تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ! @tekehaymn Channel on Telegram

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

@tekehaymn


_جهت نوشتن مقداری هذیان ...
میشنوم:https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-999428-v7IPb0e

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ! (Persian)

تیکه ای از من یک کانال تلگرامی جذاب و متنوع برای دوستداران هنر و ادبیات است. این کانال با نام کاربری tekehaymn شناخته می‌شود و شامل متون شعری، داستان ها، نقل قول های معروف و هنر های تجسمی است. اگر علاقه‌مند به مطالب متنوع و الهام بخش هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. با عضویت در این کانال، شما به دنیایی از زیبایی ها و خلاقیت ها وارد خواهید شد. برای دسترسی به مطالب بیشتر و شیر کردن هذیان های خود، می توانید از لینک میشنوم:https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-999428-v7IPb0e استفاده کنید.

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

25 Sep, 15:59


گاه در وجودمان به قبرستانی محتاجیم
برای چیزهایی که درونمان می‌میرند...
″محمود درویش″

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

25 Sep, 08:10


و باز هم در آخر
هیچگاه زندگی را درک نکردم
گاه خواستار بودن با من بودی و نگفتی
گاه خواستار بودن با تو بودم و نگفتم
میدانم در همین روزها دلم را برایت خواهم فرستاد و
هیچگاه نه تو بر خواهی گشت نه قلبم..

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

09 Sep, 21:13


دوستم بدار، که از اندوهم به آغوشت پناه بیاورم.

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

03 Sep, 17:48


انگار دوباره زورم به هیچی نمیرسه.

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

12 Aug, 14:11


در متروکه من، هنگامی که زوزه ی شب فانوسم را در خود حل کرد و تک تک ستاره ها با تیری که سینه شان را شکافت به دشتی دور دست فرود امدند؛
خود را معلق در بی انتهای اسمان یافتم.
گویا هیچ صوتی در انجا مجال جولان دادن نداشت .
تمام فصای اطراف را بدنبال چیزی اشنا کنکاش کردم.
حس غریبی نداشت. انگار برگی بودم از درخت هیچ، انگار تمام ریشه ام به ان میرسید...

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

28 Jul, 21:58


شب‌های خیلی سختی رو در تنهایی می‌گذرونی.
و صبح روز بعد همیشه آدم‌هایی هستند که ادعا می‌کنن دوستت دارن و همیشه کنارتن. تنها کاری که باید بکنی، یادآوری شب‌های سخت تنهایی و باور نکردن حرفاشونه.

پند.

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

01 Jul, 18:13


تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

01 Jul, 14:08


‌من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی...

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

01 Jul, 05:38


میان انبوه خاطرات دفن خواهم شد و چه سخت و دیر گذشت بی تو بودن.
حال میان شریان هایم،هیچ چیز جز تنفر نمیگذرد؛
و من دوست داشتنت را در اعماق قلبم خاک کردم که دیگر هیچ گاه یادی از تو برایم نمانَد.
که هیچ گاه ریشه های پر قدرت تنفر، دوست داشتنت را از بین نبرد.
که بدانم در آخر،هیچکس برای من باقی نخواهد ماند...

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

29 Jun, 16:58


تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

29 Jun, 12:54


بی تو بر سفره‌یِ شب جمع غریبی داریم
من و درد و غم و بغض و قلم و تنهایی...

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

29 Jun, 04:48


بگو که هنوز هم هستی.
بگو که میان این هجمهٔ غم،هنوز هم میتوانم گرمی آغوشت را حس کنم.
بگو که در این انبوه نفرت از ادم ها،هنوز هم میشود قلبم را برای تو بگذارم.
بگو چگونه باور کنم که تمام تو زیر خروار ها خاک دفن شده وهیچ وقت چشم هایت را نخواهم داشت...

تِکّ‍ـه‍ ای از مـن‍ـ!

11 Jun, 20:29


نمیدونم داستان چیه ولی فکر کردن به تو حالمو خوب میکنه.