اند هیچ ندانی
ازبس‌که صبوری...
پنداشته‌اند هیچ ندانی
ازبس‌که صبوری...
•Agnosthesia•
24 Dec, 01:35
سَحر را سِحریست
که هر که پسِ شب سَحر دید
گفت...
این نیز بگذرد...
چنان که گویی
هیچ
در
هیچ
اتفاق افتاده...
که هر که پسِ شب سَحر دید
گفت...
این نیز بگذرد...
چنان که گویی
هیچ
در
هیچ
اتفاق افتاده...
•Agnosthesia•
23 Dec, 17:51
می‌نویسم
پاک می‌کند...
می‌ریزم
کنار می‌زند...
یخ می‌زند
گرمش می‌کنم
باز یخ می‌زند...
عاقبت دستانم بود که شب هنگام میان گریه‌های تنهایی
سد هق هق‌هایم شدند...
پاک می‌کند...
می‌ریزم
کنار می‌زند...
یخ می‌زند
گرمش می‌کنم
باز یخ می‌زند...
عاقبت دستانم بود که شب هنگام میان گریه‌های تنهایی
سد هق هق‌هایم شدند...
•Agnosthesia•
20 Dec, 13:01
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
گله هارابگذار!
ناله هارابس کن!
روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!
تابجنبیم تمام است تمام!!
مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یاهمین سال جدید!!
بازکم مانده به عید!!
این شتاب عمراست ...
من وتوباورمان نیست که نیست!!
***زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛
چه به نان
و چه به جان
و چه به آن...
زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
گله هارابگذار!
ناله هارابس کن!
روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!
تابجنبیم تمام است تمام!!
مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یاهمین سال جدید!!
بازکم مانده به عید!!
این شتاب عمراست ...
من وتوباورمان نیست که نیست!!
***زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛
چه به نان
و چه به جان
و چه به آن...
زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
•Agnosthesia•
14 Dec, 15:50
دُر دانه‌ی من
مروارید شب‌های زندگیم
شب‌هایی در آغوش دریای من بودی و حال سایه‌ات از آسمان به دریایم می‌افتد...
خبر رساندن که ماه دیگری شده‌ای...
زان شب...بی‌صدا ماندمُ... موج خون از زخم دلم بر ساحل زد...
مروارید شب‌های زندگیم
شب‌هایی در آغوش دریای من بودی و حال سایه‌ات از آسمان به دریایم می‌افتد...
خبر رساندن که ماه دیگری شده‌ای...
زان شب...بی‌صدا ماندمُ... موج خون از زخم دلم بر ساحل زد...
•Agnosthesia•
08 Dec, 18:24
یک عمر درد کشیدم
کسی شک بر لبخندهایم نکرد...
درد تو
مرا دروغگوی هر دو عالم کرد...
کسی شک بر لبخندهایم نکرد...
درد تو
مرا دروغگوی هر دو عالم کرد...
•Agnosthesia•
06 Dec, 18:52
«نمی‌دانی چقدر تنها هستم، این تنهائی مرا اذیت می‌کند، می‌خواهم امشب با تو چند کلمه صحبت بکنم چون وقتی که به تو کاغذ می‌نویسم مثل این است که با تو حرف می‌زنم، اگر در این کاغذ " تو " می‌نویسم مرا ببخش، اگر می‌دانستی درد روحی من تا چه اندازه زیاد است! روزها چقدر دراز است -عقربک ساعت آنقدر آهسته و کُند حرکت می‌کند که نمی‌دانم چه بکنم. آیا زمان به نظر تو هم اینقدر طولانی است؟ شاید در آنجا با دختری آشنائی پیدا کرده باشی، اگرچه من مطمئنم که همیشه سرت توی کتاب است، همانطوری که در پاریس بودی. در آن اتاق محقر که هر دقیقه جلو چشم من است حالا یک مُحَصل چینی آن را کرایه کرده، ولی من پشت شیشه هایم را پارچهٔ کلفت کشیده‌ام تا بیرون را نبینم، چون کسی را که دوست داشتم آنجا نیست - همانطوری که برگردان تصنیف می‌گوید:«پرنده‌ای که به دیار دیگر رفت برنمی‌گردد»»
آینه شکسته/صادق هدایت
آینه شکسته/صادق هدایت
•Agnosthesia•
04 Dec, 17:51
برگرد...
گمان می‌کنم آن که با خود برده‌ای من بوده‌ام...
چرا که تو هنوز اینجایی در خاطر من و من ...
غایب از خودم...
گمان می‌کنم آن که با خود برده‌ای من بوده‌ام...
چرا که تو هنوز اینجایی در خاطر من و من ...
غایب از خودم...
•Agnosthesia•
14 Nov, 15:18
بعضی وقتا فکر می‌کنم همۀ احساساتی که لازمه رو تجربه کردم و از اینجا به بعد دیگه احساس جدیدی نخواهم داشت؛ هرچی هست فقط یه نسخۀ ضعیف‌تر از احساساتیه که قبلا داشتم.
•Agnosthesia•
21 Oct, 23:42
تو ذوقی برای ادامه مسیر
قوت قلبی برای سختیای مسیر این دنیا
انگیزه ای
امیدی
نوری
تو همه وجود این آدمی
قوت قلبی برای سختیای مسیر این دنیا
انگیزه ای
امیدی
نوری
تو همه وجود این آدمی
•Agnosthesia•
10 Oct, 21:14
اگر فردا
مرگ من فرا رسید و همدیگر را ندیدیم
این را بدان، من تو را بسیار آرزو کردم...
مرگ من فرا رسید و همدیگر را ندیدیم
این را بدان، من تو را بسیار آرزو کردم...
•Agnosthesia•
03 Oct, 14:57
خواب واقعا نجاته!
وقتی میخوابی ناراحت نیستی، عصبانی نیستی، غمگین نیستی.
وقتی میخوابی ناراحت نیستی، عصبانی نیستی، غمگین نیستی.
•Agnosthesia•
01 Oct, 20:19
پارتنرم که باهام مثل پرنسس رفتار میکنه، نشون میده که تو دستای یه ملکه بزرگ شده .
1,549
subscribers
661
photos
217
videos
