از اونجا که فهمیدم مامان بابا تا یه جا باهاتن
حتی اوناهم قراره پشتتو خالی کنن
برای ینفر که کل۱۸ سالگیشو تو خونه سپری کرد حقیقت تلخیه نه
بعد انتظارای ازت میره که مثله یه ادم بالغ باشی
یجوری زیرپاتو خالی میکنن که دیگه نمیدونی قراره چیکار کنی
نه گذاشتن خودتو پیدا کنی نه میزارن زندگی کنی
با هر اشتباه انگ احمق بودن بهت میزنن
اقا من این اشتباها رو نیاز دارم
بعد تبدیل شدم به کسی که حتی خودمم نمیشناسمش
یه نقاب خنده که نفهمن ضعیف شدم تواین لجنزار دارم دست وپا میزنم که بلکه بتونم بگم اقا تونستم شما بلد نیستین
تازه دارم میفهمم زندگی چیه
یه چیزی شبا وقتی با استرس و افسردگی سرمو میزارم روبالشت اروم تو گوشم زمزمه میکنه به دنیای واقعی خوش اومدی