ممکن است کسی عبادت کند، ریاکار باشد، دروغ هم بگوید! اما کل انسانهایی که در طول تاریخ اسلام بر مبنای دین اسلام عبادت کردند عموماً دروغگو، ریاکار، حسود، بخیل بودند؟ آن انسانهای رشد یافتهای که به قله کمال رسیدند با علوم دینی به قله کمال رسیدند با رویکرد بروندینی به این مرتبه رسیدند یا خود میگویند بر اساس دین به این قله رسیدیم؟ اینها نقش عبادات بوده یا نبوده است؟
آقای سروش چه تلقیای از عبادت در دین دارد که این گونه عبادات دینی را تحقیر میکند؟ زمانی بود که ایشان بخش معاملات یعنی بخش احکام اجتماعی اسلام را زیرسوال میبرد ولی به عبادات آن پایبند بود. الان از صحبتهای اخیر ایشان برمیآید که عبادات را هم تحقیر میکند. البته این تالی فاسد همان تلقیای است که از خدا در ذهن ایشان وجود دارد و تالی همان ایده از انسان مدرن است که در ذهن ایشان شکل گرفته و آن انسان مدرن باید انتظارات خود را بر دین تکلیف کند که چه کار کند و چه کار نکند. این ذهنیت قطعاً به اینجا ختم میشود که عبادات را هم زیر سوال ببرند.
وقتی شما نبوت را نپذیرید، حتی در توحید خود، خدای شخصوار را نپذیرید که صفتی به نام حکمت و صفتی به نام کلام دارد، و نپذیرید که خداوند قدرت دارد که کلامی را درون پیامبر ایجاد کند، وقتی معتقد نیستید که خدا قدرت دارد که میتواند الفاظی را به صورت وحی در ذهن و زبان پیامبر ایجاد و خلق کند، مشخص است این تلقی به اینجا منتهی میشود که عبادت خدا را هم این گونه تحقیر کنید و بگویید عبادت خداوند چنین و چنان است.
نکته جالب این است که چرا در این موارد پدیدارشناسانه نگاه نمیکنید آقای سروش؟ چرا در طول تاریخ فقط به کسانی نگاه میکنید که یک عبادت صوری میکنند و بعد میگویید اینها حسد و بخل دارند و دروغ میگویند؟ چرا پدیدارشناسانه به قلههایی که مرزهای عبودیت را طی کردند نگاه نمیکنید که به چه مراتب و منازلی رسیدند؟ آنها هم با همین عبادتها به این نقطه رسیدند! این چه نحوه مواجه فکری است؟
نباید اگر اینجا پدیدارشناسانه نگاه میکنید بگویید برخی از افراد که نماز میخوانند دروغ هم میگویند و ریاکاری میکنند و حسد هم دارند. اگر پدیدارشناسانه نگاه میکنید چرا به قلهها نگاه نمیکنید؟ اگر فکر میکنید این نقصها در اثر عبادت است چرا آن قلهها را در اثر عبادت نمیدانید؟ آیا شما تحلیل روانکاوانه کردید که این اثر عبادت است و یا این اثر عبادت نیست و بخاطر کنترل نشدن خودخواهیهای این آدم است! یا اساساً عبادت او واقعی نبوده است که کار به اینجا کشیده است!
عبادت مقبول و مطلوب تمایز دارد. درست است که فقیه در باب عبادت صحیح و عبادت باطل سخن میگوید ولی بدین معنا نیست که اگر عبادت کسی صحیح بود اما مطلوب نبود، آن را مشکل فقه و دین بدانیم! بالاخره نقش عبادت در دین یک ساحت دارد. ساحات دیگر این انسان چیست؟ تلقی انسانشناسی شما اساساً چیست که با عبادت این گونه برخورد میکنید؟ اولاً عبادت الزامی نیست. شما اگر بخواهید قضاوت کنید که چرا به اصطلاح عبادت این آدم عبادت مطلوب نیست و اگر صحیح است مطلوب نیست، آیا شما به این توجه کردید که دین از این فرد انتظار داشته عقاید او درست باشد و نبوده، دین از او انتظار داشته که با اصول تعلیم و تربیت دین توجه داشته باشد و نداشته است (که یک شاخه آن عبادت بود). دین انتظارات دیگری داشته اما او تمام ساحتهای دین را فراموش کرده و فقط یک گوشهای از دین را به صورت ظاهری توجه و عمل کرده است. حالا شما چنین فردی را مثالی برای بحث خود انتخاب میکنید؟ سوال ما این است که این چه انسانشناسی است که آقای سروش دارد؟ ما کاری به دین هم نداریم! این تلقی انسانشناسی از انسان چیست که این گونه با این مسئله مواجه میشود؟ نه با اسلام، بلکه با هر آئینی میخواهد باشد!
منظور شما ساحات غریزی و امیال هر انسان است که در صورت کنترل نشدن میتواند در کیفیت دینداری او تاثیر بگذارد و آقای سروش اینها را به پای ناکارآمدی فقه میگذارند.
بله. بالاخره چه تلقیای دارند؟ انسان یک موجود چندساحتی است و در عین حال اختیار هم دارد. حالا اگر این انسان با اختیار خود نمیخواهد خود را به رشد و کمال برساند و فقط میخواهد از احکام ظاهری دین استفاده کند، مقصر خود فرد است یا دین؟ دین هم نگوییم، بگوییم فقه! تقصیر را به گردن فقه بیندازیم که شاخهای از دین است. اسلام که نگفته از میان اجزای دین فقط به فقه توجه کنید و بقیه ارکان دین را نادیده بگیرید.